نويسنده: احمد ياسوف
مترجم: دکتر سيّد حسين سيّدي




 
زيباشناسي قرآن
 مسأله ي زيبايي و درک آن، مسأله اي است فطري که خداوند آدميان را بر آن سرشته و صفت زيبايي و زشتي را آفريده است؛ امّا انديشه ي بشري هم، از راه بررسي و پژوهش به اين امر پرداخته است. فلسفه ي يونان به بررسي زيبايي و هنر زيبايي توجه نمود و به همين خاطر دو جريان و گرايش پديد آمد: 1. مادي، 2. غيرمادي. مسلمانان هم در اين حوزه انديشه ها و ايده هاي تازه اي مطرح کرده اند.
بايسته است نسبت به ديدگاه دانشمندان مسلمان درنگ کنيم تا نقطه نظر و عنايت شان به مفاهيم زيباشناسي را دريابيم و تا اين ديدگاه ها مقدمه اي باشد براي فهم زيبايي در واژگان قرآن. مسلمانان تلاش روشني را نسبت به انديشه ي انساني نموده و هرگز از آن چه که در تمدنها و فرهنگها رخ مي داده است، دور نبوده اند. چنان که به شهادت تاريخ و نظر منصفانه در حوزه ي انديشه ورزي تأثير به سزايي داشته اند.
مثلاً جاحظ مفهوم زيبايي را به مفيد بودن مرتبط ساخته و در کتاب الحيوان از زيباييِ آتش چنين گفته است: « اگر شناخت آدميان از نابود کردن و از بين بردن توسط آتش و درد و رنج ناشي از آن نبود، البته زيبايي آتش براي آنها دوچندان مي شد و آنان در زمستان به نگاهي غير از آن چه که در تابستان مي ديدند، مي نگريستند و اين تنها به خاطر بي نيازي از آن بوده است. » (1)
سودمندي موجب زيباتر شدن زيبايي در نگاه آدمي مي گردد؛ گرما و حرارت ناشي از آتش به زيبايي آن مي افزايد. لذا جاحظ زيبايي را بر خلاف مکاتب معاصر غربي به سودمندي مرتبط مي نمايد و زيبا از نظر او امري است واقعي و زيبايي امر زيبا ناشي از شکل، ترکيب اعضا و اجزاي آن است. مي گويد: « چه بسا پديده اي که شگفتي آن در صورت و ساخت و ترکيب اعضا و تأليف اجزاي آن باشد؛ مثل طاووس با پر و بال زيبا و رنگارنگش و زرّافه در شکل و ترکيب شگفت و اندامش... يا اين که شگفتي در آواز عجيب پرنده و صداهاي حزن آلود و طربناک و مخارج حروف زيبا که به او داده شده است، مي باشد. » (2)
پس دريافت امر زيبا بر حسّ تکيه دارد؛ چون زيبا، امري است واقعي و محسوس و بر حسّ بينايي در زيبايي شکل طاووس و زرّافه و حس شنيداري در زيبايي صداي پرندگان آوازخوان دلالت دارد؛ هم چنين بر نظم و تناسب شکلي دلالت دارد که چشم با نگريستن به آن آرامش مي گيرد. مکاتب زيباشناسي در درک زيبايي توسط اين دو حس با هم اختلاف ندارند.
جاحظ وقتي حواس ظاهري را راهي به سوي احساسات پنهان يا به تعبير او قلب به شمار مي آورد تنها به آن بسنده نمي کند و مي گويد: « وقتي رامشگري صداي گلويش را بالا مي برد و آواز مي خواند، چشم به آن خيره مي شود و گوش به آن تمايل مي يابد و قلب مالک آن مي شود و گوش و چشم از هم سبقت مي گيرند تا هريک آن را به قلب برسانند. » (3)
زيبايي از نظر جاحظ تنها به امور محسوس – ديداري يا شنيداري – محدود نمي شود بلکه زيبايي معنوي و مجرّد نيز وجود دارد که عقل يا قلب آن را درمي يابد.
ما اين نکته را از خلال سخن در باب امر زشت درمي يابيم. مي گويد: « مثل سخت گيري در پادشاهان، خيانت در خويشاوندان، نيازمندي در دانشمندان، دروغ در قاضيان و بُخل در ثروتمندان. » (4)
اين زيبايي معنوي – اخلاقي از شريعت اسلامي هم دور نيست؛ مثل وفاداري، پاکدامني، صداقت، بخشش و شجاعت، اما وي در پي شدت زشتي در حالتهاي مشخص است.
اگر جاحظ به سخن در باب زيبايي واقعي و معنوي – اخلاقي بسنده مي کند، ابوحيّان توحيدي بر زيبايي معنوي تأکيد مي نمايد و عقل را معيار فهم آن قرار مي دهد و در باب صفات خداوند چنين مي گويد: « اين صفات در نهايت زيبايي اند و جايز نيست که چيزي از امور زيبا در درجه و مقام آن باشد چون اين صفات، علت هر زيبايي اند و اين صفات به چيزهاي ديگر زيبايي اضافه مي کنند. » (5)
پس خداوند، زيباي مطلق است و آفريدگار زيبايي نسبي در هستي؛ و صفات خداوند اصل زيبايي در آفريده ها مي باشند. ابوحيّان از زيبايي معنوي سخن مي گويد و آن را به نيکي مرتبط مي سازد و عقل را تنها معيار درک آن قرار مي دهد. مي گويد: « عقل، تنها به واسطه ي قرينه ها و شرايط پديده اي را زشت يا زيبا مي داند و اين چنين است وضع پديده هايي که به خير و شرّ شناخته مي شوند. مثلاً قصاص، به خاطر زندگي آدميان که در آن است، خير و اگر اسم قتل بر آن گذاشته شود به خاطر از بين رفتن موجود زنده، زشت و شرّ مي گردد. » (6)
پس فعل، به زيبايي يا زشتي توصيف نمي شود مگر اين که تأثير و فايده ي آن يا ضرر آن در جامعه يا دلالت شرعي آن آشکار گردد. اين مطلب از واژه قرينه ها و شرايط فهميده مي شود؛ و از آن جايي که زيبايي در اين جا معنوي است، با خير مرتبط مي شود و حال آن که جاحظ امر زيباي حسّي را به سودمندي مرتبط مي کرد.
معيار عقل در حکم او جاري است و به هيچ وجه دچار تغيير نمي گردد. مي گويد: « آن چه را که عقل زيبا مي داند، براي هميشه زيباست و هر چه را زشت مي داند، براي هميشه زشت است و به هيچ وجه تغيير نمي يابد. » (7)
غزالي هم ميان زيبا و سودمند تفکيک نموده است اما لذّت امر مفيد را ناديده نمي گيرد بلکه لذّت ويژه آن را در نظر دارد. مي گويد: « هر زيبايي نزد درک کننده ي زيبايي، دوست داشتني است و اين به خاطر خود زيبايي است؛ چون درک زيبايي، عين لذّت است و لذّت به خاطر خود لذّت، دوست داشتني است نه چيز ديگر. گمان مبر که دوست داشتن صورت هاي زيبا تنها به خاطر برآوردن شهوت قابل تصوّر است. پس برآوردن شهوت لذّتي است ديگر که صورت زيبا را به خاطر آن دوست داشتني مي سازد. درک خود زيبايي نيز لذيذ است و به خاطر ذاتش نيز محبوب مي باشد. اين چگونه انکار مي شود حال آن که سرسبزي و آب روان، دوست داشتني اند اما نه به خاطر آن که آب نوشيده مي شود و يا سبزي خورده مي شود و يا تنها خودِ ديدن آنها نصيب مي گردد.» (8)
غزالي در سخن از عشق و دوستي از دوست داشتن پديده هاي محسوس سخن مي گويد و از حسّ ديداري ياد مي کند و مي توان سخن او را تفسير اين آيه به حساب آورد که فرمود: و لکم فيها جَمالٌ حينَ تُريحون و حين تَسرحون. (9) اين آيه به صراحت بيان مي کند که پديده ها ذاتاً زيبا نيستند بلکه به خاطر سودمندي آن براي انسان زيبا هستند و بهره مندي آدمي از صفات زيبا به تسبيح خداوند منجر مي گردد. پس موضع گيري زيباشناختي بنا به روش قرآن، غايت مند است ولي به فراتر رفتن از سودمندي مستقيم مادي فرا مي خواند و به طور مستقيم به امر سودمند مرتبط نمي شود آن گونه که در فلسفه ي سقراط آمده و در گفتگوهاي وي، که از افلاطون روايت شده، بيان گشته است.
شتر به خاطر گوشت و سواري دادن مفيد است ولي لحظه هاي تأمل برانگيزي وجود دارد که شکل شتر براي چشم تجلّي مي يابد و اين به تسبيح خداوند فرا مي خواند. پس احساس زيبايي پس از برآورده شدن نياز مادي شکل مي گيرد. مثلاً شخص تشنه زيبايي شُرشُر آب را درک نمي کند، چنان که گرسنه نيز زيبايي ميوه ها را درنمي يابد، چون زيبا يعني برانگيختن و تحريک عاطفه براي احساسات برتر.
از ديدگاه غزالي زيبايي واقعي از ويژگي زيبايي زماني بهره مند مي گردد که ويژگي ها و صفات شايسته ي آن – آن گونه که خداوند آفريده – حاضر باشد. مي گويد: « هر پديده اي، زيبائيش در آن است که کمال لايق و ممکن آن حاضر باشد و هر گاه تمام کمالات ممکن آن حاضر باشد در نهايتِ زيبايي است و اگر بخشي از آن حاضر باشد، زيبايي آن به مقداري است که حاضر شده است و هر پديده اي کمال لايق خود را دارد و ضدّ آن، شايسته ي غير آن است و زيبايي هر چيز نيز به کمال آن است و آن چه که براي آدمي زيباست براي اسب زيبا نيست. » (10)
اين نکته يادآور تأليف و تناسب اعضا است که جاحظ گفته است. پس زيبايي، متفاوت است. چون در حاضر شدن صفات زيبا، نسبت هاي مختلفي وجود دارد و اين نکته غزالي را به اين مطلب مي رساند که کمال، تنها از آن خداوند است. « اما هر مخلوقي بي عيب و نقص نيست و حتي اين که پديده اي ناتوان آفريده و مسخّر است همان عين عيب و نقص است؛ پس کمال تنها از آن خداوند است و غير او از کمال به ميزاني بهره مند است که خداوند به او بخشيده است. » (11) اين مطلب باز يادآور سخن ابوحيّان است که مي گفت زيبايي از جانب خداوند بر آفريده ها إفاضه مي شود.
از آن جايي که قصد از ذکر دوست داشتن امر زيبا از نظر غزالي، اخلاقي – ديني است، وي فراموش نمي کند که از جمال و زيبايي معنوي سخن بگويد. مي گويد: « زيبايي در امور غير محسوس وجود دارد. چون گفته مي شود: اين اخلاق زيباست و اين دانش زيباست و اين رفتار زيباست؛ هيچ يک از اين ويژگي ها به حواس پنجگانه درک نمي شوند بلکه تنها به نور بصيرت باطني قابل درک اند.» (12)
پس زيبا از نظر غزالي، مطلق است؛ يعني خداوند که زيبايي پديده ها از او سرچشمه مي گيرد. زيبايي واقعي و محسوس بر حواس تکيه دارد و زيباي معنوي بر بصيرت؛ مثل دوست داشتن دانشمندان و دانش و اخلاق پسنديده.
دانشمندان مسلمان در باب مفاهيم زيباشناختي – بر خلاف پيچيدگي فيلسوفان غربي و گاه تناقض هاي آنان – به روشني سخن گفته اند. چنان که اين مطلب را در باب زيبايي از ديدگاه هگل و مسأله ي مطلق و روح و امثال اين اصطلاحات مبهم تا وابستگي زيبايي به حدس از نظر کروچه مي يابيم. آنان به مثال هايي از واقعيت ملموس اشاره کرده اند که درستي نظرشان را تأييد مي نمايد. يعني زيبايي واقعي بر جزئيات آن تکيه دارد و اين به مفهوم زيبا نزديک است که علاوه بر قلب بر دو حس چشم و گوش هم تکيه دارد. تمام پژوهش هاي زيباشناختي با اين مطلب موافقند.
ناگزير بايد به نزديکي عشق ورزيدن به زيبايي در فلسفه ي يونان اشاره کرد که هيچ ارتباطي با انديشه هاي غزالي ندارد؛ چون غايت از نظر غزالي، ديني است نه صرف مفاهيم فلسفي و يا آن چه که مُثُل ناميده مي شود. در ضمن سخن مسلمانان در باب جمال بصري در اشکال و تصويرهاي ديداري محدود مي شود و خبري از يافته هاي غربيان و تجسم بخشي مُثُل يا ايده ي مطلق نيست. بر آن نيستيم که ميان ايده ي ابوحيان توحيدي و غزالي در فيض بخشي جمال و زيبايي بر آفريده ها و نظريه ي فيضِ فلوطين ارتباط برقرار نماييم؛ چون نگرش دانشمندان مسلمان اصالت دارد و برآمد از مباني باور اسلامي است.
اگر امور چشيدني و بوييدني و لمس کردني در التذاذ جسماني از امور ديداري و شنيداري مهم تر است، زيبايي قرآني هم اين احساسات را بر مي انگيزاند؛ چون هنري است گفتاري که از ويژگي زباني بهره مند است و بر واژه و نظم موسيقايي تکيه دارد و در ضمن ويژگي مکاني هم دارد که به واسطه ي صحنه هاي تأثيرگذار بر احساسات مي باشد و به خاطر تأثير فراوان حسّي، تمام حواس را تحريک مي نمايد تا جايي که گوش دادن به برخي از واژه ها شبيه ادراک ديداري است و لذا بُعد مکاني به خود مي گيرد.
زيبايي قرآني از حيث انسجام ميان ساخت و محتوا کامل است چه ساخت بي محتوا ارائه نمي کند بلکه محتواي ان نيز در نهايت براي بالا بردن سطح آگاهي زيباشناختي و در نتيجه تحقّق هدايت است. هر کس آيات آن را بخواند در مي يابد که ساخت، در بردارنده ي محتوا و با آن پيوسته است، به گونه اي که اين دو از هم جدا نيستند و اعجاز بياني همان ساخت عالي براي دعوت مردمان به حق مي باشد.
مي توان چنين نتيجه گرفت که زيبايي در قرآن تمام آن چيزهايي است که نفس پس از گذر آن از حواس آرام مي گيرد. اين امر، هم در طبيعت و هم در زندگي اجتماعي طبق اقتضاي خوبي و بدي و روابط انساني وجود دارد. علاوه بر اين زيبايي انديشه و احساسي را شامل مي شود که در باطن جريان دارد و موجب پديد آمدن لذّت معنوي سازگار با طبيعت نفس آدمي که خداوند آفريده است، مي شود.
زيبايي در قرآن تمام آن چيزهايي است که احساسات را مخاطب قرار داده و در بالاترين شکل داراي ويژگي تأثيرگذار مي باشد؛ اين در تصوير آن چه که چشم و گوش لذّت مي برند و يا از خلال دقّت فوق العاده در ترسيم زشت از صحنه هاي کافران که موجب نصرت مي گردد، مي باشد. لذا مي گوييم غايت در زيبايي قرآني غايتي ديني يعني هدايت بشر به تشويق و ترس مي باشد و اين غايت بر فنون زباني با سرشاري اش و دميدن روح عالي در آن تکيه دارد؛ پس قرآن معجزه ي بياني است.
در اين جا بايد به توضيح و مراد از کلمه ي «واژه» بپردازيم. واژه آن پديده اي است که در هنر گفتاري در سبک قرآن مشارکت دارد و موضوع اين پژوهش مي باشد. مترادف کلمه نيست، چون گاه کلمه به معناي تمام اثر ادبي است ولي واژه ابزار هنري آن است؛ چنان که نغمه ها، ابزار موسيقي اند و به معناي ماده اي است که متن از آن شکل مي گيرد و طبق تقسيم بندي نحويان شامل اسم و فعل و حرف مي گردد. البته حروف از حوزه ي اين پژوهش خارج مي گردند، چون بيشتر به مسأله ي نظم مربوط اند؛ يعني آن چه که موجب ارتباط بين واژگان مي گردد.
پس واژه هم به معني اسم است و هم فعل وقتي که اسم را به عامل زماني مشخص مرتبط مي سازد. در فرهنگ لغت آمده است که واژه (مفردة) با فَرد، مُفرد، فرديّت، جوهر، يکتايي و تنهايي مي آيد و به معناي يک هم مي باشد. يعني ضدّ دوتايي و جمع (13). خداوند از زکريّا (عليه السلام) مي فرمايد: ربِّ لا تذرني فرداً و أنت خَيرُ الوارثين. (14)
پس واژه همان مجموعه ي آوايي است که بر معنايي دلالت دارد. اين مجموعه همان واحد کلامي است که در جمله جانشين جزء از کل مي باشد و جزء نخستين در ساخت نظم و واحد تشکيل دهنده آن مي باشد که از يکديگر بي نياز نيستند. واژه يک پديده ي قاموسي نيست، چون براي خواننده قرآن روشن خواهد شد که واژه داراي دلالت تازه اي است که موضوع، آن را بر بي طرفي و خنثي بودن قاموس مي بخشد.
