نويسندگان:
دکتر سيد اصغر ساداتيان
دکتر ماهيار آذر





 

شتاب پيش از توانا شدن و درنگ پس از فرصت يافتن نشانه ناداني است.
تقريباً در تمامي موجوداتي كه توانايي و قابليت خود القاحي وجود ندارد، مكانيسم هايي براي جذب جفت و انتخاب وجود دارد كه بجز انسان، در ساير موارد به صورت فطري (ژنتيكي) است ولي در انسان نه تنها عوامل جذب كننده ناخودآگاه وجود دارد بلكه افراد براساس معيارهاي خاصي كه تحت تأثير باورها، ارزشها و اهدافشان است دست به انتخاب جفت يا همسر مورد علاقه خود مي زنند. بايستي توجه داشت كه اگرچه كشش و انتخاب، رابطه تنگاتنگي با هم دارند ولي دو موضوع كاملاً متفاوت هستند. جذب و كشش (غالباً فيزيكي) يك حالت احساسي عاطفي است ولي انتخاب يك تصميم هدفمند و خودآگاه است كه براساس اهداف، آرزوها، باورها و احساسات و عواطف صورت مي گيرد و لذا در مواردي ممكن است فرد مجذوب كسي شود ولي او را براي زندگي اشتراكي كانديد مناسبي نداند و يا حتي برعكس. آنچه كه در زير آورده شده است نتايج بدست آمده از مطالعات جوامع غربي است ولي با شدت و حدتي متفاوت مي توان در مورد فرهنگ غالب ايراني ها در حالتي كه دختر و پسر به هم محرم شده اند (صيغه محرميت) ولي هنوز ازدواج نكرده اند، تعميم داد.

عوامل دخيل در كشش و جذب

آنچه كه در زير آورده شده است در مورد اكثر افراد (نه همه) صدق مي كند:

* سن:

در رابطه با سن تمايل و گرايش زن و مرد متفاوت است. زنان عموماً تا حوالي 40 سالگي به افراد مسن تر از خود گرايش بيشتري دارند و از آن به بعد كم كم به هم سن و يا كوچكتر از خود هم تمايل و گرايش نشان مي دهند. اما مردان تا حوالي 20 سالگي اكثراً جذب افراد مسن تر، در 20 تا 30 سالگي جذب هم سن و سالان و بعد از آن جذب زنان كوچكتر از خود مي شوند.

* ظاهر:

تقريباً تمامي افراد مجذوب و بدنبال زيبايي درون و برون هستند ولي اولين چيزي كه خود را نمود مي سازد، زيبايي بيرون و ظاهري است. چه زنان و چه مردان (طبيعي) مجذوب افراد زيبا، خوش اندام و خوش سيما مي شوند. اما فقط درصد كمي از افراد جامعه تقريباً داراي تمامي جنبه هاي زيبايي هستند (بسيار زيبا) و اكثر افراد جامعه متوسط و زيبا هستند. در اين حالت زيبايي به صورت يك امر نسبي (و نه مطلق) تبديل خواهد شد و در نتيجه تفسير و برداشت افراد (خصوصاً الگوهاي ذهني شكل گرفته شده در دوران كودكي) تعيين كننده زيبايي فرد مورد نظر خواهد بود (ليلي به چشم مجنون خوش است). به همين دليل فردي ممكن است از ديد عده اي زيبا به نظر برسد و از ديد عده اي ديگر نه. مسئله ديگر اين است كه زيبايي هميشه معادل جذاب بودن نيست و حالت كلي چهره و اندام نيز در آن نقش ايفاء مي كند. در كل، لبخند تقريباً تمامي افراد را زيباتر و جذاب تر مي كند.
مؤلفه هاي دخيل در زيبايي چهره در زنان و مردان متفاوت است. در زنان تناسب و تقارن در اجزاء صورت و اندام (در كل صورت ظريف، چشمان نسبتاً بزرگ، خطوط لب هاي برجسته و واضح، خط چشم افقي يا به بالا) پاهاي نسبتاً كشيده و نسبت كمر به باسن بين 0/67 تا 1/1 براي مردان جذاب تر است. در مقابل، در مردان عموماً تناسب و تقارن ظاهري مردانه (دماغ متوسط تا كمي درشت، لب هاي برجسته و واضح، پيشاني بلند و ابروهاي برآمده و فك پايين نسبتاً پهن، چهارشانه و عضلاني بودن) و نسبت كمر به لگن بين 0/8 تا 1 براي زنان جذاب تر است.
مسئله مهمتر از زيبايي در تعيين علاقه و كشش به ديگري ميزان شباهت و يادآوري چهره فرد مورد نظر با چهره ي فردي است كه در دوران كودكي فرد با او انس و الفت گرفته است كه معمولاً مادر (در مورد پسران) يا پدر (در مورد دختران) است. به عبارت ديگر يك مرد بيشتر جذب زن يا زناني مي شود كه شباهت بيشتري با مادر خود دارد و همين طور يك دختر بيشتر جذب مردي مي شود كه شبيه و يادآور چهره پدر باشد (حتي رنگ موها، چشم ها و حالت صورت). بر همين اساس افراديكه در زمان تولدشان پدر يا مادرشان بيش از 30 تا 35 سال سن داشته اند بيشتر جذب افراد با اختلاف سني نسبتاً بالا مي شوند (مثلاً مرد 25 سال جذب زن 30 ساله به بالا مي شود). به همين دليل آن دسته از افراديكه در دوران كودكي عمدتاً تحت مراقبت و نگهداري پدر و مادر بزرگ خود بوده اند (در واقع پدر و مادر اصلي آنها پدربزرگ و مادربزرگشان بوده است) معمولاً كشش و تمايلي به افراد مسن (پير) پيدا خواهند كرد (البته دانستن خود اين مسئله و برقرار كردن يك گفتگو با خود در مورد نادرستي اين كشش به مقدار زيادي باعث كاهش اين تمايل و كشش مي شود).
مسئله ديگر در رابطه با كشش ظاهري، تشابه فرد با شخص مورد نظر است. يعني هرچه شخص مورد نظر بيشتر شبيه فرد باشد، كشش به او نيز بيشتر خواهد بود (كبوتر با كبوتر، باز با باز).
نكته: بدون شك نقش پوشش و آرايش در همان لحظات اول برخورد در كشش و جذب ديگران را نبايستي ناديده گرفت.

* بوي بدن:

بوي بدن در حيوانات يكي از مهم ترين وسايل براي جذب و انتخاب جفت است. اما اين سيستم در اكثر مردان تقريباً جايگاهي ندارد ولي در زنان همچنان كمي نقش ايفاء مي كند. در مطالعات ديده شده است كه براي زنان، بوي مرداني كه از نظر محتوي ژني سيستم ايمني (MHC) با آنها تفاوت بيشتري دارد، جذاب تر است (فرزند چنين زوجي از نظر سيستم ايمني قوي تر خواهد بود). همچنين بوي زنان در نيمه اول قاعدگي (خصوصاً در اواسط سيكل) جذاب تر است. بوي طبيعي بدن بويي است كه فرد بدون خوردن مواد غذايي خاص مؤثر بر بو (سير، ادويه جات، گوشت قرمز بسيار و...) بعد از يك استحمام ساده (بدون استفاده از شوينده هاي معطر) براي چندين ساعت دارد.
نكته: در يك مطالعه ديده شده است كه زنان مصرف كننده داروهاي ضد بارداري تمايل بيشتري به مردان با ويژگي هاي مردانه كمتر (ظريف تر و احساسي تر) پيدا مي كنند.

* شخصيت:

به طور كلي در هر دو جنس، خردمندي، فرزانگي، توانايي هنري، متانت، وقار، شوخ طبعي (براي مردان) و شرم (براي زنان) از عوامل جذب كننده به شمار مي روند.

* وضعيت مالي و موقعيت اجتماعي:

تحصيلات، ثروت و موقعيت اجتماعي خوب خصوصاً در زنان تا حدودي جذاب به نظر مي رسند.
چند نكته:
ــ توجه ديگران به يك فرد خاص مي تواند باعث افزايش تمايل و كشش فرد ديگري به آن شخص خاص شود. اين مسئله خصوصاً در مورد زنان بيشتر صدق مي كند (تأثير پذيري بيشتر)(جذاب تر به نظر رسيدن افراد متأهلي كه همسر جذاب دارند).
ــ بزرگ شدن و گذراندن دوران كودكي با هم باعث كاهش تمايل و كشش جنسي در دوران جواني و بعد از آن مي شود (به اصطلاح حس خواهر و برادري به هم پيدا مي كنند). به همين دليل در اين گروه از افراد در بزرگسالي كمتر روابط رمانتيك شكل مي گيرد و در صورت ازدواج اگرچه ممكن است بدليل شناخت كامل يكديگر رابطه زناشويي عقلاني و منطقي بهتري داشته باشند ولي معمولاً يك خلاء احساسي عاطفي را در زندگي خود حس مي كنند.

علائم و نشانه هاي علاقمندي و كشش

در حالت عادي اگر عمد و كنترلي بر رفتار وجود نداشته باشد افراد در مواجهه با فرد مورد علاقه خود يك سري رفتارهاي غيرارادي از خود نشان خواهند داد. البته از آنجائيكه زنان غالباً انتخاب گر و حساس تر هستند، در ابتدا محتاط و كنترل شده رفتار خواهند كرد. اين علائم و نشانه ها را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:

* خيره شدن و زل زدن (خصوصاً به چشم ها)
* كج شدن سر
* تقليد و پيروي از حركات و وضعيت طرف مقابل
* لبخند خجالت زاده
* حركات نمايشي و اشاره اي با دستان و انگشتان
* رفتار حمايت گرانه (مرد) و تكيه كننده (زن)
* رفتار دوستانه و تأييد كننده:

ــ تأييد و تحسين و تعريف نكات مثبت طرف مقابل (كلامي و حركتي)
ــ شركت فعال در گفتگو و تمايل به ابراز اطلاعات شخصي و طرح موضوعات براي ادامه يافتن گفتگو
ــ رفتار همدلانه و تلاش براي درك و دفاع از ديدگاه طرف مقابل، عدم موضع گيري، انتقاد، سرزنش و تمسخر
ــ تمركز بر مخاطب (چشم به چشم) و عدم توجه به اطراف و پيرامون
ــ رفتار مؤدبانه و محترمانه (از جمله عدم عبور از خط و مرزها)
ــ تلاش براي جلب نظر و خشنود كردن طرف مقابل
ــ در مورد جذب شديد و شيفتگي و عدم كنترل خود، مي توان خواهش و التماس را در چهره و چشم هاي فرد خواند.

چه كسي چه كسي را انتخاب مي كند؟

ما در اينجا به بحث در مورد معيارهاي حاكم بر انتخاب همسر در جوامع مختلف و دلايل آن مي پردازيم و بحث در مورد اينكه چه انتخابي مي تواند بهتر و مناسب تر باشد را به فصول بعدي موكول مي كنيم. موضوع انتخاب همسر يكي از پيچيده ترين مباحث روانشناسي و جامعه شناسي است. زيرا عوامل بسيار متعددي (با اثرات و شدت متفاوت در هر فرد) در آن نقش ايفاء مي كنند. امروزه تقريباً تمامي مردان و زنان با هدف رسيدن به كمال و داشتن يك زندگي خوب و خوش بر پايه محبت و علاقه دست به ازدواج و تشكيل خانواده مي زنند. براي قرار گرفتن در اين مسير افراد بر اساس القاء هاي خانواده و جامعه، باورها، ارزشها، خصوصيات شخصيتي و درك و شعورشان شريك زندگي شان را انتخاب مي كنند. براساس مطالعات انجام شده بر روي اكثر جوامع معاصر، مردان و زنان قائل به يك سري معيارهاي مشترك براي همسر آينده خود هستند (حداقل در ظاهر و زبان). اين معيارها براي زنان وضعيت اقتصادي، موقعيت و جايگاه اجتماعي، تحصيلات، مهرباني، تعهد، مسئوليت پذيري و وفاداري مرد و براي مردان زيبايي، سلامت، وفاداري، مهرباني و مسئوليت پذيري زن (عمدتاً در امور خانه داري) هستند. با وجود توافق بر اين ويژگيهاي مشترك، افراد معمولاً بر اساس مجموعه اي از مكانيسم هاي زير به طور خودآگاه و ناخودآگاه دست به انتخاب همسر آينده خود مي زنند:

* جاذبه و كشش:

عموماً افراد كساني را انتخاب مي كنند كه از ديد خودشان (و گاهي ديگران) داراي جاذبه هايي (خصوصاً فيزيكي) باشند. اين مسئله در جوانان دختر و پسر تقريباً به يك اندازه نقش ايفاء مي كند اما با افزايش بيشتر سن (خصوصاً بعد از 30 سالگي) اين مؤلفه بيشتر در مردان نقش بازي خواهد كرد. برخي از افراد (غالباً كساني كه از نظر بلوغ عقلي رشد كافي نكرده اند) تنها ملاكشان در انتخاب همسر همين جذبه ي ظاهري فرد مقابل است.

* تشابه و همساني با يكديگر (Homogamy):

بطور كلي افراد بيشتر كساني را انتخاب مي كنند كه از بسياري از جوانب اصلي (خصوصاً فرهنگ، مذهب، نژاد، سن، وضعيت اقتصادي، جايگاه اجتماعي، تحصيلات و ظاهر و...) تشابه و قرابت بيشتري با هم دارند. چرا كه نه؟ هر چه شباهت ها بيشتر باشند ميزان اختلافات، تداخل و مشاجره كمتر خواهد بود و از طرفي زوج مورد تأييد و حمايت خانواده ها، گروه و جامعه پيرامون خود قرار مي گيرد. اما همچنانكه بعداً مطالعه خواهيد كرد بدلايل بسيار زيادي امروزه مفهوم شباهت، نزديكي و همخواني (به اصطلاح عاميانه به هم آمدن) بيشتر صوري و سطحي شده و بيشتر به مواردي همچون طبقه ها و ويژگيهاي فردي (از ماه و سال تولد گرفته تا اينكه چه رنگ يا كتاب يا غذايي را دو نفر دوست دارند و...) محدود شده است. در حاليكه مسئله اصلي تشابه و همخواني در ارزشها، باورها، عقايد، رفتار و ويژگي هاي شخصيتي است (به فصول بعدي مراجعه كنيد).

* معامله:

اگرچه از يك جنبه ازدواج نوعي مشاركت و به زباني معامله است اما برخي بر اساس باورها، اعتقادات، توانمندي، نيازمندي و گاهي مشكلات شخصيتي به ازدواج يك نگاه صرفاً اقتصادي و معامله گرانه داشته و يا عشق را باور ندارند و يا آن را قابل خريداري مي دانند و لذا مشغله و موضوع ذهني اصلي آنها در رابطه با انتخاب همسر سود و زياني است كه از آن ممكن است نصيب شان شود. ازدواج افراد متمكن با افراديكه هيچ سنخيت و تشابهي ندارند و نيز ازدواج هاي پستي يا مصلحتي و يا مشاجرات جدي و شديد بر سر مهريه و جهيزيه نمونه هايي از اين نوع تفكر هستند.

* دو قطب مخالف يا مكمل:

برخي از افراد با ويژگيهاي شخصيتي خاص حداقل در اوايل رابطه به طور ناخودآگاه و يا خودآگاه جذب افراد با ويژگي هاي شخصيتي مخالف يا مكمل خود مي شوند. اين مسئله ممكن است بدليل به چالش كشيده شدن و بروز هيجان و يا تعديل و تكميل خود باشد (نظير فرد وسواسي با يك فرد نسبتاً نامنظم و بي تفاوت، يا يك فرد بسيار احساسي عاطفي با فردي كاملاً منطقي و جدي است، يا فرد مهرطلب با فرد خود شيفته و...) و يا اينكه مسئله ذهني آزار دهنده شان را به نحوي حل يا تثبيت كنند. براي مثال افراد بدبين و شكاك بطور ناخودآگاه مجذوب و بدنبال مشكوك ترين افراد مي روند.

* الگوي پيوند عاطفي/يادآور والدين:

الگوي رابطه عاطفي كه در 2 سال اول تولد بين كودك با والدين خود شكل مي گيرد تعيين كننده نوع رابطه اي است كه فرد در ساير مراحل زندگي خود با ديگران خواهد داشت. بطور كلي افراد با پيوند عاطفي امن در انتخاب همسر انعطاف پذير و راحت تر هستند. اما افراد ناامن (خصوصاً نوع دوري گزين) در ذهن و ضمير ناخودآگاه خود تصويري بسيار اختصاصي از همسر مناسب (فرد قابل علاقه) دارند و به همين دليل در انتخاب همسر يا بسيار سخت گير (در واقع بهانه گير) خواهند بود و يا اينكه با كوچكترين چيزي به سرعت تصميم و انتخاب شان را زير سؤال مي برند. در كل، افراد امن بيشتر مجذوب افراد امن و در مقابل افراد با پيوند عاطفي ناامن بيشتر مجذوب افراد ناامن مي شوند. بطوريكه از ميان افراد امن حدود نيمي افراد امن را انتخاب مي كنند،‌ 40 درصد افراد مهرطلب و 10% افراد دوري گزين را؛ در مقابل نيمي از افراد ناامن افراد ناامن را، 35% افراد امن را و 10% افراد دوري گزين را انتخاب مي كنند.
سواي نوع پيوند عاطفي، افراد يك تصوير ذهني از والدين خود در زندگي اشتراكي با خود دارند و معمولاً بطور نيمه خودآگاه و يا خودآگاه فردي را انتخاب مي كنند كه شبيه آن الگوي ذهني از پدر/مادر (خصوصاً جنس مخالف) خود است. به عبارت ساده تر مردان بيشتر مجذوب زناني مي شوند كه شباهتهايي با مادر خود داشته باشند و زنان بيشتر مجذوب مرداني مي شوند كه داراي ويژگيهايي شبيه پدرشان هستند. در اين موارد فرد ابراز مي كند كه انگار شخص مقابل را ساليان درازي است مي شناسد و يا اينكه يادآور پدرش/مادرش است. اگر آن تصوير ذهني فرد از والدين، مثبت و مطلوب باشد بالطبع شخصي با آن ويژگي هاي مثبت را انتخاب مي كند (فارغ از اينكه ويژگي هاي منفي اش چه باشد). اما در اكثر موارد، تصوير ذهني فرد از والدين از نوع منفي و ناخوشايند است (چون ماندگارتر و اثرگذارتر است).
حال اگر فرد بر اين مسئله واقف و آگاه باشد و آن را حل كرده باشد معمولاً فردي با ويژگي كاملاً مخالف را انتخاب خواهد كرد (مثلاً اگر خانمي پدري يا مادري بسيار سخت گير، مقرراتي و خشك داشته باشد، مردي را انتخاب مي كند كه راحت، نامنظم و احساسي است). اما اگر فرد به اين مسئله آگاه نباشد و آن را حل نكرده باشد كسي را انتخاب مي كند كه بدترين ويژگي و خصيصه پدرش/مادرش را دارد (مثلاً اگر مردي مادري كنترل كننده، ايرادگير و خرده بين داشته بوده باشد بيشتر جذب زني مي شود كه همان ويژگي ها را با شدت و ضعفي متفاوت دارد) و ناخودآگاه همان رابطه اي را كه با پدرش/مادرش داشته است با او برقرار مي كند.
نكته: اصولاً هر كسي كه در دوران كودكي فرد نقش و جايگاه مهمي داشته است (از جمله پدر، مادر، خواهر، برادر و...) مي تواند در شكل گيري نوع پيوند عاطفي و الگوهاي رفتاري و رابطه اي فرد نقش ايفاء كند.

* تكرار الگوي روابط قديمي:

ما همگي در دوران كودكي (خصوصاً سنين دبستاني) برحسب شرايط و روابط اعضاء خانواده يك نقش خاصي را به عهده گرفته و معمولاً آن را با خود حفظ مي كنيم و براساس آن در مراحل ديگر زندگي عمل مي كنيم. براي مثال اگر شما چند خواهر و برادر كوچكتر داشته بوده باشيد و مادر هراز گاهي مراقبت و نگهداري از آنها را به عهده شما گذاشته بوده باشد و مادر از اين کار شما قدرداني کرده باشد شما غالباً يک نقش منجي و تيمارخوار را در بقيه عمر خود بازي خواهيد کرد و به همين دليل ممکن است با فردي ازدواج کنيد که دو فرزند از ازدواج قبلي اش داشته باشد (دلتان به حال کودکان مي سوزد و قصد کمک به آنها را داريد)؛ يا اگر در دوران کودکي در بسياري از موارد حق شما به خاطر خواهر و برادرانتان پايمال مي شده است ممکن است نقش يک قرباني را در زندگي بزرگسالي خود ايفاء کنيد.

* ويژگيهاي شخصيتي (به فصل 3 نيز مراجعه كنيد):

افراد نسبت به برخي از ويژگيهاي شخصيتي توجه و دقت نظر بيشتري دارند. از بُعد مدل پنجگانه شخصيتي بطور كلي هر دو جنس تمايل بيشتري به افراد توافق پذير و انعطاف پذير و مسئوليت پذير و وظيفه شناس دارند. اما در مورد سه بعد ديگر شخصيتي قضيه كمي متفاوت است. در رابطه با عصبي بودن (Neuroticism) هر دو جنس از آن گريزان بوده و حتي در روابط سعي مي كنند خود را افرادي آرام و خونسرد نشان دهند. در مورد مؤلفه برون گرايي، مردان و زنان عموماً جذب افراد برون گرا مي شوند ولي براي انتخاب همسر مردها فردي را انتخاب مي كنند كه بيشتر خاصيت درون گرايي داشته باشند ولي زنها مرداني را ترجيح مي دهند كه درجات خفيفي از برون گرايي داشته باشند. عموماً زنان به افراد خلاق و با فكر، جذب و گرايش بيشتري نشان مي دهند ولي براي مردان اين ويژگيها كشش چنداني ندارد.

* خودفريبي:

يكي ديگر از عواملي كه در انتخاب همسر گاهي نقش بسيار مهم و بارزي ايفاء مي كند، مسئله خودفريبي است. بطوري كلي افراد گاهي بدليل ترس از مواجه شدن با واقعيت ناخوشايند احتمالي، در مواقعي به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه چشم را بر روي واقعيت ها مي بندند و به نوعي خود را فريب مي دهند. براي مثال اگر فردي شديداً شيفته كسي شده باشد، نه تنها توجهي به نكات منفي شخص مقابل نمي كند بلكه حتي در صورت مشاهده ي رفتار و نكات شك برانگيز و غيرعادي آن را به صورت غيرمنطقي توجيه كرده و به سادگي از آن مي گذرد (به اصطلاح خود را خوش بين و ساده دل نشان مي دهند). همچنانكه بعداً توضيح داده خواهد شد به عنوان يك اصل كلي، در انتخاب همسر (و يا در زندگي زناشويي) كوچكترين مسئله و نكته غيرعادي و مشكوكي كه توجيه منطقي و عقلاني (و نه خيالي يا احساسي) نداشته باشد را بايستي به هر طريق ممكن واضح و روشن نمود و از شك و ترديد به يقين رسيد (چه مثبت و چه منفي).

* نيازهاي برآورده نشده:

گاهي اوقات افراد به دليل نيازهاي ناخودآگاه برآورده نشده (غالباً دوران كودكي) و يا نقص هاي خود دست به انتخاب همسر مي زنند. براي مثال فرديكه در دوران كودكي محبت و عشق از والدين نگرفته است، تشنه عشق ديگران مي شود؛ فرد خجالتي، شيفته فرد حراف و پرگو مي شود؛ فرد خشمگيني كه قادر به ابراز و نشان دادن احساساتش نيست، شيفته فردي پرخاشگر و تندخود مي شود.

آيا طلاق والدين در انتخاب همسر فرزندانشان اثر مي گذارد؟

اگر طلاق والدين بعد از پنج شش سالگي رخ دهد و والدين رفتاري عقلاني و انساني داشته باشند، معمولاً تأثير چنداني نخواهد گذاشت در غير اينصورت با عواقب زير همراه خواهد بود:
ــ افزايش احتمال ازدواج در سنين پايين (كوچكتر از 20 سالگي)
ــ افزايش احتمال ازدواج با فردي شبيه خود (فرزند طلاق)
ــ اگر يكي از زوجين فرزند طلاق باشد احتمال طلاق دو برابر و اگر هر دو فرزند طلاق باشند، سه برابر ديگران خواهد بود.
منبع مقاله :
ساداتيان، اصغر؛ آذر، ماهيار؛ (1389) آمادگي و شرايط لازم براي ازدواج، تهران: ما و شما، چاپ اول.