نويسنده: دکترعبدالحسين خسروپناه




 

توحيد، به عنوان مهم ترين اصل از اصول دين اسلام و تمام اديان ابراهيمي شمرده مي شود. توحيد در لغت، به معناي يکي دانستن و در اصطلاح اهل کلام، يگانه دانستن و يکتا شمردن حق تعالي است، که به توحيد نظري و عملي دسته بندي مي شود. توحيد نظري از سنخ اعتقاد قلبي، و توحيد عملي از سنخ اعتقاد همراه با عمل است. شايان ذکر است که تفکيک سه فعاليّت تبيين، کارکرد و اثبات در بحث توحيد، ضرورت دارد. نگارنده، ابتدا به تبيين و اثبات توحيد و اقسام آن پرداخته و سپس کارکردهاي اعتقاد به توحيد و عوامل گرايش به شرک را بيان مي کند.

تبيين توحيد نظري

توحيد نظري، اعتقاد به يگانگي خداوند متعال در عرصه هاي ذات، صفات و افعال الهي است. حاجي سبزواري مي نويسد: «عدد مراتب توحيد [نظري] است، توحيد ذات، توحيد صفات، توحيد افعال و توحيد آثار» (1) شرح اين مراتب عبارتند از:

1- توحيد ذاتي:

اين مرتبه از توحيد به دو مرتبه توحيد واحدي و توحيد احدي تقسيم مي شود. توحيد ذاتيِ واحدي، يعني توحيد در وجوب ذاتي و يکتا دانستن واجب الوجود بالذات و نفي هرگونه شريک و شبيه و نظير براي حق تعالي، و توحيد احدي، يعني نفي هرگونه ترکيب عقلي، وهمي و خارجي از خداوند و اثبات بساطت باري تعالي. برخي بر اين پندارند که وحدت الهي، به معناي وحدت عددي است و توحيد ذاتي يعني خداوند، يکي است و دو تا نيست. حضرت علي (عليه السلام) در نهج البلاغه اين معنا را نفي کرده و فرموده اند: «واحدٌ لا بالعَددِ»؛ يعني: وحدت خداوند، وحدت عددي نيست؛ همان گونه که وحدت جنسي يا نوعي نيز نيست. توحيد ذاتي دو معناي صحيح دارد: نخست اين که، خداوند، شبيه و نظير و مانندي ندارد و تصور فرد ديگري براي مفهوم کلي واجب الوجود، محال است. تصوير ذهني از شريک الباري نيز نادرست است و با تصور درست از واجب الوجود، تصور شريک الباري و احکام آن در ذهن منتفي است. دوم آن که، خداوند بسيط است و جزء ندارد. اين نوع از وحدت در فلسفه اسلامي، وحدت حقه حقيقيه ناميده مي شود.

2- توحيد صفاتي:

يعني صفات خداوند عين ذات او و عين يکديگرند. پس کساني که به نفي صفات کمال از خداوند پرداخته، يا صفات کمال را زايد بر ذات اقدس الله دانسته اند، به خطا رفته و توحيد صفاتي را نفي کرده و به انحراف اعتقادي دچار شده اند.

3- توحيد افعالي:

اين مرتبه از توحيد به معناي استناد تمام افعال به خداي سبحان است و به توحيد در خالقيت، ربوبيت، مالکيت و حاکميت تقسيم مي شود.

4- توحيد در خالقيت:

يعني، آفريننده اي جز الله، وجود ندارد. خداوند متعال، جهان تکوين و حتّي افعال ارادي انسان ها را آفريده است، بدون اين که جبري لازم بيايد.

5- توحيد در ربوبيت:

يعني ربوبيت جهان آفرينش، فقط از آن خداست و هيچ موجودي در اداره جهان، شريک او نيست. ربوبيت، به دو دسته ربوبيت تکويني و تشريعي تقسيم مي شود. ربوبيت تکويني الهي، يعني خداوند عهده دار تدبير سنت ها و قوانين طبيعي و فراطبيعي جهان ممکنات است. برخي از اين سنت هاي تکويني در طبيعت، توسط علوم طبيعي کشف مي گردند. ربوبيت تشريعي الهي، يعني خداوند عهده دار تقنين و قانون گذاري با هدف سعادت و هدايت دنيوي و اخروي بشر است.

6- توحيد در مالکيّت:

حق تعالي که خالق و رب موجودات است، مالک آن ها نيز هست و ديگران مالکيت خصوصي را به اذن الهي دريافت مي کنند. پس مالکيت تکويني الهي اقتضا مي کند که همه موجودات و اموال مردم مملوک خداي متعال باشند و مالکيت تشريعي الهي اقتضا مي کند که انسان ها مطابق دستورات الهي به فعاليت هاي اقتصادي بپردازند و از هر طريقي کسب ثروت نکنند و در هر موردي اموال خود را هزينه نکنند. وقتي شارع مقدس به پرداخت خمس و زکات دستور مي دهد، گفته نشود مال من است و پرداخت نمي کنم. همه اموال تو نيز، مملوک خداست.

7- توحيد در حاکميّت و ولايت:

وقتي خداوند سبحان، قادر خالق، رب و مالک همه انسان ها و جهان باشد، ولايت و حاکميت سياسي و اجتماعي نيز خواهد داشت و اگر کسي بخواهد بر کرسي فرمان روايي بنشيند، بايد به اذن الهي بر اين منصب قدم بگذارد؛ از اين رو، هيچ شخصي در قانون گذاري و حکمراني استقلال ندارد و تنها خداوند است که بر جان و مال مردم، حکومت و ولايت دارد و هيچ کس جز او چنين ولايت اصيل و بي واسطه اي ندارد. پس حق تعالي به جهت قدرت و خالقيت و ربوبيت مطلقه، تدبير امور تکويني و تشريعي و اجتماعي جهان و انسان را به تنهايي عهده دار است و شريکي ندارد و اگر ولايت تکويني، تشريعي و سياسي براي پيامبران و امامان يا ولايت سياسي و اجتماعي براي فقيه جامع الشرايط مطرح مي شود، ولايت تبعي است که خداوند به آن ها تجلي کرده است، بدون اين که چيزي از ولايت خداوند متعال، کاسته شود.
شايد معناي دو حديث قدسي نقل شده از نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عبارت از پيوند توحيد با ولايت باشد. حضرت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «سَمِعتُ جَبرَئيلَ يَقُولُ سَمِعتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَا اِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصنِي فَمَن دَخَلَ حِصنِي أَمِنَ مِن عَذابِي فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِن شُرُوطِهَ» (2) و همچنين فرمودند: «عَن جَبرَئيلَ عَن مِيکائِيلَ عَن إِسرافِيلَ عَنِ اللَّوحِ عَنِ القَلَمِ قَالَ يَقُولُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَي وَلَايَةُ عَلِيِّ بنِ أَبِي طَالِبٍ حِصنِي فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ نَارِي» (3) معناي اين دو حديث اين است که توحيد الهي و ولايت اميرالمؤمنين، دو ساحت از دژ الهي در عرصه اعتقاد و عمل، براي جلوگيري از ورود انسان موحد به آتش جهنم است.

تبيين توحيد عملي

توحيد عملي، که عبارت است از اعتقاد عملي به يگانگي خداوند متعال، به مراتبي همچون توحيد در عبادت و توحيد در اطاعت تقسيم مي شود.

1- توحيد در عبادت:

توحيد عبادي، به اين معناست که کسي جز حق تعالي سزاوار پرستش نيست؛ زيرا او در خالقيت و تدبير، يکتاي بي همتاست.

2- توحيد در اطاعت:

يعني تنها اطاعت از خداوند به صورت مستقل و ذاتي واجب است و ديگران به اذن و فرمان الهي شأنيت اطاعت پذيري را پيدا مي کنند.

اثبات توحيد ذاتي

متفکران براي اثبات توحيد ذاتي احدي و واحدي حق تعالي به براهيني تمسک کرده اند. برخي از آن ها به شرح ذيل است:

الف: برهان اثبات احدي:

خداوند سبحان، بسيط است و از هرگونه تجزيه و ترکيب از اجزاء (عقلي و وهمي و خارجي) مبراست؛ زيرا اگر خداوند متعال مرکب از اجزاء باشد، به اجزائش نيازمند خواهد بود و نيازمندي با واجب الوجود بودن نمي سازد. پس واجب الوجود بودن حق تعالي، مستلزم اثبات بساطت و نفي ترکيب از اوست. آيات قرآن کريم نيز بر بي نيازي خداوند دلالت دارند از جمله: «وَاللهُ هُوَ الغَنِيُّ الحَميدُ» (4).

ب: اثبات توحيد واحدي با برهان صرف الوجود:

وقتي به وسيله برهان وجوب و امکان، واقعيت واجب الوجود ثابت شد، صرف الوجود بودن حق تعالي و تثنيه و تکراري نبودنش نيز اثبات مي گردد. توضيح اين که واجب الوجود يعني موجودي که هستي او عين ذاتش است و برخلاف ممکنات، هيچ حيثيت عدمي در او راه ندارد و به تعبير ديگر، صرف الوجود است و صرف الوجود به تعبير فلاسفه، لايتثني و لا يتکرّر است؛ يعني: صرف الوجود که وجود خالص است و هيچ حد عدمي ندارد و بي نهايت است و تکرار بردار نيست. اگر خداي ديگري را فرض کنيم، بايد مثل ذات واجب الوجود باشد؛ و چون خداوند، به لحاظ کمال، نامحدود و صرف الوجود است، فرض خداي ديگر، عقلاً منتفي است.

ج: اثبات توحيد واحدي با برهان نفي ترکّب:

اگر دو واجب الوجود فرض شود، لازمه اش اين است که هر يک از اين دو خدا، مرکب از ما به الاشتراک و ما به الامتياز باشند و از طرف ديگر، هر موجود مرکّبي به اجزاء خودش نيازمند است، در حالي که واجب الوجود به هيچ چيزي نبايد نياز داشته باشد؛ پس نفي نيازمندي، مستلزم نفي ترکّب در واجب الوجود است و نفي ترکّب، مستلزم نفي شبيه و نظير در حق تعالي است. خداي سبحان مي فرمايد: «قُل هُوَ اللهُ أَحدٌ * اللهُ الصَّمَدُ * لَم يَلِد وَلَم يُولَد * وَلَم يَکُن لَهُ کُفُواً أَحَد»؛ (5) بگو خداوند، يکتا و يگانه است؛ خداوندي که همه نيازمندان به او محتاج اند، نه زاييد و نه زاده شد؛ و براي او هرگز شبيه و مانندي نبوده است. «لَيسَ کَمِثلِهِ شَيءٌ وَ هُوَ السَّميعُ البَصيرُ»؛ (6) همانند او چيزي نيست و او شنوا و بيناست.

ه) اثبات توحيدي واحدي با برهان وحدت هماهنگي عالم:

اگر دو تدبير و اراده در عالم هستي و طبيعت، حاکم باشد، فساد و بي نظمي در عالم پديد مي آيد. نبودن فساد در عالم طبيعت، دليل بر وحدت ذات باري تعالي است. شايان ذکر است که، گرچه اين برهان اولاً و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت مي کند، ولي مي توان وحدت ذاتي را نيز از آن استفاده کرد. زيرا واجب الوجود، بايد خالق و رب هم باشد و در غير اين صورت اگر خالقيت و ربوبيت را موجود واجب يا ممکن ديگري به صورت استقلالي انجام دهد، يا شرک در ذات و يا اجتماع نقيضين و يا واجب الوجود بودن موجود ممکن، لازم مي آيد.
حال اگر کسي بگويد: چه اشکالي دارد دو واجب الوجود مستقل، دو مخلوق مستقل را اداره کنند يا دو واجب با همکاري يکديگر، يک جهان را اداره کنند. پاسخ اين است که: فرض دوم، يعني اداره جهان واحد با همکاري دو واجب الوجود با استقلال واجب الوجود بالذات ناسازگار است. هر دو فرض اول و دوم نيز با صرف الوجود بودن حق تعالي، ناسازگار است.
خداوند سبحان در قرآن مجيد مي فرمايد: «لَو کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتا فَسُبحانَ اللهِ رَبِّ العَرشِ عَمَّا يَصِفُونَ» (7) اگر در آسمان و زمين خداياني جز الله بود، فساد مي يافتند (و نظم جهان به هم مي ريخت). خداوندِ پروردگار عرش، منزّه است از توصيفي که مي کنند. و همچنين مي فرمايد: «مَا اتَّخَذَاللهُ مِن وَلَدَ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِن إِلَه إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِله بِمَا خَلَقَ وَلَعَلي بَعضُهُم عَلَي بَعض سُبحانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ»؛ (8) خداوند فرزندي انتخاب نکرد و معبود ديگري با او نيست؛ اگر چنين بود؛ هر آينه، هر يک از خدايان به تدبير مخلوقات خود مي پرداختند و بعضي بر بعضي ديگر تفوّق مي يافتند. خداوند، منزّه است از آنچه آن ها توصيف مي کنند.
فرض هماهنگي و همکاري دو خداوند با يکديگر در اداره جهان با استقلال ذاتي خداوند متعال سازگاري ندارد. اگر قرار باشد چند واجب الوجود تحقق داشته باشد و در اداره جهان با يکديگر همکاري داشته باشند، معنايش اين خواهد بود که خداوند متعال در اداره و تدبير جهان استقلال نداشته است و وابستگي و نيازمندي به غير دارد و اين مطلب با واجب الوجود بودن خداوند سبحان نمي سازد.

و) اثبات توحيد واحدي با برهان وحدت انبيا:

اگر ذات واجب الوجود بيش از يکي بود، هر آينه مي بايست خدايان ديگر نيز به ارسال پيامبران و کتاب هاي آسماني مي پرداختند، تا مردم را هدايت کنند؛ ولي در هيچ جاي عالم چنين اتفاقي نيفتاده است. به تعبير قرآن: «قُل أَرَأَيتُم مَّا تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ أرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأرضِ أم لَهُم شِرکٌ فِي السَّماوَاتِ ائتُونِي بِکِتابِ مِن قَبلِ هذَا أو أثَارَةَ مِن عَلمِ إِن کُنتُم صَادِقِينَ»؛ (9) بگو آن معبودان را که جز خدا پرستش مي کنيد، نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريده اند؛ آيا شرکتي در آفرينش آسمان ها دارند؟ يک کتاب آسماني پيش از اين، يا يک اثر علمي از گذشتگان براي من بياوريد، اگر راست مي گوييد. و همچنين مي فرمايد: «وَمَا أَرسَلنَا مِن قَبلِکَ مِن رَّسُولِ إِلَّا نُوحِي إِلَيهِ أنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أنَا فَاعبُدُونِ»؛ (10) ما پيش از تو هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر اين که به او وحي کرديم که معبودي جز من نيست؛ پس تنها مرا بپرستيد.

