نويسندگان: محمد بيدهندي (1)
علي کرباسي زاده (2)
محسن شيراوند (3)


 

مقدمه

اگر بخواهيم ابعاد « اخلاق زيست محيطي » (4) را بررسي نماييم بايد آن را زير مجموعه ي اخلاق زيستي (5) بشمار آوريم، بنابرين پيش از ورود به اين حوزه لازم است نگاهي مختصر به اخلاق زيستي داشته باشيم. اصطلاح اخلاق زيستي مطابق نظر رنسلر پاتر (6 )(7) در معناي « علم بقا » براي اشاره به حوزه يي بکار ميرود که هدف آن حفظ زيست کرده زمين و در نتيجه بقاي انسان و بهبود کيفيت زندگي او مي باشد. اخلاق زيستي از نظر پاتر « رشته يي است که دانش زيست شناختي را با دانش نظام ارزشهاي انساني ترکيب مي کند » تا پلي ميان علوم تجربي و انساني بسازد که به انسانيت براي بقا تداوم و بهبود وضع جهان کمک کند. (8) مطابق اين تعريف، اخلاق زيستي شامل مفهومي گسترده است که همه ي مسائل اخلاقي، اجتماعي، سياسي و... که بنحوي با علوم زيستي از جمله علوم زيست محيطي همپوشاني دارد را در بر مي گيرد. از طرفي اخلاق زيستي خود براساس تعريف « دائرة ‌المعارف اخلاق عملي » اخلاق کاربردي (کاربستي) محسوب مي شود، از اين لحاظ که به بررسي موضوعات اخلاقيي مي پردازد که در زمينه فعاليتهاي واقعي بروز مي کنند يا انتظار بروز آنها ميرود.
بنابرين، جهت روشنتر شدن موضوع مورد بحث يعني « اخلاق زيست محيطي در حکمت متعاليه » ابتدا لازم است به بررسي مطالعات اخلاقي سامان يافته در اين زمينه اشاره کرده و سپس ابعاد اخلاق کاربردي را بررسي نماييم. بر اين باوريم که بررسي ابعاد مسائل اخلاقي مي تواند ما را به موضوع مورد بحث رهنمون کند و در اينباره مي توان به سه حوزه اخلاق اشاره کرد: « اخلاق توصيفي »(9)، « اخلاق هنجاري » (10) و « اخلاق تحليلي » (فرا اخلاق). (11)(12)

الف) اخلاق توصيفي

نوعي مطالعه علمي اخلاق است که هدف آن کسب شناخت تجربي از اخلاق است. عالم اخلاق توصيفي به توصيف ديدگاههاي اخلاقي مي پردازد و اين ديدگاهها را براساس شرح ريشه « علّي » آنها تبيين مي کند. (13)

ب) اخلاق هنجاري

به رويکردهاي اخلاقي بالفعل ما مي پردازد و تلاشي است براي پي بردن به نظريه هاي پذيرفته و قابل دفاع از لحاظ عقلاني در باب اين موضوع که کدام اعمال درستند و چه چيزي اخلاقاً نادرست است؟ (14)

ج) فرا اخلاق (اخلاق تحليلي)

مطالعه فلسفي اخلاق است که شناخت مضاف « فلسفه ي اخلاق » را تشکيل مي دهد. فرا اخلاق تحليل مفاهيم خوب، بد، درست و نادرست است. (15)
« اخلاق کاربردي » (16) نيز در حقيقت زير مجموعه اخلاق هنجاري است؛ چه اينکه روش بحث در اخلاق هنجاري، روش استدلالي و عقلي است و در واقع اخلاق کاربردي نيز عبارت است از کاربرد و تطبيق استدلالها، اصول، ارزشها و ايده آلهاي اخلاقي درباره ي رفتارهاي اخلاقي. اخلاق کاربردي علاوه بر اطلاق بر اخلاق حرفه يي، حوزه هاي گوناگون ديگري همچون اخلاق محيط زيست را نيز پوشش مي دهد. (17)‌
با روشن شدن حوزه هاي گوناگون اخلاق و بحث درباره ي اخلاق کاربردي اکنون مي توان اخلاق زيست محيطي را يکي از شاخه هاي اخلاق کاربردي بشمار آورد که در صدد است بين رفتارها و کنش انسان با انسان و انسان با طبيعت در همه شئوناتش ارتباط برقرار نمايد. بنابرين اخلاق زيست محيطي تلاشي است جهت ارتباط انسان با طبيعت. البته پرواضح است که اين تلاش بايد بسمت و سويي حرکت نمايد که دورنماي آن تشکيل چشم اندازي را با خصيصه طبيعت عاري از بحران زيست محيطي و همچنين تعامل سازنده انسان با طبيعت در پي داشته باشد.
نگارنده بر اين باور است که چنين دورنمايي جز در پرتو انديشه هاي متقن و محکم فلسفي که داراي صبغه ديني و الهي است ميسور نمي باشد. نظام فلسفي « حکمت متعاليه »(18) با داشتن انديشه هاي ناب فلسفي که خود ريشه در منابع مترقي دين اسلام دارد، بهترين محملي است که مي تواند طبيعت و محيط زيست را تبيين نمايد و براي حل بحرانهاي زيست محيطي چاره انديشي کند.
اين مقاله در نوع خود، اولين پژوهشي است که سعي دارد با استفاده از زواياي مکنون در حکمت متعاليه همچون « اصالت وجود » (19)، « احکام وجود »‌(20) و تمايز بين « وحدت تشکيکي وجود » (21) با « وحدت شخصيه وجود » (22)، به بررسي مسئله اخلاق زيست محيطي بپردازد.
در اين زمينه اين پرسشها ذهن هر پژوهشگري را بخود جلب مي کند:
- آيا نظام فلسفي حکمت متعاليه مي تواند با استفاده از مباني فلسفي - ديني خود به تحليل طبيعت و محيط زيست با همه ي شئونات آن بپردازد؟
- آيا اصولاً مي توان مسائل و مشکلات طبيعي را با آموزه هاي فلسفي و انتزاعي تحليل نمود؟
- آيا اينکه حکمت متعاليه با شاخصه اصلي و البته کهن خويش يعني مبحث « وجود » (23) بتواند براي مسائل و مشکلات نويني چون محيط زيست و بحرانهاي پيش آمده چاره انديشي نمايد، انتظار شايسته و بجايي است؟
برايند تحليل محيط زيست در حکمت متعاليه چگونه تصويري را محقق مي سازد؟
اين پژوهش که از دو قسمت تشکيل شده درصدد است ابتدا به بررسي و تحليل آموزه هاي حکمت متعاليه که مي تواند بر موضوع « طبيعت و محيط زيست » مؤثر واقع شود بپردازد و سپس پيامدهاي بکارگيري اين آموزه ها را بر موضوع مورد بحث تبيين نمايد.

معاني وجود

الف) معناي انتزاعي (عقلي، وجود اثباتي)
ب) معناي حقيقي (شأن حقي، تجلي صفاتي)
معناي انتزاعي (عقلي) که در واقع وجود اثباتي ناميده مي شود از معقولات ثانيه و مفاهيم مصدريه است که در نفس الامر تحقق نداشته و موطني جز عقل براي آن نمي توان تعريف کرد.
معناي حقيقي که طريان عدم و چيزي نبودن، از ذات آن به ذات خود ممتنع است و با انضمام آن به ماهيات طريان عدم بر ماهيات نيز ممتنع مي گردد. در اين معنا از وجود، وجودات امکانيه همگي هويات آن وجود واحد و عين ربط و تعلق هستند و در واقع چيزي جز شئونات ذات حق و تجلي صفاتي واجب تعالي محسوب نمي گردند. (24)
در اينجا لازم است باز به يادآوري اين مطلب بپردازيم که در قسمت اول اين مقاله، هدف صرفاً طرح مباني و آموزه هايي از حکمت متعاليه است که مي تواند بر موضوع طبيعت و محيط زيست تأگير گذار باشد و تشريح کامل آن را به بخش پيامدهاي اين نظريات واگذار مي کنيم. لکن اشاره به اين بحث خالي از لطف نيست که موضوع مورد بحث يعني محيط زيست، جهان بيرون است نه عالم ذهن. در مسائل و بحرانهاي زيست محيطي سروکار ما با عالم عين و جهان خارج است و در حکمت متعاليه منظور از وجود نيز امري است که « سزاوارترين است به تحقق در خارج ». (25) اصلاً وقتي در حکمت متعاليه بحث پيرامون وجود مطرح مي شود، منظور اين است که تنها چيزي که مي تواند در عالم عين منشأ اثر باشد، همين فقره است و وقتي صحبت از منشأ اثر بودن وجود مي شود، اعتباريت وجود که همان تصوري و ذهني بودن آن است، از ساحت آن طرد مي گردد. بنابرين وجه مشترک اين مبحث با اخلاق زيست محيطي اين است که ساحت هر دو، موطن و خاستگاهي جز عالم عين ندارد.

مراتب اشياء ‌در موجوديت

اين مراتب عبارتند از:
موجود مطلق غير مقيده؛ موجود مقيده؛ وجود منبسط
از نظر ملاصدرا موجودات در موجوديت داراي مراتبي هستند که عبارتند از:
1. موجودي که وجودش تعلق و تقيد به غير ندارد (هويت غيبيه، غيب مطلق) چنين موجودي نه تنها از دايره اسم و رسم خارج است بلکه متعلق معرفت و ادراک واقع نمي شود.
2. مرتبه يي از وجود که متعلق به غير است؛ يعني وجود مقيد که شامل عقول، نفوس، افلاک، عناصر و مرکبات و تمام موجودات خاصه مانند: انسان، درخت و سنگ است.
3. مرتبه يي از وجود يعني « وجود منبسط » (26) که عموم آن بر سبيل کليت نيست. وجود منبسط بدون انضمام به چيزي ديگر، حقايق خارجيه از مراتب و تعينات و تطورات اين وجود منبعث شده و در عرف صوفيه « الحق المخلوق به » و « حقيقة الحقايق » ناميده شده است. اين مرتبه از وجود به تعدد موجودات متعدد است. با قديم (27)، قديم و با حادث (28)، حادث است. (29) گاهي نيز تقسيم بندي فوق با تعابير ديگري چون لابشرط، بشرط شيء، بشرط لا نشان داده مي شود.
حقيقة الوجود اذا اخذت بشرط ان لايکون معها شيء فهي المسماة عند القوم بالمرتبة الاحدية... و اذا اخذت بشرط شيء فاما ان يوخذ بشرط جميع الاشياء اللازمة لها کليها و جزئيها... و اذا اخذت لا بشرط شيء‌ آخر و لابشرط لا شيء، فهي المساة بالهوية السارية في جميع الموجودات. (30)
با استفاده از تعاريف و حدود فوق، مرتبه اول وجود به واجب تعالي اختصاص دارد. مرتبه دوم، مخصوص ماسوي الله (عالم ممکنات) است و در نهايت، مرتبه سوم که در متون و نصوص مختلف داراي اسامي مختلفي چون « حق متجلي »، « وجود عام منبسط » و « نفس الرحمن » ناميده مي شود. (31)‌حقيقت آن است که آنچه « مراتب اشياء در موجوديت » را با اخلاق زيست محيطي پيوند مي دهد، طرح اقسام سه گانه اين رتبه بندي است که بايد حدود و ثغور آن مشخص گردد. بدون شک بايد گفت از ميان اين شقوق سه گانه، مرتبه دوم که مربوط به عالم کائنات است و انسان مي تواند بطور مستقيم در آن تأثير گذار باشد، پيوندي مستقيم با اخلاق زيست محيطي دارد. در واقع با اين تقسيم بندي مشخص مي شود که اخلاق زيست محيطي با مرتبه دوم (عالم خارج) ‌همپوشاني دارد.

احکام وجود

از جمله مباحث مهم در بحث واکاوي اخلاق زيست محيطي در حکمت متعاليه، پرداختن به مبحث « احکام وجود » است. هرچند در اينجا عناوين عديده يي ذيل اين مبحث مي توان برشمرد ( بجز موارد سه گانه مطروحه ي ذيل)‌ ليکن آنچه بيش از همه مطمح نظر است و مي تواند ما را به اخلاق زيست محيطي در حکمت متعاليه رهنمون سازد، پرداختن به قاعده « بسيط الحقيقه »،‌« عينيت وجود (معيت وجود) با نعوت و صفات آن » و « تحقق خارجي وجود » است.

الف) قاعده بسيط الحقيقه (32)

ملاصدرا در بيان اينکه واجب الوجود در عين وحدت (33) و بساطت (34)،‌ جامع جميع وجودات است ( بسيطة الحقيقه کل الاشياء و ليس بشيء منها) مي گويد: واجب الوجود وجودي است که از جميع جهات و حيثيات بسيط و عاري از ترکيب است؛ برخلاف ساير موجودات که هر کدام از جهت يا جهاتي داراي ترکيبند. از اينرو هر موجودي که از هر جهت بسيط و عاري از ترکيب باشد، در عين وحدت و بساطت مشتمل بر کليه اشياء و اعيان وجودي است.
بنابرين، وجود واجب الوجود تمام و کمال هر موجودي و هر وجودي است و مرتبه و کمال هر چيزي به داشتن آن چيز اولي است از آن چيز. (35) آيه شريفه « ما يکون من نجوي ثلثة الا هو رابعهم و لاخمسة الا هو سادسهم » (مجادله/7) نيز ناظر بهمين بحث است. خداوند با بساطت و وحدانيت وجودي خويش، کل اشياء است لکن هيچيک از آنها نيز نيست.
بنظر مي رسد بتوان دليل اندراج همه ي اشياء را در مبدئيت (36) و علة العلل (37) بودن حق تعالي براي کل هستي جستجو نمود. او اقرب از هر شيئي بر آن شيء است؛ « نحن اقرب اليه من حبل الوريد » (سوره ي ق/16) « هو معکم اين ما کنتم... » (حديد/4).
همچنين معيت خداوند با اشياء را نيز مي توان با دليل فوق پاسخ داد. آنجا که امام علي (ع) با اشاره بهمين مبحث مي فرمايند: « مع کل شيء لا بمقارنة و غير کل شيء لا بمزايلة؛ خداوند با همه چيز هست نه اينکه همنشين آنان باشد و با همه چيز فرق دارد نه اينکه از آنان جدا و بيگانه باشد. »(38)
با همه اين توصيفات لازم است گفته شود که « ذات حق منزه و متعالي از ممکنات و مخلوقات خود و موجودي قائم به ذات است ». (39)
اي صفاتت آفتاب معرفت
و آفتاب چرخ بنده ي يک صفت
گاه خورشيد و گهي دريا شوي
گاه کوه قاف و گه عنقا شوي
تو نه اين باشي نه آن در ذات خويش
اي فزون از وهمها وز بيش بيش (40)‌

ب) عينيت وجود با نعوت خويش

پرداختن به اين مبحث در حکمت متعاليه و ارتباط آن با اخلاق زيست محيطي آنگاه از اهميت برخوردار مي شود که در وصف آن بتوان گفت: « عينيت (معيت)‌ وجود با نعوت و صفات وجودي » يکي از زيربناييترين مسائل در اخلاق زيست محيطي حکمت متعاليه بشمار مي رود.
و في المرتبة الثانية يتميز العلم عن القدرة و هي عن الارادة، فتکثر الصفات و بتکثرها تتکثر الاسماء و مظاهرها... فالحيوة و العلم و القدرة و غير ذلک من صفات، تطلق علي تلک الذات. (41)
بنابر آنچه ذکر شد، وجود در جميع مراتب وجودي عين علم (42) و قدرت (43) و ساير کمالات ديگر است. هويت الهيه بحسب نفس ذات، ساري در همه ي اشياء است و چون رابطه عليت (44)‌ بين وجودات برقرار است آنچه از حق تعالي افاضه مي شود وجودات خاصه است، بنابرين علم، قدرت و کمالات وجودي در همه موجودات ساري است و عين اشياء است. از سويي ديگر، چون علم و قدرت و ساير کمالات وجودي ديگر مانند ادراک و حيات از شئون وجود هستند، بنابرين با وجود عينيت دارند.
ملاصدرا در اين مبحث اعلام مي دارد که براي هر چيز يک نحوه از وجود است. او مي گويد: وجود هرجا که باشد همراه با عساکرش ( توابع و لوازم خود) مي آيد، بنابرين براي هر چيزي نحوه يي خاص از وجود و مرتبه يي متعينه از هستي بهمراه توابع و لوازمش از صفات است. (45) همچنانکه پيشتر بدان اشاره شد هر چيزي بهره يي از وجود دارد و در اين بهره مندي بمعناي اتم کلمه از همه کمالات وجودي نيز برخوردار است. اگر قول ملاصدرا را در اين زمينه بشکافيم، ‌خواهيم ديد که نه تنها انسانها و ملائکه (46) بلکه طبيعت (47) با همه ي شئون خويش از جمله جمادات (48) ‌و نباتات (49)، ‌از علم، ادراک، حيات و قدرت برخوردارند، بنابرين در پردازش اين سخن بيش از پيش به اهميت ذاتي محيط زيست پيراموني خويش نايل مي شويم. اگر طريقه يي که ملاصدرا در حکمت متعاليه ذيل عنوان قاعده بسيطةالحقيقه درباره ي مسائل زيست محيطي پيش روي انسان مي نهد مورد توجه قرار گيرد، بسياري از مصائب و مشکلات زيست محيطي که انسان عصر پسامدرن با آن دست و پنجه نرم مي کند، سير نزولي به خود مي گيرد. بنابرين، رهاورد حکمت متعاليه در اين قاعده فلسفي، عرضه محيطي زيستي سرشار از سرزندگي، ‌پويايي و ادراک و همچنين ايجاد نوعي تأمل و تفقه بيشتر در طبيعت و بسخن ديگر، ارائه اخلاقي متعالي در مواجهه با محيط زيست است.

ج) تحقق خارجي وجود

از جمله مسائلي که در حکمت متعاليه بصورت خاص و بديع مورد توجه قرار گرفته مسئله « خارجيت وجود و تحقق عيني آن » است. (50) با اندک تأملي در خواهيم يافت که بين اخلاق زيست محيطي و مسئله خارجيت وجود پيوندي ناگسستني و ذاتي برقرار است؛ چه اينکه اصولاً در اخلاق زيست محيطي بحث بر سر مسائل و موجودات خارجي است و حکمت متعاليه نه تنها به موجودات خارجي اصالت مي دهد بلکه آنها را در افقي متعالي با سرچشمه کائنات پيوند مي دهد (کثرت درعين وحدت). از اينجهت که اين قسم از احکام وجود ( تحقق خارجي وجود) بدرستي تبيين گردد ضمن اعتراف به درهم تنيدگي آن با دو رکن اصلي حکمت متعاليه يعني تشکيک وجود و وحدت وجود لازم است جهت ارائه تصوير صائبتري از اخلاق زيست محيطي در اين مکتب فلسفي ابتدا به بررسي و تبيين اين دو رکن اساسي پرداخته شود.

وحدت تشکيکي وجود

صدرالمتألهين هم به تشکيک در مفهوم (51) و هم به تشکيک در واقع قائل است. تشکيک در حقيقت وجود، غير از مفهوم وجود است چون مفهوم وجود مشترک است و امر واحد از امور متباين انتزاع نمي شود، پس بايد مصداقش هم امر واحد داراي مراتب باشد؛ يعني تشکيک وجود. اما اينکه تشکيک وجود چه اقسامي دارد و چگونه با مبحث زيست محيطي پيوند برقرار مي کند را به تشريح کامل اين مبحث و تفاوت آن با وحدت شخصيه وجود واگذار مي کنيم. در اين مرزبندي بين « وحدت تشکيکي وجود » و « وحدت شخصيه وجود » است که ملاصدرا تصويري الهي و در عين حال اخلاقي و منسجم براي مسئله محيط زيست پيش روي بشر امروزي به نمايش مي گذارد. اما جهت وضوح بيشتر مطالب لازم است ابتدا اقسام وحدت تشکيک وجود تشريح گردد.

اقسام وحدت تشکيکي

1. تشکيک عامي

آنچه در اين زمينه مي توان به فيلسوفان مشاء منسوب کرد اين است که نه تنها عالم واقع (52) را وجودات پر کرده اند و نيز اين نحوه از وحود داراي اصالت است بلکه تمامي موجودات به تمام ذات با هم متباينند. بعبارت ديگر آنچه متن واقع را تشکيل مي دهد وجودات اصيلي هستند که هيچ اشتراکي با همديگر ندارند. وجود واجب تعالي نيز در اين نحله فلسفي (مشائيان) به تمام ذات با وجود ممکنات (53) متفاوت است. اما در عين حال با وجود اين تباين ذاتي (54)،‌ همه موجودات در يک مفهوم عام و لازم که همان « مفهوم » وجود است با يکديگر اشتراک مفهومي دارند. بديهي است که اين مفهوم عام بدليل تباين ذاتي موجودات بايد خارج از متن ذات آنها باشد. (55) از اينرو اطلاق مفهوم وجود بر موجودات خارجي خصيصه يي انتزاعي است نه واقعي. توضيح بيشتر اين قسم از تشکيک را بدينجهت که در مسير اهداف اين پژوهش نيست بکناري نهاده و به قسم ديگر تشکيک که با موضوع اين نوشتار مرتبط است مي پردازيم. اما همين توضيح اندک درباره ي هدف از طرح اقسام تشکيک وجود و تفاوت برداشت ملاصدرا با مشائيان، خود سر فصل جولان بيشتر اين پژوهش در مبحث اخلاق زيست محيطي در حکمت متعاليه خواهد شد.

2. تشکيک خاصي

ملاصدرا بر خلاف مشائيان قائل است که محکي مفهوم وجود برخلاف ديگر مفاهيم فلسفي يک خصيصه و ويژگي خارج متن نيست، بلکه محکي مفهوم وجود، خود متن خارج است. از اينرو مفاهيم فلسفيي از قبيل تشخيص عام و وحدت عام صرفاً خصوصيات انتزاعي هستند که از تک تک تشخصهاي خارجي خبر مي دهند. بنابرين از ديدگاه حکمت متعاليه پذيرش اصالت وجود با انتزاعي بودن وجود و لازم ذات دانستن آن تفاوت دارد. در اين نظريه که به تشکيک خاصي معروف است اصالت وجود، سبب تشابه بين متن ذات تمامي موجودات شده و در نتيجه موجب يک نحوه وحدت و ارتباط بين آنها مي شود که از آن بدليل وجود شدت و ضعف در متن ذات، به « حقيقت واحده ذات مراتب » تعبير مي گردد. (56)
ملاصدرا با ارائه اين نحوه از تشکيک که به « وحدت وجود و موجود » نيز معروف است بر اين باور است که تغايري بين اثبات مراتب وجودات متکثره با اثبات وحدت وجود و موجود بصورت ذاتي و حقيقي وجود ندارد. وي با ارائه تشبيه وجود به نور اين حقيقت را بازگو مي نمايد. (57)

3. وحدت شخصيه وجود

هر چند هدف ما طرح انديشه هاي ابن عربي نيست اما از آنجا که ابن عربي واضع مبحث وحدت شخصيه وجود است، لازم است پيش از ورود به طرح اين مبحث در انديشه ملاصدرا به ذکر عباراتي چند از ابن عربي در اينباره پرداخته شود تا هم تأثير انديشه وحدت وجودي وي بر ملاصدرا روشن گردد و هم بنحو شايسته تري ديدگاه ملاصدرا در اين زمينه بازگو شود.
ان الممکنات علي اصلها من العدم و ليس وجود الا وجود الحق بصور احوال ما هي عليه الممکنات في انفسها و اعينها. (58)
ابن عربي در بحث پيرامون وحدت شخصيه وجود، اصل ممکنات را از عدم دانسته و در دار هستي وجودي غير از وجود حق را معتبر و اصيل نمي داند. ايشان وجود کثرات را به صورت و احوال ممکنات تفسير مي نمايد يا در جايي ديگر بدون ملاحظه، عالم و همه کثرات آن را توهم دانسته و صرفاً وجود حق را اصيل مي داند:
فالعالم متوهم، ماله وجود حقيقي لأن الوجود الحقيقي هو الحق و الاضافي عائد إليه، فَلَيس للعالم وجود مغاير بالحقيقه لو وجد الحق فهو أمر متوهم وجوده. (59)
ابن عربي کار را بيپروا بجايي رسانده که اعلام مي دارد هم مردم و هم آنچه آنها مي بينند چيزي جز دروغ و تقدير نيست:
اي ليس کل خلق في الوجود تشاهده العين، الا عين و ذاته عينا الحق الظاهر في تلک الصورة، فالحق هو المشهود و الخلق موهوم. لذلک سمي به، فان الخلق في اللغة: الافک و التقدير. (60)‌
ملاصدرا که در مسائل فلسفي - عرفاني خويش بهره هاي فراواني از ابن عربي برده بر منهج استاد خود اصرار ورزيده و اگر بگوييم سخنان ملاصدرا در بحث وحدت شخصيه وجود عبارت اخري سخنان ابن عربي است سخني به گزاف نگفته ايم.
از نظر ملاصدرا همه ي موجودات ممکن که داراي وجود ربطي (61) ‌و تعلقي هستند، اعتبارات و شئون وجود واجب تعالي و سايه يي از نور قيومي هستند که بحسب هويت، مستقل نمي باشند. زيرا تابعيت، تعلق به غير، فقر و حاجت،‌ عين حقايق آنهاست. اينها حقيقي جز تابعيت از حقيقت اصيل (حق تعالي) نداشته و هرچه هست، شئون و حيثيات و اطوار آن حقيقت واحده هستند. (62)‌
کل ما في الکون و هم أوخيال
أو عکوس في المرايا أو ظلال (63)
هر آنچه در عالم وجود است وهم يا خيال (64) يا عکس در آيينه و يا سايه است. از نظرگاه حکمت متعاليه مراتب وجودات امکاني که حقايق ممکنات هستند، چيزي جز اشعه ي نور حقيقي و وجود واجبي نيستند. بعبارت ديگر اين وجودات از استقلال بنحو علي الاطلاق برخوردار نيستند و در ذيل سايه واجب تعالي تعريف مي شوند. اگر بخواهيم بحث اخلاق زيست محيطي را در حکمت متعاليه به نظاره بنشينيم و برداشت صحيح و متقني را از لابلاي متون فلسفي - عرفاني ملاصدرا استخراج نماييم، بايد مبحث وحدت شخصيه وجود را بدرستي تحليل کنيم. گويي ملاصدرا با طرح مسائل عديده فلسفي همچون رد اعتباريت وجود و تأکيد بر اصالت وجود، تشکيک وحدت وجود و... هدفي جز پرداختن به مبحث وحدت شخصيه وجود نداشته است. بنابرين شايد بتوان همه فلسفه ملاصدرا را مقدمه يي براي پرداختن به اين مسئله مهم فلسفي تلقي کرد. بيگمان در پرتو چنين نگرشي است که پرداختن به مسئله محيط زيست در حکمت متعاليه معناي خاصي پيدا مي کند.
هر چند ابن عربي و بتبع آن ملاصدرا در پردازش مسئله وحدت شخصيه وجود بظاهر منکر کثرات عالم شده اند اما با نگاهي ژرف در اين مبحث، اين برداشت ناصواب اصلاح خواهد شد. آنچه ما را بر اين گفته استوار مي سازد، اصلي است که ملاصدرا با آن اعلام مي دارد حقيقت وجود نه کلي است و نه جزئي؛ نه عام است و نه خاص. وي اين را اصلي مي داند که جز راسخون در علم آن را نشناسند. (65) ملاصدرا در بحث پيرامون موضوع تجلي مي گويد: وجود در مراتبش تجلي کرده و به صور و حقايقش در علم و عين ظهور مي يابد. از نظر وي وجود به تجلي و تحولش در صور مختلفه ظاهر مي گردد. (66)
بنابرين براساس وحدت شخصي وجود، کثرت در وجود منتفي است و در نتيجه، تشکيک که مبتني بر کثرت حقيقي است، در وجود راه نخواهد داشت. همچنين بر اين اساس تنها يک حقيقت و يک موجود راستين در تمام دار هستي است و او حق است؛ يعني جز حق، وجود صرف و موجود راستيني وجود ندارد. اين حقيقت صرف و اين حق واحد را شئون و تجلياتي است که در مرتبه خارج در کسرت اعيان و موجودات خارجي تجلي و ظهور مي يابد. در نتيجه اين ظهور و تجلي و تعيّن، کثرت پديدار مي گردد. بنابرين او هم حق (67) است و هم خلق (68)؛ هم ظاهر است و هم مُظهِر (69)؛‌ هم وحدت است و هم کثرت. اين کثرت، اعتباري محض و موهوم نيست بلکه براستي واقع و وجود عالم در مرتبه خود متحقق است.
نگر تا قطره ي باران ز دريا
چگونه يافت چندين شکل و اسماء
بخار و ابر و باران و نم و گِل
نبات و جانور، انسان کامل
همه يک قطره بود آخر در اول
کزو شد اين همه اشياء ممثل (70)

پيامدهاي نظريات ملاصدرا در اخلاق زيست محيطي

جهان ملاصدرا بجهت تغيير نگرش اساسيي که او در تفکر اسلامي ايجاد کرد، دنيايي متفاوت از ديگر فيلسوفان است. اصالت وجود و اعتباريت ماهيت، تصويري واحد از هستي ارائه مي دهد که توجيه گر کثرات عالم و تشکيک حقيقت است. در اين تصوير،‌خداوند وجود محض و ساير موجودات وجود آغشته به عدمند. براساس اين نظريه، حقيقت کل جهان از خدا (71) تا انسان (72)، حيوان، نبات و جماد يک چيز بيش نيست و آن وجود است و تمايز آنها صرفاً در مراتب و درجات وجودي آنها و ميزان بهره مندي از کمالات نهفته است. (73)
ملاصدرا ذيل بحث احکام وجود با همه اقسامش، موضوع اخلاق زيست محيطي در حکمت متعاليه را وارد مرحله جديدي مي کند. او با طرح قاعده بسيطة الحقيقه حضور خدا را در همه مراحل وجودي باثبات مي رساند؛ حضوري که از علي عليين مراتب وجود (جوهر) (74) تا اخس مراحل وجودي (هيولا) (75) به پيش مي رود. با طرح اين قاعده و همچنين بحث معيت وجود با صفات به اين نتيجه مي رسيم که هر نوع دخل و تصرف بيجا و غيرمنطقي در طبيعت، دخل و تصرف در تجليات خدا محسوب مي شود. از آنجاييکه تجليات پيوند و ارتباط مستقيمي با منبع آن دارند، ملاصدرا در الاسفارالاربعه از آن به اتحاد ظاهر و مظهر ياد مي کند و مي گويد:
فما به التجلي و المتجلي و المتجلي له کلها شيء واحد. (76)
حتي اين پيوند را بايد « اتحاد پديدار و پديدآورنده » (اتحاد ظاهر و مظهر) ناميد، از اينرو در افقي متعالي خدشه به طبيعت (ظاهر) را بايد خدشه و جسارت به پديد آورنده (مظهر) قلمداد کرد.
در اين بين وي با طرح موضوع « عينيت (معيت) وجود با نعوت و صفات آن » بيش از پيش به محيط زيست ارزش مي دهد. ايشان اعلام مي دارد از آنجاييکه وجود اظهر اشياء است و ظهور هر چيزي به ظهور و نورانيت اوست،‌ از اينرو وجود در همه جا و در هر موجودي، نور و حيات است. (77)‌
بنابرين، وجود در حکمت متعاليه داراي کليه لوازم و آثار کمالي از قبيل علم، ادراک، حيات، قدرت، نورانيت و... است. اين ارزشگذاري براي وجود امري ذاتي و حقيقي است نه اعتباري و عارضي. ملاصدرا با طرح اين موضوع وجود را با علم و ادراک، حيات و قدرت و... مسارق دانسته است. پرواضح است که عرضه چنين جهاني در اين نحله فلسفي که تمام اجزاء و ارکان آن زنده، پويا و مدرک است مي بايستي از قداست،‌ احترام و منزلت خاصي نزد انسان برخوردار باشد. بيجهت نيست که حکماي الهي، انسان را « عالم صغير » و جهان را « عالم کبير » معرفي کرده اند. انسانها در مواجهه با طبيعت و محيط زيست بايد با چنين نگرشي ارتباط برقرار نمايند. تو گويي که اين ارتباط، ‌ارتباط فردي با فردي ديگر است نه ارتباط فردي با موجودي بيجان و مرده.
اما ملاصدرا کار را در اينجا خاتمه نمي دهد. اساسيترين طرح ملاصدرا در حکمت متعاليه که با مسئله اخلاق زيست محيطي پيوندي متعالي برقرار مي کند، نظريه وحدت شخصيه وجود و نظريه تجلي است. وي در اين نظريات کوشيده است جهاني را به تصوير بکشاند که تجانس و سنخيت ذاتي و حقيقي با خالق خويش برقرار مي نمايد. براين اساس، آنچه در عالم خارج وجود دارد. پرتويي از ذات حق تعالي و سايه يي از وجود مطلق و نامتناهي حق است. هر آنچه در طبيعت است ( از جماد تا نبات و انسان) داراي ارزش الوهي است. اگر بگوييم عالم عين همان حق است؛ خلق همان حق است؛‌خالق و مخلوق ( همه ي مراتب وجودي و کوني) همجنسند و بلکه يکي هستند سخني به گزاف نگفته ايم. ( البته با تفسيري که پيشتر بدان بمعناي تجانس در مرحله ذات) اشاره شد عالم وجود در اين نظريه تجلي ذات حق است و ساخته يي جدا از خدا نيست، زيرا پرتو تجلي حق است.
بنابرين، چشم اندازي که حکمت متعاليه درباره ي عالم طبيعت و ديگر مراتب وجودي آن ارائه مي دهد، تصويري خداگونه است. در اين نگرش نه تنها طبيعت از ظلمت محض رهانيده مي شود بلکه همچنانکه بدان اشاره شد، طبيعت نيز بعنوان نشئه يي از نشآت ربوبي از نورانيت برخوردار مي گردد. بنابرين جايگاهي که ملاصدرا به طبيعت داده، جايگاهي پر ارج و داراي منزلت است و در واقع در اين نگرش صدرايي است که عالم و طبيعت محضر خدا تلقي شده و هر گونه ناراستي و دست اندازي به آن، جسارت به خدا محسوب مي گردد. با اين وصف، بنظر مي رسد که بتوان رويکرد حکمت متعاليه را در مسئله محيط زيست، رويکردي الهي و انساني بشمار آورد و اين مکتب با ارائه نگرشهاي فلسفي و عرفاني مي تواند بشر امروزي را در کل مشکلات زيست محيطي ياري رساند.
حکمت متعاليه در مباحث زيست محيطي براي انسان حد و مرز و قواعدي را تعريف نموده است که انسان در اين چارچوب فکري مي تواند تعامل دوستانه يي با طبيعت پيراموني خويش برقرار نمايد.
در اين چارچوب فکري، انسان بايد بداند که طبيعت با همه ي مواهب آن اعم از حيوانات و گياهان در اختيار اوست اما نه بنحو تمام و کمال بلکه تا آنجا که ضرورت وجودي او اقتضا مي کند. در حکمت متعاليه که سرچشمه آن معارف وحياني است بصراحت حي مطلق را خدا معرفي کرده که در رأس هرم هستي قرار دارد و اوست که تا پايينترين مراتب هستي (هيولا) حيات بخشيده است. از اينرو کل هستي از حيات برخوردار است. بنابرين هيچ موجودي حتي انسان ( جز در شرايطي که خداوند اجازه داده و در محل بحث اين پژوهش نيست) حق سلب حيات را ندارد.
در حکمت متعاليه وقتي صحبت از طبيعت و محيط زيست مي شود بايد جامعيت آن حفظ گردد؛ يعني فضايي که شامل انسان، حيوان، گياه و جماد مي شود. بنابرين در فضاي فکري ملاصدرا، انسان نيز جزئي از محيط زيست محسوب مي گردد. علامه طباطبايي - مفسر معاصر حکمت متعاليه - گويي قصد دارد در تفسير آيه شريفه ي « لاتقتلوا انفسکم » بهمين فقره اشاره نمايد. او در اين زمينه مي نويسد: « هر کسي، ديگري را بکشد، گويي خود را کشته، بنابرين اين جمله مطلق است و شامل انتحار و خودکشي مي شود ». (78)‌
از نظر ملاصدرا حيات بعنوان يکي از شئونات هستي داراي قداست و منزلت ويژه يي است. اين شأن تا جايي است که حتي انسان نسبت به خويش نيز نمي تواند آن را سلب نمايد چه رسد به موجودي ديگري.
نظريه وحدت وجودي ملاصدرا که پرورش يافته مکتب اسلام است با تأثير از فرهنگ قرآني رشد و بروز داشته است. شايد اين نظريه جامع او که مي تواند طرح ايده آل براي مسائل زيست محيطي تلقي شود از آيه شريفه « ولله المشرق و المغرب فأينما تولا فثم وجه الله... » (بقره/115) استخراج شده باشد. (79) طبيعت در اين فرهنگ وحداني، ذي شعور، آگاه و داراي ادراک است. قرآن کريم مي فرمايد: « فما بکت علهيم السماء و الارض و ما کانوا منظرين؛ آسمان و زمين [حس و شعور دارند] بر آنان زاري نکردند و مهلت نيافتند » (دخان/29). اگرچه انسان گمان مي کند که چنين نيست. يا در جاي ديگر مي فرمايد: « و إن من شيء الا يسبح بمحده » (اسراء/44).
طبيعت در اين نظامواره فکري از هماهنگي بنياديني برخوردار است؛ چه اينکه طبيعت پرتو (80) يي از ذات (81) خداوند است، بنابرين در پرتو تبعيت از قوانين الهي قابليت تعريف دارد. بعبارت ديگر، نظام فکري که طبيعت را از منشأ اصيل خود گسسته فرض کند بهيچ روي نمي تواند قوانين متقن و بنياديني نيز براي آن وضع نمايد. سيد حسين نصر ضمن اشاره بهمين موضوع مي گويد: « قوانين طبيعت چيزي نيستند مگر قوانين خداوند براي عالم مخلوقاتش و بتعبير اسلامي شريعت هر نظام وجودي ». (82) وي در جاي ديگر مي گويد:
يکي از بزرگترين درسهايي که طبيعت مي تواند به شخص روحاني بياموزد همين تسليم محض در برابر قوانين حاکم بر اشياء است؛ در برابر اصلي که حاکم بر عالم مخلوقات است. از اين تسليم، ‌هماهنگي تمام اشياء پديد مي آيد... . (83)
بدينجهت مي توان نتيجه گرفت که در حکمت متعاليه، انسان در قبال طبيعت و محيط پيراموني خود مسئول است. کل عالم و نيز طبيعت بعنوان جزئي از آن، مربوط بخداست. در اين نظام فکري انسان بايد بداند که همه موجودات عالم در همه مراتب وجودي ذي حياتند و حق سلطه انسان بر طبيعت محدود است. براساس اصول و قواعد فلسفي حکمت متعاليه کل عالم بمثابه شخص زنده تلقي مي شود. تا زماني که چنين نگرشي حاکم باشد خدشه يي بر محيط زيست وارد نمي شود. بحرانهاي زيست محيطي و نيز بحران اخلاق زيست انساني در نگرشهايي پديدار مي گردد که از طرفي انسان مداري را تعليم مي دهد و از طرف ديگر طبيعت را شيئي بيجان و فاقد شعور که بهره يي جز ماده بودن صرف (هيولا) ندارد - نه جاندار بلکه ماده ي محض - مي آموزند. (84)

نتيجه گيري

هر چند حکمت متعاليه بطور صريح بحث پيرامون اخلاق زيست محيطي را پرداز ننموده، اما آموزه هاي فلسفي، نگاه ژرف بين و کل نگر آن به مابعدالطبيعه و اطواري که ذيل آن تعريف کرده ما را به اين حقيقت سوق مي دهد که از طرفي در لابلاي اين مباحث مابعدالطبيعي، به استخراج و احصاء آموزه هاي زيست محيطي در حکمت متعاليه دست زنيم و از طرف ديگر، اين تصور که با نگاه استعلايي به عالم نمي توان به مسائل و مشکلات نويني همچون اخلاق زيست محيطي و بحرانهاي حادث شده - که ارمغان عصر پسامدرن است - پاسخ داد را يکسره بکناري نهيم. واقعيت اين است که فلسفه صدرايي، تفکري است که همه چيز را در قوس صعود مي بيند و نگاهي که به قوس نزول دارد، ترجمان نگرش او به قوس صعود است. بعبارت ديگر ملاصدرا همه چيز را از « او » مي داند. اين نگاه « از اويي » در فلسفه ملاصدرا خود مولّد نوعي جامعيت نگري گشته و در واقع دستاويز ما در اين پژوهش همين نگاه سيستمي ملاصدرا به مسائل است. در اين رويکرد نه تنها بين طبيعت و مابعدالطبيعه حد و مرزي وجود ندارد بلکه طبيعت بخاطر اينکه تجلي خدا محسوب مي شود، پل ارتباطي بين انسان و عالم معنا تلقي مي گردد. در تفکر صدرايي طبيعت نه تنها عنصري مادي و بيجان تلقي نمي شود بلکه موجودي حي و ذکرگو که از همه کمالات وجودي برخوردار است محسوب مي گردد.
نگرش « تفردي و شخص واره » به طبيعت يکي ديگر از نتايج محصلي است که در نگاه سيستمي حکمت متعاليه قابل احصاء است. تو گويي طبيعت در اين نظامواره فکري نه اينکه موجودي زنده و ذي شعور است بلکه کأنه فردي است که بايد با يک نگاه انساني به آن نگريسته شود و از اينرو همه حقوقي که در تعاملات انسانها با يکديگر بايد مورد توجه قرار گيرد، درباره ي مواجهه با طبيعت نيز مي بايستي رعايت گردد. حکمت متعاليه با وجود اينکه بصورت غيرمستقيم به مباحث طبيعي پرداخته لکن فلسفه را در همان افق استعلايي خود حفظ کرده و باصطلاح، فلسفه را از بالا به پايين نکشانده بلکه به ماسوي الله (امور طبيعي) از افق اعلي نظر انداخته است. اين نوع نگرش ملاصدرا به امور اين اجازه را به ما مي دهد که فلسفه او را « فلسفه طبيعت و مابعدالطبيعه » بناميم. عدم نگرش دوباره به هستي و ارائه تفسير واحدي از امور، شخص وارگي و تفرد طبيعت و درنتيجه به نمايش گذاشتن تصويري زنده و مدرک از آن در حکمت متعاليه به ما مي آموزد که نگاه احترام آميز و مقدسي به طبيعت و محيط زيست داشته باشيم. چنين نگاهي است که تقابل انسان با طبيعت - تفکري جاهلانه که طبيعت را ماده يي صرف تلقي کرده که منتظر است انسان به آن شکل دهد - را به تعاملي سازنده بدل مي کند.
بنابرين، در پرتو آموزه هاي فلسفي حکمت متعاليه، طبيعت تجلي و محضر خداست و با اين رويکرد، طبيعت از دست اندازي، زياده خواهي و استثمار انسانها نجات يافته و استفاده « به هر شکل ممکن » از آن، براي هميشه از ساحتش طرد مي گردد.

پي نوشت ها :

1. استاديار گروه فلسفه اسلامي دانشگاه اصفهان.
2. استاديار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان.
3. پژوهشگر و دانشجوي دکتري فلسفه اخلاق زيستي دانشگاه کازان روسيه.
4. Enviromental ethics.
5. Bioethics.
6. Rensselaer Potter.
7. براي اولين بار اصطلاح « اخلاق زيستي » در نوشته هاي چاپي رنسلر پاتر در سال 1970.م بکار رفت. پاتر زيست شناس و سرطان پژوه آمريکايي است که تعريف اخلاق زيستي را در معناي علم بقا بمعناي بوم شناسي آن براي اشاره به حوزه يي جديد از تحقيقي ميان رشته يي بکار برد که هدفي جز حفظ کره ي زمين و محيط زيست از بحرانهاي حادث شده توسط انسان نداشت.
8. Potter, V. R, Bioethics: Bridge to the future, pp. 5-7.
9. Discriptive ethics.
10. Normative ethics.
11. Meta ethics.
12. دباغ، سروش، عام و خاص در اخلاق، ص 1؛ فرانکنا، ويليام کي، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، ص 25 و 26؛ جوادي، محسن، مسئله بايد و هست، ص 15-18.
13. پور محمدي، علي، مباني فلسفي اخلاق زيستي، ديباچه سيد مصطفي محقق داماد، ص 50.
14. Kagan, shelly, Normative Ethics, pp. 1-11.
15. مباني فلسفي اخلاق زيستي،‌ ص 50 و 51.
16. Applied ethics.
17. Becker, Lawrence.c AppLied Ethics, V .1, pp.80-84.
18. Transcendent theosophy.
19. Principality of existence.
20. Properties of existence.
21. Graded unity of being.
22. Individual oneness.
23. Entity, Existence.
24. ملاصدرا، الاسفارالاربعة، تصحيح حسن حسن زاده آملي، ج2، ص 74-76.
25. همو، الشواهد الربوبية، ترجمه و تفسير جواد مصلح، ص 7.
26. Self-unfolding existence.
27. Eternal.
28. Creatable, Engendered.
29. الاسفارالاربعة، تصحيح حسن حسن زاده آملي، ج2، ص 348؛ ندري ابيانه، فرشته، تأثيرات ابن عربي برحکمت متعاليه، ص 89؛ الشواهد الربوبية، ص 41-48.
30. آشتياني، سيد جلال الدين، شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحکم، ص 205.
31. ابن عربي، فتوحات مکيه، تحقيق عثمان يحيي، ج2، ص 310.
32. Indivisible entity.
33. Unity, Unification.
34. Simlicity.
35. الشواهد الربوبية، ص 78 و 79.
36. Higher principle, First origin.
37. First cause.
38. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، ص 28.
39. فتوحات مکيه، ج2، ص 253.
40. مولوي، مثنوي معنوي، ج2، ص 2.
41. شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحکم، ص 231.
42. Knowledge.
43. Capability.
44. Causation.
45. الاسفارالاربعة، چاپ داراحياء التراث العربي، ج1، ص 414 و 415.
46. Angels.
47. Nature.
48. Inanaimate bodies.
49. Vegetate bodies.
50. الشواهد الربوبية، ص 7.
51. Analogical gradation.
52. Actual world.
53. Possible beings.
54. Transubstantiation.
55. شانظري، جعفر؛ رضايي، ابراهيم، فصلنامه علمي - پژوهشي معارف اسلامي، ش 16 و 17، ص 13.
56. همان، ص 14و 15.
57. الاسفارالاربعة، تصحيح حسن حسن زاده آملي، ج1، ص 82 و 83.
58. شرح فصوص الحکم، فص يعقوبي، ص 674 و 675.
59. همان، فص يوسفي، ص 698.
60. همان، ص 704.
61. Copulative existence.
62. تأثيرات ابن عربي بر حکمت متعاليه، ص 112.
63. الاسفارالاربعة، تصحيح حسن حسن زاده آملي، ج1، ص 55.
64. Fancy.
65. همان، چاپ داراحياءالتراث العربي، ج1، ص310.
66. همان، ص 310-358.
67. True one, Truth.
68. Creation.
69. Locus of manifestation.
70. شبستري، محمود، گلشن راز، تصحيح و شرح بهروز ثروتيان، ص 220.
71. The lord, Deity.
72. Human being.
73. مباني فلسفي اخلاق زيستي، ص 316.
74. Essence.
75. Original matter.
76. الاسفارالاربعة، تصحيح، تحقيق و مقدمه رضا اکبريان، ج 9، ص343.
77. الشواهد الربوبية، ص290.
78. طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 5، ص 220.
79. نصر، سيد حسين، دين و نظام طبيعت،‌ ترجمه محمد حسن فغفوري، ص 109.
80. Illumination.
81. Entity, Essence.
82. همو، نياز به علم مقدس، ترجمه حسن ميانداري، ص 201.
83. همان، ص 202.
84. هر چند هدف از اين پژوهش پرداختن به آراء و انديشه هاي زيست محيطي ملاصدرا و روشن شدن زواياي فکري ايشان در اين زمينه است لکن از آنجايي که يکي از راههاي شناسايي و محک انديشه هاي يک مکتب واگويه کردن آراء و مباني فلسفه هاي ديگران است، از اينرو لازم است يکي از انديشمندان و فيلسوفاني که انديشه هاي ايشان اگر نگوييم داراي مبناي مادي است لکن بر انسان محوري و توصيه به چيرگي بر طبيعت و در نتيجه ايجاد بحرانهاي زيست محيطي تکيه دارد را معرفي نماييم. او کسي نيست جز فرانسيس بيکن (Francis Bacon). بيکن اعتقاد دارد مکاتب و انديشمندان بسياري سالها با مفاهيم انتزاعي سروکار داشته و قلم فرسايي کرده اند لکن در عظمت انسان توفيق چنداني حاصل ننموده اند. وي مي گويد: « فکر نمي کنم دانستن اين مطلب که کسي درباره ي طبيعت و مبادي اشياء چه مفاهيم انتزاعي دارد در سرنوشت انسانها تأثير داشته باشد بلکه قصد من اين است که واقعاً اساسي بنا نهم تا حدود قدرت و عظمت انسان را هرچه بيشتر گسترش دهد. » (The New organon, Book one, p.107)
بيکن بعنوان فيلسوفي تجربي مسلک سعي دارد با دوري از مفاهيم انتزاعي و کار بر روي امور واقعي (Real) مثل طبيعت طرحي نو دراندازد، غافل از آنکه اينگونه نظريات خود، براي نابودي طبيعت کافي است! فلسفه بيکن بجاي پرداختن به امور ماوراء طبيعت به دو حوزه اساسي بها داده که يکي انسان و ديگري طبيعت است.
او حس را مقدم بر عقل دانسته و مي گويد: اولين مخلوق خداوند حس و آخرين آن عقل بود.
(Essays in francis Bacon selection with the essays by macauly and S.R. Gordiner, p.4)
او علمي را معتبر مي دانست که منشأش حس و تجربه و موضوعش پديدارها باشد و فلسفه مابعدالطبيعي را ناممکن و بي اعتبار و مباحث آن را بيحاصل مي پنداشت... (Ibid, p.161) وي حاصل فلسفه و بطور کلي حاصل هر علمي را به نتايج عملي آن معطوف مي کرد و بصراحت اعلام مي داشت: « فلسفه نيز بايد بوسيله ي نتايجش مورد قضاوت قرار گيرد و در صورتي که عاري از نتايج عملي باشد بايد بيهوده و باطل گردد. »
(The New organon, Book one, p.72)
بيکن کار را بدانجا کشاند که ملاک حقيقيت را مطابق با واقع فرض کرده و حتي تأکيد کرد که حقيقت و واقعيت همواره يکي است. (Ibid, p.114) وي در جاي ديگري اعلام نمود که علم بايد در خدمت بشر و براي رفاه و رفع حوايج دنيوي بکار آيد و اصولاً اعتبار فلسفه به کارآيي در عمل است.
(francis Bacon, from magic to science, p.183)
بيکن غايت راستين و مشروع علم را در جايي ديگر اينطور بيان مي کند که حيات انساني بايد داراي اکتشافات و قدرتهاي جديد باشد. (The New organon, Book one, p.78) بنابراين بعنوان نتيجه، ‌بايد گفت که فلسفه بيکن درست برخلاف حکمت متعاليه که اساس کار خويش را بر خدا محوري، آشتي و تعامل با طبيعت، پيوند بين طبيعت و مابعدالطبيعه و آشنايي با خالق از طريق ارتباط با طبيعت قرار داده، اساسش را بر ستيز با طبيعت و محيط زيست ببهانه اکتشاف جهت آسايش و آرامش بشر، انسان محوري که ريشه در انسانگرايي داشته نه کرامت واقعي انسانها، ماده پنداري محض طبيعت و از اينرو استثمار آن به هر شکل ممکن بنا نموده است. از اينرو در اين نگرش محيط زيست ابزاري جهت رسيدن به آرزوهاي لجام گسيخته انسان است و بيشترين سود و حتي حقيقت - آنگونه که بيکن در ارغنون نو اعلام مي دارد - در بهره برداري و اکتشاف آن مي باشد. نتيجه يي که از اينگونه تلقي عايد مي گردد، تخريب محيط زيست و ايجاد بحرانهايي است که امروزه شاهد آن هستيم.

منابع فارسي:
1. قرآن کريم.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين، چ1، 1383.
3. آشتياني، سيد جلال الدين، شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحکم، ‌قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چ 5، 1380.
4. ابن عربي، فتوحات مکيه، تحقيق عثمان يحيي، الهيئة المصرية العامة الکتاب، ج2، 1405ق.
5. پورمحمدي، علي، مباني فلسفي اخلاقي زيستي، ديباچه سيد مصطفي محقق داماد، تهران، مرکز تحقيقات اخلاق و حقوق پزشکي دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي، چ1، 1387.
6. مولوي، مثنوي معنوي، تهران، چاپ علاءالدوله، انتشارات وصال، ج2، 1299ق.
7. جوادي، محسن، مسئله بايد و هست، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.
8. جهانگيري، محسن، احوال و آثار و آراء فرانسيس بيکن، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چ2، 1376.
9. ـــــــــــــــ، محيي الدين ابن عربي، تهران انتشارات دانشگاه تهران، چ 5، 1383.
10. دباغ، سروش، عام و خاص در اخلاق، تهران، انتشارات هرمس، چ1، 1388.
11. شانظري، جعفر؛ رضايي، ابراهيم، فصلنامه علمي - پژوهشي معارف اسلامي، ش 16 و 17، قم، 1387.
12. شبستري، محمود، گلشن راز، تصحيح و شرح بهروز ثروتيان، تهران، انتشارات اميرکبير، چ1، 1385.
13. ملاصدرا، الحکمة المتعالية في الاسفارالعقليةالاربعة، تصحيح حسن حسن زاده آملي، تهران، مؤسسه الطباعة وزارة الثقافه و الارشاد الاسلامي، 1414ق.
14. ـــــــــــــــ، الحکمة المتعالية في الاسفارالعقليةالاربعة، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج2، چ4، 1410ق.
15. ـــــــــــــــ، الحکمة المتعالية في الاسفارالعقليةالاربعة، تصحيح و تحقيق مقدمه رضا اکبريان؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، ويراستار مقصود محمدي، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا، ج9، چ1، 1382.
16. ـــــــــــــــ، الشواهد الربوبية، ترجمه و تفسير جواد مصلح، تهران، چ4، 1385.
17. طباطبايي،‌ محمد حسين، تفسيرالميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 5، 1363.
18. فرانکنا، ويليام کي، فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، قم، انتشارات طه، 1376.
19. قاسمي، جواد، فرهنگ اصطلاحات فلسفه، کلام و منطق، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس، چ1، 1385.
20. ندري ابيانه، فرشته، تأثيرات ابن عربي بر حکمت متعاليه، تهران، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، چ1، 1386.
21. نصر، سيد حسين، دين و نظام طبيعت، ترجمه محمد حسن فغفوري، تهران، انتشارات حکمت، 1381.
22. نياز به علم مقدس، ترجمه حسن ميانداري، قم، مؤسسه فرهنگي طه، 1379.

منابع انگليسي:
1. ,bacon ,francis, Essays in francis Bacon selection with the essays by macauly and S.R Gordiner, ed. By P.E. and E.F. Matheson, oxford, 1964.
2. ـــــــــــــــ, The New organon, ed. By fulton H.Anderson, New York, 1980.
3. Becker, Lawrence.c,Applied Ethics, in Encyclopedia of Ethics, ed, V.1,1995.
4. Kagan, shelly. Normative Ethics, westview press, oxford, 1998.
5. Potter, V. R, Bioethics: Bridge to the Future, princettal: Engelwood Cliffs n.s, 1971.
6. Rpssi, Paolo, Francis Bacon, from magic to science, Translated from Italian by scha Robinovitch, London, 1965.

منبع مقاله :
زير نظر محمد خامنه اي، (1391)، اخلاق متعاليه (نگاهي به اخلاق و فلسفه اخلاق در حکمت متعاليه)، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول