نويسنده: تام سيگفريد
مترجم: مهدي صادقي




 

آدم منفعت طلب به هر زباني سخن مي گويد و در هر نقشي بازي مي کند.
لارشفوکو
نيازي نيست که از نظريه ي بازي ها آگاه باشيد تا بتوانيد بازي التيماتوم را بفهميد. کافي است فقط تماشاگر فيلم هاي سينمايي باشيد.
سال ها قبل از آن که اقتصاددانان بازي التيماتوم را ابداع کنند (1)، در سال 1941 چيزي شبيه آن در فيلم شاهين مالت (2) ديده شد. اين صحنه ي فيلم در آپارتمان کارآگاه خصوصي سم اسپيد (3) اتفاق مي افتد. اسپيد 1000 دلار از جنايتکاري به نام کاسپر گوتمن (4) گرفته و احتمالاً بخشي از آن را با بريجيد اوشونسي (5) زن افسونگر فيلم تقسيم خواهد کرد. گوتمن در گش اسپيد نجوا مي کند: « بذار نصيحتي بکنمت، فکر مي کنم مي خواي کمي پول بهش بدي اما اگه به اندازه اي که انتظار داره بهش ندي، نصيحتم به تو اينه، مواظب باش ». گوتمن مي دانست که مردم واکنش منفي به عمل ناجوانمردانه نشان مي دهند. او مي توانست بدون نظريه ي بازي ها يا اسکنرهاي مغز نتيجه ي بازي التيماتوم را پيش گويي کند؛ چرا که طبيعت انسان را به خوبي مي شناخت.
پس چرا خودمان را با نظريه ي بازي ها به زحمت بيندازيم؟ اگر مي توان طبيعت انسان را فقط با مشاهده ي رفتار مردم خواه در آزمايشگاه يا جهان واقعي شناخت، پس شايد نظريه ي بازي ها چيزي بيش تر از رياضياتي زائد نيست. گذشته از اين، وقتي رياضيات نظريه ي بازي ها باور اقتصاد دانان را با عقلانيت خودخواهانه ترکيب مي کند، حتي رفتار انسان ها را به درستي پيش بيني نمي کند.
در حقيقت، نظريه ي بازي ها ابزاري پيچيده تر از درک جنايتکاران براي توصيف طبيعت انسان فراهم مي کند. با نگاهي درست مي توان ديد که بازي التيماتوم، نظريه ي بازي ها را رد نمي کند، بلکه آن را بسط مي دهد. انصاف، اعتماد، و ديگر شرايط اجتماعي در شيوه ي بازي مردم و چگونگي انتخاب هاي اقتصادي شان تأثير مي گذارند. اين فقط بدان معني است که مفهوم استاندارد علم اقتصاد از منفعت شخصي بسيار محدود است. زندگي چيزي بيش تر از پول است. در واقع رياضيات نظريه ي بازي ها نمي گويد که مردم چه مي خواهند، بلکه بيش تر مي گويد که مردم براي به دست آوردن آن چه مي خواهند بايد چگونه رفتار کنند.
همان گونه که يورگن وايبول (6) اقتصاددانان مي گويد، اعلام مرگ نظريه ي بازي ها اغراق است. « بارها ادعا شده است که راه حل هاي قطعي نظريه ي بازي ها، مثل تعادل نش، در تجربيات آزمايشگاهي نقض شده است ». او مي نويسد: « در حالي که ممکن است اين گفته درست باشد که انسان در موقعيت هاي بسياري مطابق راه حل ها رفتار نمي کند، واقعاً آزمايش هاي معدودي شواهد کافي براي اين موضوع ارائه مي دهند » (7).
در تجربيات اوليه همراه با سنجش هايي نظير بازي التيماتوم، که اغلب موفق نبودند، منحصراً فرض مي شد که مردم مي خواهند پولشان را حداکثر کنند. با اين حال چنين سنجش هايي نظريه ي بازي ها را رد نمي کند، بلکه برعکس پيشنهاد مي کند که بعضي نکات در فرضيات آزمايش غلط است. در نسخه هاي بعدي بازي التيماتوم سعي شد که چگونگي تأثير چيزهايي مثل انصاف يا حتي عمومي تر، اولويت هاي اجتماعي بازيکن ها ( مثل نگراني براي ديگران ) بر تصميم گيري هاي بازي آزمايش شود. وايبول ذکر مي کند که عواملي مثل نوع دوستي و بدخواهي بر خواست و ترجيح بازيکن ها تأثير مي گذارد و آن انتخاب هايشان را براساس آن انجام مي دهند.
وايبول مي نويسد: « در واقع چند تجربه ي آزمايشگاهي که شايد براي غير اقتصاددانان شگفت آور نباشد، به طور متقاعد کننده اي نشان داده اند که اولويت هاي مورد مطالعه ي انسان فقط با نتايج مادي ايجاد نمي شود » (8). در بعضي موارد، زمينه ي اجتماعي ( هنجارهاي گروهي که فرد عضو آن است ) انتخاب هايي را ديکته مي کند که با نفع شخصي و نگراني هاي فرد براي رفاه ديگران در تناقض است. وايبول ادامه مي دهد: « به نظر مي رسد تحليل هاي بيش تر درباره ي اولويت هايي از اين نوع، براي درک بسياري از رفتارهاي اجتماعي ضروري است » (9).

ماهيت طبيعت انسان

نظريه ي بازي ها با توسل به اختلافات جزئي اولويت هاي انساني چشم انداز خود را براي ساخت علم رفتار انسان بهبود مي دهد؛ رمز طبيعتي که پديده هاي اجتماعي را پيش بيني کند. اما اين طرح عيبي دارد. فرض مي شود که چيزي مثل « طبيعت انسان » وجود دارد که نظريه ي بازي ها براي شروع بايد آن را توصيف کند.
در نگاه اول به نظر مي رسد که آزمايش هايي مثل بازي التيماتوم شواهدي براي طبيعت سازگار انسان فراهم مي کند. وقتي اقتصاددانان با دانشجويان مثلاً دانشگاه پيتسبرگ، لس آنجلس، يا حتي توکيو، بازي التيماتوم را انجام مي دهند نتايج حاصل خيلي مشابه است البته گروهي از دانشمندان علوم اجتماعي قوياً ادعا مي کنند که قطعاً يک طبيعت انساني همگاني وجود دارد. آن ها هوادار رشته اي علمي هستند که روان شناسي تکاملي (10) ناميده مي شود و ادعا مي کنند رفتار امروزه ي انسان انعکاسي از انتخاب ژنتيکي است که در روزهاي اوليه ي تکامل انسان به او تحميل شده است. بر اساس اين نظريه، طبيعت انسان ارثيه ي مشترک نژاد انساني است که پاسخ دهي که پاسخ دهي غريزي انسان ها به وضعيت فعلي را بر اساس رفتاري شکل داده است که آن ها براي حفظ بقا در دوران شکل از خود بروز مي دادند.
يکي از مدافعان اين نگاه، استيون پينکر (11)، روان شناس دانشگاه هاروارد، است که در کتاب لوح سفيد (12) با تعصب از اين اعتقاد دفاع کرده است. پينکر اصرار دارد که بي معني است مغز را لوحي نانوشته در هنگام تولد در نظر بگيريم که بعدها با تجربيات شکل مي گيرد. ويژگي هاي عمومي طبيعت انسان با تکامل برنامه ريزي شده و در سخت افزار ژنتيکي ذخيره شده است که رشد مغز را هدايت مي کند. در نتيجه، طبيعتِ امروز انسان از عصر تکامل اوليه ي انسان مشتق شده است. پينکر مي نويسد: « مطالعه ي انسان ها از ديدگاه تکاملي نشان مي دهد که قواي ذهني روان شناختي ( مثل اشتياقمان به ذغداهاي چرب، پايگاه اجتماعي، و روابط جنسي پر مخاطره ) تطابق بهتري با نيازهاي تکاملي محيط اجداد ما دارند تا نيازهاي واقعي محيط فعلي ما » (13). به عبارت ديگر، انسان هاي امروزه همان شکارچيان عصر حجرند که کت و شلوار به تن کرده اند.
برحسب ظاهر، به نظر مي رسد اگر اين ايده صحيح باشد، بايد براي نظريه ي بازي ها ( و براي بقيه ي علوم انساني ) چيز مناسبي باشد. اگر رمز طبيعت در ژنتيک انسان حک شده باشد، مي توان چشم انداز رمزگشايي از قواعدي را بهبود بخشيد که بر طبيعت انسان حکومت مي کند و سپس رفتار انسان را پيش بيني کرد. به علاوه، مي توان اين مفهوم را که رمز طبيعت وجود دارد اين گونه تفسير کرد که برنامه رفتاري همگاني اي وجود دارد که همه اعضاي نژاد انسان از آن پيروي مي کنند.
اما با ملاحظه ي بيش تر تحقيقاتي که در زمينه ي روان شناسي تکامل انجام شده است، بعضي نتايج ارائه شده مبناي سستي دارند و نشان مي دهند که نظريه ي بازي ها بيش تر از آنکه به روان شناسي تکاملي تکيه کند، کمک مي کند نشان مي دهد که چرا اين نظريه نقض مي شود. راهي که نظريه ي بازي ها مي رود با راهي مشترک است که قهرمان داستان آسيموف، هري سلدون، براي راه حل فرمول بندي فيزيک جامعه يا روان تاريخ پيدا کرد.

مقايسه ي فرهنگ ها

در پيش گفتار کتاب بنياد، اولين جلد از سه گانه ي آسيموف، هري سلدون جوان در کنفرانس رياضي سياره ي ترانتور (14)، پايتخت امپراتوري کهکشان سخنراني مي کند. سلدون در اين سخنراني ايده ي خود را درباره ي پيش گويي آينده از طريق رياضيات روان تاريخ شرح مي دهد، علمي که او شروع به توسعه ي آن کرده است. طبيعتاً امپراتور نسخه اي از سخنراني را دريافت و او را به ملاقاتي رسمي دعوت کرد ( در آينده ي کهکشان، سياستمداران بيش تر از امروز به علوم توجه خواهند کرد ).
سلدون به امپراتور گفت: « آن چه من انجام داده ام اين است که با مطالعه ي جامعه ي انساني ممکن است بتوان آينده را پيش گويي کرد، البته نه با جزئيات کامل، بلکه به صورت کلي و نه با قطعيت، بلکه با احتمالات بر آورد کردني » (15).
اما امپراتور مايل نبود بفهمد که واقعاً سلدون هنوز نمي توانست آينده را پيش گويي کند و اين که او فقط ايده اي را مطرح کرده بود که در صورت توسعه ي رياضيات مناسب با آن، مي توانست اين کار را انجام دهد. در واقع سلدون شک داشت که بتواند موفق شود.
سلدون توضيح داد: « در مطالعه ي جامعه، ما انسان ها را در موقعيت ذرات زيراتمي قرار مي دهيم، اما حالا عامل اضافي مغز انسان وجود دارد. در توجيه حالت هاي مختلف و برانگيختگي هايي که مغز اضافه مي کند پيچيدگي هاي زيادي وجود دارد که زمان کافي براي در نظر گرفتن همه ي آن ها وجود ندارد » (16). در واقع، سلدون اشاره مي کند که يک روان تاريخ کارآمد در پيش گويي آينده ي کهکشان بايد متغيرهاي تعامل انسان ها را در 25 ميليون سياره محاسبه کند که در هر کدام بيش از يک ميليارد فکر آزادانديش وجود دارد. او قبول مي کند که « از نظر تئوري تحليل ‘روان تاريخ’ ممکن است، اما احتمالاً نمي توان آن را به هيچ طريق عملي کرد » (17).
با رنجش امپراتور از اين بدبيني، به زودي سلدون خود را يک تبعيدي يافت که از بخشي از سياره به بخش ديگري سرگردان بود. از بخش شهري پايتخت امپراتوري به شهري دانشگاهي، به منطقه اي کشاورزي، يا مرکز فقيرنشين استخراج معادن. در پايان کتاب، سلدون در مي يابد که ترانتور جهاني کوچک از کهکشاني است که از صدها جامعه تشکيل شده است که هر کدام عادات و سنت هاي خود را دارند. اين راه حل او براي رسيدن به علم « روان تاريخ » بود: او نبايد 25 ميليون جهان را تجريه و تحليل مي کرد. او مي توانست اخلافاتِ رفتاري انسان ها را با استفاده از خود سياره ي ترانتور به عنوان يک آزمايشگاه بفهمد.
در پايان قرن بيستم، انسان شناس هاي زميني به طرح مشابهي براي تجزيه و تحليل رفتار جوامع رسيدند. با انجام بازي التيماتوم در جوامع کوچک و منزوي در سياره ي زمين، دانشمندان دريافتند که طبيعت انسان چندان همگاني نيست. دانشجويان دانشگاه در جوامع پساصنعتي نماينده ي همه ي نژاد انسان نيستند.
پس از آن که جو هنريچ (18) ‘انسان شناس’ در سال 1996 تلاش کرد تا با کشاورزان ماچي گونگا (19) در کشور پرو بازي التيماتوم را انجام دهد پروژه ي انجام بازي در ابعاد جهاني شروع شد. قواعد بازي مشابه آن چه بود که براي دانشجويان دانشگاه در نظر گرفته شده بود. بازيکن مقداري پول مي گيرد و بايد مقداري از آن را به بازيکن دوم ببخشد. بازيکن دوم مي تواند آن را قبول کند ( و در اين صورت بازيکن اول صاحب باقي مانده ي پول مي شود ) يا آن را بر گرداند که در اين صورت همه ي پول پس گرفته مي شود و به هيچ کدام از بازيکن ها چيزي نمي رسد.
زماني که هنريچ بازي را در پرو انجام مي داد، اين بازي در سطح وسيعي با دانشجويان انجام شده بود و آن ها معمولاً به طور متوسط بيش از 40 درصد پول را مي بخشيدند. چنين بخششي به طور معمول پذيرفته مي شد. گاهي اوقات مبلغ کم تر بخشيده مي شد، اما معمولاً برگردانده مي شد. به هر حال هنريچ مشاهده کرد که در بين اهالي ماچي گونگا مبلغ کم تري به طور معمول بخشيده مي شود و عموماً پذيرفته مي شود.
روبرت بويد’انسان شناس’از دانشگاه لس آنجلس به من گفت: « هر دو انتظار داشتيم که اهالي ماچي گونگا رفتاري شبيه ديگران داشته باشند. اين رفتار به طور شگفت آوري متفاوت با چيزي بود که انتظار داشتيم » (20). آيا اين بدان معني بود که اهالي ماچي گونگا قواعد انتخاب عقلاني نظريه ي بازي ها را درک کرده بودند در حالي که بقيه ي افراد در مناطق ديگر جهان اجازه مي دادند که احساساتشان باعث از دست رفتن منافعشان شود؟ آيا فرهنگ هاي منزوي ديگر نيز به گونه ي مشابهي رفتار مي کردند؟ به زودي هنريچ و ديگران از بنياد مک آرتر (21) و همچنين بنياد ملي علوم حمايت مالي دريافت کردند که به آن ها اجازه داد اين بازي را در پانزده جامعه ي کوچک ديگر در چهار قاره انجام دهند.
نتايج کاملاً گيج کننده بود. از فيجي تا کنيا و از مغولستان تا گينه ي نو، مردم بازي التيماتوم را نه شبيه دانشجويان دانشگاه و نه به طريقي بازي مي کردند که نظريه هاي اقتصادي ديکته مي کرد.
در بعضي فرهنگ ها، مثل ماچي گونگا، بخشش هاي کم معمول بود و غالباً پذيرفته مي شد. اما در بقيه ي فرهنگ ها، بارها بخشش هاي کم انجام و اغلب برگردانده مي شد. در تعداد کمي از فرهنگ ها، گاهي بخشش ها بيش از اندازه سخاوتمندانه بود. اما در بعضي جوامع احتمال داشت که بخشش هاي سخاوتمندانه پذيرفته نشود. در بين گروه هاي ديگر، برگشت دادن رخ نمي داد فارغ از اين که مقدار بخشش چه قدر بود (22).
هنريچ به من گفت: « اين موضوع واقعاً شما را وادار به تفکر دوباره درباره ي جوامع انساني مي کند. تنوع زيادي در جوامع انساني وجود دارد. هر نظريه اي که درباره ي رفتار انسان داشته باشيد بايد اين تنوع را در نظر بگيرد » (23).

تنوع فرهنگي

اين تحقيق ميان فرهنگي، به وضوح نشان مي دهد که مردم در بسياري از فرهنگ ها، بازي هاي اقتصادي را به همان صورت خود خواهانه اي بازي نمي کنند که کتاب هاي اقتصاد سنتي تصور مي کنند. تحقيق همچنين نشان مي دهد که تفاوت هاي رفتاري، واقعاً ريشه در جنبه هاي ويژه ي فرهنگ زندگي روزمره ي گروه ها دارد. تفاوت هاي فردي بين اعضاي يک گروه، مثل جنسيت، سن، تحصيلات، و حتي ثروت شخصي، تأثير زيادي بر احتمال برگرداندن بخشش ندارد. ظاهراً چنين انتخاب هايي بيش تر به رفتار اقتصادي جامعه اي بستگي دارد فرد به آن تعلق دارد تا خصوصيات اخلاقي فردي. به ويژه به نظر مي رسد که متوسط بخشش ها بازتابي از مقدار تجارت جامعه با ديگر گروه هاست. اين تحقيق اظهار مي کند که تجربه ي مشارکت بيش تر در بازار، رقابت کشنده ايجاد نمي کند، بلکه باعث انصاف بيش تر مي شود. مثلاً اهالي خسيس ماچي گونگا از نظر اقتصادي از بيش تر جهان جدا هستند و در واقع به سختي با افراد خارج از فاميل خودشان معاشرت مي کنند. بنابراين، فعاليت اقتصادي وابسته به بازار آن ها بسيار محدود است و رفتارشان خودخواهانه است. در فرهنگ هايي با يک پارچگي بازار بيش تر مثل گاوداران منطقه ي اورما (24) درکنيا، بخشش در بازي التيماتوم عموماً بيش تر است و به طور متوسط معادل 44 درصد است.
متوسط بخشش در اورما، مشابه دانشجويانِ امريکاست؛ گاهي اوقات دانشجويان کم تر مي بخشند، ولي مردم اورما به ندرت چنين مي کنند. دانشجويان در مي يابند که معمولاً بخشش کم آن ها برگردانده مي شود، اما در بعضي جوامع هر بخششي پذيرفته مي شود فارغ از اين که چه قدر کم باشد. براي مثال، در ميان اهالي مغولستان غربي، بخشش کم به نردت برگردانده مي شود، با اين حال اهالي مغولستان به طور متوسط 30 تا 40 درصد پول را مي بخشند؛ علي رغم اين واقعيت که فرد بخشنده در صورتي که مقدار کمي ببخشد، مقدار بيش تري به دست مي آورد. ظاهراً در فرهنگ محلي مغول ها، انصاف داشتن بيش تر از پول ارزش دارد. در عين حال، جريمه کردن ( برگرداندن مبلغ بخشش شده ) در آن جا زياد مورد توجه نيست.
جامعه از پس جامعه، انسان شناسان راه هاي مختلفي کشف مي کردند که در آن مسائل فرهنگي رفتار غيرخودخواهانه را تحميل مي کرد. به هر حال در بعضي جوامع، تأثيرات فرهنگي نقش متفاوتي بازي مي کرد. در تانزانيا، قوم هادزا (25) گوشت شکار را تقسيم مي کنند، اما از اين کار شاکي هستند و سعي مي کنند تا مي توانند از اين طفره بروند. افرادي که گوشت شکار را تقسيم نمي کنند خطر مورد تمسخر و غيبت قرار گرفتن يا تبعيد از قبيله را مي پذيرند. وقتي که بازي التيماتوم انجام مي شود، نتيجه معقول است. افراد هادزا مقدار کمي مي بخشند و نرخ برگرداندن نيز بالاست.
از طرف ديگر، بخشش بالا غالباً به معناي وجود نوع دوستي در فرهنگ نيست. در قبيله ي گنائو (26) در گينه ي نو غالباً بيش از نيمي از پول بخشيده مي شود، اما اين سخاوتمندي معمولاً پس داده مي شود. به نظر مي رسد دليل آن اين است که در ميان اهالي اين قبيله پذيرفتن هديه محذوريتي براي جبران آن در آينده ايجاد مي کند و بخشش زياد ممکن است توهين تلقي شود.
کولين کمرر، يکي از اقتصادداناني که در اين پروژه با انسان شناس ها همکاري مي کرد، اين نتايج را پيچيدگي ديگري از تأثير فرهنگ بر رفتار اقتصادي مي بيند. کمرر برايم توضيح داد: « بخشش مبلغ زيادي پول، بيش تر از آن که سخاوتمندي زياد باشد، نوعي بدجنسي و خوار کردن طرف مقابل است. بنابراين، پول برگردانده مي شود؛ چرا که نمي خواهند به آن ها توهين شود و نمي خواهند زير دين کسي باشند » (27).
نتايج شگفت آور بازي در بين فرهنگ ها نشان داد که بازي ها ضرورتاً همان چيزي را نشان نمي دهند که دانشمندان فکر مي کردند. در واقع بازي ها بيش تر از سنجش رفتار اقتصادي، با الگوهاي فرهنگي مطابقت دارد. ظاهراً بازيکن ها تلاش مي کردند تا کشف کنند چگونه بازي با زندگي واقعي آن ها ارتباط دارد و سپس بر طبق آن عمل کنند.
مثلاً، مردم اورما در کنيا، شباهتي بين زندگي واقعي و نوعي از بازي التيماتوم ( بازي کالاي عمومي که در فصول سه و چهار توضيح داده شد ) تشخيص دادند. در اين بازي، آزمايشگر ( چنين انسمينگر (28) از دانشگاه کاليفرنيا ) به هر کدام از اعضاي گروه هاي چهار نفره مقداري پول مي داد و آن ها مي توانستند بخشي از آن را به صندوق عمومي بريزند و مابقي را براي خود نگه دارند. سپس آزمايشگر مبلغ صندوق را دو برابر کرد و به طور مساوي ميان بازيکن ها تقسيم کرد. وقتي او بازي را براي دستياران کنيايي اش توضيح داد، آن ها بلافاصله جواب دادند که اين شبيه رفتار فرهنگي آن ها براي مشارکت اجتماعي در پروژه هاي جمعي است.
کمرر به من گفت: « اين واقعاً افکارمان را تغيير داد درباره ي آن چه در زمان آزمايش با مردم واقعي اتفاق مي افتد. در نظريه ي بازي ها ما نوعي پيش داوري رياضي داشتيم ». به عبارت ديگر، اعتماد اوليه اين بود که « وقتي شما بازي را معرفي مي کنيد، آن ها شبيه بچه هاي باهوش که تشنه اند تا پوکر بازي کنند، قواعد بازي را مي خوانند، فکر مي کنند که چه بايد انجام دهند و مثل مسئله اي عقلاني با آن برخورد مي کنند. اما اين سوژه ها با اين بازي شبيه استدلال قياسي برخورد مي کنند: چه چيزي در زندگي من به اين بازي شبيه است؟ » (29).
بنابراين، آن چه آزمايش هاي مربوط به نظريه ي بازي ها نشان داده اين است که زندگي در فرهنگ هاي مختلف متفاوت است و رفتار اقتصادي بازتابي از تفاوت هاي فرهنگ است. نظريه ي بازي ها آثار متقابل رفتار اقتصادي و فرهنگي را روشن مي کند و نشان مي دهد که نمي توان نوع انسان را به گونه اي توصيف کرد تا با هر طرز فکري سازگار باشد. فرهنگ انساني يک پارچه نيست و مثل استراتژي مخلوط در نظريه ي بازي هاست.
جالب است که به موازات اين تنوع در رفتار فرهنگي در اقصي تقاط جهان، روايت هاي گوناگوني از « طبيعت انسان » در رشته هاي مختلف دانشگاهي ارائه مي شود. وقتي که بويد را در دفترش در طبقه ي سوم دانشکده در دانشگاه کاليفرنيا ملاقات کردم، بحث ما به مسئله ي اتخاذ مفهومي عمومي از طبيعت انسان و اصول پايه اي رفتار انسان کشيده شد. بويد از ديگاه هاي متناقص دنياي آکادميک به اين مسئله گله مي کرد.
او گفت: « ما اين وضعيت غريب و به نظر من غيرقابل دفاع را در علوم اجتماعي داريم. اقتصاددانان در طبقه ي بالا به دانشجويان يک چيز مي گويند و وقتي دانشجويان به بخش جامعه شناسي يعني يک طبقه پايين تر مي آيند، به آن ها گفته مي شود که همه ي آن چه گفته شده غلط است و آن چه ما مي گوييم درست است و وقتي به بخش ما مي آيند، ما انسان شناس ها به آن ها چيز ديگري مي گوييم. سپس آن ها به بخش روان شناسي مي روند و دوباره در آن جا چيز متفاوتي مي شنوند. اين خوب نيست. پذيرفته نيست که اقتصاددانان از دنياي خودشان راضي باشند و جامعه شناسان از دنياي خودشان و اين لجاجت و پافشاري در مؤسسه اي روي مي دهد که تصور مي کند به دنبال حقيقت است » (30).
به هرحال شايد پيشرفت نظريه ي بازي ها، به مثابه ي ابزار علوم اجتماعي، به تغيير اين وضعيت کمک کند؛ به ويژه ترکيب رياضيات محض نظريه ي بازي ها با جهان واقعيِ انسان شناس ها ديگر دانشمندان علوم اجتماعي نشان داده است که چگونه نگاه هاي مختلف و نامتجانس به طبيعت انسان ممکن است به چگونگي کارکرد واقعي زندگي نزديک شود.
بويد گفت: « به هر حال در طول بيست سال گذشته، افرادي آمده اند که به نظريه هاي رياضي مثل نظريه ي بازي ها علاقه مندند، اما آن را بر روي روان شناسي مردم واقعي بنا مي کنند ».

بازي ها، ژن ها، و طبيعت انسان

با توجه با ميزان انصاف و تنوع رفتارها، که در جوامع بسياري ديده مي شود، مشکل بتوان آن را با اين ديدگاه تطبيق داد که روان شناسي انسان به صورت جهان شمول در گذشته ي تکاملي برنامه ريزي شده است. با تفسيري سخت گيرانه از روان شناسي تکاملي مي توان رفتارهاي مشابه را در همه جا پيش بيني کرد. پروژه هاي آزمايشي بازي ها شواهد ديگري را مطرح مي کنند و روان شناسان تکاملي را در برابر مسئله ي پيچيده اي قرار مي دهند.
بويد گفت: « فکر مي کنم اگر در همه جاي جهان اين نتيجه به دست مي آمد که مردم به شدت خودخواه هستند، مي گفتند ’’ديديد، ما که گفته بوديم’’ و وقتي اين نتيجه به دست نيامد، پذيرش اين واقعيت براي آن ها آسان نيست. شواهد نسبتاً نيرومندي وجود دارد که به نفع جنبه ي ديگر است ». او همچنين ذکر مي کند که با اين حال، تکامل در روان شناسي انسان اهميت دارد. بويد مي گويد: « هيچ شخص تحصيل کرده اي شک ندارد که روان شناسي ما حصل تکامل است. سؤال اين است که اين وضعيت چگونه کار مي کند »؟
همان گونه که کمرر ذکر کرده است در آن روان شناسان تکاملي غالباً مي توانند به وضعيت پس رفت (31) عقب نشيني کنند؛ وضعيتي که در آن محيط اجدادي به گونه اي برنامه ريزي شده تا انسان ها متفاوت باشند، اما در اين حالت، اساساً ادعاي اوليه درباره ي «طبيعت انسان » منفرد مورد ترديد قرار مي گيرد. کمرر گفت: « فکر مي کنم که مي توانيد اين روايت دشوار را درباره ي فرهنگ همگاني رد کنيد » (32). فکر مي کنم درک اين نکته مهم است که اين واکنشي غيرارادي و بي منطق در برابر « جبرگرايي ژنتيکي » نيست که مخالفان روان شناسي تکاملي و سَلَف آن، يعني زيست شناسي اجتماعي، بيان مي کنند. اين نتيجه گيري ها بر مبناي شواهدي درباره ي محدوديت هاي روان شناسي تکاملي به دست آمده است. در حالي که در دهه ي گذشته موجي از تبليغات موافق براي روان شناسي تکاملي به راه افتاد، انتقادهاي متفکرانه بيش تر و بيش تر ظاهر شدند.
يکي از جالب ترين انتقادها از جانب ديويد بولر (33)، فيلسوف دانشگاه ايلينويز، ارائه شد که روش به کار رفته در چندين نمونه ي موفق روان شناسي تکاملي را ارزيابي کرد و شواهدي پيدا کرد که بر اساس آن، اين روش ها واقعاً دوپهلو و مبهم بودند. بولر در کتابي که در سال 2005 چاپ شد و همچنين در مقاله اي که در همان سال منتشر شد بين مطالعه ي رابطه ي تکامل با روان شناسي (34) و روان شناسي تکاملي (35) تمايز قائل شد.
بولر نوشت: « روان شناسان تکاملي ادعا مي کنند که تطابق هاي روان شناسي به صورت « بخش بخش » (36) يا « ميني کامپيوترهايي براي هدفي خاص » است که هر کدام از آن ها در طول دوره ي پليستوسن (37) براي حل مسئله ي بقا يا توليدمثل تکامل يافته است که اجداد شکارچي مان با آن مواجه بودند » (38).
بولر ادعا مي کند که بسياري از کشفيات مورد ادعايِ روان شناسان تکاملي در تحليل هاي انتقادي مورد ترديد جدي قرار گرفته اند. روان شناسان تکاملي ادعا مي کنند که آثار آن ها مي تواند تفاوت هاي جنسيتي در رفتارهايي مثل حسادت، توانايي غريزي براي تشخيص خيانت، و تمايل والدين به سوء استفاده از فرزند خواندگان، در مقايسه با فرزندان واقعي شان، را توضيح دهد. بولر مي گويد که هرچند توضيحات روان شناسي تکاملي ممکن است باورکردني باشد، شواهد واقعي بنيادين آن دچار نواقصي است. در بعضي موراد داده هايي که بر مبناي آن ها ادعايي صورت گرفته ممکن است ناکامل يا متعصبانه بوده باشد و گاهي اوقات روش هاي تحقيق به اندازه ي کافي دقيق نيستند تا مانع تفسيرهاي ديگري از يافته ها بشوند. بولر مي نويسد: « هرچند الگوي روان شناسي تکاملي چارچوب تفسيري جسورانه و نوآورانه اي دارد، معتقدم نمي تواند درک دقيقي از روان شناسي انسان بر مبناي ديدگاه تکاملي فراهم آورد » (39).
انتقادات بولر بازتابي از آخرين مرحله ي جدالي طولاني مدت درباره ي نقش ژن ها و تکامل در شکل دهي فرهنگ انسان و الگوهاي رفتاري است؛ موضوعي که عمدتاً به عنوان نبرد بين طبيعت در برابر تربيت، يا ژن ها در برابر محيط، مطرح است. ديدگاه روان شناسي تکاملي قدرت زيادي را به نفش ژنتيک در جهت دهي رفتار انسان نسبت مي دهد، اما بسياري از دانشمندان، فلاسفه، و محققان رشته هاي ديگر دريافته اند که اعتقاد به جبرگرايي جزمي قدرت ژنتيک چندان خوشايند نيست.
در هر صورت، وجود مخالفاني نظير بولر نبايد اين نگاه افراطي، که با کمال تعجب هنوز هم گاهي ابراز مي شود، را تقويت کند که هر گونه نقشي را براي ژن ها در رفتار يا به طور دقيق تر در اختلافات رفتاري انسان ها انکار مي کند. البته بدون ژن ها، رفتاري وجود خواهد داشت؛ چرا که نه مغزي در کار خواهد بود و نه بدني. سؤال واقعي اين است که آيا تغييرات ژنتيکي افراد در طيف وسيعي از تمايلات رفتاري دخالت دارد که در بين انسان ها و فرهنگ ها ديده مي شود؟ در سال هاي اخير، بيش تر محققان با شدت و ضعف با نقش ژن ها موافق بوده اند. کسي که بگويد ژن ها هيچ نقشي ندارند قطعاً به محقيقات تازه ي ژنتيک مولکولي، به ويژه در علوم اعصاب، توجهي نداشته است. علوم اعصاب جديد حتي شواهدي مبني بر وجود بخش بندي (40) در بسياري از عملکردهاي مغز فراهم کرده است، نظير آن چه روان شناسان تکاملي ادعا مي کنند. اما آخرين تحقيقات در علوم اعصاب، الگوي روان شناسي تکاملي را با نشان دادن چگونگي انعطاف پذيري مغز به طور اساسي زير سؤال برده است. براي رفتارهاي مشخص، سخت افزار مغز بايد در واقع سخت باشد، اما مغز انسان انعطاف پذيري ( يا به اصطلاح فني پلاستيسيته ي (41) ) درخور ملاحظه اي را براي تطابق تمايلاتش نشان مي دهد.
آيرا بلک (42)، از مدرسه ي پزشکي رابرت جانسون در نيوجرسي، مي گويد: « يکي از نکات شگفت آور در چند سال گذشته اين واقعيت است که مي آموزيم مغز براي تفيير سيم کشي شده است. آموخته ايم که محيط توانايي دسترسي به ژن ها و تغيير فعاليت آن ها را درون مغز دارد » (43).
قطعاً وراثت بعضي از تمايلات را در مغز شکل مي دهد، اما اشتباه است که باور کنيم تجربيات به طريقي با سيم کشي ژنتيکي مغز مقابله مي کنند. در واقع اين سيم کشي ژنتيکي مغز است که ظرفيت تغيير را همراه با تجربه مي آفريند. دانشمندان علوم اعصاب، ترنس سينوسکي (44) و استيون کوارتز (45) در کتابشان به نام دروغگويان، عاشقان، و قهرمانان (46) ادعا مي کنند: « شما به دليل ژن هايتان انعطاف پذير هستيد نه علي رغم وجود آن ها. تجربيات شما در جهان، ساختار و شيمي و بيان ژن هاي مغز شما را در سراسر زندگي تان عميقاً تغيير مي دهد » (47).
بنابراين، اکثر افراد متخصص با اين موضوع موافق اند که ژن ها مهم هستند و تغييرات ژنتيکي مي تواند بر تمايل به انواع رفتارهاي مختلف تأثير بگذارد. از طرف ديگر، ژن ها آن قدر قدرت ندارند که بعضي جزم انديشان حامي قدرت ژن ها فکر مي کنند. حتي حيوانات، که معمولاً « ماشين ژني » تصور مي شوند که بر اساس پاسخ هاي برنامه ريزي شده به محرک ها جواب مي دهند، تنوعي در رفتارهايشان نشان مي دهند که نمي توان آن را به تغييرات ژنتيکي نسبت داد.
چند سال قبل، من در جريان آزمايشي بودم که اين موضوع را با مطالعه ي پاسخ رفتاري ساده ي موش ها به خوبي نشان مي داد. براي سال ها، دانشمندان با قراردادن دُم موش ها در فنجان آب داغ ( حدود 49 درجه ي سانتيگراد ) آن ها را تحريک مي کردند. ايده ي اين آزمايش، سنجش واکنش موش به درد بود. يقيناً موش ها دوست ندارند دمشان در آب داغ غوطه ور باشد و بلافاصله پس از اين که دم را در آب داغ قرار دهيد، موش با تکان سريعي آن را بيرون مي آورد.
اما همه ي موش ها دقيقاً به يک طريق رفتار نمي کنند ( حداقل همه ي آن ها دمشان را با سرعت خارج نمي کنند ). آزمايشگرها دريافتند که بعضي از موش ها به طور متوسط در يک ثانيه يا کم تر واکنش نشان مي دهند، اما واکنش بقيه ي موش ها ممکن است سه تا چهار ثانيه طول بکشد. به طور ساده، بعضي موش ها بيش تر از ديگران به درد حساس هستند. از آن جا که ظاهراً شرايط محيطي يکسان است، مي توان نتيجه گرفت که تفاوت در اين رفتار ساده انعکاسي از تفااوت در ژن موش هاست. اين موضوع را مي توان به سادگي بررسي کرد. از آن جا که آزمايش ها بر روي نژادهاي موش با ژنتيک متفاوت انجام مي شود، آن چه احتياج داريد مقايسه ي نتايج آزمايش بر روي نژادهاي مختاف موش است تا ببينيد که آيا واکنش آهسته تر ( يا سريع تر ) تکان دادن دم، به خصوصيات ژنتيکي ارتباط دارد يا نه.
جفري موجيل (48) از دانشگاه مک گيل مونترال و همکارانش در دانشگاه ايلينويز براي بيش از يک دهه دم موش ها را در آب داغ گذاشتند و داده هاي زيادي براي انجام اين تحليل جمع آوري کردند. تحليل داده ها رابطه ي بين تفاوت هاي ژنتيکي را تأييد کرد. با ثابت نگه داشتن شرابط محيطي ( مثلاً درجه ي حرارت بايد دقيقاً 49 درجه ي سانتيگراد باشد ) به طور متوسط بعضي نژادهاي ژنتيکي دمشان را سريع تر از ديگران از آب خارج مي کنند.
با مرور بيش تر، روشن شد که ژن ها تنها عامل مهم نيستند و دماي ثابت آب نيز تنها عامل محيطي نيست که بايد در نظر گرفته شود. پس از مرور واکنش بيش از 8000 موش تحريک شده، گروه موجيل دريافت که چيزهاي زيادي در سرعت واکنش تأثير دارد. آيا موش ها در قفس هاي شلوغ نگهداري مي شوند يا تنها در اتاق سرگردان هستند؟ آيا اين اولين موش قفس است که آزمايش روي آن انجام مي شود يا دومين موش؟ آيا رطوبت هوا اندازه گيري شده است؟ آزمايش صبح انجام شده است يا ظهر يا شب؟ چه کسي موش را درون محفظه نگه داشته است؟ موجيل و همکارانش در مقاله شان نوشتند: « عاملِ مهم تر از ژنوتيپ (49) موش، آزمايشگري است که اين آزمايش را انجام مي دهد » (50). به عبارت ديگر، ژن ها حتي به اندازه ي کسي که موش را نگه مي دارد، اهميت ندارند.
در واقع، کنترل کامپيوتري همه ي عوامل نشان داد که اختلافات ژنتيکي فقط 27 درصد تفاوت در سرعت واکنش را توجيه مي کند. تأثيرات محيطي مسئول 42 درصد اختلافات مشاهده شده بود و 19 درصد نيز به تعامل بين محيط و ژن نسبت داده شد؛ اين بدان معني است که شرايط مشخص بر بعضي نژادها تأثير مي گذارد و بر بعضي نژادها تأثير ندارد.
موجيل و همکارانش نتيجه گرفتند که محيط آزمايشگاه با کاهش يا افزايش آثار تحت کنترل ژنتيکي، نقش مهمي در رفتار موش دارد؛ از آن جا که تکان دادن سريع دم رفتاري ساده است، غيرمحتمل است که در اين مورد تأثير محيط اتفاقي باشد. احتمالاً رفتارهاي پيچيده تر به آثار محيطي حساس تر هستند.
به نظر من، ميان نتايج آزمايش بالا و چگونگي بازي اقتصادي انسان به شکل هاي مختلف شباهتي وجود دارد. ژن ها، محيط، و فرهنگ براي ايجاد چندگانگي رفتار موش ها و انسان با هم تعامل دارند. نژاد انسان براي بقا در جهان، استراتژي مخلوط را با ترکيبي از رفتارهاي گوناگون اتخاذ کرده است. تفاوت فرهنگ ها در اکناف جهان نبايد شگفت آور باشد؛ چرا که سياره ي زمين را « استراتژي مخلوطي » از فرهنگ ها اشغال کرده است که در مخلوطي از عوامل مؤثر بر چگونگي رفتار ريشه دارد.

طييعت مخلوط انسان

طبيعت انسان و توانايي نظريه ي بازي ها در توصيف آن چيست؟ طبيعتي انساني وجود دارد، اما به سادگي با آن چه که روان شناسان تکاملي توصيف مي کنند سازگاري ندارد. اين طبيعت مخلوط انسان بايد در جهاني تحت قواعد نظريه ي بازي ها آشکار شود. تکامل، تجربه ي نهايي نظريه ي بازي هاست که در آن سود معادل بقاست. همچنان که ديديم نظريه ي بازي هاي تکاملي استراتژي رفتاري منفردي را براي بردن بازي پيش بيني نمي کند. اين وضعيت شبيه جامعه ي فقط شاهين ها يا فقط فاخته هاست که وضعيتي ناپايدار و به دور از تعادل نش دارد. قواعد نظريه ي بازي ها تنوع استراتژي ها را توجيه مي کند که منجر به زيستگاه هاي متنوع گونه ها مي شود که در آن انواع رفتارها براي بقا و توليدمثل انجام مي شود.
با نگاه کردن از دريچه ي نظريه ي بازي ها، هنوز نقش تکامل در روان شناسي انسان اهميت دارد، اما بسيار ظريف تر از آن چه عمل مي کند که روان شناسي تکاملي پيشنهاد مي کند. نظريه ي بازي ها تضمين مي کند که تکامل، تنوعي از گونه ها، مخلوطي از رفتارها و، در خصوص نژاد انسان، تکثر فرهنگي ايجاد مي کند.
به نظر من نظريه ي بازي ها خودش پاسخ اين سؤال را مي دهد که چرا به نظر مي رسد اين نظريه حداقل به آن صورت کار نمي کند که در ابتدا فرمول بندي شد. رياضيات نظريه ي بازي هاي نش بسيار محدود ساخته و تفسير شد. با کاربرد انحصاري آن در اقتصاد، نظريه ي بازي ها رفتاري را پيش بيني مي کرد که غالباً با آن چه مردم در جهان واقعي انجام مي دهند مغاير بود. اين بدان دليل بود که رياضيات نظريه ي بازي ها در قلمرو انتزاعي از فرضيات و محاسبات سرچشمه مي گرفت و عمل مي کرد. اکنون با انجام بازي ها در سرتاسر جهان، با مردم واقعي در محيط فرهنگي خودشان، دانشمندان نشان داده اند که چگونه مي توان نگرش محض رياضي به اقتصاد و رفتار را تغيير داد، با در نظرگرفتن واقعيت هاي جهان واقعي.
از اين ديدگاه، نظريه ي بازي ها حتي مي تواند قدرتمند تر باشد. اين نظريه ابزاري براي مطالعه ي پيچيدگي رفتار انسان و درک تعامل هاي بي شماري مي شود که تاريخ انسان را پيش مي برد. اين همان چيزي است که هري سلدون در جست و جوي آن براي ايجاد علم جامعه بود.

پي‌نوشت‌ها:

1- Werner Giith, Rolf Schmittberger, and Bemd Schwarze, “An Experimental
Analysis of Ultimatum Bargaining,” Journal of Economic Behavior and
Organization, 3 (December 1982): 367-388.
2- Maltese Falcon.
3- Sam Spade.
4- Kasper Gutman.
5- Brigid O'shaughnessy.
6- Jorgen Weibull.
7- Jorgen Weibull, “Testing Game Theory,” p. 2. Available online at http.J/swopec. hhs. se/hastef'/papers /hastef0382.pdf
8- Ibid., p. 5.
9- Ibid., p. 17.
10- Evolutionary Psychology.
11- Steven Pinker.
12- Blank Slate.
13- Steven Pinker, The Blank Slate, Viking, New York, 2002, p. 102.
14- Trantor.
15- Isaac Asimov, Prelude to Foundation, Bantam Books, New York, 1989, p. 10.
16- Ibid., pp. 11-12.
17- Ibid., p. 12.
18- Joe Henrich.
19- Machiguenga.
20- Robert Boyd, interview in Los Angeles, Calif., April 14, 2004.
21- Mac Arthur Foundation.
22- Some of the ultimatum game results were especially perplexing, in particular the first round of games played in Mongolia. Francisco J. Gil-White, of the University of Pennsylvania, was confused by the pattern of offers and rejections-until discovering that some players didn’t believe they would actually receive real money. In another incident, he was puzzled by the rejection of a generous offer. It turned out the player thought Gil-White was an impoverished graduate student. By rejecting all offers, the player reasoned, he would ensure all the money was given back to Gil-White.
23- Joseph Henrich, telephone interview, May 13, 2004.
24- Orma.
25- Hadza.
26- Gnau.
27- Colin Camerer, interview in Pasadena, Calif., March 12, 2004.
28- Jean Ensminger.
29- Ibid.
30- Robert Boyd, interview in Los Angeles, Calif., April 14, 2004.
31- The fallback position.
32- Colin Camerer, interview in Pasadena, Calif., March 12, 2004.
33- David Buller.
34- evolutionary psychology.
35- Evolutionary Psychology.
36- modules.
37- Pleistocene.
38- David J. Buller, “Evolutionary Psychology: The Emperor’s New Paradigm,” Trends in Cognitive Sciences, 9 (June 2005): 277-283.
39- Not surprisingly, evolutionary psychologists have reacted negatively to Buller’s criticisms, contending that he distorts the evidence he cites. You can find some of their counterarguments online at
http.i/www.psych. ucsb. edu/research/cep/buller. htm.
40- Modularity.
41- Plasticity.
42- Ira Black.
43- Ira Black, remarks at the annual meeting of the Society for Neuroscience, Orlando, Florida, November 3, 2002. Black died in early 2006.
44- Terrence Sejnowski.
45- Steven Quartz.
46- Liars, Lovers, and Heroes.
47- Steven Quartz and Terrence Sejnowski, Liars, and Heroes, William Morrow, New York, 2002, pp. 41, 46.
48- Jeffery Mogil.
49- genotype.
50- EJ. Chesler, S.G. Wilson, W.R. Lariviere, S.L. Rodriguez-Zas, and J.S. Mogil, “Identification and Ranking of Genetic and Laboratory Environment Factors Influencing a Behavioral Trait, Thermal Nociception, via Computational Analysis
of a Large Data Archive,” Neuroscience and Biobehavioral Reviews, 26 (2002):907.

منبع مقاله :
سيگفريد، تام؛ (1392)، رياضيات زيبا: جان نش، نظريه بازي ها، و جست وجوي رمز طبيعت، ترجمه مهدي صادقي، تهران: نشر ني، چاپ دوم