اثبات توحيد صفاتي

توحيد صفاتي، مرتبه اي از توحيد نظري و اعتقادي است که به اعتقاد و ايمان مؤمنان ارتباط دارد و به معناي عينيت صفات ذاتيه و کماليه، با ذات خداوند و با يکديگر است. توضيح مطلب اين است که چند احتمال در باب ارتباط صفات کمال با ذات الهي وجود دارد:
الف) سلب صفات کمال از ذات، که عقلاً و نقلاً، باطل و محال است؛ زيرا اگر خداوند متعال، فاقد صفات کماليه مانند: علم و قدرت باشد، مستلزم دارا بودن صفات نقص همچون: جهل و عجز خواهد بود و خداوند متعال از هر نقصي مبرّا است.
ب) مغايرت صفات با ذات، يعني خداوند، داراي صفات کماليه اي است که زايد بر ذات او هستند. اين فرض يا مستلزم کثرت و ترکيب ذات باري تعالي از اجزاء است و يا سبب سلب صفات از خود ذات است و نيازمندي به غير، لازم مي آيد.
ج) عينيّت صفات با ذات، که مدعاي اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت است. آيات قرآن در باب صفات الهي، دو دسته اند. دسته اي که از صفاتي مانند: علم، قدرت و حيات و غيره خبر مي دهند و دسته اي که بر بي نيازي خداوند و نفي مِثليّت از او دلالت دارند و عينيّت صفات با ذات را ثابت مي کنند؛ زيرا اگر صفات، زايد بر ذات باشند، نيازمنديِ ذات باري تعالي در کمال خود به آن صفات، زايد است و هم چنين شباهت حق تعالي با موجوداتِ ممکن، لازم مي آيد؛ در حالي که خداي سبحان در قرآن مي فرمايد: «لَيسَ کَمِثلِهِ شَيءٌ» (11)، «وَاللهُ هُوَ الغَنيُّ الحَميدُ» (12). ائمه اطهار (عليهم السلام) نيز به صراحت در اين باره سخن گفته اند و از اعتقاد به زيادت صفات بر ذات، پرهيز داده اند.

اثبات توحيد در خالقيت

متکلمان مسلمان، توحيد در خالقيت را با استفاده از قدرت مطلقه الهي اثبات کرده اند. قدرت مطلقه حق تعالي ثابت مي کند که هر قدرتي، ناشي از قدرت الهي است و خالقيت نيز زاييده قدرت است. پس اگر خالقيتي در غير خداي متعال مشاهده مي شود، زاييده قدرت و اختياري است که خداوند به او افاضه کرده است. پس شرک در خالقيت، خالقيت مخلوق به صورت مستقل و بي نياز از واجب تعالي است که اجتماع نقيضين و واجب الوجود بودن موجود ممکن، لازم مي آيد؛ و يا مستلزم خالقيت واجب الوجود ديگري است که با توحيد ذاتي منافات دارد.
آيات فراواني در قرآن نيز بر توحيد در خالقيّت دلالت دارند. (13) از جمله: «ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُم لَا اِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَيء فَاعبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَي کُلِّ شَيءٍ وَکِيلٌ»؛ (14) خداوند پروردگار شماست، هيچ موجودي جز او نيست؛ او آفريدگار همه چيز است؛ پس او را بپرستيد و او حافظ و مدبّر همه موجودات است. «هَل مِن خَالِقَ غَيرُ اللهِ يَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالأرضِ لَا اِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّي تُؤفَکُونَ»؛ (15) آيا خالقي غير از خدا وجود دارد که شما را از آسمان و زمين روزي دهد؟ هيچ معبودي جز او نيست؛ با اين حال، چگونه به سوي باطل منحرف مي شويد؟ «وَاللهُ خَلَقَکُم وَمَا تَعلَمُونَ»؛ (16) خداوند، شما و آنچه را انجام مي دهيد، آفريده است.
شايان ذکر است که پذيرفتن توحيد در خالقيت، به معناي نفي عليت از ساير موجودات نيست؛ زيرا در آيه 96 سوره صافات، کلمه «تَعلَمُونَ» آمده است؛ يعني خداوند عمل بت سازي را به بت پرستان نسبت داده است و با استعمال فعل «خَلَقَ» روشن مي شود که فاعليت حق تعالي و فاعليت آن ها در طول يکديگر قرار دارند. آيه «وَما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلَکِنَّ اللهَ رَمَي» (17) بر رابطه طولي رمي الهي و رمي انساني دلالت دارد. خداي سبحان نفرمود: تو تيراندازي نکردي بلکه فرمود: وقتي تو تيراندازي کردي تو تيراندازي نکردي، بلکه خدا تيراندازي کرد؛ يعني تيراندازي تو استقلالي ندارد. پس رابطه خدا با عوامل ديگر، به صورت طولي است نه عرضي. نتيجه سخن آن که، توحيد افعالي و توحيد خالقيّتي که از قرآن و عقل استفاده مي شود، نه با ديدگاه معتزله سازگار است که مطلقاً تأثير الهي را از افعال بشر نفي کردند و به تفويض رو آوردند و نه با ديدگاه اشاعره و نظريه کسب سازش دارد که به جبر مي انجامد. معتزله براي اثبات عدل الهي و نفي انتساب قبايح و افعال زشت به خداوند، به تفويض گرايش يافتند و اشاعره براي اثبات توحيد افعالي، به نوعي جبرگرايي، دچار شدند؛ در حالي که اگر ما بخواهيم بدون گرفتار شدن در تفويض و جبر، توحيد افعالي و عدل الهي را بپذيريم، تنها بايد مسلک شيعه را در پيش گيريم و به رويکرد «لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» رو بياوريم و بگوييم: خداوند اراده کرده است که آدميان، با اراده خود، به افعال يا ترک افعال بپردازند؛ از اين باب، افعال انسان به اراده الهي انتساب دارد و توحيد افعالي اثبات مي شود و به اراده انسان نيز مستند است، بدون اين که جبري لازم آيد يا بر عدل الهي خدشه اي وارد گردد.

اثبات توحيد در ربوبيت

توحيد در ربوبيت الهي، يکي از مهم ترين مراتب توحيد در عصر کنوني است. تمايز اصلي مکتب و پارادايم فلسفي اسلام از مکاتب ديگر در توحيد ربوبي آشکار مي شود. دنياي مدرن و پسامدرن ممکن است وجود و خالقيت خداي سبحان را بپذيرد، ولي با پذيرش اومانيسم و اصالت انسان، ربوبيت الهي را نفي کرده است و تدبير امور تکويني را به قوانين تکويني و جبري، و تدبير امور تشريعي را به اراده انسان نسبت مي دهد؛ غافل از اين که تمام صفات کمال الهي، عين ذات اوست و خداوند از همان حيث که واجب الوجود است، قادر مطلق، عالم مطلق و خالق مطلق است و از همان جهت که خالق مطلق است، ربوبيّت مطلقه دارد. سلب ربوبيت از خداوند متعال به معناي نفي خالقيت مطلقه الهي است. به عبارت ديگر، تدبير عالم هستي در مورد انسان و جهان، جدا از مسأله آفرينش نيست و تدبير، چيزي جز همان آفرينش نيست. وقتي آفريدگار هستي و انسان يکي است، پس مدبّر آن ها هم يکي خواهد بود، چرا که پيوند کامل ميان تدبير و آفرينش جهان روشن است، به همين جهت، خداوند وقتي خود را به عنوان آفريدگار همه چيز توصيف مي کند، در همان وقت، خود را مدبّر آن ها هم مي داند و مي فرمايد: «اللهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَها ثُمَّ استَوي عَلَي العَرشِ وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَالقَمَرَ کُلٌّ يَجرِي لِأجَلٍ مُسَمّيً يُدَبِّرُ الأَمرَ يُفَصِّلُ الآياتِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم تُوقِنُونَ» (18) خداوند همان کسي است که آسمان ها را بدون ستون هايي که بببينيد، برافراشت، سپس بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را مسخّر ساخت، که هر کدام تا زمان معيّني حرکت دارند. کار او را تدبير مي کند، آيات را براي شما تشريح مي کند، باشد که به لقاي پروردگارتان يقين کنيد. (19) همچنين خداي سبحان مي فرمايد: «قُلْ مَنْ يَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلاَ تَتَّقُونَ‌»؛ بگو، کيست که شما را از آسمان و زمين روزي مي دهد؟ کيست که مالک گوش ها و ديدگان است؟ کيست که زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مي کند؟ کيست که امر آفرينش را تدبير و اداره مي کند؟ مي گويند: خدا، بگو: پس چرا متقي و پرهيزگار نيستيد؟ و نيز مي فرمايد: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ‌ »؛ (21) پروردگار شما خدايي است که آسمان و زمين را در شش روز (دوره) آفريد؛ سپس به عرش قدرت مستولي گرديد؛ امور آفرينش را تدبير مي کند، هيچ شفيعي و واسطه اي در جهان نيست، مگر اين که با اذن او انجام وظيفه مي کند. اين است پروردگار شما، او را بپرستيد. چرا يادآور نمي شويد؟، همچنين به پيامبر خطاب مي کند: «قُل أَغَيرَ اللهِ أَبغِي رَبَّاً وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَيء»؛ (22) بگو: آيا ربي، جز خدا طلب کنم او پروردگار و رب همه چيز است. و نيز «قَالَ بَل رَبُّکُم رَبُّ السَّماواتِ وَالارضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ»؛ (23) گفت: پروردگار شما پروردگار آسمان ها و زمين است که آن ها را آفريده است. همچنين مي فرمايد: «لَوْ کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ‌ »؛ (24) اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگري بود، فاسد مي شدند (نظام جهان به هم مي خورد). منزّه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفي که آن ها مي کنند!. اين آيه دلالت دارد بر اين که اگر حق تعالي، شريکي در خالقيت و ربوبيت مي داشت، اختلاف و فساد در آسمان و زمين لازم مي آمد؛ پس نظم و هماهنگي در آفرينش، بر وحدت خالق و مدبّر دلالت مي کند. به عبارت ديگر، در صورت تعدد خالق و مدبّر، ذات آن ها با هم متفاوت خواهد بود و تعدد ذات، مستلزم تعدد آثار است؛ و اگر کسي توافق و همکاري ميان دو واجب الوجود را در تدبير فرض کند، خدا را با انسان ها مقايسه و محکوم به يک سري قوانين اعتباري کرده است؛ در حالي که خداوند، حاکم بر تمام قوانين است.
توحيد در خالقيت و ربوبيت، مستلزم توحيد در رازقيت و ساير کمالات است بنابراين نيازي به طرح مستقل آن ها نيست.

پي نوشت ها :

1. اسرارالحکم، ص 648.
2. امالي صدوق، المجلس الحادي و الاربعون، ص 235.
3. همان.
4. فاطر: 15.
5. سوره توحيد.
6. شوري: 11.
7. انبيا: 22.
8. مؤمنون: 91.
9. احقاف: 4.
10. انبيا: 25.
11. شوري: 11.
12. فاطر: 15.
13. آيات ديگر عبارت اند از: زمر: 62؛ غافر: 62؛ حشر: 24؛ انعام: 101؛ فاطر: 3؛ اعراف: 54؛ فرقان: 2؛ طه: 50؛ و ... .
14. انعام: 102.
15. فاطر: 3.
16. صافات: 96.
17. انفال: 17.
18. رعد: 2.
19. جعفر سبحاني، سيماي عقايد شيعه، ترجمه جواد محدثي، نشر مشعر، ص 58.
20. يونس: 31.
21. يونس: 3.
22. انعام: 164.
23. انبيا: 56.
24. انبيا: 22.

منبع مقاله :
خسروپناه، عبدالحسين؛ (1390)، کلام نوين اسلامي، قم: انتشارات تعليم و تربيت اسلامي، چاپ اول