نويسنده: جواد امين خندقي




 

ج. دعاهاي شيطاني

در اين بخش، قسمتهايي از دعاهاي شيطان پرستان مي آيد که در اکثر مراسم استفاده مي شود.
- به نام خداي بزرگ ما شيطان؛ به شما فرمان مي دهم که از دنياي سياه بيرون آييد. به نام چهار شهريار سياه جهنم؛ پيش آييد. شيطان؛ جام باده لذت را بردار. اين جام پر از اکسير زندگي است و آن را با نيروي جادوي سياه انباشته کن. اين نيرو در سراسر عالم کائنات وجود دارد و حامي آن است.
- اي دوست و همدم شب! تو از صداي سگ ها و ريختن خون شاد مي شوي؛ تو در ميان سايه هاي قبور مي گردي؛ تو تشنه خون هستي و بشر را تهديد مي کني گور گومورو؛ ماه هزار چهره؛ به قربانيان ما با نظر مساعد بنگر. دروازه هاي جهنم را بگشا و بيرون بيا....
- بنام شيطان. اي فرمانرواي زمين! اي پادشاه جهان! من گردن مي نهم نيرويي از تاريکي را که امانت گذارده فرمانرواي دوزخي بر روي دوش من. بازکن پهناي دروازه هاي جهنم را و برسان اکنون، از عمق وجودم سلامم را به برادرت (يا خواهرت) و دوستت.
- من تحير دارم از نام تو. چون که بخشي از خود من است. من زندگي مي کنم همانند چهارپايان در مزرعه و شاد هستم از اين زندگي حيواني و شهواني، من طرفدار عدالتم و نفرين مي فرستم بر پوسيدگي.
- پيش بفرست پيامبر شهوت و لذت را و بگذار زشتي ها در تاريکيِ من جلوه گر شوند تا بتوانم آن ها را انجام دهم. اکنون مي خواهم، نشانه هاي خود را جمع آوري کنم و تصويري از آفرينش بِکِشم. اژدهاي بال دار، منتظر رهايي است.
- با برآشفتگي از خشم و اضطراب ناشي از سکوت، فريادم را بلند مي کنم که بپيچد همچون صاعقه در آسمان تا همگان بشنوند؛ اي پنهان شده در تاريکي! اي نگهبان جاده ها! اي کسي که نيروي تو همه جا ظاهر مي شود آماده کن براي لطفِ خود، ارادتمند خود را. کسي را که اعتقاد به تو دارد و دچار عذاب شده است.
- جدا کن او را براي خودت و حفاظت کن او را. نه به خاطر بي لياقتي اش و مضطرب نساز او را. کمک کن او را در ميان آتش و آب و زمين و باد تا دوباره گمشده اش را بازيابد.
- قوي کن با آتش، استخوان هاي ما را براي دوستي و همراهي خود و در جاده هاي تنگ ياورمان باش. اجازه بده از ميان نيروهاي شيطاني که در زمين از آن توست. هم اکنون لذت آن را دريابيم و اجازه بده لذت آن را در آينده نيز بچشيم. نيروي خود را به ما برگردان تا لذت بي پايان حکومت بر آن چه هست را بچشيم.
با بررسي کوتاه اين دعاها. به راحتي مي توان آموزه هاي انحرافي و باطل شيطان پرستان را مشاهده کرد؛ از جمله مي توان به اين موارد اشاره کرد:
اعتقاد به قدرت خدايي براي شيطان؛ قدرتمند بودن شيطان، سياه نمايي جهان؛ قرباني کردن براي شيطان؛ آموزه هاي باطل جادوگري؛ تبليغ زندگي حيواني و شهواني؛ درخواست هاي شيطاني و...
اما براي درک بيشتر اين انحرافات، شايسته است که نکاتي درباره دعا، جايگاه و حقيقت آن بيان شود.
دعا خوي شايسته ي پاکان هر آيين و ملتي بوده و هست و در حقيقت، زبان استعداد هر موجود است؛ بدين معنا که توجه به خدا و خواندن او و استمداد از رحمت او، به طور طبيعي در فطرت الهي هر موجودي، خواه انسان و خواه ديگر موجودات، به اقتضاي حکمت ازليِ خدا وجود دارد؛ چرا که هر آفريده اي خود را پديد آمده اي از اين جهان و مقهور، مغلوب و نيازمند پروردگار اين جهان مي بينند و در ناتواني ها و درماندگي ها و نگراني ها که برايش پيش مي آيد، از همان مبدأ که رشته ي هستي اش بدان پيوسته، استمداد مي طلبد:
« هر که در آسمان ها و زمين است، هر زمان از او درخواست مي کند ». (1)
دعا ناب ترين گنجينه ي اديان است؛ چرا که روح هر دين، عبادت و پرستش است؛ يعني بندگي خدا، محوري ترين تعليم پيامبران الهي است و آن را در رسالت هاي خويش مطرح کرده اند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:
« مغز و جان عبادت، دعا است و هرگز کسي با دعا هلاک نمي شود. » (2)
دعا يکي از اموري قطعي و دستورهاي حتمي در اديان توحيدي است. هيچ ديني نيست که دعا و نيايش به درگاه خدا از ارکان اصلي آن نباشد و پيروان آن دين از طريق دعا با خداي خويش ارتباط برقرار نکنند. حتي هيچ انساني نيست مگر اين که روز و روزگاري در اعماق جان خود، با موجود ناشناخته اي بيرون از وجود خود، سخن نگفته باشد. (3) از اين رو پيامبران علاوه بر نيايش و تضرع به درگاه خدا، به پيروان خود مي آموختند که هنگام گرفتاري و نياز، خواسته ها و مقاصد خود را در پيشگاه خدا مطرح کنند.
در ميان تعاليم اسلام، چه در قرآن کريم که اولين منبع معارف است، و چه در سنت اهل بيت (عليه السلام)، بخش عظيمي از معارف، مربوط به دعا و تبيين آداب و شرايط آن است. گذشته از آن که پاره اي از عبادت ها، همچون نماز، تمامش دعا است و در قسمتي ديگر از عبادت ها مانند روزه و حج، دعا در ضمن آن ها وجود دارد. مي توان گفت دعا يکي از قطعي ترين امور ديني و به تعبير فقهي، از ضروريات اسلام به شمار مي رود.
هم چنين دعا در مذمت تشيع، جايگاه ويژه اي دارد و امامان شيعه، مهم ترين منبع سرشار دعا و مناجات اند. مجموعه هاي گران بهايي از اين دعاها در کتاب هاي معتبر شيعه موجود است.
با توجه به اين مطالب، اندکي از اهميت دعا و حقيقت آن روشن مي شود و چنين امر مهمي که مختص خدا است. چطور مي تواند خطاب به شياطين مطرح شود؛ آن هم با مضامين سخيف و خالي از معنويات که نه تنها در فرد، گزينه اي مثبت ايجاد نمي کند؛ بلکه خوي حيواني و شهواني او را تحريک مي کند؛ هم چنان که در مراسم دعاي اين افراد، چنين آثاري ديده مي شود.

د. حقوق بشر در شيطان پرستي

براي حقوق بشر در اين فرقه ي باطل، قوانيني ذکر شده که اساس آن بر پايه ي خودمحوري و انسان گرايي است.
با توجه به اين حقوق مي توان دريافت که آن ها در مخالفت با قوانين و دستورهاي ديگر اديان نوشته شده است و هر زمينه اي که ديني يک امر را براي افراد محدود و معين کرده، در اين حقوق، اختياري بيان شده است. بر اساس اين حقوق، ديگر هيچ محکمه اي توان بررسي و حل اختلافات را نخواهد داشت؛ زيرا کار هر کس عين قانون و حق او است و ديگران حق اعتراض ندارند.
قوانيني که در اين باره ذکر شده، از اين قرار است:
« هيچ خدايي برتر و بالاتر از انسان نيست؛ انسان اين حق را دارد که طبق قوانين دلخواه خود زندگي کند؛ آن گونه که زندگي کند که دلخواه اوست؛ کار کند آن گونه که دلخواه اوست؛ تفريح کند آن گونه که دلخواه اوست؛ استراحت کند آن گونه که دلخواه اوست؛ بميرد در هر زمان و به هر شکل که دلخواه اوست؛ انسان اين حق را دارد که بخورد هر آن چه را که دوست دارد؛ بياشامد هر آن چه را که دوست دارد؛ اقامت گزيند هر کجا که دوست دارد؛ حرکت کند بر روي زمين به هر سو که دوست دارد؛ انسان، اين حق را دارد که بينديشد هر آن چه را که مي خواهد؛ بگويد هر آن چه را که مي خواهد؛ بنويسد هر آن چه را که مي خواهد؛ ترسيم کند، بتراشد و بسازد هر آن چه را که مي خواهد؛ بپوشد هر آن چه را که مي خواهد؛ انسان اين حق را دارد که عشق بورزد به هر نحوي که مايل است؛ سرشار از عشق شو و عشق را بخواه آن طور که آرزو داري، در هر زمان و هر مکان و با هر کس که تو مي خواهي؛ انسان اين حق را دارد که مقابله کند با کساني که با اين حقوق مخالف اند. برده ها بايد خدمت گذاري کنند. » (4)
قانون هاي ذکر شده درباره ي حقوق بشر از جهت هاي گوناگوني مطرح مي شوند؛ ولي آنچه ناپسند است، قوانيني است که محوريت آن ها با انسان مداري صِرف است. بحث از اين مکتب منحرف، نوشتاري جدا مي طلبد؛ ولي مي توان به اختصار بيان کرد: انسان همانند ساير موجودات ديگر، همگي مخلوق خدا بوده و وابسته و نيازمند به امور و شرايط فراوان است که با نبود هر کدام از آن ها، وجود و بقاي انسان هم در معرض نابودي قرار مي گيرد.
بر اساس دليل هاي عقلي و نقلي بسيار، اثبات مي شود که هر چه در اين جهان وجود دارد نيازمند خدا است و انسان چيزي به طور مستقل براي خود ندارد که بتواند ادعايي بر آن داشته باشد. وقتي تمام امکانات متعلق به ديگري باشد، آدمي با چه منطقي مي تواند قانون هايي بر اساس آزادي و بي بند و باري قرار دهد؟! چطور مي تواند هر کاري که مي خواهد، انجام دهد يا هر چيز را مي خواهد، بخورد يا بياشامد؛ در حالي که اختياري بر هيچ کدام ندارد؟ آيا هيچ فرد عاقلي مي تواند بپذيرد که يک موجود غرق در نياز، همه کاره ي خودش باشد؟!

هـ. درباره ي آنتون لاوي (5)

بدون سخن گفتن درباره ي شخصيت لاوي، اين نوشتار ناتمام خواهد بود. « آنتون زندرلاوي » در يازدهم آوريل 1930 م متولد شد. نام اصلي او « هوارد استانتون لاوي » (6) بود وي در هفده سالگي براي همراهي با سيرک، خانه را ترک مي کند. لاوي در آن سيرک با شيرها کار مي کند. روحيه ي خاص وي با حيوانات، به او کمک مي کند که از تربيت کنندگان شير شود.
دو سال بعد در يک کارناوال، در نقش نمايش دهنده ي زيبايي اندام ظاهر مي شود و هم چنين به هيپنوتيزم افراد مي پردازد. وقتي در سال 1948 م دوره ي تعطيلي زمستاني کارناوال شروع مي شود. براي نمايش زيبايي اندام به يکي از باشگاه هاي زيبايي اندام در کاليفرنياي جنوبي مي رود و در همين باشگاه با « مريلين مونرو » (7) آشنا مي شود و با او رابطه پيدا مي کند.
وي در سال 1952 م با دختر چهارده ساله اي به نام « کارول لَنسينگ » (8) ازدواج مي کند. پس از آن به مطالعه جرم شناسي در دانشگاه سان فرانسيسکو مشغول مي شود تا از خدمت سربازي فرار کند. از اين زوج، دختري به نام « کارلا » در سال 1952 م متولد مي شود. لاوي در همين سال به عنوان عکاس پليس سان فرانسيسکو مشغول به کار مي شود. همين امر سبب مي شود او همواره با قتل، بزه کاري و تجاوز به عنف برخورد داشته باشد. او ضمن عکس برداري از صحنه هاي تکان دهنده ي تصادافات خونين، با اين بخش از حوادث زندگي بشر نيز رو به رو مي شود. لاوي مي گويد تجربيات همين دوره باعث شد که منکرِ خدا شود.
او در سال 1960 م به علت آشنايي و شيفتگي به « ديانا هاگرتي » (9) زن خود را طلاق مي دهد و با او رابطه برقرار مي کند. نتيجه ي اين رابطه (بدون اين که با هم ازدواج کنند) دختري به نام « زينا » است که در سال 1964 م به دنيا مي آيد. لاوي پس از آن در سال 1980 م رابطه با ديانا را قطع مي کند و با زني به نام « بلانچ بارتون » آشنا مي شود و تا آخر عمر با او رابطه داشته است. نتيجه ي اين ارتباط، به دنيا آمدن پسري به نام « سيتن زرکس کرنکي لاوي » (10) است.
او در خانه بزرگي که به « خانه ي سياه » معروف شد زندگي مي کرد. رفتارهاي نامتعارف و عجيب لاوي در اين مکان بد نام، خود به دستاويزي نمايشي تبديل شده بود. زندگي در خانه ي سياه و بدنام با حيواناتي مانند رتيل، مار، بوآ، پلنگ و شيري به نام « تولگار » (11) توجه بسياري را به خود جلب کرده بود.
لاوي در همين خانه ي سياه، جلسات هفتگي اش را بر پا مي کرد و به امور رازآلود و سياهي مانند خون آشام ها، آدم هاي گرگ صورت، شکنجه گري و جنون مي پرداخت. اين نشست ها با استقبال زيادي رو به رو مي شد و لاوي از اين راه براي آن چه « حلقه ي جادويي » مي ناميد، 2/5 دلار دريافت مي کرد. بعد از آن که در سال 1966 م کليساي شيطان را بنا نهاد، به يک چهره ي مشهور محلي تبديل و تا حدودي از جايگاه ملي نيز برخوردار مي شد.
او در سال 1970 م محبوبيتش را به تدريج از دست مي دهد و در سال 1975م به دنبال نزاع با « معبد سِت » (12) از فضاي عمومي کناره مي گيرد. لاوي دوباره در سال 1990 م با آلبومي از موسيقي هاي خود و عکس هاي زيبايي اندام به عرصه ي اجتماع باز مي گردد. يکي از آلبوم هاي موسيقي (13) او که در همين دوره تهيه شد، « شيطان به تعطيلات مي رود » (14) (1995م) نام دارد.
لاوي تا زمان مرگ روي کتاب خود با عنوان « شيطان سخن مي گويد » (15) کار کرد. اين کتاب در سال 1998 م با مقدمه اي از « مريلين منسون » (16) به چاپ رسيد. وي هم چنين، کتاب هاي « کتاب مقدس شيطاني » (1969 م)، « ساحره ي شيطاني » (17) (1971 م)، « آيين پرستش شيطاني » (18) (1972 م) و « دفتر يادداشت شيطان » (19) (1992م) را به چاپ رسانيد.
او همچنين هنرپيشه و مشاور بسياري از فيلم هاي هاليوود بود. وي در توليد فيلم هاي « بچه ي رزماري » (1966م)، « نيايش برادر اهريمني من » (20) (1969 م)، « نيايش شيطان » (21) (1970م)، « باران شيطان » (22) (1975م)، « اتومبيل » (23) (1977م)، « دکتر دراکولا » (24) (1981م)، « سوپرستار چارلزمنسون » (25) (1989م)، « گفتگوي شيطان » (26) (1995م) نقشي بر عهده داشته است.
اواخر عمر لاوي با درگيري ها و مشکلات بسياري، همراه مي شود. در سال 1990 م دختر کوچک او زينا، در ديد عموم از پدرش تبري مي جويد و به راهبه ي کليساي رقيب يعني معبد ست مبدل مي شود. زينا، پدرش را دروغگو و غيرقابل اعتماد و حوادث زندگي او را سراسر دروغ مي خواند.
در سال 1991 م « لورنس رايت » (27) در نشريه ي « رولينگ استون » (28) مقاله اي مي نويسد نوشت که زندگي لاوي را با چالش بيش تري مواجه مي کند. وي در همين سال بعد از محکوم شدن در دعوايي ميان او و ديانا هاگرتي، مجبور مي شود خانه ي سياه را بفروشد و بعد از آن طي نوشته اي « جان ريموند » (29) تمامي اعمال و مناسک شيطاني را به مسخره مي گيرد. و مي نويسد که دو آنتون لاوي وجود داشت:
« يکي سياسي که پايه گذار کليساي شيطان بود و ديگري کسي که چيزهايي آفريد تا خلوتش را پر کند و آنچه را در خلوت خود، جعل کرده به مطبوعات دهد تا او را معرفي کنند. »
در ادامه بايد گفت چنين شخصيتي با خصوصياتي که اصلاً با رهبري متفکر هم خواني ندارد، انديشه يا مکتبي نمي تواند داشته باشد؛ مگر مخلوطي از قانون هايي که از نظر عقل و دين، باطل و مردود است. فردي که در نوجواني از کانون خانواده محروم است. خانواده اي از حيوانات مختلف دارد و شهوت و بي بند و باري، اصل اساسي زندگي او را تشکيل مي دهد، چگونه مي تواند رهبر گروهي ديگر شود؟!
رهبر يک گروه و مکتب ماندگار و مثبت، بايد فردي داراي خصوصيات مثبت و اخلاقي باشد که حداقل بتواند خودش در ميان انواع انديشه ها حرف مستقلي بر پايه ي عقايد حق داشته باشد. فردي که به طور دائم در حال تغيير و تحول است و از سيرک تا باشگاه زيبايي اندام و نوشتن کتاب تا موسيقي و جادوگري را با هم تجربه کرده، قطعاً داراي شخصيت واحد و ثابتي نيست تا بتواند در مجموعه اي تأثيرگذار باشد. همين امور است که اين فرد حتي از ارتباط با خانواده و دخترش عاجز است و اولين مخالفان او، خانواده اش هستند و فقط وي را به عنوان اسطوره اي براي نيل به اهداف پليد خود مي بينند.

پي نوشت ها :

1. (يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ‌) (الرحمن، آيه 29).
2. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج90، ص 300.
3. صحيفه کامله سجاديه، ص 15.
4. کريمي، حميد، جهان تاريک، ص 79.
5. ر. ک: صديقي پاشاکي، علي، جنون شيطان پرستي، صص 60- 63.
6. Huavard Stantone La Vey.
7. مِريلين مونرو (Marily Monroe) يکي از مشهورترين و فاسدترين بازيگران، خواننده ها و مدل هاي امريکايي بود. او در سال 1926 م در لس آنجلس به دنيا آمد. پس از اتفاقاتي در سال 1955 م با آرتور ميلر (نمايشنامه نويس معروف) ازدواج کرد و يهودي شد. او در 31 فيلم سينمايي بازي کرده است. وي سرانجام در سال 1961 م از ميلر جدا شد و يک سال بعد در سال 1962 م در کاليفرنيا به علت مصرف بيش از حد داروي خواب آور درگذشت. برخي علت مرگ وي را خودکشي دانسته و برخي عقيده دارند که او کشته شد. وي در جايي گفته است: « من يک زن بازنده ام. مردها، زيادي از من انتظار دارند، به خاطر تصويري که از من ساخته شده و خودم هم در ساخت آن کمک کرده ام؛ من سمبلي از تنها چيزي هستم که مردان از آن استقبال مي کنند. »
8. Carole Lansing
9. Diana Hagerty.
10. Satan Xerxes Carnacki La Vey
11. Tolgare.
12. Temple of Set
13. هم چنين دو آلبوم بيگانه و مراسم عشاء شيطاني نيز متعلق به او است.
14. Satan takes a holiday.
15. Satan Speaks!
16. Marilyn Manson. وي يکي از افراد مؤثر در ترويج شيطان پرستي جديد است که در حال حاضر به عنوان خواننده متاليکا، شهرت دارد.
17. The Satanic Witch
18. The Satanic Rituals
19. The Devil's NotebooK.
20. lnvocation of My Demon Brother.
21. Devil Worship.
22. The Devil's Rain.
23. The Car.
24. Doctor Dracula.
25. Charles Manson Superstar.
26. Speak of the Devil.
27. Lawrence Wright.
28. Rolling Stone. مجله اي امريکايي که به موسيقي، ليبراليسم و موضوعات عامه پسند مي پردازد و هر دو هفته يک بار منتشر مي شود. اين مجله، هميشه در ارائه ي برترين آهنگ هاي سال و يا انتخاب برترين ترانه هاي قرن و... در صدر اخبار بوده است. جالب است بدانيد که اولين مخاطبان و در حقيقت تبليغ کنندگان آن هيپي ها بودند!
مهم ترين نکته درباره رولينگ استون تأثير عميقي بود که بر موسيقي دهه ي هفتاد گذاشت و فرهنگ موسيقي عاميانه و پاپ را بين مردم گسترش داد و در اين مجله مطالب عاميانه در زمينه هاي فيلم و هنرپيشگان، آن هم با استفاده از جاذبه هاي جنسي بيشتر از موسيقي نمود دارد.
29. John Raymond.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد، (1390)، شناخت و بررسي شيطان پرستي، قم: ولاء منتظر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، چاپ پانزدهم