نويسنده: آندره شاراک
مترجم: ياسمن مَنو





 

 (Râverie)

* خيال پردازي نزد روسو حالت خوشبختي کم و بيش شديدي است که روح آن گاه که به طور تخيلي خود را به خاطره ي عزيزان يا به مشاهده ي طبيعتي آرام و منظم مي سپارد، تجربه مي کند. براي هر انسان حساس و منزوي که نمي خواهد در فعاليتي عملي يا درون نگري سختگيرانه متمرکز شود، خيال پردازي مي تواند به عادتي بي آزار تبديل شود: « قلبي فعال و طبيعتي کاهل لازم است تا ميل به خيال پردازي برانگيخته شود. اين ميل رخنه مي کند و با ياري تخيل به شور و شوقي شديد تبديل مي شود. اين همان چيزي است که غالباً براي شرقيان پيش مي آيد، اين همان چيزي است که براي ژان ژاک که در بسياري از موارد شبيه آن هاست، پيش آمده است ».(1)
** خيال پردازيِ کاملاً روسويي، ابتدا مستلزم به کارگيري تخيلي قوي و خلاق است تا دنيايي خيالي را بر پايه ي خواست ها و علايق فرد سامان دهد. پس شامل خلسه اي واقعي است که در آن روحي قوي و انبساط پذير لذتي استثنايي را تجربه مي کند، روحي که قادر است در دنيايي خيالي موجوداتي دوست داشتني را گرد آورد که در بين انسانها نمي يابد: « نژاد بشري را که کاملاً فراموش کردم، جوامعي ساختم از موجوداتي که چه از نظر فضيلت و چه از نظر زيبايي، کامل و آسماني بودند؛ دوستاني مطمئن، رئوف، با وفا که هرگز روي زمين پيدا نمي کردم. چنان عادت کردم که در عرش در بين موضوعات جذابي که مرا احاطه کرده بودند، پرواز کنم که حساب ساعت ها و روزها از دستم رفت... » (2) اما اين نوع خلسه که در تضاد شديد با تجربه ي عادي است، به تلاشي خاص نياز دارد. به تمامي قابليت هاي حساسيت و تخيل شديد توسل مي جويد و در مجموع، اين خلسه مي طلبد که فکري که مرتب مشغول تجديد خيال پردازي است، همواره فعال بماند. در ضمن روسو معتقد است که اين حالت که در تطابق با موقعيت عادي موجود حساس و کامل نيست، فقط زماني قابل دسترس است که قوه هاي انساني کاملاً نيرومندند. انسان مسن و آزموده مانند ژان ژاک پس از رنج هاي بسيار مي تواند با خيال پردازي هاي مبهم و ملايم تري که شرايط ديگري مي طلبد، تسلي يابد. روح که ديگر توان مصائب شديد را ندارد، خود را تسليم حرکت موزون موضوعات بيروني مي کند که بر حساسيت اش اثر مي گذارند و جايگزين هيجانات حساسيت مي شوند. اين خيال پردازي درياچه ي بي ين (3) است: « [....] آن جا در حالي که در قايق کاملاً دراز کشيده و به آسمان چشم دوخته بودم، خود را رها مي کردم و ساعت ها به آرامي خود را به حرکت آب مي سپاردم. در هزاران خيال پردازي مغشوش اما دلپذير فرو مي رفتم و با آن که هيچ موضوع مشخص و ثابتي نداشتند، به نظرم صد بار ارجحيت داشتند بر آن چيزهايي که در ميان تمام آن چه لذايذ زندگي مي نامند، برايم دلپذيرترين بودند »(4). پس سعادتي که روح در چنين موقعيتي به آن دست مي يابد، منوط به تشديد تخيلي تمايلات بلند نظرانه ي حساسيت نيست. احساسي که روح را متأثر مي کند، بيش از آن که حاصلِ انبساط باشد، نتيجه ي خودکفايي است. خيال پردازي از طريق تعداد زيادي موضوع به فکر متوسل نمي شود، بلکه فکر را در احساس خود به طور کامل متمرکز مي کند: « در چنين موقعيتي از چه چيز لذت مي بريم؟ از هيچ چيز، مگر خود و وجود خود. تا زماني که اين حالت ادامه مي يابد، مانند خداوند خود کفا هستيم ».(5)
*** لازم است درک کنيم که استقلال شبه خدايي خيال پردازيِ درياچه ي بي ين، علي رغم عدم وابستگي نسبي به اين يا آن موضوع مشخص، محصول تداوم يا درون نگري صرف نيست. بلکه بر عکس، همان طور که روسو درگفت و گو ها بر آن تأکيد دارد، اين تجربه ي ثبات دلپذير جايگزين خيال پردازي به معني دقيق کلمه ( که در اين صورت به مفهوم خلسه است) مي شود، چرا که منظره ي توأم با آرامشي که تفرجگر در آن فرو مي رود، مسبب آن است: « خيال پردازي هر چند دلپذير، در طولاني مدت انسان را خسته مي کند و از پا در مي آورد و احتياج به رفع خستگي دارد. اين رفع خستگي را فقط با سپردن حواس به تأثير موضوعات بيروني مي توان يافت ».(6) خيال پردازيِ وضعيتي به جاي آن که انبساط توان فرسايي را هدف گيرد، به نوع خاصي از موضوعات توسل مي جويد که فرد را در دايره ي بسيار محدودي از تخيل و ادراک نگه مي دارد: « به کمک موضوعات حساس، اين تفکرات کم تر بي روح اند، و براي کل وجودش، دلپذيرتر، فريبنده تر و مناسب ترند ».(7) با اين حال، بايد متذکر شد که گر چه خيال پردازي « گردش پنجم » موقتاً به اين مي انجامد که خيال پرداز به مانند خدا، خودکفا شود، اما مطلقاً در نسبت با خود نيست، بلکه هميشه در ارتباط با موضوعي است که في نفسه علي السّويه است، اما حرکت منظم آن موجب ايجاد اين حالت مي شود: « بي اهميت ترين مناظر لطافت خود را دارند، چرا که موجب رخوت ما مي شوند؛ تا آن جا که اثرشان کاملاً خنثي نباشد، حرکت خفيفي که در ما ايجاد مي کنند کافي است که ما را از بي حسي مريض گونه در امان نگه دارند و بدون استفاده از قوه هاي مان، لذت وجود را در ما رشد دهند ».(8) بدون آن که روح به کوششي از بطن خود نياز داشته باشد، پذيراي حرکت موضوعاتي مي شود که رويش اثرمي گذارند، چرا که اين حرکت دلپذير و منظم است. پس خودکفاييِ خيال پرداز تابع زمان طبيعي است که به نوعي احساس وجود را تا جايي که خيال پردازي ادامه مي يابد، پُر مي کند: « جزر و مد اين آب، صداي ممتد و گاه به گاه بلند آن بي وقفه چشم و گوشم را تحت تأثير قرار مي دادند و جايگزين حرکات دروني اي مي شدند که خيال پردازي در من خاموش مي کرد، و بدون آن که زحمتي براي فکر کردن بکشم، براي آن که لذت زندگي را احساس کنم، کافي بودند ».(9)

پي‌نوشت‌ها:

1. داوري روسو در باره ي ژان ژاک، گفت و گوي دوم، جلدI، ص 816.
2. اعترافات، کتاب نهم؛ جلدI، ص ص 428- 427.
3. Beinne.
4. خيال پردازي هاي تفرجگر منزوي، گردش پنجم، جلد I، ص 1044.
5. همان، گردش پنجم، جلد I، ص 1047.
6. داوري روسو در باره ي ژان ژاک، گفت و گوي دوم، جلد I، ص 816.
7. همان.
8. همان.
9. خيال پردازي هاي تفرجگر منزوي، گردش پنجم، جلد I، ص 1045.

منبع مقاله :
شاراک، آندره، (1386)، واژگان روسو، ياسمن مَنو، تهران: نشر ني، چاپ اول.