عليت از نظر « کندي » نخستين فيلسوف اسلامي
در عصر زندگي کندي ( الکندي )(1) (مرگ 252 يا 260) افکار يونانيان به عربي ترجمه مي شد. اين کار را غالباً مسيحيان سرياني، به تشويق خلافت اسلامي به عهده داشتند. کِندي نخستين عرب مسلمان بود که اين مطالب را به طور جدي مورد توجه قرار داد. در آثاري که از کندي به دست ما رسيده است، بحث هاي مختصري درباره عليت وجود دارد.
او چهار علت ارسطو را با تعريف هاي مشابهي قبول دارد. او در تعريف فلسفه که آن را علم علت مي نامد، مي گويد:
ما وقتي چيزي را مي دانيم که از علت آن باخبر باشيم. علت يا ماده است و يا صورت، و يا فاعل يعني چيزي که حرکت از او است و يا متمم، يعني آن چيزي که معلول به خاطر آن به وجود مي آيد.(2)
کندي مي گويد:
امکان ندارد که چيزي علت خودش باشد.(3)
او در جايي ديگر علل طبيعي را به چهار نوع تقسيم مي کند:
علتي که چيزي از آن پديد آمده است. يعني ماده و صورت آن پديده که تعيين کننده هويت آن است. و مبدأ حرکت آن چيزي که علت آن پديده است. و چهارم آن چيزي که کار به خاطر آن انجام پذيرفته است.(4)
کندي در رساله اي مستقل، فاعل را به حقيقي و مجازي تقسيم مي کند. رساله چنين آغاز مي شود:
بايد ديد که « فعل » چيست؟ و بر چند نوع است؟ از نظر ما، فعل حقيقي نخستين، همان هست گردانيدن نيست ها است.(5)
او چنين ادامه مي دهد: بديهي است که چنين فعلي در انحصار خداوند است که غايت و نهايت همه علت ها است. زيرا که نيست ها را هست گردانيده از غير او برنمي آيد. و اين گونه فعل را « ابداع » مي ناميم.(6)
اما فعل حقيقي دوم که به دنبال فعل نخستين مي آيد، عبارت است از اثر مؤثر در يک چيز اثرپذير. بنابراين همه تأثيرات از فاعل حق يعني خداوند است که آفريدگار است و هر چه جز او است يعني همه آفريدگان مجازاً فاعل به شمار مي روند نه حقيقتاً. يعني آفريدگان در حقيقت همگي منفعل اند. به اين صورت که نخست يکي از آن ها از خداوند اثر مي پذيرد، سپس ديگري از وي اثر مي پذيرد، تا اينکه به آخرين پديده مي رسد. پس اثرپذير اول نسبت به اثرپذير دوم، مجازاً فاعل به شمار مي رود. به خاطر آنکه علت قريب انفعال او است. و همينطور است دومي نسبت به سومي و تا آخر. اما خداوند با واسطه و بي واسطه، علت نخستين همه آفريده ها است. علت قريب منفعل نخستين و علت با واسطه منفعل ها و پديده هاي بعدي. اين فاعل هاي مجازي که در حقيقت منفعل اند نه فاعل، خود به دو قسم تقسيم مي شوند:
يکي آنکه اثر با قطع شدن و نابودي مؤثر از بين برود، مانند از بين رفتن حرکت با ايستادن حرکت کننده.
ديگري آنکه اثر با امساک مؤثر، باقي بماند، مانند اثر نقاشي و ساختمان و امثال اين ها. چنان که نقاش و بنا از کار باز مي ايستند، ولي نقش و بنا همچنان باقي مي ماند. نوع اول را کندي فعل مي نامد و نوع دوم را عمل.(7) اين گونه تفاوت در تحليل ابن رشد هم بيان شده است.
کون و فساد مخصوص عالم عناصر، يعني زير فلک قمر است. اجرام و نقوس آسماني با حرکات و اوضاع خود، در حوادث جهان عنصري اثر مي گذارند و باعث کون و فساد پديده ها و ظهور و سقوط دولت ها و شرايط نيک و بد زندگي جانداران از جمله انسان مي شوند.(8)
نتيجه و نظر
بحث و تبيين کندي در مسئله عليت، بسيار محدود است.(9) او بيش از آنکه از حکماي يونان، به خصوص ارسطو اثر پذيرد، از دين اسلام و کلام معتزله اثر پذيرفته است.او در بحث عليت، با معتزله فاصله زياد ندارد. او هم مانند معتزله « علت فاعلي » را با مفهوم « ايجاد کننده حوادث از عدم »، اساس تفسير و تبيين پيدايش و تحولات جهان مي داند. اگر چه از علت مادي و صوري هم نام مي برد، اما آن ها را چندان جديّ نمي گيرد. حتي کمتر از آنکه معتزله به « اجزا » توجه دارند، کندي به ماده و صورت توجه مي کند. عناوين بحث هاي او در عقايد، بيشتر همان عناوين معتزله است، مانند « عدل »، « توحيد » و غيره.
من با محقق عرب، ماجد فخري در اين نظر موافقم که برخلاف رأي بعضي از منتقدان قديم کندي،(10) او از ارسطو روي گردانيده و به شريعت اسلام وفادار مانده است.(11)
اما اين محقق و استاد دانشگاه بيروت و دانشگاه هاي امريکا را در ارجاع عقايد کندي به منابع غيراسلامي، سخت در اشتباه مي دانم. او کندي را مانند بيشتر متکلمان ( به تعبير وي مدرسي ) اسلام، به يک منبع تاريخي مشترک ارجاع مي دهد. اين منبع عبارت است از يحيي نحوي، شارح و متکلم اسکندراني. او آخرين مدافع بزرگ انديشه « سامي خلق از عدم » در روزگار قبل از اسلام. همچنين او با « ازليت عالم » که ارسطو و پروکلوس از آن دفاع مي کردند، مخالف بود.(12)
هر محقق منصفي مي داند که کندي و معتزله را در بحث « آفرينش از عدم » به جاي تعاليم اسلام، به يحيي نحوي نامي، در دوران پيش از اسلام ارجاع دادن، چه قدر بيراه و دور از منطق است. زيرا اينان در اين باره چيزي نمي گويند که در قرآن و سنت وجود نداشته باشد. اساس نظر کندي هم، مانند معتزله، جز دلالت کتاب و سنّت اسلامي نيست. به هر حال تبيين کندي از عليت و مسائل آن بسيار ابتدايي است. او به بسياري از مسائل و مباحث اين موضوع، متوجه و آگاه نبوده است.
در اينجا توجه به چند نکته را لازم مي دانم:
يکي اينکه تعيين سهم و ميزان دخالت خداوند و علل و اسباب ظاهري در پيدايش پديده ها و تحولات جهان، توضيح روشن ندارد. ظاهراً تقسيم اين دخالت بين خداوند به عنوان علت فاعلي وعوامل ديگر به عنوان « معدّات » ( عوامل زمينه ساز ايجاد خداوند ) در ذهن کندي مطرح نبوده است.
دوم اينکه عنوان « منفعل » براي فاعل هاي مجازي، در بحث فلاسفه بعدي نيامده است. اما همين عنوان مي تواند، مبناي تعاقب و توالي پديده ها در جهان مادي باشد. به اين معنا که مثلاً خداوند با ايجاد « آ »، آن را زمينه ساز پذيرش فعل و فيض جديدي مي سازد که وجود « ب » است. همچنين وجود « ب » پذيراي فيض وجود « ج » قرار مي گيرد. يعني در حقيقت علت حقيقي يعني ايجاد کننده، تنها خدا است، اما عوامل ديگر تنها از لحاظ پذيرش فيض حق مطرح اند. روشن است که مي توان اين نظر را با نظريه معدات فلاسفه بعدي، يکي دانست.
سومين نکته اينکه کندي اثرپذيرها را بر دو قسم تقسيم مي کند: بقاي اثر بدون بقاي مؤثر و عدم بقاي اثر با عدم بقاي مؤثر. نوع اول را « عمل » و نوع دوم را « فعل » مي نامد. نظر کندي در اينجا نه با ديدگاه متکلمان سازگار است که اثر را در بقايش، نيازمند مؤثر نمي دانند. و نه با فلاسفه بعد از خودش که اثر را به طور کلي، در بقا نيز نيازمند مؤثر مي دانند. مگر اينکه منظور کندي در اين بحث، رابطه اثر و مؤثرهاي مجازي باشد. ولي کندي خود به چنين چيزي اشاره ندارد.
پي نوشت ها :
1- ابويوسف يعقوب بن اسحاق، منسوب به قبيله کنده يکي از قبايل بزرگ عربستان پيش از اسلام.
2- ابويوسف کندي، رسائل الکندي الفلسفيّه، ص 30، (نامه به معتصم).
3- همان، ص 58 .
4- همان، ص 118 (رساله حدود و رسوم).
5- کندي، همان، ص 34 به بعد. « رساله در فاعل حق اول تام و فاعل ناقص مجازي »، عين عبارت او چنين است: « انّ الفعل الحقيقي الأوّل تاييس الأيسات عن ليس ».
6- همان.
7- همان.
8- کندي، رساله « الأبانة عن العلة الفاعلة القريبة للکون و الفساد »، مجموعه رسائل کندي، 219-1 به بعد.
9- اين ارزيابي چنان که تصريح شده، تنها به بحث کندي درباره عليت مربوط است و طبيعيات، طب و رياضيات و مسائل فلسفي ديگر او را شامل نمي گردد.
10- ابن جلجل، طبقات الاطبا، ص 73؛ ابن ابي اُصيبعه، عيون الانباء، 270/1 .
11- ماجد فخري، سير فلسفه در جهان اسلام، ص 86 .
12- ر.ک: همان، صص 94-93 و نيز به:
Walzer, “New studies on al_kindi” in Greek into Arabic, pp.218f.
يثربي، سيد يحيي؛ (1388)، تاريخ تحليلي- انتقادي فلسفه اسلامي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}