نويسنده: مصطفي دلشاد تهراني





 

شرح گزاره هاي نامه 53 نهج البلاغه

نفي احتجاب از مردم

« فَلَا تُطَوِّلَنَّ احتِجَابَکَ عَن رَعِيَّتکَ، فَإِنَّ احتِجَابَ الوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ، شُعبَةٌ مِنَ الضِّيقِ، وَ قِلَّةُ عِلمٍ بِالأمُورِ؛ وَ الاِحتِجَابُ مِنهُم يَقطَعُ عَنهُم عِلمَ مَا احتَجبُوا دُونَهُ، فَيَصغُرُ عِندَهُم الکَبيرُ، وَ يَعظُمُ الصَّغِيرُ، وَ يَقبُحُ الحَسَنُ، وَ يَحسُنُ القَبِيحُ، وَ يُشَابُ الحَقُّ بِالبَاطِلِ. »
هرگز نبايد که روي نهان کردن تو از شهروندانت به درازا کشد، زيرا روي نهان کردنِ سرپرستان از شهروندان، نمونه اي است از ايجاد تنگنا، و کمي دانش از کارها. و روي نهان کردن از مردم باعث مي شود که از آن چه در پس پرده مانده بي خبر بمانند، در نتيجه بزرگ در نزدشان کوچک مي نمايد، و کوچک بزرگ وانمود مي شود، و زيبا را زشت مي پندارند، و زشت را زيبا، و حق با باطل به هم آميخته مي گردد.
در حکومت و مديريت علوي به پيروي از سيرت نبوي، احتجاب به شدّت نفي شده و امام علي (ع) دور بودن از مردمان و فاصله گرفتن از آنان و ارتباط مستقيم نداشتن با ايشان و در نتيجه بي اطلاع بودن يا کم اطلاع بودن از مردمان و مسائل و مشکلات و نظرهاي واقعي آنان را پديده اي خطرناک و پرآفت براي حکومت و مديريت دانسته و سخت از آن پرهيز داده چنان که به مالک اشتر فرموده است: « فَلَا تُطَوِّلَنَّ احتِجَابَکَ عَن رَعِيَّتِکَ » ( هرگز نبايد که روي نهان کردن تو از شهروندانت به درازا کشد ).
تعبير « فَلَا تُطَوِّلَنَّ » ( مبادا به دراز کشد ) بيانگر آن است که زمامداران و مديران نمي توانند در تمام اوقات در ميان مردمان و در ارتباط مستقيم با آنان باشند و طبيعي است که آنان گذشته از زندگي شخصي، بايد به کارهاي حکومتي و مديريتي بپردازند و براي برنامه ريزي و سازماندهي و هدايت و نظارت وقت بگذارند؛ ولي نبايد مجموعه کارها و مديريت زمان آنان به گونه اي باشد که احتجاب پيش آيد. هر چند که در شرايط مختلف زماني و با وجود امکانات گوناگون، شکل ارتباط مستقيم با مردمان و لمس مسائل و مشکلات آنان و در جريان امور بودن، تغيير مي کند. امّا پرهيز از احتجاب به عنوان يک اصل بايد حفظ گردد.
اين شيوه ي حکومت و مديريتي بود که پيامبر اکرم (ص) به ارمغان آورد و اوصيايش بر آن پايداري کردند. رسول خدا (ص) در مديريت جامعه ي خود، ارتباط مستقيمش را با مردم حفظ مي کرد و به هيچ وجه از آنان فاصله نمي گرفت (1)، و ايشان مي توانستند به راحتي با او سخن بگويند و نظر دهند (2)، و خود خريد خانواده ي خويش را به عهده داشت و بر انجام دادن اين کار تأکيد مي ورزيد. (3) و نيز پيوسته از آن چه در ميان ايشان مي گذشت کسب اطلاع مي کرد و از مسائل و مشکلات مردم آگاهي کامل داشت و ميان او و مردمش هيچ گونه حجابي نبود. حضرت حسين (ع) از پدر گرامي اش علي (ع) درباره ي سيرت رسول خدا (ص) پرسش کرد و آن حضرت، وجوه مختلف سيرت پيامبر (ص) را توضيح داد و در اين باره فرمود:
« کَانَ رَسُول اللهِ (ص) ... يَسألُ النَّاسَ عَمَّا فِي النَّاسِ. » (4)
رسول خدا (ص) پيوسته از آن چه در ميان مردم مي گذشت جويا مي شد.
اميرمؤمنان علي (ع) نيز همانند پيامبر اکرم (ص) به شدّت از احتجاب در حکومت و مديريت پرهيز مي کرد و به کارگزاران خود مي آموخت که احتجاب را بزدايند. آن حضرت در نامه اي به قُثَم بن عباس فرماندار مکّه اين گونه نوشته است:
« وَلاَ يَکُنْ لَکَ إِلَي النَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُکَ، وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُکَ، وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِکَ في أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فيِما بَعْدُ عَلَي قَضَائِهَا. » (5)
ميان تو و مردمان واسطه و پيام رساني جز زبانت، و پرده دار و درباني جز چهره ات نباشد. و مبادا نيازمندي را از ديدار خود بي بهره کني و در پرده شوي، زيرا اگر در نخستين بارِ آمدنشان از درهايت رانده شوند، از آن پس با برآوردن نيازشان به ستايش تو زباني گشوده نشود.
هيچ چيز جبران کننده گسست ارتباط ميان زمامداران و مديران، و مردمان و اداره شوندگان نيست؛ و آنان که معاد را باور دارند و از هواي نفس خويش پيروي نمي کنند و تکيه گاهشان حق است و به عدالت پايبندند، تن به احتجاب نمي دهند و از مردم روي پنهان نمي دارند و در هر زمان به تناسب آن، سازوکاري درست براي پرهيز از احتجاب را فراهم مي کنند. امام علي (ع) در نامه اي به قيس بن سعد بن عُباده هنگامي که فرماندار آذربايجان بود، نوشت:
« فَألِن حِجَابَکَ وَ افتَح بَابَکَ، وَ اعمِد إِلَي الحَقِّ، فَإِن وَافَقَ الحَقَّ مَا يَحبُوا سِرَّهُ، وَ لَا تَتَّبعِ الهَوَي فَيُضِلُّکَ عَن سَبِيلِ اللهِ. إِنَّ الَّذِينَ يُضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللهِ لَهُم عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسَوا يَومَ الحِسَابِ. » (6)
پس، از مردمان روي پنهان مدار و حاجب از پيش خود بردار و درِ خانه ات را بر روي همگان بگشا، و تکيه گاهت حق و حقيقت باشد، زيرا آن کس که با حق همراه باشد از عدالت منحرف نمي شود و نزديکان و ويژگان را بر ديگران مقدّم نمي دارد. و از خواهش نفس پيروي مکن که پيروي خواهش نفس تو را گمراه مي کند و از راه خدا باز مي دارد. همانا آنان که از راه خدا منحرف مي شوند براي ايشان عذاب و شکنجه اي سخت است، زيرا روز حساب را فراموش کرده و از ياد برده اند.
حکومت و مديريتي که بر مدار احتجاب مي گردد، از روابط انساني و رحمت الهي محروم مي شود. از رسول خدا (ص) روايت شده است:
« أيُّمَا وَالٍ أغلَقَ بَابَهُ دُونَ ذِوِي الخَلَّةِ وَ الحَاجَةِ أغلَقَ اللهُ رَحمَتَهُ عَنهُ عِندَ خَلَّتِهِ وَ حَاجَتِهِ. » (7)
هر سرپرستي که درِ درگاه خويش را بر روي ارباب نياز و حاجت ببندد، خداوند رحمت خود را بر او در هنگام نياز و حاجتش ببندد.
احتجاب در حکومت و مديريت پيامدهايي سنگين و زيانبار به همراه دارد که لزوم پرهيز از آن را روشن مي سازد. از ديد امام علي (ع) احتجاب از يک سو به مردمان، شهروندان و اداره شوندگان آسيب مي زند و آنان را از حقّشان محروم مي سازد و امکان ارتباط سالم و بيان نظرها، انتقادها و اعتراض ها را از ايشان مي گيرد و آن ها را به مجراهاي نادرست و غيرقانوني مي کشاند؛ و از ديگر سو به حکومت و مديريت از جنبه هاي گوناگون آسيب وارد مي کند و آن را از آگاهي هاي لازم و درک درست مسائل و ارتباط هاي جهت دهنده به تصميم ها و اقدامات محروم مي کند، چنان که امام علي (ع) به مالک اشتر هشدار داده است: « فَإِنَّ احتِجَآبَ الوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ، شُعبَةٌ مِنَ الضِّيقِ، وَ قِلَّةُ عِلمٍ بِالأمُورِ » ( زيرا روي نهان کردنِ سرپرستان از شهروندان، نمونه اي است از ايجاد تنگنا، و کمي دانش از کارها ).
حکومت و مديريتي که جاي احتجاب را در سازوکار خود مي گشايد، در واقع آسيب واقعي را به خود مي زند و چرخه ي درست و عالمانه ي اداره ي امور را ناسازوار مي کند، چنان که امام (ع) به مالک اشتر يادآور شده است: « وَ الاِحتِجَابُ مِنهُم يَقطَعُ عَنهُم عِلمَ مَا احتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصغُرُ عِندَهُمُ الکَبِيرُ، وَ يَعظُمُ الصَّغِيرُ، وَ يَقبُحُ الحَسَنُ، وَ يَحسُنُ القَبِيحُ، وَ يُشَابُ الحَقُّ بِالبَاطِلِ » ( و روي نهان کردن از مردم باعث مي شود که از آن چه در پس پرده مانده بي خبر بمانند، در نتيجه بزرگ در نزدشان کوچک مي نمايد، و کوچک بزرگ وانمود مي شود، و زيبا را زشت مي پندارند، و زشت را زيبا، و حق با باطل به هم آميخته مي گردد ).
بيان امام (ص) حکايت گر آن است که با وجود احتجاب در حکومت و مديريت، هيچ چيز در جاي درست خود نيست، يعني آگاهي ها نادرست و تشخيص ها جابه جا است؛ و روشن است که تصميم گيري در چنين سازوکاري به چه منجر مي شود، و پيامدهاي زيانبار اين گونه حکومت و مديريت تا چه حد است. (8)

پي نوشت ها :

1- نک: أبوداود سليمان بن الأشعث السجستاني، سنن إبي داود، الطبعة الاولي، شرکة مکتبة و مطبعة الحلبي، مصر، 1371ق. ج2، ص 527؛ رضي الدين أبونصرالحسن بن الفضل الطبرسي، مکارم الاخلاق، مؤسّسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ص 16؛ أبوحامد محمدبن محمد الغزالي، احياء علوم الدين، صحّح باشراف عبدالعزيز عزّالدين السيروان، دارالقلم، بيروت، ج 2، ص 350.
2- نک: سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1101؛ أبومحمد عبدالله بن مسلم بن قَتَيبَة الدينوري، عيون الاخبار، دارالکتب العربي، بيروت، ج 1، ص 265؛ أبومحمد عبدالله بن محمدبن جعفربن حيّان الاصفهاني المعروف بأبي الشيخ، اخلاق النبي و آدابه، حقّقه و کتب حواشيه أبوالفضل عبدالله محمد الصديق الغماري، الطبعة الاولي، مطابع الهلالي، القاهرة، 1378ق. صص 65-66.
3- نک: أبويعلي احمدبن علي بن المثني التميمي الموصلي، مسند أبي يعلي الموصلي، حقّقه و خرّج أحاديثه حسين سليم أسد، الطبعة الثانية، دارالمأمون للتراث، دمشق، 1410ق. ج 11، صص 24-25؛ احياء علوم الدين، ج 2، ص 331؛ أبوالفضل عيّاض بن موسي بن عيَاض اليحصبي، الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، تحقيق علي محمد البجاوي، دارالکتب العربية، بيروت، ج 1، صص 171-172.
4- الطبقات الکبري، ج 1، ص 424؛ أنساب الاشراف، ج 2، ص 11؛ أبوعيسي محمدبن عيسي بن سورة الترمذي، الشمائل النبوّية، الادارة الدينية لمسلمي آسيا الوسطي و قازاقستان، طشقند، 1400ق. ص 163؛ اخلاق النبي و آدابه، ص 24؛ أبوجعفر محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي ( الصدوق )، معاني الاخبار، عني بتصحيحه علي اکبر الغفّاري، مکتبة الصدوق، طهران، 1379ق. ص 82؛ همو؛ عيون اخبار الرضا، صحّحه و قدّم له و علّق عليه حسين الاعلمي، الطبعة الاولي، مؤسّسة الاعلمي، بيروت، 144ق. ج 2، ص 284.
5- نهج البلاغه، نامه ي 67.
6- تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 202.
7- محمدبن خلف بن حيّان المعروف بوکيع، اخبار القضاة، عالم الکتب، بيروت، ج 1، ص 75.
8- دلالت دولت، صص 580-583.

منبع مقاله :
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول