رده بندي دانش ها از نگاه خواجه نصيرالدين طوسي و ناصر الدين بيضاوي (4)


 

پژوهش و ويرايش: دکتر عباس محمد حسن سليمان
پارسي کرده ي: محمد حسين ساکت (1)



 

فصل چهارم

نقد و ارزيابي رده بندي هاي طوسي و بيضاوي

تا اينجا درباره ي رده بندي دانش ها از نگاه طوسي ( دانشمند فيلسوف ) و بيضاوي ( فقيه متکلّم ) سخن گفتيم. اين دو از دو دريچه ي گوناگون در انديشه ي اسلامي به اين موضوع نگريسته اند و هر کدام اثر آشکاري بر فرهنگ سده ي هفتم هجري بر جا نهاده اند.
اکنون بجاست تا به بيان ارزش هر يک از دو رده بندي و جايگاه آن در ميان رده بندي هاي پيشين در دو جهان اسلامي و يوناني، بپردازيم.

نخست ) رده بندي طوسي

طوسي در دو جا از نگاشته هايش به رده بندي دانش ها پرداخته است که هر کدام با ديگري جداگانه ي و گونه گون مي نمايد. او در ديباچه ي کتاب اخلاق ناصري، فلسفه ي انگارشي ( نظري ) را به ما بعدالطبيعه ( متافيزيک )، رياضيات و آنگاه طبيعي بخش مي کند. خواجه در رساله ي اقسام الحکمة ( گونه هاي حکمت ) فلسفه ي نظري را به دانش طبيعي، آنگاه رياضي و سرانجام دانش الاهي بخش مي کند. افزون بر اين، طوسي پس از بخش کردن فلسفه ي نظري در ديباچه به موضوع منطق پرداخته است، در حالي که در پايان رساله ي اقسام الحکمة از منطق سخن گفته است.
پيداست که در گام نخست، طوسي رده بندي دانش ارسطويي را مي پذيرد و از رده بندي ابن سينا پيروي مي کند. با اين همه، طوسي بر پايه ي تجربه ي فلسفي و بالندگي استقلال دروني خويش با ارسطو و ابن سينا اختلاف و جدايي دارد. او در رده بندي خود آنچه را دين و شريعت پيامبر خدا، حضرت مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده و آنچه را از دانش هاي اسلامي در پيرامون آن تنيده شده است در رده بندي اش گنجانده است- چيزي که ارسطو با آن آشنايي نداشت و در تمدن اسلامي از اهميت بسزايي برخوردار بوده است.
طوسي دانش طبيعي را به هشت اصل يا تنه بخش مي کند که از بخش بندي ارسطو و ابن سينا بيرون نيست، ولي سامان اصول دانش طبيعي در نزد طوسي- همين گونه در نزد ابن سينا (2) با سامان اصول اين دانش در نزد ارسطو، که از سوي شارحانش به هنگام پرداخت به موضوع نفس، مستقيم پس از آثار آسماني و پيش از جانورشناسي مطرح مي شود، اختلاف دارد. (3)
گذشته از اين، طوسي شاخه هاي دانش طبيعي را به هفت شاخه ي پزشکي، هيئت، فراست، خواب گزاري، طلسم ها، نيرنگ ها و شعبده بازي، و کيميا ( شيمي ) بخش مي کند. در اينجا طوسي با ابن سينا همداستان است، (4) ولي تا اندازه اي فراوان با ارسطو در نگاشته هايش اختلاف دارد.
طوسي رياضيات را به چهارتنه ي هندسه، حساب يا دانش شماره، هيئت و موسيقي بخش مي کند. مي توان فراهم آمده ي اين دانش ها چهارگانه را با توصيفي که از اصول رياضيات در نزد ابن سينا نيز وجود دارد، به چشم ديد، (5) در حالي که در نزد ارسطو ديده نمي شود. (6)
درست همان فراهم آمده ي دانش هاي چهارگانه در نزد فرفوريوس ( 233-305م ) پديد آمده است، (7) و پيش بوئتيوس ( 470-525م ) (8) پايه ريزي شده بود، که کاسيودورس ( 477-2575 ) (9) از او پيروي کرد و رياضيات را فراهم آمده ي « تعليمي » ناميد. الکوئين ( Alcuin ) ( 730-804م ) (10) به رياضيات نام فراهم آمده اي فيزيکز يا طبيعيات داده بود و نويسندگان واپسين، مانند قدّيس ويکتور ( 1096-1141 ) (11) و تاماس اکيناس ( 1227-1274 ) (12) رياضيات را به همين نام مي خواندند. مي توان گفت: اين فراهم آمده ي چهارگانه ي دانش هاي رياضي که در نزد ابن سينا، طوسي و فيلسوفان سده هاي ميانه آشکار گرديد، به مکتب فيثاغورس بر مي گردد که بخش بندي چهارگانه اي از دانش هاي رياضي را ارايه دادند. اين بخش بندي به دو پاره ي دانش چند ( کَمّ ) و چون ( کيف ) بر مي گردد که هر کدام از اين دو به هشت تايي بخش مي شوند. افزون بر اين، در نگاه آنان، چند يا کمِّ عددي ( کمّ منفصل ) يا مطلق است و يا نسبي، و کمّ يا چند هندسي ( کمّ متّصل ) يا ثابت است و يا متحرّک. از همين جاست که حساب به خودي خود کمّ منفصل است که روي پاي خود مي ايستد، و موسيقي که ميان اين دو کمّ در چرخش است؛ و هندسه به اندازه اي که ثابت يا نامتحرک است کمّ متصّل به شمار مي آيد، و هيئت تا بدان اندازه که طبيعتاً به خودي خود متحرک است، نمودار کمّ متصّل است. (13)
شايان يادآوري است که طوسي در مابعدالطبيعه يا دانش الاهي به موضوع هاي گوناگوني پرداخته است که پيوندي استوار با دين اسلامي دارد، مانند دانش پيامبري ( نبوت ) و مرتبه هاي ولايت و شرايط جهان ديگر. همچنين خواجه از چگونگي وحي، شناساندن الهام ها، روح الامين ( جبرائيل )، دانش معاد روحاني و جسماني سخن گفته است. از همين جاست که طوسي در بخش بندي اش از مابعدالطبيعه با ارسطو سراسر اختلاف دارد، اگر چه تا اندازه اي با ابن سينا همسو و همداستان است. با اين همه خواجه در مسأله ي پيامبرشناسي يا « دانش پيامبري » ( علم نبوّت ) با ابن سينا نيز همداستان نيست، زيرا ابن سينا در کتاب منطق المشرقيين اين دانش را همراه دانش هاي کاربردي گرد مي آورد؛ (14) چيزي که طوسي از آن خرسند نيست.
سرانجام مي بينيم که چگونه طوسي در بخش بندي اش از موضوع هاي منطق با ارسطو و ابن سينا اختلاف پيدا کرد. طوسي به بخش بندي هشت گانه اي که در رساله ي فصل في بيان اقسام الحکمة خود آورده بود، پايبند ماند، جز آنکه به بخش بندي نه گانه در کنار جدل يا طوبيقا در کتاب تجريد المنطق و اساس الاقتباس نيز پايبندي نشان داد. بخش بندي نه گانه ي منطق کار ابن سيناست در شفا و در رساله ي في اقسام العلوم العقليّة. او به اين بخش بندي هميشه پايبند نماند، زيرا ارسطو به خطابه و شعر به چشم بخشي از کتاب هاي منطقي ننگريست. همين گونه ايساغوجي کار فرفوريوس صوري است. فارابي منطق را به هشت پاره پس از ديباچه ي فرفوريوس و سرآغاز بخش مي کند.

دوم ) رده بندي بيضاوي

بيضاوي در رده بندي اش از دانش ها يا از دريچه ي چشم ديني يا شرعي نگريسته است، آنجا که از نگاه او دانش هاي ديني داراي دو جنبه است که يکي به احکام و قانون هاي ديني ويژگي مي يابد و ديگري، به جنبه ي زباني و دستورهاي آن مي پردازد. بيضاوي دانش دين يا شريعت ( حقوق اسلام ) را « علم نواميس » مي خوانند و به وحي، به فرشته اي که آن را فرود مي آورد، و به آيين ( سنت )، ناموس مي گويد. » (15) واژه ي ناموس، به معناي « آوندِ ( ظرف ) دانش است که همان جبرئيل است بر او درود!.
او فرشته ي رازبان يا مردي است که او را از امرِ نهان و درون کارش آگاه مي سازد و آنچه را بر او پنهان است، آشکار مي دارد. » (16) بدين گونه بيضاوي واژه ي ناموس را براي اين مفهوم وام مي گيرد. ناموس ( nomos ) همچنين به معناي قانون يا آييني است که ميان مردم فرمانرواست.
چون از نگاه بيضاوي، شريعت پيوند استوار با زبان ( واژه ) دارد، او رده بندي اش را با دانش ادبيات آغاز مي کند که « به وسيله ي آن، از آنچه در انديشه هاست آگاهي دوسويه مي يابيم و با نشانه هاي گفتن و نوشتن بدان پي مي بريم » (17) بيضاوي دانش ادبيات را به ده دانش بخش مي کند و آنها را دانش ها يا فنون ادبي مي خواند.
دانش هاي ديني، مانند دانش قرائت، دانش روايت حديث، دانش تفسير و دانش راويان حديث بر دانش هاي ادبي تکيه دارند.
چکيده ي سخن آنکه اين دانش هاي ادبي گستره ي جدايي ميان زبان تازي را از زبان هاي ديگر مردمان روشن مي سازد- زباني که پروردگار بزرگ آن را بر ديگر زبان ها برتري و ولايي بخشيده است، چرا که قرآن کريم را بدين زبان فرو فرستاده است و برترين همه ي مردم و آفريدگان، پيامبر خدا حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بدان سخن مي گفته است.
بيضاوي به دانش ها، نه از آن رو که به خودي خود دانش اند، بلکه از آن جهت که سودي ديني دارند، مي پردازد؛ به ويژه آنچه به دانش هاي واژه ( زبان ) و شريعت وابسته است. اينها دانش هايي اند که در کنار سودمندي اين جهاني شان به ويژه در آنچه به پاره اي از دانش ها، مانند دانش هاي طبيعي همچون پزشکي، کشاورزي و اخترشناسي يا راهيابي از ستارگان ( دانش هيئت ) در دريانوردي، پيوند مي گيرند سود و بهره ديني هم دارند.
و اما ديگر دانش هاي طبيعي که بيضاوي آورده است، مانند تيزديداري ( فراست )، خواب گزاري، احکام ستارگان، جادوگري، طلسم ها، سيميا، و رَمل، اينها دانش هايي اند که به هنگام بررسي نمودها در حالت برابر و پا برجايي نسبي شان سکون و ايستايي ندارند، بلکه به پژوهش نيروهاي مادي و روحاني که دستگاه طبيعي را تباه مي سازند، مي انجامد و آثاري سر درگم و کمياب پديد مي آورند. اين از آن روست که سرشت انسان به شناخت راه هاي پراکنده براي خرسند شدن از سرنوشت، و فرورفتن در ژرفاي طبيعت گرايش پيدا مي کند تا شگفتي و پيچيدگي را ببيند.
دين اسلام- از نگاه بيضاوي- خواندن و بررسي اين دانش ها را حرام نمي داند. چه بسا جادوآموزي از براي گزند و زيان رساني به ديگران نباشد، بلکه به خاطر خودآگاهي و شناخت آن انجام گيرد و براي به دست آوردن توان و نيروي تباه کردن کار جادوگراني باشد که دعوي پيامبري مي کنند. بيضاوي مي گويد:
... سود جادوگري اين است که بدانند تا از آن ايمني يابند و بر کنار بمانند، نه اينکه آن را به کار گيرند. در ناروايي و حرام دانستن کاربرد جادوگري همگان همداستان اند، اما تنها دانستن آن به ظاهر مجاز است، بلکه برخي از آگاهان بر آنند که واجب کفايي است چون چه بسا جادوگري پيدا شود که دعوي پيامبري کند؛ بايد در ميان امّت کسي باشد تا پرده از کار پيامبر دروغين برگيرد و او را از آن کار بازدارد، و همچنين به وسيله ي آن بدانيم که اگر يک جادوگر دست به کاري کشنده انجام مي دهد، از باب قصاص کشته شود. (18)
مي توان گفت: اين دانش ها در ميان توده ي مسلمانان و حتي برخي از خليفگان از جايگاه باشکوه و احترام آميزي برخوردار بود. ميان کارشناسان اين دانش ها و کساني که پيوسته از آنان رايزني مي گرفتند، پيوند تنگاتنگي وجود داشت. گونه گون گرايش ها و نيازهاي فراواني حتي از سوي خليفگان از ديده مي شد. براي همين مي توانيم به آساني دريابيم که چرا اين دانش ها در جهان اسلام از پايگاهي پذيرفتني و کوشش خيز برخوردار بودند.
چنانکه در بيشتر نگاشته هاي اسلامي پيداست، بيضاوي پزشکي را همراه دانش هاي طبيعي مي آورد؛ از آن رو که پزشکي پايه هاي نظري اش را از دانش طبيعي مي گيرد.
با اين همه، بخش بزرگ تر آن، کاربردي مي ماند که به بررسي تندرستي و بيماري مي پردازد، آن هم نه به خاطر پژوهش اين دو همچون بخشي از طبيعت، بلکه به خاطر تغيير و تأثير در تندرستي و بيماري.
درباره ي دانش هاي جدا شده از دانش هندسه، بيضاوي بر آن است که « دانش ساخت و ساز » در ساختن شهرها و جز آن، سود سرشار و گراني به همراه دارد. بهره ي دانش مساحت ( اندازه گيري زمين ) تنها به کار ماليات، بخش کردن زمين ها و ارزيابي خانه ها به دردمان مي خورد. در راندن دشمنان و پشتيباني از شهرها، از « دانش ابزارهاي جنگي » بهره مي گيريم که سودي سرشار به همراه دارد.
همين گونه است دانش هاي جدا شده از دانش هيئت، که سود آن در پژوهش درباره ي ستارگان و اختران، مدار و برخورد آنها، قانون ها، فاصله ها، جنبش هاي ستارگان و دستگاه هستي نهفته است. مي توان از اين دانش ها در تعيين آغاز ماه ها، شناخت زمان هاي پرستش و نيايش [ نماز، روزه، حج و... ] و تعيين سمت و سوي قبله و... بهره گرفت.
در نگاه بيضاوي، موسيقي دانشي نيکو و ستودني است که در جان و روان انساني تأثير مي گذارد؛ زيرا جان و روان شيفته ي کارهاي موزون و آهنگين است. براي نمونه، هنگامي که نفس انساني چهره اي زيبا مي بيند، يا آوايي خوش مي شنود، دانشِ خردها را به ياد مي اندازد، و به خاطر آن باز و شکوفا مي شود، و از شنيدنش شادمان مي گردد، چونان شادماني آسمان ها از چيزي لطيف. [ بار آن ] براي همين است که بيضاوي به نقش موسيقي در درمان بيماران و افسردگي اشاره مي کند، و اين همان چيزي است که دانش نوين نيز بر آن تأکيد مي ورزد.
در پايان، بيضاوي هفتمين گونه از رده بندي اش را که دانش اخلاق است، مي آورد. سود اين دانش تنها در چگونگي کمال بخشيِ انسان در کار و کنش هاي اوست.
گذشته از آنچه گفته آمد، بيضاوي دانش حساب را به رده بندي اش مي افزايد، و به سودمندي آن در زندگي اقتصادي و ديگر کارهاي مسلمانان اشاره مي کند.
به وارونه ي آنچه در رده بندي ارسطو و رده بندي هاي اسلامي مي بينيم که منطق را ابزار و وسيله ي آموختن دانش ها مي شمارند، بيضاوي تأکيد دارد که در ديگر دانش ها حساب نياز داريم. شايد با اين سخن، منظورش « قياس کمّي » براي جنبه هاي کيفي دانش هاست- چيزي که معيار پيشرفت دانش نوين است.
به وارونه ي اختلاف ريشه اي در نگرش هاي فکري طوسي و بيضاوي، اگر بخواهيم به نقد و بررسي و چند و چون در رده بندي اين دو بپردازيم، سخن به درازا خواهد کشيد. طوسي دانشمند و فيلسوفي شيعي است و بيضاوي مفسّر، فقيه و متکلّمي اشعري است. در اينجا هدف بنيادين ما تأکيد بر استقلال انديشه ي اسلامي از انديشه ي يوناني در زمينه ي رده بندي است. همچنين تأکيد بر بودن تصور يا ديد معيّني است، چه فلسفي و چه کلامي، براي ساخت سامانه يا چارچوبي ويژه براي هر کدام از اين دو تا از اين دو تا از آن رهگذر، دانش ها سر و سامان يابند. افزون بر اين، تأکيدي است بر بودن باوري ديني که ميان فلسفه و کلام هماهنگي آفريده است؛ و اين، همان باور اسلامي است.
در پايان شايد بتوان برخي از دستاوردهايي را که از رهگذر پژوهش و بررسي موضوع رده بندي نزد طوسي و بيضاوي بدانها رسيده ايم، به شرح زيرين دسته بندي کرد:
1. رده بندي طوسي از دانشها- به جز دانش الاهي- سراسر دنباله روي از رده بندي ارسطويي و سينايي در بخش بندي دانش ها به انگارشي ( نظري ) و کاربردي ( عملي ) است.
بخش بندي هر بخش از اين دانش ها، به نوبه ي خود به چند شاخه، بر روي هم همان است که در نزد ارسطو و ابن سينا شناخته شده بود.
2. طوسي در بخش بندي اش از دانش هاي رياضي به دانش حساب، هندسه، هيئت، و موسيقي از مکتب فيثاغورث و نه ارسطو تأثير پذيرفته است.
3. طوسي در رده بندي اش به نهادن منطق به سانِ وسيله يا ابزار آموختن دانش ها اشاره مي کند، و اين همان چيزي است که ارسطو و ابن سينا بر آن بودند. با اين همه، طوسي در بخش بندي خود از موضوع هاي منطق با ارسطو و ابن سينا همداستان نيست.
4. نگاه طوسي با ارسطو در بخش بندي اش از دانش الاهي يکسان نيست، چه خواجه موضوع هايي را در رده بندي خود گنجانده است که با باوراسلامي پيوندي استوار دارند. همين گونه در مسأله ي « پيامبر شناسي » ( علم نبوّت )، که آن را همراه دانش هاي کاربردي گِرد مي آورد، خواجه نصير با ابن سينا اختلاف دارد، زيرا طوسي پيامبر شناسي را در کنار موضوع هاي دانش الاهي جا مي دهد.
5. رده بندي بيضاوي يکسر از رده بندي ارسطويي يا هر يک از رده بندي هاي اسلامي، پيروي نمي کند، بلکه رده بندي يگانه و ويژه اي است که از پيوند ميان دانش هاي زباني ( واژگاني ) و دانش هاي ديني سخن مي گويد. با اين همه، بيضاوي به پاره اي از دانش ها چنانکه در رده بندي ارسطو و ابن سينا و ديگران آمده است، اشاره کرده است، ولي با اين ديد و شناخت که در کنار سودمندي هاي اين جهاني اين دانش ها، بهره هايي ديني نيز نهفته است.
6. گذشته از جايگاه شماره ي هفت در باور اسلامي به گونه اي همگاني و در شيعه به گونه اي ويژه، بيضاوي در رده بندي اش از دانش ها، در بخش بندي سپهرهاي ستارگان به هفت تا از دانش هيئت رنگ و بو گرفته است. مي توان گفت که پايگاه بيضاوي در اينجا همانندي تمامي دارد با جايگاه جابربن حيّان، که وي در رده بندي اش از دانش به هفت بخش، در رساله ي گفتار در هفت تايي ( القول في السّباعية ) خود از دانش هيئت تأثير پذيرفته است.
7. بيضاوي در رده بندي اش، منطق را همچون درآمد و روش رسيدن به حقيقت و نگاه داري از لغزش نشناخته است، بلکه به ويژه در کتاب طوالع الأنوار خود در انديشه هاي کلامي اش آن را به کار برده است. او همچنين براي جدل ( ستيز ) چونان بخشي از منطق در دانش هاي ديني، دانش خردسنج ( منطق ) را به کار گرفته است.
8. در رده بندي بيضاوي به نمونه هاي مکتب فيثاغورثي از رهگذر اشاره اش به پيوند موسيقي به هيئت، بر مي خوريم. همچنين آنجا که او را به برتري دانش حساب بر همگي دانش ها و نياز همه ي علوم به اين دانش اشاره کرده است، با چنين نشانه هايي روبه رو مي شويم.
بدين گونه آشکار مي شود که بيضاوي در رده بندي اش از طوسي و ديگر فيلسوفان مسلمان که بر رده بندي ارسطويي دانش ها تکيه ي فراواني داشتند، نوآوري و اصالت بيشتري داشت.

پي نوشت ها :

1.حقوق دان و پژوهشگر حوزه هاي حقوق و اسلام شناسي، مستشار پيشين ديوان عالي کشور.
2. همان، برگ 128آ.
3. دکتر جعفر آل ياسين، فيلسوف عالم، صص 93-95.
4. همان، ص 95.
5. آل ياسين، ص 96.
6. همان، ص 97.
7. مي بينيم که در ميان نگاشته هاي ارسطويي آن هم در رساله اي ويژه ي هيئت، رياضيات از بهره ي بسيار اندکي برخوردار بود ( بنگريد به بدوي، ارسطو، ص 58؛ ادوارد زللر، تاريخ الفلسفة اليونانية، ترجمة دکتر عزة قرني، قاهره، مکتبة سعيد رأفت، بي تا، صص 284-278 ).
8. فرفوريوس ( Prophyry ) صوري، در شهر صور پا به جهان گذاشت و در محيطي سرياني بزرگ شد. نام او به سرياني « ملخوس » يعني پادشاه، است که به يوناني « بازيليوس » و سپس « فرفوريوس » شده است. او به آتن کوچ کرد و سپس به مدرسه ي افلوطين در روم پيوست. فُرفوريوس به خاطر سامان دهي و نگارش کتاب هاي استادش افلوطين به شکل نُه گانه ها ( تِسعينّيات )، که در تاريخ فلسفه آوازه پيدا کرده، نامبردار شده است. افزون بر اين، او به خاطر ديباچه بر مقولات و ايساغوجي زبانزد بوده است ( دکتر اميرة حلمي مطر، الفلسفة عند اليونان، قاهره، دار و مطابع الشعب، 1965 م، صص 313-312؛ اميل برهييه، تاريخ الفلسفة الهللينيسية و الرومانية، ترجمه ي جورج طرابيشي، بيروت، دارالطليعة، الطبقة الاولي، 1982 م، ج2، صص 267-269؛ قفطي، إخبار العلماء بأخبار الحکماء، قاهره، بي تا، صص 170-169؛ يوسف کرم، تاريخ الفلسفة اليونانية، قاهرة، مطبعة لجنة التأليف و الترجمة و النشر، الطبعة الثالثة، 1953، ص 298 ).
9. انيکيوس مانليوس سيفيرنيوس بوئتيوس ( Boethius )، فيلسوف رومي واپسين، با آنکه به گونه ي رسمي نماينده ي نوافلاطوني به شمار مي آيد. ولي فلسفه اش با گرايش آميخته به سوي علوم دقيقه ( رياضيات ) با نوافلاطونيان جداست؛ همان گونه که در جنبه هاي اخلاقي با رواقيان متفاوت است.
بوئتيوس کارهاي ارسطو را در منطق ترجمه کرد و بر آن شرح نوشت. او همچنين کتاب ديباچه اي بر مقولات و پانوشت هايي بر آن نوشته ي فرفوريوس را ترجمه کرد. بوئتيوس به ترجمه ي کتاب اقليدس نيز دست يازيد و بر کتاب درآمدي به دانش حساب نيکوماخس شرح نوشت. او همچنين جستاري نگاشت درباره ي موسيقي يونانيان پيشين. کتاب سوک فلسفه، که نويسنده ي اصلي آن بويس است، داراي گرايش رواقي است. ولي ترجمه هاي او از ارسطو چندان دقيق نيست ( م. روزنتال، ب. يودين، الموسوعة الفلسفية، ص 62؛ يوسف کرم، تاريخ الفلسفة الاروبية في العصر الوسيط، مصر، دارالمعارف، 1957م، صص 59-56 ).
10. دوست بوئتيوس، که چندي از زندگي دير هنگام خود را در دير فيفايوم گذراند. او کسي را گماشت تا آن دانش پراکنده را گرد آورد و به نسل هاي آينده بسپارد. کاسيودورس تدبيرهاي خدايي را نوشت که دانشنامه اي لاهوتي [ کلام يا الاهيّات مسيحي ]. او همچنين صنعت ها و پيشه هاي مدني را نوشت که درس هايي در هنرهاي آزاد بود. او در آغاز اين دو نگاشته آشکارا بيان مي دارد که سرچشمه ي نخست براي شناخت هنرها و پيشه هاي آزاد، کتاب مقدس است و بايستي اين شناخت را در خدمت حقيقت نهاد ( اميل برهييه، تاريخ الفلسفة ( العصر الوسيط و النهضة )، ج3، 1983م، ص 18).
