نويسنده: دکتر منصور ثروت




 

سوررئاليست آنچنانکه آندره برتون در بيانيّه ي سال 1924 خود منتشر کرد بر آن است که « به واقعيت برتر دست يابد و اين کار جز با رهايي ذهن از زير سلطه ي عقل و منطق ميسّر نيست. نزد شاعران سوررئاليست، واقعيت برتر همان واقعيت جامعي است که در اعماق ضمير ناخودآگاه آدمي مدفون است و تنها در رؤياها و اوهام انسان متظاهر مي شود. بنابراين شاعر بايد در هنگام سرودن شعر در حالتي بين خواب و بيداري باشد و آن گاه قلم به دست بگيرد و آنچه در ضميرش مي گذرد بر کاغذ بياورد. » (1)
بدين ترتيب کوشش سوررئاليسم بر محور ضمير ناخودآگاه است و اجازه مي دهد تا اثرش در مسيري غير منطقي - ترجيحاً بي منطقي - توسعه يابد. (2)
غرض سوررئاليستها « چنانکه ماکس ارنست گفته است، اين نيست که به عرصه ي ضمير ناهشيار دست يابند و محتويات آن را به شکل توصيفي يا رئاليستي نقاشي کنند و نيز غرض اين نيست که عناصر گوناگوني را از ذهن ناهشيار بگيرند و با آنها جهان خيالي ديگري بسازند، بلکه غرض آنان اين است که سدها را بشکنند، سدهاي جسماني و رواني ميان هشيار و ناهشيار و جهان بيرون و جهان درون را براندازند، و واقعيّت برتري پديد بياورند که در آن واقعي و غيرواقعي و انديشه و عمل با هم روبرو شوند و درهم بياميزند و بر سراسر زندگي چيره شوند. » (3)
بنابراين سوررئاليست تجربه ي علمي مطالب مرموزي را که به ناخودآگاه ملبس شده بود به عهده مي گيرد تا هنرمند را از فشار احساساتش رهايي بخشد. (4) به نظر برتون سوررئاليسم انديشه ي القا شده در غياب هرگونه نظارت عقل و فارغ از هر نوع نظارت هنري و يا اخلاقي است. (5)
اما آنچه که در نظرگاه سوررئاليستها واقعيت ناميده مي شود، غير از واقعيتي است که در شعر و ادب ما با آن سر و کار داريم. اين واقعيت « در حقيقت ظاهر فريبنده اي بيش نيست که در پس پرده اي از نيرنگ و ريا و تزوير و تکلّف و قراردادهاي اجتماعي نهفته است. انسانها چنانکه مي نمايند نيستند و رفتار و کردارشان همه در جهت تأمين منافع و مصالح شخصي شان است. واقعيت حقيقي، يعني واقعيت برتر = سورئال را بايد وراي ظاهر فريبنده و در ژرفاي وجدان ناآگاه آنان جست و کار هنرمند و نويسنده بايد از اين پس آن باشد که به اين واقعيت برتر دست يابد و بي توجه به محدوديتهاي اجتماعي آن را باز گويد. » (6)
دو تن از پايه گذاران اصلي سوررئاليسم يعني برتون و الوآر پزشک بيماريهاي رواني بودند. حتي برتون در جنگ جهاني اول به عنوان پزشک در بهداري خدمت کرده بود. و هم در تحت تأثير تحليلهاي فرويد که توسط او نوشتن در حال هيپنوتيزم تجربه شده بود قرار داشت. (7) به احتمال قوي گرايش بر پايه گذاري مکتبي ادبي براساس فعاليّت ضمير پنهان مي بايست مربوط به همين تخصص بوده باشد. از همين جاست که بسياري از نکات مربوط به ضمير پنهان از قبيل رؤيا و خيال، مبتني بر شناختهاي روانشناسيک است. موضوع توجه به جنسيّت نيز برداشت متفاوتي از بحث فرويد در اين باب مي باشد.
پيشتر گفته شد درست است که فرويد برخي از سرخوردگيها و بيماريهاي رواني را ناشي از سرخوردگي جنسي مي دانست، اما هرگز منظورش آزادي لگام گسيخته ي آن نبود. لکن سوررئاليستها که در همه جا به دنبال براندازي بودند، آزادي جنسي را نوعي قيام عليه آداب و سنن احترام آميز بورژوازي حتي در زمينه ي اخلاق جنسي دانستند، و چون هر چيز شهوي « به اقتضاي طبيعتش براندازنده است؛ زيرا حوزه اي از تجربه را اعاده مي کند که فرهنگ رسمي قويّاً انکار مي کند، » (8) مورد تشويق قرار دادند. چنانکه نقاشاني چون کيريکو، ماکس ارنست، الوآر، اونيه و خيلي هاي ديگر يا امثال، رمان دهقان پاريسي آراگون، پر از اروتيسم و هرزه نگاري ( پورنوگرافي ) است. آراگون مي گفت: « در چشم همه ي زنها برق سوررئاليستي مي بيند. » (9)
با اين تفصيل مي توان اصول سه گانه اي را در سوررئاليسم مشاهده کرد: 1- فلسفه ي علمي که بر پايه ي روانکاوي فرويد استوار است. 2- فلسفه ي اخلاقي که با هرگونه قرار داد و مواضعه مخالف است. 3- فلسفه ي اجتماعي که مي خواهد با ايجاد انقلاب سوررئاليستي بشريت را آزاد کند. (10)
اکنون بايد بدين موضوع پرداخت که راه و روش سوررئاليستها براي کشف دنياي پنهان و يا واقعيّت برتر در ادبيّات و هنر کدامها هستند. به عبارت ديگر توليد يک اثر هنري بر مبناي سوررئاليسم چگونه پديد مي آيد و اسباب و ابزار و خاستگاههاي آن کدامها هستند و چگونه مي توان آنها را يافت و چگونه مي توان از آنها براي نيل به مقصود بهره گرفت.

1- تکيه بر کشف و شهود به جاي خرد

در ديدگاه سوررئاليستها، خرد قادر نيست همه ي حقايق را درک کند. حال آنکه به قول برگسن اين « کشف و شهود است که توانائي درک منبع اصلي هستي را به آدمي مي بخشد. » (11) بنابراين آنان با اتکاء به قدرت شهود « با هرگونه عقلايي کردن هنر، يعني با هرگونه برتري دادن به عناصر عقلي در برابر عناصر تخيلي مخالفند، به گمان آنان هيچ چيزي بيهوده تر و غير لازمتر از هنري نيست که منحصراً با نمايش جنبه اي از واقعيت طبيعت - جلوه هاي نور، فضا، جرم، يا حجم - سر و کار داشته باشد، اين کار به نظر آنان نوعي اشتغال مکانيکي يا عضلاني است که نتيجه اش از لحاظ هنري به هيچوجه جالب توجه نيست. » (12)
درست از همين تفکر است که تمام ارزشهاي مقابل خرد ترجيح پيدا مي کند. رؤيا، تخيل، ديوانگي، خلاف اخلاق گري جاري، سنّتهاي قابل احترام اجتماعي و ادبي و ضمير پنهان جايگاه ارزشمندي در سوررئاليسم پيدا مي کند و جاي منطق را بي منطقي، نظم را بي انضباطي، ترتيب و آداب را هرج و مرج، دينداري را بي ديني مي گيرد. از همين جاست که سوررئاليستها به رؤساي دانشگاه حمله مي برند و آنها را عاجز از تربيت افرادي مي دانند که زندگي را بتوانند درک کنند يا به پاپ چون به روح انسان دست مي برد حمله مي کنند يا آناتول فرانس را چون محافظه کاري مي کند يا پل کلودل را که آنان را همجنس باز مي نامد انتقاد مي کنند. (13) زيرا تکيه گاه همه ي آنان بر کنترل عقل است. همچنين سوررئاليستها ظاهراً عشق را مي پرستند، چون اين نيز در نقطه ي مقابل خرد است. اما نه چون مولانا که عشق را در حدّ تطهير و تزکيه ي نفس و وسيله ي اتصال به باري تعالي مي داند بلکه چون چيزي است در رديف شهوت و شهوت قدرت براندازنده دارد براي آن اهميت پيدا مي کند. و کلمه ي آزادي که مدام از زبان سوررئاليستها جاري مي شود در همين معناي آزادي از قيد و بندهاي قراردادها، سنتها، خرد مداريها، اخلاقيات و هرگونه ترتيب و آداب است. بنابراين، اصل اول سورئاليستها تعطيل کردن عقل و منطق جاري از آن و تکيه کردن بر ضمير ناآگاه است و ابزار ورود بدان، دنياي سوپررئال، رؤيا، تخيل و ديوانگي است و دقت در عملکرد و کاربرد آنها.
« سوررئاليستها، با بي اعتمادي رمانتيکها به عقل و منطق و نوميدي و شک، آنان را درباره ي تکامل پذيري طبيعت انساني، بنيان هنر خود قرار دادند و به اين نتيجه رسيدند که سعي در آفريدن هنر از طريق فعل و انفعالات خودآگاه قريحه و طرحريزي ارادي و منطقي اثر هنري، کوشش بيحاصلي است. به عقيده ي ايشان، در صورتيکه هنرمند هشيارانه و به نحو عقلاني اثر خود را بوجود آورده باشد و منطق و اراده، احساسات و غرائزش را تنظيم و هدايت کرده باشد هنرش فاقد اصالت است. کمال مطلوب آنان، همچنانکه سالوادر دالي اظهار مي کند، چيزي نيست مگر « اکتشاف منظم و مداوم آنچه غير عقلاني است. آندره برتن نيز مي گفت: عميقترين احساسات شخص هنگامي به تمام معني تجلي مي کند که تصورات وهمي همه چيز را رهنمون گردد و اختيار از دست برهان و منطق انساني بيرون شود. » (14)

2- رؤيا

چنانکه پيشتر بحث شد در سايه ي پژوهشهاي فرويد خواب و رؤيا از يک موضوع غير طبيعي و نامفهوم به امري طبيعي و مفهوم تبديل شد و مي توان حقايق بسياري را از آن دريافت که با تکيه به امور مادي از جمله فيزيک انسان امکان پذير نيست. هربرت ريد که از طرفداران سوررئاليسم است مي گويد: « هنر به معناي گسترده اش بسط شخصيت آدمي است: چنانکه گوئي چندين بازوي مصنوعي دارد. به اعتبار نقشه ي ديگري از آگاهي، تصويرهايي که در رؤيا مي بينيم به اشياء تجسم يافته اي که به کمک چشم مان در اطراف خود مي يابيم مشابهت دارند. کاربرد مستقيم تصويرهاي ذهني رؤيا، تاکنون زياد نبوده است و علت روانشناختي اش اين است که ذهن بيدار، نگهبان بيدار و هوشيار پوشيده ماندن اين جهان است. اما اکنون ما با همان اعتمادي که انسانها به دنياي عيني احساس داشتند به رؤيا مي نگريم و واقعيتش را به سنتز هنر خودمان مي بافيم... در بيشتر رؤياها عناصري مي بينيم که صرفاً از بقاياي پراکنده ي نگرانيهاي روزانه اند، اما دنياي روزانه را نيز دگرگون مي يابيم و گاه اين واقعيت نو به شکل وحدتي شعري در برابرمان جلوه گر مي شود. » (15)
بنابراين سوررئاليستها رؤيا را به عنوان ابزار راهبردي در رسوخ به ضمير پنهان دانسته و معتقدند « آن را نبايست امري غير واقع و دست کم گرفت. زيرا بسياري از ناشناخته هاي انساني در رؤيا رخ مي کند. » (16) محمل اين سخن، همان بيان برگسن است که مي گفت: « چون محرّک اعمال ما در دنياي واقعي سود آني است، ناچار اموري را درک مي کنيم که متضمن فايده اي باشد. ولي اگر از اين جهان جدا شويم و چشم فرو بنديم، آنگاه وارد آفاق ديگري مي شويم که از صور ذهني و خاطرات سرکوفته ترکيب يافته است و ما را از حيطه ي حکمراني هرگونه منطق و استدلال بيرون مي برد. » (17) همين فلسفه است که برتون مي گفت رؤيا مي تواند در حل مسائل اساسي زندگي بکار رود. (18)
اما مقصود نهايي از توجه به رؤيا چيست؟ آيا منظور اين است که سوررئاليست بمحض آنکه از خواب بيدار مي شود اگر رؤيايي ديده است عيناً آن را ضبط کند؟ يا پيش از نگارش، حالتي همچون خواب و رؤيا را براي خود پديد آورد؟ ظاهراً هر دو منظور مراد سوررئاليستها بوده است. در مورد تبديل رؤيا به حقيقت هنري مي گويند « شبي برتون در خواب، در بازار سن مالو، چشمش به کتاب عجيبي خورد؛ عطف اين کتاب از مجسمه ي چوبي جن بوداده ي کوتوله اي که ريش سفيد آشوري وارش تا نوک پايش مي رسيد درست شده بود. قطر اين مجسمه به اندازه ي طبيعي بود و با اين حال مانع ورق زدن نمي شد. ولي شگفتا، اوراق به جاي کاغذ از پشم زبر سياه ساخته شده بود! بي درنگ کتاب را خريد ولي چون از خواب بيدار شد و آن را در بالين خود نيافت تصميم گرفت اشيائي بسازد. که جز در عالم رؤيا ديده نمي شوند و نه سود مادي دارند و نه لذت معنوي، ولي شايد بتوانند به تخريب اين زينت آلات هنري نفرت انگيز کمک نمايند و اين موجودات و اشياء عقلاني را از درجه ي اعتبار ساقط کنند. » (19)
سالوادردالي نيز روزي پيشنهاد ساختن اتومبيلهايي غول آسا با اين شرح داد: « اندازه ي اين اتومبيلها سه بار بزرگتر از حدّ معمول و جنس آنها از گچ يا از سنگ بابا قوري باشد... آنگاه اين اتومبيلها را بايد به جامعه ي زرين زنان آراست و در گوري نهاد و سطح گور را با خاک يکسان کرد و يک ساعت ديواري نازک که از کاه ساخته شده باشد بر فراز مزار نهاد تا محل آن شناخته شود. » (20) چنين هنري نيز تنها مي تواند يا برگرفته از رؤيا باشد يا چيزي شبيه بدان.
اما در باب شق دوم، برتون صريحاً گفته بود که « شاعر بايد هنگام سرودن شعر در حالتي بين خواب و بيداري باشد و آن گاه قلم بدست بگيرد و آنچه در ضميرش مي گذرد بر روي کاغذ بياورد. » (21)
يعني سوررئاليست پيش از نوشتن بايد در حالتي شبيه به خلسه باشد. لکن رسيدن بدين حالت نه چندان ساده بود؛ تا جاييکه وارد عرصه هاي خطرناکي هم شد؛ زيرا يکبار گروهي از سوررئاليستها تحت تأثير آن تصميم گرفتند خود را حلق آويز کنند. (22) به سخني ديگر سوررئاليستها با بازسازي عالم بيداري با ويژگيهاي خواب، نظير توهم، رؤيازدگي، رهايي از منطق و نظارت خود، و حالت خلسه، تصاوير ذهني خود را به شکل ادب يا هنرهاي ديگر، بدون آنکه اجازه دهند عقل و منطق در آن دستکاري کند سرريز مي کردند. و اگر رؤيا را دوست داشتند نفس رؤيا مهم نبود؛ بلکه يلگي و آزادي تامّ عالم رؤيا بود که در آن زندگي اي بس شيرين تر و فارغ از همه ي قدرتهاي بازدارنده جريان داشت.

3- ديوانگي

در نظر سوررئاليستها جنون و آدم مجنون بهترين نمونه ي آزادي و يلگي از تمامي قيدهاست. آدم هاي مجنون بي آنکه توجّهي به سنّتها، قراردادهاي قانوني و عرفي و اخلاقي داشته باشند حتّي بي توجه به نفع و ضرر خويش رفتار مي کنند. در نتيجه « به نيرنگ و ريا توسل نمي جويند؛ و رفتارشان بدرستي نشان دهنده ي آن چيزي است که در درونشان مي گذرد. » (23)
در عين حال بين ويژگيهاي ديوانگي و عالم رؤيا نيز تشابهاتي وجود دارد. « گسيختگي و غرابت و پريشاني رؤياها آدمي را به ياد خيالبافي ديوانگان مي اندازد. ديوانگان چون از واقعيت بيروني روي گردانده اند، به عقيده ي فرويد، درباره ي واقعيت دروني بيش از فرزانگان آگاهي دارند و مي توانند اموري را بر ما آشکار کنند که بدون وجود آنان هميشه لاينحل مي ماند. تخيّل در عالم ديوانگان، حاکم مطلق العنان است. ذهن آنان در ميان امور متضادّ و نامربوط به چابکي و سرخوشي سير مي کند. ريشه هاي تفکّر ذهني آنان فقط در نظر مردم عادي گسيخته و مغشوش است. » (24)
از همين جهت است که سوررئاليستها « شيفته ي نروال بودند به خاطر اثري که در حالت عدم تعادل رواني خلق کرده بود. آنان نيز بعمد خود را به ديوانگي مي زدند تا به نگرشهاي يگانه اي که ناشي از اختلال مشاعر مي دانستند دست يابند. اما نيروي هولناک همين ديوانگي بود که به سال 1855 نروال خود را حلق آويز کرد. » (25)
توجّه و تعبير خاصّ سوررئاليستها نسبت به اشياء - که آن را اختصاصاً اشياء سوررئاليستي ناميده اند - از همين جا ناشي مي شود. چون تصوير و غايت شيئي در نظر ديوانه و همچنين در زبان و عالم رؤيا و خيال غير از تصويري است که در عالم واقع دارد. « شيئي سوررئاليستي کمترين کار مکانيکي را انجام مي دهد و بر توهمات و تجسماتي متکي است که از تحقق اعمال ناخودآگاه ما بوجود آمده اند. مقصود آنکه اي بسا اشياء که در نظر ديوانه ساخته مي شود و از ديد عاقل بيهوده است و براي توهم آن ديوانه ارزشي قائل نيست. » (26)
باز هم در اينجا هدف واقعي آن نيست که انسان عاقل براي نويسنده شدن بايد مجنون گردد. بلکه استفاده از ويژگيهاي عالم جنون است و آن حالت و نتيجه ي تخريبي آن. در نتيجه با استفاده از اين ويژگي است که نويسنده خود را آنگونه که هست مي نمايد و احساسات و عواطف واقعي شخصيت دوستان اش را از پس پرده ي تظاهر و عقده هاي سرکوفته اش در مي يابد. (27) از سوي ديگر براساس نظر سوررئاليستها که عقل و منطق تنها معيار سنجش ارزشها نيست، توهم و تخيل و ديوانگي و رفتارهاي آن مي تواند فرا واقعيت را بهتر نمايش دهد.

4- نگارش خودکار

گريزپايي رؤيا، خيال و توّهم امري بديهي است. چه بسا رؤياها که پس از بيداري بخش اندکي از آن در ياد مي ماند. اما روانشناسي فرويدي با گفتار درماني و هيپنوتيزم و سلسله ي تداعي معاني ها ثابت کرد که مي توان حتي با به ياد ماندن تکّه ي اندکي از رؤيا به تمامي آن دسترسي پيدا کرد. در اين طرز فکر، رؤيا مانند خاطره ي بس دور و درازي است که به ياري تداعي معاني مي توان تا سرچشمه ي آن عقب گرد کرد.
روش نگارش اتوماتيک يا خودکار به اتکاء تداعي معاني آزاد، تنها وسيله اي است که مي تواند اين رؤيا و توهّم و خيال گريز پا را در جايي ثبت کند. بر همين اساس « يکي از شيوه هاي سوررئاليستها نگارش في البداهه و بدون تأمّل بود. از اين رو مطالب را همانگونه که در ذهنشان مي گذشت و بر قلمشان جاري مي شد مي نوشتند. » (28) اينکه آثار سوررئاليستها از نظر نگارشي نظير آيين سجاوندي، مراعات دستور زبان و رعايت ساير موارد داراي اشکالهاي فراواني است از اينجا ناشي مي شود. در هم فرورفتن عبارات در جمله ها و جمله ها در داخل جمله هاي ديگر يعني در مجموع بي نظمي در ساخت کلام از ويژگي ادبي سوررئاليسم است.
متن خودکار يا نگارش خودکار که برخي نگارش خود به خود نيز گفته اند، ابداع برتون بود که در تحت تأثير شيوه هاي روانکاوي فرويد آنجا که با استفاده از گفتار درماني بيمار را به گذشته و دنياي پنهان خود رجعت مي داد بدست آمده بود. نظر سوررئاليست بر آن بود که ضمير پنهان در حالت خواب و ديوانگي چون از نظارت ذهن بيدار آزاد شده است به خودي خود جلوه مي کند و نگارش اتوماتيک نيز پيامهاي آن را ثبت مي نمايد.
« همان طور که فرويد بيماران رواني خود را وادار به گفتار ناخودآگاه مي کرد؛ آندره برتون نيز در مورد خود سعي مي کرد اين علم را تجربه کند و چنان به سرعت ضمير پنهان را به گفتن وادار مي کرد که ذهن نقّاد نتواند در کار آن دخالت و قضاوت کند تا فکر ناطق بدون مانع و رداع به سخن در آيد. » (29) بنابراين نگارش خودکار، تثبيت اوهام و رؤياهاي شاعر درست در لحظه ي ظهور آنهاست.
برتون در برابر پرسشي در باب مسير تحقيقات در قلمرو ناخودآگاه مي گويد: « فرآيندهاي حاکم بر عمل نوشتن خود به خود و تحقيق در تجليات بروني خواب القايي هر دو يکي بودند. در هر دو مورد آنچه ما در طلب اش بوديم و مي خواستيم کشف اش کنيم چيزي نبود جز وضعيت خلسه وار... چيزي که ما را مفتون خويش کرده بود، امکان فرار از محدوديتهايي بود که بر فکر کنترل شده تحميل مي شد. » (30)
خلاصه ي هدف برتون از روش خودکار، فرار از محدوديتهايي است که براساس سنت، گونه ي خاصي از روحيه ي انتقادي تحميل شده بر زبان را به بار آورده است. وي سپس موانع و محدوديتها را در سه مورد خلاصه مي کند. اول موانع منطقي که عقل تنگ نظرانه راه را بر هر چيز که مهر تأييد آن را نداشت مي بندد، دوم موانع اخلاقي که به صورت تابوهاي جنسي و اجتماعي ظهور يافته و سوم و شايد بدتر از همه موانع ذوقي که به ميثاق سفسطه آميز آداب پسنديده حاکم بود. (31)

5- هزل

آريان پور مي گويد: « لذتي که از هزل و ظرافت مي بريم لذتي است مرکب و ناشي از چند منشاء. نخستين منشاء لذت شوخي، کامهاي وازده ي ماست که به صورت شوخي دفع مي شود و بار خاطر ما را سبک و آرامش رواني را تأمين مي کند. لذت ديگر شوخي از اين است که زنجيرهاي تحميلي جامعه را از دست و پاي ما برمي دارد، کامهاي مطرود ما را خرسند مي سازد و بنابراين، آزادي و وارستگي دوران طفوليت را احياء و ما را مانند يک کودک، سرخوش و کامروا و فارغ البال مي کند. منشاء سوم شوخي مربوط به اصل اقتصاد رواني است. مي دانيم که روان ذاتاً متمايل به آرامش و کم جوشي است و هرچه بتواند در صرف انرژي صرفه جويي و از کشاکش رواني جلوگيري مي نمايد. زيرا اقتصاد و امساک در صرف انرژي با آرامش و لذت رواني ملازمت دارد. بنابراين شوخي که مستلزم صرف انرژي اندک و نوعي کامگيري سريع و بي دردسر است، به ما لذتي مخصوص مي بخشد. » (32) « فرويديستها باور دارند که شوخي از عوارض زندگاني تمدّني است و براي اقوام وحشي نه مفهومي دارد و نه لذّتي. زيرا مردمان ابتدائي - و همچنين اطفال متمدن - برخلاف افراد بالغ متمدّن پاي بند هزاران قيد و بند اجتماعي نيستند وازدگيهايي چندان زياد ندارند که براي جبران آن به شوخي متوسل شوند. » (33)
از سوي ديگر، کسيکه دنبال جاودانگي است و جهان موجود را از حيث روابط انساني، اخلاقي، ضعيف و بي محتوا مي داند، بهترين راه وداع با آن را در دست انداختن و خنديدن به وضعيت حاکم مي داند و اين بهترين راه تخريب چنين جهاني است. « ريشخند بهترين سلاح براي تکان دادن يوغ سالوس و رياست ». (34) « زندگي واقعي، براي کسيکه بتواند آن را با بي اعتنايي و لاقيدي بنگرد، ظاهر موقّر و جنبه ي جدّي خود را از دست مي دهد و موضوع خنده و مضحکه مي شود. » (35)
اما از سوررئاليستها نبايست در اتّخاذ اين روش، انتظاري همچون فيلمهاي چارلي چاپلين يا زمينه هاي خنده دار رمانهايي مانند توم ساير مارک توآين يا طنز شچدرين و چخوف را داشت. زيرا سوررئاليسم وقتي در فکر تخريب سنتهاي جاري است، سنّت کمدي و هزّالي را نيز در هم مي ريزد. همين مقدار که به هر وسيله ي ممکن آداب بورژوازي را در هر جا و در هر هنر تخريب کند در کليّت اثر نوعي هزل پديد مي آيد که فهم اش براي خواننده چندان هم ساده نيست.
چون « هزل نيروي ما را که بر اثر فشار درد و رنج مصرف شده است نگهداري و تقويت مي کند و بدين جهت ارزش متعالي دارد، بنابراين مرد پژوهنده در ديدگاه سوررئاليستها بايد خود را از اشياء جدا کند و آنها را نه از نظر شخصي بلکه في نفسه - يعني آن گونه که هست - بنگرد. آنگاه مشاهده خواهد کرد که اشياء و امور، صور مختلف و مفاهيم گوناگون دارند و همين دليل است بر آنکه پايه و اساس آنها - به خلاف تصوّر عموم - بر مبناي محکمي استوار نيست. » (36) ديدگاهي اين چنيني به روابط و اشياء، پاي هزل را پيش مي کشد و « هزل به آدمي اجازه مي دهد که روابط مألوف و پيوندهاي قراردادي ميان اشياء و قضايا و الفاظ را درهم شکند و از دريچه ي ديگري دنيا را بنگرد. » (37)
بدين ترتيب هزل مي تواند ما را از واقعيت موجود به واقعيت برتري که وراي صورتهاي مألوف و هميشگي نهفته است رهنمون شود.
اما چه چيزي در وراي اين هزّالي براي سوررئاليستها مهمتر از همه است؟ « يافتن جنبه هاي مضحک زندگي و تمسخر قراردادهاي اجتماعي قهراً موجب طغيان برضدّ نظام موجود مي باشد. کاوشهاي فرويد در ضمير پنهان نيز نشان مي دهد که هزل جز صورت دگرگون شده ي روح سرکش طاغي و امتناع از قبول خرافات و موهومات اجتماعي چيز ديگري نيست. » (38) و اين همان چيزي است که سوررئاليست طالب آن است.

پي نوشت ها :

1. فرهنگ اصطلاحات ادبي، ذيل سوررئاليسم
2. Literary Terms ذيل سوررئاليسم
3. معني هنر، ص 197
4. ر.ک: از امپرسيونيسم تا هنر آبستره، ص 36
5. ر.ک: دادا و سوررئاليسم، ص 84
6. از سعدي تا آراگون، ص 473
7. Literary Terms ذيل سوررئاليسم
8. دادا و سوررئاليسم، ص 90
9. پيشين، ص 91
10. مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 432
11. مکتب هاي ادبي، ج 2، ص 422
12. فلسفه هنر معاصر، ص 190
13. ر.ک: دادا و سوررئاليسم، ص 58
14. رئاليسم و ضد رئاليسم، ص 127-128
15. فلسفه ي هنر معاصر، ص 194
16. مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 438
17. پيشين، همانجا
18. ر.ک: مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 439
19. پيشين، ص 446
20. پيشين، ص 445
21. فرهنگ اصطلاحات ادبي،‌ ذيل سوررئاليسم
22. ر.ک دادا و سوررئاليسم، ص 88
23. از سعدي تا آراگون، ص 474
24. مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 441
25. دادا و سوررئاليسم، ص 74
26. مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 445
27. ر.ک: از سعدي تا آراگون، ص 474
28. از سعدي تا آراگون، ص 474
29. مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 449
30. سرگذشت سوررئاليسم، ص 86-87
31. ر.ک: پيشين، ص 87
32. فرويديسم، ص 266
33. پيشين، ص 265
34. مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 432
35. مکتب هاي ادبي، ص 423
36. پيشين، ص 433
37. پيشين، ج 2، ص 435
38. مکتبهاي ادبي، ج 2، ص 433

منبع مقاله :
ثروت، منصور؛ (1390)، آشنايي با مکتبهاي ادبي، تهران: سخن، چاپ سوم