نويسنده: دکتر علي اشرف صادقي




 

نویسندگان دستور زبان فارسی در دهه های اخیر بارها به این واقعیت اشاره کرده اند که تعداد افعال بسیط در زبان فارسی نسبت به بسیاری از زبانهای دیگر اندک است و مفاهیمی که در این زبانها با افعال بسیط بیان می گردند در زبان فارسی به کمک افعال ترکیبی ( periphrastic ) بیان می شوند. مثلاً در برابر فعل explain انگلیسی در زبان فارسی افعال بیان کردن، شرح دادن، توضیح دادن و غیره به کار می روند. نگاهی به متون فارسی قدیم نشان می دهد که در ادوار گذشته افعال بسیط فارسی بسیار بیشتر از امروز بوده است. مثلاً افعالی مانند اندخسیدن، آلفتن، پشنجیدن و مانند اینها امروز دیگر متداول نیستند، در صورتی که در متون قدیم به کار رفته اند. هرچه در تاریخ زبان فارسی بیشتر به عقب برگردیم، با تعداد بیشتری از افعال بسیط رو به رو می شویم و هرچه به دوره ی معاصر نزدیک تر شویم شمار کمتری از آنها می یابیم و به جای آنها به افعال ترکیبی برمی خوریم. (1)
درباره ی علت از بین رفتن افعال بسیط فارسی و پیدایش افعال ترکیبی، نگارنده سالها قبل در مقاله ای به تفصیل سخن گفته است ( صادقی، 1349، ص 791 تا 801 ) و در اینجا برای آن دسته از خوانندگان که به آن مقاله دسترسی ندارند خلاصه ی آن را نقل می کند.
تمام افعال فارسی که به بی قاعده معروف اند از دو بن ( ماده یا ستاک ) ساخته می شوند: بن مضارع و بن ماضی. در این افعال افزودن نشانه ی ماضی به بن مضارع تغییراتی را به دنبال می آورد و این تغییرات غالباً از فعلی به فعل دیگر متفاوت است، به طوری که به ندرت می توان قاعده ای برای آنها به دست داد و بدین جهت ظاهراً هیچ فعل جدیدی به قیاس با آنها ساخته نشده است. این افعال به همین دلیل به افعال بی قاعده معروف شده اند. در برابر این افعال دسته ی دیگری از افعال قرار دارند که افزودن نشانه ی ماضی به بن مضارع آنها تغییری در آنها ایجاد نمی کند، به گونه ای که پس از حذف نشانه ی ماضی از بن ماضی، بن مضارع به دست می آید. مثلاً پس از حذف –ئید (-id) از خندید، خند به دست می آید که همان بن مضارع فعل خندیدن است.
کودکان فارسی زبان در یادگیری افعال باقاعده که اکثریت افعال بسیط را تشکیل می دهند با مشکلی رو به رو نمی شوند، زیرا کودک زبان را از طریق قیاس فرامی گیرد و در این افعال تنها پسوند –ئید را به بن مضارع می افزاید. به بیان دیگر، کودکان فارسی زبان در اینجا تنها یک صورت را در حافظه ی خود نگه می دارند و آن صورت با یک قاعده ی عمومی زبان – قاعده ی افزودن –ئید به بن مضارع که یک بار برای همیشه آموخته می شود – ترکیب می گردد و بن ماضی افعال را می سازد. برعکس، در مورد افعال بی قاعده، کودک باید برای هر فعل دو صورت را به حافظه بسپارد و طبعاً بدین جهت بار حافظه ی او سنگین تر می گردد.
زبان فارسی برای گریز از تحمل این بار سنگین دو راه در پیش داشته است. یکی آنکه صورت ماضی افعال بی قاعده را، طبق قاعده، با افزودن –ئید از روی بن مضارع آنها بسازد. این راه حل در مورد تعدادی از افعال بی قاعده که بسامد ( فرکانس ) کمتری در گفتار داشته اند به کار گرفته شده و در جنب بن ماضی بی قاعده ی آنها یک صورت قیاسی نیز با افزودن –ئید به بن مضارع آنها ساخته شده و این صورت قیاسی غالباً جای صورت قدیمی بی قاعده را گرفته است، چنان که در مثالهای زیر:

پاشیدن

به جای

پاختن

پیچیدن

به جای

پیختن

دوشیدن

به جای

دوختن

سنجیدن

به جای

سختن

گزیدن

به جای

گشتن

گواریدن

به جای

گواشتن

در بعضی موارد نیز هر دو صورت در کنار هم به کار می روند، چنان که در تابیدن – تافتن، کوبیدن – کوفتن، زائیدن ( گفتاری ) – زادن ( نوشتاری ).
افعال پربسامد اساساً مشمول این تحول نشده اند، زیرا این افعال از کلماتی هستند که در همان مراحل آغازین زبان آموزی فراگرفته و مرکوز ذهن می شوند و قیاس در مورد آنها بی اثر است. بارها دیده ایم که کودکان، ماضی افعال پربسامدی مانند سوختن و پختن را قیاساً به شکل سوزید و پزید می سازند و به کار می برند، اما بزرگسالان بی درنگ خطای آنان را با گوشزد کردن صورت صحیح این افعال به آنان تصحیح می کنند.
باقاعده و قیاسی بودن افعال مختوم به –ئید و مصادر مختوم به –ئیدن موجب شده است که زبان فارسی گاه گاه برای مفاهیم فعلی به کمک این پسوند از اسمها و صفات بعضی افعال جدید بسازد ( این فعلها را می توان به قیاس با معادل انگلیسی آنها، یعنی denominative، فعلهای اسمی نامید. در کتابهای دستور آنها را افعال جعلی یا صناعی نامیده اند ). مثلاً از اسمهای جنگ، چرخ، ترس، دزد، گند و از صفتهای خشک، ترش، خیس، لنگ، چرب و غیره افعال جنگیدن، چرخیدن، ترسیدن، دزدیدن، گندیدن، خشکیدن، ترشیدن، خیسیدن، لنگیدن، چربیدن و غیره ساخته شده است. چند فعل زیر نیز که عامیانه هستند به همین قیاس ساخته شده اند: پلکیدن، تمرگیدن، چپیدن، سلفیدن، سریدن، گپیدن، لولیدن، لمیدن، لاسیدن، ماسیدن. پس از ورود کلمات عربی به زبان فارسی چند فعل نیز از کلمات عربی به این قیاس ساخته شده که معروف ترین آنها از این قرار است: فهمیدن، طلبیدن، بلعیدن، رقصیدن، صرفیدن، شلیدن ( از شل، از اشلّ عربی )، غارتیدن و طوافیدن. از کلمات ترکی نیز سه فعل قاپیدن و چاپیدن و توپیدن ساخته شده است؛ از کلمات فرنگی فقط گازیدن و ندرتاً شوتیدن ساخته شده، اما کاربرد آنها بسیار کم است و بعضی صیغه های آنها مانند صیغه ی امر در زبان نوجوانان به کار می رود.
این فعلها تقریباً تنها فعلهای اسمیی هستند که در فارسی معاصر به کار می روند (2). اما راه حل دومی که زبان برای گریز از استعمال افعال بی قاعده به آن روی آورده استفاده از افعال ترکیبی است. افعال ترکیبی به افعالی گفته می شود که از یک اسم، صفت، گروه مصدّر به حرف اضافه و غیره و افعال پربسامدی از قبیل کردن، زدن، شدن و غیره که غالباً کم و بیش از محتوای معنایی خود خالی شده اند ساخته شده باشند، مانند نگاه کردن، آشتی کردن، گپ زدن، بیدار شدن و غیره. گرایش به ساختن افعال ترکیبی از قبل از اسلام نیز وجود داشته و افعال نگاه کردن، آزمایش کردن، زین کردن، ایاد کردن ( یاد کردن )، افسوس کردن، پَسُخ ( = پاسخ ) کردن، روشنیه کردن و غیره در متون پهلوی به کار رفته اند. با این همه آنچنان که از متون موجود زبان پهلوی برمی آید گرایش ساختن افعال اسمی در این زبان و لااقل در شکل نوشتاری آن قوی تر از گرایش استفاده از افعال ترکیبی بوده است.
در این زبان برای ساختن افعال اسمی دو راه وجود داشته است:
1. ساختن افعال اسمی به کمک پسوند -ēn که پس از افزودن پسوند گذشته ساز –īd و پسوند مصدری –an به دنبال آن به شکل ēnīdan درمی آید. این پسوند که معادل –ān فارسی ( در افعال سببی و متعدی مانند دوانیدن ) است، گاهی نیز در متون پهلوی به شکل –ān آمده و اساساً فعلهای اسمی سببی می سازد، مانند nāmēnīdan ( نامیدن )، vīmārēnīdan ( بیمار کردن )، xōkēnīdan ( عادت دادن؛ خوک = خوی )، xwēšēnīdan ( به خود اختصاص دادن )، puhlēnīdan ( از پل چینود عبور دادن، puhl = پُل ). ( رک: زالمان 1930، ص 92 )، abāgēnīdan ( همراه کردن، از حرف اضافه ی اَباگ = با ). این شیوه در زبان پهلوی بسیار رایج بوده است.
2. در تعدادی مثال با صرف مستقیم اسم یا صفت، یعنی با الحاق شناسه ها به آنها، و در ماضی با افزودن پسوند گذشته ساز –īd قبل از شناسه ها، مانند پرّیدن ( از پَرّ = بال )، (h)ōšīdan ( خوشیدن، خشکیدن، از (h)ōš = خشک )، دزدیدن ( از دزد )، نهانیدن ( نهان کردن، از نهان ). ( رک: زالمان، ص 3-92 ). مثالهای دیگر: اَیاریدن ( کمک کردن، از اَیار = یار )، فریادیدن frayādīdan ( کمک کردن، از فریاد )، kēnīdan ( نفرت و کین داشتن ). از این دو طریقه فقط طریقه ی دوم به فارسی رسیده است، اما چنان که دیدیم تعداد افعال اسمی فارسی بسیار کم است و شماره ی آنها حداکثر به 50 فعل می رسد. برعکس شماره ی افعال ترکیبی فارسی از اندازه بیرون است و این شماره در طول تاریخ زبان پیوسته در افزایش بوده است. در هزار سال گذشته نه تنها هر مفهوم فعلی جدید به صورت ترکیبی ساخته شده، بلکه روز به روز افعال بسیط نیز جای خود را به شکلهای ترکیبی داده اند. در زیر تعدادی از افعال اسمی و غیر اسمی با شکل ترکیبی مشتق از آنها را به دست می دهیم:

جنگیدن

جنگ کردن

کوشیدن

کوشش کردن

چرخیدن

چرخ زدن

آزمودن

آزمایش کردن

ترسیدن

ترس کردن

اندیشیدن

اندیشه ( فکر ) کردن

خشکیدن

خشک شدن

آلودن

آلوده کردن

ترشیدن

ترش شدن

اندودن

اندود کردن

خیسیدن

خیس خوردن

شایستن

شایسته بودن

لنگیدن

لنگ زدن

بایستن

بایسته ( لازم ) بودن

افعال ساخته شده با ریشه های عربی نیز از این قاعده بیرون نیستند:

رقصیدن

رقص کردن

طوافیدن

طواف کردن

بلعیدن

بلع کردن

فهمیدن

فهم کردن

 

( متداول در خراسان )

طلبیدن

طلب کردن

صرفیدن

صرف کردن

غارتیدن

غارت کردن

 

همچنین افعال مشتق از ترکی:

قاپیدن

قاپ زدن

چاپیدن

چپاول/چپو کردن

و بالأخره بعضی از افعال عامیانه:

لمیدن

لم دادن

لاسیدن

لاس زدن

لولیدن

لول زدن

سُریدن

سُر خوردن (3)

دکتر پرویز خانلری تعداد افعال « مهجور یا متروک یا مشکوک » زبان فارسی را 171 ( خانلری، 1352، ص 342 تا 349 ) و افعال « متداول » را 277 فعل صورت داده است ( همان، ص 335 تا 341 )، اما باید دانست که از این تعداد 277 فعل، 30 فعل آن مطلقاً چه در گفتار و چه در نوشتار معمولی غیر متداول است (4). سه فعل زیر نیز با دو مصدر – مصدر قدیمی و مصدر قیاسی – ضبط شده اند: جَستن – جهیدن، رُستن – روییدن، خَستن – خَلیدن. بنابراین پس از حذف 33 از 277، رقم 244 باقی می ماند. بر این عدد باید 8 فعل تمرگیدن، چزاندن، چسیدن، سلفیدن، لاسیدن، لولیدن، واترقّیدن و واچرتیدن را نیز که بیشتر در زبان عامه متداول اند افزود که بدین ترتیب تعداد کل آنها به 252 عدد می رسد. این تعداد شامل افعالی است که در گفتار و نوشتار متداول اند. تعداد افعالی که خاص نوشتار – اعم از نوشتار معمولی و نوشتار ادبی – هستند حدود 100 فعل است. بنابراین افعال متداول در گفتار فارسی امروز حدوداً 150 عدد است (5). بی شک این رقم در مقایسه با افعال زبانهای انگلیسی و فرانسوی رقم بسیار کوچکی است. تعداد افعال زبان فرانسه را حدود 4160 دانسته اند و تعداد افعال زبان انگلیسی از این رقم نیز به مراتب بیشتر است. اگر رقم 277 را پس از حذف 3 فعل مکرر آن و افزودن 8 فعلِ از قلم افتاده با رقم 171 ( فعلهای مهجور یا مشکوک ) جمع کنیم رقم 453 به دست می آید که رقم کل فعلهای زبان فارسی براساس زبان امروز و بیشتر متون قدیم و فرهنگها است. اما تعدادی فعل دیگر نیز در متون فارسی به کار رفته است که در فهرستهای خانلری و فرهنگها نیامده است. تعداد این فعلها تقریباً 300 عنوان است که با افزودن آنها به رقم 453 عدد 750 به دست می آید که باز از فعلهای زبان فرانسه به مراتب کمتر است. علت این امر چیست و مفاهیمی که در آن زبان با افعال بسیط بیان می شوند در زبان فارسی به چه طریق افاده می گردند ؟ بی شک در زبان فارسی برای ادای این مفاهیم اساساً از افعال ترکیبی استفاده می شود و افعال پیشوندی تنها بخشی از این وظیفه را به عهده می گیرند. علت این واقعیت نیز چیزی جز این نمی تواند باشد که زبان فارسی از همان آغاز گرایشی به ساختن فعل بسیط نداشته است و تعداد بسیار محدود افعال اسمی مشتق از عربی گواه صادق این مدعا است. اگر شیوه ی ساختن افعال اسمی در زبان فارسی شیوه ی غالب و مسلط بود می بایست از کلمات عربی که از همان قرن اول وارد زبان فارسی می شد و به مرور دامنه ی ورود آنها گسترش می یافت، بسیار بیشتر از این فعل اسمی ساخته می شد. این نکته که گرایش به ساختن افعال ترکیبی از قرنهای اولیه ی بعد از اسلام گرایش مسلط زبان فارسی بوده است این نظر را پیش می آورد که سابقه ی این گزارش باید به ادوار پیش از اسلام برگردد. نمونه هایی که در صفحات قبل از افعال ترکیبی در زبان پهلوی نقل شد این نظر را قوت می بخشد. باید توجه داشت که زبانی که متون موجود زبان پهلوی به آن نوشته شده زبانی است کهنه و محافظه کارانه و زبانی که در متون کلامی و دینی و فلسفی پهلوی مانند دینکرد دیده می شود زبانی است نسبتاً تصنعی که با زبان زنده ی مردم دوره ی ساسانی فاصله ی بسیار دارد. بنابراین بسیار موجه است تصور کنیم که در زبان گفتار دوره ی ساسانی ( دریگ = دری ) بسیاری از افعال اسمی متون پهلوی به کار نمی رفته و به جای آنها از افعال ترکیبی استفاده می شده است. در غیر این صورت غیر منطقی است فکر کنیم که در زبان پهلوی گرایش ساختن فعلهای اسمی بسیط گرایش مسلط بوده ولی ناگهان و در ظرف یکی دو قرن این گرایش جهت عکس را پیموده و جای خود را در فارسی دری به ساختن فعلهای ترکیبی داده است. حتی اگر این نکته نیز در نظر گرفته شود که زبان پهلوی گویش منطقه ی فارس و خوزستان بوده و فارسی دری – هر چند در اصل مشتق از پهلوی بوده – با عناصر آوایی و صرفی و لغوی گویشهای خراسان بزرگ آمیخته شده و تفاوت دو نوع فعل در این دو زبان مربوط به تعلق این دو زبان به دو منطقه ی مختلف بوده است، آنچنان که امروز نیز گویشهای منطقه ی فارس و خوزستان شمار نسبتاً بیشتری از افعال بسیط را حفظ کره اند تا گویشهای خراسان (6)، باز توجیه این دو گرایش متفاوت در پهلوی و فارسی بسیار مشکل خواهد بود.
عده ای تصور کرده اند ( مثلاً کازیمیرسکی، به نقل تِلِگدی، 1951، ص 330 تا 331، و باطنی، 1368، ص 69، ستون 1 ) که یکی از علل عمده ی پیدایش فعلهای ترکیبی در زبان فارسی ورود کلمات قرضی عربی به این زبان و ساختن افعال ترکیبی از آنها مانند رحم کردن و بیان کردن بوده است. این تصور، چنان که تلگدی نیز نشان داده ( تلگدی، ص 321 ) نادرست است. در حقیقت اسمها و صفتهای عربی در فعلهای ترکیبی جانشین عناصر ایرانی شده اند و فعلهایی که جزء اسمی آنها فارسی است قدیم تر از فعلهایی اند که در آنها یک مترادف عربی جانشین این جزء شده است. مثلاً در فعلهای جواب دادن، حساب کردن،‌ عجله کردن و غیره کلمات جواب، حساب و عجله جانشین واژه های پاسخ، شمار و شتاب شده اند و صورتهای پاسخ دادن، شمار کردن و شتاب کردن قدیم تر از جواب دادن و... اند.
علاوه بر آن در زبان آسی – از زبانهای شرقی ایران، که در کوههای قفقاز به آن گفتگو می شود و تقریباً به طور کامل از تأثیر عربی برکنار مانده است – این گونه فعلهای مرکب فراوان است. در زبان بلوچی نیز که این گونه فعلها در آن با فعل kanay « کردن » ساخته می شوند، به ندرت دیده شده است که جزء اول آنها از کلمات قرضی عربی تشکیل شده باشد ( رک: تلگدی، همان، ص 331، ح 51 ).
در دهه های اخیر عده ای از متخصصان رشته های مختلف علمی در ایران برای مقابله با فعلهای ترکیبی که از نظر صوری ( تعداد هجاها ) بلندتر از فعلهای بسیط هستند و از طرف دیگر محدود بودن فعلهای بسیطی که در ساختمان آنها به کار رفته اند و موجب محدودیت ساختن مشتق از آنها می شوند، دست به ساختن افعال بسیط از اسمها و صفات فارسی و ندرتاً اروپایی زده اند. مثلاً از قطب ( pole )، فعل قطبیدن، از گرانی، گرانیدن، از یون، یونیدن، از اکسید، اکسیدن ساخته اند، آنگاه، از این افعال، مشتقاتی مانند قطبش، قطبانش، قطبیده، یونش، یونیده و غیره به دست آورده اند. گاهی نیز در همین جهت فعلهای متروک فارسی را به کار گرفته و از آنها مشتقات جدید ساخته اند، مانند افعال تاشیدن، تنجیدن، دوسیدن، پراشیدن، آمودن، خلیدن و بعضی مشتقات آنها. بعضی مشتقات فعلی نیز ساخته شده که در مقابل آنها مصدر یا فعلی وجود ندارد، مانند پاستوریزش، فرمانش، جرقش، درستش، فرزانش و غیره.
ظاهراً نخستین کسی که این گونه مصدرها را ساخت مرحوم دکتر غلامحسین مصاحب بود که نخست در فرهنگ اصطلاحات جغرافیایی ( تهران، 1338 ) که با کمک چند تن دیگر تهیه کرد و سپس در دیرة المعارف فارسی ( ج 1، تهران، 1345 ) آنها را به کار برد. بعدها محمد حیدری ملایری در مقاله ای با عنوان « بحثی درباره ی صرف فعل در زبان علمی فارسی » در مجله ی کتاب امروز ( شماره ی 6، پاییز 1352، ص 45 تا 48 ) ساختن این گونه فعلها و مشتقات آنها را توجیه کرد. چند سال بعد نیز دکتر محمدرضا باطنی در مقاله ای با عنوان « فارسی زبانی عقیم ؟» ( آدینه، شماره ی 33، نوروز 1368، ص 66 تا 71 ) مجدداً به توجیه اشتقاق فعل و مشتقات فعلی از اسمها و صفات پرداخت و از جمله چنین نوشت: « واژه های علمی برای مردم کوچه و بازار ساخته نمی شوند بلکه برای جمعی کارشناس و اهل فن و دانشجویانی که در رشته ی خاصی تحصیل می کنند ساخته می شوند. بنابراین اگر انتظار داشته باشیم که واژه های تازه را همه بفهمند و احتمالاً خوششان هم بیاید، انتظار بیجایی است » ( همان، ص 69 تا 70 )، و نیز: « نگرانیهای ادبای ما گرچه از روی دلسوزی است، ولی ریشه در واقعیت ندارد. شاید وقت آن رسیده باشد که برچسب « جعلی » و « جعلیات » از روی واژه های تازه پاک شود. اگر جز این کنیم، فارسی از لحاظ واژگان علمی زبانی عقیم باقی خواهد ماند » ( همان، ص 71، ستون 1 ).
همان طوری که باطنی تصریح می کند و دیگر کسانی که این گونه مصادر را ساخته یا ساختن آنها را توجیه کرده اند در نظر داشته اند، این گونه مصادر و مشتقات آنها خاص زبان علم است و با زبان روزمره و زبان ادبی ارتباطی ندارد. اما در اینجا نکته ای هست که باید آن را به کسانی که این گونه مصادر را می سازند گوشزد کرد و آن این است که همان طوری که گفته شد افعال بسیط فارسی به تدریج و در طول صدها سال و به دلیلی که شرح آن گذشت متروک شده و جای خود را به افعال ترکیبی داده اند. این گرایش که به طور طبیعی به وجود آمده موجب ایجاد تغییر بسیار عمیقی در ساخت نحوی زبان فارسی شده و « کند و زنجیری » ( باطنی، همان، ص 69، ستون 2 ) نبوده که ما به پای زبان زده باشیم. حال از خود می پرسم آیا می توان فرایندی را که قرنهاست مرده است با ساختن تعدادی مصدر که عده ی قلیلی آن را به کار خواهند برد مجدداً به زبان برگرداند ؟ بی شک پاسخ این سؤال منفی است. کافی است توجه کنیم که فعلهای بسیار پربسامدی مانند نمودن و یافتن دیگر از گفتار بیرون رفته و به نوشتار منحصر شده اند و هیچ فارسی زبانی – لااقل در ایران – شکلهای می یابد و می نماید را به شکلهای گفتاریِ می یابه و می نمایه تبدیل نمی کند. این مشکل برای افعال قطبیدن و یونیدن و حسابیدن و نظایر آنها نیز وجود دارد. هیچ یک از استادان علوم، حتی آنانی که این مصدرها را ساخته و در نوشته های خود به کار برده اند، صورتها صرف شده ی این مصدرها – مثلاً می قطبد، قطبید، خواهد قطبید و جز آنها – را در گفتار به کار نخواهند برد. تنها راهی که هست این است که این افعال ابتدا به صورت ترکیبی درآیند آنگاه صرف شوند. قطبیدن باید به قطبیده شدن بدل شود تا صیغه های مختلف آن بتواند در گفتار به کار رود. اصولاً نباید مصدر را با فعل خلط کرد. مصدر یکی از مشتقات فعل است، همان طوری که اسم مصدر و صفت فاعلی و صفت مفعولی چنین اند، اما فعلْ شکلهای صرف شده ای است که دارای شخص و شمار و زمان اند و در جمله در نقش گزاره به کار می روند. آنچه در واژگان علمی مورد نیاز است مشتقات اسمی و صفتی فعل است نه شکلهای صرف شده ی آن. مشتقات اسمی و صفتی فعل جزء واژگان زبان اند و ساختن و وارد کردن آنها در واژگان اثری در ساختمان دستوری زبان ندارد. متخصصان می توانند از این مقوله هرچه را نیاز دارند بسازند و به کار برند (7).

پي نوشت ها :

1. مجموعه ی مقالات سمینار زبان فارسی و زبان علم، چهارمین سمینار، 1372، ص 246-236.
2. در گذشته افعال اسمی دیگری نیز به کار می رفته اند. مثلاً ‌مولوی فعلهای پُریدن ( پر شدن )، گنجیدن ( گنج شدن )، خموشیدن ( خاموش بودن ) را به کار برده است. رک: کلیات شمس، ج 7، فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات و مصطلحات، ذیل همین کلمات.
3. بعضی افعال دیگر نیز که امروز به صورت بسیط به کار می روند در متون قدیم به صورت ترکیبی به کار رفته اند، مانند بسته کردن ( بستن )، رسته کردن ( رهانیدن )، ترسیده شدن ( ترسیدن )، گشاده کردن ( گشودن، گشادن )، گشته شدن ( گشتن، گردیدن ) در شاهنامه ( رک: دکتر محمود شفیعی، 1343، ص 207 تا 208 )، و نیز افعال پیوسته کردن ( پیوستن )، بریده کردن ( بریدن )، آراسته کردن ( آراستن )، آزموده کردن ( آزمودن )، پخته کردن ( پختن )، پوشیده کردن ( پوشاندن ) و غیره در تفسیر قرآن کیمبریج ( رک: جلال متینی، 1347، ص 410 تا 421 ). در تفسیر پاک ( چاپ بنیاد فرهنگ ایران، 1344 ) نیز افعال بردن، شناختن، آزمودن و مردن به شکل برده گرداندن، شناخته کردن، آزموده کردن، مرده شدن و مرده گشتن به کار رفته است ( رک: صادقی، 1350، ص 55 تا 56 ). همچنان که دکتر متینی نوشته است، این گونه افعال امروز نیز در لهجه های خراسان و افغانستان متداول است.
4. این افعال عبارتند از: آغشتن، آهیختن، اوباشتن، بسودن، بسیجیدن، بیختن، پناهیدن، پوییدن، خاییدن، خستن، خوفیدن، رخشیدن، رندیدن، زاریدن، سپوختن، سگالیدن، سودن، شکیفیتن، شگفتن، طوفیدن، غارتیدن، کفتن، گرازیدن، گساردن، لندیدن، لهیدن، مولیدن، نکوهیدن، نیوشیدن، یارستن.
5. در سه بررسی جداگانه که سه دانشجوی زبان شناسی دانشگاه تهران انجام داده اند، بالاترین رقم افعال بسیط متداول در گفتار و نوشتار امروز 115 بوده است. رک: باطنی، 1368، ص 68، ستون 1.
6. برای نمونه ای از این افعال در گویش شوشتری رک: وزیری، 1364، ص 120 تا 121 و برای افعال ترکیبی متداول درخراسان، رک: حاشیه ی 2.
7. ممکن است برای بعضی خوانندگان این پرسش پیش بیاید که استعمال افعال ترکیبی به سبب طولانی بودن آنها مستلزم صرف نیروی تلفظی بیشتری است. مثلاً کوشش کردن دارای 4 هجار است، اما کوشیدن 3 هجا بیشتر ندارد و اصل کم کوشی که در زبان حاکم است قاعدتاً باید راه را بر پیدایش افعال ترکیبی ببندد. باید توجه داشت که در زبان دو نوع صرفه جویی وجود دارد: صرفه جویی در حافظه یا به تعبیر فنی تر در محور عمودی زبان و صرفه جویی در زنجیر گفتار یا محور افقی. زبانهایی که دارای افعال بسیط بیشتری هستند در محور افقی ( زنجیر گفتار ) صرفه جویی بیشتری می کنند، زیرا افعال بسیط کوتاه تر از افعال ترکیبی هستند، اما زبانهایی که از افعال ترکیبی بیشتر استفاده می کنند، در محور عمودی صرفه جویی می کنند، یعنی کلمات کمتری را به حافظه می سپارند ولی در عوض برای بیان مفاهیم تازه همان کلمات موجود در حافظه را با هم ترکیب می کنند. در این زبانها نیروی تلفظی بیشتر به کار می رود.

منابع :
باطنی، محمدرضا، 1368، « فارسی زبانی عقیم ؟»، آدینه، ش 33 ص 66 تا 71.
حیدری ملایری، محمد، 1352، « بحثی درباره ی صرف فعل در زبان علمی فارسی »، کتاب امروز، ش 6، ص 45 تا 48.
شفیعی، محمود، 1343، شاهنامه و دستور، تهران، انتشارات نیل.
صادقی، علی اشرف، 1349، « تحول افعال بی قاعده ی زبان فارسی »، مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال 4، ش 6.
صادقی، علی اشرف، 1350، « خصوصیات زبانی تفسیر قرآن پاک »، مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی [ دانشگاه تهران ]، سال 18، ش 3، شماره ی پی در پی 77.
متینی، جلال، 1347، « فعل مرکب به جای فعل بسیط »، مجله ی دانشکده ی ادبیات مشهد، سال 4، ش 4.
ناتل خانلری، پرویز، 1353، تاریخ زبان فارسی، ج 2، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
وزیری، عبدالله، 1364، فارسی شوشتری، انتشارات وزیری، اهواز، کتابفروشی باختر.
Saemann, C., 1930, A Middle-Persian Grammar, translated from German by L., Bogdanov, Bombay.
Telegdi, S., 1950, "Nature et function des periphrases verbales dites ‘verbes composés’ en person", Acta Orient. Acad. Sc. Hung., I, pp. 315-334.

منبع مقاله :
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول