گردهم‌آیی بود که از تاریخ 1346 تا 1356 شمسی، در شیراز برگزار شد. یازده بار گردهم‌آیی به اصطلاح هنرمندان ایرانی و خارجی در خرابه‌های تخت جمشید و نقش رستم، تالارهای هنری شیراز و خانه‌های قدیمی و خیابان‌های شهر گل و بلبل. اقدامات به ظاهر هنردوستانه دولت پهلوی بخش مهمی از پروژه مدرنیزاسیونی بود که برنامه اصلی حاکمان ایران در این دوره بود. برنامه‌ای که یک سوی آن را صنعتی شدن شتابان و ادغام در اقتصاد جهانی تشکیل می‌داد و سوی دیگرش را دانشگاه‌ها و جشن‌های هنری و فرهنگی در دست گرفته بودند. با این حال، در میان همه این فعالیت‌های فرهنگی و هنری، پدیده جشن هنر شیراز هم سروصدای بیشتری پیدا کرد و هم با گذشت ایام، از اهمیت سیاسی هم برخوردار شد. گزارش‌های مشرق قصد دارد ابعاد مختلفی از این گردهم‌آیی تاریخی را به بررسی بگذارد.

جشن هنر شیراز و اسلام

فرح پس از مراسم پایان دوره هشتم در تهران گفت: «گفتگو با افرادی که از آسیا و اروپا به جشن هنر می‌آیند ما را واقف می‌کند که هر چه بیشتر برای حفظ فرهنگ و هنر جامعه خودمان زحمت بکشیم.» [1] چه بخواهیم و چه نخواهیم، مذهب و دین یک جامعه –حتی در تفاسیر مدرن جامعه‌شناختی و مردم‌شناسانه- بخش مهمی از فرهنگ آن جامعه به شمار می‌آید. در این مقاله قصد داریم تعاملات میان مذهب و هنر و یا عبارت بهتر، دودمان مدعی هنر پهلوی را با رهبران مذهبی ایران بررسی کنیم و ببنیم آیا جشن هنر شیراز وسیله‌ای بود برای «حفظ فرهنگ و هنر جامعه خودمان» یا خیر.

* جشن هنر و شاخصه‌های فرهنگ بومی

پیش از این و در مقالات گذشته، اشاراتی به تعارض برنامه‌های جشن هنر شیراز با فرهنگ ملی ایران انجام گرفت. گفتیم که بیش از آنکه به فرهنگ و هنر ملی پرداخته شود، سردمداران رژیم پهلوی در آرزوی دیدن آوانگاردترین و بعضا آماتورترین هنرمندان و روشنفکران بیگانه در بقایای تخت جمشید و کوهستان‌های شیراز بودند. برای همین در طول این ادوار یازده‌گانه، به اذعان بسیاری از صاحب نظران، هنرملی رشد چندانی نیافت و هنرمندان بومی به نان و نوایی نرسیدند.
اما باز هم می‌توان برای تصدیق این امر به شواهد بیشتری متوسل شد. مینو صمیمی(یکی از کارمندان دفتر فرح پهلوی) در این رابطه می‌نویسد: « از سال 1973 فستیوال‌های متعدد برای عرضه سینما و هنر اروپایی برگزار شد. موزه‌ها و مراکز فرهنگی بسیار به وجود آمد که اکثرا حال و هوای غربی داشت. آثار نقاشان و مجسمه‌سازان اروپایی به معرض نمایش درآمد. تئاترهای به شیوه اروپایی روی صحنه رفت...» [2]
این تضاد فرهنگ و ضدهنری که ملکه و اطرافیانش به راه انداخته بودند، به نقل شوکراس، مبدل به «لانه لیبرالیسم» در ایران شده بود. او می‌گوید: «ملکه ریاست عالیه جشن هنر شیراز را نیز برعهده داشت. در اواسط سال‌های 70، جشن مزبور یکی از پرجنجال‌ترین رویدادهای فرهنگی کشور به شمار می‌رفت... در سال‌های 70 [میلادی]، دربار فرح، دستکم در نظر دوستان شاه و منتقدان محافظه‌کار او، به صورت "لانه لیبرالیسم" پیشرو شناخته می‌شد.» [3]
در حاشیه همین بیگانگی و استبعاد برنامه‌های جشن هنر با فرهنگ بومی ایرانیان بود که گاه، قلم نویسندگان رنگ مطایبه و طنز هم به خود می‌گرفت. اطلاعات در مطلبی فکاهی پای بهلول را به جشن هنر شیراز باز می‌کند:
«در فاصله انتراکت بهول را دیدم. مرد خوش‌مزه‌ای که نان ریش و سبیلش را می‌خورد و چوب ساده‌لوحی‌اش را. داشت برای جوان‌های ریش و گیس‌دار خوش‌مزگی می‌کرد و قاه قاه می‌خندید. از کنارش که رد می‌شدم گفتم: درویش! یاحق! اینجا چطور پیدایت شده؟ گفت: مردان حق همه جا پیدایشان میشه. گفتم: من فکر نمی‌کردم به گاملان‌بالی(نام یک گروه رقص) این قدر علاقه داشته باشی. گفت: کی میگه علاقه دارم؟ گفتم: به چه منظور به جشن هنر آمده‌ای؟ گفت: کسی برایم بلیط خریده، ما راهی اینجا کرده، تازه من از این برنامه‌ها هیچ خوشم نمی‌آید. تار و سه تاری باشد و رقاصه ایرانی هم باشد بدک نیست. این رقص‌های خارجی به مذاق من درویش خوش نمی‌آید.»
یا در جای دیگر، حاشیه‌نگار همین روزنامه نمی‌توان جلوی مسخرگی و طعن خود را بگیرد: «در حاشیه برنامه پیانوی ایوون لوریو: «باید از خانم عکاس فرانسوی نام برد که با لباسی میکرومینی‌ژوب روی صحنه این طرف و آن طرف می‌پرید و در چنین وضعی می‌بایستی موسیقی کلاسیک گوش کرد!! این را می‌گویند تلفیق هنر دیروز و امروز روی صحنه.» [4]

* تعزیه در جشن هنر شیراز

در برنامه‌های جشن هنر، بخش‌هایی هم به مراسم و اجراهای مذهبی اختصاص داده شده بود. پیش از این به برگزاری نمایشگاه‌های ادوات مذهبی اشاره شد که به گواهی شاهدان بسیار بیش از برنامه‌های اصلی جشن مورد استقبال عموم مردم در شیراز قرار گرفت. اما یکی دیگر از این برنامه‌ها «تعزیه و شبیه‌خوانی» بود. از همان سال‌های نخست برگزاری جشن، فکر اجرای تعزیه در برنامه‌ها وجود داشت و اجراهایی با سرپرستی پرویز صیاد انجام گرفت اما به شکل جدی و گسترده، این نمایش آیینی از سال 55 در برنامه‌های جشن گنجانده شد. [5]

گروه اجرای تعزیه در جشن هنر به رهبری غفاری
پیرامون تعزیه در جشن هنر شیراز، چند نکته قابل ذکر است. همان گونه که در مقالات پیشین اشاره شد، وضعیت هنرمندان ایرانی در این دوره بسیار اسفناک بود. به اندازه‌ای که حتی پیدا کردن و یافتن آن با دشواری میسر می‌شد و بسیاری‌شان به کارهای نازل مثلا مطربی در کاباره‌ها مشغول شده بودند. محمد باقر غفاری، بانی و مسئول تعزیه در جشن هنر شیراز، همان موقع در گفتگوهای متعددی اذعان کرد که وضعیت تعزیه در ایران بسیار بد است و تشکیل یک گروه که بتواند در جشن هنر برنامه اجرا کند با چه صعوبتی همراه بوده است. او در توضیح مشکلات کار می‌گوید: «می‌باید سفر می‌کردم و کردم. کاشان که بعد از تهران همیشه مرکز تعزیه بوده، قزوین، اراک، اصفهان، گیلان، مازندران، یزد و خراسان را دیدم. بسیاری از روستاها را دیدم چون شهرها دردی را دوا نمی‌کرد زیرا که اجرای تعزیه در شهر قدغن شده بود.» [6]
نکته جالب همین است که مدعیان هنر ملی و سردمداران رزیم پهلوی، از یک سو با اجرای تعزیه در جشن هنر شیراز –که کیفیت آن را در ادامه خواهیم دید- ژست حمایت از تعزیه و هنر بومی و مذهب را می‌گرفتند اما از سوی دیگر، شبیه‌خوانی و تعزیه را در شهرها و معابر و کوچه و بازار قدغن کرده بودند. احمد احرار، نویسنده اطلاعات، که مقاله‌ای پیرامون برنامه تعزیه در دوره دهم جشن نوشته است هم همین عقیده را دارد: «اتفاقا سخنرانان فرنگی هم دقیق‌تر و عمیق‌تر از استادان وطنی در اطراف تعزیه بیان مطلب کرده بودند، هم اینکه پیدا کردنشان زحمتی تولید نکرده بود. در صورتی که تعزیه‌گردان جشن هنر –طبق اظهار خودش- ماه‌ها این طرف و آن طرف دویده و به قزوین و قم و کاشان و یزد و اصفهان سرکشیده و توانسته است گروهی شبیه‌خوان پیدا کند و به «جشن هنر» ببرد!» [7]
اما جدای از چگونگی شکل‌گیری برنامه شبیه‌خوانی در جشن هنر و دشواری‌های آن، چگونگی اجرای برنامه‌ها هم چندان مناسب نبود. از نظر فنی و هنری، «تعزیه جشن هنر هم در واقع «مونتاژی» بود از سبک و شیوه و اشعار قم و قمشه و تبریز و نیریز و اوشان و کاشان که نقش‌های مختلف آن را به ترتیب شمر یزدی و ابن‌سعد قزوینی و امام حبیب‌ابادی و زینب شیرازی برعهده داشتند. لابد در سنوات آتیه مجبور خواهیم بود شمر و خولی و شبیه ابوالفضل العباس [ع] را نیز از خارج وارد کنم. چون همانطور که کارگردان جشن هنر و متتبعان ذوی‌العز و الاحترام اظهار فرموده‌اند جریانات امسال مقدمه‌ای است برای تحقیقات بیشتر و زنده‌کردن هنر تعزیه. حال آنکه از طرف دیگر کلیه «هنرمندان» تعزیه‌خوان ضمن مصاحبه با روزنامه اطلاعات اعلام کرده‌اند بچه‌هایشان تن به هنر پدری نمی‌دهند و دنبال درس و مشق را گرفته‌اند.» [8]
از سوی دیگر، برای بسیاری از افراد، جایگاه تعزیه در جشن‌های هنر شیراز –با مقایسه‌ای که با دیگر برنامه‌ها و اساسا ماهیت مدرن و ضدملی جشن داشتند- روشن نبود. ساواک در گزارش جالبی می‌نویسد که «معلوم نیست مشاهده‌کنندگان این تعزیه مانند معمول باید در خاتمه آن گریه کنند یا چون جشن هنر است به افتخار بازی‌کنندگان دست بزنند و شادی کنند... » [اسناد 300] فضاحت و مسخرگی موضوع آن جایی بود که اطلاعات نوشت: «در یکی از بروشورهای تعزیه، در برابر اسم زینب علیهاالسلام نوشته شده بودند: زن امام. و هر کافر محققی می‌داند که زینب خواهر امام است نه زن او.» [9] چنین اتفاقی به‌خوبی ماهیت برگزارکنندگان جشن‌ها را نشان می‌دهد که از عادی‌ترین اطلاعات عمومی مذهبی هم بی‌بهره بوده‌اند.

* علما و جشن هنر شیراز

سیاست‌های ضددین و مذهب‌ستیز حکومت طاغوت بر کسی پوشیده نبود. رواج آزادی‌های دروغین و ترویج فساد و بی‌بندوباری، سال‌ها بود که از زمان پهلوی پدر آغاز شده بود و در دوره فرزند متجددمآب و سوییس درس‌خوانده‌اش به اوج خود می‌رسید. دیگر آوازه‌خوانی زنان و رقاصی‌ها و کلوب‌های عیش و عشرت چیز جدید نبود. با این حال، جشن هنر شیراز هر چه پیش‌تر رفت، از ضوابط اخلاقی و عرفی خود کاست و مردم شیراز این اواخر شاهد بروز برخی حوادث منافی عفت عمومی بودند که واکنش علمای بیدار این دیار را برانگیخت.
نمایش شگفت‌آور «خوک، بچه، آتش» ، که شرح جزئیات وقیحانه آن قابل نشر در فضای عمومی نیست، دیگر مجالی برای سکوت عالمان دینی و پاسداران اخلاق اجتماعی باقی نگذاشت. با اینکه علما از همان ابتدا نگاه خوش‌بینانه‌ای به بزم هنر پهلوی‌ها نداشتند و ضددینی بودن سیاست‌های فرهنگی آن‌ها را به حق‌الیقین می‌دانستند، اما چنین بی‌عفتی‌هایی دیگر سکوت‌بردار نبود. برای همین، علمای شیراز و از جمله آیات عظام دستغیب و محلاتی به میدان آمدند و ضمن آگاهی‌بخشی به مردم، دست اندرکاران امر را تهدید و افشا کردند.

آیات عظام دستغیب و محلاتی
در اسناد ساواک، از سال 1356 و ضمن حوادث دوره یازدهم جشن تا سال 1357 و زمزمه‌های تحریم دور دوازدهم، اسناد فراوانی از واکنش علما به جشن هنر شیراز یافت می‌شود. با اینکه مطبوعات و رسانه‌های جمعی، زیر فشار رژیم شاهنشاهی از انعکاس کوشش‌ها و واکنش‌های مردم و به‌ویژه علماء محروم بودند، اما رژیم و نهادهای امنیتی حکومت پهلوی به خوبی می‌دانست که چه موج عظیمی از مساجد و پای منابر علما و واعظان دینی در حال راه افتادن است.
در نخستین این اسناد در شهریور 1356 نکات جالبی از مخالفت و اعتراض علماء با جشن هنر وجود دارد. همزمانی برنامه‌های جشن با ماه مبارک رمضان بیش از پیش بر آتش خشم مومنین و رهبران دین دامن زده بود. آیت‌الله بهاءالدین محلاتی، آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی و غیره به لعن و نفرین مسببین جشن هنر در منابر پرداختند. این علما با ذکر فجایع جشن هنر مردم را آگاه می‌کردند. آیت‌الله دستغیب در روز سوم شهریور 1356 در مسجد جامع شیراز بالای منبر رفت و فرمود:
«... یک چیزی شنیدم. جشن خوک. جشن خوک. عجب اسمی هم دارد. آن‌ها که اینجا می‌روند، نر و ماده با هم از خوک پست‌ترند. ای لعنت بر آن‌ها. موسس آن هم خوک است. لعنت بر آن‌ها باد. تا کی این مملکت و این جوان‌ها را می‌خواهید گمراه کنید و به دست استعمار بدهید و منحرف کنید؟ این اولیاء چه کار می‌خواهند بکنند ماه مبارک رمضان و این رقاصه‌ها آن‌ها که می‌روند می‌خرند. شیراز اهل علم بوده حال کرده‌اندش رقاصخانه نمی‌گذارند دهن ما بسته باشد...» [10]
علمای شیراز تهدید کردند که در صورتی ادامه برنامه‌ها، بازار و مساجد را تعطیل خواهند کرد. براساس آنچه در اسناد ساواک آمده است، «بنا به اظهار آیت‌الله بهاءالدین محلاتی قرار بود به عنوان اعتراض به برنامه‌های جشن مذکور بازار و مساجد شیراز روز 5/6/36 [11] تعطیل شود که به علت پایان گرفتن برنامه و جشن [و] اقدامات مقامات مسئول منطقه این اقدام عملی نگردید.» [12]

سند اول: تعاون علما در مقابله با جشن هنر
سند دوم: اعتراض به جشن هنر،
گاه به عمل علیه رژیم می‌انجامید
جدای از واکنش‌هایی که به جشن هنر سال 56 شد، علما برای دوره بعد جشن هم برنامه داشتند. هدف آن‌ها جلوگیری از برگزاری جشن هنر شیراز در سال 1357 بود. افتضاحاتی که در سال 56 رخ داد، آنچنان فضای عمومی را ملتهب کرد که سایه سنگینش تا سال بعد هم بر سر برگزارکنندگان جشن قرار داشت. علمای شیراز به جد تاکید کردند که جشن هنر شیراز باید برای همیشه پایان گیرد. آیت‌الله دستغیب در یازده تیر 2537 (1357) در مسجد جامع شیراز خطابه‌ای غرا ایراد فرمود. او گفت: «برای سومین بار اخطار می‌کنم که امسال برنامه جشن هنر یا جشن بی‌هنری نباید در شیراز برگزار گردد... ما جشن هنر (بی‌هنری) را محکوم نموده و نمی‌گذاریم امسال برپا شود... پادشاه مسلمین در تخت جمشید پشت سر زرتشتیان عکس گرفته.» [13]
افزون بر آیت‌الله دستغیب و آیت‌الله محلاتی، عالمان دیگری چون شیخ مجدالدین محلاتی (فرزند بهاءالدین)، سید مجدالدین مصباحی، سید ساجدی و شبخ یحیی فلسفی هم در این مبارزه شرکت داشتند. هر چه روزها گذشت و پیش‌ رفت، اعتراض‌ها و هیجانات درباره جشن هنر، به بهانه‌ای برای ادام علیه رژیم تبدیل شد. همزمان با برگزاری سخنرانی‌ها و مجالس، جمعیت به خیابان می‌ریخت و به اعتراض می‌پرداخت. [14] از این رو علمای شیراز در نامه‌ای به آموزگار، نخست وزیر وقت نقطه نظرات خود را به او انتقال دادند. در ای نامه آمده است:
«اکنون با توجه به وضع روز و هیجان احساسات مذهبی مردم ما وظیفه خود می‌دانیم به هیئت دولت تذکر دهیم که از این کار که مورد تنفر عموم مردم مسلمان ایران به‌خصوص مردم شیراز است خودداری نمایند.» [15]

* تعطیلی جشن هنر

همان گونه که گفته شد، فشارها بر برگزارکنندگان جشن هنر به‌شدت افزایش یافت. این که چگونه باید دور بعدی جشن تحت‌الشعاع این هیجانات و اعتراضات گشایش یابد پرسش بزرگی بود که پیش روی سردمداران حکومت پهلوی قرار داشت. به همین منظور نقشه‌های عمل گوناگونی را به بررسی گذاشتند. در ابتدا تصمیم بر آن شد که «لزوما» جشن هنر در ماه رمضان برگزار نشود. اما این کافی نبود. برای همین در طرح‌های بعدی، تلاش شد که مقدمات برگزاری جشن در سکوت و بی‌خبری مطلق اطلاع‌رسانی و با حداقل برنامه‌ها اتفاق بیفتد. چنین توصیه‌ای را سید کاظم شریعتمداری به گوش روسای رژیم طاغوت رساند. هوشنگ نهاوندی در خاطراتش اذعان می‌کند:
« یک روز، اوایل سپتامبر، تقریبا ساعت 9 صبح تلفن دفتر من زنگ زد. آیت‌الله «شریعتمداری» بود که گفت: «به من گفته‌اند که قرار است تصمیمی برای جشن هنر شیراز گرفته شود. می‌دانید، من چیزی از این برنامه‌ها نمی‌دانم ولی قضیه پارسال تکان‌دهنده بود و غیرقابل تحمل. امیدوارم حرفم را خوب بفهمید. ولی به اعلیحضرت یا هر کسی که به او مربوط می‌شود، بگویید که لغو برنامه جشن هنر شیراز اشتباه بزرگی است. تحول اوضاع چنان است که هر عقب‌نشینی یا امتیازدادنی، نشانی از ضعف تلقی خواهد شد. بنابراین از این به بعد حکومت باید استحکام خود را نشان دهد و قدرت‌نمایی کند. آیا نخست وزیر از این چیزها آگاه است؟... افزود: با این حال شهبانو نباید به شیراز برود. برنامه‌ها را سبک کنند. چند برنامه سنگین و به‌ویژه ایرانی را حفظ کنند.» [16]

دلسوزی‌های کاظم شزیعتمداری هم سودی به حال
جشن هنر و ملکه و پهلوی‌ها نداشت, رژیم پهلوی
چندی پس از سقوط جشن، خود نیز سقوط کرد
با این حال دلسوزی‌های شریعتمداری برای ملکه و اطرافیانش چندان سودی نداشت. تنها چند روز دیگر، ناگهان دستور داده شد که تمام برنامه‌های جشن لغو شود؛ دوازدهمین دوره جشن هنر شیراز تعطیل شده بود. نهاوندی می‌گوید: «دو روز بعد [از نصایح شریعتمداری]، جلسه‌ای به ریاست شهبانو، تصمیم به لغو جشنواره گرفت. تصمیمی که در لحظه آخر و مخفیانه گرفته شد. حتی آن را رسما اعلام نکردند. فقط مطبوعات خیلی کوتاه به آن اشاره کردند.» [17] پرونده جشن هنر شیراز و سودای بزرگ فرح پهلوی برای همیشه بسته شد اما تنها چند ماه زمان باقی مانده بود که پرونده حکومت پهلوی هم به دست مردم ایران بسته و در بایگانی تاریخ گذاشته شود.
منابع تحقيق :
1. اطلاعات 3شهریور53
2. پشت پرده تخت طاووس؛ مینو صمیمی، چاپ هشتم، 1374، انتشارات اطلاعات، ص 188
3. آخرین سفر شاه، سرنوشت یک متحد آمریکا؛ ویلیام شوکراس نشر البرز، تهران، 1369، ص 115و116
4. اطلاعات، 12شهریور 48
5. اسناد ساواک ص 298
6. اطلاعات، 1 شهریور 55
7. اطلاعات، 4 شهریور 55
8. همان
9. اطلاعات، 2شهریور 55
10. جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، زمستان 1381، ص 391
11. براساس تاربخ جعلی شاهنشاهی است.
12. اسناد ساواک، ص 395
13. اسناد ساواک، ص 418
14. برای نمونه نگاه کنید به اسناد ساواک، ص 421و 423
15. اسناد ساواک، ص 428
16. آخرین روزها، هوشنگ نهاوندی، شرکت کتاب، 1383، ص 168
17. همان، ص 169


منبع مقاله : مشرق نیوز