زبان تفسير قرآن پاک
آنچه در این گفتار از نظر می گذرد بررسی کوتاهی است که در زبان تفسیر قرآن پاک (1) به عمل آمده است. مؤلف این کتاب معلوم نیست اما از خصوصیات زبانی آن می توان آن را به قرن پنجم و احتمالاً به نیمه ی دوم آن منسوب کرد. این بررسی فقط جنبه ی زبان شناختی دارد و به رسم الخط کتاب تا آن حدّ اشاره می شود که روشن کننده ی خصوصیات زبانی است. سبک کتاب نیز به هیچ وجه مورد توجه قرار نگرفته است. این کتاب به فارسی کهنه (2) است. در این گفتار تنها آنچه با فارسی قدیم و فارسی امروز فرق دارد یا ممکن است فرق داشته باشد و به همین جهت ممیّز فارسی این دوره از سایر دوره ها است شرح داده شده است. نکاتی که به نظر می رسد معرف تلفظ زبان فارسی در این عهد باشد، با شرح بیشتری آمده است. بعضی مطالب نیز که سرآغاز پیدایش صورتهایی در فارسی امروز است بررسی شده است. در شرح مطالب همان طوری که مرسوم است ابتدا به واج شناسی و سپس به صرف و نحو پرداخته ام. (3)
مصوتها
یاء مجهول /ē/ اکثراً با یک الف مدّی کوتاه در بالای ی نشان داده شده است: یکچندی 12/1 (4) بیامدی 15/1، می درنیابیم 23/5، نِبی 21/24؛ بعضی کلمات عربی نیز با این علامت مشخص شده است: بلی 5/14، 18/36 ( balē که امروز به صورت bali نوشته می شود اما به صورت bale تلفظ می شود )؛ ( اما در جملات عربی با الف کوتاه مشخص نشده 15/15 )، فدی 2/23، دعوی 13/27، ولی ( و دوست ما ) 7/31، موسی 1/34. ( یکی در معنی یگانگی در 12/77 به غلط با یاء مجهول نوشته شده است ).واو مجهول /ō/ به ندرت با الف کوتاه نشان داده شده و معلوم نیست کاتب که یاء مجهول را در اکثر موارد مشخص کرده، چرا واو مجهول را مشخص نکرده است: روی ( فلز معروف ) 1/11، رود 19/13، گونه 11/63، نیوش 26/47، روزی 8/71.
گروه a+w و a+y که در فارسی امروز وجود ندارد در چند مورد دیده می شود: جَو ( شعیر ) 1/14، 13، رَو ( امر از رفتن ) 19/46، پیش رَو 3/67، 7/12، کَی ( چه وقت ) 25/32، بَیدخت (5) ( ستاره ی زهره ) 8/438/43، مَی ( باده ) 16/45، 20/91 پَی 6/48، 11/67، 4/69، وَی 13/35، مَیل 8/45. روی کلمه ی نو ( تازه ) نیز فتحه گذاشته شده 9/62، اما حمزه ی اصفهانی آنجا که از واو مجهول ( به قول او حرفی که به واو شبیه است ) صحبت می کند کلمات نو و بو ( رائحه ) را مثال می آورد. (6)
صامت ها
از میان صامت هایی که در فارسی امروز دیده نمی شود یکی xv یا « واو معدوله » است. کاتب آن را، برخلاف بعضی کتّاب قرون بعد، با هیچ علامتی مشخص نکرده که بتوان به تلفظ آن پی برد، ولی تردیدی نیست که این تلفظ در آن زمان و تا قرنها بعد از آن در زبان فارسی وجود داشته است. کلمه ی دشوار 17/4، 19/19 در چند مورد به صورت دشخوار آمده است 4/5، 17/86، 19. تردید نیست که صورت دشوار مربوط است به یک تحول قدیم تر یا یک تحول گویشی.فاء اعجمی (#ف). دیگر صامتی است که به صورت #ف نشان داده شده است. این تلفظ در اصل یک سایشیِ دولبیِ واکدار (β) (7) و نزد قدما به فاء اعجمی معروف بوده اما بعدها به v بدل شده است. فاء اعجمی مسلماً در اصل واج مستقلی نبوده و ظاهر شدن آن منوط به بعد از مصوت بوده است، اما بعدها با عوض شدن بافت به صورت واج درآمده است. به عبارت دیگر، # ف گونه ای از ب است بعد از مصوت. نظیر آن ذ است که گونه ی د است بعد از مصوت. مثالهایی که در این کتاب آمده این نظر را تأیید می کند (8):
#افزاید 18/5، نیفگنده اند 4/6، افگند 19/22، 3/23، 4/59، 12/74، افگنم 2/38، افگنند 6/42، نیفگنیم 12/80، افگندند 12/80، افزاشتند 7/73. کلمه ی فام در بی فامی 14/17 در اصل افام بوده است. همچنین کلمه ی فزونی که ابن سینا نقل می کند (9) در اصل افزونی بوده است. حمزه ی اصفهانی کلمات شب و لب را نیز با این تلفظ ذکر می کند (10)، اما نگارنده تاکنون این کلمات را در متون فارسی با فاء اعجمی ندیده است. در این کتاب شبی 15/38 و شباروز 6/37 با ب آمده است؛ صورتهای شو و لو در بعضی گویش های فارسی دنباله ی تلفظ مورد اشاره ی حمزه است. حمزه در شرحی که بر فارسیات ابونواس نوشته شب را به صورت شف ( شف اکلهرزان ) آورده است ( رک: مجله ی دانشکده ی ادبیات، 3/1، ص 68، 73 ). اما شگفت انگیز است که، غیر از مثالهای مذکور، در سایر مواردی که انتظار ظهور این تلفظ می رود به هیچ وجه آن را نمی یابیم. کلیه ی مؤلفانی که از حروف زبان فارسی صحبت کرده اند، فای اعجمی را ذکر کرده و گاهی مثالهایی به شاهد آورده اند که در کتب همزمان آنها با املای کنونی نوشته شده است نه با فاء سه نقطه. ابن مهنّا (11) که در قرن هشتم زندگی می کرده است برای #ف کلمات آفتاب و افزون را مثال می آورد که تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد در کتب عهد او این کلمات با فاء یک نقطه ثبت شده اند. قبل از او بدیع الزمان نطنزی در دستور اللغه #ف را از حروف خاص فارسی دانسته است (12). خواجه نصیر نیز در معیار الاشعار #ف را ذکر کرده است (13).
ذال های معجمه اغلب به صورت دال مهمله نوشته شده است، اما در برخی موارد نیز به صورت ذال ثبت شده است. آیا این دوگانگی را باید به کاتب نسبت داد یا به تحول زبان ؟ بیشتر به نظر می رسد که تلفظ ذال در زمان تألیف کتاب در حال از بین رفتن بوده است، زیرا کاتب کتاب را با دقت رونویس کرده است به نحوی که اغلاط قسمت های فارسی آن بسیار کم است. می دانیم که شمس قیس می گوید: « در زبان اهل غزنین و بلخ و ماوراءالنهر ذال معجمه نیست و جمله دالات مهمله در لفظ آرند » (14) و از طرف دیگر انتساب این تفسیر به شرق ایران مسلم است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که تحول ذال به دال در شرق ایران از قرن پنجم و یا کمی قبل از آن شروع شده و در زمان تألیف المعجم ( اول قرن هفتم ) پایان یافته بوده است.
بد نیست خاطر نشان شود که در این کتاب مشتقّات بودن و شدن ( خصوصاً باشد ) بیشتر از سایر کلمات با ذال معجمه نوشته شده است. پذیرفتن، گذشتن و گذار در کلیه ی موارد با دال مهمله آمده است. یهودا 17/22 و جهود 2/14 با ذال معجمه ضبط شده است.
التقاء دو مصوت
وقتی که دو ā پشت سر هم آمده، صامت همزه به عنوان میانجی در میان آنها فاصله شده است: ترساآن 16/23، 19، 12/55، 16، 17، 18 و غیره، پارساآن 7/67، داناآن 18/12، اما میان ā و ī یک ی اضافه شده است: گوایی 11/12، 13، 9/83، 10/58، 16، 18، 21، 25، 1/86 و غیره ( مشتق از گوا 15/58، 24 )، پادشایی 20/51 ( در مقابل پادشاهی 18/51 )، پارسایی 10/36، فرمانهایی که... 4/66 ( ممکن است ی دوم در اینجا ē باشد )، جدایی 2/43.میان ā و ī ( کسره ی اضافه ) ی فاصله شده و ی به صورت #ی ( یاء ابتر با دو نقطه زیرِ آن ) نشان داده شده: بها#ی او 21/61، آبادانیها#ی 16/68؛ اما: پاشنای 23/68، 25. کلمه ی مسایل عیناً به همین صورت نوشته شده است: 23/61.
دو ī یا یک ī و یک ē بدون فاصله پشت سر هم آمده است: بودیی ( اگر تو بودیی... ) 3/24، نیکویی nēkō-ī-ē 3/26، 22/53.
بین ū و i در خط چیزی فاصله نشده: آرزو عرش 8/72.
بین ō و ī گاهی یک ی فاصله شده: نیکوییها 19/53، 19/83، 19/92، 20. اما نیکوی 20/83.
میان u و ī چیزی نیامده: توی tu-ī 3/75، 14.
میان a و ā با i ظاهراً ی فاصله شده: خانه #ی کعبه 20/58، مسجدها#ی مرا 1/59، اما میان a و ē چیزی نیامده: ( اینرا ) قصه #ی است 19/58، گوساله #ی
مطالبی که درباره ی التقاء دو مصوت در فوق ذکر شد به هیچ وجه قطعی نیست، به این معنی که ممکن است خط کاملاً تلفظ و واقعیت زبانی را منعکس نکرده باشد. دوگانگی و گاهی چندگانگی که در بعضی موارد دیده می شود می تواند مؤیّد این نظر باشد.
تخفیف
منظور از تخفیف کوتاه شدن مصوت بلند است. تخفیف در کلمات زیر دیده می شود: آگاه ← آگه: آگهست و آگاهی دارد 5/13-4، پای واه 6/20 ← پای وه 14/19، 22، 3/20، راه 14/53 ← ره 25/3، دیه 19/20 ← ده 12/3، خوابانیدن ← خوابنیدن 8/69، مندیش 15/92 ( مخفّف ma-(y)-andēš ). مثال دیگر: وَ از ← وَز ( مکرراً ). تلفظ این کلمه ممکن است v-az ( یا va-z ) یا احتمالاً u-az بوده باشد.جوش خوردگی
این پدیده که در زبان شناسی به sandhi معروف است و ما آن را به جوش خوردگی برگردانیده ایم، عبارت است از ادغام واج یا حرف آخر یک کلمه در واج یا حرف اول کلمه ی بعد وقتی که آن دو کاملاً یا تقریباً از یک جنس باشند. شرط پدید آمدن این حالت آن است که دو کلمه با هم در ارتباط نزدیک باشند و به همین جهت جوش خوردگی در مورد دو جزء کلمات مرکب بیشتر پیش می آید: بدتر ← بتر 9/48، 23/50، 24، بَتَری 26/50، 3/51. در اینجا د آخر کلمه ی بد واک خود را از دست داده و با ت کلمه ی تر همگون شده، اما در آن ادغام نشده، بلکه حذف شده است زیرا در نسخه روی هیچ یک از مثالها تشدید به چشم نمی خورد. این احتمال نیز هست که دو واج در هم ادغام شده اند و تخفیف بعدها صورت گرفته است. شاید وجه اخیر بهتر باشد. مثال دیگر: جوان مرد ← جوامرد 23/6، 16/7، 11/8. در اینجا ن کلمه ی جوان که غنّه ی دندانی است با م کلمه ی مرد که غنّه ی دولبی است همگون شده است.همگونی
همگونی عبارت است از همسان شدن دو واج نزدیک به هم از بعضی جهات، تحت شرایطی خاص. تبدیل کلمه ی بدتر به بتر طبق همین قانون صورت گرفته است. مثالهای دیگر:سبک در 24/44 به صورت سُبُک نوشته شده است. در اینجا تحت تأثیر u، هجای دوم کلمه، a در هجای اول به u بدل شده است: subuk. کلمه ی برادر در چند مورد به صورت بدادر آمده است 20/12، 1/76، 5. در اینجا نیز تحت تأثیر د هجای سوم، ر هجای دوم به د بدل شده است ( البته در مرحله ی قدیم تر زبان ر به ذ بدل شده بوده است (15)). در کلمه ی فریماندن 21/37 که اشتقاقاً باید فریباندن باشد، نیز ظاهراً ب هجای سوم تحت تأثیر ن همان هجا به م بدل شده است.
حذف
در کلمه ی مسله که دوبار در این کتاب به کار رفته، همزه حذف شده است: 15/39، 24/86. در کلمه ی شارستان، دمشِ ( aspiration ) ه از میان رفته ولی در عوض مصوت a قبل از آن امتداد پیدا کرده است: 6/1، 4/2، 19، 20، 24، 5/31. در کلمه ی آرَد 7/31 یک هجا یعنی va از میان دو مصوت ā و a افتاده است. نیارد 5/31 و آرید 5/5 نیز مشمول همین تحول شده اند.غ در کلمات پیغام 14/85، 17، 26 و پیغامبر 8/25، 18/30 قبل از مصوت ā حذف شده: پیام 13/85، پیامبر 6/29، 23/48، 26/26، 26/75 و غیره (16).
i در پیشوند فعلی به، وقتی که با فعل ایستادن ( ایستدی 26/69-25 ) همراه آمده حذف شده است: بیستادی 2/71، 8/74.
بعض نکات دیگر
س در کلمه ی کاسکی 12/2، 7/64 معادل ش است در متون دیگر فارسی کهنه و قدیم.ب در باژبان 18/21 در عرض و در باژوان 3/21 آمده است. ایضاً در کلمه ی نبشتن 15/9 در مقابل نوشتن در فارسی قدیم و امروز، و رک: 23/13، 11/14. ل در دیوال 24/1، 2/2، 18/34، 21/71، 7/73 معادل ر است در متون دیگر.
ر در کلمه ی نبرّند با تشدید نوشته شده است: 20/61، 21، 22، 23، 8/48. اما در مصدر آن تشدید دیده نمی شود: 24/61، 5.
دو صورت فرستادن و فرستیدن در عرض هم به کار رفته اند: فرستیدیم 10/20، 23/63، 24، 26، فرستیده 19/23، فرستید 11/41، 12، 26/49، بفرستید 24/37، فرستاد 4/43، بفرستاد 19/31، فرستاده 5/55، فرستادن 4/49، فرستاده است 16/25، فرستادیم 12/31، فرستاد خواهی 3/25.
کلمه ی افسوس گاهی با مصوت میانجی ( anaptictic ) آمده یعنی به صورت فسوس 9/3، 18/4، 19/84 و گالهی با مصوت آغازی prothetic یعنی به صورت افسوس 21/4.
حرف اضافه ی به در کلیه ی موارد با پ نوشته و گاهی روی پ فتحه گذاشته شده است (17).
-مند و ومند در کار هم آمده است: دانشمند 12/13، 8/14، دانشومند 20/11، 12/12. ژ در کلمه ی دوژخ ( مکرراً ) معادل ز است در متون دیگر. ā دوم در کلمه ی پاشنا معادل است با a در متون دیگر.
ē در کلمه ی فریشته ( مکرراً ) معادل است با i در سایر متون این عهد.
خصوصیات صرفی و نحوی این کتاب به قرار زیر است:
اسم و ضمیر
جمعهای عربی گاهی از نو با –ها جمع بسته شده اند: شرایطها 5/17، کتبها 22/18، 6/41 ( در مقابل کتب 12/41 و کتابها 23/13، 13/90 )، معجزاتها 26/27-25، 2/28، عجایبها 10/52، مسایلها 23/61، مناسکها 24/71 ( در مقابل مناسک 25/71 ).خلق با –ان جمع بسته شده: خلقان 14/42 ( قس: مردمان 2/21 ) ایضاً حواری با –ان آمده: حواریان 25/22، 2/23، ایضاً شوی 11/39. پدر و مادر به صورت پدرگان و مادرگان جمع بسته شده اند: فرزند گروهی په پدرگان ماند و گروهی په مادرگان 25/30. ماه در جمع به صورت مایگان درآمده است (18): هفده مایگان 9/50، 5/84، 18، 4/86. به جای پیشینیان فارسی امروز، پیشینگان به کار رفته (12/63، 13).
معرّف نکره گاهی به صورت یکی... ی آمده: یکی نشانی 1/63، خویشتن را یکی عقابی ساخت 15/7 و گاهی به صورت یکی: یکی مسجد بود 22/3 و گاهی به صورت –ی: شبی از شبها 25/1.
یای معرفه نیز به کار رفته است: آن شارستانهایی که در پس آن شهر بود... 25/2-24، ان مقداری که 1/15، بیست رحمت مر مجاورانی را که گرد بر گرد کعبه اندر مسجد بودند 18/70 و رک: 4/66، اما:... آن دردها و رنجها که در دوژخ بینند 4/20.
را
را در این کتاب گاهی با مر ( مفعول صریح و غیر صریح و جز آن ) همراه است اما در اکثر موارد مر نیامده و در یکی دو مورد تنها مر استعمال شده و را نیامده است. در این مورد اخیر بی شک نشان دادن نقش مفعول به عهده ی مر گذاشته شده است. را با مفعول صریح معرفه:عیسی را کشتیم 23/22، نپساید ما را آتش دوژخ 26/14، نگذاشت که مر او را بکشتی 14/31، مردمان آن ره را بگرفتند 25/3، اما: این سی خصلت ابراهیم بجای آورد 17/66-16، این پیشتر یاد کرد و آن را پستر 17/9، پاشنای این در بباید گردانیدن 23/68، نخواستند که آن بخرند 14/9-13.
با مفعول صریح نکره
کافر را وابشاوانم اندر آن جهان په پای واهی دردناک 15/71-14، ماهی را په پشت واره په کناره ی دریا آوردی 15/38-14، در مقابل: آن زنکان که ریسمانها گره کنند و اندر آن می دمند... 5/46.با مفعول غیر صریح
مر ابراهیم را گفت 7/68، بیاموختند مر مردمان جهودان را جادویها و مشعبذیها 18/41-17، خواهی که خدای تعالی مرا فرمان دهدی تا... نماز کنیمی 11/84.مفعول صریح با مصدر
نفی کردن از شهرها مر دشمنان خویش را 4/54، چیزی را عام یاد کردن... و چیزی خاص یاد کردن 16/61، همه ی دزدان را دست بریدن 19/61-18، سنگسار کردن مر زانیان را 15/50-14، در مقابل: بچه های ایشان اسیر و برده بردن 19/67، چیزی خاص یاد کردن 16/61.مفعول صریح با اسم فاعل
این هر دو گروه کتاب خدای عزوجل را خواننده اند 7/57، آموزنده مر نیکان را نیکیها 1/67، مر دنیا را دوست دارنده باشد 8/67.را به معنی « برای » ( مالکیت و تعلق و وابستگی ) و « به »:
اگر این زن مرا بودی شایستی 11/43-10، واجب شدن نماز را سه شرط است 12/17، ابراهیم را از هاجر اسمعیل بیامد 6/68، این خلعت من ترا است 13/34، بگیر این هدیه ی خدای عزوجل مر ترا 3/35. نزدیک به همین معنی است معنی آن در گروهِ از بهر... را: از بهر نماز را 23/91، از بهر اظهار عدل را 15/85، از بهر آنکسها را 13/70 و غیره.
در مثال زیر را درست به معنی « بر » و در کنار آن به کار رفته است: حرام بود بر شما یعنی باز زد کرده شما را 7/19.
را برای فک اضافه نیز به کار رفته است یعنی برای رساندن رابطه بین دو عنصر ( کلمه ). در مثال زیر با این که را برای ربط مضاف به مضاف الیه به کار رفته ضمیر وی نیز استعمال شده است: پیغمبر آخرالزمان را خواب وی 18/30.
گاهی مفعولی که با را آمده با ضمیر متصلی که معادل مفعول + را است هر دو در یک جمله استعمال شده است: یعقوب فرزندان را اندرز کرد په دین جهودیشان یا دین حنیفی 4/78، 7.
تکرار را در یک نقش، خصوصاً بعد از حرف اضافه و مدخول آن: جز وی را کسی را نشاید 26/61.
برخلاف فارسی امروز، را در دو نقش مختلف، مفعول صریح و غیر صریح، در یک جمله استعمال شده: فرستیدیم ترا مر گرویدگان را 26/63، و په زلیفن کردن فرستیدیم مر ترا مر ناگرویدگان را په دوزخ 1/64.
مر بدون را
مر ایشان ملامت کردندی 18/12، کیست که ناخواهانی کند مر دین ابراهیم 22/76-21 در مقابل: تا جاهلی نباشد... مر دین ابراهیم را ناخواهی نکند 24/76-23 و کسی که مر دین این کس را ناخواهانی بکند نباشد مگر جاهلی و نادانی 4/77-3. (19)ضمیر سوم شخص مفرد به صورت او، اوی و وی آمده: او 12/31، 14، اوی 6/31، 24، وی 7/31، 16.
--َش فاعلی نیز ظاهراً یک مرتبه به کار رفته است: نمازَش فرموده بودند (؟) 7/74-6.
حروف اضافه
حروف اضافه برای نمایاندن نقش بعضی عناصر و اجزاء جمله و رابطه ی آنها با هسته ی مرکزی جمله به کار می روند و به این جهت بعضی زبان شناسان آنها را نقش نما نامیده اند، ولی ما برای سهولت کار، آنها را ذیل مبحث اسم و ضمیر و جزء مخصص های آنها آوردیم. حروف اضافه ی بسیطی که در این کتاب به کار رفته اند مطلب قابل بحثی ندارد. نکته ی قابل ذکر حذف په است که در فارسی امروز بسیار شایع است، اما در این کتاب یک بار دیده شد: شکار رفته است 20/68 در مقابل: په شکار رفته است 19/68.نکته ی دیگر تناوب ( alternation ) از است با –ِ ( کسره ی اضافه ): شنونده ی گفتارهای ما و داننده از نیّت های ما 4/75، جواب از این آن است 23/50. بیشتر از ایشان 9/60.
در حروف اضافه ی گروهی که از په یا از و یک اسم م –ِ ساخته شده اند، اغلب په و از حذف شده اند: از بهرِ 19/37، 22، 24 و غیره اما: بهرِ 25/37، 26 و غیره. پسویِ 24/75، 26، 2/88، 2/80، اما: سویِ 24/75، 25، 7/79، 5/84، 1/80، 6. حرف اضافه ی دیگری که در این کتاب به کار رفته براستایِ به معنی « نسبت به » می باشد 14/16، 20/92.
کلمه ی اینجا وقتی متمم فعل یعنی قید مکان است گاهی بدون په و گاهی با آن به کار رفته است: تا اینجا رسید که جای خانه است 3/73-2، تا پدینجا رسید که اکنون خانه ی کعبه است 13/73.
فعل
در خصوص فعل نکات زیر قابل ذکر است:به جای شدن گاهی آمدن در ساختمان فعل مجهول به کار رفته است: این شغل از پیش دل تو برگرفته آید 2/81-1، آن زلّت موجود آمد 19/34، اما در اکثر موارد شدن به کار رفته است: و شما اندرین برده شوید 1/13، واجب شدن نماز را سه شرط است 12/17.
صفت مفعولی بعضی از افعال متعدی بی قاعده ( افعالی که ماضی آنها با الحاق – ید به ماده ی مضارع ساخته نشده است ) با فعل کردن یا گردانیدن همراه آمده و به جای صورت بسیط فعل به کار رفته است: و مر شما را پدین برده گردانند 23/12، پارسی حجت بهانه ی بود که خصم را برده ( در اصل پرده ) گرداند 4/92، و آن چنان باشد که این فرزند مر مادر را شناخته کرده باشد 16/40، یاد کن پیش امّتان خود حدیث ابراهیم علیه السلام که چون آزموده کرد خداوند تعالی مرو را 3/66-2.
اگر فعل متعدی نباشد به جای کردن و گردانیدن، شدن و گردیدن به کار رفته است: مردی... مرده شد 13/6، واوی مرده شد، تابوتی ساختند او را از سنگ 20/20، هرکه از شما مرده گردد... 21/49. (20)
وقتی فکر کسی در جمله نقل شده، به طور مستقیم نقل شده است، یعنی ضمیر و شخص فعل اول شخص مفرد یا جمع است همان طوری که در ذهن فکر کننده قرار دارد: پنداشتند که عیسی را کشتیم و بردار کردیم ( = کشتند و بر دار کردند ) 23/22، پنداشتند که عیسی را بردار کردیم 5/23-4 ( امروز در فارسی فکر به طور غیر مستقیم نقل می شود، یعنی ضمیر فعل آن با ضمیر فعلی که به معنی پنداشتن و خیال کردن و جز آن است مطابقت می کند: « پنداشتی که او را کشتی »، ولی قول دیگری به طور مستقیم نقل می شود: گفتند می آییم.
در یک مورد بعد از سوم شخص مضارع الِفی اضافه شده که می توان آن را نشانه ای برای امر غایب دانست (21): هرکه از شما مرده گردد و زنان گدارد از پس مرگ خویش وصیهً لازواجهم وصیت کندا مر زنان خویش را 22/49-21.
صیغه ی مستقبل به صورت امروزی آن کم به کار رفته است: اندر آخرالزمان این پیغامبر می پدید خواهد آمد 9/12، چنان نیست که اگر او خود هزار سال بزید که این زندگانی مر او را از عذاب و پای وه خداوند تعالی بخواهد رهانید یا از دوژخ ایشان را دور خواهد کرد 13/30-11، مردی خواهد بود او را بخت النصر گویند، او مملکت یابد، بیاید و این بیت المقدس را ویران کند و توریت را بسوزد 11/31-10، ترا په بنده ای خواهم داد 22/34.
متعدی افعال آموختن، فریفتن، و نشستن به صورت آموزانیدن 14/76، فریماندن 21/37 و نشاختن 13/46 به کار رفته است.
او /ō/ به معنی « آیا » دو مرتبه به کار رفته است: 18/23، 18/32.
بِِ. که بر سر ماضی و مضارع و امر در می آید در چند مورد به صورت بُُ. ضبط شده است: بُبینیم 19/52، بُباش 17/62، بُبَر 24/8، بُشد 26/38. استعمال بِِ. با استعمال امروزی آن متفاوت است. امروز این جزء، علامت وجه التزامی و فعل امر است، اما در این کتاب چنین استعمالی ندارد. بُِ. با ماضی و مضارع و امر هر سه به کار می رود، اما استعمال آن اجباری نیست. به عبارت دیگر، بِِ. علامت خاص هیچ وجه یا زمانی نیست و در مجموع برای تأکید به کار می رود. بیشتر صورتهایی که با بِِ. استعمال شده اند، در حکم صورت مؤکدند در مقابل صورتهای بی بِِ. ( خصوصاً در ماضی ).
استعمال بِِ با ماضی
اسمعیل وی را یاری می داد تا پدانجا برسید 6/73، ابراهیم آن حجر از آنجا بستد و په جای خویش بنهاد 9/73، هاجر گفت ما را په که می بگداری 17/73-16، مهر پدری بجنبیدش 21/73، مردمانی بیامدند پسوی پیغامبر 2/87، برفت از پیش او تا په کوه صفا رسید 2/74، ابراهیم علیه السلام برفت 20/73، چون ابراهیم علیه السلام از شام بیامد... 11/73، و آن آب برسید 25/73، دیری بیستاد 8/74-7، چندان کش بایست بخورد 14/74، پس مشک بیاورد 13/74، در مقابلِ: و سکینه را با وی روان کرد... تا اینجا رسید که جای خانه است 3/73-2، تا پدینجا رسید که اکنون خانه ی کعبه است 13/73، چون په کرا رسید نزدیک بود که هاجر و اسماعیل از چشم اوی غایب شوند 21/73-20، چون پدانجا رسیدی حجون و گورستان مکه پدید آید 14/73، چون میان وادی رسید بپویید تا په مرده برآمد 5/74-4. چنان که از این مثالها برمی آید در مورد آن دسته از افعال نظیر رسیدن، رفتن و غیره که حرکت را نشان می دهد، وقتی قید مکان همراه فعل نیست، بیشتر بِِ به کار رفته است، ولی وقتی قید مکان در جمله حاضر است استعمال و عدم استعمال بِِ ظاهراً به یک اندازه است. در فعلهای مرکب نظیر روان کردن نیز بِِ به کار نرفته است.
بِِ با فعل مضارع
بِِ با فعل مضارع گاهی مستقبل را می رساند: این فرزند تو بزرگ خواهد شد و پدر او بیاید و هر دو تن اینجا خانه ای بنا کنند 18/74-17، مریشان را است هرچه کردند و الفغدند، مکافات آن خود بیابند 26/78-25، ایزد تعالی گوایی این امت بپدیرد 21/85. عدم استعمال آن نشانه ی مضارع مطلق است: شرایط منسوخی پدیرد اما ایمان نسخ نپدیرد 24/86، و قرآن را په پارسی نبی گویند 21/24.بعد از افعالی نظیر خواستن، بایستن و جز آن و بعد از برخی پیوندها در جمله ی پیرو فعل مضارع با بِِ همراه است و این سرآغاز استعمال امروزی آن است در این مورد: خواست که تا او را بکشد 14/31، خواست که مرو را بفریماند 21/37، از بیم آنکه مگر آن آب برود... 13/74، آن وقت که این همه بکنی ندانیم گرویم په تو یا خود نه 16/52، خدای خود را بیار تا مرو را معاینه به بینیم 19/52-18، لابد مرا می بباید که بیاموزم 15/46، فرمان این است که مرین هاجر را و پسر را ایدر بگداری و خود بازگردی 16/73-15.
افعال مرکب و افعالی که با پیشوندهایی نظیر بر، باز، فرا و غیره به کار رفته اند، بدون بِِ به کار می روند: فرمان این است که مرین هاجر را و پسر را ایدر بگداری و خود بازگردی 16/73-15.
بِِ با فعل امر
بدار ما را بر توبه های ما و بپدیر از ما عذرهای ما 14/75-13، بپائید بر مسلمانی 26/77، گوید بباش بباشد 17/62، بگیرید و بپدیرید این کتاب را 16/28، بفرست پسوی اهل مکه 24/75. گاهی فعل امر بدون بِِ نیز استعمال شده: رو بر تنور شو 19/46، پیامبری فرست پسوی ایشان 26/75 و غیره.می- همی
صورتی که در این کتاب آمده در اکثر موارد می است نه همی. میان آن و فعل در بیشتر موارد چیزی فاصله نشده ولی در بعضی مثالها ب، ن یا بعضی قیدها و یا مفعول صریح میان آن و فعل درآمده است. به عبارت دیگر می هنوز با فعل جوش نخورده است. در هیچ یک از مثالها می بعد از فعل نیامده است. در این کتاب دو نوع ( ه ) می دیده می شود:1. در اکثریت قریب به اتفاق موارد ( ه ) می استمرار و تکرار و عمل تدریجی را نشان می دهد. در این مورد ( ه ) می، هم با ماضی هم با مضارع و هم با مستقبل می آید ( در هر موردی که عمل فعل یک بار واقع شده این کلمه به کار نرفته است ).
( ه ) می با ماضی
سر می جنبانیدندی 6/2، تا په ایّامی دراز انبیاء و اولیاء علیهم السلام آن را زیارت می کردند و گرد آن طواف می کردند 2/72-1، بالای وی چنان بود که سرش په آسمان می سودی و آواز تسبیح فرشتگان می شنیدی 2/72-1، این زن شب و روز می گریست 18/37-17، ما این مرد را پنهان می دشنام دادیم، اکنون په آشکارا می دهیم 5/48-4.( ه ) می با مضارع
صفت این گاو پوشیده گشت بر ما می درنیابیم 23/5، آن خدای را پرستیم که تو می پرستی 19/78، تو مردگان تازه را می زنده کنی 21/21، په هیچ گونه سخنهای تو اندر دل ما جای می نگیرد 7/24، چنان می خواهید تا از رسول خویش چیزهایی در خواهید 6/52، با ما په چه چیز اندر مناظره همی کنید 20/82، پدان می حجت آرید که می گوئید که... 23/82-22، بر ما په چه حجت می آرید 21/82، و اکنون همی بت پرستند 19/36.( ه ) می با افعال حالت نیز به کار رفته است: می دارد 13/57، می داشتند 12/1، 23، جاوید می باشند 4/16.
می با مستقبل
اندر آخرالزمان این پیغامبر می پدید خواهد آمد 9/12-8.همی با امر
بر اثر من همی آی 10/74-9.در فعل مضارع گاهی ( ه ) می با بِِ همراه است: ما را په که می بگداری 17/73، لابد مرا می بباید 15/46.
در مورد همراه آمدن ( ه ) می و – ی رک: ذیل –ی.
2. در مثال زیر همی صراحتاً در غیر معنی استمرار، بلکه در جهت عکس آن یعنی برای نشان دادن واقع شدن عمل فقط یک بار و شاید به طور ناگهانی ( قس: همی ناگاه در بعضی متون قدیم نظیر اسکندرنامه ) به کار رفته است: پس همی شبی از شبها ایزد تعالی آن قوم را که ماهی گرفته بودند کپیان گردانید 26/1-25. در این مثال به طوری که می بینیم میان همی و فعل فاصله زیاد است و این نیز دلیل دیگری است بر این که همی در این مورد با همی در سایر موارد فرق دارد (22).
-ی (ē)
این پسوند، هم به ماضی ملحق می شود و هم به مضارع.-ی با ماضی
1. در مورد عمل غیر محتمل و غیر واقعی و فرضی به کار می رود: اگر اوی بر حق بودی او را این پیش نیامدی 10/53-9، نوح هیچ پیغام تو په ما نرسانید، اگر رسانیدی ما بگرویدیمی 14/85، اگر این زن مرا بودی شایستی 11/43-10، اگر پجای جبریل پنزدیک تو میکایل آمدی ما بگرویدیمی 4/31.2. بعد از افعالی نظیر نگذاشتن، طاقت نداشتن و جز آن که در فارسی امروز فعل به صورت التزامی به کار می رود و احتمال وقوع عمل آن کم یا هیچ است، فعل ماضی با – ی آمده: نگداشت که مر او را بکشتی 14/31، پیش از این طاقت نداشت که دریافتی 20/62.
بعد از تا نیز گاهی – ی به فعل افزوده شده است: تا په مکه بود هم بر آن سون نمازش فرموده بودند تا فرق بودی میان او و میان کافران مکه 7/84-6، در مقابلِ: ما کسی را بفرستادیم تا او را بکشد 12/31.
بعد از خواستن – ی نیامده ولی در بیشتر مثالها فعل مضارع با بِِ همراه است: خواست که تا او را بکشد 14/31-13، نخواستند که آن گاو را بخرند 12/9، نمی خواست که او خود را بکشد 16/37، اما: خواست که از بهر مادرش آمرزش خواهد 9/64. بعد از این فعل، فعل جمله ی پیرو به صورت ماضی هم آمده است: خواست که پیغامبر این روز که بر سر گور مادر شد 9/64-8.
3. دلالت بر عادت می کند و در این نقش ارزش ( معنی ) آن به ارزش همی و می نزدیک می شود اما با آن خلط نمی شود ( لازار، همان، ص 327 ): و اندر آن دریا ماهی بوده است که آن را زاهده خواندندی و روز شنبد از هر جایی از دریاها ماهیان په زیارت وی آمدندی چنانکه روی آب از ماهی پوشیده گشتی 10/1-8، چون فرزندان را نام نهادی، په نام جهودی علامت کردندی 16/81-15، په روزگار دراز میان اوس و خزرج حربها بودی 22/18-21. در این مورد فعل گاهی با بِِ همراه است: ایزد تعالی هر پیغامبر که بفرستادی اندر هر ایّامی او را فرمان دادی که... 26/32-25.
گاهی در این مورد – ی نیامده است: بعضی از قوم په شب خوردندی و په روز نی خوردند 23/91.
در بعضی مثالها می نیز بر سر فعل درآمده است: آنچ از دانشومندان خویش شنیده بودندی با مؤمنان می گفتندی 13/12-13،سر می جنبانیدندی و په زبان سخون نتوانستندی گفت 6/2.
4. دلالت بر عمل احتمالی می کند که ممکن است واقع شده باشد یا بشود و ممکن است واقع نشده باشد یا نشود (23): و چون باز کسی از ایشان په بند گرفتار شدی و اسیر افتادی او را باز خریدندی و گفتندی خدای عزّوجل اندر توریت ما را چنین فرموده است اگر کسی مریشان را گفتی که چیست اهل دین خود را می باز خرید گفتندی فرمان چنین است و اگر گفتندی پس یک دیگر را چرا می بکشید، گفتندی پس چه کنیم 4/19-1.
5. در پاره ای موارد به نظر می رسد که نقش – ی با هیچ یک از موارد نامبرده منطبق نیست و استعمال آن صرفاً جنبه ی تأکیدی دارد: چون این نادانان په نزد دانا آنِ خود باز آمدندی آن داناآن مر ایشان ملامت کردندی 18/12-17، چون دیوال بلند شد اسمعیل بر مقام بیستادی 22/71-21، در مقابلِ: چون ابراهیم علیه السلام از بناء خانه فارغ شد و فرمان آمد که و اذّن فی الناس بالحج ابراهیم بر این سنگ بیستاد بر آنکه تا آواز دهد 20/69-19.
- ی با مضارع
1. در جملاتی که عمل فعل فرضی و غیر واقعی است، - ی استعمال شده: این جملات ممکن است با اگر شروع شده باشد و ممکن است به صورتی آمده باشد که نوعی معنی شرط در آن است: اگر شما مؤمنیدی این چنین نکنیدی 7/29-6، پهر سونی که بیرون شویی اگر خشکی یا به دریا فولّ وجهک 7/91.گاهی فعل شرط ماضی است اما جواب آن مضارع است: اگر تو پیغامبر بودیی راستی سخونهای تو در دل ما جای گیردی 3/24.
در جملاتی که احتمال وقوع عمل فعل زیاد است یا عمل واقع شده، معمولاً – ی به کار نرفته است: اگر شما را جهود و ترسا عیب می کنند و دین شما را په چیزی می نشمردند صبر کنید 22/57-21، اگر بگویی بگروم په تو 1/31 در مقابلِ: اگر شما مؤمن بودید چرا چندین پیغامبر را بکشتید 15/27.
2. بعد از افعالی چون آرزو بردن، خواستن، گداشتن و غیره، که معمولاً در فارسی امروز فعل جمله ی پیرو به وجه التزامی می آید، فعل ( چه ماضی و چه مضارع ) با – ی همراه است. خواهمی که خدای تعالی مرا فرمان دهدی تا... نماز کنمی 11/84-9. چه باشدی گر ما این را چون قبله سازیمی و امام پیش او ایستدی 26/69-25. در پاره ای موارد فعل با بِِ نیز همراه است: آرزو برد هر یک از ایشان که بزیدی هزار سال 9/30.
3. وقتی که جمله و فعل آن دلالت بر عملی بکند که واقع نشده ولی در ظاهر به نظر می رسد که واقع شده، - ی به کار رفته است: گوئی از رنگ موی وی آفتاب می برخشدی 5/8.
پیوند ( حرف ربط )
اگر: وقتی فعل جمله ی پایه محتمل الوقوع است، فعل جمله ی پایه و پیرو با ب همراه است: اگر پدرم را بکشی من خویشتن را بکشم 13/37، اگر بگویی بگروم په تو 1/31، اما گاهی در این مورد بِِ نیامده است: اگر خواهی که من خرسند شوم بفرمای دیوان را تا پمانند پدرم صورتی کنند 17/35-16.فعل جمله ی پیرو ممکن است مستقبل باشد: چنین نیست اگر او خود هزار سال بزید که این زندگانی مرو را از عذاب و پای وه خداوند تعالی بخواهد رهانید 13/30-11.
وقتی فعل جمله ی پایه واقعیت پیدا کرده، بِِ دیده نمی شود؛ اگر عمل فعل مستمرّ باشد، می نیز می تواند بر سر آن درآید: اگر شما را جهود و ترسا عیب می کنند و دین شما را په چیزی می نشمرند صبر کنید 22/57-21.
اگر به معنیِ « یا » نیز یک بار به کار رفته است: پهر سونی که بیرونی شویی اگر خشکی یا په دریا فولِّ وجهک 7/91.
دو جزءِ اگرچه ( چی ) با فاصله و جدا از هم آمده است: اگر بنده چی معصوم است از پند و اندرز وز امر و نهی خالی نباشد 22/89. (24)
برخی از پیوندهای مرکب که امروز با که ساخته می شوند، در این کتاب با چه ساخته شده اند: ازیراچ ( = زیراکه ) 23/87، 23/25، در مقابلِ: ازیراک 25/25، از آنچ ( = به این علت که ) 23/3، 24/43-23، 6/53، 18، بر آنچ ( = از بهر آنکه، به منظور آنکه ) 21/3. قس: برآنک تا 2/69، اما چه ( = بل که ) 20/27.
در پاره ای موارد دیگر نیز چه در نقش که به کار رفته است: این چه 26/55، 16/90، بدین چه 17/27.
کجا در نقش که: این کافران مکه و جز از ایشان آن کجا بتان را با خداوند عزّوجل انباز گویند 21/48-20.
سایر پیوندها: بی آنک 18/79، 19/12/62، در مقابلِ: بی از آنک 16/27، 4/42، 13/83، 8/62، 10، پیش که ( = پیش از آنکه ) 24/54، ( همراه با می ): تا هم بر آن کار می کنند 9/49.
حال پس از بررسی زبان این کتاب چند کلمه هم راجع به زمان تألیف آن بگوییم. استاد مجتبی مینوی در مقدمه ی چاپ عکسی گفته است که کتاب منسوب به اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است. احتمالاً این نظر درست نباشد. در بالا دیدیم که کلمه ی همی در اکثر موارد به صورت می استعمال شده است، از طرف دیگر اندر در اکثریت قریب به اتّفاق موارد به صورت در استعمال شده است. اگر به معنی « یا » یک مرتبه بیشتر به کار نرفته است. کجا به معنی « که » نیز ظاهراً یک مرتبه بیشتر دیده نمی شود. ایدر یک مرتبه بیشتر به کار نرفته است (15/73). ایدون و صورتهای ابا و ابر اصلاً دیده نمی شوند. ذال های معجمه در بیشتر موارد به صورت دال مهمله نوشته شده اند و این تحول ظاهراً زودتر از قرن پنجم شروع نشده است. کلیّه ی این خصوصیات زبان کتاب را به متون قرن پنجم نزدیک و انتساب آن را به اواخر قرن چهارم منتفی می سازد (25).
پي نوشت ها :
1. چاپ عکسی بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1344، 92 صفحه.
2. زبان فارسی قرون چهارم و پنجم با توجه به خصوصیات آن، فارسی کهنه ( archaic ) نامیده می شود، در مقابل فارسی یکدست قرون ششم و هفتم و هشتم که به فارسی قدیم ( کلاسیک ) موسوم است.
3. مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال هجدهم، ش 3، اسفند 1350، ص 65-41.
4. شماره ی اول مربوط به صفحه و شماره ی دوم مربوط به سطر کتاب است.
5. بنونیست تلفظ فارسی میانه ی آن را bēduxt آورده که نادرست به نظر می رسد. رک:
Titres et noms propres en iranien ancient, Paris, 1966, p. 35.
6. التنبیه علی حدوث التصحیف، تصحیح آل یاسین ص 84، و رک: پرویز ناتل خانلری، وزن شعر فارسی، چاپ اول ص 92.
7. قول ابن سینا ( مخارج الحروف، ص 76 ) مبنی بر این که در موقع تلفظ آن تنگی مخرج آواز در لب بیشتر است تا در موقع تلفظ فاء، شکی در این باره بای نمی گذارد، چه واو و فاء مخرجشان یکی است و در موقع تلفظ آنها لبها بازتر از هنگام تلفظ #ف است. شمس قیس آن را با ف می نویسد نه با واو ( : سیاه فام، المعجم، ص 231 ). در شرح فارسی شهاب الاخبار ( از قرن 6 و 7 ) نیز برفجیند به جای بروجیند، بروزیند، برگزیند به کار رفته است ( ص 162 ). ظاهراً در قرن هفتم تلفظ دو لبی #ف به تلفظ لب و دندانی ف یا و تبدیل شده بوده است: افزون، افزار، فام، وجین، و غیره.
8. لازار ظهور این تلفظ را منوط به قبل از صامت های واکدار دانسته که غلط است. رک:
La langue des plus anciens monuments de la prose persane p. 138.
9. مخارج الحروف، ص 76؛ خانلری، وزن شعر فارسی، ص 93.
10. التنبه علی حدوث التصحیف، ص 83، وزن شعر فارسی، ص 92. در متن التنبیه، این دو کلمه با ف به صورت لف و شف ضبط شده است. در الوافی بالوفیات صفدی، ج 7، ص 2-351 در وجه تسمیه ی احمد سِلَفی اصفهانی می نویسد که اصل آن از سه لبه است، یعنی دارای سه لب، چون لبش شکافته بوده است.
11. حلیه الانسان و حلبه اللسان، چاپ استانبول ( مطبعه ی عامره، 1338 قمری )، ص 10.
12. علینقی منزوی، فرهنگنامه های عربی به فارسی، ص 20، 22.
13. وزن شعر فارسی، ص 93.
14. المعجم، ص 221.
15. در کلیله و دمنه، چاپ مینوی، صفحات 31، 74، 121، 146، 148، 149، برادر به صورت بذاذر و در تفسیری بر عشری از قرآن ( مکرراً ) برادر به صورت بدادر آمده است. صورت بیادر در فارس کابلی امروز مبدل این تلفظ است. برای صورت کابلی رک: A. Farhâdi, Le persan parlé en Afghanistan, Paris, 1955, p. 16, 27.
بذاذر امروز در گویش زردشتیان روستای زین آباد یزد به صورت beδoδar به کار می رود. رک: مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال 23، ش 4، ص 70.
16. قس: پیغاله ← پیاله.
17. در مورد په به جای به در متون دیگر، رک: Lazard, La langue des plus anciens monument de la prose persane, Paris, 1963, p. 387; MacKenzie, ‘‘An early Jewish-Persian Argument’’, BSOAS, 32/2, 1968, p. 255.
18. مایگان در پهلوی در متون زردشتی و مانوی نیز در جمع ماه به کار رفته است. رک:
D.N. MacKenzie, ‘‘Ad Judeo-Persica II Hafniensia’’, Journal of the Royal Asiatic Society, 1966, 1-2, p. 69.
19. استعمال مر به تنهایی در جاهای دیگر نیز دیده شد: خدای ضایع نکند مر نیکوکاران ( ترجمه ای قدیم از قرآن کریم، راهنمای کتاب، 12/12-11 ص 15 ). نیز رک:
Lazard, op. cit, p. 449-451.
20. در مورد این گونه افعال رک: مقاله ی نگارنده تحت عنوان « تحول افعال بی قاعده ی زبان فارسی »، مجله ی دانشکده ی ادبیات مشهد، سال ششم، ش 4، 1349، ص 801-791.
21. این الف در لسان التنزیل و کشف الاسرار و بعضی متون دیگر نیز به کار رفته است. رک: لسان التنزیل تصحیح مهدی محقق، ص 22، که مصحح متذکر نشده که این –ا فقط به امر غایب الحاق می شود، و رک: محمدرضا شفیعی، راهنمای کتاب، سال نهم، ش 3، 1345، ص 294-293، که آن را مؤکد معنی امر دانسته است. نیز رک: مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال هشتم، ش 1، 1351، ص 140-139.
22. همی به این معنی در بعضی متون دیگر فارسی نیز به کار رفته است. رک: Lazard, op. cit., p. 280-1. بعضی از مثالهایی که در این کتاب نقل شده، درست تفسیر نشده است. مثلاً آنچه در بندهای 363 و 364 آمده در واقع همین استعمال است که مؤلف متوجه آن نشده است.
23. لازار نوشته است: « هیچ جمله ای که در آن – ی بر عمل احتمالی دلالت کند دید نشده است. » ( ص 327 )!
24. اگرچه در شعر زیر از عنصری نیز به صورت گسسته به کار رفته است:
دروغ زیر خبر دان و راست زیر عنان
اگر دروغ چه نیکوست راست نیکوتر
نقل از مجله ی دانشکده ی ادبیات، تهران، سال سیزدهم، ش 4، 1345، ص 36.
نیز در شعر زیر از قوامی که به شکل چه اگر آمده است:
ماه نو طوق زر تست و فلک مرکب تو
زیر رانت چه اگر اسب به طوق زر نیست
دیوان قوامی، چاپ محدث ارموی، 1334، ص 13.
25. نگارش این مقاله تمام شده بود که نسخه ی تفسیر پاک، که به اهتمام دکتر علی رواقی به چاپ رسیده است، به دست نگارنده رسید. چون در تعلیقات این کتاب توضیحات راجع به لغات این متن آمده است، یادداشتهایی که راجع به لغات متن فراهم شده بود حذف گردید. خوانندگان می توانند به صفحات 152-125 این چاپ مراجعه کنند.
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}