نويسنده: دکتر محمّد ابراهيم آيتي




 

حجّاج بن مسروق جعفي به امر امام اقامه نماز گفت و هر دو سپاه با امام نماز جماعت خواندند و پس از استراحت و رسيدن وقت نماز عصر نماز عصر را هم به همان ترتيب به جماعت خواندند، و بعد از نماز امام (عليه السلام) ديگر بار براي اصحاب حرّ صحبت کرد و چنين فرمود:
« أما بعد ايها الناس فانکم أن تتقوالله وتعرفوا الحق لاهله يکن أرضا عنکم ونحن اهل بيت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اولي به ولاية هذا الامر عليکم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيکم بالجور والعدوان وان أبيتم الا الکراهة لنا و الجهل بحقنا و کان رأيکم الان غير ما أتتني به کتبکم و قدمت علي ما به رسلکم أنصرف عنکم »(1).
اي مردم اگر از خدا حساب مي بريد و مردمي با تقوي باشيد و حق را از آن اهل حق بدانيد، يعني حق خلافت اسلامي را براي مردان معصوم و امامان بر حق بدانيد اين کار بيش خدا را از شما خشنود مي سازد. در اينجا مراد امام آن حقّي است که تمام حقها بر آن استوار است و اگر محفوظ بماند هر حقي محفوظ مانده و اگر از ميان برود حقوق ديگر هم پايمال مي شود، يعني حق و امامت و حق رهبري مسلمانان جهان، پس فرمود ما خاندان پيغمبر سزاواريم که بر شما حکومت کنيم و زمامدار دين و دنياي شما باشيم، از اينان که امروز بر سرکارند و مردمي زورگويند و مقامي بس مقدّس و بس حسّاس را مدّعي شده اند که اهل آن نيستند اينان که در ميان شما ستم و بيداد مي کنند و نمي توان چنين مردمي را جانشينان پيغمبر و امامان مسلمانان و نگهبانان دين مبين اسلام و حافظ قرآن مجيد شناخت.
حرّ بن يزيد رياحي در پاسخ اين سخنان امام اظهار داشت: به خدا قسم که من از اين نامه ها و فرستاده ها بي اطلاعم، امام به عقبة بن سمعان که روز عاشورا اسير شد و سپس آزاد گرديد، فرمود تا نامه هاي مردم کوفه را نزد حرّ و ياران وي فرو ريخت، باز هم حرّ گفت ما نامه اي ننوشته ايم و دست از تو بر نمي داريم تا تو را نزد ابن زياد ببريم، امام فرمود مرگ از اين کار به تو نزديکتر است، امام (عليه السلام) با ياران خود و حرّ با ياران خود سوار شدند و راهي را که نه راه مدينه بود و نه راه کوفه در پيش گرفتند.

حر و مصلحت جويي براي امام

دراين ميان حرّ به نظر خود از راه خيرخواهي و نصيحت به امام گفت: تو را به خدا قسم جنگ مکن که اگر جنگ کني کشته مي شوي. امام برآشفت و گفت آيا مرا به مرگ تهديد مي کني. مگر با کشتن من آسوده خواهيد شد، سخن من در اينجا همان است که آن مرد اوسي گفت او مي خواست رسول خدا را ياري دهد اما پسر عموي او او را از کشتن بيم داد و گفت کجا مي روي که کشته خواهي شد، مرد اوسي در پاسخ پسر عموي خود گفت:
سأمضي و ما بالموت عار علي الفتي *** اذا مانوي حقاً و جاهد مسلما
و آسي الرجال الصالحين بنفسه *** و فارق مثبوراً و باعد مجرماً
فان عشت لم أندم و ان مت لم ألم *** کفي بک ذلا أن تعيش و ترغما (2)
يعني من از اين راه مي روم و جوانمرد را از مردن با سرفرازي ننگ نيست، جوانمردي که داراي حسن نيت باشد و در راه جهاد روح اسلام را از دست ندهد و جان خود را در راه ياري و همراهي با مردان نيک دريغ ندارد و از فرومايگان کناره گيري کند و با نابکاران به يک راه نرود، در اين صورت اگر زنده بمانم پشيماني نخواهم داشت و اگر در اين راه جان سپردم ملامتي برمن نخواهد بود، در زبوني و فرومايگي آدمي همين بس که زنده باشد و خواري بکشد.
امام (عليه السلام) و حربن يزيد رياحي با ياران خود به منزل بيضه رسيدند در اينجا هم امام براي آنان صحبت کرد و بيش از پيش روشن ساخت که من در اين موقع تکليفي دارم و بايد آن را انجام دهم وجز حساب انجام وظيفه چيزي نيست مضمون اين خطبه اين است که يزيد خليفه اي است ستمگر و بيدادگر که حرام هاي خدا را حلال مي شمارد و عهد و پيمان خدا را مي شکند و با سنت رسول خدا مخالفت مي ورزد و در ميان بندگان خدا راه و رسم گناه و ستمگري را در پيش گرفته است و رسول خدا فرموده که در چنين وضعي با چنين خليفه اي هر کس با رفتار و گفتار خود او را باز ندارد و از روش نکوهيده او جلوگيري نکند برخدا لازم است که چنين کسي را با آن خليفه بيدادگر به يک جا برد.

رهبران دوزخي

اين همان نکته اي است که در قرآن مجيد به آن اشاره مي شود.« و جعلنا منهم ائمة يدعون الي النار) (3) برخي امامان و پيشوايان پيروان خود را به سوي آتش رهبري مي کنند، يعني همه پيشوايان و رهبران پيروان خود را به سوي بهشت نمي برند، بعضي از امامان و زمامداران رهبران امت و ملت خويشند به سوي بهشت و سعادت آن هم بهشت به معني عام يعني پيشرفت و خوشبختي و اوج و عظمت در دنيا و آخرت، اما به حکم قرآن و تجربه تاريخ برخي امامان که يزيد يکي از آنها است پيروان خود را به سوي آتش و عذاب و سقوط حتمي در دنيا و آخرت مي کشانند.

بني اميه پيروان شيطان

سپس امام توضيح بيشتري داد و وضع موجود آن روز را که سال شصت هجري بود تشريح کرد و گفت بدانيد که اينان يعني کارگردانان دستگاه خلافت بني اميه دنبال پيروي شيطان مي روند و فرمان او را مي برند، و از اطاعت شيطان جدا نمي شوند و به همان نسبت از دايره اطاعت خدا بيرون رفته اند، و از خداي متعال حرف شنوي ندارند، آشکارا دست به تبهکاري گشوده اند، حدود الهي را تعطيل کرده اند، ثروت مسلمانان را به خود اختصاص داده اند، يعني پولي که در صندوق دارايي مسلمين جمع آوري مي شود و بايد در راه رفاه و آسايش مسلمانان به مصرف برسد و در طريق زندگي مردم گشايش ايجاد کند، مال مردم، بودجه مردم، آنچه را که بايد به مصرف مصالح و منافع و رفع مشکلات زندگي و تأمين سلامت و سعادت مردم برسد آنها را به خود اختصاص داده اند و حلال خدا را حرام شمرده، و حرام خدا را حلال دانسته اند، حال که اينان چنين وضعي به وجود آورده اند و رسول خدا هم چنان دستوري داده است، از من که حسين بن علي هستم، فرزند فاطمه ام، اهل آيه تطهيرم، اهل آيه مباهله ام. شاگرد اميرالمؤمنين و فرزند اويم چه کسي سزاوارتر است که اين وضع را تغيير دهد و اين موجبات سقوط امت اسلامي را از ميان بردارد.

قيام تنها شايسته امام (عليه السلام) بود

راستي چه کسي مي توانست کار حسين بن علي (عليه السلام) را انجام دهد؟ و چه کسي مي توانست ياراني مثل ياران او به دست آورد؟ چه کسي مي توانست جاي او را در اين قيام بگيرد؟
ابن عباس مردي است بزرگ و دانشمند و مفسر بزرگوار قرآن مجيد و از بزرگان اصحاب رسول خدا و عموزاده او، اما کار حسين بن علي از او ساخته نيست، محمد بن حنفيه برادر امام و فرزند علي بن ابيطالب است، اما مرد اين قيام نيست، حبيب بن مظهر اسدي مردي است صحابي اما کار امام حسين را نمي تواند انجام دهد، مسلم بن عوسجه همچنين، هاني بن عروه مرادي نيز همچنين. پسر عموي امام حسين يعني مسلم بن عقيل. برادر بزرگوار و ارجمندش عباس بن اميرالمؤمنين فرزند عزيز شجاع و با ايمانش علي بن الحسين، اينان همه مردان بي نظير بزرگواري هستند که مي توانند در راه اين نهضت عميق و عظيم اسلامي با فداکاري و جان بازي حيرت انگيزي با امام همکاري کنند، اما هيچ يک از اينان با همه بزرگي و بزرگواري و شخصيت نمي توانند نقطه مرکزي و کانون اين قيام مقدس باشد، هسته مرکزي و نيروي معنوي اين جنبش خدايي در کانون شخصيت امام (عليه السلام) نهفته بود و همان نيروي معنوي بود که تا آخرين مرحله اين قيام را رهبري کرد و حتي بازماندگان خود را براي رهبري آن تا آخرين مرحله اسيري آماده ساخت.
سپس امام (عليه السلام) فرمود نوشته ها و فرستادگان شما رسيد و از بيعت و پايداري شما در راه حق حکايت مي کرد، نوشته بوديد که دست از ياري من هر چه پيش آيد بر نخواهيد داشت و مرا تسليم دشمن نخواهيد کرد، اکنون اگر بيعت و تصميم خود را بر پاي داريد و از آنچه به من نوشته ايد که دست از ياري من برنداريد و برنگرديد به خوشبختي و سعادت خواهيد رسيد. زيرا من فرزند علي و فرزند فاطمه ام و در راه اين جهاد مقدس خود با شما همراه خواهم بود و زنان و فرزندانم با زنان و فرزندان شما يک سرنوشت خواهند داشت و شما را هم نمي رسد که جان خود و زنان و فرزندان خود را از جان من و زنان و فرزندانم عزيزتر شماريد و در جايي که من از جان خود و خاندان خود گذشته ام، شما جان خود و کسان خود را دريغ داريد.

شهادت در راه نهي از زشتکاري

يعني اکنون که من در راه امر به معروف و نهي از منکر از شهادت خود و ياران هود و از اسيري زنان و فرزندانم دريغ ندارم و عزيزان خود را همراه آورده ام تا راه عذري باقي نباشد، شما را نيز وظيفه آن است که از امام خود پيروي کنيد و در راه خدا مانند او با گذشت و بي دريغ باشيد و کشته شدن و اسير دادن در راه حق را مشکل نگيريد، و از همراهي با امام زمان و فرزند پيغمبر خود باز نمانيد.
با همه اينها اگر کوتاهي کرديد و پيمان خود را برهم زديد و بيعت مرا از گردن خود فرو نهاديد، به جانم سوگند که از شما مردم عجيب نيست، زيرا با پدرم علي و برادرم حسن و پسر عمويم مسلم بن عقيل نيز چنين کرديد، فريب خورده کسي است که بر شما اعتماد کند و به وعده هاي شما مغرور شود، اما بدانيد که زيان اين کار دامنگير خودتان مي شود و نصيب سعادت خود را از دست مي دهيد و بهره خوشبختي خود را از ميان مي بريد هر که پيمان شکني کند زيان آن به خودش مي رسد و زود است که خدا مرا از شما بي نياز کند.

اثر روحي سخنراني امام (عليه السلام)

اين خطبه را امام (عليه السلام) در مقابل هزار نفر اصحاب حرّ ايراد کرد و گوش هاي اين جمعيت آن را شنيد، اما فقط يک دل بود که آن را پذيرفت و تحت تأثير سخن قرار گرفت و چند روز بعد نشان داد که اين درس امام را خوب فهميده و دريافته است و آن يک نفر خود حر بن يزيد رياحي بود که صبح عاشورا نزد عمر بن سعد آمد از او پرسيد که راستي با حسين بن علي خواهي جنگيد؟ گفت آري به خدا قسم جنگ مي کنم بسيار سرسخت. حر گفت چه مانعي دارد که يکي از پيشنهادهاي امام را بپذيري، گفت اگر به اختيار خود بودم مانعي نداشت و مي پذيرفتم، اما ابن زياد به پذيرفتن هيچ کدام از پيشنهادهاي حسين بن علي، تن در نمي دهد، اينجا بود که اين مرد خوش عاقبت در گيرودار خطرناک عقل و نفس قرار گرفت و ناچار بايد تسليم يکي از دو ناحيه روحاني و شيطاني مي شد، اما با همان شعله ملکوتي که سخنان امام (عليه السلام) در وجود او برافروخته بود، بر اهريمن نفس چيره شد و راه خدا را در پيش گرفت و گفت:
به خدا قسم به دو راهي بهشت و دوزخ رسيده ام، اما به خدا قسم که هر چند پاره پاره و سوزانده شوم چيزي را بر بهشت ترجيح نخواهم داد، آن گاه راه اردوگاه امام (عليه السلام) را در پيش گرفت و به گناه خويش اعتراف کرد و از در راستي درآمد و گفت خدا مي داند نمي دانستم کار به اينجا مي کشد، اکنون براي توبه کردن آماده ام، اما نمي دانم که راهي به توبه کردن دارم يا نه؟ امام فرمود آري خدا توبه ات را قبول مي کند و تو را مي آمرزد نام خود را بگو، گفت من حربن يزيد امام فرمود: « انت حرّ کما سمّتک أمّک » يعني تو آزادي چنان که مادرت تو را حر يعني آزاد ناميده است، تو به خواست خدا در دنيا و آخرت آزادي، اکنون پياده شو و فرود آي، عرض کرد چه بهتر که ساعتي با اين مردم سواره بجنگم و آخر کار با سرافرازي شهادت پياده شوم، امام فرمود خدا تو را رحمت کند هرچه مي خواهي انجام ده.

حر کوفيان را نصيحت مي کند

حر به سوي مردم کوفه برگشت و با همکاران و همقطاران يک ساعت پيش خود آغاز سخن گفتن کرد و آنان را بر بي وفايي و پيمان شکني ملامت نمود، و با سپاهي که خود پيشرو آن سپاه بوده چنين گفت: اي مردم کوفه خدا مرگتان بدهد و خدا مادران شما را عزادار کند که اين بنده خدا را دعوت کرديد و آن گاه که دعوت شما را پذيرفت و نزد شما آمد دست از ياري وي بازداشتيد، شما که روزي وعده مي داديد که در راه وي از جان خود خواهيد گذشت. امروز پيرامون او را گرفته ايد و شمشيرها روي او کشيده ايد تا او را بکشيد. او را محاصره کرده ايد و راه نفس کشيدن را بر وي بسته ايد و از هر طرف او را در فشار قرار داده ايد و نمي گذاريد که به سرزمين هاي پهناور خدا روي آورد و خود و خاندانش در امان باشند، او را مانند اسيري گرفتار ساخته ايد و بيچاره اش کرده ايد، آب جاري رودخانه فرات را که مسلمان و نامسلمان از آن مي نوشند و جانوران صحرايي عراق در آن آب تني مي کنند به روي او و زنان و کودکان و يارانش بسته ايد، و هم اکنون تشنگي آنان را از پاي در آورده است.
بعد از رسول خدا با فرزندان وي چه بد رفتار کرديد، اگر امروز در اين ساعت پشيمان نگرديد و از تصميم کشتن وي منصرف نشويد خدا در تشنگي قيامت سيرابتان نکند.
اين بود سخنان آن مرد سعادتمند و خوش عاقبتي که روزي سر راه بر امام زمان خويش گرفت و زنان و فرزندان او را بيمناک و هراسان ساخت، و به دستورات ابن زياد در بياباني دور از آبادي و جمعيت وي را فرود آورد و از روز دوم تا بامداد دهم محرم در آن بيابان با دشمنان امام همکاري داشت، اما در کمتر از ساعتي منقلب شد و تغيير قيافه روحي داد و يکباره دل بر شهادت نهاد و چنان شيفته حق و فداکاري در راه حق گرديد که ديگر نمي توانست خود را با انديشه هاي دنيوي و اميد زندگي راضي کند و دست از سعادت ابدي بردارد « الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور »(4).
خدا سرپرست و طرفدار مردم با ايمان است و او است که آنان را از تاريکي ها به سوي روشني بيرون مي برد، همان دست غيبي که بر سينه نامحرمان کوفته مي شود و آنان را از حريم قدس شهادت و نيک نامي ابدي مي راند، مرداني را از گوشه و کنار به حوزه شهادت و فداکاري مي کشاند و حر بن يزيد رياحي پيشتاز سپاه دشمن را در رديف حبيب بن مظهر اسدي و برير بن خضير همداني بلکه در رديف علي بن الحسين و قاسم بن الحسن (عليه السلام) و ديگر جوانان هاشمي قرار داد.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته

پي نوشت ها :

1- ارشاد مفيد ج 2 ص 79.
2- کامل الزيارات ص 96.
3- القصص (28): 41.
4- البقره (2): 257.

منبع مقاله :
آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج)، چاپ پنجم