تأليف: زاهيه راغب الدجاني
ترجمه: دکتر حبيب الله عباسي





 

ستم مستکبران قوم هود(عليه السلام) (عاد)

خواننده از سوره هاي قرآني که بخش هايي از آن ها به اين موضوع اختصاص يافته، درمي يابد که طغيان قبيله ي عاد در دو قلمرو متبلور مي شود: نخست قلمرو نژادپرستي، افرادي قبيله ي خود را از قبايل کوچک پيرامون خويش برتر مي دانستند و دوديگر، قلمرو طبقاتي دروني. اين طبقه ي ثروتمند از آبشخورهاي مختلف داخلي و خارجي بهره مند و در عيش و رفاه مي زيست. وقتي اين آبشخورها اندک شد به ستم گراييدند و به قهر مستضعفان و قبايل ضعيف پرداختند و به گرد آوري اموال بسيار دست زدند و بخش بزرگي از آن اموال را صرف ساختن شهر إرم کردند. شهري که به توصيف قرآن در ميان شهرهاي جهان بي نظير است. خداوند در قرآن در اين باره فرموده:
« إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ. الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ(1) »[الفجر: 7-8]
ستم مستکبران عاد باعث رويدادها و بيدادگري هاي داخلي شد. نشانه ي آن شکافي است که ميان صاحبان قدرت و مال و مستضعفان پديد آمد. بي ترديد در جامعه اي که با دوري از عدل و مساوات، هرج و مرج و برخوردهاي داخلي بدل به اصل و قاعده ي کلي مي شود، حيات و زندگي وجود ندارد. از اين رو خداوند، هود پيامبر (عليه السلام) را فرستاد تا اين وضعيت را با رسالت آسماني اش، از طريق تقويت توحيد و دعوت به حق اصلاح کند؛ اما مستکبران بر هود برتري جستند و دعوتش را بي جواب گذاشتند و منکر توحيد و قدرت الهي بر زمين شدند و اوج گمراهي شدن آنجا بود که پنداشتند تهديدشان بي نظير است. اعتلاي فکري، پيوسته انسان را به تدبّر و تأمل در کارگاه آفرينش و مقايسه ميان پديده ها وامي دارد تا به درجه ي ايمان روشنگر برسد، اما مستکبران عاد به دليل بي بهرگي از آن در سراب توهم زيستند و از اين روست که قرآن مي فرمايد:
« فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ »(2)[الفصّلت: 15]
اين استکبار قوم عاد بر روي زمين، به دليل عدم ادراک آنان از محدود بودن بشر مانند ديگر آفريده هايي بود که مطيع خدا هستند، خداوند آنان را به کيفري سخت مبتلا ساخت و مايه ي عبرت جهانيان گردانيد. « وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ .سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ. فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِيَةٍ» (3) [الحاقة: 6- 8]
اين آيات ناتواني قدرت مادي بشري را تأييد مي کند، بشر هر چند در اوج باشد، نمي تواند با قدرت الهي که در همه ي هستي متبلور است، مقابله کند قدرتي که کليدهاي آن فقط در تملک خداست. به فرمان آسماني، اين قوم با باد شگرف صرصر هلاک شدند و آيا انسان محدود در آفرينش مي تواند در برابر تندبادهاي يخي سرکش بايستد؟ محال است. ويران کردن اين قوم با آن تندبادها درکانون محاسبات دقيق خداوند قرار دارد. زمان اين ويران گري « سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً » بود.
چنان که علم الهي کوچک و بزرگ اين جهان را آشکار مي سازد و ستم را از رهگذر همين علم نابود مي سازد پس با اين تندباد سرکش، مستکبران را نابود ساخت و اينان چنان شدند که گويي « أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ » بودند. اين همه ميزان ضعف قدرت مادي اعم از نظامي و غير نظامي و نيز ميزان ضعف ستم ستمگران را آشکار مي کند. آيه ي « فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِيَةٍ » عبرت آموز است. ظلم درتاريخ بشر دوره اي دارد، هر گاه به اوج خودش برسد و مستضعفان از مقابله با آن درمانند، خداوند براي تثبيت حق و عدل، با قدرت کوبنده اي ستمگران را به تحدّي مي خواند. بدين گونه دوره ي ستم عاد به پايان رسيد و گردونه ي تاريخ با شتاب معهود خود حرکت کرد و در مطاوي آن تمدن ثمود، قوم صالح (عليه السلام) باليد و شکوفا شد. تا آن جا که بار ديگر ستم در اين جامعه زياد شد و شکاف هاي اجتماعي بسيار در آن پديد آمد که نيازمند اصلاح بود. پس خداوند صالح (عليه السلام) را با رسالت آسماني اش براي محقق ساختن اين هدف گسيل داشت. برخي به تکذيب وي پرداختند و عقاب الهي نيز ستمگران را فراگرفت.

پي‌نوشت‌ها:

1. با ارَم که ستون ها داشت؟ و همانند آن در هيچ شهري آفريده نشده بود.
2.اما قوم عاد، به ناحق در روي زمين گردنگشي کردند و گفتند: چه کسي از ما نيرومندتر است؟ آيا نمي ديدند خدايي که آن ها را آفريده است از آن ها نيرومندتر است که آيات ما را انکار مي کردند؟
3. و اما قوم عاد با وزش باد صُرصر به هلاکت رسيدند. آن عذاب را هفت شب و هشت روز پي در پي بر آنان بگماشت. آن قوم را چون تنه هاي پوسيده ي خرما مي ديدي که افتاده اند و مُرده اند. آيا کسي را مي بيني که از آن ها بر جاي مانده باشد؟

منبع مقاله :
راغب الدجاني، زاهيه، (1393)، مفهوم قرآني و توراتي موسي(ع) و فرعون، ترجمه: حبيب الله عباسي، تهران: نشر سخن، چاپ اول .