نخبگان كردستان و هويّت قومي
از نتايج مهم سياست هاي رضاشاه در ايجاد دولت مدرن، ظهور نخبگان سياسي و تلاش آن ها براي سياسي كردن تفاوت هاي زباني و مذهبي در ايران بود. كردستان ايران نيز با اين مسئله درگير شد. كشمكش هاي موجود ميان دولت و ايلات، سياست هاي سركوب گرانه ي ارتش نوين عليه رؤساي ايلات و بدرفتاري نيروهاي لشكري و كشوري با روستاييان و شهرنشينان عامل نارضايتي گروه هايي از جمعيت كرد و بسيج آنان عليه دولت مركزي شد. كنترل مقتدرانه ي دولت به اين گروه ها اجازه ي خودنمايي نمي داد، اما سقوط ناگهاني رضاشاه، در سال 1320 اين فرصت را براي آن ها فراهم كرد. بنابراين در دوره ي پس از رضاشاه، براي نخستين بار در تاريخ ايران، گرايش هاي سياسي - محلي در كردستان ظاهر شد. اين پديده خود به خود به وجود نيامد، بلكه بيشتر نتيجه ي تلاش هاي گروهي از نخبگان فعال سياسي بود. سياسي شدن اين نخبگان و ظهور آن ها نيز خود حاصل فرايند شكل گيري دولت مدرن بود.
پس از سقوط رضاشاه، دو گروه نخبه ي سياسي در كردستان شكل گرفت. نخستين گروه متشكل از رؤساي سابق ايلات بود كه دولت مركزي آن ها را تبعيد يا زنداني كرده بود. آن ها ايلات خود را به عنوان گروه هاي پرقدرت مسلح مجدداً سازماندهي كردند. سياست هاي ايل زدايي دولت و ظهور گروه هاي سياسي كرد در تركيه و عراق، اين گروه را تا حدي به عناصر سياسي تبديل كرده بود. گروه دوم كه نخبگان تحصيل كرده ي جديد را دربرمي گرفت، از اواخر حكومت رضاشاه ابراز وجود كردند و تا حدي حاصل سياست هاي تمركزگرايانه ي دولت بودند. اين دو گروه در تلاش براي سياسي كردن مسئله ي كردستان و بسيج كردها پس از سال 1320 فعالانه شركت داشتند.
رؤساي قبايلي كه در جريانات سياسي كردستان پس از سقوط رضاشاه شركت كردند، از موقعيت و مقام ممتاز اجتماعي، سياسي و اقتصادي گذشته برخوردار نبودند. علاوه بر اين، جمعيت كردستان همگي رؤساي ايلات را نمايندگان خود نمي دانستند. در چنين شرايطي بود كه نخبگان تحصيل كرده ي جديد نقش بيشتري ايفا كردند.
تمركزگرايي دولت تحولات اجتماعي- اقتصادي به دنبال داشت؛ تحولاتي كه شرايط جديدي را بر جوامع ايلي سابق تحميل كرد. علي رغم اينكه بسياري از گروه هاي اسكان يافته در سال هاي اول پس از سقوط رضاشاه كوچ نشيني را از سرگرفتند، تحولات اجتماعي- اقتصادي ناشي از دوران شكل گيري دولت مدرن احياي كوچ نشيني را ناممكن مي ساخت. اين تحولات نه تنها قدرت رؤساي ايلات را تضعيف كرد، بلكه باعث تضعيف وفاداري ها و هويت هاي ايلي نيز شد. در مقابل، گسترش شهرنشيني و ساير تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي نوعي احساس تعلق به يك جامعه ي بزرگ تر را ايجاد كرد.
در فرايند شكل گيري دولت مدرن و تأثير سياست هاي آن در كردستان:
دو گروه كه در دو طيف متضاد جامعه قرار داشتند اولين گروه هايي بودند كه اسكان يافتند. گروه قوي تر به مالكان و گروه ضعيف تر به روستاييان بدون زميني تبديل شدند كه براي ديگران كار مي كردند. اين تحول اقتصادي تأثير مهمي بر ديدگاه اجتماعي و سياسي جامعه به جاي گذاشت، زيرا احساس تعلق و وفاداري نيرومندي را كه تا آن زمان وجود داشت از بين برد. ويژگي جامعه ي ايلي سابق روابط شخصي و تعهد خويشاوندي بود. اين جوامع پس از تحولات مذكور انسجام خود را از دست دادند. نقش رئيس ايل به سرعت تغيير كرد. جامعه ي كوچ نشين و ايلي ديدگاه و تقاضاهاي سياسي محدودي داشت، اما از هم پاشيدگي واحدهاي خودكفاي ايلي نه تنها احساس جابه جايي در اين جامعه ايجاد كرد بلكه منجر به آگاهي از تعلق به يك جامعه ي بزرگ تر و وسيع تر شد. اين جامعه ي بزرگ تر را غالباً يك طبقه ي روشنفكر شهرنشين و غيرايلي، با توسل به يك جامعه ي ايل زدايي شده ي شهري تعريف مي كرد.(1)
ظهور نخبگان تحصيل كرده ي جديد، به عنوان نمايندگان مناطق كردنشين، پديده اي ناگهاني نبود. قدرت گرفتن آن ها فرايندي تدريجي بود كه با تحولات اجتماعي و اقتصادي كشور به طور اعم و كردستان به طور اخص ارتباط داشت. به عبارت ديگر، حضور نخبگان روشنفكر پس از اواسط دهه ي 1960 ميلادي ( اواسط دهه ي 1340 شمسي ) محسوس تر بود تا اوايل دهه ي 40 ميلادي ( دهه ي 1340 شمسي ). اين امر نشان مي دهد كه گرچه نخبگان غيرايلي رهبريت حوادث كردستان را در اواسط دهه ي 1320 عهده دار بودند، اما نخبگان سنتي ايلي در تحولات آن زمان نقش و جايگاه بسيار مهمي داشتند. آنچه حضور عاملِ ايلي را آشكارتر مي ساخت، پديده اي است كه آن را « ارتباط ايلي » مي ناميم. واقعيت اين است كه نخبگان سياسي معاصر كردستان كه اكثراً تحصيلات عالي جديد داشتند، داراي وابستگي هاي ايلي نيز بوده اند، زيرا رؤساي ايلات در ايران معمولاً از نخستين گروه هايي بودند كه اعضاي خانواده ي خود را براي تحصيل به خارج از ايران فرستادند. همان گونه كه يكي از محققان نوشته است:
رهبران ايلي به هيچ وجه تعدادي روستايي مرتجع يا بي سواد نيستند. تحصيلات دانشگاهي، آن هم غالباً در دانشگاه هاي غربي، در ميان اعضاي خانواده ي رؤساي ايلات كاملاً مرسوم است. با از بين رفتن نسل قديم، رؤساي جديد ايلات كرد مي توانند همانند سياست مداران ملي هر كشور به تحصيلات و تجارب خود ببالند.(2)
ارتباط ايلي يا نقش رؤساي ايلات در حركت هاي سياسي مدرن در مناطق كردنشين خارج از ايران آشكارتر است. رهبران اين حركت ها يا رؤساي ايلي هستند يا اعقاب مستقيم رؤساي سابق و نخبگان اشرافي ايلات.(3)
ايزدي ضمن اشاره ي كلي به اين مطلب مي نويسد:
تقريباً نام خانوادگي همه ي شخصيت هاي مهم در كردستان برگرفته از اسامي ايلات آنهاست: جلال طالباني، مصطفي بارزاني، مسعود بارزاني ( از رهبران كردهاي عراق )، رسول مامند ( از تركيه ) و عبدالرحمن قاسملو ( دبيركل اسبق حزب دمكرات كردستان در ايران ). اينها همگي نام ايلات خود را همراه اسم فاميل خودشان دارند. (4)
تجربه ي ايران وجود ارتباط ايلي در گروه هاي سياسي كرد را تأييد مي كند. عبدالرحمن قاسملو نمونه ي مناسبي در اين مورد است. قاسملو (5) از طوايف بزرگ ايل مكري بود(6). برخي از اعضاي قدرتمند اين طايفه نظير رستم خان قاسملو، رضاقلي قاسملو و امام قلي قاسملو بيگلربيگي ( فرماندار ) اروميه در كردستان عصر زنديه بودند.(7) عبدالرحمن قاسملو در سال 1309ش در يك خانواده ي زمين دار به دنيا آمد و با تحولات كردستان در 1325ش از ايران به شوروي گريخت.(8) او بعدها در دانشگاه پراگ به تحصيل پرداخت و در همان جا و سپس در پاريس به تدريس مشغول شد.(9) نخبگان تحصيل كرده ي شهري جديد نمي توانستند بدون نياز به رؤساي ايلات حركت هاي سياسي را عملاً رهبري كنند. اين نخبگان ناچار بودند براي تدارك منابع لازم- به ويژه منابع نظامي- جهت مبارزه با دولت مركزي بر نيروهاي ايلي تكيه كنند:
گرچه هيچ يك از رهبران احزاب جديد كرد با رأي گيري انتخاب نشده اند، اما احزاب سياسي كرد مشروعيت خود را از طريق ارتباط با نمايندگان سنتي ايلي كسب كرده اند، زيرا اين رهبران به آن ها امكان مي دهند از نظرات مردم عادي مطلع شوند... بنابراين رهبران جديد به منظور تضمين بقاي خود و نمايندگي بخشي از مردم عادي كرد بايد حمايت رهبران سنتي ايلات را كسب كنند.(10)
موارد متعددي از حضور نخبگان سنتي ايلي در حركت هاي سياسي جديد كردي را مي توان مثال زد. بنا به نوشته ي آرچي روزولت(11)، هنگامي كه تعداد اندكي از كردهاي طبقه ي متوسط در سال 1321 اولين گروه سياسي كرد به نام كومله را در ايران تشكيل دادند، بسياري از رؤسا و آقاهاي ايلات كرد به آن پيوستند و فعالانه از آن حمايت كردند.(12) اين مسئله در موردحزب دمكرات، كه در سال 1324 به تشويق شوروي به وجود آمد، نيز صدق مي كند. همچنين « حزب دمكرات، كه در دوران محمدرضا شاه فعاليت مخفي داشت، از عضويت بسياري از رؤساي ايلي فئودال هاي كرد به خود مي باليد »(13). بروينسن كردشناس معاصر شواهد قوي تري ارائه مي دهد و مي گويد كه بنيان گذاران حزب دمكرات كردستان ايران همگي از نخبگان ايلي بودند.(14) قاضي محمد رهبر حزب دمكرات در سال 1325 يكي از نخبگان غيرايلي بود، اما بسياري از رؤساي ايلات كرد در تشكيل حزب و دولت خودمختار كرد شركت فعال داشتند. قاضي محمد به پاس خدمات رؤساي ايلات كرد، چهارتن از آنان يعني رؤساي شكاك، بيگ زاده، هركي و بارزاني (15) را به فرماندهي ارتش دولت خودمختار كرد منصوب كرد.(16) يكي از اين فرماندهان حمه رشيد رئيس ايل بيگ زاده از بانه بود كه در اواخر دوره ي رضاشاه عليه دولت شورش كرد. عمرخان شريفي، رئيس ايل شكاك نيز به سمت وزير دفاع دولت خودمختار كرد منصوب شد.(17)
حزب دمكرات كردستان بعد از انقلاب نيز- البته به ميزاني كمتر از قبل- به رؤساي ايلات كرد تكيه مي كرد و به كمك نيروهاي مسلح ايلات بود كه توانست پادگان هاي ارتش و پاسگاه هاي ژاندارمري و پليس را در روزهاي اول انقلاب در كردستان ايران تصرف كند.(18) درواقع رؤساي ايلات شكاك، هركي و بيگ زاده در اوايل انقلاب در زمره ي متحدان حزب دمكرات(19) بودند. در كنار رؤساي سنتي ايلات، نخبگان تحصيل كرده ي شهري نيز نقش مهمي در حركت هاي سياسي ايفا مي كردند. جلايي پور به نقل از يك منبع كرد مي نويسد: « برخي از اعضاي روشنفكر و بنيان گذار كومله ي جديد (20) اعقاب رهبران ايلات سابق بودند » (21).
آن دسته از رهبران ايلي، كه در حركت هاي سياسي بعد از دوران رضاشاه شركت كرده بودند، اميد داشتند قدرت و استقلال سابق خود را احيا كنند. اما نخبگان جديد شهري، حتي آنهايي كه ارتباط هاي آشكار ايلي داشتند، در پي احياي ساختارهاي سياسي گذشته نبودند، بلكه در پي كسب نوعي خودمختاري منطقه اي بودند. اين نخبگان سياسي براي بسيج مردم عادي، به ويژه اقشار طبقه ي متوسط شهرنشين كردستان، نيازمند توجيه مبارزه ي خود عليه دولت بودند. آن ها به اين منظور سياست هاي قهرآميز دولت، به ويژه مبارزه با ايلات كرد، عقب ماندگي اجتماعي- اقتصادي كردستان در مقايسه با مناطق توسعه يافته ي ايران و ممنوعيت آموزش به زبان كردي را مطرح مي كردند. نخبگان سياسي و فكري ناچار بودند از اين نيز فراتر روند، زيرا مدعي مبارزه براي احقاق حقوق قومي كردها و كسب خودمختاري يا استقلال بودند. براي رسيدن به اين هدف آن ها مي بايستي نه فقط كردها، بلكه جامعه ي بين المللي را متقاعد مي كردند كه كردها هويت قومي و ويژگي ملي جداگانه و بسيار مشخص دارند و به همين دليل بايد حق خودگرداني و استقلال داشته باشند. فعاليت سياسي و مبارزه ي نظامي كافي نبود. موفقيت در اين كار به تلاش فكري و فرهنگي نياز داشت كه نخبگان مي بايست مسئوليت آن را مي پذيرفتند.
با توجه به اين استراتژي بود كه عوامل كهن نظير مذهب، زبان، روابط خوني، تاريخ مشترك و نژاد تبديل به مسائل سياسي شدند و در ايجاد هويت هاي قومي از آن ها به عنوان عناصر مشروعيت دهنده به اقدامات سياسي و نظامي بهره برداري شد. از آنجا كه واقعيت هاي تاريخي هميشه بر ذهنيات و اهداف نخبگان منطبق نيست، آن ها به ساخت و پرداخت و جعل متوسل مي شوند. نخبگان به اين ترتيب تاريخ را به دلخواه دستكاري مي كنند و به تفسير و بازنويسي حوادث تاريخي دست مي زنند. آن ها ريشه هاي متمايز قومي و نژادي، سابقه ي حكومت سياسي و مبارزه ي قومي مداوم و نيز قهرمانان قومي براي گروه خلق مي كنند. لازمه ي اين استراتژي آن است كه نخبگان گروه خود را از نظر فرهنگي و اجتماعي موجوديتي واحد و منسجم معرفي و روابط گروه را با ديگران خصمانه توصيف كنند. بنابراين، ظهور حركت هاي محلي گرا در كردستان را مي توان تا حدي نتيجه ي فعاليتهاي فكري نخبگان سياسي جديد كرد دانست.
يكي از جنبه هاي مهم فعاليت هاي روشنفكرانه ي نخبگان كرد، جستجوي آن ها براي يافتن سوابق سياسي كهن براي كردها بوده است. بيشتر منابع استنادي نخبگان در اين زمينه يافته هاي تاريخي جديد شرق شناسان غربي است. اكراه آن ها در استناد به مآخذ ديرينه ي تاريخي، از اين واقعيت ريشه مي گيرد كه چنين آثاري حاوي مطالب موردنظر آن ها نيست. بيشترين تأكيد نخبگان بر ريشه ي مادي، وابسته به قوم ماد، كردهاست.(22) اين واقعيت كه چنين نظريه اي ميراث سياسي بزرگي به كردها مي بخشد و ادعاي آن ها را در مورد حقوق ملي توجيه مي كند، از دلايل جذابيت آن براي نخبگان كرد است. مادها نخستين سلسله ي پادشاهي تاريخ ايران ( آريايي ) بودند كه در فاصله ي سالهاي 660 تا 550 قبل از ميلاد بر ايران حكومت مي كردند.
نخبگان كرد ( بيشتر كردهاي عراق و تركيه ) در ديدگاه جديدتر خود فراتر مي روند و ميراث تاريخي كهن تري براي كردها در نظر مي گيرند. ايزدي در افراطي ترين نظريه از « نظام هاي پادشاهي و دولت شهرهاي اوليه در كردستان » در سه هزار سال قبل از ميلاد سخن مي گويد (23). او اظهار مي دارد كه منابع دست اول در اين زمينه وجود ندارد و آنچه او انجام داده صرفاً يك بازسازي تاريخي براساس مشابهت هاي موجود ميان نام هاي باستاني و برخي ايلات جديد كرد است.(24)
اين تفسيرهاي روشنفكرانه گاه سبب تشتت و ادعاهاي متناقض مي شود. نمونه ي آشكار آن را مي توان در نوشته هاي قره داغي سردبير نشريه ي كردستان تايمز مشاهده كرد. قره داغي هنگام بحث درباره ي تاريخ كردها به « كردهاي باستاني » اشاره مي كند كه ساكنان بومي كردستان بودند، و به « نژاد قفقازي تعلق داشتند و به زبان باستاني قفقازي سخن مي گفتند »(25). قره داغي به صراحت نمي گويد كه اين كردهاي باستاني چه زماني در كردستان مي زيستند، اما پيداست كه او از دوران پيش از اسكان مادها در مناطق امروزي كردستان و غرب ايران بحث مي كند. او مي نويسد هنگامي كه مادها به عنوان يك قبيله ي مهاجر ايراني، يا آريايي از شمال شرق به شرق زاگرس (26) وارد شدند، خود را با جوامع اسكان يافته ي كردهاي باستاني مواجه ديدند. (27) از اين مطالب چنين استنباط مي شود كه كردهاي باستاني از نظر نژادي و زباني از مادهاي آريايي متمايز بوده اند.
براساس منابع تاريخي قابل دسترس- كه قره داغي هم به آن ها اشاره مي كند- مادها امپراتوري خود را در حدود سال هاي دهه 650 قبل از ميلاد بنيان گذاشتند و در سال 550 قبل از ميلاد مغلوب هم نژادان و خويشاوندان پارسي خود شدند. قره داغي مي نويسد كه مادها پس از شكست، جذب جمعيت گسترده تر كردهاي باستاني شدند كه تا آن زمان به يك ملت مادزبان تبديل شده بودند.(28) قره داغي معتقد است كه كردهاي باستاني مدت ها قبل از مادها مي زيستند، تعدادشان بسيار بيشتر از مادها و نژاد و زبانشان نيز با آن ها متفاوت بوده است. با اين حال مايه ي تعجب است كه مي گويد « كردها اعقاب مستقيم مادها هستند »(29). او براي توجيه اين ادعا بيش از هر چيز بر اين استدلال تأكيد مي كند كه زبان كردهاي باستاني از بين رفت و جاي خود را به زبان مادي داد. از آنجا كه قره داغي در هيچ كجا به قلع و قمع، ناپديد شدن يا نابودي كردهاي باستاني اشاره نمي كند، اين پرسش كه بالاخره كردهاي كنوني اعقاب مستقيم مادها هستند يا كردهاي باستاني، همچنان بي پاسخ مي ماند. ريشه ي اين اغتشاش فكري در اين است كه قره داغي تلاش دارد از دو طريق متناقض تاريخ را تفسير به رأي كند. او ابتدا، به منظور خلق ريشه هاي بسيار كهن تاريخي براي كردها و اثبات اين موضوع كه آن ها مدت ها قبل از آمدن آريايي ها به منطقه در آنجا مي زيسته اند، مسئله ي « كردهاي باستاني » را مطرح مي كند و در عين حال به منظور خلق سنت سياسي باستاني و يك دولت كهن براي كردها مي گويد كردها « اعقاب مستقيم مادها هستند ». البته بايد توجه داشت كه متقابلاً بسياري از روشنفكران آذربايجاني در ايران نيز معتقدند كه « آذربايجاني ها اعقاب مادها هستند » و آذربايجان را ماد كوچك هم مي ناميدند.(30)
در اين متون، تحليل تاريخي متناقض ديگري نيز در مورد وابستگي نژادي و فرهنگي مادها ( كردها ) و پارس ها به چشم مي خورد. اكثر روشنفكران كرد با تكيه بر منابع تاريخي نظريه ي مهاجرت آريايي ها به ايران و اسكان مادها و پارس ها به عنوان دو قبيله ي بزرگ آريايي در غرب و بخش هاي جنوبي فلات ايران را قبول دارند.(31) گفته مي شود كه مادها و پارس ها از يك نژاد بوده اند. قره داغي مي نويسد:
از ميان قبايل و گروه هاي مختلف آريايي كه به فلات ايران و بلندي هاي زاگرس وارد شدند، دو قبيله ي بزرگ ماد و پارس وابستگي و ارتباط قومي داشتند و هر دو از شاخه هاي اصلي ملت باستاني آريا بودند. آنها به زبان واحدي سخن مي گفتند كه ريشه ي آن زبان آريايي باستان بود. به احتمال بسيار قوي، اين دو قبيله از طريق ازدواج نيز با هم رابطه ي خويشاوندي داشتند.(32)
قره داغي همچنين متذكر مي شود كه مادها و پارس ها پيرو آيين زرتشت بودند.(33) وي معتقد است كه هر دو گروه به يك ملت تعلق داشتند، زيرا ريشه ي زبان هاي آن ها يكي بود، پيرو يك مذهب بودند و خويشاوندي سببي نيز داشتند. علي رغم تأكيد بر همه اين مشابهت ها، قره داغي در ادامه از دو ملت مجزاي ماد و پارس(!) نام مي برد.(34) او مشخص نمي كند كه چه عاملي جز نژاد، زبان مذهب و تاريخ مشترك مي تواند اساس تمايز ميان ملت ها باشد و با چه معياري مي توان مادها و پارس ها را دو ملت جداگانه دانست؟ در پاسخ مي توان گفت كه نخبگاني نظير قره داغي تلاش مي كنند از اين طريق ادعاي كردهاي ايران دوست را مبني بر اينكه كردها و فارس ها ملتي واحد هستند رد كنند. نخبگان روشنفكر در تلاش جهت يافتن سابقه ي سياسي براي كردها « قهرمانان ملي » مي آفرينند كه نمونه ي بارز آن صلاح الدين ايوبي است. همه ي ناسيوناليست هاي كرد صلاح الدين را بزرگ ترين حكمران و قهرمان ملي كرد معرفي مي كنند. در كرد بودن وي جاي بحث نيست، اما واقعيت اين است كه صلاح الدين ايوبي بيش از هر چيز « جنگجوي دلاور اسلام » عليه دشمنان صليبي بوده است. صلاح الدين بعدها در مصر و غرب سوريه، از جمله لبنان كنوني، سلسله ايوبي را تأسيس كرد و سپاهيان او را درواقع بيشتر ترك ها تشكيل مي دادند تا كردها.(35) بنابراين، تعلقات وي بيشتر نسبت به اسلام بوده است تا به كردها. صلاح الدين هيچ گاه خود را « قهرمان ملي » كردها، آن گونه كه در تحليل هاي نخبگان روشنفكر معاصر منعكس است، نمي دانست.
كريم خان زند پادشاه ايران يكي ديگر از حكمرانان ايراني است كه نخبگان سياسي و فكري كرد ( بيشتر عراقي ها ) او را « قهرمان ملي » كردها ناميده اند.(36) اما در اين مورد نيز مسائل پيشين مطرح است. گرچه كريم خان كرد بود و سلسله زنديه را در ايران بنا نهاد، اما خود را پادشاه ايران ( به عبارت درست تر وكيل مردم ايران ) مي دانست نه قهرمان ملي كردها(37). شگفتا كه سلسله ي زنديه را قاجارها، كه مورد حمايت دو بزرگْ ايل معروف كرد، يعني اردلان و مكري بودند، نابود كردند.(38) واقعيت اين است كه انديشه ي « بيداري ملي كرد » تفكري جديد است كه نخبگان سياسي و فكري در قرن بيستم آن را عنوان كردند و پيشينه ي تاريخي ندارد. در منابع تاريخي مدركي به چشم نمي خورد كه حاكي از وجود احساس وحدت طلبي ملي در ميان كردها و يا وجود يك « قهرمان ملي » و وحدت طلب كرد در گذشته باشد. حتي عصر اميرنشين هاي كرد، كه برخي از آن با حسرت ياد مي كنند، عصر وحدت كردها نبود.(39) برعكس، اميرنشين هاي مختلف كرد در اين دوره به حمايت از امپراتوران عثماني يا صفويان عليه يكديگر مي جنگيدند.(40)
از رهبران جديدتر كرد در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم- نظير بدرخان، شيخ سعيد، شيخ عبيدالله ( در عثماني - تركيه )، اسماعيل آقا سيمكو و حمه رشيد ( در ايران ) - غالباً به عنوان رهبران ملي ياد مي شود كه براي استقرار يك دولت مستقل كرد قيام كردند. اما واقعيت اين است كه آن ها بيشتر در يك چارچوب ايلي و عشايري درصدد كسب قدرت و توسعه ي قلمرو نفوذ خود بودند و بيشتر براي رسيدن به اين هدف مي جنگيدند تا متحد كردن كردها تحت لواي واحد. علاوه بر اين، برخي از رهبران كرد بيشتر تعلقات مذهبي داشتند تا ملي. آن ها سني هاي متعصبي بودند كه به سركوب و گاه قتل عام كردهاي يزيدي و شيعي ( در عراق ) و آسوري ها و شيعيان آذري در ايران دست مي زدند. ايزدي ضمن اشاره به اين تجربيات تلخ در زمان قيام شيخ عبيدالله در دهه ي 1890 ميلادي، مي نويسد:
در جريان قيام سال هاي دهه ي 1890، جامعه ي كرد علوي شاهد چنان كشتارها، گرويدن هاي اجباري به تسنن و مصادره ي اموال بود كه بعدها به منظور حفظ خود در برابر اقدامات شيخ سعيد يكي از رهبران كرد، با آتاتورك و جمهوري غيرمذهبي او در سال 1925 كنار آمد. هراس كردهاي علوي چنان زياد بود كه عملاً در مبارزه عليه شيخ سعيد شركت كردند و در كنار نيروهاي جمهوري خواه ترك قرار گرفتند.(41)
رؤساي ايلات كردي را، كه در قرن بيستم در ايران با دولت درگير شدند، نمي توان رهبران قومي يا ملي به مفهوم مدرن آن دانست. اسماعيل آقا سيمكو و حمه رشيد دو نمونه ي مشخص هستند. نخبگان سياسي كرد نظير عبدالرحمن قاسملو، سيمكو را رهبري ملي مي دانستند كه با ناسيوناليست هاي كرد خارج ايران در تماس بود و خواهان استقلال كردستان(42). برخلاف گفته ي او، سيمكو نيز همانند شيخ عبيدالله و شيخ سعيد بيشتر درصدد مبارزه با كردهاي آسوري، آذري هاي شيعه و ارمني ها و اعمال خشونت بر آنان بود تا تلاش براي وحدت كردها. درواقع نيروهاي سيمكو از ويراني و غارت شهر كردنشين ساوجبلاغ ( مهاباد كنوني ) نيز خودداري نكردند.(43) ايزدي نويسنده و محقق كرد معتقد است :
اسماعيل آقا سيمكو رئيس ايل شكاك به تحريك ملاها و شيوخ [ كُرد- م ] در طول زندگي سياسي هفده ساله ي خود مرتكب چنان فجايعي شد كه مي توان او را در كنار تبهكاراني چون قوم هون و آتيلا قرار داد.(44)
حمه رشيد از ايل بيگ زاده در بانه در اوايل دهه ي 1320 شمسي به اقدامات مشابهي دست مي زد. بنا به نوشته ي محمدرئوف توكلي نويسنده ي كرد ايراني، حمه رشيد در حمله اش به شهر كردنشين بانه آن جا را به آتش كشيد و هزاران نفر از كردها را كشت و بسياري را بي خانمان كرد.(45)
بدين ترتيب، اين ادعا كه رؤساي ايلات محلي « رهبران ملي كردها » بوده اند، بيشتر زاده ي ذهنيات نخبگان فكري و سياسي معاصر است تا نظر كردهاي هم عصر آن رؤسا. در واقع جاي تعجب نبود كه بسياري از نيروهاي ايلي كرد در سركوب اين رؤساي جاه طلب مشاركت كردند، زيرا آن ها بيشتر در پي منافع شخصي خود بودند تا كسب اقتدار سياسي براي كردها.
مسئله تمايز زبان كردي از زبان فارسي از مواردي است كه اكثر نخبگان سياسي و فكري بر آن تأكيد مي كنند. درواقع، مقوله ي زبان به عنوان يك عامل مؤثر در ايجاد آگاهي سياسي در كردها پديده اي نسبتاً جديد است و نتيجه ي تلاش نخبگان روشنفكر. اين مسئله نخستين بار در اواخر قرن نوزدهم و تحت تأثير گرايش هاي ناسيوناليستي افراطي و پان تورانيسم ترك هاي جوان مطرح شد. اين پديده در ايران نيز در اواسط دهه ي 1320 شمسي ظهور كرد. پذيرش ادعاي نخبگان سياسي و فكري كرد مبني بر اينكه زبان از قديم پديده اي سياسي بوده است، دشوار به نظر مي رسد و ادبيات موجود كردي چنين ادعايي را تأييد نمي كند. به استثناي چند مورد، اكثر شعرا، مورخان، صوفيان و عرفاي كرد از زبان فارسي و عربي به عنوان زبان ادبي استفاده كرده اند تا زبان كردي. مثلاً شرفنامه نخستين اثر مربوط به تاريخ كردها به زبان فارسي نوشته شده است.(46)
حتي متون مذهبي فرقه هاي كرد غالباً به فارسي نوشته شده است.(47) مردوخ مورخ كرد ايراني در كتاب خود درباره ي تاريخ دانشمندان، شعرا، مورخان و نخبگان سياسي كرد از ده ها كرد كه به فارسي و عربي مي نوشته اند نام مي برد. در اين اثر به حدود هفتاد شاعر كرد با نام خانوادگي سنندجي اشاره شده است كه به فارسي شعر مي گفتند.(48) بررسي كتاب نشان مي دهد كه استفاده از زبان كردي در شعر از اواسط قرن بيستم به بعد رواج يافته است.
مبارزه ي نخبگان براي نمايندگي جامعه
مبارزه ي نخبگان كرد، به ويژه نخبگاني كه رهبري سازمان هاي سياسي و نظامي را به عهده دارند، با يكديگر براي كسب قدرت و نمايندگي سياسي منعكس كننده ي رقابت دروني نخبگان بر سر قدرت و رهبري مبارزات قومي است. اين گونه رقابت دروني نخبگان بيشتر منجر به تفرقه در ميان كردها شده است تا وحدت شان. درواقع، اين رقابت در برخي موارد چنان شديد بوده كه به كشمكش هاي خشونت بار نظامي انجاميده است. اين اختلافات تأثيرات منفي عميقي بر كردها به جاي گذاشته، از جمله محبوبيت نخبگان سياسي را كاهش داده و مشروعيت تلاش هاي آن ها را زير سؤال برده است.كشمكش ها و درگيري هاي فرقه اي و جناحي نه تنها بين سازمان هاي كرد يك كشور و ساير كشورها، بلكه در ميان سازمان هاي داخلي نيز وجود داشته است. نمونه ي بارز كشمكش ميان كردهاي دو كشور جنگ ملامصطفي بارزاني با كردهاي ايراني بود. نيروهاي ملامصطفي در سالهاي آخر دهه ي 1340 و اول دهه ي 1350 ش، سليمان معيني يكي از بنيانگذاران كومله را اعدام كردند و حدود چهل تن از فعالان كرد ايراني را به قتل رساندند.(49) در اين رابطه مي توان به درگيريهاي ميان نيروهاي حزب دمكرات كردستان عراق ( بارزاني ها ) با حزب كارگران كردستان تركيه ( پ.ك.ك ) به رهبري عبدالله اوجالان اشاره كرد. حزب دمكرات بنا به درخواست دولت تركيه و احتمالاً آمريكايي ها در اواخر سال 1998 با نيروهاي پ.ك.ك وارد درگيري نظامي شد. اين خصومت تا به جايي رسيد كه نيروهاي بارزاني شمدين سكيك معاون اوجالان را كه به آنها پناهنده شده بود، به تركيه مسترد كردند.(50) آوارگي عبدالله اوجالان كه در نهايت منجر به ربودن او توسط نيروهاي امنيتي تركيه از كنيا در 27 بهمن 1377 ( 15 فوريه 1999 ) شد، تا حدي ناشي از كشمكش ميان نخبگان كرد ( عراقي در برابر تركيه اي ) بوده است. كردهاي عراقي نيز درگير جنگ هاي فرقه اي و جناحي با يكديگر بوده اند. در سال هاي 1992-94م / 73-1371ش و 1996-97م/76-1375ش برخوردهاي خونيني ميان نيروهاي مسعود بارزاني رهبر حزب دمكرات كردستان عراق و چريك هاي جلال طالباني رهبر اتحاديه ي ميهني كردستان رخ داد. در فاصله ي سال هاي 1992 تا 1994م/ 1371 تا 1373ش نيز صدها چريك كرد در جريان درگيري هاي اتحاديه ي ميهني كردستان و جنبش اسلامي كردستان عراق كشته شدند.(51)
پس از سرنگوني رژيم شاه در ايران، نخبگان سياسي كرد بر سر كسب قدرت و حق نمايندگي كردها در كشمكش مداوم با يكديگر بوده اند. گرچه اين برخوردها غالباً در سطح ايدئولوژيك بوده است، واقعيت آن است كه قدرت طلبي و تمايل به توسعه ي حوزه هاي نفوذ نظامي و سرزميني در اين ميان نقش عمده اي ايفا كرده است. كشمكش هاي سياسي و نظامي ميان كومله و حزب دمكرات نمونه ي آشكار شكاف هاي موجود ميان نخبگان است. هر دو گروه براي به دست آوردن حق خودمختاري با دولت مركزي مبارزه مي كردند و مدعي بودند كه نماينده ي واقعي كردها هستند، اما درواقع درگير يك جنگ قدرت با يكديگر بودند. هر گروه ديگري را به همكاري با دولت و عوامل آن متهم مي كرد.(52) اين كشمكش ها در چند دوره به برخوردهاي مسلحانه منجر شد كه شديدترين آن ها در سال 1364 رخ داد. تنها در نتيجه ي درگيري هاي كومله و حزب دمكرات طي سال هاي 1365-1358 حدود هشتصد چريك كرد كشته شدند.(53)
كشمكش و رقابت ميان نخبگان حتي سبب انشعاب در داخل يك سازمان مي شد. انشعاب در كميته ي مركزي حزب دمكرات در سال 1359 به دليل اختلاف نظر در مورد امضاي توافق نامه با جمهوري اسلامي اتفاق افتاد. (54) انشعاب ديگر در سال 1367 روي داد كه طي آن پانزده تن از كادرهاي بلندپايه ي حزب جناحي به نام « حزب دمكرات رهبري انقلابي » به وجود آوردند. (55) كومله نيز از اين جناح بندي ها مصون نبود. در سال 1370 گزارش شد كه اين گروه به دو جناح اكثريت و اقليت به ترتيب به رهبري منصور حكمت و عبدالله مهتدي تقسيم شده است. (56)
نخبگان غيرقومي و مسئله كردها:
در بررسي نقش نخبگان در تلاش براي خلق هويت قومي براي كردها، بايد نقش نخبگان بومي و غيربومي را در نظر داشت. نابساماني هاي ناشي از اوايل انقلاب كه ساختارهاي دولتي را در منطقه مختل كرده بود كردستان را به صحنه ي مناسبي براي فعاليت گروه هاي مخالف، به ويژه سازمان هاي چپ كه براي كسب قدرت سياسي با دولت مي جنگيدند، تبديل كرد. اين گروه هاي غيركرد چپ گرا، به دليل ضعف قدرت، نداشتن پايگاه مردمي و نياز به حمايت سازمان هاي كرد، به طرح خودمختاري كردستان پرداختند و با گروه هاي سياسي كرد نظير حزب دمكرات و كومله همكاري مي كردند. اين گروه هاي غيركرد نيز همانند نخبگان كرد مشروعيت مبارزه ي خود را با مسائل زباني و فرهنگي جامعه ي كرد توجيه مي كردند. گروه هاي كرد با برخورداري از حمايت اين نخبگان غيركرد تلاش مي كردند تا دولت مركزي را به قبول خواسته هاي خود متقاعد كنند، اما واقعيت اين است كه حمايت گروه هاي غيركرد بيشتر يك سياست ابزاري و هدف تاكتيكي بود تا اعتقاد صادقانه به خودمختاري كردها. در فضاي دمكراتيك دوره ي اول انقلاب كه گروه هاي مختلف براي كسب قدرت سياسي رقابت مي كردند، گروه هاي چپ گرا به آرا و حمايت گروه هايي نظير كردها سخت نياز داشتند. پس از ممنوعيت فعاليت احزاب سياسي، گروه هاي چپ گرا مراكز فرماندهي خود را به كردستان منتقل كردند تا مبارزه ي مسلحانه عليه دولت را ادامه دهند. مثلاً به دعوت جبهه ي دمكراتيك ملي نمايندگان كردها، تركمن ها، عرب ها، بلوچ ها و آذري ها در اجلاسي كه به دنبال پيام شيخ عزالدين حسيني برگزار شد، شركت كردند. شيخ عزالدين حسيني در اين پيام عنوان كرده بود كه ايران فقط در صورتي به دمكراسي دست مي يابد كه گروه هاي اقليت قومي آن « آزاد و خودمختار » باشند. (57) سازمان چريكهاي فدايي خلق، يكي از مهم ترين جنبش هاي ماركسيستي در ايران، نخبگان اقليت هاي مختلف در ايران را گرد هم آورد و تجمعي به نام « شوراي خلق هاي ايران » تشكيل داد. اولين كنگره ي اين شورا در تابستان 1358 در شهر كردنشين مهاباد برگزار شد.(58) در قطعنامه اين كنگره تأكيد شده بود كه « جمهوري ايران اجتماعي از نواحي خودمختار با حقوق مساوي است كه بايد به شكل فدرال اداره شود. » (59) سازمان پيكار در راه آزادي طبقه ي كارگر يكي ديگر از گروه هاي ماركسيستي فعال در كردستان بود. اين گروه هاي ماركسيستي، به ويژه فداييان خلق، در برخوردهاي نظامي با ارتش در كردستان و نيز حوادث سياسي روزهاي اول انقلاب در اين منطقه دخالت داشتند.(60) فداييان خلق در كشمكش هاي خونين ميان گروه هاي مسلح كرد و دولت مركزي فعالانه شركت كردند.(61)نخبگان سياسي غيركرد در جهت دهي سياسي به نخبگان كرد و ايجاد انشعابات بعدي در سازمان هاي سياسي كرد نقش مهمي ايفا كردند. مثلاً در حالي كه فداييان از حزب دمكرات حمايت مي كردند، پيكار با كومله متحد شده بود. سازمان فداييان خود به دو جناح اكثريت و اقليت منشعب شد. جناح اكثريت خط مشي سياسي داشت و جناح اقليت به مبارزه ي مسلحانه عليه جمهوري اسلامي معتقد بود. فداييان اقليت و يك سازمان چپ گراي غيركرد به نام سهند و كومله پس از مدتي در 1362 حزب كمونيست ايران را تشكيل دادند.
نقش نخبگان غيرقومي در كردستان فقط به سازمان هاي ماركسيستي محدود نمي شد، نخبگان غيرماركسيست نيز نقش مهمي در اين زمينه داشتند. سازمان مجاهدين خلق از جمله ي اين سازمان ها بود كه در سال 1362 به همراه ابوالحسن بني صدر رئيس جمهور اسبق و مشاركت جبهه ي دمكراتيك ملي شوراي ملي مقاومت را تشكيل داد و با حزب دمكرات كردستان بر سر خودمختاري كردستان به توافق رسيد. سازمان مجاهدين به عنوان يك سازمان تمركزگرا به ايراني غيرمتمركز اعتقاد نداشت، اما از آنجا كه نيازمند حمايت كردهاي ايران بود چنين توافقي را امضا كرد. سازمان مجاهدين حتي تلاش داشت سياست هاي خود را به كردها بقبولاند و به اين منظور در سال 1363 با سياست حزب دمكرات مبتني بر مذاكره با دولت مركزي در تهران مخالفت كرد و بر ادامه ي مبارزه ي مسلحانه با دولت اصرار مي ورزيد. همين مسئله باعث خروج حزب دمكرات از شوراي ملي مقاومت شد.(62) گفته مي شود سازمان مجاهدين نقش مهمي در ايجاد انشعاب در حزب دمكرات ( سال 1367 ) ايفا كرد و در سال 1373 با « حزب دمكرات- رهبري انقلابي » همكاري نزديك داشت.
شواهد مذكور نشان مي دهد كه چگونه نخبگان غيرقومي در جريان مبارزه براي كسب قدرت سياسي، نقش مؤثري در طرح هويت قومي و ترغيب حركت هاي ناشي از آن در كردستان ايفا كردند. اين نخبگان خواست هاي سياسي نخبگان كرد را مشروعيت بخشيدند و ايجاد انشعابات فرقه اي در كردستان را تسريع كردند.
پينوشتها:
1. Freshteh Koohi-Kamalik,"The Development of Nationalism in Iranian Kurdistan",174.
2. Mehrdad Izady,The Kurds...,205.
3. از آنجا كه سياسي شدن مسئله ي كردها در تركيه و عراق بسيار زودتر از ايران شروع شد، نقش نخبگان ايلي در گرايش هاي سياسي مدرن در اين دو كشور در اوايل قرن بيستم آشكار گرديد. اولين روزنامه هاي كردي نظير كردستان و هتاوي كرد ( آفتاب كرد ) را رؤساي ايلات خانواده ي بدرخان و شيخ عبدالقادر پسر شيخ عبيدالله رهبر معروف شورشي كرد در تركيه منتشر كردند. نگاه كنيد به: نيكيتين، ص 414-415. شايان ذكر است كه خوي بون ( گاهي به نام هوي بون به معني خود بودن- استقلال ) اولين جنبش سياسي ناسيوناليستي كردها بود كه در سال 1919م / 1298ش گروهي از روشنفكران اشرافي و تجددگرايان كرد در تركيه آن را سازماندهي كردند. رؤساي قبايل و برخي از اعقاب امراي اميرنشين هاي سابق كرد در آن شركت داشتند. نگاه كنيد به : Izady,The Kurds...62.
4. Ibid.
5. در انگليسي، نام قاسملو به شيوه هاي متفاوتي نوشته شده است. Qassemlou,Qasimlu,Chassemlou.
6. ايزدي قاسملو را نام يك ايل مي داند، اما اميرحسن پور اين نظر را رد مي كند. نگاه كنيد به:
Hassanpour,CIRA( Centre for Iranian Research and Analysis ) Newsletter,vol.9,no.1,( Fall 1993 ),15.
7. John R.Perry,Karim Khan Zand:A History of Iran,1747-1779( Chicago:The University of Chicago Press,1979 ),230.
8. فرزانفر مي نويسد كه قاسملو متعلق به نخبگان فئودال كرد بوده، نگاه كنيد به: Farzanfar,352.
9. فرزانفر مي نويسد كه قاسملو متعلق به نخبگان فئودال كرد بوده، نگاه كنيد به: Farzanfar,352.
10. Izady,The Kurds...,205.
11. Archie Roosevelt,Jr,"The Kurdish Republic of Mahabad",Middle East Journal,1,no.3,( July 1947 ),250.
12. از ميان آن ها مي توان به رؤساي ايلات شكاك، زازا، هركي و مامش اشاره كرد. به نوشته ي ايگلتون، تا سال 1945 اكثر رؤساي ايلات كرد به حزب پيوستند. نگاه كنيد به:
Eagleton,The Kurdish Republic of 1946,35-36.
13. Farzanfar,351.
14. Bruinessen,"Kurdish Tribes and the State of Iran",393.
15. ملامصطفي بارزاني، رئيس بزرگْ ايل بارزان در عراق، با هزاران نيروي مسلح خود به جمهوري پيوست.
16. Roosevelt,257.
17. William O.Douglas,Strange Lands and Friendly People,59.
18. Middle East Contemporary Survey,Vol3( 1978-79 ) ,527.
19. JPRS,79558,Dec 1,56.
20. اين گروه، كه در اواسط دهه ي 1340ش ( دهه ي 1960م ) تشكيل گرديد، در اوايل دهه ي 1360ش ( دهه ي 1980م ) به شاخه ي كردي حزب كمونيست ايران تبديل شد.
21. حميدرضا جلايي پور، كردستان: عمل تداوم بحران آن پس از انقلاب اسلامي، ص 60.
22. Abdul Rahman Ghassemlou,Kurdistan and the Kurds,34-35.
23. Izady,The Kurds,28-40.
24. Ibid,28.
25. Mustafa Al Karadaghi,"Summary of Kurdish History",in Kurdistan Times,1,no.( Summer 1992 ),6.
26. رشته كوه هاي زاگرس از شمال غربي به جنوب غربي ايران امتداد دارد و كردها در هر دو قسمت شرقي و غربي آن سكونت دارند.
27. Ibid,54.
28. Ibid,66.
29. Ibid,6,54.
30. محمدجواد مشكور، نظري به تاريخ آذربايجان و آثار باستاني و جمعيت شناسي آن، ص 91-94.
31. Izady,Karadaghi,and Ghassemlou.
32. Karadaghi,14.
33. Ibid,24.
34. Ibid,17.
35. Niktine,289.
36. Izady,The Kurds...,54;Ghassemlou,Kurdistan and the Kurds,37.
37. ايرانيان كريم خان زند را يكي از مردمي ترين و عادل ترين پادشاهان خود مي دانند. كريم خان درواقع خود را نماينده ي مردم ( وكيل الرعايا ) مي دانست تا شاه.
38. Ibid,382.
39. Masipula Sithole,"The Salience of Ethnicity in African Politics",in A.C.Paranjpe,ed.,Ethnic Identities and Prejudices:Perspectives from the Third World( Leiden:A.J.Brill,1986 ) ,52.
40. Martin van Bruinessen,"Kurdish Tribes",365-368.
41. Izady,Thr Kurds...,57.
42. Ghassemlou,71-72.
43. Bruinessen,"Kurdish Tribes",388.
44. Izady,The Kurds...,57.
45. محمدرئوف توكلي، جغرافيا و تاريخ بانه كردستان، ص 214-213. غلامرضا مصور رحماني نيز معتقد است كه حمه رشيد در كردستان ايران به غارت و كشتار كردها مشغول بود. به گفته ي وي شيخ محمود برزنجي رهبر جنبش ملي كردهاي عراق ( سالهاي دهه ي 1920 و اوايل دهه ي 1930 ) حمه رشيد را « دزد خطاب مي كرد ». نگاه كنيد به: مصور رحماني، خاطرات سياسي...، ص 152.
46. براي مشاهده ي فهرست كتاب هايي كه كردها درباره ي تاريخ كردستان به زبان فارسي نوشته اند، نگاه كنيد به: حشمت الله طبيبي، « زبان و ادبيات كردي »، آوينه، ش 14-15، ص 113-112.
47. جلايي پور، كردستان...، ص 84.
48. بابا مردوخ روحاني، تاريخ مشاهير كرد: عرفا، علما، ادبا، شعرا.
49. Nader Entessar,Kurdish Ethnonationalism,29.
50. در رابطه با درگيري ميان بارزاني ها به اوجالان، و ديگر، به مسعود بارزاني رهبر حزب دمكرات كردستان عراق در اين رابطه، نگاه كنيد به « مصاحبه با مسعود بارزاني » ترجمه حميد احمدي در فصلنامه مطالعات خاورميانه، شماره 14-15 ( تابستان و پاييز 1377 )، صص 200-187.
51. Michael M.Gunter,"Throubles in Iraqi Kurdistan:Disaster or Growing Pains", in Kurdish Affairs,Vol.1,no.2( September,1994 ),12-13;Ibid:1,15-16 ).
52. FBIS Daily Reports,Middle East and South Asia( January 7,1985),13.
53. جلايي پور، ص 111.
54. Izady,The Kurds...,210.
55. براي آگاهي از جزئيات بيشتر نگاه كنيد به: Koohi-Kamali,189.
56. Izady,The Kurds...,212.
57. A.H.H.Abidi,Iran at the Crossroads:The Dissent Movement,176.
58. Hosseinbor,Iran and Its Nationalities,170.
59. Abidi,170-171.
60. فداييان خلق در نامه اي كه در 15 فروردين 1361 به شوراي شهر سنندج نوشتند، مشاركت خود را در كليه ي فعاليت هاي سياسي و نظامي گروه هاي كرد از جمله شركت در جنگ هاي كامياران عليه سپاه پاسداران و نيروهاي ارتش تأييد كردند. نگاه كنيد به: دفتر سياسي، كردستان: امپرياليسم و گروه هاي وابسته، تهران، سپاه پاسداران... .
61. Michael M.Gunter,"Troubles in Iraqi Kurdistan:Disaster or Growing Pains",pp.12-13,;Ibid:1, 15-16.
62. Koohi-Kamali,187.
احمدي، حميد؛ (1378) ، قوميت قوم گرايي در ايران افسانه و واقعيت، تهران: نشر ني، چاپ نهم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}