گزارشی از جشن هنر شیراز/2
هنری که برهنگیهایش تمامی نداشت!
گردهمآیی بود که از تاریخ 1346 تا 1356 شمسی، در شیراز برگزار شد. یازده بار گردهمآیی هنرمندان ایرانی و خارجی در خرابههای تخت جمشید و نقش رستم، تالارهای هنری شیراز و خانههای قدیمی و خیابانهای شهر گل و بلبل.
گردهمآیی بود که از تاریخ 1346 تا 1356 شمسی، در شیراز برگزار شد. یازده بار گردهمآیی هنرمندان ایرانی و خارجی در خرابههای تخت جمشید و نقش رستم، تالارهای هنری شیراز و خانههای قدیمی و خیابانهای شهر گل و بلبل. اقدامات هنردوستانه دولت پهلوی با مدیریت فرح دیبا بخش مهمی از پروژه مدرنیزاسیونی بود که برنامه اصلی حاکمان ایران در این دوره بود. برنامهای که یک سوی آن را صنعتی شدن شتابان و ادغام در اقتصاد جهانی تشکیل میداد و سوی دیگرش را دانشگاهها و جشنهای هنری و فرهنگی در دست گرفته بودند. با این حال، در میان همه این فعالیتهای فرهنگی و هنری، پدیده جشن هنر شیراز هم سروصدای بیشتری پیدا کرد و هم با گذشت ایام، از اهمیت سیاسی هم برخوردار شد. گزارشهای تفصیلی مشرق قصد دارد ابعاد مختلفی از این گردهمآیی تاریخی را به بررسی بگذارد.
* جنجالهای جشن هنر شیراز
برخی از آنها ضدملی و ضداخلاقی بودند. نمایش-رقصهایی که یا وقیحانه اجرا میشدند و یا بازیگرانشان به پوششهای حداقلی اکتفا میکردند. اما بعضیها هم از شدت آوانگاردیسم سازندگان و مجریانش جنجالبرانگیز میشد. آثاری که گمان میکردند از فرط بلندی معنا یا نوآوری در فرم، جهالت بینندگان را برانگیختهاند و آنها هم دیوانهوار به اعتراض با آن برمیخیزند. همه اینها گرد هم آمده بودند تا تقریبا هر سال بساط جنجال و بحث در شیراز برپا باشد. در ادامه به برخی از این موارد میپردازیم:
* تئاتر ویس و رامین
دوره چهارم جشن هنر شیراز که در سال 1349، برگزار شد، دورهای بود که کم کم توجهات به جشن جلب شده بود و برنامههایش نظم و نضجی نسبی یافته بود. اثری که بیش از دیگر آثار در این دوره اختلاف و بحث برانگیخت، نمایش «ویس و رامین» بود. بازسازی «مهین جهانبگلو مشهور به تجدد که اربی آوانسیان آن را کارگردانی میکرد. آوانسیان از حضار همیشگی جشن هنر بود و تقریبا هرساله اثری برای عرضه در جشن ارائه میکرد؛ یک تئاتری بهشدت آوانگارد و هم سوی با فرهنگ هنری غربی که بعدا درباره او بیشتر میخوانید.
صحنهای از نمایش «ویس و رامین»
جدای از این محتوای بهشدت فمینیستی و متهوع مدرن، مثل غالب آثار ایرانی جشن، به علت بیسوادی و نیز ازخودبیگانگی فرهنگی سازندگانش از شاخصهای هنری چندانی هم بهرهمند نبود. «پس از اجرای ویس و رامین آشکار شد که نویسنده «ویس و رامین نو» خانم مهین جهانبگلو (تجدد) [و به کارگردانی آوانسیان] ، از نیروی آفرینش که نه حتی بازنویسی نیز بیبهره مانده است. دیشب شاهدان نمایشی کسالتبار و پریشان، در جایگاهی که مجال گریز نیست یک دو ساعت با پوسته پرطنطنه نمایشی روبرو شدند که خود را جدی نگرفته بود.» [2]
* تئاتر زارتان، برادر تارزان
تئاتر سال 50 جشن هنر، بهشدت تحت تاثیر یک آوانگارد بیسروته و پرمدعا بود. تئاتر «زارتان برادر تارزان» که مثلا میخواست جهان و انسان مدرن را –مثل اغلب کارهای آوانگارد آن دوران که باز هم نمونههایشان را خواهید دید- را تحلیل کند اما چیزی جز یک بیان جسورانه، وقیح و ناتوان برای عرضه در چنته نداشت.
صحنهای از نمایش «ویس و رامین»
صحنهای از نمایش «ویس و رامین»
«نمایش زارتان عقدهگشا است و به غرایز بدوی میدان میدهد، در محیطی جادویی از خویش و از ساعاتی مکرر و بیهوده جدا میشویم و در یک سیرک جهانی نقشی به عهده میگیریم که پیش از این به عادت از آن غافل بودیم... پیرمردی محترم را که میشناختم دیدم با هیجان دست میزند. در کنار دختر 14-15 سالهاش، مثل همدیگر، شاد و به هیجان آمده و جماعت پایکوبان میرقصیدند. تماشاگر برای بانیان سیرک نمایش میداد. شاید این درست نباشد اینجا همه در هم شدهاند، آزاد و بیخیال و لجامگسیخته. «زارتان» قفلها را شکسته و طنابها را پاره کرده است.» [3]
«آندری ساواری»، کارگردان این نمایش در آرژانتین به دنیا آمده اما زیر دست پدر و مادری آمریکایی-فرانسوی تربیت شده است. او در درفشانیهای روشنفکرانه تقلیدیش از غرب در شیراز میگفت: «اصولا من عقیده ندارم هیچ هنرپیشهای به طور دائم با یک گروه مشخص بازی و تمرین داشته باشد. چرا که حالت یک زندانی به خود میگیرد. هنرمند باید آزاد باشد.» در همین رابطه، گفتگوی جالبی میان خبرنگار بی بی سی و این آقای کارگردان اتفاق افتاد:
* نمایش هفتتپه
این تئاتر را «روبرت ویلسون» (متولد 1941 آمریکا) کارگردانی میکرد. او نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر تجربی آمریکایی است که در ایالات متحد و حتی جهان، پیش از هر چیز به عنوان یک هنرمند تئاتر آوانگارد شناخته میشود. ویلسون قرار بود که در دوره هفتم جشن هنر شیراز، تئاتری به اصطلاح شرقی را روی صحنه ببرد و انتخابی که این امریکایی کرد خیلی عجیب بود: تئاتری در بیابان با احداث هفت تپه مصنوعی که رعد و برق نیاز دارد و البته عرفانی است.
اما نتیجه چندان دلچسب نبود. هم هزینههای گزاف مورد انتقاد قرار گرفت و هم دوری راه و کیفیت پایین اثر آماج طعن و نفرین مخاطبان و منتقدان شد. پیرامون وی؛ فرخ غفاری، قائم مقام جشن هنر در پاسخ به خبرنگاری که از این همه مدرنیته و چه بسا فرامدرنیته هنری متعجب شده بود گفت:
صحنههایی از نمایش هفتتپه
فرخ غفاری: جشن هنر با برنامههای کلاسیک
کاری ندارد و دیگر به عقب بر نخواهد گشت.
و آنچه خواهیم دید از دنیای مدرن خواهد بود.
* برنامه رستم و سهراب
در سال 1351، تئاتر رستم و سهراب توجهات را به خود جلب کرد. تئاتری که قصد داشت یک حماسه ایرانی را بازسازی کند اما گویا هنرمندان هندیاش چندان خوب از پس آن برنیامدند. اعتراضها و عصبانیت عمومی آن قدر زیاد بود که ساواک گزارشی از تئاتر و واکنشهای پس از آن نوشت:
«نمایش رستم و سهراب در جشن هنر شیراز به وسیله هنرمندان و همچنین پخش آن از تلویزیون موجب خشم و نفرت عمومی و تمام طبقات مردم شده و در هر محفل و مجلس که از این موضوع بحث میشد اکثرا اظهار میکردند که منظور از برگزاری این جشن محو تعصبات ملی و کشتن غرور و ملیت ایران است که مردم به سنن غرب و اروپا عادت کنند و نیز اظهار میکردند که درمحلهای موقوفه مانند برگزاری موسیقی در سرای مشیر و بالای کوه هفتنان که از مکانهای متبرکه و موقوفه است لجبازی با متدینین و برخلاف رسم و اصول مذهب است و غالبا میگویند که هندیها قصد خفیف کردن شاهنامه را داشتهاند که بزرگترین سنن و حماسه ایران را به صورت (پهلوان کچلک) و عروسکبازی در آوردهاند.» [7] این نمایش به بهانه نمادهای ملیت بود اما آیا انطباقی با فرهنگ ملی داشت؟
* باله گلستان
یکی دیگر از عرفانبازیهای ادوار جشن(عرفان منهای معنویت)، آثار «فاخر» موریس بژار، هنرمند بلژیکیالاصل بود که فرح پهلوی بهشدت به او علاقه داشت. این فرد برای جشن هفتم، اقتباسی از «گلستان» سعدی را آماده کرده بود. بژار که گروهی به نام «باله قرن بیستم» را رهبری میکرد درباره چگونگی شکلگیری این ایده گفت:
سخنپراکنیهای عارفانه آقای بژار
موریس بژار معتقد بود که "رقص" بهترین زبان برای نشان دادن عرفان! است: «رقص زبانی است که با احساس و مشاهده و مکاشفه سر و کار دارد و اگر بخواهیم این زبان را به زبان منطقی برگردانیم، مسلما سوءتفاهم ایجاد میکند که به آسانی هم نمیشود از آن بگذریم.» [9] ظاهرا این برداشت عارف مآبانه باب طبع آوانگارد دوستان هم قرار گرفته بود. برای همین بود که «شین. ناظریان» در اطلاعات نوشت: «برای نخستین بار چه زیبا و ظریف و دقیق، موسیقی ایرانی شکل جسمی میگیرد و حرکت ظاهری مییابد و به چهچهه خواننده و ضجه ساز، عرفانیترین موسیقی جهان به صورت رقص آیینی تجسم مییابد.» [10] دخترکان در تئاتر بژار نماد گلهای شرقی بودند!
بژار با فرح پهلوی بسیار نزدیک بود
* تئاتر ملوسها و نسناسها
هر چه جشن هنر شیراز جلوتر میرفت، بر جنجالهای آن افزوده میشد. تئاتر «ملوسها و نسناسها» این جنجال را تکمیل کرد. نمایشی به کارگردانی «تادائوس کانتور» لهستانی که با غررو میگفت: «برای من مساله هنر مطرح است. کار من تئاتر نیست ضدتئاتر است و هدف از این ضدتئاتر گسترش اندیشههای هنری است. قصد من از کار تئاتر ارائه یک هنر نمایشی و یا یک ادعانامه نیست. برای من هنر در کل آن مطرح است.» کانتور اعتراف میکرد: «تاکنون سبکهای بسیاری را دنبال کرده و چون آنها را پس از مدتی کهنه یافته است دنبال یک سبک جدید را گرفته.» [12]
تادائوس کانتور؛ کارگردان تئاتر ملوسها و نسناسها
ثریا صدر دانش و بهنام بهروز در گزارش «ملوسها و نسناسها» برای کیهان نوشتند: «چی بود؟ چی شد؟ یعنی چه؟ معرفینامه نمایش «ملوسها و نسناسها» هم آشکارا میگوید هیچ کس داستان را نمیفهمد. با این حساب باید منتظر اجرایی بود که امکانات تازهای را در صحنه کشف کرده باشد؟ منتظر تماشای یک شو به معنی کابارهای آن که مشتریانی روشنفکر دارد... تادائوس کانتور کارگردان ملوسها و نسناسها اگر خوب حرف بزند که میزند و اگر زرنگ باشد که هست –برای اینکه خیلیها را رنگ کرد، به دلیل آنکه خود را در جشن هنر امسال جا زد-.» [14]
* رقص-نمایش نبرد با اهریمن
نبرد با اهریمن یکی از این موارد اعجابانگیز و غافلگیرانه بود. براساس این رقص نمایشی برزیلی (کاپوتراس) که در آن «حرکات آیینی آفریقایی، هندی، کاتولیکی در هم میآمیزند»، «تماشاگر در این جذبه حال شورانگیز است که شاهد حلول روح اهریمن در رقصندگان میشود و آن گاه به مبارزهای برای خارج ساختن اهریمن از روح یکایک آنها به وسیله خدایان که هر یک در هیئتی متفاوت ظاهر میشوند مینشیند.»
ویلیام شوکراس -نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی- هم به این واقعه اشاره کرده است: «ملکه ریاست(فرح دیبا) عالیه جشن هنر شیراز را نیز برعهده داشت. در اواسط سالهای 70، جشن مزبور یکی از پرجنجالترین رویدادهای فرهنگی کشور به شمار میرفت. در میان نمایشهای متعدد آن، یک گروه برزیلی وجود داشت که اعضای آن در حین نمایش سر مرغهای زنده را با دندان میکندند.» [16]
* تئاتر اعمال مقدس
نمونه دیگر این نمایشها، نمایش «اعمال مقدس» بود. این نمایش در دوره هشتم (1353) از سوی یک گروه آرژانتینی ارائه شد. کارگردان این نمایشِ ظاهرا آیینی، «ویکتور گارسیا» بود که چند سال پیش هم با تئاتر«کلفَتها» از ژان ژنه در جشن حضور داشته بود. نمایشنامه تئاتر اعمال مقدس اقتضا داشت که بازیگران به صورت برهنه در صحنه ظاهر شوند. این تئاتر یک بار به طور کامل در جشنواره اجرا شد. اما واکنش مخاطبان به گونهای بود که مسئولان برگزاری نمایش را به وحشت انداخت.
ویکتور گارسیا
با این سخنان مشخص میشود که گویی اصل قضیه اشکال ندارد. غفاری بیشتر نگران احساسات مردمی است تا دین آنها!!
به این ترتیب از اجرای تئاتر اعمال مقدس به شکل کامل جلوگیری به عمل آمد. کارگردان اثر هم اعلام کرد که حاضر نیست به شکل ناقص نمایش خود را روی صحنه ببرد. با این وجود بازیگران بدون مسئولیت ویکتور گارسیا کار خود را با حذف بسیاری از کنشها ارائه دادند و نتیجه به گونهای شد که «نمایش فقط به صورت یک قرائت نمایشنامه درآمد. به این ترتیب تماشاگری که زبان پرتقالی را نمیفهمید نمیتوانست رابطهای با آن برقرار کند.» خانم روت اسکوبار، سرپرست این گروه توضیح داد که «چون جشن هنر با برهنه شدن هنرپیشه مخالفت کرد، گارسیا نیز هر نوع مسئولیتی را در مقابل این نمایشنامه از خود سلب کرد اما کارکنان گروه، داوطلبانه حاضر شدند این نمایش را اجرا کنند.» [17]
«خانم اسکوبار اگر از سانسور فرار کردهاند در اینجا مساله سانسور وجود ندارد و کسی هم از طرف مقامات دولتی یا سازمانهای مسئول نیامده است به ایشان بگوید چرا چنین کاری کردهاید. این مردم هستند که ممکن است چیزی را نپذیرند.» فرخ غفاری در ادامه جلسه افزود: «تنها عکسالعمل کارمندان ما که اغلب با پدیدههای مختلف هنری و آوانگارد جهان روبرو هستند این اشکال را به وجود نیاورد بلکه در ظرف همین چند روز کسانی به ما مراجعه کردند و گفتند آیا درست است پدری که با دختر و پسرش یا زنی که با شوهرش برای دیدن نمایش میآید با چنین مناظری روبرو شوند؟ همچنین دانشجویانی در این مملکت وجود دارند که با وجود طرز تفکر و اندیشههای پیشرو هنوز هم کاملا مذهبی هستند که در اینجا هم عدهشان کم نیست. مواجهه آنها با این مناظر وضع ناپسندی به وجود خواهد آورد.» [19]
این جملات بهروشنی دو نکته را بیان میکند. نخست بیاعتنایی و بیاعتقادی برگزارکنندگان جشن و دست اندرکاران رژیم پهلوی که از سر اجبار و با اکراه تن به برقراری این محدودیت و ممنوعیت دادهاند و دیگری جو عمومی و فشار مردمی که سنگینیاش را بهخوبی میتوان بر سر برگزارکنندگان جشن احساس کرد. فشار و اعتراضاتی که نه تنها کارمندان دولتی را که بلکه مردم و دانشجویان را در بر میگرفته است.
* تئاتر خوک، بچه، آتش
اما شاید پر سروصداترین جنجال تاریخ جشنهای هنر، نمایش تئاتر «خوک، بچه، آتش» بود. تئاتری که هم صدای مردم را درآورد، هم علما و هم ساواک را به تکاپو انداخت. شدت فضاحت بهاندازهای بود که شاید بتوان علت اصلی فوران حساسیتها نسبت به جشن هنر و تعطیلی آن در سال آینده را زیر سر همین نمایش بدانیم.
«در صحنهای از نمایش، مردی با پایینتنه برهنه، آشکارا هفتتیر را شخصا مورد «استعمال» قرار میدهد. در حالی که تماشاگران تمام جزئیات را دقیقا میبینند. در صحنهای دیگر با استفاده از دوربین مداربسته... غفلتا خانم جوانی که بازیگر نقش اصلی نمایش است، پاهایش را ..... دوربین پخش مستقیم را ..... و تصویر تمام رنگی ..... بر پرده بیست و چهار اینچی تلویزیون نقش میبندد. آیا میتوانید واکنش تماشاگران عادی و مردم کوچه و بازار را در مقابل چنین جلوهای از هنر پیشرو اروپا حدس بزنید؟... حکایت از این دست فراوان است و چنین صحنههایی بهوفور در سراسر نمایشی که صحنه را به خوکدانی تبدیل کرده است دیده میشود.» [20]
* تئاتر ساعت ششم
نمایش دیگر، اثر آشوربانیپال بابلا با نام «ساعت ششم» بود. میزان قبح و ساختارشکنی این تئاتر داخلی به گونهای بود که برای نخستین بار در طول برگزاری یازده دوره جشن هنر در شیراز، نمایش یک اثر هنری ایرانی برای افراد کمتر از هجده سال ممنوع شد. «عریان بودن هنرپیشگان در بعضی صحنهها» علت این تصمیم عنوان شده بود. این در حالی است که این نمایش، ظاهرا اثری آیینی بوده که از کتاب مقدس مسیحیان اقتباس شده بود.
بابلا دانشآموخته دانشگاه آمریکایی بیروت بود که از سال دوم دانشگاه وارد عرصه هنر شده بود. او از چهارسال قبل به استخدام کارگاه نمایش، وابسته به سازمان جشن هنر شیراز درآمده بود. این نمایش افزون بر برهنگی نکات جالب دیگری هم داشت. در جریان نشان دادن ازدواج مریم (سلاماللهعلیها)، ترانه «ای یار مبارک باد» خوانده میشد و مریم در شب عروسیاش شراب مینوشید. در این روایت از زندگی مسیح (علیهالسلام)، حاجی فیروز هم حضور داشت که «به همراه زنی ترانه «ارباب خوردم سلام و علیکم» را با دایره زنگی خواند... در جایی دیگر دستها را به صورت هفتتیر درآوردند و مسیح را کشتند.» [23]
منابع:
1. اطلاعات، 7شهریور 49
2. اطلاعات، 7شهریور 49
3. اطلاعات، 9شهریور50
4. اطلاعات، 10 شهریور 50
5. اطلاعات، 14 شهریور 51
6. همان
7. جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، زمستان 1381، ص212
8. اطلاعات، 7شهریور 52
9. اطلاعات، 11 شهریور 52
10. اطلاعات، 12 شهریور 52
11. اطلاعات، 15 شهریور 52
12. اطلاعات، 21مرداد 53
13. همان
14. همان
15. اطلاعات، 26 مرداد 53
16. آخرین سفر شاه، سرنوشت یک متحد آمریکا؛ ویلیام شوکراس نشر البرز، تهران، 1369، ص 115و116
17. اطلاعات، 2 شهریور 1353
18 و 19. همان
20. کیهان، 1شهریور 56
21. کیهان، 1شهریور 56
22. کیهان، 1 شهریور 56
23. کیهان، 6 شهریور 56
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}