11. فيلسوف لاهوتي که در پژوهش هاي فلسفي اش بر خرد تکيه مي کرد. او به درخواست شارلمان به سال 781 م. راهي انگلستان شد تا به اصلاح اوضاع آخوندها در امپراتوري شارلمان دست يازد. در سال 796م. الکوئين رياست دير مارموتيه را به جانشيني قديّس مرتينوس به دست گرفت. او به سودمندي پژوهش هاي اين جهاني لاهوت تأکيد مي ورزيد. وي در نگاشته ي فلسفي اش به فيزيک و دانش هاي اخلاق و منطق اشاره مي کند. فيزيک شامل حساب، هندسه، موسيقي و هيئت است، که گونه هاي چهارگانه ي مدرسه در سده هاي ميانه را تشکيل مي داد. به اين، ميکانيک، پزشکي و ستاره شناسي افزوده مي شد. دانش منطق سه دانش را در بر مي گرفت: دستور زبان، جدل و خطابه. دانش اخلاق به فضيلت هاي بنيادين، مانند فرزانگي ( حکمت ) و ميانه روي ( اعتدال )، مي پرداخت. الکوئين، مابعدالطبيعه ( متافيزيک ) را ضمن لاهوت ( کلام مسيحي ) به شمار آورد که از نگاه او مقدمه ي فيزيک بود ( اميل برهييه، تاريخ الفلسفة، ج3، 1983م، ص 26؛ اندره رويبيه، الفلسفة الفرنسية، ترجمه جورج يونس ( سلسله کتاب هاي چه مي دانم؟ )، المنشورات العربية، الطبعة الثانية، جونية 1979م، صص 6-5 ).
12. قديس هوگ دي سان ويکتور (St. Hugh de Victor)، دانشمند فرهنگي، طبيعي و عقل گرا، به استواري ريشه هاي خرد در تبليغ همت گماشت. او با نگارش گفتارهاي کوتاهي که در دو کتاب درباره ي شناخت تعليمي (رياضيات )، آشکارترين نمودهاي خرد و انديشه را به کار گرفت. ( اندريه رويبيه، الفلسفة الفرنسية، ص 16؛ يوسف کرم، الفلسفة الاروبية في العصر الوسيط، صص 101 -100 ).
13. قديّس توماس آکيناس پسر کنت دو اکتيور در جنوب ايتاليا، که به سال 1227در کاخ روکا- سيکا چشم به جهان گشود و از 1243 دومينيکن شد. او از سال 1245 تا 1248 شاگرد آلبرت بزرگ در پاريس بود، و سپس در کولوينا بود؛ و از1252 تا 1259 دوباره به دانشگاه پاريس پيوست و در 1257 از آنجا به درجه ي استادي دانش آموخته گرديد. تاماس آکيناس از 1259 تا 1268، در ايتاليا، و از 1268 تا 1272م. براي تدريس در پاريس اقامت گزيد. او آنگاه پاريس را به سوي ناپل در 1272 ترک گفت و به سال 1274 م در راه انجمن ليون درگذشت. از نگاشته هاي اوست: سه رسالة در وجود، ماهيت و حقيقت، رد بر تازندگان به پرستش خدا و بندگانش، چکيده در رد بر امّت ها، خلاصه ي کلام مسيحي و لاهوت ). از اين گذشته، تاماس اکيناس بر بيشتر نگاشته هاي ارسطو شرح هايي نگاشت ( يوسف کرم، الفلسفة الاروبية في العصر الوسيط، صص 147-144؛ دکتر عبدالرحمن بدوي، فلسفة العصور الوسطي، کويت- بيروت، وکالة المطبوعات، دارالقلم، الطبعة الثالثة، 1979م، صص 131-133 ).
14. J. Stephenson,"The Classification of the Sciences",pp. 337-338
15. ابن سينا، منطق المشرقين، صص 27-28.
16. بيضاوي، موضوعات العلوم، برگ 124آ.
17. ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دارصادر، بي تا، ج6، ص 344؛ المعجم الوسيط، قاهره، ( مجمع اللغة العربية- شرکة الاعلانات الشرقية )، الطبعة الثالثة، 1985، ج2، ص 992.
18. بيضاوي، موضوعات العلوم، برگ 124آ.

منابع تحقيق:

1. ابن خلکان، وفيات الأعيان و إنباء أنباء أبناء الزمان، تحقيق: محمد محيي الدين عبدالحميد، مکتبة النهضة المصرية، الطبعة الأولي، القاهرة، 1949م.
2. ابن زيلة، الکافي في الموسيقي، تحقيق زکريا يوسف، دارالقلم، القاهرة، 1964 م.
3. ابن سينا، عيون الحکمة، تحقيق: د. عبدالرحمن بدوي، وکالة المطبوعات- دارالقلم، الطبعة الثانية، الکويت- بيروت، 1980م.
4. همو، منطق المشرقيين، تقديم: د. شکري النجار، دارالحداثة، الطبعة الأولي، بيروت، 1982م.
5. همو، رسالة في الحدود، ( ضمن کتاب: المصطلح الفلسفي عند العرب، دراسة و تحقيق: د. عبدالأمير الأعسم )، الهيئة المصرية العامة للکتاب، الطبعة الثانية القاهرة، 1989م.
6. همو، رسالة في أقسام العلوم العقلية ( ضمن کتاب تسع رسائل في الحکمة و الطبيعيات )، مطبعة هندية بالموسکي، الطبعة الأولي، مصر1908 م.
7. ابن مطهر الحلي، الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد، مخطوط جامعة القاهرة برقم، 15070، مجاميع.
8. ابن منظور، لسان العرب، طبعة دارالسان العرب، دارصادر، بيروت، بدون تاريخ.
9. ابن نباته المصري، سرح العيون في شرح ابن زيدون، تحقيق: محمد أبوالفضل ابراهيم، دارالفکر العربي، القاهرة، 1964م.
10. ابن النديم، الفهرست، تحقيق: رضا تجدد، طهران، 1971م.
11. أبوحيان التوحيدي، رسالة في العلوم، ( ضمن کتاب رسالتان للعلامة الشهير أبي حيان التوحيدي )، مطبعة الجوائب، الطبعة الأولي، القسطنطنيه، 1301 ه.
12. أبوريان ( دکتر محمد علي )، تاريخ الفکر الفلسفي ( ارسطو و المدارس المتأخرة )، دار المعرفة الجامعية، الطبعة الثالثة، الاسکندرية، ( بدون تاريخ ).
13. أبوريان ( دکتور محمد علي )، الفلسفة و مباحثها، دارالمعارف، الطبعة الرابعة، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
14. احمد عبد الحليم عطية ( دکتور )، دراسات في تاريخ العلوم عند العرب، دارالثقافة، القاهرة، 1991 م.
15. احمد فؤاد باشا ( دکتور )، التراث العلمي للحضارة الاسلامية، دارالمعارف، الطبعة الأولي، مصر، 1983م.
16. أحمد فؤاد الأهواني ( دکتور )، الکندي فيلسوف العرب ( سلسلة أعلام العرب ) المؤسسة المصرية العامة للتأليف و الترجمة و النشر، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
17. احمد محمد الحوفي ( دکتور )، أبوحيان التوحيدي، مکتبة نهضة مصر، الطبعة الثانية، القاهرة، 1964م.
18. ادوارد زللر، تاريخ الفلسفة اليونانية، ترجمه: د. عزت قرني، مکتبة سعيد رأفت، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
19. أفلاطون، جمهورية أفلاطون، دراسة و ترجمة: د. فؤاد زکريا، الهيئة المصرية العامة للکتاب، القاهرة، 1985م.
20. أميرة حلمي مطر ( دکتور )، الفلسفة عنداليونان، دار و مطابع الشعب، القاهرة، 1965م.
21. أندريه رويبيه، الفلسفة الفرنسية، ترجمة: جورج يونس، ( سلسلة ماذا أعرف؟- المنشورات العربية )، الطبعة الثانية، جونية، 1979م.
22. البغدادي، هدية العارفين في أسماء المؤلفين و آثار المصنفين، القاهرة، 1951م.
23. التهانوي، کشاف اصطلاحات الفنون، تحقيق: د. لطفي عبدالبديع، ترجم النصوص الفارسية: د. عبدالنعيم محمد حسنين، الهيئة المصرية العامة للکتاب، القاهرة، 1972م.
24. ابراهيم الکيلاني ( دکتور )، أبوحيان التوحيدي، ( نوابغ الفکر العربي )، دارالمعارف، الطبعة الثانية، مصر، بدون تاريخ.
25. اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفا، تحقيق: بطري البستاني، بيروت، 1957م.
26. اميل برهييه، تاريخ الفلسفة، ترجمه: جورج طرابيشي، دارالطليعة، الطبعة الأولي، بيروت ( الجزء الثاني )، 1982 م، ( الجزء الثالث )، 1983 م.
27. جابربن حيان، رسائل جابربن حيان، تحقيق: بول کراوس، مکتبة المثني، بغداد، ( بدون تاريخ ).
28. الجرجاني، التعريفات، تحقيق: ابراهيم الابياري، دارالکتاب العربي، الطبعة الأولي، بيروت، 1985م.
29. جرجي زيدان، تاريخ آداب اللغة العربية، مراجعه و تعليق: د. شوقي ضيف، دارالهلال، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
30. جعفر آل ياسين ( دکتور )، فيلسوفان رائدان ( الکندي و الفارابي )، دار الأندلس، الطبعة الثانية، بيروت، 1983 م.
31. جميل صليبا ( دکتور )، المعجم الفلسفي، دارالکتاب اللبناني و المصري، بيروت- القاهرة، ( بدون تاريخ ).
32. جلال موسي ( دکتور )، منهج البحث العلمي عند العرب في مجال العلوم الطبيعية و الکونية، دارالکتاب اللبناني، بيروت، 1982م.
33. حاتم الزغل، تصنيف العلوم عند اخوان الصفا حول المنطق و الرياضيات ( ضمن کتاب: تاريخ العلوم عندالعرب، اعداد مجموعة من الأساتذة )، المؤسسة الوطنية للترجمة و التحقيق و الدراسات، تونس، 1989م.
34. حامد طاهر ( دکتور )، مدخل لدراسة الفلسفة الاسلامية، دارهجر، القاهرة، 1985م.
35. الخوارزمي، مفاتيح العلوم، مکتبة الکليات الأزهرية، الطبعة الثانية، القاهرة، 1981م.
36. الزرکلي، الأعلام، طبعة مطبعة کوستاتسوماس، 1379ق.
37. زکريا ابراهيم ( دکتور ) ابوحيان التوحيدي ( أديب الفلاسفة و فيلسوف الأدباء )، ( الأعلام العرب )، الموسسة المصرية العامة للتأليف و الأنباء و النشر، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
38. زکي نجيب محمود ( دکتر )، جابربن حيّان ( سلسله أعلام العرب ) المؤسسة المصرية العامة للتأليف و الترجمة و النشر، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
39. سالم يفوت ( دکتور )، « تصنيف العلوم لدي ابن حزم »، مجله کليه الأداب و العلوم الانسانية، العدد 9، المغرب، 1982م.
40. سحبان خليفات ( دکتور )، رسائل أبي الحسن العامري و شذارته الفلسفية ( دراسة و نصوص )، منشورات الجامعة الأردنية، عمان، 1988 م.
41. السيد آدي شير، معجم الألفاظ الفارسية المعرّبة، مکتبة لبنان، بيروت، 1980م.
42. طاش کبري زاده، مفتاح السعادة و مصباح السعادة في موضوعات العلوم، دارالکتب العلمية، الطبعة الأولي، بيروت، 1985م.
43. عبدالحليم منتصر ( دکتور )، تاريخ العلم و دور العلماء العرب في تقدمه، دار المعارف، الطبعة الثانية، مصر، 1969 م.
44. عبدالرحمن بدوي ( دکتور )، فلسفة العصور الوسطي، وکالة المطبوعات- دارالقلم، الطبعة الثالثة، الکويت - بيروت، 1979م.
45. عبدالرحمن بدوي ( دکتور )، أرسطو، مکتبة النهضة المصرية، الطبعة الثانية، القاهرة، 1953م.
46. عبدالرحمن بدوي، ( دکتور ) أرسطو طاليس في النفس، وکالة المطبوعات، دارالقلم، الطبعة الثانية، الکويت-بيروت، 1980م.
47. عبدالرزاق محيي الدين، أبوحيان التوحيدي ( سيرته- آثاره )، مکتبة الخانجي، القاهرة، 1949م.
48. علي عبدالله الدفاع ( دکتور )، أعلام العرب و المسلمين في الطب، مؤسسه الرسالة، الطبعة الرابعة، بيروت، 1987 م.
49. علي عبدالله الدفاع ( دکتور )، اسهام علماء المسلمين في الرياضيات، ترجمه و تعليق: د. جلال شوقي، دارالشروق، الطبعة الأولي، بيروت، 1981م.
50. عمر رضا کحالة، معجم المؤلفين، داراحياء التراث العربي، بيروت ( بدون تاريخ ).
51. عمر فروخ ( دکتور ) اخوان الصفا ( درس - عرض- تحليل ) دارالکتاب العربي، الطبعة الثانية، بيروت، 1981م.
52. الغزالي، احياء علوم الدين، دار الريان للتراث، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
53. الفارابي، احصاء العلوم، تحقيق: د. عثمان أمين، مکتبة الأنجلو المصرية، الطبعة الثالثة، القاهرة، 1968م.
54. قدري حافظ طوقان، تراث العرب العلمي في الرياضيات و الفلک، دارالشروق، بيروت، ( بدون تاريخ ).
55. القفطي ( جمال الدين )، اخبار العلماء بأخبار الحکماء، مکتبة المتني، القاهرة، ( بدون تاريخ ).
56. کارلو نللينو، علم الفلک ( تاريخه عند العرب في القرون الوسطي )، روما، 1911م.
57. الکندي، رسائل الکندي الفلسفية، تحقيق: د. محمد عبدالهادي ابوريدة، دارالفکر العربي، القاهرة، 1950م.
58. اللوکري، بيان الحق بضمان الصدق، تصحيح ابراهيم محقق ديباجي، تهران، اميرکبير، 1364ش/ 1986م.
59. م. روزنتال -ب، يودين، الموسوعة الفلسفية، ترجمه ي: سمير کرم، مراجعة: د. صادق جلال العظم، و جورج طرابيشي، دارالطليعة، الطبعة الخامسة، بيروت، 1985م.
60. ماجد فخري ( دکتور )، أرسطو ( المعلم الأول )، الاهلية للنشر و التوزيع، الطبعة الثانية، بيروت، 1977م.
61. ماهر عبدالقادر ( دکتور )، حنين بن اسحق، دارالنهضة العربية، بيروت، 1987م.
62. محمد البهي ( دکتور ) الجانب الالهي من التکفير الاسلامي، مکتبة وهبة، الطبعة السادسة، القاهرة، 1982م.
63. محمد عبدالرحمن مرحبا ( دکتور )، من الفلسفة اليونانية الي الفلسفية الاسلامية، منشورات عويدات، الطبعة الثالثة، بيروت- باريس، 1983 م.
64. مهدي محقق، « تقاسيم العلوم في الاسلام » ( مقال ضمن المجلة الفلسفية العربية، المجلد الاول، العدد 2-1 )، الاردن، 1990م.
65. ميخائيل خليل الله ويردي، فلسفة الموسيقي الشرقية في أسرار الفن العربي، مطبعة ابن زيدون، الطبعة الاولي، دمشق، 1948م.
66. ناصر الدين البيضاوي، رسالة في موضوعات العلوم و تعاريفها، مخطوط دارالکتب المصرية، ضمن مجموعة برقم 348 مجاميع، ميکروفيلم، 5266.
67. نصيرالدين الطوسي، أساس الاقتباس، ترجمة: منلا خسرو، تحقيق و تقديم و مراجعة: د. حسن محمود عبدالطيف الشافعي، د. محمد السعيد جمال الدين، ( طبع آلة کاتبة )، 1980م.
68. همو، اخلاق ناصري، به تصحيح مجتنبي مينوي، عليرضا حيدري، تهران، انتشارات خوارزمي، چاپ سوم، اسفند 1364.
69. همو، رسالة في علم الموسيقي، تحقيق: زکريا يوسف، دارالقلم، القاهرة، 1964م.
70. همو، فصل في بيان أقسام الحکمة علي سبيل الايجاز، مخطوط بدار الکتب المصرية، ضمن مجموعة برقم 452 حکمة و فلسفة ( ميکروفيلم رقم 45737 ).
71. يوسف کرم، تاريخ الفلسفة اليونانية، مطبعة لجنة التأليف و الترجمة و النشر، الطبعة الثالثة، القاهرة، 1953 م.
72. همو، تاريخ الفلسفة الأوروبية في العصر الوسيط، دارالمعارف، مصر، 1957 م.
73. المعجم الوسيط ( مجمع اللغة العربية- شرکة الاعلانات الشرقية ) الطبعة الثالثة، القاهرة، 1985م.

1. Brockelmann. K. ,Geschichte Der Arabischen Litterature,Leiden, 1943.
2. Marc Berge, « Epitre Sur Les Sciences ( Risāla fi l-Ulūm ) d,Abū Hayyān al Tawhidi » , ( introduction, traduction, glossaire, technique,manuscrit et edition critique ) , in Bullit en d,Etudes Orientales, ( institut Français de Damas ) ,XVIII,1964.
3. Sarton,G. ,Introduction To the History of Science, Baltimore, 1962.
4. Stephenson, J,. "The Calssification of the Sciences according to Nasriuddin Tusi, In, Isis, Cambridge, ( Vol,2 ). 1923
5. Wickens, G,M. Nasir al-din Tusi, The Nasiran Ethics,London, 1964

منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول