نويسنده: حميد احمدي





 


مسئله قوميت را از اواسط قرن نوزدهم تا انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 نيروهاي خارجي يعني روسيه، امپراتوري عثماني و اتحاد شوروي در آذربايجان شكل داده اند. اين سه نيروي خارجي در تلاش براي سياسي كردن مسئله ي زبان و شكل گيري حركت سياسي طرفدار خودمختاري يا تجزيه طلبي نقش مؤثري داشتند. روسيه اولين كشوري بود كه در مسائل آذربايجان ايران درگير شد. اين درگيري از زماني آغاز شد كه روسيه پس از فتح قفقاز در جنگ هاي ايران و روس تصميم گرفت با نفوذ و گسترش فرهنگ ايراني مبارزه كند. همان طور كه زنكوفسكي مي نويسد، نفوذ فرهنگ ايراني به ويژه در استان هاي جنوبي امپراتوري روسيه و در ميان مردم ترك زبان ساكن آسياي مركزي و ماوراي قفقاز بسيار زياد بود. علي رغم تلاش هاي گسترده ي مقامات روسي براي از بين بردن اين نفوذ، اغلب روشنفكران آسياي مركزي از جمله روشنفكران قفقازي و ازبك دوزبانه بودند. (1) تك خال روسيه در مبارزه عليه سلطه زبان و ادبيات فارسي در قفقاز، تلاش براي احياي زبان تركي بود كه درواقع اولين گام در راه خلق هويتي مشخص براي ساكنان منطقه نيز بود. هاستلر اين فرايند را چنين توصيف مي كند:
قبل از اشغال روسيه حيات فرهنگي آذربايجان [ شوروي سابق ] تحت نفوذ تمدن ايراني قرار داشت. طبقات تحصيل كرده به طور كلي از زبان فارسي و ادبيات آن استفاده مي كردند. اين ارتباط فرهنگي ميان سرزمين هاي تازه فتح شده و همسايه ي هنوز قدرتمند آن ايران، روس ها را ناخشنود مي ساخت و به همين دليل تصميم گرفتند با حمايت از گسترش فرهنگ تركي محلي، اين نفوذ را درهم بكوبند. اين مسئله و ساير جريان هاي اجتماعي به احياي فرهنگ تركي محلي كمك كرد و مصداق اين ضرب المثل فارسي شد كه « عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد »(2).
در نتيجه ي سياست فوق مقامات روسيه روشنفكراني مانند آخوندزاده را تشويق كردند تا به جاي فارسي به زبان تركي محل بنويسند. اصرار آخوندزاده به تشويق ايراني ها و ساكنان قفقاز براي آشنايي با فرهنگ و زبان روسي و اروپاي غربي و جايگزين كردن حروف روسي- لاتين به جاي الفباي عربي (3) درواقع با سياست فرهنگي روسيه در سرزمين هاي فتح شده ي ايران سازگار بود و از آن حمايت مي شد. نشرياتي چون اكنچي و ملانصرالدين با لحن ضدايراني و ضدشيعي خود تحت حمايت عملي روسيه قرار داشتند.
سياست فرهنگي روسيه در تشويق استفاده از زبان تركي براي مبارزه با نفوذ زبان فارسي، علي رغم تلاش هاي بسيار، نتيجه اي به بار آورد كه با منافع روسيه سازگار نبود. علاقه ي فزاينده به زبان و فرهنگ تركي در قفقاز، با ظهور گرايش هاي پان تركي در امپراتوري عثماني تقويت شد. به اين ترتيب، نتيجه ي مبارزه ي ضد ايراني در قفقاز گسترش تمايلات پان تركي در ميان نخبگان سياسي و فكري قفقاز بود. با توجه به خصومت ديرينه ي روسيه و امپراتوري عثماني، روس ها از گسترش اين گرايش ها نگران شدند و در نتيجه محافل پان تركي را سركوب و انتشار نشريات پان تركي را ممنوع كردند.
گسترش الحاق گرايي (4) نتيجه ي جهت گيري هاي پان تركي و پان توراني در امپراتوري عثماني اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم بود. هنگامي كه ترك هاي جوان در سال 1908م/ 1287ش قدرت را به دست گرفتند، از نظريات پان توراني ناسيوناليست هايي چون ضياء گوك آلپ، كه مشوق وحدت همه ي ترك زبانان بودند، پيروي كردند. (5) هدف اصلي آن ها به طور طبيعي آذربايجان ايران و مناطق ترك زبان سابق ايران در قفقاز بود. بنابراين ترك هاي جوان از همان آغاز يك سياست پان تركي يا به قول ضياء گوك آلپ يك سياست پان اوغوزي را در قبال آذربايجان ايران در پيش گرفتند. اوضاع آشفته ي ايران، ‌به ويژه در آذربايجان پس از انقلاب مشروطه تا پايان جنگ جهاني اول، مداخله ي نظامي و در نتيجه فرهنگي ترك هاي جوان عثماني را در آذربايجان تسهيل كرد. پس از انقلاب سال 1908، ترك هاي جوان انديشه ي يك دولت خودمختار ترك را در آذربايجان ايران مطرح كردند. در نخستين گام براي رسيدن به اين هدف، با استفاده از تحولات جنگ اول جهاني خليل بيگ، يكي از مقامات بلندپايه ي ترك هاي جوان، داوطلبان مسلح را به آذربايجان ايران اعزام كرد. (6)
يكي از اهداف عمده ي يورش هاي عثماني به آذربايجان ايران در سال 1915م/ 1294ش، كمك به پان ترك هاي قفقاز براي كسب استقلال(7) و نيز تشكيل محافل پان تركي در آ‌ذربايجان ايران بود. در جريان حضور ارتش عثماني در آذربايجان ايران و در نتيجه ي حمايت و كمك عثماني ها بود كه براي اولين بار نشريه اي به زبان تركي به نام « آذربايجان » در تبريز منتشر شد. در اين روزنامه بر تركي بودن آذربايجان و ريشه هاي ديرين ميراث فرهنگي تركي آن تأكيد شد. (8) ترك هاي جوان تا مدتي سعي كردند با ايجاد شعبه هاي حزب اتحاد اسلام در آذربايجان، آذري هاي ايران را جلب كنند. اين حزب خواستار جدايي آذربايجان از ايران بود. اما اغلب رهبران آذري ايران از جمله شيخ محمد خياباني به سياست هاي عثماني اعتراض كردند.
شكل گيري جمهوري تركيه ي نوين به اميدهاي پان تركي ها در آذربايجان ايران پايان نداد. در سال 1923م/ 1302ش « ترك هاي اجاقي » (9) كنفرانسي در مورد آذربايجان ايران در استانبول تشكيل دادند. روشني بيگ، از پان تركيست هاي معروف تركيه، دولت ايران را به سبب اعمال سياست هاي سركوبگرانه عليه آذربايجاني هاي ايران محكوم كرد و از آذري ها خواست تا با جمهوري جديدالتأسيس تركيه متحد شوند. (10) اما علي رغم همه ي اين تلاش ها، در آذربايجان ايران هيچ جنبش قومي به وجود نيامد. ريچارد كاتم مي نويسد كه « فقط تعداد كمي از آذربايجاني ها به حمايت از پان تورانيسم ترغيب شدند و رهبران قدرتمند و مردمي آذربايجان عليه طرح هاي تركيه مبارزه كردند ». (11) اين وضع چندان دوام نيافت و زماني كه نيروهاي ارتش سرخ شوروي در جريان جنگ جهاني دوم آذربايجان و كردستان ايران را اشغال كردند، يك حركت سياسي قوم گرايانه ظهور كرد.
شوروي براي تأمين منافع خود به مسائل قومي دامن مي زد. سابقه ي اين فعاليت به سال هاي دهه ي 1920 ميلادي باز مي گردد كه اعضاي حزب كمونيست ايران ( عدالت سابق ) به گيلان اعزام شدند تا در آنجا يك جمهوري شوروي تأسيس كنند. اكثر اين افراد از جمله جوادزاده ( پيشه وري )، آقايف، و آخوندوف (12) ايرانيان آذري بودند كه در باكو كار مي كردند. جمهوري شوروي در گيلان پس از ورود نيروهاي رضاخان به منطقه سقوط كرد. پس از بازگشت اين نخبگان آذري به باكو، شوروي تا زمان اشغال شمال ايران در سال 1320، درگير مسائل قومي در ايران نشد.
لنين پس از انعقاد قرارداد سال 1921 بين ايران و شوروي، روابط دوستانه اي با رضاشاه برقرار نمود و از كليه ي دعاوي روسيه ي تزاري سابق نسبت به ايران ( به استثناي چند مورد ) صرف نظر كرد. يكي از دلايل سياست جديد شوروي ها اين واقعيت بود كه آن ها در راه تثبيت انقلاب خود با موانع سياسي و اقتصادي بسياري مواجه بودند. دليل ديگر چنين سياستي اين بود كه شوروي ها مي خواستند با نشان دادن حسن نيت خود در قبال تهران از نفوذ انگلستان در ايران جلوگيري كنند. از نظر ايدئولوژيك، نظريه پردازان حزب كمونيست شوروي معتقد بودند كه ايران به عنوان يك جامعه ي فئودالي، آماده ي انقلاب سوسياليستي نبود و بنابراين حمايت از طبقه ي بورژوازي ملي در حال ظهور و تمايلات ضدفئودالي آن اهميت پيدا مي كرد. دولت رضاشاه و سياست هاي تمركزگرايانه ي آن « سمبول آرزوهاي بورژوازي ملي ايران » تلقي شد. (13) از نظر آن ها رضاشاه بهترين كسي بود كه مي توانست ايران را از ساختارهاي فئودالي رها سازد و حركت كشور را به سوي توسعه سرمايه داري، به عنوان مقدمه ي يك انقلاب سوسياليستي، سرعت بخشد.
سياست شوروي در سال هاي دهه ي 1940 ميلادي / 1320 شمسي تغيير كرد. اشغال آذربايجان ايران در سال 1320 نشانه ي آغاز دوران جديدي بود كه طي آن مقامات شوروي خلق انديشه ها و هدايت حركت هاي سياسي محلي گرا را به منظور تأمين منافع استراتژيك خود آغاز كردند. آذربايجان و كردستان ايران مساعدترين منطقه براي اعمال سياست هاي شوروي بود كه نتايج مطلوب به بار مي آورد. ظهور و سقوط فرقه ي دمكرات و جمهوري دمكراتيك آذربايجان بهترين نمونه ي سياست هاي شوروي در ايجاد هويت قومي بود. دل مشغولي مقامات شوروي نسبت به مسئله ي قوميت در آذربايجان، چند ماه پس از اشغال اين منطقه به دست نيروهاي ارتش سرخ شروع شد. هيئتي از فعالان آذربايجان شوروي با رياست عزيز علي اف، معاون كميته ي مركزي حزب كمونيست آذربايجان، به دعوت ارتش سرخ وارد تبريز شد. (14) در نيمه ي دوم سال 1320، گروهي از نخبگان سياسي و فكري حزب كمونيست شوروي شاخه ي باكو نشريه اي به نام وطن يولنده ( در راه وطن ) به زبان تركي در تبريز منتشر كردند.
ميرزا ابراهيم اف سردبير روزنامه و ساير روشنفكران شوروي از اين روزنامه براي دامن زدن به گرايش هاي قومي در ميان ايرانيان آذري استفاده كردند. در همين دوران بود كه سرودن اشعار قومي درباره ي آذربايجان به زبان تركي آغاز شد. (15) شوروي ها بر اهميت زبان تركي آذري و معرفي ادبيات آذري شوروي به روشنفكران آذري ايران تأكيد كردند و آذري ها را تشويق كردند كه از همان الگو پيروي كنند. (16) در كنار وطن يولنده، ساير نشريات تركي نظير آذربايجان و شفق به بحث درباره ي ادبيات آذري و مسائل قومي مي پرداختند(17). ميرزا ابراهيم اف بعدها درباره ي تأثير و اهميت وطن يولنده چنين نوشت:
براي آذري هاي جنوبي كه در معرض سركوب و آزار و اذيت بودند و هويت، مليت، تاريخ، فرهنگ و زبانشان تحت استبداد رضاشاه ناديده گرفته مي شد، وطن يولنده هم چون نوري بود كه در تاريكي مي درخشيد. (18)
وطن يولنده تا سال 1325 هر دو روز يك بار و با حمايت مالي ارتش سرخ منتشر مي شد. در همان دوران، اعضاي ارتش سرخ فعالانه در ساير فعاليت هاي فرهنگي در شهرهاي آذربايجان شركت داشتند و ضمن تبليغ شيوه ي زندگي اجتماعي و سياسي شوروي، آذربايجان شوروي را سمبول اين شيوه ي زندگي معرفي مي كردند. در پايان جنگ جهاني دوم و در ادامه ي اين تلاش هاي فرهنگي براي برانگيختن تمايلات قومي در ميان ايرانيان آذري، حزب كمونيست شوروي براي تشكيل يك سازمان سياسي- قومي خواستار خودمختاري براي آذربايجان ايران دست به كار شد. تأسيس اين سازمان سياسي ( فرقه ي دمكرات ) را پيشه وري، عضو بنيان گذار حزب كمونيست ايران، اعلام و رهبري كرد كه در شهريور 1324 به توصيه ي مقامات شوروي شكل گرفت. اين وابستگي به فرقه دمكرات به شوروي و تكيه آن به جمايت ارتش سرخ مورد انتقاد نيروهاي سياسي چپ ايران قرار گرفت. براي نمونه، عليرضا نابدل در اين رابطه نوشت:
... فرقه دمكرات چه كرد؟ با جدا كردن سرنوشت آذربايجان از ايران - هر چند در حرف ادعايشان غير از اين بود- و طرح شعارهاي ابلهانه اي كه براي حل اساسي ترين مسايل بهيچوجه كافي نبود، از قبيل: « زبان براي ما مسأله حياتي و مماتي است ». شعارهايي كه فقط از دهان خرده بورژوازي ناسيوناليست ولايتي و از دهان بورژوازاده هاي مقام پرست مي توانست درآيد، با طرد مبارزه طبقاتي و پيش كشيدن يك برنامه اصلاح طلبانه بي محتوي، پرولتاريا و دهقانان نوخيز بي تجربه و ساده دل را بسوي پرتگاه وحشتناكي رهبري كرد. كارگردانان فرقه دمكرات مگس وار گرد شيريني ارتش سرخ سوسياليستي حلقه زدند و نه پروانه وار گرد آتش انقلابي توده ها. (19)
به نوشته ي انور خامه اي، عضو سابق حزب توده ي ايران، برنامه ي فرقه را به طور كلي شوروي ها تدوين و هدايت كردند. (20) مي دانيم كه فرقه ي دمكرات آذربايجان پس از ملاقات پيشه وري با جعفر باقراف رئيس جمهوري آذربايجان شوروي، در باكو و جلب حمايت كامل شوروي ها به وجود آمد. (21) حزب دمكرات كردستان نيز درست به همين شيوه، يعني پس از ملاقات نخبگان كرد ايراني با باقراف در باكو در همان ماه ( شهريور 1324 )، تأسيس شد.
بعد از اعلام جمهوري دمكرات آذربايجان، شوروي ها از نزديك تحولات منطقه را تحت نظر داشتند. پس از آنكه نيروهاي ارتش سرخ حركت نيروهاي ارتش ايران به سوي آذربايجان را در شريف آباد قزوين متوقف كردند، حمايت شوروي از فرقه ي دمكرات وارد مرحله ي جديدي شد. ارتش شوروي به طور مستقيم و غيرمستقيم در تسخير شهرهاي آذربايجان نظير مرند، رضائيه ( اروميه ) و ساير شهرها توسط نيروهاي فرقه دمكرات دخالت داشت و از نيروهاي مسلح فرقه حمايت مي كرد(22). از اين زمان به بعد، اقدامات ديپلماتيك ايران براي ترغيب خروج نيروهاي شوروي از خاك ايران آغاز شد. علي رغم توافق شوروي ها با آمريكايي ها و انگليسي ها بر سر خروج نيروهاي شوروي از ايران، شش ماه پس از پايان جنگ ( 2 مارس 1946 )، شوروي ها حاضر به عقب نشيني از ايران نشدند. آن ها استدلال مي كردند كه حضورشان در ايران به توافق سه جانبه ي سال 1942 ( پيمان اتحاد سه جانبه ) بي ارتباط است و توافق فوريه ي 1921م/ اسفند 1300ش ايران و شوروي (23) به آن ها حق مي دهد نيروهايشان را در ايران نگاه دارند. (24) ايران در ژانويه ي 1946م/ دي 1325ش به شوراي امنيت سازمان جديدالتأسيس ملل متحد
شكايت كرد. در همان زمان، ترومن رئيس جمهور آمريكا به شوروي اولتيماتوم داد كه در صورت عدم عقب نشيني نيروهاي شوروي، آمريكايي ها در ايران نيرو پياده خواهند كرد. (25)
مسكو تحت فشارهاي ديپلماتيك، به ايران پيشنهاد مذاكره داد. اولين دور مذاكرات ميان قوام نخست وزير ايران و استالين و مولوتوف در مسكو به دليل مخالفت قوام با سه پيشنهاد استالين به شكست انجاميد. سه پيشنهاد استالين عبارت بود از: شناسايي خودمختاري آذربايجان از سوي دولت مركزي در تهران، باقي ماندن نيروهاي ارتش سرخ در بخش هايي از شمال ايران پس از مارس 1946/ فروردين 1325 و اعطاي امتياز اكتشاف و استخراج نفت به شوروي در شمال ايران. (26) اما در 24 مارس 1946/ 4 فروردين 1325، چند ساعت قبل از آغاز اجلاس شوراي امنيت سازمان ملل متحد براي بحث درباره ي شكايت ايران عليه شوروي، راديو مسكو اعلام كرد كه نيروهاي ارتش سرخ ظرف شش هفته خاك ايران را ترك خواهند كرد. علت اين تصميم ناگهاني همچنان ناروشن است، اما قول رايج اين است كه اولتيماتوم ترومن به استالين، مسكو را وادار به عقب نشيني كرد. ترومن در مصاحبه اي در 24 آوريل 1952/ 4 ارديبهشت 1331 اعلام كرد كه در سال 1946 اولتيماتومي براي استالين فرستاده و به او هشدار داده بود كه اگر ارتش سرخ ظرف شش هفته از ايران خارج نشود، آمريكا نيروهاي خود را به منطقه اعزام خواهد كرد. (27) به هر حال، استالين پيش از پايان مهلت موافقت كرد كه نيروهايش را از ايران خارج كند، به شرطي كه ايران شوروي را در نفت شمال ايران به نوعي سهيم سازد. توافق نهايي در آوريل 1946/ارديبهشت 1325 صورت گرفت و شوروي پذيرفت كه ظرف 45 روز نيروهاي خود را از ايران خارج كند. دولت ايران نيز تعهد كرد كه پس از تصويب مجلس شوراي ملي، يك شركت مختلط نفت ايران و شوروي براي اكتشاف و استخراج نفت شمال ايران تأسيس كند. شوروي ها مسئله ي آذربايجان را مسئله اي داخلي عنوان و به ايران توصيه كردند كه قضيه را به نحو مسالمت آميزي خاتمه دهد. به اين ترتيب، نيروهاي شوروي از ايران خارج شدند. همان گونه كه به تفصيل گفته شد، به دنبال اين تحول، جمهوري دمكراتيك آذربايجان و فرقه ي دمكرات از هم پاشيد. پيشه وري رهبر فرقه نيز به شوروي گريخت. بعدها مجلس پانزدهم به اتفاق آرا طرح تأسيس شركت مختلط نفت ايران و شوروي را رد كرد.
تحولات نهايي بحران آذربايجان نشان مي دهد كه مسئله ي واگذاري امتياز نفت عامل اساسي در اتخاذ سياست هاي شوروي در قبال ايران بوده است. زماني كه مسكو از تأسيس شركت مختلط نفت ايران و شوروي اطمينان يافت، تعهدات خود نسبت به فرقه ي دمكرات را به آساني ناديده گرفت و آن را به حال خود رها كرد. دلايل و شواهد نشان مي دهد مقامات شوروي از همان آغاز، حركت قومي در آذربايجان را شكل دادند تا ايران را وادار سازند تقاضاهاي آن ها را در مورد نفت بپذيرد.
سابقه ي دل مشغولي مسكو نسبت به نفت ايران در اين مرحله به سال 1943/1321 باز مي گردد؛ يعني زماني كه نمايندگان شركت هاي نفتي آمريكايي و انگليسي براي مذاكره در مورد واگذاري امتياز اكتشاف نفت در بلوچستان ايران وارد تهران شدند. به دنبال آنان، سرگئي كافتارادزه، نماينده ي شوروي، به همراه كارشناسان نفتي آن كشور، وارد تهران شد. او پس از سفر به شمال ايران خواستار اخذ امتياز اكتشاف نفت در اين مناطق شد. (28) مجلس كه اوضاع را چنين ديد، لايحه اي را كه دكتر محمد مصدق پيشنهاد كرده بود تصويب كرد. در اين لايحه به صراحت آمده بود كه دولت ايران حق ندارد تا پايان جنگ براي اعطاي امتياز نفت و عقد قرارداد با نمايندگان كشورهاي خارجي وارد مذاكره شود. (29) اين اقدام روابط ايران و شوروي را تيره كرد.
برخي از تحليل گران، از جمله بسياري از ايرانيان، معتقدند كه اتحاد شوروي با شكل دادن به حركت قومي فرقه ي دمكرات در آذربايجان و كردستان، نسبت به اين سياست ايران واكنش نشان داده است. نورالدين كيانوري دبيركل اسبق حزب توده ي ايران درباره ي حركت خودمختاري طلبانه در آذربايجان و رابطه ي آن با شوروي گفته است:
چون تقاضاي شوروي ها براي كسب امتياز نفت از طرف ايران رد شد، آن ها تلاش كردند با جدا كردن استان تاريخي و مهم آذربايجان از ايران، اين كشور را تحت فشار قرار دهند... همه مي دانيم كه شوروي در ايجاد دولت هاي خودمختار در آذربايجان و كردستان، ‌صرفاً تحقق اهداف خود را مدنظر داشته است. هدف شوروي ها اين بود كه نيروهايشان را از شمال ايران خارج نكنند مگر زماني كه مطمئن شوند همان امتيازاتي را كه قدرت هاي غربي از نفت ايران به دست آورده اند، آن ها نيز به دست مي آورند. (30)
پس از سقوط فرقه ي دمكرات آذربايجان، مركز طرح، تبليغ و سازماندهي حركت هاي قومي به باكو منتقل شد. بسياري از روشنفكران آذربايجان شوروي از جمله ميرزا ابراهيم اف، سليمان رستم و برخي آذري هاي ايران انتشار مطالبي درباره ي مسائل قومي در آذربايجان ايران را آغاز كردند. « مسئله ي جنوب »، « آذربايجان واحد » و « سركوب آذري ها در ايران » از جمله موضوعاتي بود كه اين روشنفكران درباره ي آن ها بحث مي كردند. درواقع انديشه آذربايجان واحدي از سوي باقراف مطرح و ترويج مي شد. يكي از شاهدان عيني و اعضاي سابق حزب توده و فرقه دمكرات در اين باره نوشته است: « در جلسات حزبي و جمع آمدهاي فرقه يكصدا داد مي زدند: زنده باد پدر و رهبر آذربايجان واحد ( يعني آذربايجان ايران و شوروي ) يولداش باقراف ». (31) سياست رسمي شوروي در سال هاي پس از 1946، حمايت از طرح اين مباحث قومي بود. دفتر شعر سليمان رستم با عنوان « ايكي ساحل » ( دو ساحل ) درباره ي سواحل جنوب و شمال رود ارس بود كه آذربايجاني ها را از هم جدا مي كرد. اين كتاب در سال 1947 برنده ي « جايزه ي دولتي شوروي » شد. اوگونيوك نشريه ي ادبي مسكو در سال 1947 شعر « تبريزده گيش » ( زمستان در تبريز ) اين شاعر را يكي از بهترين اشعار سال شناخت. (32)
كتاب داستاني ميرزاابراهيم اف با عنوان روزي كه مي آيد ( اوجون گلاجاخ ) در سال 1951 جايزه ي لنين را برد. اين داستان به مسئله ي به اصطلاح رهايي ملي در آذربايجان ايران مي پردازد و « الحاق آذربايجان ايران را به آذربايجان شوروي نويد مي داد »(33). آكادمي علوم اتحاد شوروي نيز « مؤسسه ي تاريخ آذربايجان » را در آكادمي علوم باكو داير كرد تا جنبش هاي رهايي بخش ملي و انقلابي را در كشورهاي خاور نزديك و خاورميانه گسترش دهد. اين مؤسسه اجراي پروژه هاي تحقيقاتي گوناگوني را درباره ي ايران آغاز كرد كه مطالعه ي « مبارزه ي رهايي بخش ملي » در آذربايجان ايران از جمله ي اين پروژه ها بود. در سال 1976 بخشي به نام «‌ زبان و ادبيات آذربايجان جنوبي » در مؤسسه ي نظامي گنجوي در آكادمي علوم شوروي به وجود آمد. (34)
در نتيجه ي فعاليت هاي يك چنين مؤسساتي بود كه انديشه ي نهادينه كردن مسئله ي جنوب شكل گرفت. (35) پس از وقوع انقلاب سال 1357 در ايران، اين مؤسسات انگيزه ي جديدي براي ادامه ي كار پيدا كردند. راديو باكو تلاش گسترده اي را آغاز كرد كه اذهان ايرانيان آذري را آماده سازد تا سرزمين خود را بخشي از آذربايجان بزرگ بدانند.
علاوه بر تلاش در جهت تبليغ قوم گرايي در آذربايجان ايران، تبليغ درباره ي سيستم حكومتي شوروي و توان آن در تضمين حقوق ملي خلق ها از فعاليت هاي ديگر اين مؤسسات بود. آن ها هم چنين بر برتري حكومت غيرمذهبي شوروي بر حكومت مذهبي اسلامي تأكيد مي كردند تا تأثير انقلاب اسلامي بر آذري ها و ساير مسلمانان شوروي را از بين ببرند يا آن را كاهش دهند. (36)
چگونگي روابط ميان ايران و شوروي و جهت گيري آن مي توانست تأثيرات مهمي بر نخبگان آذري شوروي و درواقع درگيري مسكو در آذربايجان ايران داشته باشد. به دنبال سركوب حزب توده ي ايران در سال 1360 و تيرگي روابط ايران و شوروي، مطبوعات آذربايجان شوروي و ارگان هاي دولتي، انديشه ي « آذربايجان واحد » را مطرح و عنوان كردند كه ترك هاي آذري ايراني بخشي از جمعيت ترك آذري شوروي هستند. « انجمن دولتي و روابط فرهنگي آذربايجان با كشورهاي خارجي » روزنامه ي جديدي به نام اودلر يوردو ( سرزمين آتش ها ) را به خط عربي- فارسي براي توزيع در آذربايجان ايران منتشر كرد. (37)
پس از سقوط اتحاد شوروي و استقلال جمهوري آذربايجان، جنگ سرد منطقه اي ميان ايران و تركيه بر سر نفوذ در جمهوري آذربايجان شروع شد. در حالي كه ايران بر وابستگي ها و نزديكي هاي مذهبي و فرهنگي با آذربايجان تأكيد مي كرد، تركيه بر مسئله ي زبان تأكيد داشت و به منظور تقويت ناسيوناليسم غيرمذهبي غربي، مشوق اصلاحات سياسي و فرهنگي در آذربايجان شد. در اين جنگ س د، غرب از تركيه حمايت مي كرد. محافل پان ترك در تركيه و باكو در تلاش بوده اند تا انديشه ي طرح هويت قومي تركي براي آذربايجان ايران را احيا كنند. بروز جنگ ميان ارمنستان و جمهوري آذربايجان بر اين تلاش ها سايه افكند و از اهميت مسئله كاست.
بايد گفت كه طرح بيداري قومي و ظهور حركت هاي قومي در آذربايجان ايران بيش از هر چيز نتيجه ي سياست هاي گسترش طلبانه و استراتژيك شوروي در قبال ايران بوده است. طرفداران و مشوقان نظريه ي پان تركي در امپراتوري عثماني، روسيه ي تزاري و شوروي تلاش كردند تا مفاهيمي چون « آذربايجان واحد » را به عنوان يك واقعيت تاريخي مطرح كنند. اما واقعيت اين است كه چنين موجوديتي هرگز در گذشته وجود نداشته است. انتصار مي نويسد:
مفهوم آذربايجان بزرگ شامل آذربايجان ايران و جمهوري سوسياليستي سابق آذربايجان شوروي، موجوديتي تخيلي بيش نيست كه بيشتر ساخته و پرداخته ي شوروي ها در قرن بيستم بوده است. (38)

پي‌نوشت‌ها:

1. زنكوفسكي معتقد است كه سلطه ي فرهنگي ايران به ترك هاي روسيه محدود نمي شد، بلكه در تركيه ( عثماني سابق ) ادبيات فارسي قرن ها بر محافل ادبي مسلط بود. پس از اصلاحات 80-1840 بود كه ادبيات فارسي جاي خود را به ادبيات غرب داد. در اين اصلاحات يك جهت گيري فرهنگي فرانسوي غالب بود. نگاه كنيد به:
Zenkovsky,Pan-Turkism and Islam in Russia,10-11.
2. Hostler,The Turks of Central Asia,19.
3. Zenkovsky,94.
4. Irredentism.
5. ضياء گوك آلپ سه سطح از جامعه ي ترك را مدنظر داشت: الف) ترك هاي تركيه؛ ب) ترك هاي اوغوز يا ساكنان جمهوري آذربايجان، ايران و خوارزم كه همانند ترك هاي تركيه يك فرهنگ تركي داشتند و اوغوزستان را تشكيل مي دادند؛ ج) ترك زبانان دوردست مانند ازبك ها، ياكوت ها، قرقيزها، قبچاق ها و تاتارها كه داراي وحدت سنتي زباني و قومي بودند، اما هويت آن ها با فرهنگ تركي مشخص نمي شد. اين سه سطح تركستان بزرگ يا توران را به وجود مي آورند. به گفته ي گوك آلپ، اولين سطح، يعني « تركيسم» تحقق يافته است؛ دومين سطح يعني « اوغوزيسم » ممكن است در آينده تحقق يابد و سومين سطح يعني « تورانيسم » با صد ميليون جمعيت، طرحي براي آينده ي دور خواهد بود. نگاه كنيد به:
Landau,Pan-Turkism in Turkey,37.
6. Swiettchowski,"National Consciousness",216.
7. Ibid,219,222.
8. احمد كسروي، زندگاني من ( تهران: نوبنياد، 1335 )،‌ص 86-87.
9. Turk Ocagi.
10. Atabaki,56-58
اين ادعاها پاسخ شديد روشنفكران ايراني آذري و غيرآذري را به دنبال داشت. نگاه كنيد به: دكتر تقي اراني « آذربايجان يا يك مسئله حياتي و مماتي ايران »، فرنگستان، ش5 ( 1924 )، ص 254-247 كه در اثر ايرج افشار، زبان فارسي در آذربايجان، ص 133-126 چاپ شده است.
11. Richard Cottam,Nationalism in Iran,132.
12. Nissman,25.
13. جامي، گذشته چراغ راه آينده است، ص 66.
14. محب علي قاسم اف، متخصص تاريخ و ميرزا ابراهيم اف شاعر و نويسنده ي اهل باكو ساير اعضاي برجسته ي هيئت بودند. نگاه كنيد به: Nissman,31
15. در برخي از اين اشعار، استالين به عنوان آزادكننده ي آذربايجان ستايش شده است. نگاه كنيد به:
Sakina Berengian,Azeri and Persian Literary Works...,138-139.
16. Lois Bazin,"Les Turcophones d`Iran:Apercus Ethni-Linguistiques",in Jean-Pierre Digard,ed,Le Faith Ethnique en Iran et en Afghanistan,49.
17. برنجيان مي نويسد كه « آذربايجان » در باكو منتشر مي شد، اما محل انتشار آن هرگز در نشريه ذكر نمي شد نگاه كنيد به:
Berengian,140-141,144-145.
18. Nissman,32.
19. عليرضا نابدل، آذربايجان و مسأله ملي، ص 37.
20. Atabaki,102.
21. جامي، گذشته چراغ راه آينده است، ص 270.
22. براي اطلاعات بيشتر درباره مداخله ارتش سرخ در تصرف شهرهاي آذربايجان، نگاه كنيد به: احمد زنگنه (‌ سرلشكر )، خاطراتي از مأموريت هاي من در آذربايجان، از شهريورماه 1320 تا دي ماه 1325 ( تهران: انتشارات شرق، 2535 )، ص 93-66.
23. ماده ي 6 توافق نامه اشعار مي داشت كه اگر حضور يك نيروي ثالث در ايران امنيت شوروي را به مخاطره بيندازد، شوروي حق دارد در خاك ايران نيرو پياده كند و به دفع خطر بپردازد.
24. ايرج ذوقي، ايران و قدرت هاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، ( تهران: پاژنگ، 1367 )، ص 268.
25. New York Times,( December 19,1945 ).
براي بررسي تفصيل ماجراي « اولتيماتوم » و نظرات ديگر درباره آن رجوع كنيد به: تورج اتابكي، آذربايجان در ايران معاصر، ترجمه محمد كريم اشراق ( تهران: توس، 1376 ) ص 184 تا 198.
26. ذوقي، ص 289.
27. New York Times,April 25,1952.
28. ذوقي، ص 214-212.
29. همان،‌ ص 221.
30. Sepehr Zabih,The Left in Contermporary Iran: Ideology,Organization and the Soviet Connection,215.
31. گروه محمد چوپانزاده، مسئله ملي و طرح آن...، ص 78.
32. Nissman,36.
33. گروه محمد چوپانزاده، مسئله ملي و طرح آن...، ص 78. در مورد كتاب روزي كه مي آيد در فصل ششم توضيحات بيشتري ارائه شده است.
34. Nissman,91.
35. Ibid,45.
36. Ibid,91.
37. Ibid,103.
38. Nader Entessar,"Azari nationalism in the Soviet Union and Iran",117.

منبع مقاله :
احمدي، حميد؛ (1378) ، قوميت قوم گرايي در ايران افسانه و واقعيت، تهران: نشر ني، چاپ نهم.