از حجت الاسلام و المسلمین سیدمهدی پیشوایی (متولد 1324 در مشکین شهر) پیش از این، کتاب «سیرۀ پیشوایان» به طبع رسیده است. ایشان در سال 1380 پس از انتصاب به مدیریت گروه تاریخ در مؤسسه امام خمینی(ره)، تحقیق و نگارش این اثر را پیشنهاد کردند و با یازده پژوهشگر همراه، نگارش آن را به انجام رساندند. این کتاب جامع، دربارۀ زندگی و قیام حضرت سیدالشهدا(ع) می‌تواند مخاطبان عام را از مراجعه به کتاب‌های دیگر بی‌نیاز کند.
روش تحقیق و نگارش
جناب پیشوایی در مقدمۀ کتاب نوشته است که از سال‌ها قبل آرزو داشته تا یک مقتل جامع و مستند، مبتنی بر معیارهای علمی تاریخ‌نگاری و پیراسته از تحریفات و البته متناسب با نیازهای روز به دست دهد. ایشان سعی کرده است که در این تحقیق از کتب مهم و دست اول استفاده شود. لذا در نگارش کتاب فقط از مقتل‌های معتبر تا قرن پنجم و حداکثر تا قرن هفتم هجری استفاده شده است. هرچند که مباحثی نیز به کتاب افزوده شده که مقتل‌های پیشین به آن نپرداخته‌اند، مانند:

ـ سیر تاریخی عزاداری برای امام حسین(ع) (از عاشورا تا زمان حاضر)
ـ عزاداری حسینی در عصر حضور ائمه
ـ ریشه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی واقعۀ عاشورا
ـ نقل اقوال و بحث دربارۀ فلسفه قیام امام حسین(ع)
ـ عاشورا در آینۀ آمار و ارقام
ـ بحث تاریخی دربارۀ اربعین و بازگشت اهل بیت از شام
ـ فرجام سرهای پاک شهیدان
ـ زندگینامۀ یاران امام حسین(ع)
ـ پاسخ به پرسش‌های مربوط به تاریخ عاشورا

لهذا در بخش کتابنامۀ انتهای کتاب، نام 544 عنوان کتاب قدیم و جدید و 15 مقاله دیده می‌شود.
تحقیق و نگارش فصول مختلف این کتاب به افراد مختلفی از دانش آموختگان و صاحب نظران رشتۀ تاریخ سپرده شد و این کار زیر نظر مدیر پژوهش (مهدی پیشوایی) انجام گرفت. نهایتاً کتاب به لحاظ ارجاعات و نام‌ها و غیره، توسط یک دستیار علمی یکسان‌سازی شد و قبل از چاپ، متن نهایی به رؤیت تعدادی از بزرگان حوزه علمیه قم رسید و نظرات اصلاحی و تکمیلی آنها در متن اعمال شد.
فهرست کتاب

بخش اول: فصول مقدماتی
1. سیری در مقتل‌نویسی و تاریخ‌نگاری عاشورا از آغاز تا عصر حاضر
2. سیری در ادوار زندگی و شخصیت امام حسین(ع)
3. شهادت امام حسین(ع) در گفتار پیامبران و امامان
4. فضیلت گریستن و عزاداری برای امام حسین(ع) و تحلیلی درباره آن
5. ریشه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قیام امام حسین(ع)
6. فلسفۀ قیام امام حسین(ع)
7. پیشگویی‌ها و هشدارهای معصومان دربارۀ تسلط بنی‌امیه
بخش دوم: امام حسین(ع) و معاویه
1. موانع قیام امام حسین(ع) بر ضد معاویه
2. مواضع امام حسین(ع) در برابر حکومت معاویه
3. قضیۀ ولیعهدی یزید
بخش سوم: نهضت عاشورا از آغاز تا ورود امام حسین(ع) به کربلا
1. امام حسین(ع) در مدینه
2. امام حسین(ع) در مکه (ماجراهای حضرت مسلِم)
3. ساختار سیاسی ـ مذهبی کوفه
4. امام حسین(ع) در راه کوفه
بخش چهارم: امام حسین در کربلا
1. از ورود امام به کربلا تا روز عاشورا
2. رویدادهای روز عاشورا تا شهادت بنی‌هاشم
3. مبارزه و شهادت بنی‌هاشم
4. کیفیت نبرد و شهادت امام حسین(ع)
5. حوادث پس از شهادت امام(ع)

بریده‌ای از کتاب
در این قسمت فصل شهادت قاسم بن الحسن با پاورقی‌هایش نقل می‌شود تا از کیفیت کار پژوهشگران آگاه شوید.
شهادت قاسم بن الحسن(ع)
در این هنگام قاسم بن الحسن به میدان رفت، در حالیکه نوجوانی نابالغ بود. وقتی که امام حسین(ع) چشمش به فرزند برادر افتاد او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند. قاسم اجازۀ نبرد خواست ولی عمویش به او اجازه نداد. آن نوجوان بارها دست و پای عمویش را بوسید و از او اجازه نبرد خواست، تا اینکه امام حسین(ع) به او اجازه داد و او در حالیکه اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری بود به میدان رفت و چنین رجز می‌خواند:
إن تُنکرونی فَأنا فرعُ الحَسن/ سِبط النّبی المصطفی و المؤتَمَن
هذا حسینٌ کالأسیر المُرتَهِن/ بینَ اُناسٍ لاسُقوا صَوبَ المُزُن[1]
«اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند حسنم؛ آن نوادۀ پیامبر برگزیده و امین
این حسین است که مانند اسیر در گروگان میان مردمی است که هرگز مبادا از آب گوارا سیر شوند».
به گزارش ابن‌شهر آشوب قاسم در میدان جنگ چنین رجز می‌خواند:
إنّی أنا القاسم من نسل علی
نحن و بیت اللهِ أولی بالنّبی
مِن شمر ذی‌الجوشن أو ابن‌الدّعی[2]
«من قاسم از نسل علی هستم. به خدا سوگند ما از شمر ذی‌الجوشن یا حرام‌زاده [ابن‌زیاد] به پیامبر سزاوراتریم.
حمید بن مسلم [از سپاه عمر سعد] می‌گوید:
جوانی از یاران حسین به سوی ما آمد که چهره‌اش مانند پارۀ ماه بود. شمشیر به دست و پیراهن و شلوار به تن و یک جفت کفش به پا داشت که بند یکی از کفش‌هایش پاره بود و فراموش نمی‌کنم که بند کفش پای چپش بود. عمرو بن سعد بن نُفَیل أزدی به من گفت: به خدا سوگند که بر او خواهم تاخت. گفتم: سبحان الله، می‌خواهی چه کنی؟ این همه لشکر که به دور او حلقه زده‌اند برای کشتن او کافی است. گفت: به خدا سوگند به او حمله خواهم کرد. آنگاه بر او حمله برد و سرش را با شمشیر شکافت. آن نوجوان به رو بر زمین افتاد و گفت: ای عمو جان! حسین چون باز شکاری به سوی او رفت و مانند شیر خشمگین حمله کرد و با شمشیر به عمرو ضربه‌ای وارد کرد و او دست خود را سپر قرار داد که از مرفق قطع شد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند. ولی او را زیر گرفتند و زیر سُم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.[3] گرد و غبار که فرو نشست دیدم حسین(ع) بالای سر آن نوجوان است و او پای خود را به زمین می‌کوبد و حسین می‌گوید: از رحمت خدا دور باشند مردمی که تو را کشتند و خصم آنان دربارۀ تو در روز قیامت جدّ توست.[4] سپس گفت: به خدا سوگند بر عمویت بسیار گران است که او را بخوانی و جوابت ندهد، یا جوابت دهد ولی تو را سودی نبخشد. به خدا سوگند، این صدایی است که خونخواهان آن بسیار و یارانش کم است.[5] و [6] [آنگاه] حسین او را برداشت و من گویا همین الان می‌بینم که حسین سینه بر سینۀ او نهاده و [به سوی خیمه‌ها] می‌برد و پاهای آن نوجوان بر زمین کشیده می‌شود. با خود گفتم که با او چه می‌کند؟ دیدم او را برد و کنار پسرش علی بن الحسین و دیگر کشتگان خاندانش گذاشت. پرسیدم: این نوجوان چه کسی بود؟ گفتند: او قاسم بن الحسن بن علی بن ابی‌طالب بود.[7]
امام حسین(ع) پس از آنکه پیکر قاسم را کنار سایر کشتگان از خاندانش گذاشت، رو به آسمان کرد و فرمود: «خداوندا! آنان را نابود گردان و احدی از آنان را باقی نگذار و هرگز آنان را نیامرز. صبر کنید ای عموزادگانم! صبر کنید ای خاندان من! پس از امروز دیگر هرگز خواری نمی‌بینید».[8]

نقد و بررسی
محققان این کتاب، در موارد تاریخی دقت‌های خوبی کرده‌اند و نتیجۀ تحقیقات آنها قابل توجه است. لکن یکی از ضعف‌های تحقیق آنها، در خصوص هدف امام حسین(ع) از قیام است. نویسندگان در فصل ششم از بخش اول کتاب که به فلسفۀ قیام امام حسین(ع) اختصاص دارد، در طی 75 صفحه آرای مختلف نقل شده در باب مقصود قیام حضرت اباعبدالله(ع) را در شش دسته تقسیم‌بندی کرده، و همه را نقد و سپس رد نموده‌اند. اما جوابی که خود ارائه می‌کنند نیز قابل قبول نیست.
مهم‌ترین و مشهورترین دیدگاه‌ها دربارۀ فلسفۀ قیام کربلا در این کتاب اینطور فهرست شده‌اند:

1. دیدگاه و برداشت دنیاگرایانه (حکومت)
2. نگرش عارفانه و صوفیانه
3. بینش مسیحیانه یا کلیسایی
4. قیام برای نیل به شهادت
5. نظریه قیام برای تشکیل حکومت (صالحی نجف‌آبادی)
6. نظریۀ تکلیف ویژه بودن قیام

پاسخی که نویسندگان در انتها می‌دهند این است که چون امام حسین(ع) نمی‌توانست با یزید بیعت کند و با موعظه و سخنرانی نیز جامعۀ اسلامی اصلاح نمی‌شد «پس تنها راه درمان و نجات امت اسلامی در نظر امام، برپایی یک نهضت فراگیر بود که بازتاب و گسترۀ آن، افزون بر آنکه فرامکانی باشد، فرازمانی نیز بوده، در گسترۀ زمان، الگویی برای آزادمردان تاریخ باشد. البته در مقابل، یزید کسی نبود که بدون بیعت گرفتن از امام(ع) ساکت بنشیند. چرا که به رسمیت نشناختن حکومت از سوی افرادی همچون حسین بن علی(ع) به معنای رد مشروعیت آن و آمادگی برای مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی از این موضوع آگاهی داشت.» (ص 303).
به نظر راقم این حکم صحیح نیست. این سخنان مانند آن است که بگوییم امام سجاد(ع) با خداوند راز و نیاز می‌کرد تا ما آیندگان مناجات کردن با خدای تعالی را بیاموزیم. اگر اینگونه باشد حضرت سجاد(ع) نعوذاً بالله به خداوند ریا می‌کرده است. نویسندگان دلایل مربوط به حکومت را با ارزیابی‌های نادرست رد کرده‌اند به گونه‌ای که از سخنان آنها مستفاد می‌شود که به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارند و حکومت دنیا را مذموم می‌شمارند. حکومت دنیا البته برای دیگران مذموم است و نه برای کسانی که خداوند آنها را بر این منصب گماشته است.
پاسخ ما این است که حضرت امام حسین(ع) در همان وقت نیز به درستی عمل کرد و اگر کوفیان بیعت نمی‌شکستند آن حضرت در آنجا تشکیل حکومت می‌داد و اندکی بعد با پیروزی بر یزید، خلافت را به جای اصلی آن که خاندان پیامبر باشد باز می‌گرداند. یادآوری می‌کنم که یکی از مفاد صلحنامۀ امام حسن(ع) با معاویه آن بود که او برای خودش جانشین تعیین نکند. لذا بازگشت خلافت به خاندان پیامبر خواست قاطبۀ مردم مسلمان بود. لکن آنها حاضر نبودند برای این خواست با دشمنان اهل بیت بجنگند همچنانکه بنی‌اسرائیل در آستانۀ ورورد به فلسطین حاضر نشدند با غاصبان بجنگند (مائده/ 22).
اگر امام حسین(ع) در کوفه با یاری مردم به قدرت رسیده بود اندکی بعد یزید مغلوب آن حضرت می‌شد. زیرا مردم از حکومت بنی‌امیه ناراضی بودند و خصوصاً که یزید کیاست پدرش معاویه را نیز نداشت، کیاستی که توانسته بود اصحاب امام علی(ع) و امام حسن(ع) را از گرد آن حضرات پراکنده سازد. سپس حضرت اباعبدالله پس از سال‌های طولانی به اجل مقدّر خود از دنیا می‌رفت و بعد از آن حضرت نیز، 9 امام بعدی، هر کدام صد یا دویست سال تا پایان دنیا حکومت می‌کردند و مردم نیز به صلح و آرامش و رفاه دنیوی و اخروی می‌رسیدند. در این صورت نه امام حسین(ع) شهید می‌شد و نه امامام بعد از او، و نه حتی امام دوازدهم غیبت می‌کرد. به عبارت دیگر امام حسین(ع) همان «مهدی از آل‌محمد» می‌شد که مقرر بود که قیام کند و خلافت را در خاندان رسول خدا(ص) قرار دهد. مخصوصاٌ که لقب «مهدی» در زیارت‌های وارث و اربعین برای حضرت امام حسین(ع)، مؤکد شده است. و شاید طبق همین نشانه‌ها بود که اهل کوفه به آن حضرت نامه نوشتند و وعدۀ یاری دادند و همین وعده‌ها بود که حجت را بر امام حسین(ع) تمام کرد که به جانب کوفه برود.

پي‌نوشت‌ها:

[1]. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 27 ـ ابن‌اعثم این رجز را به عبدالله بن الحسن نسبت داده است (کتاب الفتوح، ج 5، ص 112).
[2]. ابن‌شهر آشوب، مناقب آل‌ ابی‌طالب، ج 4، ص 115
[3]. برخی در ترجمۀ متن دچار اشتباه شده و این مطلب را دربارۀ قاسم بن الحسن گفته‌اند. ولی همانطور که گفتیم قاتل او زیر سم اسبان لگدمال شد، نه قاسم.
[4]. بُعداً لقومٍ قَتَلوکَ و مَن خَصمُهُم یومَ القیامةِ فیکَ جَدُّکَ (شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 108 ـ سید بن طاووس، المَلهوف علی قتلی الطفوف، ص 168).
[5]. عَزَّ واللهِ علَی عَمّکَ أن تَدعوهُ فلا یُجیبُک أو یُجیبُک فلا یَنفَعُک صوتٌ وللهِ کَثُرَ واتِروهُ و قَلَّ ناصِروهُ (شیخ مفید، الارشاد، ص 108) . در الملهوف به جای «صوتٌ»، «یومٌ» آمده است (هذا یومٌ والله...) (سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 168).
[6]. گویا مقصود از «فزونیِ خونخواهان و کمی یاران» این است که گرچه در این صحنه، یاران قاسم اندک هستند در خارج از این صحنه (در مدینه و کوفه) خونخواهان زیادی دارد و خواهد داشت، و خدای متعال و رسول خدا(ص) و مؤمنان، خونخواهان او خواهند بود.
[7]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، صص 8-447 ـ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، صص 8-107 ـ خوارزمی نیز این گزارش را به نقل از ابومِخنَف آورده است (خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، صص 27 و 28).
[8]. اللهمّ أحصِهِم عدداً و لا تُغادِر منهم أحداً و لا تَغفِر لهُم أبداً. صبراً یا بنی عُمُومَتی، صبراً یا أهلَ بَیتی، لا رَأیتُم هَواناً بَعدَ هذا الیوم أبَداً.

منبع مقاله : مشرق نیوز