تاریخ نویس رومی آمیانوس مارسلینوس درباره هون ها چنین نوشته بود، " آنان همانند حیوانات دوپا، بسیار زشت و نفرت انگیزند. " هون ها آوازه بسیار بدی داشتند. "تازیانه خدا "، بدترین توصیف از هون هاست که مسیحیان به دلیل ظاهر اهریمنی و خاستگاهشان که به دشت های ناشناخته روسیه برمی گشت، به کار برده اند. شاید اینکه انگلیسی ها، هنوز هم آلمانی ها را " هون ها " می نامند، موضوعی نگران کننده به نظر می رسد- در حالی که خود امپراتور ویلهلم دوم بود که در 1901 به سربازان نیروی دریایی آلمان که به منظور فرونشاندن قیام مشت زنان (1) به چین اعزام شده بودند، یادآور گردید:" شما باید همانند هون هایی که هزار سال قبل تحت حکومت پادشاهشان آتیلا قرار داشتند، رفتار کنید." بدین ترتیب خود ما به طرز نامطلوبی برچسب هون ها را بر نظامیگری آلمان زده ایم.
 
آتیلا یکی از مرموزترین شخصیت های تاریخ است. تنها یک وقایع نگار وجود داشت که آشکارا با وی برخورد نمود. پریسکوس (2) یونانی در سال 449 میلادی به همراه یک فرستاده روم شرقی به دربار آتیلا رفت و مشاهداتش را در یک اثر هشت جلدی با عنوان " تاریخ بیزانس " به رشته تحریر درآورد. این اثر به صورت پراکنده و ناقص محفوظ مانده است. اما گفته های دوستانه وی از این دیدار نتوانسته است از شدت مسخرگی تصویر فکاهی آتیلا در مغرب زمین بکاهد. تصاویر وحشت انگیزی که آمیانوس مارسلینوس و یوردانس از وی ارائه داده اند، هنوز هم با گذشت بیش از 1500 سال چیزی از قدرت تأثیرگذارشان را از دست نداده اند. در این ارتباط، نباید شگفتی قومی ای را که در ترکیب بدنی و سیمای ناشناخته هون هایی نظیر آتیلا موج می زد، دست کم گرفت. یوردانس خاستگاه آسیایی آتیلا را آنچنان دقیق و روشن شرح داد که هنوز هم در تصور ما از هون ها نقش آفرینی می کند:" قامت کوتاه، سینه پهن و سَر بزرگ، چشمان تنگ، ریش کم پشت و خاکستری رنگ، بینی پهن و پوست تیره، همه و همه نشانه اصل و نسب او بودند. "

هون ها از کجا آمده اند؟ چرا ناگهان به سوی اروپای شرقی هجوم آوردند؟ چگونه ممکن بود این ابرقدرت به طور غیرمنتظره و قطعی از هم فرو پاشد؟ هجوم آن ها چه پیامدهایی را به بار آورد؟ با وجود آنکه هون ها نزدیک به هشتاد سال در اروپا ساکن بودند، چگونه ممکن بود امپراتوری بزرگ آن ها تا این حد تاریخ نگاری و شعور اجتماعی اروپاییان را تحت تأثیر قاطع خود قرار دهد؟ در مقایسه با آن ها، گوت های غربی پانصد سال در بین راه بودند. اصلاً هون ها چه می خواستند؟ در این باره نظریه بسیار جالبی وجود دارد: از آنجا که در زمان آتیلا دو امپراتوری جهانی، ایران و روم وجود داشت، آتیلا می خواست با تسخیر این دو امپراتوری بر جهان حکومت کند.(3)

درباره خاستگاه هون ها اطلاعات اندکی در دسترس می باشد. احتمالاً نام آن ها برگرفته از قوم سوارکار و صحرانشین ایکسیونگ- نو (4) است؛ این مطلب در نوشته های چینی آمده است. می گویند چینی ها بدین خاطر در قرن سوم قبل از میلاد مسیح، دیوار بزرگ چین را بنا نمودند تا از حملات دائمی هون ها به شمال سرزمینشان جلوگیری کنند. اینکه چرا آن ها بعدها به سمت غرب کوچ کردند، مشخص نیست.(5) هنگامی که آنان در حدود سال 375 از رودخانه دُن (6) عبور کردند، برای تمامی کشورهای همسایه یک ملت کاملاً بیگانه محسوب می شدند. آنان ابتدا آلان های هندوژرمنی (7) را که مثل خودشان سوارکاران عالی و اسلحه سازان برجسته ای بودند و در هر سپاهی به عنوان سواران نیزه دار پذیرفته می شدند، تحت فرمان خویش درآوردند؛ به همین خاطر آن ها هم مجبور شدند به عنوان مثال در 429 میلادی، به همراه واندال ها به سمت آفریقا حرکت کنند.

هون ها احتمالاً باید از شمال چین یا مغولستان حرکت کرده، مسیر جنوبی کوه های اورال تا رأس شمالی دریای مازندران را در پیش گرفته و به جنوب روسیه رسیده باشند. خاستگاه دقیق هون ها، همانند سایر اقوام، درست مثل علل کوچشان به اروپا نامعلوم است- در مورد اینان نیز، شرایط نامساعد آب و هوایی یا کمبود موادغذایی به عنوان دلیل فرض می شود. هون ها به دامپروری می پرداختند و همچنین از طریق شکار و غنایم جنگی ای که از تاخت و تازهای وحشیانه شان به دست می آوردند، گذران زندگی می کردند. عادت آن ها به خوردن و خوابیدن بر روی اسب و همچنین شیوه زندگی شان برای وقایع نگارانی نظیر آمیانوس مارسلینوس خیلی عجیب به نظر می رسید. او مدعی بود که هون ها اقامتگاه های ثابتی نداشتند و چنانچه نمی توانستند به مکان جدیدی کوچ کنند، در قالب گروه های بزرگ، دوره گردی می کردند، تا اینکه دوباره این روند ادامه می یافت.

افزون بر این، شکل تغییریافته جمجمه هون ها توجه ساکنان غربی را به خود جلب کرده بود. هون ها جمجمه نوزادانشان را، در حالی که استخوانش هنوز نرم بود، به طریقه مصنوعی تغییر شکل داده و از حالت اصلی خارج می نمودند. آنگاه از طریق باندپیچی های مناسب، سرهایشان طویل تر شده و به طرف بالا انحراف پیدا می کرد، به گونه ای که همانند برج های کوچکی به نظر می رسید. دختران نیز مثل پسران تحت این عمل ناخوشایند قرار می گرفتند تا به یک آرمان کهن زیبایی که از قرن پنجم قبل از میلاد در اوراسیا وجود داشت و اکنون توسط هون ها احیا گردیده بود، دست یابند. حتی برخی از ژرمن ها که خواهان بیان یک موقعیت ممتاز بودند، این مُد را پذیرفتند.

اسقفِ گُلی، سیدونیوس آپولیناریس (8) معتقد است که به یک دست کاری فیزیکی دیگر که می بایست قابلیت رزمی مردان را از همان اوان طفولیت بهبود بخشیده باشد، پی برده است. به نظر او، صورت آنان بدین خاطر کاملاً در زیر کلاه خودهای نقابدار جای می گرفت که در دوران کودکی به شیوه مصنوعی مسطح شده بود:" تا زمانی که سوراخ های بینی هنوز نرم هستند، از طریق یک نوار که گرداگرد صورت محکم بسته می شود، بی حس می گردند تا بدین ترتیب از رشد این دو منفذ در حد فاصل میان دو استخوان گونه جلوگیری شده و شکل صورت با کلاه خود سازگار شود؛ این کودکان برای نبرد به دنیا آمده اند و مادرانشان از روی مهر و محبت قیافه آن ها را زشت و بدترکیب می کنند. با این کار، قسمت گونه ها رشد بیشتری کرده و پهن تر می شود، البته اگر بینی در این میان مزاحم نباشد". با این داستان سرایی ها در اروپای غربی سعی می شد تا نوع ناآشنای خطوط چهره آسیایی تشریح گردد.

برتری نظامی هون ها به ویژه ناشی از " کمان معجزه آسایشان "، یعنی کمان بازتابی یا ترکیبی بود، زیرا از چندین لایه چوبی و نسجی تشکیل می شد و به دلیل کاربردش بر روی اسب، به طرز غیرمتقارنی شکل گرفته بود. قسمت های تقویت شده میانی و انتهایی که از نسج یا استخوان تشکیل می گردید، این کمان را به سلاحی مبدل ساخت که به وسیله آن، از فاصله بیش از یکصد متری نیز می شد دقیقاً‌ به هدف زد.

توانایی هون ها در تسلط بر تیر و کمان بر روی اسب نیز موجب برتری آن ها نسبت به گوت هایی گردید که از این وسیله ترسیده بودند؛ آنان در حین انجام نبرد برق آسا، رگبار شدیدی از تیرها را بر سر و روی دشمن فرود می آوردند. یکی از معاصرانشان می نویسد:" اینان مسلح به کمان های خمیده و تیرهایشان هستند. با دقت بسیار زیاد به هدف می زنند، با خشم شرارت آمیزشان نشانه گیری کرده و هرگز دچار خطا نمی شوند، تیرهایشان هم مرگبارند." استراتژی مهاجمی آن ها عبارت بود از توالی هجوم ناگهانی، تیراندازی مسلسل وار، عقب نشینی و حمله مجدد به دشمنی که به شدت گمراه شده و مقاومتش را تا حد زیادی از دست داده بود. آنان برای نبرد تن به تن، از یک شمشیر بلند دولبه و یک شمشیر کوتاه یک لبه استفاده می کردند. ظاهراً این شیوه متغیر جنگیدن در واحدهای کوچک تر تأثیر زیادی داشت، به همین دلیل رومیان، گوت ها و واندال ها هم در نیمه اول قرن پنجم از خدمات هون ها بهره بردند.

کمان بازتابی فقط در مناطق خشک، همواره قابل استفاده بود و در منطقه مرطوب اروپای غربی معمولاً خُرد می گردید و به طور کامل از میان می رفت. هرجا که کمان بازتابی به کار برده می شد، به دلیل قدرت اصابت و شتاب بالایش خسارات سنگینی به دشمن وارد می ساخت. اقوام دنباله رو هون ها نیز، متناسب با تسلیح " ملی " شان به خدمت گرفته شدند. بدین سان آلان ها و گوت های شرقی به عنوان سواران نیزه دار و زره پوش خدمت می کردند. البته هیچ یک از اقوام هونی با رکاب آشنایی نداشت؛ این وسیله حدود سال600 میلادی توسط آوارها به اروپا آورده شد و در قرن هشتم در آنجا رواج یافت. هون ها همانند سایر اقوام سوارکار قبل و بعد از خود، به تاکتیک " فرار ظاهری " وارد بودند، به گونه ای که دشمن را قبل از موعد به یک تعقیب غالباً بی رویه وامی داشتند تا بدین ترتیب بهتر بتوانند او را مورد حمله منظم خویش قرار داده و نابود سازند. اما کاملاً آشکار است که هون ها در کارزار کاتالونی شکست خوردند؛ این نبرد در اروپای غربی صورت گرفت و در اصل می بایست علیه گوت ها برپا می شد. هون ها همچنین بیماری های عجیب و غریبی را به غرب منتقل کردند که به سرعت به بیماری های مهلک واگیردار تبدیل شدند. بدین ترتیب در سال 452 میلادی لشگرکشی موفقیت آمیزی که به سوی ایتالیای شمالی صورت گرفت، با یک عقب نشینی که با شکستی سنگین روبرو گردید، خاتمه یافت.

حدود یک نسل طول کشید تا قدرت هون ها در شمال رود دانوب تثبیت گردد، اما آنان در این هنگام به برقراری روابط با روم نیز مبادرت ورزیدند تا با کمک آن دولت بتوانند علیه منحرفان و متجاوزان اقدام کنند. هنگامی که امپراتور روم غربی هونوریوس (9) پس از بیست و هشت سال حکومت در 423 میلادی درگذشت، هون ها درصدد دخالت در سیاست داخلی روم برآمدند. آئتیوس (10) فرمانده سپاه، آنان را فراخوانده بود تا از امپراتور یوهانس (11) ( 425- 423 میلادی ) در مقابل گالا پلاسیدیا (12)، خواهر امپراتور درگذشته هونوریوس و همچنین از منافع روم شرقی دفاع کنند. اما این نقشه عملی نشد. قبل از آنکه آئتیوس و حدود ده هزار تن از هون هایی که فراخوانده شده بودند، بتوانند مداخله ای کنند، گالا پلاسیدیا، امپراتور یوهانس را به قتل رسانیده و پسر شش ساله خود والن تینیان سوم (13) را بر تخت پادشاهی نشانده بود- اما خودش با نام او حکومت می کرد.

آئتیوس حدود 490 میلادی دیده به جهان گشود. او پسر یکی از افسران عالی رتبه رومی بود و اصل و نسبش به ایلیرین ها (14) بازمی گشت. او دوران جوانی خود را در سال های میان 405 و 408 میلادی به عنوان گروگان در دربار آلاریش اول و در سال های بین 408 و 423 میلادی با همین عنوان نزد هون ها سپری کرد. به منظور تضمین رعایت یک قرارداد، اعضای خانواده های اصیل رومی به عنوان گروگان سیاسی، نزد شرکای بربر فرستاده می شدند- در اینجا میان امپراتوری روم و گوت های غربی یا به عبارتی هون ها. آئتیوس هم یک چنین ضامنی بود که در طول اقامتش نزد هون ها با زبان و آداب و رسومشان آشنا گردید، دوستان صمیمی زیادی پیدا کرد و به موقعیت ویژه ای دست یافت. او پس از مرگ امپراتور هونوریوس که به قرارداد با هون ها و همین طور به دوران گروگان بودنش خاتمه بخشید، در 423 میلادی در سن سی و سه سالگی به اتفاق 10000 مبارز هونی در سیاست رومی مداخله نمود. آئتیوس به عنوان فرمانده سپاه، در ابتدای کار از راه های نادرست، به سرعت به پیشرفت های شغلی چشمگیری نائل گردید. او با گالا پلاسیدیا به توافق رسید، با کمک هون ها به مبارزه علیه اقوام شورشگر در سرزمین گل ها پرداخت و از سال 433 تا زمان مرگ جبری اش در سال 454 قدرت حقیقی را در امپراتوری روم غربی در اختیار داشت.

با اقدامات فرمانده سپاه آئتیوس، ملقب به " رومی آخر "، غول هونی بار دیگر به طور واقعی به حرکت درآمد. در 433 میلادی،‌ هون ها در قبال حمایت نظامی آئتیوس در امپراتوری روم غربی، یک بخش نه چندان قابل توجهی از پانونین را تحت حکومت روآ (15) به دست آوردند، هرچند درواقع این امر به صورت واگذاری رسمی انجام نشد. بدین ترتیب امپراتوری هونی به بیشترین وسعت خویش رسیده بود. دو سال بعد روآ درگذشت و دو برادرزاده اش بِلدا (16) و آتیلا (17) حکومت هونی را تقسیم کردند. تا سال 444/445 ظاهراً همه چیز به خوبی سپری می شد، تا اینکه آتیلا برادر خود بِلدا را که شریک حکومتش بود، به قتل رسانید و حاکم مطلق گردید. شاید دلیل قاطع وی برای از میان بردن برادرش این بود که همه پیروزی هایش به شکست تبدیل شد. مسلماً او فره ایزدی خود را از دست داده بود. اما اکنون صحنه اروپا از آنِ آتیلا بود و برای هون ها دوران تازه ای آغاز گردید. در سال 447 آتیلا به اروپا حمله کرد و منطقه میان دریای سیاه و دریای مدیترانه را با خاک یکسان نمود. امپراتور مغلوب بیزانس، تئودوسیوس دوم می بایست بلافاصله بخشی از سرزمینش، واقع در جنوب دانوب را عاری از تأسیسات نظامی ساخته و موظف به پرداخت مالیات های سنگین سالانه می گردید. البته هون ها موفق به فتح قسطنطنیه نشدند،‌ زیرا از ابزار نظامی کافی برخوردار نبودند.

واحدهای هونی در ابتدا از ساختار متزلزلی برخوردار بودند. آن ها غالباً به صورت جدا از یکدیگر عمل می کردند که البته این امر برای یکایک فرماندهان سپاه حائز اهمیت زیادی بود. اما در زمان حکومت روآ، سیاست باید به خاطر تمرکز شدیدتر نیروها و یک پادشاهی مرکزی تغییر می یافت. با وحدت سایر اقوام بربر در اروپای میانی و شرقی، کنفدراسیونی به وجود آمد که اختیارات تک تک رهبران را محدود نمود. آتیلا می کوشید تا از هون های صحرانشین یک ملت مقیم به وجود آورد و آنان را با هم متحد سازد. علاوه بر این لازم بود ساختارهای قومی سنتی تغییر یابند و تمام واحدها تحت فرماندهی وی قرار گیرند. شاهزادگان قدیمی باید جای خود را به نمایندگانی می دادند که به سِمَت های نظارت نظامی و سیاسی جامعه منصوب شده بودند. وجود آنان به عنوان فرماندهان سپاه، وزیران مختار، والیان یا کارمندان عالی رتبه برای سیاست قدرت آتیلا لازم بود. با آنکه اطلاعات اندکی درباره گوت های هونی وجود دارد، اما مسلم است که آنان تحت فرمان شاهزادگان خود ماندند و پیروی آن ها از الگوی آتیلا به صورت محدود بود. البته این ساختارهای نوین و حفظ قدرت ارضی، مستلزم هزینه فراوان بود.

