پيشينه و تعابير جامعه ي آرماني
از ديرباز در بين انديشمندان و فيلسوفان اجتماعي، طراحي، تعريف و ترسيم مدينه ي فاضله و جامعه ي آرماني و مطلوب به اشارت و تصريح با نام و تعابير گوناگون و در لابه لاي مباحث ديگر يا به صورت مستقل معمول بوده است. اکنون نيز در کتاب هاي جامعه شناسي، بحث جامعه ي تيپيک، بررسي و ارائه ي جامعه ي نمونه و ايده آل را دنبال مي کند.
دانشوران بسياري، از جوامع آرماني گوناگون و با نام و عنوان هاي مختلفي سخن به ميان آورده اند که بدانها اشاره مي شود:
1. تعابير و اشارات اوّليه:
به گفته ي ارسطو، نخستين کسي که درباره ي بهترين شکل حکومت، نظر داده است، هپيودام ملطي، معمار نامور يوناني است. (1) ولي شايد بتوان پيش از او، سخن از جامعه ي آرماني را به تفسير ايزدان پرستانه ي هومر منسوب ساخت که در منظومه ي معروف « ايلياد و اوديسه »، نوعي از جامعه ي خيالي مطلوب و آرماني را به تصوير کشيده است. (2)2. عصر زرين:
پس از هومر، اسطوره و اصطلاح « عصر زرين » (3) را پيشينه ي جوامع آرماني دانسته اند که از هزيود hesiode شاعر يوناني سده هشتم پيش از ميلاد، نشئت گرفته است؛ وي با تقسيم دوران عالم به پنج عصرِ زرين، سيمين، مفرغ، قهرماني و آهن، عصر زرين را عصر فرمان روايي کرونوس و خدايان ارشد دانسته که در طيّ آن بشر در پاکي زيسته و از رنجوري در امان بوده است. (4).وي بدبينانه، سير تحول و رهپويي آدميان به سوي تباهي مادّي را مطرح ساخته است.
پس از آن هومر و هزيود، هراکليتوس با تکيه بر اين که همه چيز در حال تغيير و سيلان است، بر پويايي اجتماعي پاي مي فشرد و به گونه اي به جامعه ي آرماني مطلوب خود، اشاره دارد. (5)
البته از تعبير عصر زرين در دوران بعدتر نيز استفاده شده است؛ به عنوان نمونه مي توان در متون ديني و اساطيري ايران باستان از « عصر زرين جمشيد » قبل از ارتکاب گناه و تباهي، ياد کرد که در آن دوران از مرگ و رنج خبري نبود. (6) وي به فرمان اهورامزدا « ورجمکرد » را که همانند بهشت است، روي زمين بر پا کرد. پس از آن، بايد از عصر زرين بهرام که نظامي گنجوي آن در بهرام نامه يا هفت پيکر به تصوير کشيده، نام برد و پس از آن دو، مي توان به عصر زرين انوشيروان اشاره نمود که به دادگري و خردورزي و قدرت، اشتهار يافت. (7)
گفتني است که اسطوره هاي عصر زرين، اگر چه نوعي واپسگرايي از جهان واقعيت به دوران اساطيري گذشته است، ولي از آن جا که نوعي جامعه ي بهتر و آرماني را به تصوير مي کشد، آن را پيشينه ي جوامع آرماني دانسته اند.
3 . بهشت هاي اين جهاني:
نام و عنوان ديگر در پيشينه شناسي جوامع آرماني، « بهشت هاي اين جهاني » است؛ اگر چه بعضي، اين تعبير را به طور کلي بر کنار از مقوله ي آرمان شهرها و متفاوت با آن ها شناسانده اند، (8) برخي ديگر، سخن از « بهشت هاي اين جهاني » را هم ناظر به ترسيم جامعه ي آرماني دانسته اند؛ بر اساس اين ديدگاه، افسانه ي گيل گمش که کهن ترين بهشت شناخته شده ي اين جهاني است، (9) هم چنين در سده ي دوم ميلادي کتاب تاريخ راستينِ لوسين، نويسنده ي رومي که جزيره اي خيالي را وصف مي کند که « خوش بختي » نام دارد و آب جويبارهاي آن، صاف و زلال و چمن زارهايش، غرق در گل است، از پيشينه هاي مکتوب جوامع آرماني محسوب مي شوند. (10)گفتني است در ايران باستان نيز از دو بهشت زيباي اين جهاني يعني دو شهر بنا شده ي سياووش کاووسيان يعني « کنگ دژ و سياوشگرد » ياد شده که شهري داراي دست و پا و روان است که بر سرِ ديوان نهاده شده و مردمان، در آن به عبادت حق پرداخته و از نيکي برخوردار و همگان در امان هستند، نيز کاخ کيکاووس و افراسياب، از بهشت هاي زميني محسوب مي شود. (11)
4. تعابير صريح و تدوين کتاب مستقل:
پس از تعابير و اشارات نخستين در سخنان هومر، هزيود و هراکليتوس و نويسندگان عصر زرين و بهشت هاي اين جهاني، اين مباحث با استقلال و صراحت بيشتري ادامه يافته و قبل از افلاطون و ارسطو، به ويژه در زمان رونق دموکراسي آتن و سيسيل، در ميان فيلسوفان مطرح بوده است، ولي نخستين اثر مکتوب و مستقل درباره ي جامعه ي آرماني را کتاب جمهور از افلاطون دانسته اند.وي در اين کتاب و بخش هايي از دو رساله ي تيمائوس و کريتياس، مدينه ي فاضله خود را معرفي کرده است و براي اوّلين بار از اشتراک اموال و همسر در ميان برخي طبقات اجتماعي سخن گفته است و به تعبيرِ ارسطو، اين بدعت را ارائه نموده است.
پس از کتابِ جمهور افلاطون، کتاب سياست ارسطو، اثري مستقل در اين زمينه است. اين دو کتاب، برخلاف آراي پيشينيان و سوفسطائيان، اخلاقيات را در امور اجتماعي و سياست، مبنا قرار داده اند. (12)
اين رَوند هم چنان ادامه يافت و پس از آن دو، انديشمندان بسياري در مغرب زمين همانند اگوستين قديس در کتاب شهر خدا، توماس مور در اتوپيا = آرمان شهر، فرانسيس بيکن (1927) در آتلانتيس نو يا آتلانتيک نوين، کامپلانا (1623) در شهر آفتاب، راسل در جهان بيني علمي، فنلون (1699 ) در کتاب تلماک و کابت در کتاب سفر به ايکاريا، مورلي در رمز طبيعت، ويليام موريس در ناکجا آباد، ولز در جامعه ي آرماني نوين، شيلر در زيبا شناسي براي انسان، استورات ميل در کتاب آزادي و هربرت مارکوزه در الهه ي عشق، جامعه ي آرماني مورد نظر خويش را معرفي کرده اند.
رَوند طراحي و تدوين آثار مکتوب مستقل در مورد جامعه ي آرماني هم چنان در دوران مدرنيته و پسامدرن ادامه يافت و آرمان شهرهايي نو، با رويکرد و رهيافت هاي جديدي مطرح شد و مي شود، به همين جهت، برخي اساساً انديشه ي آرمان شهر را، مربوط به دوران پس از رنسانس و نوگرايي هاي بعد از آن دانسته اند و انديشه هاي پيشين و حتي جمهوري افلاطون را داراي همانندي سطحي با آرمان شهرهاي نوين تلقي کرده اند. (13)
شايد راز اين نگرش آن باشد که جامعه ي آرماني دوران مدرن، جامعه اي است که در وهله ي اوّل، خود مردم در توافق با يکديگر، آن را بنيان گذاشته اند و سرو سامان بخشيده اند و در آن مردم، آزاد و خود سامان زندگي خود را رقم مي زنند. راولز اين نظر را بر مبناي نظريه ي قرار داد اجتماعي استوار مي داند ولي هابر ماس، ديدگاه خود را مبتني بر آن نمي نگرد. (14)
در دوران هاي اخير دو اصطلاح ديگر نيز در مورد جامعه ي آرماني به کار گرفته شد که بدان اشاره مي شود:
5. اوشرني ها:
برخي بين آرمان شهرها و « اوشرني ها » (15) تفاوت قائل شده اند، زيرا اوشرني ها، جامعه ي آرماني خود را در همين مکان ولي در زماني ديگر و نوعاً در آينده معرفي مي کنند، ولي آرمان شهرها، جامعه ي مطلوب و آرماني خود را در مکان و جايي ديگر و لو در همين زمان بر پا مي کنند. به نظر مي رسد اين تمايز چنان نيست که اوشرني ها را به کلي از آرمان شهر جدا سازد، زيرا در آرمان شهرها هم به آينده نظر مي شود و از اين جهت همه ي آرمان شهرها، اوشرني هستند. (16)6 . آرکادي ها:
اصطلاح ديگر در مورد جامعه ي آرماني، واژه و تعبير « آرکادي » (17) است؛ اين تعبير، رؤياي حسرت بار اما بدون توهم درباره ي گذشته پيش از شکل گيري جامعه است که بدون قواعد و تشريفات مي باشد. اين رِؤيا و آرمان نيز به تدوين آرمان شهرها مرتبط هستند، اما تمييز بين دو اصطلاح آرکادي و آرمان شهر داراي اهميت است. (18)گفتني است اصطلاحاتي هم چون: « سرزمين عجايب »، « افسانه هاي پريان »، هم چنين « افسانه هاي علمي - تخيلي » جديد که در آن ها فراواني، خوش بختي و پيش رفت هاي عجيب و غريب تصوير مي گردد، به دليل هاي گوناگون؛ مثل توهم محض بودن، مطلوبِ ناممکن بودن، فردگرايي و توجه به ارضاي اميال غير قابل بر آورده شدن فردي، سرپيچي از قوانين طبيعي، به طور کلي با آرمان شهرها متفاوت هستند. (19)
نقد و بررسي
پيشينه اي که بدان اشاره شد از لابه لاي کتاب هاي جامعه شناسي رايج و متعارف که به طور عمده ترجمه ي متون غربي است، استخراج و ارائه شده است، ولي بايد بدانيم که اين گونه پيشينه نويسي، از سيطره ي غربيان بر علوم اجتماعي، نشئت گرفته و با ادله ي مستدل، شواهد متقن و پژوهش هاي علميِ معتبر ناسازگار است، زيرا تأمل و تتبع نشان مي دهد افکار و ايده هاي کمال گرايانه ي اجتماعي، از شرق و تمدن آن سرچشمه گرفته است؛ اين سخن يک ادعا نيست بلکه پژوهش گران و تاريخ و تمدن نگاران غربي نيز به اين واقعيت، تصريح کرده اند:« نخستين يوناني، هسيودوس بود که احتمالا از سرچشمه هاي خاور زمين، اثر برگرفته بود. » (20) « در حقيقت افلاطون قسمتي از طرح مدينه ي فاضله ي خويش را از مشاهده واقعيات مخصوصاً از احوال جوامعي نظير جامعه ي باستاني مصر ساخت.... افلاطون در طرح خويش، به شرق يا لامحاله به مصر باستاني مديون است. » (21)
آلبرماله مي گويد:
ممالکي که پيش از ديگران امور خود را نظم و ترتيب داده اند، شالوده شان در حدود چهار هزار سال قبل از ميلاد در مصر و بين النّهرين ريخته شده و دنباله ي تاريخشان تقريباً در ظرف سي و پنج قرن، دوش به دوش آمده و تا حدود پانصد سال قبل از ميلاد، دوام پيدا کرده و در طيّ اين مدت از حيث کمال و جلال و استواري تمدن بر همه سر بوده اند. غرض، مردم مصر و کلده و آشور است که از نژاد بني حام و بني سام بوده و هر يک دوراني داشته و امپراتوري نيرومندي تشکيل داده اند. (22)
هم چنين ويل دورانت، به صراحت حفاري هاي شهر نيپ پور از شهرهاي تمدن سومري را نشان گر وجود حکومت در مشرق زمين در بيش از سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح معرفي نموده است. (23)
ثانياً بر اساس پژوهش ها و به استناد وجود سازمان و نهادهاي اجتماعي هم چون سازمان و نهادهاي قضايي و اقتصادي در مشرق زمين، نشان از بنيان هاي جامعه انديشي در آن سامان دارد. (24)
بدينسان انصاف علمي، اين واقعيت را به خوبي اثبات مي کند که نسبت دادن ريشه، پيشينه و آغاز مباحث « جامعه ي آرماني » به يونانيان، به دور از يافته هاي علمي است، زيرا نه تنها مشرق و تمدن شرقي، پيش از آباداني و شکل گيري تمدن يوناني، شکل گرفته و وجود داشته است، بلکه به دليل والاتر بودن، استواري و کمال و جلالش، پايه و مبناي شکل گيري تمدن هاي ديگر شده است و حداقل در شکل گيري و رشد آن ها تأثيرهاي جدي داشته است.
بر اساس اين يافته هاي پژوهشي و به تصريح مورخان، تمدن مشرق، پايه و مبناي تمدن هاي ديگر بوده و بر آنان تأثيرات جدي داشته است؛ پس نمي توان پيشينه ي ايده هاي مربوط به جامعه ي آرماني را به يونانيان پيش گفته مستند ساخت و در مورد ريشه و محلّ اخذ آن در مشرق زمين لب فرو بست و خاموش ماند. جاي بسي تعجب است که در کتاب هاي جامعه شناسي موجود حتي به اين واقعيت اشاره اي نيز نمي شود!
بدبختانه در پيشينه شناسي افکار مشرق زمين در مورد جامعه، بايد به اين نکته اعتراف کنيم که در مورد مادها و جامعه ي آرماني مطلوب آنان، اطلاعات بسيار اندکي وجود دارد، (25 )، با وجود اين، نمي توان از اين حقيقت چشم پوشيد که جامعه ي مقتدر پارسي ها و جايگاه بلند آن ها در دوران خود بود که موجب اتّباع و اقتباس يونانيان از آن ها گرديد. (26)
افزون بر آثارِ مکتوبِ مستقل پيش گفته، در جهان اسلام نيز دانشوران و انديشمندان بسياري، از جمله فارابي در کتاب آراء اهل المدينه الفاضله، و السياسة المدينه، ابن سينا در کتاب هاي گوناگون، خواجه نصيرالدّين طوسي، ابن باجه، ملاصدرا، نظامي گنجوي و جامي و ابوالحسين عامري و... نيز در مورد جامعه ي آرماني اسلام سخن گفته اند.
در موضوع اين پژوهش يعني جامعه ي آرماني مطلوب قرآن و اسلام در تفاسير مختلف در ذيل آيات 83- 94 سوره ي کهف، ضمن بيان روايات مربوط به ذوالقرنين، گونه اي از جوامع آرماني وصف شده که در آن، ذوالقرنين ديدار خود از برخي جوامع با مردمي متحد و جامعه اي عادل، خداپرست را گزارش نموده است که بدون نياز به حاکم و قاضي و نيروي انتظامي به خوبي مديريت شده است. (27)
خوش بختانه در دوران معاصر، رَوند فهم و کشف و نظريه پردازي جامعه ي آرماني اسلام به ويژه از ديدگاه قرآن در تفاسير جديد، جنبه ي نظري و تبييني بيشتري يافته است و در آن ها ويژگي هايي هم چون: شورامحوري، اجراي احکام شريعت، صلح، تعاون، خيرخواهي، نشر اخلاق کريمه، رعايت مصالح مردم، امانت داري، عدل، اطاعت خداوند و عدم پذيرفتن حاکمان ظالم و فاسد از سوي مفسراني مانند محمد عبده، محمد رشيد رضا، طنطاوي جوهري، علامه طباطبايي و.... مطرح شده است. (28)
علاوه بر آن، در اين زمينه کتاب هايي همانند جامعه و تاريخ استاد مطهري، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، استاد مصباح يزدي، مدينه ي فاضله در متون اسلامي، محمد حسن مکارم، جامعه از ديدگاه نهج البلاغه، ولي الله برزگر، دموکراسي در نظام ولايت فقيه، مصطفي کواکبيان و...، مباحثي درباره ي جامعه ي آرماني اسلامي نشر يافته است.
پي نوشت ها :
1. ارسطو، سياست، ترجمه ي حميد عنايت، ص 92.
2. مدينه ي فاضله به تصور غربي ها، ص 4؛ آلبرمامه، تاريخ ملل شرق و يوناني ها، ص 169؛ به نقل از رادمنش، تاريخ در قرآن، ص18.
3. عصر زرين، دوران آميختگي انسان با طبيعت و بهره مندي از آن و دوران آزادي، فراواني و آسايش است.
4. اصيل، آرمان شهر در انديشه ي ايراني، ص 20 و رادمنش، تاريخ در قرآن، ص 19.
5. کارل پوپر، جامعه ي باز و دشمنان آن، ترجمه ي امير جلال الدين اعلم، ج1، ص 30-34.
6. ابوالقاسم فردوسي، شاه نامه، ج، ص 42.
7. اصيل، آرمان شهر در انديشه ي ايراني، ص 54.
8. روويون، آرمان شهر در تاريخ انديشه ي غرب، ص 17.
9. اصيل، آرمان شهر در انديشه ي ايراني، ص 17.
10. همان، ص 18.
11. همان، ص 43.
12. ارسطو، سياست، ص 21.
13. روويون، آرمان شهر در تاريخ انديشه غرب، ص 34.
14. محموديان، مقاله ي جهاني آرماني، ص 292.
15. اوشروني، واژه اي است که رونوويه، فيلسوف فرانسوي آن را ابداع کرد. او مي خواست با اين فرض، که ناپلئون در جنگ واترلو پيروز مي شد، تصويري از اروپا ارائه دهد. بنابراين، اوشروني، مفروض بر خصيصه ي اتفاقي بودن سير تاريخ است. اين واژه به همين شکل در ادبيات فلسفي اجتماعي باقي مانده و برابرِ فارسي آن وجود ندارد.
16. روويون، آرمان شهر در تاريخ انديشه ي غرب، ص 16.
17. (arkady) سرزميني کوهستاني در پلوپونز يونان که مردمانش به سعادتمندي و خوش بختي شهره بودند.
18. روويون، آرمان شهر در تاريخ انديشه ي غرب، ص 18.
19. همان، ص 17.
20. پوپر، جامعه ي باز و دشمنان آن، ج1، ص 33.
21. زرين کوب، تاريخ در ترازو، ص 238-242.
22. آلبرماله، ژول ايزاک، تاريخ عمومي، ترجمه ي عبدالحسين هژير، ص 12.
23. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ي احمد آرام، ج1، ص 189.
24. آلبرماله، تاريخ عمومي، ص 53-54.
25. حسن پيرنيا، ايران باستان، ج1، ص 168-219.
26. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج1، ص 425 و پيرنيا، ايران باستان، ج1، ص 168-219.
27. ابي جعفر محمد بن جرير طبري، جامع البيان في تفسير القرآن، ج16، ص 17؛ ابوالفتوح رازي، تصحيح دکتر محمد جعفر ياحقي و دکتر محمدي ناصح، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج13، ص 36 و ميبدي، کشف الاسرار وعدة الابرار، ج5، ص 730، به اهتمام علي اصغر حکمت.
28. نک: محمد نوري، انديشه هاي سياسي در تفسيرهاي معاصر، ترجمه ي بخشي از کتاب الفکر الديني في مواجهة العصر، دکتر عفت محمد الشرقاوي، ص 191-212، مجله ي بينات، ش 19، پاييز 77، ص 68.
محمدي آشناني، علي؛ (1392)، جامعه آرماني قرآن کريم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}