ظاهر کلمه ی شرطه حکایت از عربی بودن آن دارد، امّا مرحوم علامه ی قزوینی در مقاله ای که با عنوان بالا در سال چهارم مجله ی یادگار منتشر کرد نشان داد که این کلمه در هیچ یک از فرهنگهای عربی ضبط نشده است. با اینهمه، در بعضی از متون عربی قرنهای چهارم و پنجم هجری این کلمه با املای شَرته و شَرتا آمده است. نخستینِ این متون عجائب الهند، برّه و بحره، تألیف بزرگ بن شهریار ناخداه رامهرمزی است که در حدود سال 342 نوشته شده است. در این کتاب این کلمه دوبار به صورت شَرتا آمده است . دیگر کتاب حکایة ابی القاسم بغدادیاست که در آنجا نیز این کلمه به صورت شَرتا آمده است.

منبع سوم احسن التقاسیم ابوعبدالله مقدسی است که در حدود سال 387 هجری تألیف شده است. در این کتاب این کلمه با ضبط شَرتَه نقل شده است.
 

املای باد شرطه

قزوینی درباره ی منشأ و املای این کلمه چنین می می نویسد: « اولاً... به احتمال بسیار قوی شاید بتوان ادعا نمود که اصل این کلمه بایستی از یکی از السنه ی مختلفه ی آن همه ملل و اقوام متعدده ی متنوعه ای که در سواحل بحر هند مابین خلیج فارس و هند و سیلان و جاوه و چین و جزایر لایعدّ و لایحصای بحر مذکور ساکن بوده اند مأخوذ باشد، و ثانیاً آنکه اصل املای این کلمه به تاء منقوطه بوده است نه به طاء مؤلفه و به فتح شین بوده است نه به ضم آن و در آخر آن الف بوده است به جای هاء مخفیه، گرچه گاه نیز با هاء می نوشته اند » .

نگارنده درباره ی عقیده ی مرحوم قزوینی در باب منشاءِ این کلمه و ضبط آن نظر دیگری دارد که در زیر به شرح آن می پردازد. به نظر می رسد که این کلمه در زبان فارسی لااقل از دوره ی ساسانی به بعد رایج بوده است و مؤید این حدس وجود صورتی از این کلمه در گویش کُمزاری از گویشهای جنوبی ایران است. این گویش زبان شاخه ی کمازِره از قبیله ی شِحُح است که در کمزار در رأس شبه جزیره ی مَسَنْدَم در عمان و در جزیره ی لارک ساکن اند . به طوری که زبان این مردمان نشان می دهد اینان از سواحل شمالی خلیج فارس ( جنوب مرکزی یا جنوب شرقی ایران ) به محل کنونی خود کوچ کرده اند. این گویش با گویش لاری ( و شاخه های آن ) و با گویش بشاکِردی ( بَشکَردی ) خویشاوندی نزدیک دارد
 

معنای کلمه باد شرطه در فرهنگ لغات

باری در گویش کُمزاری کلمه ای به صورت شَرْتَغ ( šartay ) به کار می رود که معنی آن طوفان است . توماس در همانجا این کلمه را از کلمه ی شَرته که در عربی عامیانه ی آن منطقه رایج است مشتق دانسته، امّا این مطلب درست نیست. « غ » پایانی این کلمه صورت تحول یافته ی « گ » پایانی کلمات فارسی میانه ( پهلوی ) در جایگاه بعد از مصوت است. این « گ »ها از اواخر دوره ی ساسانی به بعد به تدریج افتاده اند و معادلهای فارسی دری این گونه کلمات اساساً بدون g است، امّا در کُمزاری این « گ »ها به « غ » تبدیل شده است. در این گویش کلمات « گربه، خانه، جامه، استره ( تیغ دلاّکی )، هیمه ( هیزم )، گرسنگی ( گشنگی )، و تشنگی » به صورت گُربَغ، خَنَع، جامَغ، سِتَرَغ، هیمَغ، گُشنَغ و چَینَغ به کار رفته است . می دانیم که کلمات « گربه، خانه، جامه و استره » در زبان پهلوی به شکل gurbag xānag، ǰāmag و awestarag به کار می رفته است. بنابراین شرتغ باید از صورت *šartag پهلوی گرفته شده باشد که بعدها در فارسی به شَرته بدل شده و از این زبان به عربی رفته است.

صورت شرتغ دو نکته ی دیگر را نیز ثابت می کند. یکی تأیید ضبط مقدسی ( شَرتَه ) است که قزوینی هم ظاهراً با استناد به همین ضبط مصوت هجای اوّل این کلمه را a ( فتحه ) دانسته است. دیگر اینکه، علی رغم آنکه دو منبع قدیم عربی، یعنی عجائب الهند و حکایه ابی القاسم بغدادی، این کلمه را به شکل شرتا ( با الف در آخر ) نقل کرده اند ضبط شَرته ( با فتحه یا a در آخر ) قدیمتر و اصیل تر است. صورت شرتا بعدها با تحولی از شرته مشتق شده است، با این توضیح:
در زبان فارسی مصوت a ( فتحه ) در هجاهای بسته ( هجاهای مختوم به صامت ) کشیده تر تلفظ می گردد تا همین مصوت در هجاهای باز ( هجاهای مختوم به مصوت ). اگر کلمات در، صد و تن را در قسمت اوّل کلمات درون، صدم و تنومند با همین کلمات در بخش اوّل کلمات دربار، صدگان و تن پوش مقایسه کنیم این اختلاف کشش را می بینیم. اگر این هجای بسته در آخر کلمه که محل وقوع تکیه است قرار گیرد، کشش آن باز اندکی بیشتر از کشش همین مصوت در هجای غیر تکیه دار است. کلمات در، صد و تن را که تکیه دارند با همین کلمات در کلمات مرکب دربار، صدگان، تن پوش مقایسه کنید.

بنابراین مصوت a در هجای دوم کلمات پهلوی بندگ « بنده »، خانگ « خانه » و نظایر آنها مصوتی نسبتاً کشیده بوده است. پس از حذف « گ » پایانی کلمات، کشش این مصوت از بین نرفته و a در این جایگاه کماکان نیمه کشیده تلفظ می شده است. ( امروز نیز که این مصوت به e بدل شده است هنوز این کشش باقی است و e در پایان این کلمات بلندتر از e در هجاهای باز غیر پایانی است. دو کلمه ی مداد و نامه مقایسه شود ). این کشیش موجب شده است که شعرا گاهی به « ضرورت » این مصوت را بلند و به صورت ā (-ا)، به کار ببرند ، چنانکه در کلمه ی تافته در مصراع دوم بیت زیر از فرخی:
همیشه تافته بینم سیه دو زلف تو را دلم ز تافتنش تافته شود هموار

در این بیت کلمه ی تافته باید تافتا تلفظ شود تا وزن شعر آسیب نبیند. همچنین است کلمه ی زده در مصراع اوّل بیت زیر از رودکی:
سپید سیم زده بود و درّ و مرجان بود ستاره ی سحری بود و قطره باران بود

ظاهراً لهجه هایی از زبان فارسی وجود داشته اند که این a های پایانی در آنها به ā بدل شده بوده است. وجود بعضی کلمات قرضی فارسی در زبان عربی که a پایانی آنها با الف ضبط شده است نشان از چنین تحولی می دهد. مسعودی ( نیمه ی قرن چهارم هجری ) در التنبیه و الاشراف سه کلمه ی گاهنامه و آئین نامه و خدای نامه را به صورت کهناماه و آئین ناماه و خدای ناماه به کار برده است

در اینجا ابتدا سه کلمه ی گهنامه و آئین نامه و خدای نامه به شکل کهناما و آئین ناما و خدای ناما درآمده که در آنها a به ā بدل شده است، سپس « ه » به آنها افزوده شده است. « ه » پایانی کهناماه و آئین ناماه و خدای ناماه همان های غیر ملفوظ پایان کهنامه و آئین نامه و خدای نامه نیست، بلکه هائی است ملفوظ که در بعضی از کلمات دیگر فارسی مانند خداه، آسیاه، آشناه، چراه، شناه، دیباه، تاه ( یکتاه، همتاه ) که همه به مصوت بلند ā ختم می شوند نیز دیده می شود ، .


این تبدیل را در قرن هشتم در کلمه ی خانه در ترکیبات رکاب خاناه « انبار زین و آلات دیگر اسب »، زردخاناه، « اسلحه خانه »، سلاح خاناه « اسلحه خانه »، شراب خاناه، طبلخاناه « نقاره خانه »، طشت خاناه « خزائن لباسهای خلیفه که در همانجا آنهال را می شستند در صبح الاعشی قلقشندی نیز می بینیم .

امروز نیز در بنادر و جزایر خلیج فارس در منطقه ی بوشهر کلمه ی « شروه » ( دوبیتی ) به صورت شروا و شلوا تلفظ می شود ( رک: احمد حبیبی، « شروه، شعر پرشور جزایر و سواحل خلیج فارس »،
 

بررسی کلمه شرته

کلمه ی شَرتا نیز طبق همین قاعده از کلمه ی شَرتَه مشتق شده و مصوت ā در آن اصلی نیست. این صورت، اگر در زبان عربی پیدا نشده باشد، باید از لهجه هایی گرفته شده باشد که در آنها a پایانی گرایش به ā داشته و یا اصلاً به ā بدل شده بوده است.از قضا در شعر زیر از سعدی این کلمه، با تلفظ شرطا ( شرتا ) به کار رفته است:
با طبع ملولت چه کند دل که نسازد شرطه همه وقتی نبود لایق کشتی

از میان فرهنگهای فارسی ظاهراً نخستین فرهنگی که این کلمه را به فتح شین ضبط کرده شرف نامه ی مُنْیَری است. این فرهنگ هنوز به چاپ نرسیده است، امّا مطالب آن در فرهنگهای بعدی نقل شده است. مؤید الفضلا که قول صاحب شرفنامه را نقل کرده می نویسد: « شرطه به ضم، پیشانی، و علامت و باد را که شرطه می گویند بدین [ جهت است ] که علامت دور شدن طوفان جهاز است، زیرا چه در دریا چون ابر متراکم شود از دریا شور برمی آید و زلزله می افتد، جهاز در معرض تلف می گردد و این حالت را طوفان می نامند؛ بعده چون باد می خیزد آن ابر را می راند، طوفان دور می شود و بعده جهاز روان می شود. این باد را باد شرطه می نامند و در شرفنامه می گوید شرطه بالفتح.

از امیر شهاب الدین حکیم مصحح است که باد موافق را گویند ». پس از شرفنامه، سروری در مجمع الفرس که در سال 1028 تألیف شده نیز این کلمه را به فتح شین ضبط کرده است. به نوشته ی این فرهنگ « شرطه [ به فتح شین ] یعنی باد موافق و بعضی بادی را گویند که مزیل طوفان باشد. مثالش حافظ شیراز فرماید: کشتی شکستگانیم... و این بیت مؤید معنی اوّل است ». پس از سروری فرهنگ دیگری که این کلمه را به فتح آورده شمس اللغات است که در سال 1219 تألیف شده است.
 

بررسی کلمه شرطه

مؤلف غیاث اللغات ( تألیف شده در سال 1242 ) شرطه را شُرط ( به ضم شین ) ضبط کرده و اصل معنی آن را نشان و علامت دانسته و توجیه تسمیه ی این باد با این لفظ را چنین ذکر کرده است: « باد موافق را که باد شرطه گویند از همین جهت است که علامت روان شدن جهاز و دور شدن طوفان است. از مدار و رشیدی و لطائف و سراج اللغات، و صاحب تاریخ ولایت نامه که به شهر لندن، دارالسلطنت انگریز رفته بود چنین نوشته که باد شرط باد نرم است، چون نسیم موافق که بعد فروشدن طوفان وزیدن گیرد ».


معلوم نیست مؤلف غیاث شرط را از کجا آورده است. شاید در سروده های بعضی از شعرای فارسی سرای هند چنین تلفظی به کار رفته است.
فرهنگهای جهانگیری، رشیدی، برهان قاطع، بهار عجم و هفت قلزم این کلمه را نیاورده اند و معلوم نیست مرحوم قزوینی چگونه نوشته است: « اینکه در بعضی فرهنگهای بسیار متأخر مانند برهان قاطع و فرهنگ رشیدی و غیاث اللغات و فرهنگ نظام ذکری از آن [ = باد شرطه ] آمده و به باد موافق و باد مراد تفسیر شده بدون شک از روی همان اشعار سعدی و حافظ است »

سایر فرهنگها مانند فرهنگ نفیسی، فرهنگ نظام، آنندراج و فرهنگ فارسی به انگلیسی استینگاس کلمه را به ضم اوّل آورده اند. ظاهراً تبدیل شَرته ( یا شَرطه ) به شُرطه خلط این کلمه با شُرطه ی عربی به معنی پلیس بوده است.

در پایان نکته ای نیز درباره ی معنای شرطه باید گفت. چنانکه دیده شد بعضی از فرهنگ نویسان شرطه را به باد برطرف کننده ی طوفان معنی کرده اند ( سروری ) و بعضی دیگر به بادی که ابرها را می راند ( مؤید الفضلا )، امّا بیشتر آنان آن را باد موافق کشتی دانسته اند. سعدی در شعر زیر، چنانکه قزوینی هم دریافته ، شرطه را به معنی مطلق باد به کار برده است:
با طبع ملولت چه کند دل که نسازد شرطه همه وقتی نبود لایق کشتی

بعضی نیز معنی آن را باد نرم و نسیم دانسته اند

تردیدی نیست که با توجه به شعر سعدی شرطه نمی تواند به معنی باد موافق باشد. شاید معنی نسیم و باد ملایم نیز برای این کلمه معنای دقیقی نباشد. احتمالاً معنای « باد نسبتاً ملایم » که می تواند کشتی را به سویی به حرکت درآورد – خواه در جهت موافق و خواه در جهت مخالف – معنای دقیق تری برای این کلمه باشد. معنی طوفان ( strom ) که توماس برای کلمه ی کُمزاری شرتغ ذکر کرده عجیب است. شاید بتوان گفت که « باد نسبتاً ملایم » در این گویش به « تند باد و طوفان » تحول یافته است.
 

سخن آخر

در این مقاله نشان داده شد که شَرته کلمه ای است که لااقل از دوره ی ساسانی در زبان پهلوی به کار می رفته است. امّا اینکه این کلمه ایرانی است یا از زبانهای دیگر گرفته شده است، برای نگارنده روشن نیست. توجیه فرهنگ نویسان برای مشتق دانستن آن از شرطه ی عربی فاقد اساس علمی است.
 

پی نوشت ها :

1. نشر دانش، سال شانزدهم، ش 1، بهار 1378، ص 51-48.
2. قزوینی عبارت این متن را که حاوی کلمه ی مزبور است از جلد چهارم مجموعه ی جغرافی نویسان عرب، تألیف دخویه که شامل توضیحاتی درباره ی مشکلات مسالک الممالک اصطخری، صورة الارض ابن حوقل و احسن التقاسیم مقدسی است نقل کرده است. حکایة ابی القاسم در سال 1902 به کوشش آدام متز در هایدلبرگ آلمان به چاپ رسیده و مؤلف آن ابومطهر ازدی است که در نیمه ی پنجم هجری زندگی می کرده است. برای اطلاعات بیشتر درباره ی این متن و تحلیل مطالب آن، رک: آ. آذرنوش، 1373، ص 266-256.
3. زمان مهاجرت کمزاریها به محل کنونی خود معلوم نیست، امّا وجود واژه های ترکی آقچه به معنی « طلا » و قِزان به معنی « دیگ » ( مشتق از قزغان و قازغان ترکی ) و وجود کلمه ی خیلی به معنی « بسیار » نشان می دهد که این مهاجرت باید احتمالاً در حدود قرن پنجم و ششم یا مدتی قبل یا بعد از آن صورت گرفته باشد، زیرا کلمه ی خیلی اوّل بار در شعر زیر از ویس و رامین به کار رفته است:
بسی گاه است خیلی روزگار است
که نادانیت بر ما آشکار است
ویس و رامین، چاپ مینوی، ص 51
کمزاریها ظاهراً بعد از مهاجرت به عمان دیگر با ایرانیانِ داخلِ فلات آنچنان تماسی نداشته اند که زبانشان تحت تأثیر زبان فارسی یا گویشهای ایرانی قرار گیرد.
4. البته بعضی استثناها، مانند کلمات سوگ، ریگ، دیگ، رگ، سگ و غیره نیز وجود دارد.
5. باید توجه داشت که در فارسی قدیم تفاوت میان a و ā فقط در کشش بوده است. به این معنی که ā از نظر کشش تقریباً دو برابر a بوده است. مثلاً اگر کلمه ی بد بلندتر از حد معمول تلفظ می شده به باد تبدیل می شده است. امروز تفاوت میان a و ā ( فتحه و الف ) اساساً در جایگاه تلفظ آنها است.
6. البته مصوتهای کوتاه o، a و e در کلمات تو، دو، نه، که، چه نیز می توانند به ضرورت بلند تلفظ شوند؛ امّا باید توجه داشت که این مصوتها در کلمات مزبور در اصل بلند بوده اند و تلفظ اصلی این کلمات، به ویژه در زبان پهلوی tō، dō، kē و čē بده است. کسره ی اضافه نیز که در شعر گاهی به ضرورت به شکل ī تلفظ می شود در اصل ( در زبان پهلوی ) بلند بوده و آثار این تلفظ هنوز در لهجه ی مردم اصفهان باقی است. اینک مثالهایی که در آنها مصوت کلمات فوق به صورت کشیسده تلفظ می شود:
چو از تو بود کژّی و بیرهی
گناه از چه بر چرخ گردان نهی
( اسدی )
دو بدین چنگ و دو بدان چنگال
یک به دندان چو شیر غرّانا
( عبید )
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگر نه طبیب هست
( حافظ )
کَه کِه باشد که بپوشد روی آب
طین که باشد کو بپوشد آفتاب
( مولوی )
چه دینار و چه سنگ زیر زمی
هر آنگه کزو نایدت خرّمی
( ابوشکور )
مثال برای کشش کسره ی اضافه:
شبِ تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
کجا دانند حالِ ما سبکباران ساحلها
( حافظ )
آثار تلفظ قدیم کلمات که، چه و نه در کلمات کیست، چیست و نیست و در دو کلمه ی گفتاری کی ( = که ) و چی ( = چه ) هنوز دیده می شود. سه کلمه ی فوق در قدیم به شکل kēst، čēst و nēst تلفظ می شده اند.
زمانی که کلمات مورد بحث با مصوت بلند به کار می رفته اند شعرا آنها را با مصوت بلند به کار می برده اند. این وضع بی شک مربوط به قبل از قرن سوم هجری است؛ امّا هنگامی که در این کلمات تحول پیش آمده و مصوت بلند آنها به مصوت کوتاه بدل شده و این تحول به پایان رسیده است، گویندگان تلفظ جدید آنها را اختیار کرده اند. در این دوره هر کجا ضرورت وزن اقتضا می کرده شعرا به تبع استعمال دوره ی قبل کماکان از تلفظ قدیم این کلمات استفاده می کرده اند.
7. علت تبدیل کلمات هم، سر و خم به هام، سار و خام در خامیازه نیز ظاهراً همین کشش a است.
8. در فرهنگ رشیدی، چاپ تهران، کتابفروشی بارانی، 1338، این کلمه نیامده است.

کتابنامه :
آذرنوش، آذرتاش، 1373، « ابومطهر ازدی »، در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 266-256.
رجائی احمدعلی، 1363، فرهنگ لغات قرآن خطی آستان قدس رضوی، ش 4، تهران، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
سجّادی، صادق، 1377 ( 1378 )، « نگاهی به برخی واژه های فارسی رایج در مصر و شام به روزگار ممالیک »، در نامه ی فرهنگستان، ش 14، ص 49-42.
صادقی، علی اشرف، [ 1357 ]، تکوین زبان فارسی، تهران، دانشگاه آزاد ایران.
قزوینی، محمّد، 1326، « باد شرطه »، یادگار، س 4، ش 2-1، ص 68-63.
مسعودی، علی بن حسین، 1894، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، افست کتابفروشی خیاط بیروت از روی چاپ لیدن.
Skjærvø, P. O., 1989 ‘‘Languages of southeast Iran’’, in R. Schmitt (ed.), Compendium Linguarum Iranicarum, Wiesbaden, Ludwig Reichert, pp. 363-399.
Thomas, B., ‘‘The Kumzari dialect of the Shihuh tribe, Arabia, and a vocabulary’’, Journal of Royal Asiatic Society, 1930, pp. 785-854.

 

منبع مقاله :

صادقی، دکتر علی اشرف؛ (1380)، مسائل تاریخی زبان فارسی ( مجموعه ی مقالات )، تهران: سخن، اول