نويسنده: گريگوري منکيو
مترجم: دکتر حميدرضا ارباب





 

فريدمن و فِلپس در سال 1968 اعلام کردند که تغيير در تورم مورد انتظار باعث انتقال منحني فيليپس کوتاه مدت مي شود و تجربيات دهه ی 1970 نيز باعث شد بسياري از اقتصاددانان صحت گفتار فريدمن و فِلپس را تأييد کنند. طي چند سال به هر حال اقتصاد توجه خود را معطوف يک عامل مهم متفاوت کرد که باعث انتقال منحني فيليپس کوتاه مدت مي شود: تکانه هاي عرضه ی کل.
در حال حاضر انتقال منحني فيليپس نه فقط بر اساس آن چه دو استاد اقتصاد اظهار کردند انجام مي شود، بلکه گروهي از تکانه هاي عرضه نيز باعث انتقال منحني شده است. در سال 1974 سازمان کشورهای صادرکننده ی نفت ( اوپک ) با استفاده از قدرت بازار خود به عنوان یک کارتل در بازار نفت جهان تصميم گرفت سود اعضاي خود را افزايش دهد. کشورهاي عربي مانند عربستان سعودي، کويت و عراق مقدار عرضه و فروش نفت خام خود را به بازارهاي جهاني محدود کردند. طي چند سال اين کاهش عرضه باعث دو برابر شدن قيمت نفت شد.
يک مثال از شوک عرضه ی کل مربوط به افزايش قيمت جهاني نفت است. تکانه ی ( شوک ) عرضه رويدادي است که به طور مستقيم بر هزينه هاي توليد و در نتيجه قيمت هاي تعيين شده از سوي بنگاه تأثير مي گذارد و به دنبال اين تغيير منحني عرضه ی کل اقتصاد و منحني فيليپس جابه جا مي شود. به طور مثال با افزايش قيمت نفت هزينه ی توليد بنزين، نفت سفيد و بسياري ديگر از محصولات نفتي افزايش يافت و در نتيجه مقدار توليد کالاها و خدمات در هر سطح از توليد کاهش يافت. همان طور که در قسمت ( الف ) نمودار 1 ملاحظه مي کنيد، کاهش در عرضه با انتقال منحني عرضه کل از به نشان داده شده است. سطح قيمت از به افزايش مي يابد و توليد از به کاهش خواهد يافت. ترکيب افزايش قيمت ها و کاهش محصولات را گاهي رکود تورمي مي ناميم.
اين انتقال در عرضه ی کل با انتقال مشابه در منحني فيليپس کوتاه مدت همراه است. قسمت ( ب ) نمودار 1 را ببينيد. از آن جا که بنگاه ها براي توليد محصول کم تر نياز به کارگر کم تري دارند سطح اشتغال کاهش و بيکاري افزايش مي يابد. هر چه سطح قيمت ها بالاتر باشد ( نرخ تورم ) درصد تغيير در قيمت ها نسبت به دوره ی قبل بيش تر خواهد بود. بنابراين انتقال عرضه ی کل باعث بيکاري بيش تر و تورم بيش تر مي شود. مبادله ی کوتاه مدت بين تورم و بيکاري ( منحني فيليپس ) از به جابه جا خواهد شد.
با انتقال منحني عرضه ی کل به سمت چپ سياست گذاران با يک چالش دوگانه بين مبارزه با تورم و مبارزه با بيکاري رو به رو مي شوند. چنان چه براي مبارزه با تورم از سياست انقباض تقاضاي کل استفاده کنند بيکاري باز هم افزايش مي يابد. اگر براي مبارزه با بيکاري از سياست انبساطي تقاضاي کل استفاده کنند تورم افزايش خواهد يافت. به عبارت ديگر سياست گذاران با يک وضعيت نامطلوب مبادله بين تورم و بيکاري در مقايسه با آن چه در گذشته باعث انتقال عرضه ی کل مي شد رو به رو هستند: آن ها يا بايد نرخ بالاتر تورم را براي دستيابي به يک نرخ بيکاري موجود بپذيرند يا يک نرخ بالاتر بيکاري را با توجه به يک نرخ تورم مفروض و يا ترکيبي از نرخ تورم بالا و بيکاري بالا را انتخاب کنند.
يک پرسش مهم اين است که آيا اين انتقال معکوس در منحني فيليپس موقتي و يا دائمي است. پاسخ بستگي به اين دارد که مردم انتظارات تورمي خود را چگونه تعديل مي کنند. اگر مردم افزايش تورم به دليل تکانه ی ( شوک ) عرضه را يک حادثه ی موقت تلقي کنند، تورم انتظاري تغيير نمي کند و منحني فيليپس به سرعت به موقعيت قبلي خود برگشت مي کند. اما اگر مردم اعتقاد داشته باشند که اين تکانه ی ( شوک ) عرضه باعث ايجاد يک تورم بيش تر خواهد شد آن گاه تورم مورد انتظار افزايش مي يابد و منحني فيليپس در موقعيت جديد خود که چندان وضعيت مطلوبي نيست باقي خواهد ماند.
طي دهه ی 1970 تورم انتظاري در ايالات متحده ی امريکا به طور اساسي افزايش يافت. بخشي از افزايش در تورم مورد انتظار، ناشي از اقدام بانک مرکزي به عنوان کمک کننده در رويارويي با شوک عرضه از طريق رشد پول بيش تر بوده است. هنگامي که سياست گذاران در رويارويي با شوک عرضه اقدام به افزايش تقاضاي کل مي کنند به آن ها وام دهنده يا کمک کننده مي گوييم ). به دليل اين تصميم گيري، رکود ناشي از تکانه ی ( شوک ) عرضه کم تر از آن چيزي مي شود که انتظار داريم. البته اقتصاد امريکا براي سال هاي طولاني با مبادله ی نامطلوب بين تورم و بيکاري روبه رو بوده است. مشکل در سال 1979 پيچيده تر شد؛ در اين سال اوپک بار ديگر تلاش کرد از قدرت بازار به نفع خود استفاده کند که نتيجه ی اين اقدام افزايش قيمت نفت بود. نمودار 2 تورم و بيکاري در اقتصاد امريکا را طي اين دوران نشان مي دهد.
نمودار 1 تکانه ی معکوس عرضه ی کل. قسمت ( الف ) نمودار همان الگوي تقاضاي کل و عرضه ی کل است. وقتي منحني عرضه ی کل از به انتقال مي يابد، تعادل از نقطه ی A به B مي رسد. محصول از به کاهش يافته و سطح قيمت ها از به P_2 مي رسد. قسمت ( ب ) نشان دهنده ی مبادله ی بين تورم و بيکاري است. انتقال معکوس در عرضه ی کل باعث مي شود اقتصاد از يک نقطه با بيکاري کم تر و تورم کم تر ( نقطه ی A ) به يک نقطه با بيکاري و تورم بيش تر برسد ( نقطه ی B ). منحني فيليپس کوتاه مدت به سمت راست از به انتقال مي يابد. در اين حالت سياست گذاران با يک مبادله ی بدتر بين تورم و بيکاري روبه رو هستند.
پس از دو شوک عرضه از سوي اوپک، اقتصاد امريکا در سال 1980 با نرخ تورم بيش از 9 درصد و نرخ بيکاري حدود 7 درصد رو به رو بود. اين ترکيب تورم و بيکاري به هيچ وجه شبيه یا نزديک به مبادله ی تورم و بيکاري در دهه ی 1960 نبود. ( در دهه ی 1960 با توجه به منحني فيليپس نرخ بيکاري 7 درصدي همراه با نرخ تورم يک درصد بود. تورم بيش از 9 درصد غيرقابل تصور بود. ) با وجود چنين شاخص نااميدکننده اي در سال 1980 عموم مردم از عملکرد اقتصاد ناراضي بودند. به دليل همين نارضايتي عمومي جيمي کارتر در انتخابات نوامبر 1980 آراي خود را از دست داد و به جاي او رونالد ريگان رئيس جمهور امريکا شد.
نمودار 2 تکانه ی (شوک) عرضه در دهه ی 1970. داده های سالیانه ی مربوط به نرخ بیکاری و نرخ تورم را در سال های 1972 تا 1981 در نمودار ملاحظه می کنید. در سال های 1975-1973 و 1981-1978 افزایش قیمت جهانی نفت باعث تورم بیکاری بیش تر شد.
منبع: U. S. Department of Labor. U. S. Department of commerce
منبع مقاله :
منکيو، گريگوري، (1391)، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول.