مفهوم واژه ي ماهيت در حکمت متعاليه
ماهيت از « ما هو؟ » اخذ شده است. « ما هو؟ » يعني « چيستي ». به اين معنا که هرگاه انسان بخواهد با ديدن پديده ها، آن ها را بشناسد، درباره آن ها مي پرسد. پاسخ اين پرسش ها، تلاشي است براي شناساندن آن ها. اين پاسخ ها را
نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي
ماهيت از « ما هو؟ » اخذ شده است. « ما هو؟ » يعني « چيستي ». به اين معنا که هرگاه انسان بخواهد با ديدن پديده ها، آن ها را بشناسد، درباره آن ها مي پرسد. پاسخ اين پرسش ها، تلاشي است براي شناساندن آن ها. اين پاسخ ها را ماهيت يا چيستي ناميده اند. چنان که گفتيم اين پرسش و پاسخ، بر محور شناخت يک پديده عيني است؛ اما گاهي، نه شناخت يک پديده عيني، بلکه تشخيص معناي يک واژه مطرح است. در اينجا نيز مي پرسيم: « آن چيست؟ » که اگر آن را براي ما معنا کنند، پاسخ به ما داده اند.
اهل منطق از ديرباز متوجه تفاوت اين دو نوع « ما هو؟ » ( چيستي ) شده اند. منطق دانان مسلمان، اولي را پرسش از حقيقت ( مطلب ماي حقيقيه )، و دومي را پرسش از مفهوم ( مطلب ماي شارحه ) ناميده اند. شما يک بار معني « ماء » را نمي دانيد و مي پرسيد: ماء چيست؟ اگر در پاسخ شما، اين واژه را معنا کنند و بگويند: يعني آب، مشکل شما حل شده است. اما اگر شما ذات و حقيقت عيني آب را نمي شناسيد و مي پرسيد: « آب چيست؟ » آن وقت بايد در پاسخ، شما را با حقيقت عيني و ترکيب خارجي آب آشنا کنند و بگويند: آب، مادّه رواني است مرکب از فلان عناصر. پرسش شما، در مورد نخست از معني و مفهوم واژه بوده و شرح اسم است؛ در حالي که در مورد دوّم خواهان شناخت حقيقت عيني آن پديده مي باشيد.
نکته جالب اينکه؛ اهل منطق، ميان اين دو پرسش، پرسش ديگري قرار داده و ترتيب پرسش هاي يک انسان را بدين شرح بيان کرده اند:
- پرسش از مفهوم واژه؛
- پرسش از وجود عيني آن؛ يعني آيا چنين چيزي واقعيت دارد؟
- پرسش از حقيقت آن چيز؛
شما عنوان هاي « اکسير »، « نفس »، « زيبق » و « اتم » را مي شنويد. اگر اصولاً معني اين واژه ها را ندانيد، نخست درباره آن مي پرسيد که: اکسير چيست؟ زيبق چيست؟ و...
کسي که مفهوم اين ها را مي داند به شما مي گويد: اکسير، کيميا است؛ نفس، جان است و زيبق، جيوه است. در اينجا مشکل شما، که فهم واژه و اسم بود، از ميان مي رود. اما ممکن است شما در واقعي و عيني بودن اين ها ترديد داشته باشيد. اگر اين گونه باشد، نوبت به پرسش ديگري مي رسد که آيا اين ها وجود خارجي دارند؟ اگر پاسخ اين پرسش مثبت بود؛ يعني شما به هر دليل دانستيد که جيوه در واقع وجود دارد، نوبت به پرسش از حقيقت آن چيز مي رسد که جيوه چيست؟ اما اگر پاسخ اين پرسش، مثبت نبود؛ يعني به دلايلي شما قانع نشديد که چيزي به عنوان مسمّي و مصداق کيميا، وجود خارجي داشته باشد، ديگر جاي پرسش از حقيقت آن چيز نخواهد بود. کيميايي که وجود خارجي آن ثابت نشده، يک واژه خواهد بود که تنها به مفهوم ذهني خود اشاره دارد، نه به يک مصداق خارجي. و چون حقيقتي براي آن در جهان وجود ندارد، نمي توان در شناخت آن تلاش کرد. با توجّه به همين نکته، فلاسفه و منطق دانان گفته اند: تعريفات اسمي حقايق، پس از اثبات وجود خارجي آن ها، به تعريف هاي حقيقي تبديل مي شوند.
من ثّم ما في بدو تعليم نضع *** للاسم، بالاثبات قلبه يقع (1)
اين مطالب در کتاب هاي منطق بيان شده؛ اما آنچه که مي خواهم به عنوان نکته اي ريشه اي مطرح کنم، اين است که همين دوگانگي در تعريف، باعث خطاي بزرگي شده است. به اين معني که متفکران ما، در نمونه هايي، ميان اشاره واژه به ذهن و دلالت آن بر نمونه خارجي، تفاوت نگذاشته اند. آن ها و از اين لغزشگاه، به جاي آنکه به دنبال جهان خارج رفته، حقايق عيني را بررسي کنند، به قلمرو ذهن خود لغزيده، در آن قلمرو به حل و فصل مسائل پرداخته اند. ما اين اشکال را به ويژه در فلسفه اسلامي پس از ابن سينا، در مواردي حتّي بيش از علم کلام، مشاهده مي کنيم.
براي نمونه، کلمه « جوهر » را در نظر بگيريد. فهم ملاصدرا از جوهر جسماني، مانند يک تکه چوب، يا مقداري آب، چيزي بود و فهم امروز ما از آن، بر پايه دگرگوني هاي دانش جديد، چيز ديگري است. با اين وصف؛ چون بيشتر با مفهوم ذهني کلمه کار داريم، نه نمونه عيني آن، ما نيز آن را به همان معنا به کار مي بريم که ملاصدرا به کار مي برد! و با اين همه افزايش آگاهي ها، باز هم به همان راه مي رويم که او مي پيمود!
ما هنوز گمان مي کنيم که براي دو تکّه شدن چوب، يا تقسيم شدن آب، مادّه و صورتي در کار است و کون و فسادي انجام مي پذيرد!
بحث شرح اسم و تعريف حقيقي، در واقع توجه دادن به همين معنا و همين نکته است، که متأسفانه، هنوز هم براي اذهان ما، يک لغزشگاه است.
بنابراين، ماهيت که پاسخ اين پرسش ها است، مي تواند دو حالت داشته باشد؛ يکي حالت شرح اسم که تنها، در برابر يک واژه، واژه ديگري بياوريم و ديگري يک تعريف ناظر به جهان خارج.
مرحوم دکتر جواد فلاطوري مي گفت: در مفهوم ماهيت، اشتباهي روي داده است. و آن اينکه « ما »ي موصوله، به « ما »ي استفهامي تبديل شده است.(2) يعني به جاي آنکه توجه کنيم که « اسب »، « کيميا » و « جيوه » در جهان خارج چه هست، مي خواهيم به پرسش خود پاسخ دهيم. از اين رو « آنچه در خارج هست »؛ يعني واقعيت خارجي يک پديده، به « آن چيست؟ » تبديل مي شود؛ يعني پاسخ ذهني ما به اين پرسش!
بنابراين ماهيت را نه به معناي يک مفهوم ذهني، بلکه بايد به معني ذات، حقيقت و هويت يک پديده در خارج در نظر گرفت. ماهيت يعني هويت خارجي اسب که جداي از هويت خارجي آب است؛ و هويت عيني درخت که غير از هويت عيني سنگ است.
ذهن ما بر واقعيت و تمايز اين هويت ها استوار است. کار علم و فلسفه هم چيزي جز تلاش براي شناخت همين هويت ها نيست.
بنابراين، ماهيت هر جسمي، همان هويت، حقيقت و ذات او است. چنان که ابن سينا و شيخ اشراق نيز به آن تصريح کرده اند.(3) فلاسفه اسلام نيز، درباره ماهيت مي گويند: ماهيت، هم مي تواند در خارج باشد و هم مي تواند در ذهن حاضر شود و بدين وسيله ذهن ما از لحاظ معرفت با خارج پيوند مي يابد. اما بايد توجه داشت که ماهيت ذهني فقط وسيله و ابزار ارتباط با خارج، يعني با ذات و هويت عيني پديده است. بنابراين نبايد به طور مستقل مورد توجه قرار گيرد، وگرنه تنها ارزش لغوي و شرح الاسمي خواهد داشت.
بنابراين، آتش، آن است که در خارج از ذهن، روشن و گرم است، نه اينکه آتش ماهيتي است که به خودي خود، نه گرم است و نه سرد. چنين آتشي وجود ندارد. و اگر آتش چنين منظور شود، فقط ارزش اسمي خواهد داشت.
پي نوشت ها :
1- هادي سبزواري، منظومه منطق، بحث حدّ.
2- اين نکته را آن مرحوم، در ايامي که در دانشکده الهيات دانشگاه تهران به عنوان استاد مدعو تدريس مي کردند، مطرح کردند. به نظرم در سال 1358 بود.
3- ابن سينا، الشّفا، منطق، ص 28. يحيي سهروردي، حکمةالاشراق، مجموعه مصنفات، بخش 2، آخر مقاله 3 .
يثربي، سيد يحيي؛ (1388)، تاريخ تحليلي- انتقادي فلسفه اسلامي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}