پادشاه روآ قبلاً خراج شایان توجهی از روم شرقی درخواست کرده بود تا بدین طریق بتواند دستمزد پیروان و سپاهیانش را بپردازد. بلندپایگان جدید دربار آتیلا نیز، در قبال وفاداری شان همان اجرت را تقاضا کردند. در مقایسه با گوت های غربی، هون ها پول بیشتری از رومیان می گرفتند. در سال 447 تنها وعده پرداخت 6000 پوند طلا که قرار بود آتیلا از رومی ها دریافت کند، داده شد. اما تمامی مبالغ تعیین شده به ساحل رودخانه های دانوب و تایس نرسید. هنوز هم در بسیاری از موزه ها به ویژه در مجارستان و اسلواکی صدها عدد سکه طلا مربوط به دوره های گذشته وجود دارند که به طرز باشکوهی حفظ شده اند. برخی از این سکه ها در زمان قبل از هون ها به پانونین آورده شدند، اما اکثر آن ها مربوط به دوران هون ها هستند. گرچه جنگجویان آتیلا همچنان از میان اروپا گذر نموده، در بسیاری از ایالت ها، به ویژه بالکان بلوا به پا کرده و به طرز تهدیدآمیزی به قسطنطنیه نزدیک می شدند، اما امپراتوری بیزانس نیازهای آتیلا را به وسیله طلا تأمین می نمود تا اوضاع از این بدتر نشود.

در این میان، امپراتوری های روم شرقی و غربی از امتیازات دیگری نیز برخوردار گردیدند: بدین سان که رومیان باید بازارهایشان را به روی هون ها می گشودند تا بدین ترتیب اینان بتوانند اموال به غنیمت گرفته شده شان را به شکل کامل به فروش برسانند. از سوی دیگر رومی ها مجاز نبودند با بربرهایی که هون ها با آنان در حال جنگ بودند، متحد شوند. از این رو آتیلا از یک رابطه بسیار صمیمانه با امپراتوری روم برخوردار بود: رم پول می داد- و آتیلا نیز در عوض قول می داد که به رم حمله نکند. بدین ترتیب در این برهه از زمان، آتیلای زیرک و فرصت شناس توانست رومیان را وادار به قبول هر آنچه می خواست، بنماید؛ وی اکنون در اوج قدرت بود. او یک منطقه مسکونی ثابت داشت و هم پیمانانش- اعم از گوت های شرقی، آلان ها و گِپید ها- ناسازگارانه از وی پیروی می کردند.

خوشبختانه یادداشت های پریسکوس یونانی که به همراه فرستاده بیزانس [ از طرف تئودوسیوس دوم (م) ]. به دربار آتیلا رفت، بیانگر اقامتگاه آتیلا، زندگی درباری و طرز حکومتش می باشد. پریسکوس با خویشتن داری دلپذیری، با آتیلا که در غیر این صورت همواره به عنوان یک شخصیت وحشت انگیز توصیف می شد، برخورد می کند. احتمالاً قصر پادشاه هون ها در نقطه ای در حد فاصل میان دانوب و تایس واقع بود، اما مکان دقیقش معلوم نیست. البته با توجه به یادداشت های پریسکوس می توان فهمید که این قصر چگونه به نظر می رسید: " خانه آتیلا در وسط یک روستای بزرگ، در سطح بالاتری نسبت به سایر خانه ها، با دیوارها و سقف چوب کاری شده قرار داشت. گرداگرد خانه، پرچینی با برج های چوبی به چشم می خورد که البته نه جنبه حفاظتی، بلکه تزیینی داشت.

در درون این حصارکشی، ساختمان های متعددی وجود داشت؛ یکی از آن ها پوشیده از الوارهای منبت کاری شده و تراشیده و بقیه پوشیده از الوارهای مسطح و صافی بودند که در فواصل منظمی از یکدیگر قرار داشتند و بر تارُکشان طاق های چوبی خودنمایی می کرد. این طاق ها به طرف بالا به یک بلندی چشمگیر منتهی می شد که در آنجا همسر آتیلا سکونت داشت. بربرهایی که به عنوان دربان در آنجا کار می کردند، به من اجازه ورود دادند. من در حالی با آنان روبرو شدم که بر بستر نرمی آرمیده بودند؛ کفِ سالن مفروش به قالیچه هایی پشمی بود که باید به آرامی بر رویشان گام می نهادم. مستخدمه های زیادی دورتادور تالار ایستاده و بقیه دایره وار چمپاته زده و مشغول تزئین نوارهای کتانی با گلدوزی های الوان بودند که بعدها به عنوان وسیله زینتی بر لباس های بربرها دوخته می شد."
 

میانجیان صلح که در حال انجام مأموریت دشوار خود بودند تا از لشگرکشی آتیلا که به تحویل سربازان فراری هونی اصرار می ورزید، جلوگیری کنند، به شرکت در یک ضیافت دعوت شدند:

" ما در آستانه درِ تالار، روبروی آتیلا ایستاده بودیم. ساقیان طبق رسم محلی، قدحی را جلویمان گرفتند؛ و ما باید قبل از نشستن، به نشانه سلام و احوالپرسی، جرعه ای از محتوی آن را می نوشیدیم، آنگاه سر جاهای معین خود قرار می گرفتیم. صندلی ها در امتداد دو دیوار جانبی قرار داشتند؛ آتیلا در وسط، بر روی تختی نشسته بود. در پشت آن، چندین پله بالاتر، تخت دیگری قرار داشت که مزین به پارچه های کتان و رواندازهای رنگارنگ بود، مانند تخت های عروس و دامادی که یونانی ها و رومیان برای تازه ازدواج کرده ها مهیا می ساختند. عالی ترین جایگاه های افتخاری، یک ردیف کُرسی در سمت راست آتیلا بود؛ مسلماً ردیف سمت چپ در درجه دوم اهمیت داشت. ما در آنجا در کنار بریگ (18)، یکی از هون های اصیل و محترم نشستیم؛ اما او به تخت آتیلا نزدیک تر بود. در طرف راست پادشاه جایگاه اُنِگسیوس (19) قرار داشت؛ در مقابل او دو پسر آتیلا نشسته بودند. پسر بزرگ تر بر روی کاناپه پادشاه نشسته بود، اما نه در جایی کاملاً نزدیک به او، بلکه در دورترین گوشه آن؛ و به دلیل حرمتی که برای پدرش قائل بود، نگاهش همواره رو به پایین بود.

هنگامی که همه سر جاهای معین خود قرار گرفتند، یک ساقی نزد آتیلا آمد و جام پر از شرابی را جلویش گرفت؛ آتیلا جام شراب را برداشت و به سلامتی بغل دستی اش سر کشید. این فرد بسیار محترم از جا برخاست و بعد از آنکه آتیلا از شراب چشید، جام را تا آخر سر کشید و به ساقی بازگرداند، مجدداً اجازه نشستن پیدا کرد. پس از نشستن او بر جای خود، سایرین هم بدین طریق به سلامتی پادشاه جام هایشان را سر کشیدند. آنان جام هایشان را بالا بردند، برای پادشاه آرزوی سلامتی کردند، شراب نوشیدند و بدین سان احترامی را که شایسته پادشاه بود، نشان دادند. هر مهمان یک ساقی مخصوص به خود داشت که به محض بازگشت ساقی آتیلا، نزد او می رفت. بعد از آنکه همگان بدین ترتیب مورد خوش آمدگویی قرار گرفتند،‌ آنگاه آتیلا به سلامتی تک تک ما هم، هماهنگ با نظم و ترتیب صندلی هایمان، شراب نوشید. پس از این گونه سلام و احوالپرسی ها، ساقیان بازگشتند. سپس میزهایی کنار آتیلا چیده شدند. هر میز برای سه، چهار یا تعداد بیشتری مهمان در نظر گرفته شد و هرکس می توانست به میل خود به سوی هر میزی دست دراز کند، به شرط آنکه ترتیب صندلی ها را برهم نزند. ابتدا یکی از مستخدمان آتیلا با ظرفی پر از گوشت ظاهر گشت. بقیه هم با نان و مخلفات به دنبال او آمدند.

آنان غذاهای گلچین شده را در بشقاب های نقره ای قرار دادند و جلوی ما و بربرها گذاشتند، در حالی که آتیلا فقط یک بشقاب چوبی محتوی گوشت را برداشت. اندازه این بشقاب آن طور که شاید و باید بزرگ نبود؛ از طرفی دیگر جلوی مهمانانش جام های طلا و نقره قرار داشت، اما او از یک جام چوبی می نوشید. لباس رسمی اش هم که از تمیزی برق می زد، ساده بود. نه شمشیری که به کمر می بست، نه نوارهای روی صندلی که طبق رسم بربرها به پا می کرد و نه یراق اسبش همانند سایر هون ها مزین به طلا، جواهرات یا سایر زینت آلات بود.

