نويسنده: اکبر رضي زاده
منبع: راسخون




 


سومين امام شيعيان جهان حضرت حسين بن علي (عليه السلام) قبل از فاجعه‌ي جانسوز عاشورا در مدينه‌ي منوره زندگي مي کرد. بعد از مرگ معاويه، فرزندش يزيد (بر خلاف عهد نامه‌ي معاويه و حضرت امام حسن (عليه السلام) خود را به عنوان خليفه‌ي مسلمانان معرفي کرد. و اکثر قريب به اتفاق سرانِ اقوام عرب، با يزيد بيعت کردند ولي امام حسين (عليه السلام) از اين کار سرباز زد.
يزيد فرستاده اي را از شام (مرکز حکومت) به مدينه فرستاد و از امام خواست که با او بيعت کند ولي امام ديد اگر با يزيد بيعت کند، مخالف دستور خداوند رفتار کرده و اگر نکند، عوامل مزدور يزيد او را به شهادت مي رسانند قبل از اينکه اقدام مهمي در اعتلاي تشيع علوي داده باشد. بناچار تصميم گرفت از مدينه به مکه هجرت کند، چون مي دانست يزيد مجبور است حُرمتِ خانه‌ي خدا را نگهدارد. شيعيان عراق که از وضعيت امام مطلع شدند، حدود 12000 نامه از کوفه براي امام ارسال داشتند و ايشان را به کوفه دعوت کرده، قولِ همه گونه کمک به او دادند.
امام حسين (عليه السلام) پسر عمويش مسلم بن عقيل را به کوفه فرستاد تا اوضاع سياسي را بررسي کند. مسلم در کوفه علاوه بر مردم، مورد استقبال «مختار ثقفي» و «هاني بن عروه» قرار گرفت. اما «عبيدالله بن زياد» حاکم کوفه که گويند حرام زاده بوده و به جاي نام پدر، او را به نام مادر صدا مي کردند! ... و «ابن مرجانه» خطابش مي نمودند، مسلِم و هاني را به شهادت مي رساند و مختار را با ضربه اي که بوسيله شمشير به چشم راستش وارد مي نمايند معيوب ساخته، راهي زندان مي کند.
نتيجتاً هيچ کس خبر بي وفايي کوفيان را به حسين (عليه السلام) نمي رساند. و حضرت، اعمال و مناسک حج را ناتمام گذاشته، با خاندان و يارانش به طرف عراق رهسپار مي شوند. اما لعنت بر کوفيان عهد شکن!
اولين فرمانده اي که سرِ راه امام قرار مي گيرد و او را به بيعت با يزيد دعوت مي کند «حُر بن رياحي» بود، ولي از آنجا که حُر فردي شجاع و آزاده و خدا ترس بوده است تحت تأثير صحبتهاي حضرت قرار مي گيرد و به سپاه او ملحق مي شود. عجبا!...
کسي که اول از همه راهِ ورود امام را به کوفه سدّ مي کند، اولين شهيد سپاهِ حضرت مي گردد.
به ناچار ابن زياد «شمر بن ذالجوشن» را به عنوان فرمانده‌ي سپاه يزيد در مقابل پسر پيامبر و خاندان و اصحابش، قرار مي دهد.
شمر نامرد در کربلا آب را بر حضرت و يارانش مي بندد و اولياء خدا، اعم از زن و مرد و پير و جوان و حتي کودکان خرد سال (مانند حضرت سکينه و حضرت رقيه و...) را در مضيقه و بدترين شرايط قرار مي دهد. عمر سعد به همراه سربازان کثير ابن زياد با سپاهي چندين برابر سپاه حضرت امام - از جهت و جوانب مختلف - بر امام حسين (عليه السلام) حمله ور مي شوند و فجايعي ايجاد مي کنند که در تاريخ بشريت بي نظير بوده است.
سربازان سپاهِ کفر که تحت تأثير تبليغات شوم حکومت، امام حسين و اصحابش را خارجي مي پنداشتند (گروهي که بر خليفه‌ي مسلمين يزيدبن معاويه، شوريده بودند!) چنان بي رحمانه بر آنها تاختند که حساب اين جنايت هولناک، حتا بر مورخين منصف هم پوشيده ماند!... و به جز اندکي از آن را وارد تاريخ نکردند.
در همه‌ي جنگ هايي که در تاريخ به ثبت رسيده، بعد از شکست دشمن، سپاهِ پيروز، ديگر اجساد را رها کرده و بر آنها اساعه‌ي ادبي نکرده اند، اما عوامل ابن زياد و کوفيان نادانِ بي کفايت، حتا اجساد شهداي گلکون کفن را مورد اهانت قرار داده و بسياري از آنها از جمله پيکر مقدس حضرت امام حسين (عليه السلام) و برادر گرامي اش حضرت ابوالفضل (عليه السلام) و ديگران را قطعه قطعه کردند تا به نظر خودشان در بهشت از امکانات زيادي برخوردار گردند، زيرا که بلواييان آشوبگر را جهت رضاي خداوند (!) و خدمت به خليفه‌ي مسلمين يزيد مجازات نموده بودند!!!

«خدا گو به سوي خدا تاختند *** خدا را بکشتند و نشناختند»

باري کوفيان سفاک به رغم صدها دعوت نامه که براي حسين (عليه السلام) فرستاده بودند، به طمع مُلک ري (عمر سعد) يا هزاران سکه و دِرهم و طلا، سرانجام در دهم محرم سال 61 هجري پاک ترين مردان خدا را در سرزمين کربلا به شهادت رساندند. حتا پيکر مطهر حضرت سيد الشهداء ابا عبدالله حسين (عليه السلام) و هفتاد و دو تن از خويشان و ياران صديق آن امام همام را - که مانند 72 پروانه گِرد شمع وجود سرور و سالارشان جمع آمده بودند - قطعه قطعه نموده، تا به قول خودشان آشوبگران و بلواييان حکومت اسلامي! را تنبيه نمايند و در بهشت، در مجاورت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مسکن گزينند!....
جنايت فجيع تر آن که بعد از به شهادت رساندن شير مردان خدا در روز عاشورا خاندان ايشان را نيز به اسارت مي گيرند و خيمه هايشان را به آتش مي کشند و سرِ بريده‌ي حضرت حسين (عليه السلام) را پيروزمندانه، محفل به محفل مي چرخانند و مي گويند: «اين سرِ بريده‌ي همان خارجي است که در مقابل حکومت اسلام قد عَلَم کرده و بر اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه شوريده است! و اين زنان و کودکان خاندان او هستند که با خليفه بيعت نکرده، قصد سقوط حکومتِ بر حق يزيد را داشتند و انديشه ساقط نمودن دين مبين اسلام و به زنجير کشيدن مسلمانان را در سر مي پروراندند. ببينيد که خداوند چگونه از دين خود محافظت کرده و بلواييان را مجازات نمود!...

قرآن کنند وِرد و به طاها کشند تيغ *** ياسين کنند حِرز و امام مبين کشند»
پس عجب نيست که سرور و سالار شهيدان، فرزند پيامبر خدا چنان طاقتش طاق شده که خون گلوي پاک فرزند شش ماهه اش حضرت علي اصغر (عليه السلام) را به سوي آسمان گسيل مي دارد و چشمان همه‌ي فرشتگان را گريان مي نمايد.
.... و شايد فرياد کرده باشد:

«خسته شد جان من از اين خاکيان *** مي روم در خدمت افلاکيان»