نويسنده: نعمة رحيم العزاوي
مترجم: جواد اصغري



 

پيدايش

به نظر مي رسد که روش تاريخي قديمي ترين روش در ميان زبان شناسان اروپايي بوده و در قرن هاي هجدهم و نوزدهم به ميان مطالعات زبان شناختي پا نهاده است. اگر به مطالعه پيش از ظهور روش تاريخي نگاهي بيندازيم در خواهيم يافت که آن مطالعات روي متون زبان و با هدف فهم متن با استفاده از معيارهاي مستنبط از زبان بوده است و هيچ گونه تتبع و تحقيقي درباره پديده هاي زباني از منظر تحول تاريخي آن ها در اين مطالعات ديده نمي شود و اينچنين هدفي در آن وجود ندارد. (1)
غربيان پيش از شناخت روش تاريخي - که روش تطبيقي نيز بخشي از آن است - زبان متن را با هدف شناخت آن زبان بررسي نمي کردند بلکه هدف آن ها فهم و درک معناي متن بود. از اين رو، متون براي آن ها بهترين ابزار براي مطالعه فرهنگ و ادب هر ملت بود. (2) معناي اين امر آن است که زبان شناسان اروپايي تنها پس از آشنايي با روش تاريخي، خود زبان را هدف مطالعات و پژوهش هاي خود قرار دادند. در بالا اشاره کرديم که ويژگي مطالعات زبان شناختي در قرن نوزدهم پرداختن به « تاريخ زبان » و « مطالعه تطبيقي زبان ها » بود. اما برخي پژوهشگران اشاره کرده اند که پژوهش هاي تطبيقي بر فضاي قرن نوزدهم سيطره داشت. اين وضعيت تا سال 1870م. که زبان شناسي تاريخي پديدار شد باقي ماند. (3)
اما برخي ديگر از پژوهشگران از اين گونه تعيين تاريخ قطعي خودداري کرده و بر اين باورند که نشانه هاي پيدايش زبان شناسي تاريخي پيش از آن به ويژه با تحقيقات گريم (1785- 1863م) نمايان شد که يکي از بنيان گذاران زبان شناسان تاريخي محسوب مي شود. (4) و (5).
در هر حال زبان شناسي نوين در اوايل قرن نوزدهم اندک اندک به صورت مطالعات تاريخي تطبيقي ظهور يافت و تا مدتي به همين صورت باقي ماند. مقايسه و مطالعات تطبيقي ميان زبان هاي اصلي جهان. به کشف ويژگي هاي اصلي اين زبان ها و عيان شدن چگونگي ارتباط ميان آن ها منجر شد. همچنين با اين مطالعات، اطلاعات بسياري در خصوص تحولاتي که به کلام بشري وارد شده ارائه گرديد به نحوي که دستيابي به اصول کلي اين تحولات امکان پذير شد. آري، پيشتر نيز درباره نحوه تحولات زباني انديشه هايي مطرح شده بود اما اين « گمان ها » و « ايده ها » مبتني بر اصول علمي نبودند. ولي در اواخر قرن نوزدهم دستاوردهاي مبتني بر استدلال علمي به جاي اين « گمان ها » نشست. (6)
شايان ذکر است که اندوخته هاي علمي موجود تا قرن نوزدهم، در روش هاي بيشتر زبان شناسان اين عصر و نتايج تحقيقاتشان اثر گذار بود. براي مثال، قرن نوزدهم قرن گرايش هاي تحولي و شکوفايي علوم طبيعي و تجربي بود. قرن نوزدهم يکي از مراحل مهم تاريخ در عرصه مطالعه پديده هاي مختلف علمي بود و در اين برهه زماني نظريه داروين و علوم طبيعي تأثيري غير قابل انکار در مطالعه تحولات زباني داشتند. (7)
در قرن نوزدهم بسياري از علوم تحت تأثير نظريه داروين بودند که هنگام ظهور، بدعت زمانه محسوب مي شد. زبان شناسان نيز در اين تأثير پذيري مستثنا نبودند. آنان نيز مانند ديگر دانشمندان عصر خود به اين باور رسيده بودند که نظريه داروين راهگشاي بسياري از مشکلاتشان است. از اين رو در حدود سال 1870 م. روش هاي جديدي در پژوهش هاي حوزه زبان شناسي در مبناي فلسفه اي جديد يا تصورات کلي نويني پديد آمد. اين فلسفه يا تصورات کلي عبارت بود از اين که « تحولات زباني » پديده هايي هستند که در عالم طبيعت به ويژه در عالم حيوانات و گياهان رخ مي دهد. به اين ترتيب برخي زبان شناسان نيز اظهار داشتند که تغييرات و تحولات وارد شده به زبان متأثر از « قوانيني کور » هستند. (8)
از آن جا که در اروپا روش تاريخي زودتر از ديگر روش هاي زبان شناختي ظهور يافت. گرايش اروپايي ها به سمت زبان هاي قديمي مانند يوناني و لاتين نيز بر مبناي همين روش استوار شد. اروپاييان به همين دليل درباره زبان هاي نويني که با آن تکلم مي کردند اهمال نمودند زيرا معتقد بودند « زبان هاي زنده موضوعي متغير و بسيار فريب دهنده هستند و تنها بخش ثابت اين زبان هاست که شايسته پژوهش است. مقصود آنان از اين بخش ثابت، زبان مکتوب بود ». (9)
شرق شناسان نيز با همتايان اروپايي زبان شناس خود تفاوت چنداني نداشتند و به زبان هاي قديمي اهتمام دو چندان مي ورزيدند. آنان به مطالعه زبان عربي قديم روي آوردند و سپس در قرن بيستم لهجه هاي عربي معاصر را هدف مطالعات خود قرار دادند. (10)

ماهيت و ويژگي ها

مهم ترين ويژگي روش تاريخي آن است که يک زبان را در يک محدود جغرافيايي محدود در طي مراحل زماني مختلف مورد پژوهش و برسي قرار مي دهد تا تحولات آن در گذر زمان تبيين گردد. (11) برخي پژوهشگران معتقدند اصطلاحي وجود دارد که در معناي زبان شناسي تاريخي به کار مي رود. اين اصطلاح « Diachronic Linguistics» است که متشمل بر dia به معناي « در طي » يا « درگذر » و Chronic به معني « زمان » مي باشد. در همين زمينه اصطلاح ديگري وجود دارد که به معناي زبان شناسي توصيفي است. اين اصطلاح عبارت از « Synchronic Linguistics » و متشکل از Syn به معناي « درون » و Chronic به معناي « زمان » است که مقصود از آن مطالعه زبان در نقطه معيني از زمان مي باشد. (12)
بنابراين تاريخي به مطالعه تحولاتي مي پردازد که در طول زمان به يک زبان وارد مي شود. مظاهر، دلايل و نتايج اين تحولات از ديگر موضوعات مورد اهتمام زبان شناسي تاريخي است. اين بدان معناست که روش تاريخي متبني بر مفهوم « حرکت » يا « پويايي مستمر » است. حرکت از ويژگي هاي اصلي زبان ها به شمار مي آيد زيرا تحول در زمان در گذر زمان و در مکان هاي جغرافيايي متفاوت، ويژگي ذاتي همه زبان ها است. اين تحول در همه جوانب رخ مي دهد: الگوهاي آوايي، ترکيب هاي صرفي و ساختارهاي نحوي و واژگاني. اما اين تحولات در يک سطح و طبق يک نظام معين و ثابت صورت نمي پذيرد بلکه بر مبناي مجموعه اي از عوامل تاريخي است. (13)
« تحول زبان » از مهم ترين انديشه هايي است که زبان شناسي نوين را به ارمغان آورده است. به ديگر سخن، ظهور روش تاريخي با پديداري اين مفهوم در مطالعات زبان شناختي مرتبط است زيرا اين روش بر اساس بررسي و تتبع مظاهر تغيير در يک زبان و تلاش براي تفسير آن و کشف عوامل آن تغيير است.
« تحول زبان »، چنان که زبان شناسان سنت گرا نيز معتقدند، هميشه به معناي فساد در زبان يا انحراف از شيوه بيان صحيح نيست زيرا تحول اغلب ضرورتي گريز ناپذير و حقيقتي ملموس است که نمي توان آن را انکار کرد يا از آن چشم پوشيد. (14) براي مثال هنگامي که براي بيان نيازهاي تازه خود، محتاج کلمات جديد مي شويم ممکن است واژه اي از زبان هاي ديگر وام بگيريم و واژگان جديدي را وارد زبان خود کنيم. گاهي نيز ناچار به احياي واژه هاي متروک و مهجور مي شويم. گاهي هم مجبور مي شويم به واژه هايي که به کار مي بريم معاني جديدي بدهيم تا مقصود ما را در برگيرد. همه اين ها به وقوع مي پيوندد و در طول تاريخ در همه زبان ها رخ داده است. اين ها فرايندهاي کاملاً مقبول و نيازهاي ضروري يک زبان براي تحولند. (15)
به عبارت بهتر، زبان همواره در حال تغيير است و اين تغيير و تحول نبايد هميشه به عنوان فساد يا انحراف در زبان تفسير شود. مطالعه تحولاتي که به زبان وارد مي شود در چارچوب زبان شناسي تاريخي (Historical Linguistics) قرار مي گيرد. (16)
برخي از زبان شناسان، روش تاريخي را مطالعه تحولات يک زبان در طول قرون مي دانند اما برخي ديگر واژه « تحول » را بر نمي تابند و معتقد نيستند که اين تحول به سمت بهتر شدن است. آن ها بر اين باورند که اين تنها يک تغيير و تحول است و نمي توان حکم به خوب بودن يا بد بودن اين تحول داد زيرا در عرصه زبان و مطالعات اين حوزه نمي توان گفت يک صيغه يا شکل زباني از شکل ديگر يا يک آوا از ديگري بهتر است. از اين رو بيشتر محققان معاصر آنچه را رخ داده « تنها يک تغيير » ارزيابي مي کنند. (17)
براي نمونه، پديده هاي آوايي هنگامي که مورد مطالعه تاريخي قرار مي گيرند، پژوهشگر مراحل زماني معيني را بر مي گزيند و سپس در هر مرحله زماني موضوع مورد نظر خود را به شيوه توصيفي بررسي مي کند. پس از آن نتايج به دست آمده در هر مرحله را با هم مقايسه مي کند تا تغييرات رخ داده را معين کند. درباره پديده هاي صرفي، نحوي و معجمي نيز روش کار به همين منوال است. (18) در اين عرصه پژوهشگر نبايد از مرحله زماني يا مکان جغرافيايي که تعيين کرده يا فراتر نهد و سطح زباني را که انتخاب کرده تغيير دهد زيرا در اين صورت مسائل مورد بحث با يکديگر خلط مي شود و نتايج آشفته و نادرست به بار مي آيد. (19)
بنابراين تاريخ نگار يک زبان، ناظر تحولات پديده هاي زباني است و مي تواند با توجه به قلّت و کثرت کاربرد پديده هاي زباني و حيات و مرگ آن ها نمودار ترسيم کند و مي کوشد تا قوانيني را که بر مسير يک پديده زباني و عوامل لفظي و تمدني آن تأثير گذاشته يا از آن تأثير پذيرفته تبيين کند. بنابراين، اين دسته از پژوهشگران حوزه زبان خود را مسئول پاسخ به تاريخ پديده هاي زباني مي دانند؛ مانند: ريشه آن پديده چه بوده است؟ به چه پديده زباني تبديل شده است؟ چه زمان اين تحول رخ داده است؟ و اين تحول چه سمت و سويي دارد؟ (20)
از ويژگي هاي روش تاريخي آن است که از زبان مکتوب براي تحقيق بهره مي گيرد. بنابراين ماده زباني منطوق ( شفاهي ) در مرحله زماني پيش از عصر حاضر مورد استفاده پژوهشگران نبوده است زيرا ابزار ثبت در برهه هاي اخير اختراع شده و از اين رو، پژوهشگران راهي جز توسل به نمونه هاي مکتوب نداشتند و اين نمونه ها نيز نارسا هستند و نمي توانند نمونه شايسته اي از زبان شفاهي و کاربردي باشند. (21) اتکاي روش تاريخي به بخش مکتوب زبان شبيه به اتکاي روش توصيفي به مواد کلامي گويش وران زنده (22) است. حتي پيروان روش تاريخي بر اين باورند که زبان شفاهي، ماده اي متغير و فريب دهنده است و بخش ثابت زبان يعني زبان مکتوب است که شايستگي پژوهش را دارد. (23)
بنابراين هنگامي که پژوهشگر، زبان مکتوب روي سنگ ها، صخره ها، لوح هاي گلي، ورق هاي پوست يا....را مورد مطالعه قرار مي دهد بايد در استدلال به اين اسناد مکتوب احتياط به خرج دهد و همواره از يقيني سخن گفتن بپرهيزد. همچنين او بايد استثناجات خود را با شواهد ديگري مانند ملاحظات و نکات دانشمندان قديم يا واژه هاي وارد شده از ديگر زبان ها به زبان مورد مطالعه را مدّنظر قرار دهد يا رويکردهاي خود را با دانش هاي عظيم حاصل از پژوهش در مکانيزم گفتار و شنيدار تقويت کند. (24)
اما بي ترديد زبان ها از لحاظ امکان مطالعه بخش شفاهي شان در مراحل تاريخي قديم با يکديگر متفاوتند. براي مثال زبان فصيح عربي صورت شفاهي خود را از دير باز تاکنون ثابت نگه داشته است. اين صورت در قرائت بزرگ ترين قاريان قرآن کريم متجلي شده است. آنان زبان فصيح عرب را در قالب قرائت قرآن نسل در نسل به آيندگان منتقل کرده و براي آن قواعد ويژه اي را وضع کرده اند. اين قواعد به اندازه اي متقن و محکم است که مانند زبان محاوره دچار تغييرات عظيم نخواهد شد. (25)
آنچه به حفظ جنبه شفاهي زبان عربي فصيح تا روزگار ما کمک کرده است، ويژگي هاي بي نظير آن در ساختار واژگاني و تبعيت واژگان از اوزان معين و راههاي اشتقاق معين بوده است. همه اين امور به ما اجازه مي دهد برخي جوانب آوايي زبان عربي را بشناسيم. از سوي ديگر شعر موزون و مقفّاي عربي نيز به شناخت اين جوانب کمک بسيار کرده است.
در اينجا لازم است به اين مطلب اشاره کنيم که برخي پژوهشگران گمان مي کردند در روش تاريخي مي توان به مراحل آغازين تاريخ هر زبان، يعني قديمي ترين مرحله در دسترس و نزديک ترين آن به نقطه آغازين بروز و پيدايش زبان، اکتفا کرد. اما روشني و وضوح روش در زبان شناسي، اين امکان را به وجود مي آورد که مطالعات توصيفي در سطوح متعدد زبان طي قرون مختلف انجام پذيرد و اين مطالعات توصيفي متعدد تکميل شود تا راه براي پژوهش تاريخي در زبان به معناي دقيق آن فراهم شود به اين معنا که بتوان در تاريخ زبان از قديم ترين متون مدون آن تاکنون دست به پژوهش زد. (26)
به ديگر معنا، زبان شناسي تاريخي با ابعاد کاملش مي تواند تصوير روشني از تاريخ حيات زبان ها ارائه دهد. اين گونه پژوهش ها به بررسي تحول در ساختار زبان در جنبه هاي آوايي، صرفي، نحوي و معجمي محدود نمي شود بلکه ضرورتاً سطوح کاربردي زبان در محيط هاي مختلف و تحولات آن ها در طول زمان را مد نظّر قرار مي دهد و به نحو گسترش زبان و ورود آن به مناطق جغرافيايي جديد و افول و خروج آن از ديگر مناطق مي پردازد. (27)
براي مثال زبان عربي يکي از زبان هايي بوده که در مرحله اي از حيات خود در مکان هاي متعددي جز موطن اصلي خود وجود داشته اما در آن ها باقي نمانده است. زبان عربي نخست وارد اندلس، ايران و بخش هايي از شبه قاره هند شده اما سپس از اين سرزمين ها خارج شده است. موضوع حرکت زبان عربي به سمت اين سرزمين ها و سپس خروج آن، در چارچوب مطالعات تاريخي قرار مي گيرد.

نظر پژوهشگران درباره روش تاريخي

زبان شناسان توصيفگرا، ارزش هاي علمي مطالعات زبان شناختي تاريخي را که مبتني بر داده هاي مستند و اسناد مدوّن است اندک دانسته و همواره در پي آن بوده اند که روش هاي ديگري را جايگزين آن کنند که معتقدند پر فايده تر است و نتايج دقيق تري به همراه دارد. آنان همچنين همه تلاش خود را معطوف به مطالعه زبان ها و لهجه هاي محلي جديدي کرده اند که مردم آن ها را به کار مي برند. اما دسته ديگري از زبان پژوهان نيز هستند که نه تنها چشم به روي ارزش هاي علمي زبان شناسي تاريخي بسته اند. بلکه حتي آن را از چارچوب علوم زبان نيز خارج کرده اند. از جمله اين زبان شناسان « کريستال » است. او معتقد است نبايد به زبان شناسي به عنوان مطالعه تاريخي زبان (diachronic) نگريست. او در اين باره مي گويد: « زبان شناسي به مطالعه غير تاريخي درباره زبان (Synchronic) يعني مطالعه مرحله اي معين از زبان اهتمام مي ورزد و به تاريخ پيش و پس از آن مرحله نمي نگرد. براي مثال زبان شناسي درباره زبان انگليسي چنان که امروز به کار مي رود يا چنان که در روزگار شکسپير به کار مي رفت دست به پژوهش مي زند اما در جست و جوي چگونگي تحول زبان انگليسي از دوران شکسپير تا حال حاضر يا چگونگي تحول زبان انگليسي امروز تا پايان قرن بيست و يکم نيست زيرا بيشتر مسائل مهمي که دنياي زبان شناسي را به خود مشغول ساخته مطلقاً به تاريخ زبان ها ارتباط ندارد. زبان شناسي امروز در پي پاسخ به اين پرسش هاست که کارکرد زبان در جامعه چيست؟ آيا همه زبان ها يک ساختار دارند و چه رابطه اي ميان زبان و انديشه وجود دارد؟ براي پژوهش درباره چنين مسائلي و رسيدن به پاسخ آن ها بايد نگاهي غير تاريخي به زبان داشته باشيم يعني بايد از روش هاي تجربي و اصطلاحات علمي خاص آن استفاده کنيم چنان که گويي در حال بررسي يکي از علوم طبيعي مانند شيمي هستيم. (28)
شايد آنچه « کريستال » را وا داشته تا مطالعات تاريخي را از چارچوب زبان شناسي خارج کند اين دو مسئله باشد: نخست آنکه تحولات زباني بر خلاف قرن نوزدهم، امروز ديگر زبان شناسان را به خود مشغول نمي کند و امور ديگري مانند آنچه در بالا آمد موجب جلب توجه آنان شده است. از ديگر مسائل مورد اهتمام زبان شناسان امروز، بهره برداري از نتايج علوم زبان شناختي در عرصه هاي علمي يا آنچه امروز به « زبان شناسي تطبيقي » مشهور شده است مانند ايجاد لغت نامه ها، آموزش زبان هاي قومي و داخلي و خارجي، درمان بيماري هاي گفتاري و عادات لفظي و کلامي، ترجمه و....است. دوم آنکه مطالعه تحولات زبان، تابع مقتضيات و لوازم پژوهش هاي علمي نيست و اين امر دستيابي به نتايج تجربي و قابل مشاهده را بعيد مي سازد. (29)
ظاهراً اين نگرش کريستال درباره مطالعه تاريخي زبان، با نگرش هاي سوسور در اين باره همسو است. سوسور نيز بر کنار گذاشتن ملاحظات تاريخي از مطالعات زبان شناختي تأکيد مي کرد. او براي اثبات اين نظر خود از اين مثال بهره مي گرفت که هنگام اجراي بازي شطرنج وضعيت مهره هاي دو بازيکن پيوسته تغيير مي کند اما ما هر زمان که بخواهيم مي توانيم با تعيين موقعيت مهره هاي مختلف دو طرف، وضعيت صفحه شطرنج را کاملاً توصيف کنيم. در اين حالت به ما ارتباطي ندارد که دو بازيکن چگونه به اين شرايط بازي رسيده اند و با چه ابزار، حرکت يا چه تعداد مهره اين کار را انجام داده اند. ما فقط وضعيت فعلي صفحه شطرنج را بدون توجه به حرکت هاي گذشته دو بازيکن توصيف مي کنيم. (30)
از نظر سوسور زبان ها نيز مانند وضعيت صفحه شطرنج پيوسته در حال تغييرند و در هر زمان بدون بازگشت به وضعيت هاي گذشته اي که در حال فعلي مؤثرند، مي توان آنها را توصيف کرد. (31)
اما کريستال و سوسور با چشم پوشي از ارزش هاي علمي زبان شناسي تاريخي راه صحيح را برنگزيده اند، زيرا نحو هر زباني را گرچه مي توان با توصيف ساختار نحوي آن زبان ارائه کرد اما بررسي علل و اسباب پديده هاي هر زبان بدون شناخت مراحل تاريخي مختلف آن ها و قياس آن ها با يکديگر و بدون شناخت صورت هاي تحول زبان در طول نسل هاي متمادي، امري بسيار دشوار است. تنها در صورت رسيدن به اين شناخت هاست که مي توان از روند تحول زبان پرده برداشت. (32)
براي مثال زبان عامي را که در عصر حاضر مردم جهان عرب به آن تکلم مي کنند مي توان از جوانب مختلف توصيف کرد. اما شناخت چگونگي رسيدن زبان عربي به اين مرحله از جنبه هاي آوايي، صرفي، ترکيبي، دلالي و...بدون شناخت زبان فصيح بسيار دشوار است. بر عکس، اگر حلقه هاي زنجيره تحول زبان عربي از دوران جاهليت تاکنون را خوب بشناسيم روند تحول اين زبان و اسرار زبان عامي را بهتر خواهيم دانست. (33)

از روش تاريخي تا روش توصيفي

روش توصيفي به عنوان روشي ساکن (static) شناخته مي شود زيرا عموماً زبان را در يک نقطه زماني معين مورد بررسي قرار مي دهد. در مقابل، روش تاريخي روشي متحرک (dynamic) قلمداد مي شود زيرا تحولات زبان را در طول زمان بررسي مي کند. با وجود تفاوت در روش تاريخي و توصيفي در سکون و تحرک، اين دو روش هنگام پياده شدن روي موارد علمي شباهت بسياري به يکديگر دارند چه، همه اصطلاحاتي که در روش توصيفي به کار مي روند عملاً اين قابليت را دارد که در روش تاريخي نيز استفاده شوند. (34) اين بدان معناست که روش تاريخي از روش توصيفي بي نياز نيست و بررسي هر پديده زباني در هر زبان تا قديم ترين روزگاران به شکل توصيف دقيق وضعيت آن پديده در هر عصر و سپس بررسي تحولات آن در طي عصرهاي مختلف و سپس وصف امانتدارانه آن است. بنابراين توصيف در هر حال، روشي است که پژوهشگر تاريخي به آن متوسل مي شود و با آن به هدف خود مي رسد.

مطالعات زبان شناختي گذشته و روش تاريخي

در گذشته پژوهش قابل ملاحظه اي درباره تاريخ زبان عربي انجام نشده و همه تلاش زبان شناسان در اين باره به عصر احتجاج ( از دوران جاهليت تا حدود سال 150 هجري ) محدود شده يعني تنها حدود 300 سال از تاريخ اين زبان را در برگرفته است. هدف اين تلاش ايجاد معيارهاي ثابت براي زبان عربي بوده تا نسل هاي آينده آن را بشناسد و رعايت کنند و معيارهاي مورد توجه در آن عصر، به آينه هدايت نسل هاي بعد به سمت زبان فصيح تبديل شود. (35)
انگيزه زبان شناسان يا نحويان قديم در محدود ساختن مطالعات خود به عصر احتجاج، ميل آنان به حفظ زبان عربي در شکل و قالبي است که با قرآن کريم و سنت نبوي و سيره اصحاب پيامبر ارتباط مي يابد. از اين رو آنان تنها در مواردي به دوران هاي پس از آن توجه و استشهاد کرده اند که مردم عرب زبان را به زبان معيار - زبان عصر احتجاج - پيوند مي داده است. (36)
بنابراين بايد گفت مطالعات و پژوهش هاي زبان شناختي درباره زبان عربي، در مرحله معيني از تاريخ اين زبان متوقف مانده و تلاش هاي پس از آن مرحله زماني در چارچوب کار تحقيقاتي قرار نمي گيرد زيرا بيشتر درباره صيغه ها و واژگان و ترکيب هاي جديدي بوده که خارج از چارچوب زبان آرماني عصر احتجاج قرار مي گرفته است. به اين ترتيب مي توانيم آن جنبش قدرتمند تأليف کتب زبان شناسي را تفسير کنيم که در اواخر قرن دوم هجري آغاز شد و در قرن هاي بعد استمرار يافت. اين جنبش به « جنبش پاکسازي زبان » مشهور شد و کتاب هايي که در جريان اين جنبش به ثمر نشست با عنوان کتاب هاي « لحن العامة » و « لحن الخاصة » شناخته شد. اين کتاب ها به پديده « خطاهاي زباني » مي پرداختند؛ خطاهايي که در روزگاران پس از عصر احتجاج، توده مردم و همچنين نخبگان، دانشمندان و صاحب منصبان و... را نيز در برگرفته بود. حتي نامگذاري اين کتاب ها با واژه « لحن » ( خطاهاي زباني ) به هدف نويسندگان اين کتاب ها اشاره دارد. بنابراين مي توان گفت هدف اين کتاب ها در مجموع، اصلاح آن خطاهاي زباني بود که در ميان مردم رواج يافته بود و در تقابل با آن معيارهاي ثابتي بود که جزو الگوهاي زبان عربي در عصر احتجاج محسوب مي شد و قبايل بيابان نشين عرب - که زباني نزديک به زبان قرآن داشتند - نيز آن را رعايت مي کردند. (37)
اگر معيارگرايي نحويان نبود، فرض بر آن بود که اين کتاب ها پژوهش هايي درباره تاريخ زبان عربي باشد و تحولات بسيار وارد شده به آواها و ساختار واژگاني و دلالي زبان عربي را به تصوير بکشد اما توصيف « قواعد زبان تحول يافته در اعصار بعدي با هدف حرکت در مسير اين تحولات، تلاشي بود که نحويان قديم آن را گردن نمي نهادند. (38) اما عصر احتجاج نيز خود در حقيقت شامل اعصار و مراحل زباني درازي بود که تا عمق زمان کشيده شده بود. اين عصر بيش از سيصد سال به طول انجاميده بود و در طي آن و پيش از آن، زبان عربي تحت تأثير عوامل زماني و مکاني و همجواري و بسياري عوامل ديگر، تحولات بسيار به خود ديده بود. زبان شناسان و نحويان قديم نيز با سخن راندن درباره تفاوت لهجات، آواها و احياناً ساختارها، نشان داده اند که از اين تحولات غافل نبوده اند و گاه حتي به تأثير زمان بر تحول صيغه ها و ساختارهاي زبان عربي اشاره کرده اند. براي نمونه ابن سراج در کتاب خود « اصول النحو » واو قسم را رايج ترين ابزار قسم قلمداد مي کند و سپس اشاره مي کند که به لحاظ تاريخي حرف « باء » تاريخ قديمي تري در حوزه ابزارهاي قسم دارد. اين گونه اشارات تاريخي در کتب نحو قديم بسيار است اما بايد گفت آن ها تنها اشاراتي گذرا هستند که در وراي آن ها هدفي براي مطالعه تاريخي زبان وجود نداشته است. (39)
از ميان اين اشارات تاريخي در ميان کلام نحويان و زبان شناسان قديم مي توان به صيغه هاي کم شماري اشاره کرد که براي اسم استعمال مي شد. اين صيغه ها ظاهراً يکي از مراحل تحول صرفي صيغه فعل مضارع و رسيدن آن به مراحل جديدتر و رسيدن به صيغه « يفعل » را تشکيل مي دهد. از جمله اين صيغه ها،؛ « يَفعول » مانند يربوع و يعسوب، « يَفعِل » مانند يثرب و « يَفعيل » مانند يعضيد است.
از ديگر اشارات تاريخي در اين زمينه که نحويان قديم آن را از باب « شاذ » در کلام عرب دانسته اند، چسبيدن ال به صيغه فعل مضارع است که اين حالت نيز مي تواند يکي از مراحل ديگر تحول فعل مضارع در زبان عربي باشد. ابوعلي فارسي در اين باره مي گويد: « از جمله موارد شاذ از قياس و استعمال، واژه اليجدع است که در آن ال بر فعل مضارع وارد شده است. اين حالت شاذ از قياس است زيرا فعل را نمي توان تخصيص داد. اين حالت شاذ در استعمال نيز هست زيرا تنها در شعر ابوزيد آمده است:
يقول الخَنا و ابغض العُجمَ ناطقاً
الي ربّنا صوتُ الحمار اليجدَّع
در اين شعر واژه « اليتقصَّع» نيز آمده است ». (40)
از ديگر اشارات تاريخي، واژگاني است که نحويان قديم آن ها را واژگاني متروک يا مهجور توصيف کرده اند مانند فعل « وَدَعَ » ماضي فعل مضارع « يَدَعُ ». صيغه ماضي اين فعل مهجور و صيغه مضارع آن مستعمل است. اسم فاعل آن « وادع » نيز ديگر کاربردي ندارد. ابوعلي فارسي مي گويد: « نمونه ماضي اين فعل و همچنين مصدر و اسم فاعل اين فعل ديگر کاربردي ندارد اما شاعري بغدادي اينچنين سروده است:
حزينُ علي ترک الذي أنا وادع
اما کاربرد اينچنين واژگاني بسيار اندک است ». (41)
نحويان قديم در ميان اشارات خود به تحولات تاريخي زبان گاه به برخي ساختارها نيز توجه کرده اند. براي مثال آنان درباره اسناد « عسي » به « تاء تأنيث » و « واو جمع » سخن گفته اند. اين سراج در اين باره مي گويد: « مي گويي عسي أن أفعل و عسي أن يفعلا. عسي براي مفرد، مثني، جمع، مذکر و مؤنث يکسان به کار مي رود. اما برخي از عرب زبانان مي گويند: عسي، عَسَيَا، عَسَوا، عَسَت، عَسَتَا و عَسَينَ، ورود حرف « أن » ميان عسي و فعل مضارع ضروري است اما برخي از عرب زبانان مي گويند: عسي يفعل و أن را حذف مي کنند.... ». (42)

نياز زبان عربي به پژوهش هاي تاريخي

پاسداري از زبان در صورت آرماني آن که بر گرفته از کلام سخنوران عرب است هدفي والاست که بايد براي آن کوشيد اما اين امر با اهداف زبان شناسي تاريخي منافاتي ندارد زيرا هدف اين دست پژوهش ها نيز رصد کردن همه تحولات زبان در دوران هاي مختلف و يافتن امور جديد در صيغه ها، واژگان، پديده هاي ساختاري و نحوي و تعيين کيفيت اين مسائل و تحولات نو است. در خلال اين پژوهش ها بايد دريافت که تحولات زبان بر اثر حرکت ذاتي زبان حاصل شده يا از برخورد با ديگر زبان ها و آگاهي يافتن از ادبيات ديگر ملت ها و تأثير پذيري از آن ها پديد آمده است. بي ترديد اين گونه پژوهش درباره زبان، تجربه داد و ستد ميان زبان ها را آشکار مي کند. از ديگر نتايج رصد تحولات زبان، کشف تغييراتي است که در شکل يا مفهوم واژه ها رخ مي دهد. گاه بيش از گذشته به مطالعات و پژوهش هاي اسلوبي رو مي آوريم تا بتوانيم از آن طريق، معاني بلاغي و اسلوبي جديدي را که بر اثر تحول ذاتي يا افزايش آگاهي اديبان و نويسندگان از ادبيات ديگر کشورها به وجود آمده درک کنيم. خو گرفتن ما با واژگان يک زبان و روش هاي بلاغي که در روزگارمان رايج است، قدرت تشخيص اصولي را که سرچشمه آن روش ها است از بين مي برد. اما تتبع و کنکاش تاريخي مانع اين عادت مي شود زيرا در پژوهش هاي تاريخي کوشش مي شود پديده هاي زباني از منابع و سرچشمه هاي خود مورد توجه قرار گيرد و مسير آينده آن تشخيص داده شود. هدف ديگر پژوهش هاي تاريخي تعيين زمان و مکان اين پديده ها و تلاش براي تفسير آن بر اساس واقعيت هاي متني است که سندي تاريخي در دست پژوهشگر به شمار مي آيد. (43)
ما مي توانيم در عرصه مطالعات واژه شناسي براي رسيدن به فرهنگ لغت هايي که تکميل کننده فرهنگ لغت هاي قديم باشد از روش تاريخي بهره بگيريم. با اين کار چند موضوع جديد نمايان مي شود:
1) تشخيص زبان عربي اصيل از واژگان معرّب و دخيل که از ديگر زبان ها وارد عربي شدند و تصحيح اشباهات محققان گذشته در نسبت دادن واژه اي به ملتي مشخص؛ زيرا شناخت بسياري از زبان شناسان معاصر ما از زبان هاي مختلف قديم و جديد و مرده و زنده، گسترده تر و مستندتر از شناخت لغويان گذشته است.
2) بررسي واژگان زبان عربي در طول عصرها و تعيين تحولات شکلي و مفهومي در طول عمر هر واژه و بيان معناي حقيقي و مجازي آن. در صورتي که معاني حقيقي يا معاني مجازي واژه، متعدد باشد پژوهشگر بايد زمان مربوط به هر معنا را با مراجعه به متون قديمي و مستند تعيين کند. اين گونه مي توان در روش تاريخي از مطالعات تطبيقي نيز کمک گرفت. (44)
شايان ذکر است که تهيه يک فرهنگ لغت تاريخي براي زبان عربي بسيار ساده تر از تهيه آن براي ديگر زبان ها است زيرا زبان عربي هنوز پيوند خود را با گذشته نگسسته و دوره هاي متوالي آن با يکديگر مرتبطند اما ديگر زبان ها مانند انگليسي اين گونه نيستند. با وجود اين سهولت که براي تهيه يک لغت نامه تاريخي براي زبان عربي وجود دارد تاکنون حتي يک لغت نامه اصيل به شيوه لغت نامه تاريخي آکسفورد، براي زبان عربي تهيه نشده است.
3) شناخت الفاظ و واژگاني که کاربرد خود را از دست داده اند. و واژگاني که کاربردشان منحصر به فن يا حرفه اي مشخص يا شرايط محيطي استثنايي يا عادات و رسوم خاصي شده است. (45)
در اينجا نبايد تلاش هاي برخي شرق شناسان در تهيه لغت نامه اي تاريخي براي زبان عربي را از نظر دور داشت. مهم ترين اين تلاش ها، مربوط به « دزي » شرق شناس هلندي است که لغت نامه قطوري با نام « ذيل المعاجم العربية » تأليف کرد. وي در اين لغت نامه آن موادّ زباني و واژگاني را که مربوط به عصر احتجاج بودند و جايشان در لغت نامه هاي قديم خالي بود جمع آوري کرد. اين مواد بيشتر برگرفته از کتاب هاي فيلسوفان، پزشکان، جغرافي دانان، جهانگردان و....بود. « فيشر » شرق شناس آلماني (1949 م) نيز لغت نامه ديگري به نام « المعجم اللغوي التاريخي » را شروع کرد اما تنها مقدمه و بخشي از حرف همزه را نگاشت.
از روش تاريخي يا زبان شناسي تاريخي مي توان در زمينه مطالعات صرفي و اشتقاقي نيز کمک گرفت. اين امر از طريق کشف تحولاتي که در طول زمان در ساختار واژه ها پديد آمده ميسر مي شود. اين تحولات مي تواند شامل شکل و مفهوم يا متروک ماندن واژه ها و...باشد از جمله اين تحولات صرفي در زبان عربي آن است که برخي صيغه ها در زمان تدوين کتب صرف و نحو قديم، سماعي بودند اما در روزگار ما بسيار افزايش يافتند. مانند صيغه « فِعَّيل » که زبان شناسان و لغويان قديم اصرار بر سماعي بودن آن داشتند زيرا در مواردي بسيار اندک از زبان اعراب شنيده شده بود، (46) اما در روزگار ما بسيار شده است. همين کثرت کاربرد اين صيغه موجب شده است فرهنگستان زبان عربي قاهره، مجوزّ قياس گرفتن از آن را صادر کند. (47)
مصدر صناعي در دوران جاهليت بسيار اندک بود و از نمونه هاي اين صيغه در دوران جاهليت تنها واژه هايي مانند « الجاهلية »، « الرهبانية » و « اللصوصية » باقي مانده است. در دوران عباسيان به دليل ظهور فرقه ها و عقايد و انديشه هاي فلسفي متعدد. اين صيغه در زبان عربي رواج بيشتري يافت. اما امروزه نياز به مصدر صناعي بيشتر شده و به همين دليل فرهنگستان زبان قاهره قياس گرفتن آن را نيز مجاز شمرده است. (48) پديده « تحت » ( سايش زبان ) نيز به همين ترتيب است. اين پديده در گذشته کمتر بوده و در عصر حاضر بسيار زياد است.
صيغه هايي صرفي نيز وجود دارد که در گذشته اندک بود و امروز به طور کامل از زبان عربي رخت بربسته است. مانند « جَبَروت »، « رَحَموُت »، « رَهَبوت » و « ملکوت » و صيغه « إفعَنلَلَ » مانند اقعنسّ و « إفعنلي » مانند اسلنقي و « إفعوَّل » مانند اجلوَّذ. صيغه هايي صرفي نيز وجود دارد که شکل ثلاثي مجرد آن ها ( که اصل شمرده مي شود ) ديگر کاربردي ندارد اما شکل ثلاثي مزيد آن ها هنوز کاربرد دارد. مانند « طمن » و « طمأن » و « مَسَي » و « أمسي ». صيغه هايي نيز وجود دارد که ثلاثي مجرد و مزيد آن ها يکي شده و يک کاربرد دارد. مانند « ثوي » و « أثوي » و « زهي » و « أزهي ».
پياده کردن روش تاريخي در حوزه « صرف » مي تواند سبب روشن شدن جوانب بسياري از تحول در زبان عربي شود که موارد بالا تنها تعداد اندکي از آنهاست.
در زمينه مطالعات نحوي نيز مي توان از روش تاريخي بهره گرفت. در نگاه اول ممکن است اين تصور پديد آيد که نحو عربي با آن منظومه معروف و قواعدي که در کتاب هاي متعدد به ثبت رسيده است، محتواي ثابتي دارد و به قانون تحول تن نمي دهد و تاکنون دچار تغيير نشده است. اما حقيقت غير از اين است. همان طور که ذرات آب در يک ظرف بلورين، آرام و ثابت به نظر مي رسند اما در واقع بر اثر کنش و واکنش هاي خود و خارج در حال حرکتند، نحو زبان عربي نيز به دليل گرايش به معيارها ثابت به نظر مي رسد اما در حقيقت در حال تحول است. (49)
نحويان عرب دچار اين توهم شدند که نحو داراي ثبات است از اين رو تصويري از نحو را آفريدند که همه کلام عرب در همه اعصار زبان عربي در آن حضور داشته باشد. آن ها اين تصوير را به الگويي تبديل کردند که همه اعراب در سخن و نوشتار از آنان تبعيت کنند و اگر کسي از آن دايره خارج شد بازگشت به آن ضروري باشد.
قواعد نحو با اين نگاه معيار گرايانه، ثابت و بدون تغيير است و متون عصر احتجاج نيز تابع آن مي باشد. اما متون دوران پس از آن، که گاه در تعارض با اين قواعد معياري بودند براي تحويان مشکل آفرين مي شدند. در اينچنين مواردي اگر نحوي با يک شعر مواجه بود موارد خلاف قاعده را به ضرورت شعري نسبت مي داد و اگر با نثر روبه رو بود آن را « شاذ » قلمداد مي کرد يا آنکه متن را با تاويل، در نظر گرفتن محذوفات، تقديرات و...تفسير مي کرد و موجب نجات قاعده و معيار نحوي مي شد. (50)
بنابراين هيچ گاه موضوع تحول نحوي به ذهن نحويان قديم خطور نکرده است و آنان هيچ گاه خود را به تحولات تاريخي پديده هاي زباني مشغول نکردند. براي مثال آنان به موضوعي اشاره کرده اند که خود اصطلاح « أکلوني البراغيث » را براي نامگذاري آن انتخاب کرده اند. اما آنان به اين مطلب توجه نکرده بودند که زبان عربي در موضوع « أکلوني البراغيث » با ديگر زبان هاي سامي مشترک است و جمله « اکلتني البراغيث » که به معيار و قاعده تبديل شده، حاصل تحول در نحو زبان عربي است. (51)
اما واقعيت هاي کاربردي زبان نشان مي دهند که قواعد زبان، ثابت نبوده و عوامل تغيير پيش و پس از روزگار نحويان بر زبان عربي مؤثر واقع شده است. زبان شناسي تاريخي به پيگيري و بررسي اين حرکت و تغيير زبان در همه مراحل زماني و محيط هاي جغرافيايي و عوامل مختلف تأثيرگذار داخلي يا خارجي اهتمام مي ورزد و براي اين تحولات زباني تفسير قانع کننده اي را ارائه مي کند.
شايد روشن ترين مثال براي تغيير در قواعد زبان عربي و معيارهاي آن درباره ساختار جمله باشد. چنانکه مي دانيم در زبان عربي جمله به دو صورت اسميه و فعليه وجود دارد و هر دو، معياري جايز و قاعده قابل قبول به شمار مي روند، چه گفته مي شود: « قام زيدُ » و « زيدُ قام ». اما اگر کلام امروز عرب زبانان را بررسي کنيم خواهيم ديد که ساختار جمله اسميه امروز شايع تر است و تنها علت اين امر تعامل عرب زبانان با اروپاييان است که جمله خبري را با اسم شروع مي کنند و در صورت مقدم شدن فعل، جمله به صورت پرسشي در مي آيد. (52)
يکي از اسلوب هاي جملات شرطي، استفاده از « إن » شرط همراه با « ما » است که با هم ادغام مي شوند و پيش از فعل مضارع مؤکد پديدار مي شوند مانند اين آيه شريفه: ( فإمّا يَبلُغَنَّ عندک الکبر احدهما ) (53). اين اسلوب در قرآن کريم نمونه هاي بسياري دارد اما در دوره هاي پس از نزول قرآن ما با نمونه هاي زيادي از آن مواجه نمي شويم. (54) همين امر درباره اسلوب توالي اضافات نيز که در عصر احتجاج بسيار اندک بود گفته مي شود. کاربرد اين اسلوب در دوران امروز، بسيار زياد شده که اين به دليل ظهور تعابير ترکيبي همچون « منظمة هيئة الأمم المتحدة » است. (55)

پي نوشت ها :

1. المستشرقون و المناهج اللغوية الحديثة، ص 22.
2. فقه اللغة في الکتب العربية، ص 19.
3. مدخل الي علم اللغة، محمد حسن عبدالعزيز، ص 285.
4. همان.
5. گريم با مطالعاتش در زمينه تحولات آوايي مشهور شده و قانون گريم که درباره تحولات آوايي است در ميان زبان شناسان شناخته شده است. وي اين نظريه خود را در سال 1822 م. اعلام کرد. وي ابراز داشت که در زبان هاي ژرمني هنگامي که به واژه اي حرف F وارد مي شود اين حرف در زبان هاي لاتين، يوناني و سنسکريت در همان واژه معادل P است. همچنين هنگامي که در واژه هاي زبان هاي ژرمني حرف P ظاهر مي شود در همان واژه ها در زبان هاي ديگر B پديدار مي گردد. نيز هنگامي که واژه هاي اين زبان ها حرفي را در بر مي گيرند نشانه آن دايره اي با يک خط افقي مورّب در درونش است ( حرفي که از برخورد زبان با نوک دندان ها پديد مي آيد و شبيه به ثاء در عربي است ) در ديگر زبان ها معادل حرف T است. گريم اين تقابل ها را با فرض بروز تحولات آوايي در زبان هاي ژرمني در يکي از مراحل تاريخي تفسير کرده است.
اين مطالب نشان مي دهد که « گريم » از نخستين زبان شناساني بوده که زبان ها را از منظر تاريخي مورد مطالعه قرار داده و هدف او کشف تحولات زبان در گذر زمان بوده است. از اين رو برخي وي را مؤسس روش تاريخي در مطالعات زبان شناختي دانسته اند.
6. علم اللغة، السعران، ص 334.
7. همان، ص 334 و 335.
8. همان.
9. المستشرقون و المناهج اللغوية، الحديثة، ص 23.
10. همان.
11. مدخل الي علم اللغة، محمد حسن عبدالعزيز، ص 146.
12. همان.
13. أسس علم اللغة، ص 137.
14. مدخل الي علم اللغة، محمد حسين عبدالعزيز، ص 145.
15. همان.
16. همان، ص 146.
17. مدخل الي علم اللغة، محمود فهمي حجازي، ص 24 و 25.
18. مدخل الي علم اللغة، محمد حسن عبدالعزيز، ص 148.
19. همان، ص 149.
20. المستشرقون و المناهج اللغوية الحديثة، ص 22.
21. مدخل الي علم اللغة، محمد حسن عبدالعزيز، ص 149.
22. همان، ص 150.
23. همان، ص 149.
24. همان، ص 150.
25. همان.
26. مدخل الي علم اللغة، محمود فهمي حجازي، ص 25.
27. همان، ص 26.
28. مدخل الي علم اللغة، محمد حسن عبدالعزيز، ص 147 و 148.
29. همان، ص 148.
30. همان، ص 149.
31. همان.
32. مدخل الي علم اللغة، ص 196.
33. همان.
34. أسس علم اللغة، ص 137.
35. المستشرقون و المناهج اللغوية الحديثة، ص 24.
36. همان.
37. همان.
38. همان.
39. همان، ص 25.
40. المزهر: 209/1 ، همچنين ر. ک: المسائل العسکريات، ص 110.
41. المسائل العسکريات، ص 102.
42. الموجز في النحو، ابن سراج، ص 33 تحـ. مصطفي الشويمي و رفيقه، بيروت، د. ت.
43. المستشرقون و المناهج اللغوية الحديثة، ص 26.
44. همان، ص 26و 27.
45. همان، ص 28.
46. المجمهرة، ابن دريد: 376/3.
47. من قضايا اللغة و النحو، احمد مختار عمر، عالم الکتب، 1974، صص 196، 197.
48. المباحث اللغوية في العراق، مصطفي جواد، معهد الدراسات العربية العالية، 1955، ص 21.
49. المستشرقون و المناهج اللغوية الحديثة، ص 34.
50. همان، ص 32.
51. همان.
52. همان، ٌ 33 و 34.
53. اسراء: 23.
54. المستشرقون و المناهج اللغوية الحديثة، ص 34.
55. همان.

منبع مقاله :
رحيم العزاوي، نعمة، (1392)، روش شناسي پژوهش هاي زبان شناختي، دکتر جواد اصغري، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول