نويسنده: مصطفي ذاکري (1)




 

17.همزه و الف

در بند 9 دیدیم که خواجه از دو نوع الف سخن گفته است یکی الف مصوت ( یعنی ā ) و دیگری الف صامت یا به قول او مصمت یعنی همزه. چون این نکته ممکن است باعث سوء تفاهم هایی شود، چنانکه در کتابهای دیگر هم این گونه تعبیرات دیده می شود؛ لذا لازم دانستیم که در اینجا توضیح بیشتری بدهیم.
الف به اشتراکی لفظی دارای دو معنی متفاوت است که یکی به زبان نوشتار و کتابت مربوط است و دیگری به زبان گفتار. در اصطلاح زبان کتابت الف به صورت مکتوب نخستین حرف الفبای عربی و فارسی اطلاق می شود که به صورت " ا " نوشته می شود. اگر این علامت در اوّل کلمات باشد، خواه عربی و خواه فارسی، نشانه ی همزه است که می تواند مفتوح باشد یا مکسور یا مضموم. در نسخه های خطّی قدیم غالباً دیده می شود که الف ممدود یا به اصطلاح کودکان دبستانی آی با کلاه را به صورت غیر ممدود یعنی شکل " ا " نوشته اند. البته گاهی در برخی نسخه ها در سمت چپ این الف یک الف کوچک دیگر هم می نوشتند ( یعنی " ا " که در استنساخ های بعدی کاتبان به غلط آن را دو الف فرض کرده تبدیل به " ا ا " می کردند، و چنانکه در ابتدای تحفه ی حکیم مؤمن (2) می بینیم اَطریلال را به صورت آاطریلال، و اَلسُن را اآلسن نوشته است ( که یک مدّ اضافی هم دارند ) و همچنین است کلمات اارغیس، ااملیلس، اامولن، ااغیس، اانیس، اارن صارن، ااغلس، اانومیس، اامی که همه ی آنها غلط است و باید به جای دو الف فقط یک ا لف مدّی ( یعنی آ ) نوشته می شد و گویا حکیم مؤمن هم می پنداشته است که این کلمات با دو الف ( یعنی ā ā ) آغاز می شوند؛ زیرا که بخش مفردات ادویه را با این کلمات آغاز کرده است. در برخی از نسخه های برهان قاطع هم تمام کلماتی که با " آ " شروع می شده است با " اا " نوشته شده است، چنانکه در حاشیه ی صفحه ی اوّل آن تصریح شده است. متأسفانه این اشتباه در ابتدای لغتنامه ی دهخدا در حرف اَ (3) در چند کلمه ی آارخیس، آارس، آاطریلال، آانس تکرار شده است که ظاهراً از تحفه ی حکیم مؤمن اقتباس گردیده است ( و آ با مدّ در اوّل اشتباه را مضاعف می کند ). البته بعداً این الف کوچک را در بالای الف بزرگ می نوشتند که بتدریج بدل به مدّ یعنی کلاه الف شده است ظاهراً آرامیها که نخستین واضع حروف الفبا بودند همزه را الف نامیده بودند و آن تقریباً همیشه در ابتدای کلمات آرامی قرار می گرفت و اگر در آخر کلمه قرار می گرفت صدای ā داشت یا ō. این سنّت از خطّ آرامی به خطهای عبری و عربی و فارسی هم به ارث رسیده است. شکل همزه ( یعنی ء ) در ابتدا در عربی وجود نداشت و بعداً سر عین را بریدند و به جای همزه در خطّ به کار بردند؛ لذا تمام کلماتی که با همزه آغاز می شوند همزه آنها به صورت الف نوشته می شود مانند ءَسب که اسب می نویسیم و ءِسم که اسم نوشته می شود و ءُستاد که استاد می نویسیم، و باید دانست که در عربی و فارسی هیچ کلمه ای با مصوّت آغاز نمی شود و پیش از آنها همیشه همزه ای هست که آن همزه به صورت الف نوشته می شود. امّا علامت " ا " در وسط و آخر کلمه در عربی و فارسی همیشه ā خوانده می شود، مانند پا، پایه و پناه. البته در بعضی کلمات عربی که به صورت جمع و با واو نوشته می شود الفی بعد از واو افزوده می گردد تا آن کلمات را از کلمات بعد جدا سازد مانند اولوا، کتبوا، اقتلوا، و غیره و همین شیوه گاهی در نسخه های خطّی قدیم به ویژه در ترجمه های قرآن به فارسی برای کلمات فارسی هم به کار رفته است مثلاً دو ( یعنی 2 ) را " دوا " می نوشتند و نیز آرزوا، داروا، گلوا، نیکوا، زانوا، پهلوا. (4) این الف در حقیقت علامت فصل و جدایی کلمات است از هم و از آنجا پیدا شده است که در کلماتی مثل کفروا و نصروا اگر الف بعد از واو نباشد ممکن است اشتباه شود با کفر مفرد به اضافه ی واو عطف و من احتمال می دهم که افزودن این الف در اثر ملاحظه ی خطّ پهلوی بوده است که در آخر تقریباً همه ی کلمات یک علامت " ا " می گذاشتند. تا آن کلمه را از کلمه ی بعد جدا کنند و اینکه آن را نون پنداشته اند گمان کنم اشتباه کرده اند و این علامت در حقیقت از حروف الفبا نیست و صرفاً علامت فارقه و جداکننده است و پهلوی هم به احتمال قوی متأثر از خط میخی هخامنشی بوده است که در آن علامتهایی برای جدا کردن کلمات از یکدیگر وضع شده بود.
امّا علامت " ا " در وسط و آخر کلمات همیشه علامت مصوّت " ا " ( ā ) بوده است چه در فارسی و چه در زبان عربی و فقط استثنائاً در کلمه ی " انا " در عربی به معنای من الف آخر به جای فتحه است و اگر این الف را نمی نوشتند با " ان " که حرف یا حرفهای دیگری است اشتباه می شد.
امّا در اصطلاح زبان گفتار منظور از الف صدای " ا " ( یعنی ā ) است خواه آن را به صورت " ا " نوشته باشند مانند الف در کلمات " ما" و " خان " یا آنکه آن را به صورت یاء در برخی کلمات عربی نوشته باشند مانند " عیسی" ، " موسی" ، " مصطفی" ، " یحیی" ،" عُقبی" ،" اعلی" ،" قَربی" ، و غیره، یا آنکه در چند کلمه محدود به صورت واو نوشته شده باشد مانند زکوة ( یعنی زکات )، حیوة ( حیات )، صلوة ( یعنی صلات ) که الف آن در زبان مردم حجاز الف تفخیم است (5) و یاءهایی که الف خوانده می شود به نام الف مقصوره نامیده شده است، گرچه الف مقصوره شامل کلماتی چون دنیا و علیا هم می شود. و در برخی کلمات اصلاً این الف ( یعنی ā ) نوشته نمی شود، مانند اسمعیل، اسحق، رحمن، هرون ( یعنی هارون ) و امثال آنها. و در رسم الخطّ عثمانی قرآن ( که از روی قرآنهایی که عثمان نویسانده و به شهرهای مکّه، کوفه، بصره، شام و مصر فرستاده بود، تقلید شده است )، اغلب الفات از این قبیل نوشته نمی شود مثلاً الکتب ( یعنی الکتاب )، العلمین ( یعنی العالمین )، ملک ( یعنی مالک )، ابصرهم ( یعنی ابصارهم ) و غیره.
در مکتب خانه های قدیم به شاگردان یاد می دادند که با صدای بلند بگویند:
" الف" خنجری را به جای الف بشناسیم " . و الف خنجری الف کوچکی بود که بر بالای میم اسمعیل و یاء عیسی و موسی یا بالای کاف زکوة و لام صلوة و یای حیوة می نوشتند تا شاگردان و مردم عادی آنها را به صورت الف بخوانند و نیز در کنار " ا " که به جای " ا " در قدیم نوشته می شد یک الف خنجری هم در سمت چپ آنها می گذاشتند چنانکه در بالا ذکر شد. در کلمات قرآنی چاپ رسم الخطّ عثمانی این الف خنجری در همه جا دیده می شود.
الف مصوّت ( یعنی ā ) هرگز در اوّل کلمه در فارسی و عربی نمی آید؛ زیرا چنانکه گفته شد مصوتهای اوّل کلمه در این دو زبان همیشه با همزه ای همراه است که آن را به صورت الف ( ا ) می نویسند و استثنائاً در دو سه کلمه ی خارجی همزه ی اوّل با کرسی یاء نوشته می شود مانند ئیدروژن، ئیدرات، مشتقات آنها که از فرانسه گرفته شده است و ئیل در نام ماههای ترکی مثل سیجقان ئیل و تنگوزئیل و امثال آنها.

18.چگونگی املای همزه در فارسی

هنگامی که دستور خطّ فارسی را نخستین بار فرهنگستان زبان منتشر کرد به علّت اشتباهات و اشکالات فراوانی که در آن بود اینجانب نقدی مفصّل و مستدّل ( در 33 صفحه ) تهیّه و حروف چینی کرد و به آن فرهنگستان تقدیم داشت که اکثر قریب به اتفاق نظریات این جانب پذیرفته شد و در تجدید نظر آن اعمال گردید. در آخر این نقد تحقیقی را که نگارنده درباره ی روش نوشتن همزه در فارسی کرده بود افزودم و چون این نقدنامه منتشر نشده است؛ لذا این قسمت از آن را که به مباحث این گفتار مرتبط است در اینجا می افزایم امید است که مفید افتد.

روش نوشتن همزه در فارسی

1.همزه در اول کلمه همیشه به صورت الف نوشته می شود. مانند: آب، امل، اسم، استثنا: ئیدروژن، ئیدرولوگ، لوی ئیل و ترکیبات " ئیدرو" به طور کلی.
2.همزه بعد از الف ممدوده در فارسی امروز معمولاً حذف می شود هم در تلفظ و هم در املا، لکن اگر این کلمات به کلمه ی دیگری اضافه شوند بین این دو یک یا افزوده می شود ( یا می توان گفت که همزه بدل به یا می شود ). مثال: صحراء، صحرا، صحرای خشک؛ انشاء، انشا، انشای خوب؛ ابتداء، ابتدا، ابتدای کار ( اضافه به مضاف الیه یا صفت تفاوتی ندارد ).
3.همزه ی بعد از الف ممدوده اگر با تنوین همراه باشد با کرسی یا نوشته می شود. مانند: ابتدائاً، صباحاً و مسائاً، رضائاً برضائه ( در قدیم تنوین روی همزه گذاشته می شد، مانند: ابتداءً، افشاءً، همانند تاء مربوطه با تنوین چون: اصالةً، وکالةً که امروز اصالتاً و وکالتاً نوشته می شود ).
4.در عبارات عربی رعایت املای عربی می شود. مانند: انشاءالله، ماشاءالله.
5.به طور کلی نوشتن همزه در وسط کلمه طبق جدول زیر است، صورتهای داخل پرانتز املای خلاف قاعده یا رسم را نشان می دهد، اما در برخی موارد صورت خلاف قاعده تنها صورت مقبول است ( مثل تفأل ) یا صورت خلاف قاعده مقبول تر و مرسوم تر از صورت طبق قاعده است ( مانند مرئوس به جای مرؤوس، برائت و قرائت به جای براءت و قراءت، جرئت به جای جرأت ).

حرکت ما قبل همزه

حرکت همزه

مثال

مفتوح

مفتوح

تأثر، تأذِّی، تأخر، تأسّف، تأسّی، تألّف، تألم، تأمّل، تأنی، تأهل، متأثر، متأذّی، متأخّر، متأسّف، متأسّی، متألف، متألّم، متأمّل، متأهّل

مفتوح

مفتوح به الف زده

تأمر، لالی ( لئالی )، مآب، مآثر، مآخذ، مآرب، مآل، منشأت

مفتوح

مکسور

مطمئن، رئیس، لئیم، بمبئی، خلئی ( خلأی )، مبدئی ( مبدأی )، منشئی ( منشأی )، ملئی ( ملأی )

مفتوح

مضموم

تفأل ( طبق قاعده: تفؤّل ) - رئوف ( رؤوف )، مئونث ( مؤونث )، مئو ( = معو )

مفتوح

ساکن

بأس، تأثیر، تأنیث، تأخیر، تأویل، تلألو، خلاء، رأس، رأفت، رأی، شأن، مأثور، مأجور، متلألی، مستأجر، ملأ، ملجأ

مکسور

مفتوح

تبرئه، تخطئه، توطئه، رئه ( = ریه )، سیئه، فئه، مئه ( مأه، مائه )

مکسور

مفتوح به الف زده

ایدئالیست ( ایده آلیست )، بئاتریس ( بأتریس )، تئاتر ( تأتر )، رئالیست ( ره آلیست )، سیئات، لئام مئات ( مآت )

مکسور

مفتوح به یاء زده

تئین، جبرئیل، کافئین، نئین ( نیین )

مکسور

مضموم

تئودور، تئودولیت، تئوری، پرومنئوس، ژئولوژی، سئول، فئودال، نئوپان، نئون- به عربی یُقرِئُک

مکسور

ساکن

ائتلاف، ائتلام، بئر، بئس، ذئب، سیئی، مثناث، متلألی

مضموم

مفتوح

رؤسا، سؤال، فؤاد، مؤثّر، مؤخر، مؤدّب، مؤسس، مؤکّد، مؤلف ( همچنین طاء مؤلَّف که معمولاً طاء مألف نوشته می شود )، مؤوّل

مضموم

مفتوح به الف زده

مؤاخذه، مؤالفت، مؤامره، مؤانست ( که برخی بالای الف در این موارد مُد هم می گذارند )

مضموم

مکسور

امانوئل، تیفوئید، دوئل، سوئد، سوثز، گازوئیل، نوئل ( این کلمات گاهی به اشباع واو هم تلفظ می شوند )

مضموم

مضموم به واو زده

رئوس ( رؤوس )، شئون ( شؤون )، کئوس ( کؤوس ) - و احتمالاً فلوئور

مضموم

ساکن

تکافؤ، تلآلؤ، تهیّؤ، رؤیا، رؤیت، لؤلؤ، لؤم، مؤتلف، مؤتمن، مؤمن

ساکن

مفتوح

ارائه، برائت ( براءت )، پنگوئن، توأم، جرئت ( جرأت )، خطیئه، ژوئن، قرائت ( قراءت )، مسئله ( مسأله )، نشئت ( نشأت )، هیئت ( هیأت )

ساکن

مفتوح به الف زده

استثنائات ( استثناآت )، بوآ، قرائات ( قراآت )، قرآن، مرآت، در عربی مرأة ( زن )

ساکن

مکسور

اسرائیل، تائیس، جبرائیل، جزئی، دلائل ( دلایل )، دوئل، سوئی ( منسوب به سوء )، شیئی، عزرائیل، کائن، مائی، مسائل، مصائب، میکائیل، نائین ( نایین )

ساکن

مضموم

زائو، شائول، کاکائو، لائوس، مائومائو، مرئوس ( مرؤوس )، مسئول ( مسؤول )، در عربی یلؤمُ

ساکن

ساکن

برء، بریء ( بری )، بطؤ ( بط ء )، بطییء، جزء، سوء، شیئی، ضوء، کفؤ، ( کف ء )، ماء


19.مقایسه ی عربی و فارسی از نظر خواجه

خواجه نصیر در فصل دوم از مقدمه ی معیارالاشعار (6) به مناسبت بحث از وزن شعر، معیار سبکی و سنگینی زبانها را مطرح کرده است که البته منظورش مقایسه ی عربی و فارسی بوده است و گمان نمی رود که به سایر زبانها چون ترکی و مغولی توجّهی داشته است. او بحث را چنین می آغازد:
لغات [ یعنی زبانها ] در رزانت و خفّت مختلف است، چه تازی مثلاً به قیاس با پارسی به رزانت [ یعنی سنگینی ] و ثقل نزدیکتر باشد و پارسی به خفَّت [ یعنی سبکی ] مایل تر. و اسباب این اختلاف [ عبارت است از]:
الف. یا ماهیّات حروف باشند، و آن چنان باشد که حروف مستعمل در بعضی لغات از مخارج دشوارتر باشد، مانند ضاد و ثا و ظا در تازی، و در بعضی به ضدّ آن [ باشد یعنی از مخارج اسانتری تلفظ می شود مانند فارسی ].
ب. و یا هیأت حروف باشد، و آن چنان بود که حرکات حروف در بعضی لغات یا به کمیّت [ یعنی تعداد حرکات ] بیشتر بود مانند تازی، که اکثر مقاطع [ یعنی هجاهای ] کلمات در آن لغت متحرّک باشد و در بیشتر لغات برخلاف آن [ باشد مانند فارسی که حروف ساکن زیادتر ازعربی دارد ].
ج.و یا به کیفیّت تمام تر بود، مانند لغت تازی که حرکات حروف [ یعنی مصوّتهای کوتاه آن ] در وی تامّ باشد [ یعنی ضعیف تلفّظ نمی شوند ]، برخلاف پارسی که بعضی حرکات در وی مختلس باشد، [ مانند حرکت راء در کلمه ی پارسی، یعنی شوا بعد از حرف راء مصوّتی ناقص است که نه فتحه است و نه کسره بلکه صدایی است خفیف و ضعیف که به یک مصوّت تمام نمی رسد ].
از مطالب بالا چنین بر می آید که از نظر خواجه حروف خاصّ عربی ( که در بند 11 فوق ذکر شد باعث سنگینی زبان عربی است و فارسی که فاقد این حروف است سبک تر است. در اینجا یک نکته لازم به یادآوری است و آن اینکه خواجه و تقریباً تمام علمای ادب فارسی قاف را از حروف خاصّ عربی شمرده اند و غین را مشترک میان عربی و فارسی. یعنی در زمان خواجه و پیش از او و دو سه قرن بعد او ایرانیان نمی توانستند قاف را تلفظ کنند و به جای آن در کلمات عربی و ترکی و مغولی غین تلفظ می کردند، امّا به تدریج، شاید در اثر هجوم لغات ترکی و مغولی قاف دار وضع عوض شد و غین تبدیل به قاف گردید به طوری که امروزه تمام غینها قاف تلفظ می شود و میر شمس الدین ادیب سلطانی در " راهنمای آماده ساختن کتاب (7) نوشته است که قاف در فارسی و در عربی فصیح وجود دارد و در مغولی امروز هم بدل به خا شده است و در ترکی هم در زبانها و گویش های گوناگون از میان رفته و به کاف یا خا بدل شده است. باری اگر با ضابطه ی خواجه بخواهیم قضاوت کنیم فارسی هم با داشتن قاف زبان سنگینی است و این سنگینی را اروپائیان که می خواهند فارسی یاد بگیرند بیشتر حس می کنند.
دوم اینکه خواجه حرکات حروف ( یعنی a، i، u، e، o، ӕ ) را هیأت حروف نامیده است یعنی اعراض و ویژگی های عارضی که این برای عربی صادق است، ولی برای فارسی صادق نیست؛ زیرا که حرکات حروف جزو جوهر کلمات زبان فارسی است نه جزو اعراض.
سوم اینکه خواجه برای کیفیّت حرکات حروف گفته است عربی مصوّتها را کامل و تمام ادا می کند و فارسی ناقص و ضعیف و فقط یک مثال زده است و آن راء در کلمه فارسی است که دو سه بار در معیارالاشعار بدان اشاره کرده است و ظاهراً این تلفظ در میان تمام ایرانیان رایج نبوده و خاصّ برخی لهجه ها بوده است و با یک مثال نمی توان درباره ی ضعف مصوّتهای فارسی حکم کرد به ویژه که در زمان خواجه فارسی دو مصوت واو و یا مجهول را هم اضافه بر مصوتهای عربی داشت که آنها به طور کامل ادا می شدند.
خواجه سپس به اختلاف اوزان شعری در میان اقوام مختلف پرداخته ضوابطی هم برای آن تعیین کرده است و می گوید:
و اوزان [ شعر ] هم در رزانت و خفّت [ مانند خود زبانها ] مختلف باشد چه (1) به حَسَبِ اختلاف و اتّفاق دَورها ( که اگر اجزای دورهای شعر مختلف باشد وزن سنگین تر است اگر متّفق باشد سبک تر است ) و چه (2) به حَسَبِ کثرت و قلّت حرکات در هر دَوری [ که اگر حرکات زیاد باشد وزن سنگین تر و اگر کم باشد سبک تر است ]. و لامُحاله وزن گرانتر به لغتی مانند آن خاص تر تواند بود [ یعنی وزن سنگین مناسب زبان سنگین و وزن سبک مناسب زبان سبک است ]. مثلاً در تازی که حرکات بیشتر استعمال افتد شعر گفتن بر وزنی که ادوار آن وزن را حرکات بیشتر باشد آسان تر است و بر آنچه حرکاتِ [ ادوار آن ] کمتر باشد بکلفت تر [ یعنی سخت تر] باشد. پس بعضی از اوزان مناسب بعضی لغات باشد دونِ بعضی به طبع، و به این سبب بسیار بحرهاست که خاصّ شده است به بعضی لغات [ مثل بحرهای طویل و مدید و بسیط و کامل و وافر که مخصوص زبان عربی است ] و در لغات دیگر [ مانند فارسی ] اگر بر آن [ بحرهای سنگین ] شعر گویند در بدیهه ی نظر [ یعنی در نگاه اوّل ] آن را موزون نشمرند. و هم بر این قیاس است در قوافی، چه باشد که اندک تشابهی میان دو حرف در لغتی گران تر [ مثل عربی ] محسوس باشد و در لغتی سبک تر [ مثل فارسی ] نامحسوس. مثلاً ضَرب و سَلب در تازی قافیه را شاید [ یعنی می توان این دو کلمه را با هم قافیه کرد ] و در پارسی، اختلاف راء و لام را، نشاید [ که قافیه کنند ].
در این قسمت اخیر خواجه دچار تناقض شده است؛ زیرا که می گوید در زبان سنگین تر مثل عربی اندک تشابه میان دو حرف محسوس است و در زبان سبک تر مثل فارسی نامحسوس است، امّا مثالی که زده است درست عکس این امر را نشان می دهد.
البته این ضوابط که خواجه ذکر کرده است فقط از جهت مقایسه ی چگونگی اوزان شعر کم و بیش معتبر است و برای مقایسه ی السنه با هم باید ضوابط دیگری چون اختلاف دستور زبان و صرف و نحو و آواشناسی و واج شناسی و غیره را نیز ذکر کرد.
در اینجا یک نکته قابل ذکر است و آن اینکه در مقابل مختلس ( یعنی تلفّظ ربوده و ضعیف ) خواجه اصطلاح تمام را به کار برده است ولی در کتب لغت و صرف و نحو عربی در برابر اختلاس تحقیق را به کار برده اند و اگر مصوّت به طور کامل و تمام از نظر مدّ تلفّظ شود آن را محقَّق و گرنه مختلس نامند.

20.زبان گفتار و زبان نوشتار

زبانشناسان امروزی تفاوت قائل شدن میان زبان گفتار و زبان نوشتار را از دستاوردهای جدید زبانشناسی می دانند که غربیها بدان پی برده اند و گویی که علمای اسلامی و ایرانی از این نکته غافل بوده اند، امّا این پندار درست نیست و دلیل واضح آن وجود خطّ عروضی است که خلیل بن احمد فراهیدی ( متوفی 170 ه.ق ) دوازده قرن و نیم پیش وضع کرد بدین نحو که ابتدا شعر را به خطّ عربی می نوشت و سپس تلفّظ آن را زیر آن ذکر می کرد و بر اساس تلفّظ وزن شعر را معلوم می کرد نه بر اساس صورت مکتوب آنها به خطّ عربی: پس خلیل بن احمد را باید پیشکسوت زبانشناسان امروزی از این لحاظ دانست.

خاتمه ی سخن

من درباره ی مباحث زبانشناسی زبان فارسی و اصوات آن تاکنون چهار مقاله ی مختصر و مفصّل نوشته ام به شرح زیر:
الف. مقاله ای درباره ی مجلّه ی زبانشناسی (8) تحت عنوان « درباره ی مباحث زبانشناسی معیارالاشعار ».
ب.مقاله ی مفصل تر در ویژه نامه ی خواجه نصیر در ویژه نامه ی خواجه نصیر در مجله ی فرهنگ تحت عنوان « مباحث زبانشناسی در معیارالاشعار خواجه نصیرالدین طوسی » که از ص 535 تا 574 چاپ شده است در چهل صفحه.
ج.بحث مستوفایی درباره ی حروف و واجهای زبان فارسی و تغییرات و تبدیلات آنها که به عنوان مقدمه ی بر فرهنگ ریشه شناسی سالها پیش نوشته ام و هنوز چاپ نشده است ( در حدود 300 صفحه ) و در این کتاب تحقیقات بدیع و نوی ارائه شده است.
د. مقاله ی حاضر که تکمیل و اصلاح مقاله ی مندرج در ویژه نامه ی خواجه نصیر است و حاوی اضافات بسیاری است و در عین حال برخی از مطالب آن مقاله در اینجا ذکر نشده است؛ لذا باید گفت که این چهار نوشته هر کدام به تنهایی هم مفید و حاوی انحصاری است.
امید است که این مباحث رفع اشکال بسیاری از دستور نویسان زبان فارسی و زبانشناسان را بنماید و باعث شود که اشتباهات فراوانی که در کتب دستور و زبانشناسی دیده می شود مرتفع گردد.

پي نوشت ها :

1.پژوهشگر حوزه زبان و ادبیات فارسی.
2.صص 10-9.
3.ص 8.
4.ر.ک: تفسیری بر عشری از قرآن مجید، ص هشتاد و یک مقدمه.
5.ر.ک: آخر بند 7 در بالا.
6.ص 163 چاپ اقبالی.
7.ص 166.
8.س 19، ش بهار و تابستان 1383.

منابع تحقيق:
1.ابن باجه، تعلیق علی کتاب المقولات، المنطقیات للفارابی، المجلد الثالث، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، 1410ق.
2.ابن الجزری، مقدّمه الجزریّة، المجموع الکامل للمتون ( صص 227-223 ) بیروت، دارالفکر، 1423ق.
3.ابن جنی، الخصایص، بتحقیق محمّد علی النّجار، بیروت، دارالکتاب العربی، 1371 ق ( افست ).
4.ابن حاجب، الشّافیه، المجموع الکامل للمتون ( صص 390-420 )، بیروت، دارالفکر، 1423ق.
5.ابن سیده، المخصّص، مع تقدیم الدکتور خلیل ابراهیم جفّال، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1417ق.
6.ابن سینا، الشّفاء، المنطق، مع تقدیم الدکتور طه حسین باشا، القاهره، المطبعة الامیریة، 1371ق، افست من منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی.
7.همو، مخارج الحروف، یا اسباب حدوث الحروف، با مقابله و تصحیح و ترجمه ی دکتر پرویز ناتل خانلری، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348.
8.ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالفکر ( دار صادر )، 1410ق.
9.ابوعمرو الدّانی، التَیسیر فی القرائات السبع، تصحیح اتوپونزل، استانبول، 1920 ( افست مکتبة المثنی، بغداد ).
10.ادیب سلطانی، میرشمس الدین، راهنمایی آماده ساختن کتاب، تهران، 1365.
11.اقبالی، معظمه ( اعظم )، شعر و شاعری در آثار خواجه نصیرالدین طوسی، به انضمام متن کامل و منقح معیارالاشعار، تهران، 1370.
12.انجو شیرازی، فرهنگ جهانگیری، ویراسته ی دکتر رحیم عفیفی، چاپ دوم، مهد، 1351.
13.بُستانی، بُطرس، دایرة المعارف، بیروت، افست دارالمعرفة.
14.بستانی، بطرس، محیط المحیط، مکتبه ی لبنان، بیروت، 1987.
15.بهروز، ذبیح، خط و فرهنگ، ایران کوده جزو شماره 8 تهران، 1315 یزدگردی ( ؟ ).
16.بیگلری، حسن، سرّ البیان فی علم القرآن، با تجوید کامل، کتابخانه ی سنایی، چاپ پنجم، تهران، بی تا.
17.حاجی خلیفه، کاتب چلبی، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، دارالفکر، 1402 ق.
18.حرکات، مصطفی، اللسانیّات العامّه و قضایا العربیّه، القاهره، الدّار الثقافیّه للنَشر، 1418ق.
19.خانلری، پرویز ناتل، تاریخ زبان فارسی، نشر نو، 1366چاپ دوم.
20.خفاجی، شهاب الدین، شفاء الغلیل فیما فی کلام العرب من الدّخیل، تصحیح الدکتور محمّد کشَاش، بیروت، دارالکتب العلمیّه، 1418ق.
21.ذاکری، مصطفی، درباره ی مباحث زبانشناسی کتاب معیارالاشعار خواجه نصیرالدین طوسی، مجله ی زبانشناسی س 19 ش/بهار و تابستان 1383 پیاپی 37 ( صص 131-122 ).
22.همو، مباحث زبانشناسی در معیارالاشعارخواجه نصیرالدّین طوسی مجلّه ی فرهنگ، ویژه ی بزرگداشت خواجه نصیرالدّین طوسی (2)، سال بیستم، شماره های توام 61، 62 بهار و تابستان 1386.
23.همو، شگردهای نامألوف در شعر سعدی، نشر دانش، س 16 ش 2 تابستان 1378 ( صص 24-16 ).
24.رضی، شیح رضی الدین محمّد بن الحسن الاسترآباذی، شرح شافیه ی ابن الحاجب، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1395ق.
25.رواقی، علی، قرآن قدس، پژوهش علی رواقی، تهران، 1364.
26.سپهر، میرزا محمدتقی مستوفی کاشانی، براهین العجم فی قوانین المعجم، چاپ طهران، 1272ق ( به طریق چاپ سنگی، بدون شماره گذاری صفحات ).
27.سروری، محمد قاسم بن حاجی محمد کاشانی، فرهنگ مجمع الفرس، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1340.
28.سیبویه، ابوبشرعمرو بن عثمان بن قنبر، الکتاب ( کتاب سیبویه )، تحقیق و شرح عبدالسّلام محمّد هارون، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
29.سیرافی، ابوسعید، شرح کتاب سیبویه، تحقیق الدکتور رمضان عبدالتوّاب، الدکتور محمود فهمی حجازی و الدکتور محمد هاشم عبد الدّایم، القاهره، 1972.
30. شمس الدین محمد بن قیس الرازی، المعجم فی معابیر اشعار العجم، تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی و تصحیح مجدد مدرس رضوی، تهران، 1338.
31.صادقی، علی اشرف، مسائل تاریخی زبان فارسی، تهران، انتشارات سخن، 1380.
32.فارابی، ابونصر، محمّد بن طرخان، المقولات او کتاب قاطاغوریاس، فی المنطق عند الفارابی، تحقیق الدکتور رفیق العجم، الجزء الاول، دارالمشرق، بیروت 1985 ( صص 89-131 ).
33.همو، فی المنطقیّات للفارابی، المجلد الاول، بتحقیق محمدتقی دانش پژوه، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، 1408ق.
34.همو، الالفاظ المستعمله فی المنطق، تحقیق محسن مهدی، المکتبة الزهراء الطبعة الثانیة.
35.فشارکی، محمّد، ابتکارات خواجه نصیر در عروض و فنون شعری، مجله ی فرهنگ، ویژه ی بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی (1)، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373.
36.مبرّد، ابوالعبّاس محمّد بن یزید، المُقتضَب، تحقیق محمّد عبدالخالق عضیمه، القاهرة، 1399ق.
37.محمد حسین بن خلف تبریزی متخلّص به برهان، برهان قاطع، تصحیح و اهتمام دکتر محمد معین، تهران، کتابفروشی زوّار، 1330 تا 1335.
38.نصیرالدین طوسی، خواجه محمّد بن محمد، اساس الاقتباس، به تصحیح مدرّس رضوی، از انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، تهران، 1355.
39. همو، معیارالاشعار، چاپ نجم الدّوله، طهران، 1320ق.
40.همو، معیارالاشعار، چاپ عکسی از روی نسخه ی شماره ی 1346 کتابخانه ی ثالث استانبول، به اهتمام محمد فشارکی و جمشید مظاهری، اصفهان، انتشارات سهروردی، 1363
41.همو، معیارالاشعار، تهران، نشر جامی، 1369.
42.همو، ر.ک: معیار الاشعار، اقبالی معظّمه.
43.نظّام، الحسن بن محمد النیشابوری، شرح النظّام علی الشافیه، به خطّ احمد تفرشی، 1304 ق، افست کتابفروشی علمیّة اسلامیه.
44.واجد، محمّد جعفر، شرح و تصحیح مثلثات شیخ اجلّ سعدی، انتشارات اداره ی کلّ فرهنگ و هنر فارس، 1343.
45.وحیدیان کامیار، تقی، تصحیح کم عیار معیارالاشعار ( نقد چاپ عکسی فشارکی و مظاهری )، نشر دانش، س 5 ش1، آذر و دی 1363 ( صص 37-33 ) .
46.وحیدیان کامیار، تقی، تصحیحی جدید از معیارالاشعار ( نقد چاپ نشر جامی )، نشر دانش س 11 ش 5، مرداد و شهریور 1370 ( صص 54-51 ).
47.یارمحمدی، لطف الله، درآمدی به آواشناسی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اوّل، 1364.
48. Christian Barthofomae, Altiranisches Wörterbuch, Berlin 1961 ( offsef ).

منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول