نويسنده: دکتر محمّد ابراهيم آيتي




 

امام (عليه السلام) روز عاشورا چندين بار در مقابل مردم سخن گفت و خطبه خواند امام روز خود را با دعا شروع کرد و پيش از آنکه خطبه اي بخواند يا با دشمن سخني بگويد صداي خويش را به راز و نياز برداشت و توفيق و هدايت و ارشاد را از خدا مي خواست، دعا و خطبه هاي امام در نهايت فصاحت و بلاغت و رسايي سخن ايراد شده است، و از روحي آرام و مطمئن و نيرومند که گويي همه اين سپاه دوستان و ارادتمندان اويند و براي ياري وي فراهم شده اند حکايت مي کند با اين که اين خطيب واين سخنران مي داند که پس از اين خطابه ها و سخنراني ها او را مي کشند و با سي هزار نيزه بر او مي تازند، خطيبي که تشنه است و قطره آبي در اختيار او نيست که لب تر کند، خطيبي که مي داند زنان و فرزندان او ساعتي بعد به دست دشمنان گستاخ و بي عاطفه اسير مي شوند، خطيبي که قطعاً غذاي کافي نخورده و گرسنه است، هرچند روز عاشورا روي حميت و فتوت اظهار گرسنگي نکرد و فقط اظهار تشنگي مي کرد، امام سجاد گفت پسر دختر پيغمبر را کشتند درحالي که لبش تشنه و شکمش گرسنه بود.
راستي عجيب است خطيبي تشنه، خطيبي گرسنه سخنراني در مقابل چندين هزار دشمن که براي کشتن وي آماده اند سخنوري که از هر جهت موجبات ناراحتي و نگراني و پريشاني خاطر او فراهم است، اما با اين وضع سخن بگويد، فصيح بگويد، با کمال آرامش روحي و اطمينان خاطر و قوت قلب بگويد، محکم متقن سخن بگويد، کمتر اظهار بيچارگي و دل شکستگي و فروتني کند، هرچه ياران او کشته شوند و اطراف او خالي تر شود سخنش بيشتر اوج بگيرد، قدرت روحي او بيشتر جلوه کند، آرامش خاطر او بيشتر خود را نشان دهد، در کجاي تاريخ بشر مي توان اين چنين خطيب و سخنوري پيدا کرد؟ خطيب پر و بال شکسته اي، خطيب بي کس و تنهايي که وضع موجود در وضع خطابه او هيچ تأثير نکند وآن همه موجبات ناراحتي و نگراني و پريشاني آرامش روحي او را بهم نزند، نگراني پيدا نکند، اضطراب و تشويق خاطر بر او چيره نگردد.

دعاي امام (عليه السلام)

بامداد عاشورا، سواران دشمن به سوي امام حمله بردند امام دست به دعا برداشت و گفت:
« اللهم انت ثقتي في کل کرب و انت رجايي في کل شدة و انت لي في کل امر نزل بي ثقة و عدة کم من هم يضعف فيه الفؤاد و نقل فيه الحيلة و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدو انزلته بک و شکوته اليک رغبة مني اليک عمن سواک ففر جته عني و کشفته فانت ولّي کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهي کل رغبة »(1).
پروردگارا در هر گرفتاري محل وثوق و اعتماد من تويي، و در هر سخني به تو اميدوارم، در هر مشکلي که براي من پيش آيد تنها وسيله و چاره من تويي، چه بسيار گرفتاري و پريشاني که دل را ناتوان مي ساخت و چاره اي براي آن در دست نبود، دوستان ياري نمي کردند و دشمنان زبان به شماتت مي گشودند. اما چون اميد خود را از غير تو بريدم تنها چاره آن را از تو خواستم به من فرج و گشايش دادي و آن مشکل را از من دور ساختي. هر نعمت و نيکي از تو به ما مي رسد و همه چيز را بايد از تو خواست.

سخنراني امام در برابر دشمن

سپس امام (عليه السلام) بر شتر خود سوار شد و با صدايي هر چه رساتر که بيشترشان مي شنيدند فرياد کرد
« اي مردم عراق گفتارم را بشنويد و در کشتنم شتاب نورزيد تا شما را به آنچه برمن واجب است موعظه کنم و عذر خود را در آمدن به عراق بازگويم، آن گاه اگر عذر مرا پذيرفتيد و سخنم را باور کرديد و از راه عدل و انصاف با من رفتار نموديد، راه خوشبختي خود را هموار ساخته ايد و شما را بر من راهي نباشد، و اگر هم عذر مرا نپذيرفتيد و از راه عدل و انصاف منحرف شديد. کشتن من پس از اين باشد که پشت و روي اين کار را با ديده تأمل بنگريد و از روي شتابزدگي و بي فکري به چنين کاري بزرگ دست نبريد، پشتيبان من خدايي است که قرآن را فرستاده، و خدا بندگان شايسته خويش را سرپرستي مي کند ».
چون سخن امام به اينجا رسيد آواز گريه و شيون از خواهران و دختران که صداي وي را مي شنيدند بلند شد پس به برادرش عباس و پسرش علي گفت برويد و اين زنان را خاموش کنيد که پس از اين گريه بسيار خواهند کرد، و چون صداي پرده نشينان حريم عصمت و طهارت آرام شد، بار ديگر امام (عليه السلام) خدا را سپاس گفت، و برفرشتگان و پيامبران خدا درود فرستاد. از هر سخنوري که پيش از وي بوده است يا پس از وي بيايد شيواتر و رساتر سخن گفت، و مردم کوفه را مخاطب ساخت و فرمود:
اي مردم مرا بشناسيد ببينيد که من که هستم؟ آنگاه به خود آييد و خود را ملامت کنيد و نيک بينديشيد که آيا کشتن و پامال کردن حرمت من براي شما جايز است؟ مگر من دخترزاده پيامبر شما نيستم؟ مگر وصي پيغمبر شما و عموزاده اش و نخستين کسي که به خدا ايمان آورده و رسول او را در آنچه خدا آورده بود تصديق کرد پدر من نيست؟ مگر حمزة بن عبدالمطلب سيد الشهداء عموي پدرم نيست؟ مگر جعفر بن ابوطالب همان شهيدي که دو بال دارد و با فرشتگان خدا پرواز مي کند عموي من نيست؟ مگر نشنيده ايد که رسول خدا درباره من و برادر من فرمود که اين دو پسرم دو آقاي جوانان بهشتي اند؟ اگر مرا در نقل اين حديث راستگو بدانيد و آنچه مي گويم حق است چه بهتر، به خدا قسم از روزي که دانسته ام خدا دروغ گو را دشمن دارد و دروغ نگفته ام، و اگر هم گفتار مرا باور نداريد و مرا تکذيب مي کنيد، هنوز کساني از اصحاب رسول خدا در ميان شما هستند که اگر از آنها بپرسيد به شما خواهند گفت. از جابربن عبدالله انصاري، يا ابوسعيد خدري، يا سهل بن سعد ساعدي، يا زيد بن ارقم، يا انس بن مالک بپرسيد تا شما را خبر دهند که خود اين سخن را از رسول خدا درباره من و برادرم شنيده اند.
آيا همين حديث کافي نيست که شما را از کشتن من باز دارد، سپس فرمود که اگر در اين حديث شبهه اي داريد، آيا مي توانيد در اين که من پسر دختر پيغمبري شبهه کنيد، بخدا سوگند در ميان مشرق و مغرب از شما و غير شما پسر دختر پيغمبري جز من نيست، راستي بگوييد که آيا کسي از شما را کشته ام و خون او را مي خواهيد؟ يا جراحتي بر شما وارد کرده ام و براي تلافي آن قيام کرده ايد؟
هرچه امام از اين گونه سخنان گفت پاسخي نشنيد و کسي در مقام جواب برنيامد، ناچار کساني را نام برد و روي سخن را به آنها کرد و فرمود:
اي شبث بن ربعي و اي حجار بن أبجر و اي قيس بن اشعث و اي يزيد بن حارث مگر شما خود به من نامه ننوشته ايد که ميوه ها رسيده است و زمين ها سبز و خرم شده؛ و سپاهيان عراق براي جان نثاري تو آماده اند پس هر چه زودتر رهسپار عراق شو؟
طبري مي نويسد که در جواب امام گفتند ما نامه اي ننوشته ايم (4) و از آنچه مي گويي بي خبريم. راستي پستي و ناجوانمردي بشر به کجا مي رسد که همان مردمي که امام خود را با نامه هاي فراوان فرا خوانده اند و آن نامه ها را امضاء کرده اند با کمال بي شرمي در پاسخ وي بگويند که ما نامه اي ننوشته ايم و دعوتي نکرده ايم.

شبث بن ربعي منافقي چند چهره

در اينجا يکي از اين عنصرهاي فرومايه را معرفي مي کنم تا دانسته شود که کار بشر در بي ارادگي و دنياپرستي و بوقلمون صفتي به کجا مي رسد، مردمي که واقعاً مي توانند هر بامداد در قيافه اي جز آنچه ديروز بوده اند در ميان اجتماع ظاهر شوند و روزي براي خدا و روزي بر خدا شمشير بکشند و روزي يار علي باشند و روزي دشمن او. روزي کشنده امام حسين باشند و روزي خونخواه او، شبث بن ربعي يعني کسي که يکي از فرماندهان سپاه عراق و از کشندگان امام حسين (عليه السلام) روزي مؤذن سجاح (مدعي پيامبري)بود و هنگامي که اين زن در ميان قبيله بني تميم ادعاي پيغمبري کرد شبث مؤذني او را قبول کرد، و آنگاه که کار سجاح به رسوائي کشيد شبث اسلام آورد، و در موقع کشته شدن عثمان در کشتن وي دست به کار برد، سپس از اصحاب علي (عليه السلام) به شمار آمده، بعدها بر همان علي بن ابي طالب خروج کرد و در رديف دشمنان وي قرار گرفت و همراه خوارج بود، روزي هم از خارجي بودن توبه کرد و کنار رفت و در سال 61 هجري در کشتن امام حسين (عليه السلام) و ياران وي شرکت داشت و از افراد مؤثر در اين امر بوده. روزي هم که مختار بن ابي عبيد ثقفي به خونخواهي امام (عليه السلام) قيام کرد شبث که خود از کشندگان امام بود در انتقام گرفتن از کشندگان امام با مختار همکاري و همراهي داشت. بعداً رييس پليس کوفه شد، و در کشتن مختار بن ابي عبيد نيز دست داشت و در حدود سال 80 هجري در گذشت.
چنين مردمي که کمتر بهره اي از معنويت و روحانيت ندارند کجا مي توانند از روح ملکوتي حسين بن علي (عليه السلام) استفاده کنند و کجا ممکن است که از انعکاس شعاع هاي نفس مطمئنه امام در نفوس بي استعداد تباه شده خود بهره مند گردند، سخن امام (عليه السلام) در مقابل اينان به اينجا رسيد که فرمود:
« نه به خدا قسم مانند بيچارگان و فرومايگان دست بيعت به اينان نمي دهم، و چون بندگان از ميدان نبرد با زورگويان نمي گريزم، و از شر شما مردم و هر متکبري که ايمان به روز حساب نياورده است به پروردگار خويش پناه مي برم. »
تدريجاً مقدمات شروع جنگ فراهم شد و عمربن سعد تيري به کمان گذاشت به سوي سپاه اباعبدالله رها کرد و گفت نزد امير ابن زياد شاهد باشيد که من پيش از همه جنگ را شروع کردم، جنگ تا حدود ظهر به شدت ادامه داشت و بيشتر اصحاب امام به شهادت رسيدند و امام نماز ظهر را با بقيه اصحاب خود به صورت نماز خوف يعني دو رکعت به جاي آورد، و بعد از نماز جنگ همچنان ادامه يافت تا آن که از جوانان بني هاشم کسي باقي نماند و آنها هم يکي پس از ديگري به شهادت رسيدند و حتي پسران خردسال و شيرخوارگان هم فيض شهادت را يافتند، و تدريجاً همان ساعتي فرا رسيد که جريان تاريخ اسلام را تغيير داد و در نخستين صفحات تاريخ افتخار شهادت را براي اينان نوشت. قطعاً همين گونه است و روزي مانند روز حسين بن علي نيست و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حياً.

پي نوشت ها :

1- الاحزاب (33): 33.

منبع مقاله :
آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج)، چاپ پنجم