اما مراد از زيباشناسي واژه، زيبايي واقعي است که از اجزاي موضوع زيبا و ترکيب آن ناشي مي شود و خود يک امر واقعي است، چون به هنر ادبيات و طبيعت نقش بشري تکيه دارد؛ پس زيبايي واژه در اين پژوهش امري است واقعي؛ زيرا اسباب و علل روشني دارد و بر امور جزئي واژگان تکيه مي نمايد.
يعني مراد، ارزش هنري واژه در بافت بلاغي قرآن و استقلال آن با اهميت بسياري است که در حوزه ي تأثير عاطفي و احساسي دارد.
مراد زيبايي حسّي ديداري است که تأثير واژه را در انتقال تصوير هنري به ذهن تبيين مي کند و شامل تجسّم بخشي امور معنوي و جان بخشي به پديده ها و دميدن روح حرکت و پويايي در تصوير مي گردد.
در عين حال، مراد، حسّي و شنيداري هم مي باشد که جنبه هاي موسيقايي واژه را از حيث تأثير حروف، ويژگي اين حروف و ناسازگاري و تناسب آن با مقام و مدها و حرکات واژه مشخص مي نمايد.
مراد مي تواند زيبايي دروني هم باشد که قلب دربر گرفتن آن بهره ي وافري دارد. اين زيبايي از رابطه ي واژه با موضوع يعني رابطه ي دال با مدلول ناشي مي شود و در تأثير از خلال ساخت و ويژگي خاص آن در قرآن و دربر داشتن معاني بسيار، هدف والايي دارد. بدين ترتيب زيبايي واژگان قرآني تصويري، صوتي، فکري و معنايي است.
کلمه ي «زيباشناختي» در پژوهشهاي زيباشناسي يعني پديده هاي زيبا و زشت و ارزشهاي انساني؛ چه در زندگي و چه در هنر.
آن چه که به معناي زيباشناسي به کار مي بريم منظور ويژگي هاي زيبايي واژگان قرآني است؛ لذا جنبه هاي متعدّد دارد و اين اصطلاح شامل زيبا و زشت از خلال تصويرگري قرآن مي گردد؛ مثل حالات کافران و جلوه هاي شکنجه ي آنان.

پي‌نوشت‌ها:

1. جاحظ، الحيوان، تصحيح عبدالسلام هارون، مکتبة الخانجي، الطبعة الاولي، قاهره 1952، ج 4، صص 96 و 97.
2. همان، ج 5، صص 150 – 151.
3. جاحظ، رسائل الجاحظ، تحقيق عبدالسلام هارون، مکتبة الخانجي، 1964، قاهره، ج 2، ص 170.
4. حاجظ، البيان و التبيين، دار الکتب العلميّة، بيروت، بي تا، ج 3، ص 233.
5. توحيدي، ابوحيان، الهوامل و الشوامل، تصحيح احمد امين و احمد صقر، لجنة التأليف و النشر و الترجمه، قاهره، الطبعة الاولي، 1953، ص 43.
6. همان، ص 147.
7. همان، ص 316.
8. غزالي، ابوحامد، إحياء علوم الدين، دار الکتب العلميّة، الطبعة الاولي، 1986، بيروت، ج 4، ص 316.
9. و در آنها براي شما زيبايي است، آنگاه که [آنها را] از چراگاه بر مي گردانيد، و هنگامي که [آنها را] به چراگاه مي بريد. (نحل، 16 : 6)
10. غزالي، احياء علوم الدين، ج 4، ص 316.
11. همان، ج 4، ص 322.
12. همان، ج 4، ص 316 و 317.
13. المعجم الواسيط ، ج 2، ص 686.
14. پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگاني. (نبياء 21 : 89)

منبع مقاله:
ياسوف، احمد؛ (1388)، زيباشناسي واژگان قرآن، حسين سيدي، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول.