نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

انگلستان ثمره كوچ اقوام يا حاصل مهاجرت قبايل ژرمن است. حدود سال 400 ميلادي نيروهاي رومي از ايالت بريتانيا ( انگلستان و ويلز كنوني ) خارج شدند، زيرا روم ديگر قادر به دفاع از آن ايالت نبود. حال روميان مقيم تنها ماندند، در حالي كه مي بايست هم به اداره امور شهرشان مي پرداختند و هم در برابر پيكت ها (1) و اسكات هايي (2) كه از ايرلند و به ويژه از اسكاتلند امروزي به بريتانيا حمله مي كردند، از خود دفاع مي نمودند. از اين رو بريتانيايي ها، ساكسن ها، آنگل ها و يوت ها (3) را از دانمارك به كمك طلبيدند. جنگجويان به اينجا آمدند و در همين جا اقامت گزيدند. آن ها سرانجام بريتانيايي ها را از موطن خويش راندند و به تأسيس چندين پادشاهي كوچك مبادرت ورزيدند؛ اين پادشاهي ها كم كم با يكديگر تركيب شدند و حدوداً در اواخر قرن نهم ميلادي دولت آنگلوساكسني را پديد آوردند. در سال 1066، آخرين پادشاه آنگلوساكسني از انگلستان در مقابل دوك نورماندي (4)، ويلهلم ( ويليام ) فاتح، در نبردي در نزديكي هاستينگس (5) تن به شكست داد. او جد همه پادشاهان انگليس تا به امروز است.
انگليسي ها، مهاجرت قبايل ژرمن را به عنوان سرآغاز تاريخشان قلمداد مي كنند. با تركيب آنگل ها و ساكسن ها، اين دو قبيله ژرمني، قوم جديدي پديد آمد. از اين رو انگليسي ها خود را از نژاد ژرمن مي دانند؛ اين از زبانشان كاملاً مشهود است. زبان كنوني انگليسي در حقيقت حاصل ترقي و تكامل تدريجي زبان مهاجران آنگلوساكسني است. براي مثال واژه انگليسي " واتر " ( water ) به معناي آب، توسط جنگجويان بيگانه به اين جزيره آورده شده است؛ آنان در زادگاه خود، واقع در شمال آلمان، اين واژه را در مورد مردماني به كار بردند كه در كنار آب زندگي مي كردند. بوميان خود را با فرهنگ و زبان بيگانگان وفق دادند، در حالي كه در فرانسه اين فرانك هاي ژرمني بودند كه فرهنگ و زبان رومي را پذيرا شدند.
در سال هاي 55 و 54 قبل از ميلاد، ژوليوس سزار نخستين حملات خود را به اين جزيره آغاز نمود تا مانع از همبستگي ميان بريتانيايي هاي سِلتي و گُل هاي سِلتي گردد و بدين ترتيب راحت تر بتواند سرزمين گل ها را تحت حكومت خويش قرار دهد. اما اين لشگركشي پرهزينه با موفقيت ناچيزي روبرو گشت؛ گرچه رومي ها از رودخانه تايمز (6) عبور كردند، اما موفق به استقرار حكومت رومي نشدند. حدود يكصد سال بعد، سال 43 ميلادي، به فرمان امپراتور كلاوديوس، ايالت بريتانيا تأسيس شد. در سال 60، آيسِنِرهاي (7)‌سِلتي به رهبري ملكه افسانه اي شان بوديكا (8) عليه سلطه بيگانگان قيام كردند؛ ولي اين شورش كه نام ملكه نيز بر آن نهاده شد، پس از موفقيت هاي اوليه به طرز خونباري فرونشانده شد. در سال 84، يكي از آخرين نبردهاي بزرگ در نزديكي مونس گراوپيوس (9) به وقوع پيوست؛ در اين نبرد، لژيون هاي به طور كامل مجهز شده از نيروهاي ضربتي بسيار قديمي بريتانيا كه با ارابه هاي فرسوده و شمشيرهاي بلند نوك پهن وارد ميدان شده بودند، كاملاً متمايز بودند. اين نبرد به جنگي نابرابر تبديل شده بود.
در قرن دوم، حكومت رومي ها در انگلستان به بيشترين وسعت خود رسيده بود. مساحت ايالت بريتانيا تقريباً با انگلستان و ويلز كنوني برابري مي كرد. اما آن ها هرگز نتوانستند اسكاتلند امروزي را تحت فرمان خويش درآورند و از اين رو به آنچه كه به دست آورده بودند، بسنده كردند؛ چنانكه در سرزمين ژرمن ها نيز بدين گونه عمل كردند. در سال 121، به دستور امپراتور هادريان، ساخت " ديوار هادريان " آغاز گرديد كه مي بايست از ايالت بريتانيا در برابر حملات وحشيانه پيكت ها و اسكات هاي برخاسته از مناطق شمالي محافظت مي كرد. اين حصار با طولي نزديك به 120 كيلومتر از دريا تا دريا، از خليج سالوي (10) در غرب ( نيوكاسل ) تا مصب تاين (11) در شرق ( كارليسل ) ادامه داشت. اين ديوار به مراتب از سنگ ساخته شده و بلندترين نقطه آن، حدود 6 متر ارتفاع داشت. در دو طرف ديوار، گودال هاي عميقي موجود بود، ضمن آنكه در اين ميان تعداد بسياري برج هاي ديده باني، حصارهاي كوچك تر و هفده دژ متناسب با شمار نيروهاي نظامي به چشم مي خورد. در مقايسه با ليمس كه احداث آن چندين سال قبل به عنوان خطي مرزي با اهداف نظارتي آغاز گرديده بود، ديوار هادريان بيشتر به منزله يك مرز نظامي قابل تعبير است. گرچه اين ديوار مرتفع تر و از همه لحاظ مستحكم تر بود، اما به نسبت طول كمتري داشت ( ديوار هادريان با 120 كيلومتر در مقابل ليمس با 548 كيلومتر طول ).
در غرب، به ويژه در شمال جزيره كه شامل كوهستان هاي بدآب و هوا و كم ثمر بود، از حيات متمدن رومي حاكم در مناطق شرقي و جنوبي خبري نبود. فقر حاكم در سرزمين آزاد اسكاتلند، مانع جذب تاجران از مناطق جنوبي مي شد. بوميان اين مناطق تا جزاير شتلند، در اقامتگاه هاي جداگانه اي زندگي مي كردند، بدون آنكه با گذشت قرن ها تغيير چنداني در زندگي شان حاصل شده باشد. تنها كساني كه همواره به تحرك مي پرداختند، پيكت ها بودند: گروه هايي از جنگجويان آزاد كه خطري دائمي براي ايالت رومي بريتانيا محسوب مي شدند. نام آن ها برگرفته از آيين مذهبي و كهن رنگ كاري بدن است. اسكات هايي كه اهل شمال ايرلند بودند، در دو قرن پنجم و ششم به شمال اسكاتلند مهاجرت كردند؛ آنان نام خود را بر اين سرزمين نهادند.
قرن سوم دوران شكوفايي ايالت رومي انگلستان بود. در اين دوران، فرهنگي پديدار گشت كه در آن، سنت هاي محلي و منطقه اي با دستاوردهاي مديترانه اي درآميخت. زبان لاتين گسترش عمومي پيدا كرد؛ مكان هايي مانند كولچستر (12)، وينچستر (13) يا لايكستر (14) از شكل تغييريافته اي از واژه لاتين " كاستروم " (15) ( موضع محكم، قلعه ) در نامشان برخوردار گشتند. در هريك از شهرهاي رومي بريتانيا خيابان هاي راست گوشه اي به سبك كلاسيك، ميدان هاي بزرگ، بازيليك، معبد سلطنتي، آمفي تئاتر و چشمه هاي آب گرم تأسيس شد. لُندنيوم (16) ( لندن ) كه حدود 30000 سكنه داشت، به مركز اداري و تجاري ايالت تبديل شد. اين شهر در موقعيت استراتژيك مناسبي قرار داشت، زيرا از يك سو كليه كشتي هايي كه از دريا مي آمدند، با عبور از رود تايمز در اين منطقه به خشكي مي رسيدند و از سوي ديگر راه هاي شبكه اي ايالت در اينجا با هم تلاقي پيدا مي كردند. در روستاها نيز روستاييان براي كشاورزي پيشرفته و رو به رشد تلاش مي نمودند. شاهزادگان اصيل سِلتي به عنوان شهروندان رومي، مأمور رسيدگي به امور هموطنانشان شدند، در حالي كه با وضع ماليات ده درصدي براي بوميان، امر ماليات دهي را براي آنان قابل تحمل تر كردند. نيروهاي آنگلوساكسني، بسيار مطلوب و مقبول ارتش روم بودند؛ صادرات قلع، مس و سرب نيز براي كل امپراتوري منفعت زيادي دربرداشت.
مسلماً زماني كه بريتانيا يك ايالت رومي بود، براي هميشه شاهد صلح و رفاه نبود. اسكات هاي وحشي از غرب به سوي بريتانيا هجوم آوردند، پيكت ها حتي ديوار هادريان را ويران كرده و از آن گذشتند و دزدان دريايي ساكسني سواحل را ناامن ساختند. اما هنگامي كه امپراتور هونوريوس در سال 407، برخلاف خواست مردم، دستور بازگشت نيروهاي رومي را صادر كرد ( زيرا خطر پيشروي ژرمن هاي ساكن در اين خشكي به سوي امپراتوري روم، روز به روز شدت مي گرفت )، شهرهاي رومي در بريتانيا، به حال خود رها شدند: اما مدتي بود كه ديگر مهاجمان بربر كه با عبور از اين شهرها نفوذ خويش را گسترش داده بودند، دست به فجايع هولناك نمي زدند. حال اعضاي انجمن شهر با همان ژرمن هايي كه چندي پيش از خطرناك ترين رقبايشان به شمار مي آمدند، عهدنامه هايي را بسته و از اين طريق به آنان نزديك شده بودند: ساكسن ها، آنگل ها و يوت هايي كه بعضاً نيروهاي فرانكي يا فريزي را تقويت مي كردند. بيگانگان به عنوان هم پيمان در اينجا اقامت يافته و با همين عنوان از دستمزد، تغذيه و مسكن مناسب برخوردار گرديدند. اما همان گونه كه در مورد گوت ها و واندال ها شاهد بوديم، در اينجا نيز اجراي قوانين، تنها در محدوده زماني خاصي امكان پذير بود. سرانجام بايد جمعيت بومي به اين موضوع پي مي برد كه اوضاع را از آنچه بود، بدتر كرده است. حدود سه قرن بعد، راهب و تاريخ نويس آنگلوساكسني، بِدا وِنِرابيليس (17) ( مرگ در 735 )‌در تاريخ كليسايي خود پيرامون آنگلوساكسن ها، به شرح ماجراي مهاجران ساكسني در بريتانيا پرداخت:
" در آن زمان ( حدود سال 442 )‌قبيله آنگل ها يا ساكسن ها، به دعوت پادشاه خود، فورتيگرن (18) سوار بر سه كشتي طويل به سوي بريتانيا حركت كرد و به دستور همين پادشاه، در بخش شرقي جزيره مستقر گرديد تا ظاهراً به خاطر اين سرزمين بجنگد، اما در حقيقت قصد تصرف آن را داشت. آنگاه نبردي ميان ساكسن ها و دشمناني كه از مناطق شمالي حمله ور شدند، درگرفت كه به پيروزي ساكسن ها انجاميد. اما هنگامي كه اخبار اين پيروزي، حاصلخيزي جزيره و عدم تمايل بريتانيايي ها براي بازگشت به زادگاه خود [ ساحل الب سفلي ] منتشر شد، بلافاصله ناوگان عظيم تري به همراه گروه قوي تري از جنگجويان روانه منطقه گرديد كه با گروهي كه از قبل اعزام شده بود، ارتش شكست ناپذيري را پديد آورد. "
مي گويند فورتيگرن، زمامداري با اصل و نسب بريتانيايي، در حالي كه از سوي بربرهاي شمالي، پيكت ها و اسكات ها تهديد مي شد، ژرمن ها اعم از يوت ها از ژوتلند، آنگل ها از هلشتاين (19) و ساكسن ها از منطقه ميان رودخانه هاي اِلب و وِزِر (20) را به كمك طلبيد و به آنان به خاطر مزدوري هايشان وعده زمين داد. ظاهراً نخستين گروه از بربرهاي ساكسني به هدايت رهبران افسانه اي خود، هنگيست (21) و هورسا (22) با عجله نزديك گرديدند و در كِنت به خشكي رسيدند. اما برخلاف انتظار، هم پيمانان به زودي نسبت به دريافتي هاي منظم خود ابراز نارضايتي كردند و به مخالفت برخاستند. آنان پس از انجام چندين نبرد پيروزمندانه بخش اعظم اين سرزمين را تصاحب كردند. بدين ترتيب نخستين گام مهاجرنشيني ژرمن ها، به ويژه در امتداد دره هاي پرآب ميان تايمز و هومبر (23) در جنوب شرقي جزيره برداشته شد.
درباره آنچه كه در اينجا به طور خلاصه بيان گرديد، نظرهاي بسيار متفاوتي وجود دارد. مهاجرت گروهي همه اقوام، مسلماً به صورت پيوسته و هماهنگ تحقق نيافته بود، بلكه به تصرف درآوردن سرزمين ها در چندين مرحله صورت گرفته و گروه هاي مختلف در زمان هاي متفاوت به سوي مناطق جداگانه و مستقل از يكديگر حركت كرده بودند. ده ها سال طول كشيد كه بيست تا سي هزار سرباز آنگلوساكسني توانستند به وسيله كشتي از اين مجراي آبي عبور كنند. مدت ها قبل از پايان حكومت رومي، منطقه واقع در دو طرف كانال مانش، " ساكسن " نام داشت؛ در اين منطقه به منظور مقابله با دزدان دريايي ساكسني، مرز نظامي مستقلي در شرق بريتانيا و همچنين در شمال سرزمين گل ها ايجاد گرديد. گوت هاي غربي در جنوب فرانسه هم مجبور به مبارزه با ساكسن ها بودند، زيرا اينان در مصب رودخانه هاي لوار و گارون (24) موضع خود را مستحكم كرده بودند. علاوه بر اين، يافته هاي باستان شناختي نشان مي دهد كه ظاهراً در قرن چهارم گروه هايي از ساكسن ها به منظور مهاجرنشيني به اين منطقه آمده بودند. آنان، در حالي كه تا دندان مسلح بودند، با قايق هاي هجده تا بيست پارويي خود به اينجا رسيدند تا پس از غارت اين منطقه با سرعتي برق آسا ناپديد شوند. اما كرانه شرقي بريتانيا هموار و از مصب هاي بسياري برخوردار بود، به گونه اي كه پهلوگيري كامل كشتي ها را امكان پذير مي ساخت. برخي از اين دزدان دريايي فرصت را مغتنم شمردند و در اينجا ساكن گرديدند. اينك اوضاع به وخامت گراييده بود. پس از آنكه نخستين افراد ماجراجو و بي باك رسماً به خدمت بريتانيايي ها درآمدند، بلافاصله در ميان كساني كه هنوز هم در سرزمين اجدادي خود به سر مي بردند، شايع شد كه بريتانيا وطن افسانه اي جديد است. علاوه بر اين، قطعاً همگان مي دانستند كه رم در خصوص حفظ مواضعش در بريتانيا با مشكلات فراواني روبروست؛ حتي حفاظت از سواحل با نظارت و سازماندهي رومي ها نيز ديگر مؤثر واقع نمي شد. در نوشته هاي معاصر، نام ساكسن ها بارها به ميان آورده مي شود؛ احتمالاً نام آن ها به جاي كليه اقوامي به كار رفته است كه از طريق دريا، با هدف غارت و چپاول به اين منطقه آمدند. آنان به طور جداگانه، به صورت گروه هاي مهاجر يا انبوهي از لشگريان كه هرچند در قالب واحدهاي بزرگ و مركزي سازماندهي نشده بودند، رهسپار اين ديار گرديدند. نام هاي موهومي مانند هنگيست و هورسا ثابت مي كنند كه رهبرانشان از شخصيت هاي بزرگ تاريخي نبودند كه يك حكومت مهم سلطنتي را جلوه گر سازند. حتي مهاجران نيز مدت ها پس از رسيدن به مقصد، به تشكيل اتحاديه هاي سياسي بزرگ تر مبادرت ورزيدند.

ورود آنگلوساکسن ها به بریتانیا. رهبران افسانه ای هنگیست و هورسا حدود سال 440 جنگجویان ساکسنی را به سوی این جزیره هدایت کردند
در اواخر قرن پنجم، با افزايش تعداد تازه وارداني كه از خاك اصلي قاره اروپا به اين جزيره قدم نهادند، پيروزي آنگلوساكسن ها نيز افزون تر شد. آنگاه بريتانيايي ها به مقاومت برخاستند و آن طور كه در افسانه ها آورده اند، هورسا در نبردي عليه بوميان كشته شد. در آغاز قرن ششم، بريتانيايي ها در نبرد معروف " مونس بودونيكوس " (25) به يكي از آخرين پيروزي هاي خود بر آنگلوساكسن ها دست يافتند. همچنين شايان ذكر است كه بعدها در روايتي، پادشاه افسانه اي آرتور (‌ آرتوس ) با اين نبرد مرتبط دانسته شد: به عنوان قهرماني كه با بي دينان آنگلوساكسني مي جنگد و افتخار مي آفريند.
با وجود مبارزه دفاعي بريتانيايي ها، تازه واردان به پيروزي هاي بيشتري دست يافتند. از توضيحات گيلداس(26)، كشيش ويلزي چنين برمي آيد كه آنان بايد اقدامات بسيار وحشيانه اي صورت داده باشند. البته با كمي دقت مي توان از كتاب اين كشيش، تحت عنوان " درباره تخريب و تسخير بريتانيا " ( تدوين شده قبل از سال 547 ميلادي ) بهره فراوان برد. بنا به گفته وي، مزدوران سابق و تازه واردانشان جمعيت بومي را به خاك و خون كشيدند و تقريباً به طور كامل ريشه كن نمودند. ديگر بدتر از اين نمي شد. بريتانيايي ها از شرق به غرب رانده شدند، به طوري كه در حقيقت بخش شرقي جزيره به طور كامل زير سلطه آنگلوساكسن ها قرار گرفت. كورنوال (27)، ويلز و اسكاتلند، بريتانيايي ماندند - مناطقي كه هنوز هم تحت نفوذ شديد سنت سِلتي قرار دارند.

یک قایق پارویی متعلق به آنگل ها و ساکسن ها که از باتلاق نیدام / جنوب دانمارک خارج گردید
قبل از آغاز قرن هفتم، آنگلوساكسن ها بخش اعظم بريتانيا را تحت تسلط خود درآورده و به پادشاهي هاي كوچك متعددي تقسيم كرده بودند. از اين ميان تنها هفت پادشاهي شامل كنت، زوسِكس(28)، اِسكس (29)، وِسِكس (30)، اُستانگلين (31)، مِرسين (32) و نورتومبرين (33) توانستند استقلال خود را حفظ نمايند؛ بدين خاطر اين دوران به عهد " هفت حكومت " معروف گرديد. برخي از اين اسامي به سهولت از نام قبايلشان مشتق شده اند. زوسكس، اِسكس و وِسكس به قلمرو ساكسن هاي جنوبي، شرقي و غربي و همچنين اُستانگلين به قلمرو آنگل ها اطلاق مي شود. پراكندگي پادشاهي ها و امپراتوري هاي كوچك، به رقابتي سخت و خونبار بر سر استيلاي سياسي انجاميد؛ از اين رو دوران ظهور آنگلوساكسن ها، به طور قطع درخششي از فرهنگ را در صفحه تاريخ انگلستان مجسم نمي سازد. نه اراده تفاهم سياسي، بلكه اراده قدرت يكايك پادشاهان قدرتمندي كه يكباره وارد صحنه شدند و بلافاصله ناپديد گشتند، بر اين دوران تأثيرگذار بود. ضرب و جرح،‌ قتل عمد و غيرعمد زمينه ساز اعتراض هاي شديد بود و در اين بين اقدامات قهرمانانه و افتخارآميز، در نقطه مقابل زد و خوردهاي مختصر و پياپي ميان گروه هاي كوچك جنگجويان قرار داشت. روحيه رزمي مبارزان ساكسني به طور قطع با وفاداري بي قيد و شرط مريدان مرتبط بود. توسعه و تعميق روابط مقتدا و مريد، نه تنها از تدوين زودهنگام قانون اساسي ژرمن ها، بلكه از پايان عمر حكومت روميان نيز حكايت داشت. ساكسن ها نيز بدين ترتيب عمل كردند؛ واژه انگليسي " لُرد " هنوز هم به اين موضوع اشاره دارد. اما اين رابطه مبتني بر وفاداري متقابل، يكطرفه نبود: مريد به مقتدايش خدمت مي كرد، مقتدا نيز متقابلاً معيشت او را تأمين مي نمود. بعيد نيست تحولي نظير آن، در اين قاره به فئوداليسم فرانكي منجر شده باشد.
شايد بتوان با توجه به پيدايش شخصيت و همچنين موقعيت پادشاه اعظم يا اصطلاحاً " برِت والدا "(35) به حدود توسعه حكومت سياسي در اين دوران پي برد. برخي پادشاهان موفق شدند اختيارات حكومتي شان را تا امپراتوري هاي كوچك ديگر گسترش دهند. آلفرد بزرگ ( 871-899 ) پس از آنكه وايكينگ هاي (36) دانماركي را در 878 ميلادي در نزديكي اِدينگتون شكست داده بود، به وحدت بخش بزرگ جزيره ملقب شد. ظاهراً بايد دودمان " مقدس " او كه از ساكسن هاي غربي نيز بودند، تقريباً تا قبل از ورود نورمان ها بر بريتانياي كبير حكومت كرده باشند. در حالي كه آنگلوساكسن ها مجبور به پيمودن راهي نيمه تاريك و طولاني براي دستيابي به وحدت سياسي خود شدند، كليسا از نزديك به دويست سال قبل، اين وحدت را پديد آورده بود. در آنجا روندي بسيار مسالمت آميز، اما در عين حال بي نهايت خطير جريان داشت.

پادشاهی ها و مراکز حکومت در بریتانیای جنوبی حدود 600 میلادی
لازم به نظر مي رسد كه نام يكي ديگر از پادشاهان معروفي را كه در اوايل اين دوران مي زيست، به ميان آورد: ردوالد (37) ( بِرت والداي چهارم ) كه در 616 ميلادي در نبردي در ساحل ايدله (38)، پادشاه اِتلفريد (39) از نورتومبرين را مغلوب ساخت. پادشاه ردوالد در تاريخ نويسي از جايگاه ويژه اي برخوردار است، زيرا احتمال مي رود او نيز يكي از سرنشينان كشتي غرق شده ساتون هو (40)‌ ( در سال 625 ) كه كشف آن هيجان عمومي را برانگيخت، بوده باشد. اين كشتي غرق شده ژرمني، در سال 1939 در سوفولك (41) كشف گرديد. بي شك، در ميان كليه اشياي مكشوفه اعم از شمشيرها، سپرها، بشقاب نقره اي بيزانسي و سكه هاي طلاي فرانكي، كلاه خود آهني با روكش هاي برنزي طلاكوب و قلع كوب شده اش، معروف ترين يافته اي است كه هم اكنون در موزه بريتانيا در لندن، مورد بازديد علاقه مندان قرار مي گيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1.Pikten قومي ساكن در شمال اسكاتلند بودند كه توسط روميان به اين نام شناخته شدند (م).
2.Scoten ( به آلماني Skoten )، قومي وايكينگ بودند كه از شبه جزيره اسكانديناوي به جنوب حمله كردند و در سرزمين شمالي جزيره انگلستان ساكن شدند و اسكاتلند را تشكيل دادند (م).
3.Jüten
4.Normandie
5.Hastings
6.Themse (Thames ) رودي به طول 346 كيلومتر كه 311 كيلومتر آن قابل كشتيراني است و از لندن مي گذرد (م).
7.Icener
8.Boudica
9.Mons Graupius
10.Solway
11.Tyne
12.Colchester
13.Winchester
14.Leicester
15.Castrum
16.Londonium
17.Beda Venerabilis
18.Vortigern
19.Holstein
20.Weser
21.Hengist
22.Horsa
23.Humber
24.Garonne، رودي به طول 575 كيلومتر كه با چند كانال، درياي مديترانه را به اقيانوس اطلس وصل مي كند (م).
25.Mons Badonicus
26.Gildas
27.Cornwall
28.Sussex
29.Essex
30.Wessex
31.Ostanglien
32.Mercien
33.Northumbrien
34.Heptarchie
35.bretwalda
36.Wikinger اقوام وحشی و دريانوردان ماهري بودند كه از شبه جزيره اسكانديناوي طي قرن هاي هشتم و نهم ميلادي اروپا را مورد تهاجم خود قرار دادند و حتي تا درياي مازندران پيش رفتند (م).
37.Redwald
38.Idle
39.Ethelfried
40.Sutton Hoo
41.Suffolk

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.