شرح گزاره هاي نامه 53 نهج البلاغه
در حکومت خودکامگي نکن!
مبادا بگويي من بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از ايشان فرمان بردن، زيرا اين کار دل را تيره و تباه کند، و دين را ناتوان و فرسوده سازد، و دگرگوني را نزديک گرداند.
نويسنده: مصطفي دلشاد تهراني
شرح گزاره هاي نامه 53 نهج البلاغه
« لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤمَّرٌ آمُرُ فَأطَاعَ، فَإِنَّ ذلِکَ إِدغَالٌ فِي القَلبِ، وَ منهَکَةٌ لِلدِّينِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الغِيَرِ. »مبادا بگويي من بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از ايشان فرمان بردن، زيرا اين کار دل را تيره و تباه کند، و دين را ناتوان و فرسوده سازد، و دگرگوني را نزديک گرداند.
در انديشه و سيره ي مديريتي امام علي (ع) خطرناک ترين پديده در حکومت و مديريت، خودکامگي است، و هيچ چيز چون آن، تباهگر و آسيب زا نيست؛ و پيامدهاي آن، همه چيز را تحت تأثير قرار مي دهد و به آلودگي مي کشاند و به سوي نابودي مي برد. از اين روست که اميرمؤمنان علي (ع) به مالک اشتر فرموده است که به هيچ روي به خودکامگي ميل نکند و اجازه ندهد چنين پديده اي به مديريتش راه يابد: « لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤمَّرٌ آمُرُ فَأطَاعَ » ( و مبادا بگويي من بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از ايشان فرمان بردن ).
امام (ع) با فعل مؤکّد « لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤمَّرٌ » مي آموزد که هيچ کس حق ندارد تلقّي خودکامانه از خويش داشته باشد و هرگز نبايد کسي چنين تصور کند که هر چه مي گويد، بدون چون و چرا بايد پذيرفته شود و در مقابل نظر و سخن او، نبايد نظر و سخني باشد. واژه ي « مُؤَمَّر » به معناي « مسلّط » است، (1) و در مديريت جايي براي سلطه گري نيست، که روابط و مناسبات مديريتي، مبتني بر حقوق و حدود است، (2) و هيچ کس بيرون از آن، قدرت و تسلّطي ندارد؛ و به محض اين که مديران از اين چارچوب بيرون روند و به استبداد ميل کنند، پيامدهاي تباه آن گريبانگير همه مي شود، چنان که امام (ع) در ادامه هشدار خود به مالک اشتر که به هيچ روي به سوي خودکامگي نرود و چنين شأني براي خود قائل نشود، به پيامدهاي تباه آن اشاره مي کند و مي فرمايد: « فَإِنَّ ذلِکَ إِدغَالٌ فِي القَلبِ، وَ منهَکَةٌ لِلدِّينِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الغِيَرِ » ( زيرا اين کار دل را تيره و تباه کند، و دين را ناتوان و فرسوده سازد، و دگرگوني را نزديک گرداند ).
آن که خودکامگي مي نمايد، در درجه ي نخست خود را تباه مي سازد و دل خويش را تيره و غيرانساني مي گرداند. انسان خودکامه از سيرت انساني بيرون مي شود، و سيرتي حيواني، از سنخ درنده خويي، مي يابد. همچنين هر جا خودکامگي ظهور کند و ميدان يابد، باورها، اعتقادات، اخلاق، دين و دينداري به شدّت آسيب مي بيند، زيرا خداباوري با خودمداري، و اخلاق با استبداد، و دينداري با خودکامگي هيچ سازگاري ندارد. و نيز خودکامگي سبب نزديک شدن دگرگوني مي شود، يعني جامعه و سازمان را به کشاکش، درگيري و شورش مي کشاند. از اين روست که بدترين و تباه کننده ترين ويژگي در مديريت، خودکامه بودن است، چنان که امام علي (ع) فرموده است:
« بِئسَ الِاستِعدَادُ الاِستِبدَادُ. » (3)
بد آمادگي است، خودکامه بودن.
خودکامگي، مديريت را در پست ترين و بدترين نحوه ي اداره قرار مي دهد، و خود عين خطاکاري و خطاپذيري و ستمگري است، چنان که در آموزه هاي امير مؤمنان علي (ع) آمده است:
« مَنِ استَبَدَّ بِرَأيِهِ زَلَّ. » (4)
هر که خودکامه باشد، بلغزد.
انسان با خودکامگي، خويش را مي فريبد و تباه مي سازد، و ديگران و سازمان را در مسير نابودي مي اندازد. در آموزه هاي امام (ع) آمده است:
« مَنِ استَبَدَّ بِرَأيَهِ خَاطَرَ وَ غَرَّرَ. » (5)
هر که خودکامه باشد، خود را در معرض فريفتگي و نابودي قرار داده است.
« الاِستِبدَادُ بَرَأيِکَ يُزِلُّکَ وَ يُهَوِّرُکَ فِي المَهَاوِي. » (6)
خودکامه بودنت تو را مي لغزاند و در هلاکتگاه فرو مي اندازد.
بنابراين، خودکامگي خط قرمزي است که به هيچ روي نبايد به آن نزديک شد، و کساني مي توانند در جايگاه مديريت قرار گيرند، که از خودکامگي - به هر شکل و اندازه ي آن - پاک باشند، زيرا به بيان امام علي (ع) خودکامگي با نابوديِ هويت انساني و توانمندي مديريتي، قرين است:
« مَنِ استَبَدَّ بِرَأيِهِ هَلَکَ. » (7)
هر که خودکامگي نمايد، نابود گردد.
بر اين مبناست که اميرمؤمنان علي (ع) هشدار مي داد که هيچ کس حق ندارد در مديريت خودکامگي نمايد، و کساني را که ويژگي خودکامانه داشتند در مديريت نمي گذاشت، و يا نگه نمي داشت. آن حضرت در نامه اي در اوايل حکومت خود به اشعث بن قَيس، استاندار آذربايجان که از زمان عثمان در آن جا بود، چنين نگاشت:
« لَيسَ لَکَ إن تَفتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ. » (8)
اين حق براي تو نيست که در ميان مردمان به استبداد و خودرأيي عمل نمايي.
امام (ع) در همان اوايل حکومت خود اشعث را از استانداري آذربايجان برکنار کرد، که او در جايگاه مديريت متمايل به خودکامگي بود، (9) که اميرمؤمنان علي (ع) خودکامگي را تباه ترين امر در مديريت مي ديد.
پي نوشت ها :
1- شرح نهج البلاغة عبده، ص 606.
2- نهج البلاغه، خطبه ي 216.
3- شرح غررالحکم، ج 3، ص 256.
4- شرح غررالحکم، ج 5، ص 170؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 429.
5- شرح غررالحکم، ج 5، ص 461.
6- همان، ج 1، ص 39.
7- نهج البلاغه، حکمت 161.
8- همان، نامه ي 5.
9- ر.ک: وقعة صفّين، صص 20-21؛ السيّد حبيب الله الهاشمي الخوئي، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، الطبعة الثانية، مؤسّسة الوفاء، بيروت، 1403ق. ج 17، صص 181-182.
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}