نويسنده: دکتر علي اشرف صادقي




 

عوض شدن جای تکیه در بعضی از کلمات فارسی (1)

در دیوان حافظ غزلی است به مطلعِ
شاهد آن نیست که موئی و میانی دارد
بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
در این غزل کلمات قبل از ردیف، همه به یاء نکره یا درست تر بگوییم به مصوت –ē ختم می شوند که یک تکواژ پی چسب و فاقد تکیه است. تکواژ پی چسب به تکواژهایی گفته می شود که همیشه به دنبال واژه های دیگر می چسبند و با آنها یک واحد تکیه بر تشکیل می دهند. در این گونه واحدها کلمه ی قبلی تکیه ی خود را آن چنان که هست حفظ می کند. مثلاً اگر کلمه ی قبلی از مقوله ی اسم باشد تکیه ی آن کماکان بر روی هجای آخر آن باقی می ماند. در عبارت « کتاب علی » ketâb-e ali مصوت –e یا کسره ی اضافه یک تکواژ پی چسب است که تکیه ندارد و هجای آخر کلمه ی کتاب است که با تکیه ادا می شود. همچنین در جمله ی « کتابی خریدم » کلمه ی کتابی متشکل از دو تکواژ است که تکواژ دوم پی چسب و فاقد تکیه است و باز هجای آخر کلمه ی کتاب است که تکیه پذیرفته است. تکواژهای پی چسب زبان فارسی همه در ساختمان جمله یعنی در نحو مورد استفاده قرار می گیرند. در فارسی تکواژهای دیگری همچون پسوندها نیز وجود دارند که تکیه پذیرند، مانند یاء حاصل مصدر و یاء نسبت. این تکواژها در ساختمان کلمات مورد استفاده قرار می گیرند. حافظ در بیت دوم غزل مزبور، قبل از ردیف، کلمه ی فلانی را به کار برده است که در زبان فارسی امروز تکیه ی آن روی هجای آخر آن است. این بیت چنین است:
شیوه ی حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی ان است و لطافت که فلانی دارد
در غزل زیر نیز حافظ فلانی را دو بار همراه با کلماتی که به یاء نکره ختم می شوند قافیه کرده است:
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
قلب بی حاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
در کمین گاه نظر با دل خویشم جنگ است
ز ابرو و غمزه ی او تیر و کمانی به من آر
همچنین در غزل:
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تاب من به جهان طره ی فلانی داد
حرف بعد از رویّ در تمام کلمات قافیه، یاء نکره ( یاء مجهول ē= ) است. شعرای بزرگ هیچگاه یاء مجهول (ē) را با یاء معروف (ī) قافیه نمی کرده اند. (2) خواجه نصیر قافیه کردن شیر šēr ( جانور ) و شیر šīr ( نوشیدنی ) را قبیح دانسته است ( طوسی، 1363، ص 69 ). محمدتقی سپهر نیز قافیه کردن سرازیر با گرهگیر، هری با پری، زیب با ترتیب و آری با یاری را مجاز نمی شمارد ( سپهر، 1351، ص 70 ). بنابراین تقریباً با اطمنان می توان گفت که حافظ در ابیات مذکور در فوق کلمه ی فلانی را با یاء نکره به کار برده است. (3) حافظ در این استعمال بی شک از تلفظ زبان عصر خود پیروی کرده و از هیچ گونه ضرورت شعری یا اختیار شاعرانه استفاده نکرده است. اما چنان که می دانیم ما امروز این کلمه را با یاء معروف تکیه دار به کار می بریم چنان که گویی یاء آن یاء نسبت است. آیا این کلمه مشمول یک تحول آوائی شده است یا ما آن را غلط تلفظ می کنیم ؟ اگر در اینجا تحولی آوایی پیش آمده دلیل آن چیست و آیا نظایر دیگری برای این تحول می توان یافت ؟ بی شک ما در اینجا با یک تحول آوائی روبرو هستیم و این تحول، یعنی تغییر جای تکیه، چنان که در زیر نشان خواهیم داد، در زبان فارسی نظایری دارد، اما قبل از بحث درباره ی این تحول و علت و نظایر آن، بحث مختصری درباره ی خود کلمه ی فلان و معنی آن لازم است. فلان کلمه ای عربی الاصل است که مانند معادل فارسی خود،‌ بهمان، به کنایه بر شخص معینی که گوینده به دلیلی مایل به ذکر نام او نیست دلالت می کند. در فارسی فلان به قیاس با اصل عربی خود گاه بدون یاء نکره به کار می رود، مانند « فلان چنین گفت ». اما غالباً با یاء همراه است، مانند « فلانی گفت » با آنکه فلان به شخص معیّنی اشاره می کند، اما از آنجا که این اشاره صریح و علنی نیست و به صورت کنایه است و در نتیجه هویت شخص مورد اشاره گاه برای شنونده مبهم و غیر مشخص ( غیر معرفه ) باقی می ماند، در فارسی به این کلمه یاء نکره اضافه کرده اند. نظیر این استعمال، در فارسی معاصر، کلمه ی زیدی با تکیه روی هجای ماقبل آخر ( در اینجا هجای اول ) آن ( zéy- ) است، در جمله ای مانندِ « یک زیدی می گفت... ».
چنان که در بالا گفتیم، یاء نکره نقش نحوی دارد و الحاق آن به اسامی براساس یک قاعده ی نحو زبان فارسی صورت می گیرد. بنابراین هر اسمی که با یاء نکره همراه باشد یک ترکیب یا گروه نحوی است، همچنان که اسمهایی که با این و آن همراه اند مانند « آن مرد » و « این کتاب » گروههای نحوی به شمار می روند. همان طور که گروههای « آن مرد » و « این کتاب » در دستور مورد بحث قرار می گیرند و به همین صورت در فرهنگ لغات زبان وارد نمی شوند، گروههایی مانند « مردی »، « دانشمندی » و غیره نیز به فرهنگ لغات ارتباط ندارند. گروه « فلانی » نیز دارای همین وضع است. اگر در زمان حافظ فرهنگ نویسی می خواست فهرستی از واژه های فارسی به دست دهد بی شک این کلمه را به صورت فلان و نه به صورت فلانی ثبت می کرد، اما امروز با تغییر تلفظ این کلمه و انتقال تکیه از هجای قبل از –i به –i وضع دگرگون شده و فلانی به صورت یک ترکیب واژگانی ( کلمه ی مشتق ) در آمده و باید به همین شکل در فرهنگ لغات یا واژگان زبان ثبت شود.
به نظر می رسد که علت تغییر جای تکیه در فلانی کثرت استعمال کلِّ این ترکیب به عنوان اسم بوده است. از آنجایی که در فارسی تکیه ی اسامی روی هجای آخر آنها قرار دارد، در این گروه نیز به تدریج تکیه به هجای آخر منتقل شده است. (4) این تحول در چند گروه دیگر نیز که همگی با یاء نکره همراه اند پیش آمده است، بدین قرار:
- دیگری. این گروه نیز مانند فلانی با یاء نکره ساخته شده است، اما با گذشت زمان جای تکیه ی آن تغییر کرده و به یک کلمه ی مشتق بدل شده است. سعدی در شعر زیر بی تردید دیگری را با یای نکره به کار می برده است:
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
همچنین در عبارت زیر، که به کار رفتن دو یاء نکره ی دیگر قبل از دیگری قرینه ای بر نکره بودن یاء این کلمه است: سخنی که دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد.
- حالی به حالی شدن. این ترکیب در اصل « از حالی به حالی ( دیگر ) شدن » بوده یعنی رفتن از یک حال به حالی دیگر، و فعلِ شدن در اینجا به معنای قدیمی خود یعنی « رفتن » به کار رفته است. در این ترکیب حرف اضافه ی از به تدریج حذف شده و با تغییر جای تکیه ی آن، ترکیبْ صورت واژگانی و اصطلاحی به خود گرفته است.
- صدی... ترکیباتی مانند « صدی پنج »، « صدی ده » و غیره در اصل « از ( هر ) صدی پنج »، « از ( هر ) صدی ده » بوده که به تدریج « از ( هر )» از آغاز آن افتاده و جای تکیه ی آنها نیز عوض شده و عبارت به صورت نوعی ترکیب درآمده است. در اصفهان این ترکیبات هنوز با تکیه روی هجای ماقبل آخر کلمه ی صدی تلفظ می شوند و در تلفظ سالخوردگان قمی هنوز تلفظ آنها به صورتsadéy… است که نشان می دهد مصوت پایانی آن در اصل –ē بوده است.
- صبحی، عصری. این دو کلمه به دو صورت تلفظ می شوند، با تکیه روی هجای ماقبل آخر: sóbhi و ásri، و با تکیه روی هجای آخر: sobhí و asrí. تلفظ اول یعنی با یاء نکره، تلفظ قدیم تر این کلمات است و تلفظ دوم تلفظ جدید و تحول یافته ی آنها، اما امروز میان این دو تلفظ یک تفاوت معنائی به وجود آمده است. تلفظ ásri و sóbhi به معنی یک روز حدود عصر و یک روز حدود صبح است، اما asrí و sobhí به معنی امروز حدود عصر و امروز حدود صبح است. یکی از نقشهای یاء نکره مبهم کردن و دادن معنی تقریب به اسم است. در جمله های « صد تومنی خرج کردم » و « هواپیما دو ساعتی تأخیر دارد »، « صد تومنی » و « دو ساعتی » یعنی « حدود صد تومان و حدود دو ساعت ». در فارسی تهرانی گاهی به جای صبحی و عصری، گروههای « طرف صبح » و « طرف عصر » به کار می روند: حسن دیروز طرف صبح اینجا آمد.
- خیلی. این کلمه معمولاً با تکیه روی هجای ماقبل آخر تلفظ می شود، اما وقتی مکرر شود تکیه ی آن غالباً به هجای آخر منتقل می شود: من این روزها خیلی خیلی خسته شده ام.
- آری. این کلمه نیز دو تلفظ دارد، تلفظ توأم با تکیه روی هجای ماقبل آخر و تلفظ توأم با تکیه روی هجای آخر. همان طوری که هُرن ( 1893، ص 6 ) نوشته است آری با ēvar و ēvarīh پهلوی به معنی « آور و یقین » مرتبط است. هوبشمان ( ص 6 ) نیز بر همین عقیده است، اما می گوید در صورتی که آری را ārī بخوانیم و نه آنچنان که نولدکه از روی قافیه ی اشعار ثابت کرده است ārī، باید به قیاس با آوَرَد ← آرَد آن را مخفف āvarī بدانیم. همان طوری که می بینیم هوبشمان ی آخرِ آری را یاء مصدری دانسته است، اما همچنان که نولدکه گفته این کلمه با یاء مجهول به کار رفته است، چنان که در شعر زیر از ناصر خسرو:
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری...
به صحبت با چنین یاری به یُمگان
به سر بردم به پیری روزگاری...
سلیمان وار دیوانم براندند
سلیمانم سلیمانم من آری
دیوان، ص 4-422؛ نیز رک: هرن – هوبشمان، ص 20
و نیز در شعر زیر از حافظ:
طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار باز آید و با وصل قراری بکند
دیده را دستگه در و گهر گرچه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
دوش گفتم بکند لعل لبش چاره ی من
هاتف غیب ندا داد که آری بکند
در فارسی تهرانی نیز تلفظ این کلمه آره âre است که نشان می دهد یاء آن یاء مجهول بوده است. با این همه در شعر زیر از فردوسی، که مورد بحث هرن ( همانجا ) نیز واقع شده، کلمه ی آوری، به همان معنی « آری » با یاء معروف آمده که نشان می دهد تحول ē به ī در این کلمه از همان قدیم صورت گرفته بوده است. احتمال دیگر این است که هر دو صورت āvár-ē>ā ́rī و āvarī ́h>ārī ́ از قدیم وجود داشته است:
یکی گفت ما را به خوالیگری
بباید بر شاه رفت، آوری
شاهنامه، داستان ضحاک
- جائی. این کلمه در معنی « مستراح » با تکیه روی هجای آخر آن تلفظ می شود، ولی مسلماً در اصل با تکیه روی هجای ماقبل آخر و به صورت (ǰā ́-ē>) ǰ ā ́-i و به معنی « یک جا، یک جای نامعین » تلفظ می شده است. اما در حقیقت امر مراد از این کلمه یک جای معین با نام مشخص بوده که گوینده نمی خواسته نام آن را ذکر کند و به این صورت آن را نام برده است. در اینجا نیز بعداً در نتیجه ی کثرت استعمال جای تکیه عوض شده و کلّ عبارت به صورت یک نام مشتق درآمده است.
- تخته نرد. این نام در بادی امر مخفف تخته ی نرد به نظر می رسد و صورت مخفّف تخته نیز به ظاهر مؤید آن است، اما در حقیقت چنین نیست. صورت اصلی این نام گروه اضافی تختِ نرد است که کلمه ی تخت در آن دارای تکیه است. گویندگان قدیم همه جا آن را به همین شکل به کار برده اند، از جمله در شواهد زیر از خاقانی:
در تخت نرد عشق فتادم به دستخون
مهره به دست و خانه مششدر نکوتر است
دیوان، 1338، ص 75
منه مهره کز راست بازان معنی
درین تخت نرد آشنایی نیابی
دیوان، ص 417
و نیز رک: دیوان، ص 115، 393 و 537. اگر تخته نرد مخفف تخته ی نرد بود باید در ادبیات فوق به همین شکل یعنی با اضافه ی تخته به نرد به کار می رفت، در حالی که چنین نیست. مرحوم دهخدا در لغت نامه ذیل تخته نرد نوشته: « ظاهراً درست آن تخت نرد [ است ]، چنان که در نسخ قدیمی منوچهری نیز همین گونه آمده است ». سپس بیت زیر را از منوچهری نقل کرده که در آن این نام به صورت تخت نرد آمده است:
نه نرد و نه تخت نرد پیش ما
نه محضر و نه قباله و بنچه
این مطلب با عبارت « یادداشت به خط مرحوم دهخدا » مشخص شده، سپس بیت زیر
فلک همچو پیروزگون تخته نردی
ز مرجانش مهره ز لؤلؤش خصلی
از منوچهری و دو بیت مذکور خاقانی و دو بیت از نظامی شاهد آورده شده که در همه ی آنها نام این وسیله ی بازی به شکل تخته نرد ضبط شده است! پیداست که این ابیات از روی دیوان خاقانی چاپ عبدالرسولی و نسخ معمولی و غیر انتقادی نظامی نقل شده که در آنها ضبط تخته نرد آمده است. اما در لغت نامه، ذیل « تخت »، صورت درست تخت نرد آمده که به دنبال آن یک شاهد از فردوسی، دو شاهد مذکور از منوچهری و سه شاهد دیگر از خاقانی آمده که در همه ی آنها ضبط تخت نرد دیده می شود.
یادآوری می گردد که در دیوان منوچهری، به تصحیح دبیر سیاقی در هر دو مورد به جای تخت نرد، تخته نرد ضبط شده است، اما بیت دوم مذکور در فوق در خلاصة الاشعار تقی الدین کاشی ( نسخه ی کتابخانه ی مجلس شورای اسلامی ) نقل شده و در آن تخت نرد ضب شده است.
باری در تخت نرد نیز به تدریج تکیه ی مضاف یعنی تخت حذف شده و مجموع مضاف و مضاف الیه به شکل یک کلمه ی مرکب با تکیه روی هجای آخر کلمه ی دوم درآمده است. بعدها نیز جزء دوم این ترکیب حذف شده و جزء اول به صورت تخته در معنی کل ترکیب استعمال شده است. تاریخ این تحول دقیقاً معلوم نیست. در نسخه های قدیمی دیوان خاقانی و، به نوشته ی دهخدا، در نسخه های قدیم تر دیوان منوچهری این ترکیب به صورت تخت نرد آمده است، اما در نسخه های متأخر دیوان منوچهری که همگی به بعد از قرن دهم هجری متعلق اند صورت تحول یافته ی آن دیده می شود.
- تخمه. این کلمه به همراه کلمات هندوانه و کدو در معنی هسته و دانه و بذر به کار می رود: تخمه هندوانه، تخمه کدو. در متون قدیم فارسی تخمه به این معنی به کار نرفته و به جای آن تخم استعمال شده است. تخمه در متون قدیم به معنی « نژاد و نسل » به کار رفته و این معنی از کلمه ی tōhmag پهلوی به همین معنی و نیز به معنی هسته و بذر گرفته شده است. در اینجا نیز صورت اصلی این گروهها یا ترکیبات تخم هندوانه و تخم کدو بوده که به تدریج کلمه ی اول یا مضاف تکیه ی خود را از دست داده و مجموع مضاف و مضاف الیه با یک تکیه روی هجای آخر مضاف الیه به کار رفته و کسره ی اضافه پسوند -e تلقی شده و موجب تغییر املای مضاف شده است.
قضا حاجتی. این ترکیب در سمک عیار به جای قضای حاجت به کار رفته است، از جمله در ج 1، ص 58، 163، 412، 424؛ ج 2، ص 92، 109، 111، 128، 187، 188، 241، 253، 70، 527؛ ج 4، ص 22، 268؛ ج 5، ص 164، 226، 227، 402، 429، 457. سه بار نیز به کل قضا حاجت استعمال شده است (5) ( رک: ج 1، ص 54؛ ج 2، ص 113؛ ج 5، ص 230. عدم استفاده از نشانه ی اضافه نشان می دهد که در این کتاب هر دو عبارت به شکل ترکیب درآمده بوده و کلمه ی اول، یعنی مضاف، تکیه ی خود را از دست داده بوده و، مانند همه ی ترکیبات، تکیه ی کل ترکیب روی هجای آخر کلمه ی دوم قرار گرفته بوده است.
به طور کلی در زبان فارسی هرگاه کلمه یا گروهی، از مقوله ای به مقوله ی دیگری برود از نظر الگوی تکیه تابع مقوله ی جدید می گردد. مثلاً پیوند ( حرف ربط ) اما ámmâ و گروه چهل دختر čehél doxtar وقتی به مقوله ی اسم منتقل شدند، مانند همه ی اسمها، بر روی آخرین هجای خود تکیه می گیرند: ammấ ( این کار اما دارد )، و čeheldoxtár که نام مکانی است. همچنین گروه یک جا yék ǰâ ( عدد و معدود ) وقتی به مقوله ی قید منتقل شود به صورت yékǰấ « یکجا » تلفظ می شود. ( توجه شود که در گروههای مرکب از یک عدد و معدود تکیه ی عدد قوی ولی تکیه ی معدود بسیار ضعیف است ).
نوعی تغییر تکیه ی دیگر نیز در فارسی هست و آن انتقال تکیه ی بعضی از قیدها از هجای آخر به هجای اول آنها به منظور ایجاد تأکید است، مانند éttefâqan « اتفاقاً »، álbatte « البته » و béalâve « بعلاوه » که در اینجا مورد بحث ما نیست.

پي نوشت ها :

1. مجله ی زبانشناسی، سال ششم، شماره ی اول، 1368، ص 28-23.
2. البته این مسئله استثناهائی نیز دارد، رک: هُرن 1899، ص 168، 186 و 191 که به قافیه شدن سیر sēr با تیر tīr، شیر šēr با گیر gīr و دور dūr با بور bōr اشاره کرده و آن را نشان دهنده ی خلط شدن ī و ē قبل از r دانسته است.
3. محمد قزوینی در یادداشتها، ج 3، ص 30-229 نیز به تلفظ فلانی با یاء مجهول در اشعار حافظ اشاره کرده است: « این کلمه را که ما امروز با یاء معروف استعمال می کنیم، یعنی مثل مژدگانی و آمال و امانی و بورانی و نحو ذلک، حافظ همه جا با یاء مجهول یعنی مثل باءات تنکیر از قبیل تیر و کمانی و خانه و سامانی... استعمال کرده و با همین نوع یاءات تنکیر همیشه قافیه بسته است، از جمله... شاهد آن نیست... و ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر. » برای دو مثال دیگر از کلمه ی فلانی با یاء مجهول در اشعار عطار و سلمان ساوجی، رک: خرمشاهی، ج 1، ص 511.
4. کلمه ی « فلان » در قدیم با یاء نسبت نیز به کار رفته است. چنانکه در این عبارت: « لقمان شبانی کردی. بدید مردی او را که شناخته بود او را. گفت نه بنده ی فلانیانی که از بهر ایشان شبانی کردی ؟ گفت بلی من آن شبانم ». تفسیر قرآن مجید، معروف به تغسیر کیمبریج. ج 1، ص 489 ). فلانیان یعنی اشخاص منسوب به فلان. جمع بستن فلانی فقط در صورتی ممکن است که یاء آن تکیه دار باشد، زیرا جمع بستن کلمات مختوم به یاء نکره در زبان فارسی به هیچ وجه سابقه ندارد. در اشعار زیر از ناصر خسرو و سنائی نیز فلانی با تلفظ فارسی امروز به کار رفته است، بدون اینکه معنی نسبت از آن فهمیده شود:
چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش ؟
زیرا که بگسترد خزان راز نهانیش...
در عالم دین او سوی ما قول خدای است
قولی که همه رحمت و فضل است معانیش...
ناید حسد و رشک، کهین چاکر او را
نیز ملک فلانی و نه از مال فلانیش
ناصر خسرو، دیوان، ص 6-295
بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
کز این زندگانی چو مردی بمانی...
بجز مرگت اندر حمایت که گیرد
ازین شوخ چشمان آخر زمانی ؟...
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید و رای فلان و فلانی ؟
سنائی، دیوان، ص 7-675
این اشعار نشان می دهند که تغییر جای تکیه در کلمه ی فلانی، لااقل در بعضی نقاط ایران، در گذشته های دور صورت گرفته بوده و این کلمه از ان زمانها دو تلفظ داشته است.
5. تنها یک بار در ج 5، ص 229، این ترکیب به شکل قضاء حاجت به کار رفته است که احتمالاً خطای کاتب به جای قضا حاجت است.

کتابنامه :
تفسیر قرآن مجید، 1349، به تصحیح جلال متینی، ج 1، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
حافظ، دیوان، به تصحیح محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، زوار.
خرمشاهی، بهاءالدین، 1366، حافظ نامه، ج 1، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش.
سپهر، محمدتقی، 1351، براهین العجم، به تصحیح سید جعفر شهیدی، تهران، دانشگاه.
سنائی، دیوان، 1341، به تصحیح مدرس رضوی، تهران، ابن سینا.
طوسی، نصیرالدین، 1363،‌ معیار الاشعار، به کوشش محمد فشارکی و جمشید مظاهری، اصفهان، سهروردی.
فرخی، 1335، دیوان، به تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، اقبال.
قزوینی، محمد، 1336، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، ج 3، تهران، دانشگاه.
ناصر خسرو، 1353، دیوان، به تصحیح مجتبی مینوی، و مهدی محقق، تهران، دانشگاه.
هُرن، پاول و هاینریش هوبشمان، 2535 (1356)، اساس اشتقاق فارسی،‌ ترجمه ی جلال خالقی مطلق، ج 1، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
Horn, P., 1893, Grundriss der Neupersischen Etymologie, Strassburg.
___, 1899, "Reimende ê î ô û in šâhnâme", Zeitschrift für vergleichende Sprachforschung, N.F., XV, 2, p. 155-192.
Hübschmann, 1895, Persische Studien, Strassburg.

منبع مقاله :
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول