نويسندگان:
دکتر سيد اصغر ساداتيان
دکتر ماهيار آذر





 

وجه مشخصه شخصيت وسواسي (Obsessive-Compulsive Personality Disorder باختصار OCPD) انعطاف ناپذيري، كمال پرستي، مطلق گرايي و كنترل كردن، ثانويه به توجه بيش از حد به جزئيات و نظم و ترتيب به قيمت از دست دادن زمان، دور شدن از هدف و يا صدمه زدن به رابطه با ديگران است. علاوه بر وسواس اين افراد به عنوان افرادي يك دنده، خسيس، تنگ نظر، حالت حق به جانب گرفتن و ناسازگار نيز در جامعه شناخته مي شوند.
براي اين افراد اكثر چيزها بايستي طبق يك قائده و نظم و ترتيبي انجام شود (نوعي اجبار) و معمولاً استثناء و راه دومي وجود ندارد (از آداب شستشو گرفته تا نحوه ي رانندگي، پختن، تزئين، روابط بين فردي و...). در صورت توجه به زندگي شخصي اين افراد مي توان آنها را بسيار تميز و منظم يافت. بطوريكه حتي مي توانند چشم بسته وسيله ي مرد نظر خود را بيابند (نحوه ي چيدن كمد، قرار داشتن هر چيزي در نقطه و مكان خاصي و...).
اين وسواس و اجبار هم در افكار (obsession) هم رفتار (compulsion) وجود دارد. آنها تقريباً هيچگاه بطور ناگهاني تصميم براي كاري (نظير رفتن به مسافرت و يا انجام كاري) نمي گيرند و هر چيزي بايستي از قبل برنامه ريزي شده باشد (حتي محل هاي توقف و خوردن نيز بايستي مشخص شده باشند) و هر نوع تغيير يا اتفاق غيرمنتظره آنها را بر هم ريخته يا فلج مي كند.
كمال پرستي و اصرار براي انجام كارها بر اساس نظم و انضباط در بسياري از موارد بر راندمان آنها اثرات سوئي مي گذارد. براي مثال اگر چنين فردي ليست خريد خود را گم كند زماني که براي پيدا كردن آن ليست صرف مي كند بيش از دوباره نوشتن ليست خريد است (در ذهن او اصلاً چرا بايستي گم شود کار مي کند نه چيز ديگري). به اين دليل و نيز بخاطر انعطاف پذيري اين افراد در روابط بين فردي نيز دچار مشكل هستند. در رابطه با ديگران آنها معمولاً بسيار کنترل کننده و حالت رياستي دارند و بجز افرادي که در موقعيت و جايگاه بالايي قرار دارند نسبت به سايرين از بالا به پايين نگاه كرده و حالتي تحقيرآميز دارند.
اين افراد در كارهايي كه از يك نظم و دقت بالايي برخوردار است موفق هستند ولي در موارديكه نياز به تصميم گيري سريع حل مشكل دارد و يا هر نوع تغيير در نظم و ترتيب كار شديداً به هم ريخته و ناتوان مي شوند. آنها درخت را مي بينند ولي جنگل را نه. اين افراد كار ديگران را اصلاً قبول ندارند و لذا معمولاً كار خود را به ديگران نمي سپارند. همچنين براي اطمينان خاطر پيدا كردن و به ظاهر براي جلوگيري از اتلاف وقت در بسياري از موارد كار را به خانه مي آورند تا در وقت فراغت آن را كامل و يا دوره كنند.
اين افراد حتي در ابراز احساسات خساست بخرج مي دهند. زيرا فقط نيمه خالي ليوان (نواقص) را مي بينند و نه نيمه پر ليوان را و لذا دليلي براي تعريف، تمجيد و ابراز احساس نمي بينند و به همين دليل در روابط احساسي با افراد خانواده و محيط كار نيز مشكل دارند (معمولاً روابط صميمانه ندارند) در ذهن آنها بايستي براي هر كاري منفعت و فايده اي وجود داشته باشد و تفريح و سرگرمي بخودي خود تقريباً چيزي بي مورد و هدر دادن وقت است و به همين دليل در زمان پياده روي با دوست خود وارد بحث هاي (به خيال خود) مفيد مي شود و يا در موقع بازي تنيس بجاي لذت بردن از هوا، محيط، ‌ورزش، همراهي و بدست آوردن آرامش سعي مي كند تا ضربات پشت دست خود را قوي كند و يا پيك نيك را به كلاس درس براي ديگران تبديل كند. باز به دليل همين خساست ولي با اين استدلال اينكه ممكن است يك روزي به كار آيند يا عتيقه شوند آنها تقريباً اكثر چيزهاي كهنه و يا غير قابل استفاده را نگه داشته و دور نمي ريزند (گاهي خانه يا انبارشان همچون يك سمساري است). همچنين اين افراد از لحاظ مسائل اخلاقي، اجتماعي، مذهبي و سياسي ديدي بسيار خشك و بسته داشته و معمولاً تندرو هستند.

چرايي شخصيت وسواسي از ديدگاههاي مختلف

شيوع شخصيت وسواسي حدود 1% كل جمعيت بالغ بوده و در مردان 2 برابر زنان است (همگي در مورد آمريكا و در مورد ايران اطلاعات دقيقي در دست نيست). هنوز علت اين اختلال بدرستي شناخته نشده است ولي نظريه هاي زير در مورد علت و چرايي آن ارائه شده اند:
روانكاوانه: از ديگاه سايكوديناميك اين افراد در دوران كودكي در رابطه مسئله دستشويي رفتن تحت فشار بوده و آن را بدرستي طي نكرده اند.
شناختي رفتاري: اين افراد در دوران كودكي والدين بيش از حد حمايت گر يا كنترل كننده داشته و معمولاً والدين (يكي يا هر دو) در ابراز عشق و محبت خساست به خرج داده اند و با فرزندشان همچون يك بزرگسال رفتار كرده اند و به كودك خود اجازه نداده اند كه با آزمون و خطا خود و توانمندي هاي خود را بيازمايد و پيدا كند. خطا و اشتباه در ذهن والدين چنين فردي غيرقابل قبول بوده و كودك زماني مورد تأييد و محبت قرار مي گرفته كه همه چيز را به نحو احسن انجام مي داده است و بهترين، برترين و بالاترين بوده باشد. كودك در چنين شرايطي براي كسب محبت و رضايت والدين وارد يك جنگ دروني براي كنترل اميال، احساسات و هيجانات (به ظاهر بد يا خطرناك) خود مي شود كه در بزرگسالي در درون دچار خشم شده و در برون بدنبال تأييد و احترام ديگران (از طريق انجام درست و منظم كارها) مي گردد. الگوهاي فكري زير در ضمير اين افراد شكل گرفته اند:

*هر چيزي بايد بطور كامل و احسن انجام شود؛
*براي انجام درست هر كاري من نياز به نظم، ترتيب و قواعد خاصي دارم. در غير اينصورت شكست خواهم خورد؛
*نقص و اشتباه و خطا غيرقابل تحمل است و زماني ارزشمند خواهم بود كه كامل و بهترين باشم؛
*جزئيات بي نهايت مهم هستند؛
*من تماماً مسئول خود و ديگران هستم؛
*ديگران معمولاً مسئوليت ناپدير، بي كفايت و يا سهل انگار هستند؛
*ديگران بايستي همچون من كارها را انجام دهند؛
*راه و روش من در انجام كارها عموماً بهترين است.

ابعاد پنج گانه شخصيتي: در اين افراد تمامي ابعاد پنج گانه شخصيتي در سطح نسبتاً بالايي قرار دارند (به ابتداي فصل مراجعه كنيد).

تشخيص و درمان شخصيت وسواسي

شخصيت وسواسي از طريق مصاحبه با متخصص تشخيص داده مي شود و در درمان آن معمولاً از روش هاي شناخت رفتار درماني و تكنيك هاي insight - oriented psychodynamic استفاده مي شود (براي مطالعه ي كامل به كتاب « اختلالات شخصيتي و چگونه خود را تغيير دهيم » از همين مجموعه مراجعه كنيد).

ويژگيها و تشخيص وسواسي براساس DSM-IV-TR

1)درگيري و اشغال فكر با جزئيات، قواعد، فهرست،‌ ترتيب يا برنامه به حدي كه هدف اصلي مخدوش و زايل شود.
2)توجه بيش از حد به جزئيات ساده كه موجب اختلال در انجام امور و پروژه ها مي شود.
3)كاستن از روابط و اوقات فراغت و خرج آن براي كار و راندمان و عدم توجيه اقتصادي آن.
4)خشكي و انعطاف ناپذيري اخلاقي در زمينه ارزشها و اصول اخلاقي كه با استانداردهاي مذهبي يا فرهنگي شخص تناسب نداشته باشد.
5)جمع آوري و حفظ چيزهاي كهنه يا غيرقابل استفاده، خصوصاً كه ارزش مادي يا معنوي (احساسي عاطفي) نداشته باشند.
6)اصرار در تكميل و انجام كارها بر اساس ترجيحات يك نفر
7)خساست با خود و ديگران
8)يك دندگي، لجاجت و انعطاف ناپذيري
.....
*براي تشخيص بايستي حداقل 4مورد از ويژگيهاي فوق وجود داشته باشند.
توجه: نبايستي OCPD را با اختلال وسواسي (OCD) كه يك بيماري رواني است اشتباه گرفت.

سناريو:

جرج مردي 39 ساله شريك و مدير بازرگاني يك شركت توليدي است كه بدليل درماندگي و احساس اينكه تمامي درها به رويش بسته شده اند براي مشاوره نزد يك روانشناس آمده است. او اظهار مي كند كه يك زندگي زناشوهري ناموفق داشته كه در 4 سال اخير رو به بدتر شدن گذاشته است. او توضيح مي دهد كه همسرش پرتوقع بوده و خواستار محبت و وقت بيشتري از او است و اين را به ضعف او نسبت مي دهد.
از نظر شغلي نيز او به تازگي دچار مشكل شده است و شريك 10 ساله اش خواستار افتتاح يك شعبه در شهر ديگري است و او چنين پيشنهادي را بر اين حمل مي كند كه شريكش قصد دارد تا او را مجبور كند سهمش را واگذار كند. او مي داند بايستي در مورد دو موضوع مهم زندگي اشتراكي و شغلش تصميمي بگيرد ولي نمي تواند.
منبع مقاله :
ساداتيان، اصغر؛ آذر، ماهيار؛ (1389) آمادگي و شرايط لازم براي ازدواج، تهران: ما و شما، چاپ اول.