پس از خوردن غذاهای نوع اول، همگی از جا بلند شدیم و بعد از آنکه هریک به ترتیب، قدح پر از می را به سلامتی آتیلا سر کشیدیم، دوباره بر جاهای خود قرار گرفتیم. درواقع پس از تکریم مکرر پادشاه، مجدداً‌ سر جاهای خود نشستیم؛ حال بر روی همه میزها، دومین ظرف پر از غذا چیده شده بود. از این غذاها نیز همگی خوردیم؛ آنگاه مثل دفعه قبل دوباره برخاستیم، به سلامتی آتیلا نوشیدیم و مجدداً نشستیم.

با فرارسیدن تاریکی شب، مشعل ها روشن شدند. دو بربر جلوی آتیلا ظاهر گردیدند و شروع به خواندن ترانه هایی نمودند که در آن پیروزی ها و شجاعتش را می ستودند. بعد از این دو نفر، یک دیوانه بی عقل وارد شد و با ادای کلماتی بی معنی و دست و پا شکسته، شادی و شعف عمومی را برانگیخت. آتیلا با چهره ای آرام در آنجا نشسته بود و هیچ نشانی از شور و شعف در گفتار یا کردارش پیدا نمی شد، غیر از اینکه با مهربانی به پسر کوچک ترش اِرناک (20) که نزدش آمده و کنارش قرار گرفته بود، می نگریست و گونه هایش را نوازش می کرد. آنگاه که این ضیافت تا پاسی از شب به طول انجامید، ما صلاح دانستیم که بیش از این ننوشیم و هرچه زودتر به راه افتیم. "

توصیف پریسکوس، امکان دستیابی به آگاهی دقیق تری را در مورد آداب و رسوم دربار آتیلا به وجود می آورد، به طوری که قصر و تزئینات داخلی اش را عیناً در مقابل دیدگان خواننده مجسم می کند. درباره آتیلا این را هم می دانیم که: او یک میزبان خوب، مهربان و فرهمند است که- همان گونه که پریسکوس در جای دیگری روشن و قابل درک می سازد- می تواند بسیار پرشور و حرارت و یا به راحتی دچار خشم شود. فروتنی متظاهرانه در رفتار و چشم پوشی از زینت آلات پر زرق و برق جسمانی، به طور فزاینده ای حاکمیت او را جلوه گر می نماید و هوشمندی اجتماعی، سیاسی و استراتژیکی اش را نشان می دهد. نام " آتیلا "، گوتیک و به معنای پدر کوچک است. این نام دربرگیرنده احترام، علاقه باطنی و ترس بود- در اینجا صرفاً نمونه های قابل قیاسی از تاریخ، برای مثال لقب هایی نظیر " پدر کوچک سزار " یا " پدر کوچک استالین " تصور می شود.

دیدگاه سیاسی آتیلا چگونه به نظر می رسید؟ مسلماً او می خواست شیوه های جدید زندگی را به اجرا درآورد و به تدریج به زندگی چادرنشینی گذشته قومش خاتمه دهد.آیا در این صورت یک امپراتوری چندقومی مستقل هونی قابل تصور بود؟ آیا اصلاً، همان گونه که برخی بیمش را داشتند، او در این رؤیا به سر می برد که پس از غلبه بر امپراتوری های روم و ایران، حاکم جهان گردد؟ با توجه به مدت کوتاه حاکمیت قدرت هونی، هیچ پاسخی برای این گونه سؤالات وجود ندارد. هر قدر هم امید آتیلا برای دستیابی به موضع برتری طلبانه هون ها در حاشیه شمالی دنیای باستان زیاد بوده باشد، - که البته برای این منظور به نوسازی این ملت نیز مبادرت ورزید- اما تشکیل یک امپراتوری بزرگ و گسترش آن مستلزم زمان زیاد و همچنین یک سرزمین جدید بود.

دنیای هون ها احتمالاً هرگز قابل تلفیق در غرب نبود؛ زورورزی و ستمگری هون ها سابقه طولانی داشت که ناشی از شرایط زندگی شان به عنوان قوم سوارکار در دشت های آسیایی بود- آنان طی مدت کوتاهی قادر به ترک عاداتشان نبودند. دلیل دیگر برای غرابت هون ها، مذهب شمنی (21) ‌آن ها بود؛ مذهبی شاخص برای قومی شکارچی و بیابان نشین که مرزهای میان انسان و طبیعت را از میان برده و به حیوانات نیروی سحرآمیز بخشیده بود.

مذهب غیبگویان، درک علائم وقوع حوادث، حالات سکر و مستی و درمان شناسی های سرّی. مسلماً این معنویت مبتکرانه به نظر رومیان مشکوک آمد و در میانشان این زمزمه نیز به گوش می رسید که هون ها هرگونه رسوم وحشت آوری از قبیل جادوگری و فرزندکشی را به طور مرتب اجرا می کنند. نحوه برخورد آتیلا با مسیحیت نیز نامعلوم است. اما می توان تصورش را نمود که او به عنوان حاکم هون ها- همانند خان آوارها که سال ها بعد از او پا به عرصه حیات گذاشت- به انجام وظایف پرستشی خاصی می پرداخت که به موجب آن، او و اعضای طایفه اش حق گرویدن به مذهب مسیح را نداشتند. از سوی دیگر در دربارش، مسیحیان رومی- کاتولیک و گوتی - آرینی نیز به عنوان پیروان وی و یا شاهزادگان اقوام مطیع و فرمانبرداری نظیر گوت ها و گِپیدها وجود داشتند.

آتیلا و هون ها، بزرگ ترین تهدید برای اروپا محسوب می شدند. آنان در بدترین حالت، به عنوان بربرهای خرابکار و غارتگران خشمگینی به شمار می رفتند که به چیزی جز سلطه گری، کشتار، قتل نفس و قلع و قمع اقوام فکر نمی کردند. همین امر موجب گردید تا مسیحیان آتیلا را مورد نفرین ابدی قرار دهند و از او به عنوان " تازیانه خداوند " یاد کنند- عنوانی که نخستین بار توسط ایزیدور فون سِویلا (22) به کار رفت: آتیلا به عنوان جبار و مخالف مسیحیت و همچنین به عنوان حاکم ویرانگر جهانی که از این پس اهریمنی شد و از قرن پانزدهم با صفات شیطانی وصف گردید، با سری شبیه به سگ و شاخ ها و صورت بُز. گرچه حاکمیت مطلق آتیلا هشت نه سال بیشتر طول نکشید، اما با گذشت بیش از 1500 سال هنوز هم یاد و نام او در اذهان باقی مانده است. براساس یک اسطوره گوتی و شاید هم طبق شعار " اهریمنی، اما خویشاوند " که یک موضع کاملاً دوگانه در قبال گوت ها بود، هون ها باید فرزندان ارواح سرگردان در دشت ها و جادوگران گوتی باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Boxeraufstand، قیام بوکسورها در سال 1899 با شورش اعضای انجمن چینی، " فرقه میهن پرستانه مشت های آهنین " علیه خارجیان شروع شد و در 1901 با همکاری دولت های اروپایی ( انگلستان، فرانسه، آلمان ) با ژاپن و آمریکا سرکوب گردید و امتیازهای بازرگانی بیشتری از چین دریافت گردید. (م)

2.Priscus، تاریخ نویس یونانی ( مرگ در 471 میلادی )، کتاب " تاریخ امپراتوری بیزانس و آتیلا " در هشت جلد مهم ترین اثر او می باشد. زندگی آتیلا و هون ها را فقط پریسکوس نوشته است. (م).

3.خوشبختانه در آن زمان دولت قدرتمند ساسانی بر ایران حکومت می کرد و سد محکمی در برابر نفوذ هون ها به مرزهای شمالی کشور تشکیل می داد (م).

4.Xiung-Nu

5. هون ها خرافاتی بودند. وزیر آتیلا یک ایرانی به نام هرمز که ظاهراً همسر نامادری آتیلا بود، نمی خواست هون ها به ایران حمله کنند و در رعد و برق وحشتناکی که روی داد، سمت غرب و اروپا را به آتیلا نشان داد و گفت سرنوشت تو در آنجا است. او هم به اروپا حمله کرد. (م)

6.Don، رودی در روسیه به طول 2100 کیلومتر که از کوه های نزدیک مسکو سرچشمه می گیرد و به دریای آزوف می ریزد (م).

7.Indogermanen
8.Sidonius Apollinaris(433-479)
9.Honorius
10.Aetius
11.Johannes
12.Galla Placidia
13.Vallentinian III
14.Illyrien، قومی در شبه جزیره بالکان (‌م).
15.Rua
16.Bleda
17.Attila
18.Berig
19.Onegesius
20.Ernak
21.Schamanismus
22.Isidor von Sevilla
 

منبع مقاله :

آرتز، پتر (1391)، کوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علی رحمانی (تیرداد)، مرضیه ذاکری، تهران: امیرکبیر، چاپ اول.



 

نویسنده: پتر آرتز

مترجمان:
علی رحمانی (تیرداد)
مرضیه ذاکری