نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 


كوچ دسته جمعي قوم ها يكي از مهم ترين دوره هاي تاريخ اروپا به شمار مي رود. اگر بدانيم از زمان عزيمت كيمبرها و تويتون هاي ژرمني از مناطق مه آلود شمالي به سرزمين جنوب، چه انقلاب هاي بزرگي به وقوع پيوست و اين مهاجرت چه اهميتي براي آلماني ها و اروپاييان دارد، اين رويداد را بايد به عنوان منشأ پيدايش اروپاي جديد كه به 2000 سال قبل برمي گردد، تلقي كنيم.
تاريخ نويسان نتوانسته اند با اطمينان روشن سازند كه چرا اينان موطن دانماركي خود را ترك كردند، اما وخامت شديد اوضاع جوي، ويراني فزاينده سرزمينشان و افزايش چشمگير جمعيت را به عنوان عوامل مؤثر برشمرده اند. ولي آيا صرفاً شوق ماجراجويي و غارت علت آن بود؟ به هر حال اين كوچ كيمبرها و تويتون ها، در سال 120 قبل از ميلاد، پيشرو يك جنبش دوره گردي بزرگ بود كه طي قرن هاي متمادي تداوم يافت و دسته هاي بزرگ ژرمن ها را به سمت جنوب پيش راند. كيمبرها و تويتون ها اولين شمالي هايي بودند كه قربانيِ حسرت ديدن يك سرزمين طلايي در جنوب شدند.
تقدير چنين بود كه ادامه دهندگان راه آن ها يعني گوت ها، فرانك ها (1) و آله مان ها (2)، ضمن رانده شدن از سوي هون هاي غارتگر، امپراتوري روم را سرنگون سازند. اما تا زمان شكست سنگين كيمبرها و تويتون هاي غول پيكر از لشگريان رومي، هنوز كسي اين موضوع را حدس نزده بود. به نظر مي رسيد كابوس پايان يافته باشد، ولي ترس و وحشت تا مدت مديدي حاكم بود.
در پايان كوچ دسته جمعي بزرگ ژرمن ها، در 800 ميلادي، فرانسه تحت حاكميت كارل بزرگ قرار گرفت. بدين ترتيب غرب جديد يا اروپاي كنوني پديد آمد. بنابراين كوچ دسته جمعي قوم ها همان چيزي است كه برايمان روشن مي سازد از كجا آمده ايم و مبدأ تاريخ مان از كجاست. چنانچه امروز عصر فرعون ها در مصر يا فرهنگ اينكاها (3) در امريكاي جنوبي به عنوان دوره هاي باشكوهي در تاريخ ما را بر سر شوق مي آورند، علتش همان مردمان سمجِ مناطق مه آلود شمالي و كليه اقوامِ خويشاوند و جانشين آن ها از سرزمين آزاد ژرمن ها مي باشد كه پيگيري علمي در موردشان به نتايج و اطلاعات شگفت آوري در مورد خودِ ما مي انجامد. دوران كوچ دسته جمعي هر چند نشانگر مبدأ اروپاي كنوني است، اما در آگاهي عمومي هنوز هم ابهام آميز است. اين مسئله انگيزه پژوهش عميق در اين خصوص را افزون تر مي كند.
از ديد معاصران، كوچ دسته جمعي، اروپا را به اروپاي " بربرها " (4) تبديل ساخت يك اسم جمع در عهد قديم براي اقوام وحشي و بيگانه اي همچون ژرمن ها، اينان نخستين بربرهايي بودند كه راه ظهور قرون وسطي (5) را هموار كردند و بدين ترتيب يك اروپاي نو پديد آوردند. اينان " همان چرخش معروف تاريخ به سمت شمال " را موجب گرديدند كه بر اثر آن نقش مسلم رهبري منطقه كهن مديترانه با فرهنگ هاي يوناني و رومي پايان يافت.
بي شك ژرمن ها شايستگي آن را دارند كه وحشيان بي تمدن و بي فرهنگ شناخته نشوند- تاريخ نويسان از مدت ها قبل اين گام را برداشته اند، اما افكار عمومي چنين چيزي را نپذيرفته است. بدين سان واندال ها هنوز هم به عنوان غارتگران و بربرهاي بسيار بدنام تلقي مي شوند، هرچند كه بدتر از ساير اقوام در آن زمانِ آشفته نبودند. به هر حال چه كسي مي داند كه كيمبرها براي بهداشت دهان از خلال دندان استفاده مي كردند؟
خوشبختانه، گذر زمان بار سنگين ايدئولوژيك ژرمن گرايي (6) را بر زمين نهاده است- پس شايسته خواهد بود كه چراغي در ظلمت احوال پيشينيان بسيار دورمان برافروزيم. ولي فقدان روايتي كه ويژه ژرمن ها باشد، بيشتر مسئله آفرين است. راجع به ژرمن ها، فقط برخي نويسندگان قديمي قلم زده و طبق بينش خود وصف عجيبي از آن ها نموده اند. بنابراين ما مي توانيم حداكثر در مواردي كه حتي فراتر از گاه شماري وقايع، توجه ما را به خود جلب مي كنند، حدس هايي بزنيم: اينكه چرا پيشينيان ما تن به آوارگي دادند، در كدام اوضاع حساس و بغرنجي قرار داشتند و تا چه اندازه سرنوشتشان نااميدكننده بود. متأسفانه از دست دادن هميشگي وطن، گرسنگي، تشنگي، سرما، باران، بيماري و مرگ سختي ها و مشكلات پيشينيان ما بود كه براي نسل هاي بعدي نقل نگرديد. ولي در عوض كابوسي از علامت هاي درهم و برهمي مي بينيم كه بر روي نقشه مبهمي از اروپا پراكنده شده اند- اين علامت ها در درس تاريخ، به هنگام مطرح شدن كوچ دسته جمعي اقوام، وحشت شديد توأم با نفرت را برمي انگيزند. در حقيقت ما در اين مورد با زمان هاي بسيار طولاني و كوچ دسته جمعي بي نهايت دشواري سروكار داريم كه تلاش براي ارائه يك شرح كامل و بي نقص را غيرممكن مي سازند. كتاب حاضر به ذكر جزئيات و با ادعاي علمي به تعقيب دقيق و عميق جريان مهاجرت از حدود قرن هشتم نمي پردازد، بلكه در كنار يك شرح كوتاه و قابل اعتماد از اين دوران، آشكارا جالب ترين و مهم ترين رويدادها را مشخص خواهد ساخت. امروزه چه چيزي در اروپاي كهن براي ما جالب توجه مي باشد؟ ما بايد چه چيزي را بدانيم؟ چرا گوت ها از صفحه روزگار محو شدند؟ چرا و تا چه اندازه انگليسي ها از نژاد ژرمن هستند؟
انگيزه ظاهري اين اقوام ژرمني براي ترك وطنشان، در عين حال جالب ترين است: اينان درباره زندگي در مناطق گرمسير جنوبي براي خود رؤياي ديريني ساخته بودند و در مورد روم و بركت هاي درياي مديترانه نيز صرفاً شايعاتي شنيده بودند، ولي بايد در ميان جنگل ها و باتلاق هاي شمالي آلمان، بهشت گمشده خويش را يافته باشند. شايد يك شب، در حالي كه زير نور ماه گرد هم آمده بودند، از زبان يكي از پادشاهانشان شنيدند:" مردم، به حد كافي حرف زده ايم، حال بايد از اينجا برويم!" و او ظاهراً به منظور تأكيد سخنش، جرعه اي از نوشابه انگبيني نوشيد. به هر حال ما به خوبي او را درك مي كنيم، زيرا به ندرت مردم ديگري همچون آلماني ها يافت مي شوند كه اين قدر مشتاقانه به دور دنيا سفر كنند.

پي‌نوشت‌ها:

1.Frank ژرمن هايي شجاع و وحشي بودند كه با تبرزيني موسوم به فرانسيسك Francisque مي جنگيدند. نام فرانك و فرانسه از آن گرفته شد. واژه فرنگي ( يعني اروپايي ) هم با فرانك هم ريشه است. فرانك ها در قرن سوم ميلادي به غرب اروپا كوچ كردند و تا قرن ششم در منطقه چپ رود راين در سرزميني به نام " گاليا " Gallia كه بين كوه هاي آلپ و اقيانوس اطلس بود، ساكن شدند. آن ها گاليا را " گل " Gaule ناميدند كه به تصرف امپراتوري روم درآمد. (م).
2.Alemann، ژرمن هاي غربي بودند كه حدود 200 ميلادي در كنار رود ماين عليا ساكن شدند و قلمرو خود را در قرن پنجم تا شمال سوئيس و سواحل راست رود راين گسترش دادند. كلودويگ ( كلوويس )، پادشاه فرانك ها در جنگ تولبيك Tolbic در 496 ميلادي آله مان ها را شكست داد و استقلال آن ها را از ميان برد. (م)
3.Inka اينكاها ابتدا نجيب زادگان و بزرگاني در پرو بودند كه در عهد قديم فرهنگ بالايي داشتند. آنان در 1100 بعد از ميلاد رهبري مركزي جنبش كشاورزان را در آمريكاي جنوبي به عهده گرفتند. سپس هنرهاي دستي و صنايع فلزكاري را رواج دادند. تمدن اينكاها در 1533 با حمله پيزارو Pizarro مهاجم اسپانيايي و اعدام رهبران آن ها نابود شد. (م).
4.Barbar واژه اي يوناني است و در عهد قديم به همه كساني كه غيريوناني بودند، گفته مي شد. يونانيان مردمي آزاده و علاقه مند به حفظ فرهنگ خود بودند و بيگانگان را نمي پذيرفتند، ولي اين مسأله مانع بهره گيري آنان از بردگان نمي شد. يونانيان بردگان را به كارهاي سخت و دشوار مانند معادن و صنايع مي گماشتند. از نظر آنان مردم جهان دو گروه بودند: يونانيان و بربرها كه البته اين هم تبعيضي بزرگ به شمار مي رفت. ايرانيان نيز " بربر " تلقي مي شدند و كينه اي كه يونانيان نسبت به آنان داشتند، با حمله اسكندر مقدوني ( و نه يوناني )‌ به ايران فرونشانده شد. امپراتوري روم براساس نظام برده داري استوار بود كه از قرن چهارم پيش از ميلاد آغاز شد، به اين ترتيب، روميان هر سرزميني را كه تصرف مي كردند، مردم آنجا را به بردگي مي بردند و به كار مي گرفتند. هرچه امپراتوري روم قدرت مي گرفت و در جنگ ها پيروز مي گرديد، سيل بردگان به رم سرازير مي گشت، تا جايي كه تراكم آنان اسباب سرگرمي اشراف و بزرگان رومي را فراهم مي ساخت. روميان بردگان قوي هيكل را زنداني و آن ها را مجبور مي كردند براي زنده ماندن با هم بجنگند. اين دسته از بردگان گلادياتور نام داشتند و در روزهاي جشن در ميدان هاي كه آمفي تئاتر مي خواندند، به جنگ تن به تن وادار مي شدند. ژرمن ها گرچه نيمه وحشي بودند، ولي مردمي آزاده و مخالف برده داري به شمار مي رفتند. بنابراين هجوم آن ها به قلمرو امپراتوري روم موجب خوشحالي و اميد بردگان بود. اقوام ژرمن به عبارتي مبارزه دو نظام آزاديخواهي و برده داري بود. لوئي هالفن Louis Halphen، مورخ فرانسوي در كتاب خود تحت عنوان " بربرها " زندگي و كوچ اقوام ژرمن را شرح داده و نتيجه گرفته است كه ژرمن ها آنقدر به روميان تاختند تا ديگر رمقي براي مقاومت آن ها باقي نگذاشتند و سرانجام بساط امپراتوري برده داري را برچيدند. (م).
5. دوره ميان تجزيه امپراتوري روم به دو بخش شرقي و غربي در 395 ميلادي تا سال 1453، سقوط قسطنطنيه به دست سلطان محمد دوم معروف به فاتح پادشاه عثماني و نابودي روم شرقي (م).
6.Germanentum

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.