انتظار بشر از دين (1)
وقتي جنگ تحميلي عراق عليه ايران با عقب نشيني نيروهاي نظامي عراق به پايان رسيد، جهت تحصيلات تکميلي دروس حوزوي و شرکت در دوره ي سطح چهارم (دکترا) کلام اسلامي به قم مهاجرت کردم. در سال هاي شصت و هشت تا هفتاد شمسي، در جلسات يکي از چهره هاي برجسته جريان روشنفکري سکولار شرکت مي کردم. وي، اين پرسش را مطرح کرد که با همه پيشرفت هاي علمي، چه نيازي به دين مي ماند؟ حتي با استمداد از روان شناسي و جامعه شناسي و ساير علوم اجتماعي، مي توان با معضلات اجتماعي مانند دزدي، احتکار و غيره مقابله کرد و نيازي به کمک گرفتن از فقه و احکام اسلامي وجود ندارد. او با اين شيوه، دين اسلام را تنها در عرصه ي معنويات محدود ساخت؛ هرچند در سال هاي بعد، اين عرصه را نيز از دين ربودند و به عرفان هاي سرخ پوستي و شرقي تحويل دادند. بنابراين، هيچ انتظار منطقي از دين باقي نمي ماند. به ايشان گفته شد که در اين صورت، مشکل اختلاف روان شناسان و جامعه شناسان و عرفان هاي متنوع را چگونه حل مي کنيد؟ آن قدر راه کارها، روش ها و ديدگاه هاي متفکران اين علوم و گرايش ها در تحصيل سعادت و کمال انسان ها، متهافت و متناقض است، که انسان براي درمان دردهاي خود به وسيله علوم انساني درمانده مي شود. آيا مي توان با حذف دين به داوري ها و رويکردهاي متناقض و متضاد علوم انساني اعتماد کرد؟ اين واقعه، دغدغه ي نگارنده را در تحقيق مسأله ي « نياز بشر به دين » پديد آورد، بنابراين کتاب انتظارات بشر از دين را- که محصول ده سال پژوهش بود- به جامعه علمي عرضه کرد.
تبيين مفاهيم مسأله
عنوان « انتظار بشر از دين »، داراي سه واژه کليدي انتظار، بشر و دين است که بايد به تبيين آن ها پرداخت.واژه ي انتظار، به معناي انگيزه و نياز به کار مي رود؛ البته انتظار، نوعي نياز متوقّعانه است که شخص منتظرِ را صاحب حق قلمدا مي کند؛ ولي نياز، اعم از اين است که نيازمند، محِقّ باشد يا نباشد. ابراهام مزلو در کتاب « انگيزش و شخصيت »، نيازهاي انسان را به هفت دسته نيازهاي فيزيولوژيک، ايمني، عشق و تعلق، نياز به احترام، نياز به خودشکوفايي، تمايل به دانستن و فهميدن و نيازهاي زيبايي شناختي طبقه بندي کرده است. (1)
خوانندگان عزيز به مطالب مهم ذيل در باب نيازها توجه داشته باشند که:
الف. نيازهاي انساني به طور مجزا قابل ارضا نيستند، بلکه به طور عام با هم آميخته اند. انسان، غذا و خانه اي مي خواهد که موجب آبرومندي وي در برابر ديگران باشد؛ يعني نياز جسمي و نياز به احترام با هم ارضا شوند.
ب. نيازهاي جسمي صرف، اشباع پذيرند ولي نياز به احترام، بسيار قابل انبساط است؛ يعني نياز به گرسنگي، پس از ارضا تا مدتي برطرف مي شود، اما نياز به احترام، ذو مراتب است و شدت و ضعف دارد.
ج. ارضاي نيازهاي انساني، يک مقوله است و اعتدال در آن ها، مقوله اي ديگر، که آدميان بدان حاجت دارند تا به افراط و تفريط کشيده نشوند. سفارش ها و ارزش هاي اسلام، به گونه اي است که هم به ارضاي نيازهاي انساني مي پردازد و هم اعتدال آن ها را حفظ مي کند. (2)
2- مقصود از بشر، همه ي انسان ها، يعني هم خواص و هم عوام است؛ زيرا همه انسان ها به طور عموم، نيازهاي مشترکي به دين دارند، همچون نياز به هدايت دارند و عوام و خواص در اين نيازها مشترکند. خواص نيز از آن جهت که در دانش خاصي تبحر دارند، نيازهاي اختصاصي به دين دارند؛ مانند: نيازهاي فيزيک دانان و شيمي دانان متدين به مباني طبيعت شناختي ديني يا نيازهاي سياست مداران دين دار به فقه و اخلاق و کلام سياسي ديني.
3- مراد از دين، هر حقيقتي است که بيانگر برآيند ملکوتي بينش، منش و کنش دنيوي باشد. اين دسته از حقايق مي توانند منشأ تجربي يا شهودي يا عقلي يا نقلي ديني داشته باشند، ولي تبيين برآيند ملکوتي و اُخروي آن ها، به صورت همه جانبه، تنها توسط وحي و نقل ديني انجام مي پذيرد؛ زيرا هيچ منبع معرفتي ديگري نمي تواند اين مأموريت را جامع نگرانه عهده دار شود. اين دسته از حقايق ديني، دربرگيرنده حقايق توصيفي، توصيه اي و هر گزاره اي است که در مسير هدايت انسان قرار مي گيرد؛ اعم از اين که گزاره اعتقادي، اخلاقي، فقهي و حقوقي باشد يا نباشد. البته در بحث انتظار بشر از دين، مي توان مرجعيت ديني يعني خدا، رسول و پيشوايان دين را مقصود از دين دانست.
تحليل مسأله
مسأله انتظار بشر از دين، از جنبه هاي گوناگون قابل تجزيه و تحليل است، مثلاً به لحاظ تاريخي و منطقي اين پرسش ها مطرح مي شود، عالمان ديني و متدينان به اديان گوناگون در طول تاريخ، چه انتظاراتي از دين داشته اند؟ و يا اين که انسان ها به طور منطقي چه انتظاراتي بايد از دين داشته باشند؟مقصود نگارنده در اين بحث، انتظارات منطقي از دين است. تحليل منطقي مسأله نيز با پرسش هاي ذيل تبيين مي گردد. آيا دين در همه ي نيازهاي هفت گانه پيش گفته حضور دارد؟ آيا انتظار بشر از دين در عرصه هاي اقتصادي، حقوقي، سياسي، تربيتي، مديريتي، علوم طبيعي و انساني، منطقي است؟ آيا دخالت دين در نيازهاي فردي و اجتماعي، مادي و معنوي و دنيوي و اخروي مدلّل است؟ دخالت دين در اين مسائل، مستقيم است يا غيرمستقيم؟
پاره اي از نويسندگان، تحليل مسأله انتظار بشر از دين را بر سه پيش فرض مبتني ساخته اند:
اول:
انسان، بايد نيازهاي ديني خود را به طور مستقل احساس کند.دوم:
دين، بايد در برآورده کردن نيازهاي ديني انسان توانمند باشد.سوم:
دين به صورت انحصاري به اين نيازها پاسخ دهد و از ديگري دربرآورده کردن نيازهاي ديني به شکل جانشين پذير، بهره نبرد. (3)به نظر نگارنده، غير از پيش فرض دوم، يعني توانمندي و کاميابي دين در نيازهاي ديني انسان، پيش فرض هاي ديگر ناتمام است، زيرا:
الف. علوم گوناگون انسان شناختي- که به بررسي نيازهاي آدميان مي پردازند- نيز ادعا نمي کنند که خود انسان بايد تمام نيازهاي خويش را احساس و ادراک کند، آن گاه درصدد برآورده کردن آن ها برآيد؛ زيرا چه بسا انسان ها نيازهايي داشته باشند، که با روش هاي ديگري مانند « اعتماد به ديگران » آن ها را کشف و درک کنند، همان گونه که فرد بيمار « به شيوه ي تقليد و پيروي از فرد آگاه » با مراجعه به طبيب متخصص، بيماري خود را شناسايي مي کند؛ گرچه با روش هاي فيزيولوژيکي، آن را احساس نکند. اين نگرش که « رجوع انسان به دين، فقط به واسطه ي نيازهاي ديني احساس شده، توسط عقل و حس مدلل مي گردد »، نگرشي پراگماتيستي و اومانيستي است و با فلسفه ي عقل گرايي سازگاري ندارد. پس مي توان پس از اثبات وجود خدا و صفات کمالي او، ضرورت بعثت پيامبران و عصمت آن ها، اعجاز و صيانت قرآن از تحريف، به حقانيت دين اسلام پي برد و نيازهاي بشر به دين را با گزارش عالم و حکيم مطلق شناسايي کرد.
ب. دانسته هاي علوم تجربي نو پديد از عصر نزول شريعت متأخر بوده است و دين در جايگاه هدايت گر تمام انسان ها، بايد به تمام اعصار توجه داشته باشد. افزون بر اين که شگفتي فراوان علوم تجربي، ما را در عصر حاضر نيز از رجوع به آموزه هاي دين و دستاوردهاي شريعت بي نياز نمي سازد؛ زيرا هيچ گاه علوم نوپديد، در کشف علت تامّه و علت انحصاري پديده ها کامياب نيستند. پس اگر علوم جديد، در برآورده کردن نيازهاي ديني، توانايي از خود نشان دادند، انتظار بشر از دين در اين عرصه ها بي معنا نيست؛ زيرا علوم جديد و نوپديد، در کشف علت تامه ي نيازهاي ديني و همچنين تبيين برآيند اخروي علوم جديد ناتوان است؛ گرچه با نگرشي پراگماتيستي توانايي عملي داشته باشند. به عبارت ديگر، اگر علوم و فلسفه هاي بشري بتوانند برخي از نيازهاي ديني را پاسخ گويند، ولي مجموعه نيازهاي ديني که توسط عقل و نقل ديني به دست مي آيند و برآيند ملکوتي اعمال دنيوي را کشف مي کنند؛ تنها توسط دين امکان پذير است و جانشيني براي مجموع، قابل فرض نيست.
خاستگاه مسأله
مسأله انتظار بشر از دين، خاستگاه اومانيستي داشته است؛ يعني نگرش انسان محوري به جاي خدامحوري، مسأله انتظار بشر از دين را به وجود آورد؛ زيرا اومانيسم، انسان را در مقام نظر و عمل و در محور معرفت شناختي و ارزش شناختي، ملاک صحت و سقم و خير و شرّ قرار داده است. البته نسبي گرايي معرفتي و شکاکيت مدرن در پيدايش اين تفکر مؤثر بوده و دانش و ارزش را به انسان وابسته ساخته است. اومانيست ها اين رويکرد را به تمام انسان ها، حتي پيامبران الهي تعميم داده و وحي و حقايق ديني را، محصول کنش و واکنش ذهن انبياء با خارج معرفي کرده اند. پس مطابق انديشه ي اومانيسم، هيچ موجودي و هيچ چيزي، حتي خداوند و آرمان هاي اخلاقي و اجتماعي مانند: آزادي و عدالت بيش از انسان شرافت و اهميت و ارزش وجودي ندارد. بدين ترتيب، فداکاري در راه خدا و دين و ارزش هاي اخلاقي و معنوي، براي انسان مدرن و اومانيست ها، بي معنا تلقي مي شود. اوامر و نواهي الهي و احکام و تکاليف خداوند، در صورتي معنا دارند که انسان با حواس خود درک بکند که آن ها براي او مفيدند و ثمره و سودي براي زندگي دنيوي او داشته باشند. (4) اين رويکرد و گرايش به انسان، منشأ پيدايش مسأله انتظار بشر از دين گرديد، اما نبايد گرفتار مغالطه خلط ميان انگيزه و انگيخته (نتيجه) شد و نبايد از خاستگاه ناصواب، غلط بودن مسأله را نتيجه گرفت؛ هرچند اين خاستگاه در نوع پاسخ يابي طرفداران اومانيسم، تأثير مي گذارد. پرسش از انتظار يا نياز بشر به دين، با وجود خاستگاه ناصحيح، معنادار و قابل پيگيري است؛ هم چنان که پرسش از انتظار دين از بشر معنادار است و آسيبي به دين باوري متدينان نمي رساند.روش شناسي مسأله
مسأله انتظار بشر از دين، به لحاظ روش شناختي نيز قابل تحليل است و اين که آيا انتظارات آدميان، حالتي رواني و سابجکتيو است و جنبه ي شخصي دارد يا مي توان انتظاراتي روشمند و ضابطه مند براي آن معرفي کرد؟ در حالت دوم آيا روش برون متون ديني لازم است، يا مراجعه به کتاب و سنت و استفاده از روش درون متون ديني کفايت مي کند؟ نگارنده، بر اين باور است که روش جمع درون و برون متون ديني و بهره گيري از قرآن و سنت و عقل و تجربه، متقن ترين و جامع ترين روش براي پاسخ گويي به مسأله انتظار بشر از دين است. بدين معنا، با روش برون متون ديني، يعني عقلي و تجربي، به کشف برخي از نيازهاي ديني بشر نائل آمده، آن گاه با اثبات حجيت دين و متون ديني، مي توان از طريق قرآن و سنت به ساير نيازهاي ديني بشر پي برد.بنابراين، رويکردهاي گوناگون روش برون متون ديني مانند: روش عقلي فلاسفه مبني بر ضرورت بعثت پيامبران، روش کارکردگرايي عالمان تجربي به ويژه روان شناسي و جامعه شناسي دين جهت کشف آثار و خدمات فردي و اجتماعي دين، روش پرسش از متدينان و مخالفان دين، روش انسان شناسي تجربي و بررسي و طبقه بندي نيازهاي فردي و اجتماعي، مادي و معنوي، دنيوي و اخروي بشر و تعيين سهم نيازهاي ديني بعد از تفکيک ساير نيازهاي علمي و فلسفي و غيره و روش بسط تاريخي دين و آزمون پذيري، رويکردها و روش هايي هستند که در اثبات اصل نياز بشر به دين توانايي دارند. اما در تعيين دقيق همه ي نيازهاي ديني بشر، بايد به روش درون متون ديني يعني قرآن و سنّت هم مراجعه کرد و از آن روش هم بهره برد. امتياز اين روش (جمع برون و درون ديني) بر ساير روش ها (درون ديني يا برون ديني به تنهايي)، اين است که علاوه بر کشف جامع نيازهاي ديني، مفيد بودن آن براي افراد بي دين و غير معتقد به باورهاي ديني و متون ديني نيز نمايان مي شود.
شايان ذکر است که اولاً، روش تجربي و عقلي، علاوه بر مفيد بودنش براي افراد بي دين، هم در فهم و کارآمدي بيش تر قرآن و سنت و هم در تشخيص مصالح و موارد تزاحم احکام مؤثر است. ثانياً بهره گيري از متون ديني و قرآن و سنت، مبتني بر رعايت قواعد عام زبان شناختي (مانند قاعده عام و خاص)، قواعد خاص زبان عربي (مانند قواعد صرف و نحو)، قواعد اخص قرآني و روايي (مانند قاعده ي ناسخ و منسوخ) و پرهيز از پيش داوري ها و تحميل باورها و عقايد بر متون ديني است؛ زيرا متون ديني، ناطق اند و بر معناي خود دلالت دارند و بايد آن معاني را کشف کرد. (5)
متفکران اسلامي و انتظار بشر از دين
مسأله انتظارات بشر از دين، رويکردها و ديدگاه هاي گوناگون دارد، که به يک لحاظ به انتظار حداقلي و انتظار حداکثري و اعدالي، تقسيم پذير است.انتظار حداقلي، تنها معنويت و رابطه ي انسان با خدا را وظيفه و کارکرد دين مي داند، اما انتظار حداکثري، علاوه بر انتظار پيش گفته، هرگونه نياز دنيوي و اخروي، و نيز نيازهاي خُرد و کلان را به دين نسبت مي دهد. انتظار اعتدالي با کمک متون وحياني و عقل بشري، وظيفه ي اصلي دين را هدايت و سعادت انسان ها معرفي مي کند. بنابراين، دين، نه تنها در آباداني آخرت نقش دارد، بلکه آباداني دنيا را در مسير آباداني آخرت دنبال مي کند.
پس به طور کلي، سه ديدگاه در مسأله انتظار بشر از دين در ميان متفکران اسلامي وجود دارد.
الف) انتظار اعتدالي از دين:
اين ديدگاه بر اين باور است که متون ديني علاوه بر آبادکردن آخرت، به تأمين برخي از نيازهاي دنيايي نيز مي پردازد و پاره اي از نيازهاي سياسي، حقوقي، اقتصادي، مديريتي، فرهنگي، اخلاقي، عبادي و غيره توسط قرآن و سنت تأمين مي شود؛ البته تحقق سعادت دنيوي و اخروي در گرو التزام عقيدتي و عملي مسئولان نظام حاکم بر جامعه و يکايک افراد بشري است. اين ديدگاه که به نظريه ي انتظار اعتدالي شناخته مي شود، بهره گيري از عقل و تجربه و تاريخ و شهود را در ساختن و آباداني دنيا مؤثر مي داند. اين ديدگاه، ديدگاه اسلام جامع نگر است که بسياري از فلاسفه و متکلمان پيشين و معاصر به آن اعتقاد دارند. نظريه ي انتظار اعتدالي بدين صورت به دست مي آيد که ابتدا با روش عقلي به اثبات خدا و اوصاف کماليه حق تعالي به ويژه علم، قدرت، حکمت، عدالت، ضرورت حيات پس از مرگ و ارتباط حقيقي دنيا و آخرت پرداخته، آن گاه با بهره گيري از ضرورت کشف رابطه انديشه و اعمال دنيوي با سعادت اخروي و ناتواني همه جانبه ابزارهاي عادي بشر در اين کشف، ضرورت وحي الهي را اثبات مي کنيم. اين ضرورت، ثابت مي کند که دين بايد منشأ الهي و آسماني داشته باشد و براي هدايت بشر، علاوه بر عصمت از هرگونه تحريفي مصون بماند. پس اديان غير آسماني و غيرالهي يا اديان آسماني تحريف شده، نمي توانند اين مأموريت را انجام دهند و سعادت و هدايت انسان ها را تأمين کنند.ب) انتظار حداکثري دين:
اين ديدگاه با تبيين هاي گوناگوني بيان شده است. تبيين اول اين است که، دين به تمام نيازهاي دنيايي و آخرتي پاسخ مي دهد و همه ي مسائل علمي و عملي را حل مي کند. دين و متون ديني، بدون نياز به بهره گيري از عقل و تجربه و استمداد از ظواهر و بطون قرآن، به کليات و جزئيات مسائل دنيايي و آخرتي پاسخ مي دهد. (6) اين ديدگاه با ادله ي عقلي و نقلي مردود مي گردد؛ زيرا آيات و روايات، وظيفه ي قرآن و سنت را هدايت و سعادت انسان ها- نه رفع همه نيازهاي آدميان- مي دانند و بر بهره گيري از عقل و تجربه تأکيد مي ورزند.تبين دوم از انتظار حداکثري دين، اين است که دين و متون ديني به تمام نيازهاي آخرتي و تمام کليات نيازهاي دنيوي در همه ي زمينه هاي فردي و اجتماعي پاسخ مي دهند و با توجه به اين که عقل از منابع دين به شمار مي آيد، مي توان ساير نيازهاي جزئي دنيوي را، از طريق اجتهاد در کليات به دست آورد. مثلاً از آيات مربوط به طبيعيات مانند: ستاره شناسي، انسان شناسي، کشاورزي، دريانوردي، طبابت، و با بهره گيري از قواعد اجتهاد، به استنباط مسائل جزئي در علوم طبيعي دست يافت. همان گونه که عالمان علم اصول با بهره گيري از روايت « لاتنقض اليقين بالشک »، مسائل جزئي زيادي را استنباط کردند و کتاب هاي فراواني در باب يکي از مهم ترين قواعد اصولي و فقهي يعني « استصحاب » نوشتند. (7) اين نظريه در حد يک فرضيه و ادعا قابل طرح است، اما اثبات آن با دلايل عقلي و نقلي آسان نيست و مقايسه ي آيات طبيعت شناختي با حديث استصحاب، تنها استدلال تمثيلي را به همراه دارد که مدعاي پيش گفته را ثابت نمي کند.
تبيين سوم انتظار حداکثري دين اين است که، پاره اي از متفکران مسلمان با رويکرد ايدئولوژي گرايانه و دنياگرايانه ي افراطي، به نقش و کارکرد مذهب بر جنبه ي حقوقي و عدالت اجتماعي بسنده نکرده اند و از نقش دين در تأمين رفاه مادي، بهبود در وضع معيشتي و آباداني دنيا و بهره مندي از مواهب طبيعي نيز سخن گفته اند. اين نظريه از سوي برخي از مصلحان اجتماعي مسلمان و متجددان معاصر در قرن اخير، به ويژه دکتر شريعتي و مهندس بازرگان (نظريه متقدم)، مطرح گشته است. اين شخصيت ها بر اين باورند که اسلام، افزون بر دعوت به توسعه و بهره مندي از عقل و طبيعت، مدل ايدئولوژيکي را طرح کرده و برنامه ريزي جهت توسعه و سازندگي دنيايي و حتي قوانين علمي مانند: قوانين ترموديناميک را ارايه کرده است. رويکرد پيش گفته براي جان دادن به دين و حضور علمي و اجتماعي اسلام، از سوي روشنفکران معاصر مطرح گرديد، اما بيش از آن که ادعاي آن ها، مدلل و استدلالي باشد، آميخته با پيش فرض ها و پيش داوري ها و تفسير به رأي ها بوده است؛ يعني روشنفکري که گرايش جامعه شناختي يا مهندسي داشت، آرا و انظار متفکران آن رشته را بدون رعايت ضوابط روش هاي تفسيري، بر آيات قرآن تطبيق مي کرد و مدعيات دانشمندان را به دين نسبت مي داد. بي اعتمادي به آيات قرآن در اثر تحولات علمي و ارايه فرضيه هاي جديد، مهم ترين پيامد منفي اين ديدگاه است. علاوه بر اين، چنين برداشت هاي دنياگرايانه اي از متون ديني، روشمندانه نبوده است.
ج) انتظار حداقلي دين:
گروهي قلمرو دين و انتظارات از دين را به مسائل عبادي، تنظيم رابطه ي انسان با خدا و آباداني آخرت محدود ساخته و با رويکرد ايدئولوژي گرايانه و دنياگرايانه مخالفت ورزيدند. مهندس بازرگان در دوره ي پس از انقلاب و حوادث و چالش هاي ميان ملي گرايان و مذهبي ها، به اين رويکرد رو آورد و براي اثبات ادعاي خود- همانند رويکرد نخستش- به آيات قرآن و برخي از شواهد تاريخي تمسک ورزيد. (8) در حالي که اين ديدگاه نيز روشمندانه نبوده و با بهره گيري از اصول و روش هاي هرمنوتيکي (تفسيري) به دست نيامده است و کاملاً تأثيرپذيري فهم او از پيش داوري ها و آسيب هاي اجتماعي آن روزگار، هويداست. به همين دليل، بدون توجه به حاکميت نبوي، علوي، آيات و روايات مربوط به معاملات و روابط اجتماعي، به اين ديدگاه گرايش يافته است.شايان ذکر است که برخي از نويسندگان ديگر براي اثبات اين ادعا، از مبادي ديگر و روش هاي غيرمتون ديني بهره گرفته و نظريه ي ذاتيات و عرضيات اسلام را مبنايي براي دين حداقلي قرار دادند. مطابق اين ديدگاه، ذاتي اسلام و هدف اصلي آن، آباد کردن آخرت انسان ها است و دستورات و آموزه هاي ديگر قرآن و سنت، مانند: سفارش هاي بهداشتي، رواني، مسايل اقتصادي، سياسي و فرهنگي، عرضيات دين اسلام اند و هدف اصلي دين، به شمار نمي آيند. (9)
اين رويکرد هم با دليل عقلي و نقلي ناسازگار است، براي اين که، گرچه هدف نهايي اسلام و غرض اصلي شارع مقدس، سعادت و کمال انسان ها است، اما دستورات اسلام در حوزه ي امور فردي و اجتماعي، مقدمه ي اساسي براي رسيدن به غرض پيش گفته اند بنابراين، با پذيرش مقدمه بودن پاره اي از آموزه هاي اسلام، نمي توان دين را حداقلي کرد؛ زيرا طريقت و وسيله بودن اين دسته از دستورات الهي، براي رسيدن به هدف و غرض شارع مقدس موضوعيت و ضرورت دارد. بنابراين از مباحث گذشته، بطلان ادعاي برخي از روشنفکران ديني همچون اقبال لاهوري و محمد مبارک، مبني بر انکار هرگونه طرح و برنامه زندگي در دين اسلام روشن مي گردد. اين طايفه بر اين باورند که اسلام تنها با تشويق و ترغيب مردم به بهره گيري از مواهب طبيعي و تأکيد بر عقل پذيري، به جريان توسعه سازي دنيا پرداخته، اما توصيه و روشي ارائه ننموده است. بطلان اين نظريه با مراجعه به قرآن و سنت و بيان احکام مختلف اجتماعي، اعم از اقتصادي، سياسي، تربيتي و ... آشکار مي شود. پس متون ديني اسلام، علاوه بر تأکيد و تشويق بر بهره گيري از عقل و تجربه، احکام اجتماعي و دنيايي را نيز بيان کرده و عقل و تجربه را نيز تعطيل ننموده اند.
پي نوشت ها :
1. ابراهام مزلو، انگيزش و شخصيت، احمد رضواني، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1372ش، ص 75-76.
2. فرامرز رفيع پور، آناتومي جامعه، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1378 ش، ص 5-69.
3. ر.ک: مهدي بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبياء، مجله ي کيان، ش 28.
4. علي اصغر مصلح، تاريخ اومانيسم و نظر هيدگر و درباره ي آن، نامه ي فرهنگ، سال چهارم، ش 4، زمستان 1373، ص 122؛ مصطفي ملکيان، تأثيرات اومانيسم بر تفکر ديني، جزوه ي مخطوط، فردريک کاپلستون تاريخ فلسفه، ج8، ص 380.
5. براي اطلاع بيش تر، ر.ک: عبدالحسين خسروپناه، انتظارات بشر از دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1381، بخش يکم، فصل پنجم، روش شناسي مسأله، ص 87-135.
6. ر.ک: ابواحمد غزالي، احياء علوم الدين، بيروت: دار احياء التراث العربي، بي تا، ج1، ص 289؛ و همو، جواهر القرآن، بيروت: المرکز العربي للکتاب دمشق، 1411 ق، فصل چهارم، ص 18.
7. ر.ک: استاد عبدالله جوادي آملي، شريعت در آينه ي معرفت، انتشارات اسراء.
8. ر.ک: مهدي بازرگان، خدا و آخرت هدف بعثت انبياء.
9. ر.ک: عبدالکريم سروش، بسط تجربه ي نبوي؛ تهران: مؤسسه فرهنگي صراط، چاپ دوم، 1378.
خسروپناه، عبدالحسين؛ (1390)، کلام نوين اسلامي، قم: انتشارات تعليم و تربيت اسلامي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}