گفتوگوی منتشر نشده با مختار علیزاده
تفاوت حکمت هنر و فلسفۀ هنر
مختار علیزاده با بیان اینکه مباحثی که در حکمت هنر اسلامی بیان میشود براساس قول امیرالمؤمنین علی(ع) است. ایشان عبارتی را فرمودند که بعدها همین عبارت را یکی از متفکران عرفان اسلامی بنام عبدالرزاق کمالالدین کاشانی تفسیر کرده و کتابی با عنوان تحفةالاخوان في خصائص الفتيان نوشته که بارها چاپ شده و لیکن کمتر به آن توجه شده است. به نظرم این کتاب یکی از عالیترین و شاهکارهای تفکر اسلامی در مورد حکمت یعنی فتوت و فضائل آن است و از این طرق ما میتوانیم در نسبت با غربزدگی گذشت پیدا کنیم.
حکمت هنر اسلامی یکی از عناوین درسی در دانشگاههاست که در دوره کارشناسی ارشد و دکتری، توجه خاصی به آن شده و در چندین گروه به عنوان درس اصلی و پایه تدریس میشود. حکمت هنر اسلامی یکی از درسهای اساسی هنر تلقی میشود و در آن حکمتی مورد توجه است که اسلام، وصف ذاتی آن است. این درس خوانشی نو از حکمت هنر اسلامی است. یعنی از آن حکمتی که در دانشگاهها تدریس میشود و برگرفته از آرای حکمایی چون افلاطون، ارسطو یا دیگران که در این خصوص مباحثی را عنوان داشتهاند، جداست. از زمانی که این واحد درسی توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی تأسیس شد، دکتر مختار علیزاده به تدریس آن در دانشگاههای تربیت مدرس، تهران و شاهد مشغول شد و از آن پس بیشتر به تحقیق و تفحص درباره آن پرداخته شد. در ماه پایانی سال 90 میهمان دکتر علیزاده شدیم و وی در منزل سازمانی خود پذیرای ما بود، در اتاق کارش در کنار انبوه کتابها بر روی زمین نشست و به سؤالات ما با مهربانی پاسخ داد و مورد مهمان نوازی خانواده او هم قرار گرفتیم. بعد از سه سال ،متن این گفت وگو اکنون و پس از درگذشت مختار علیزادهاز نظر شما میگذرد.
***
همان طور که مستحضر هستید بحث ما در مورد حضور زیباییشناسی نسل جدید ایرانی در جامعه است، برای ورود به بحث لازم است بدانیم که چه عواملی نگاه هنری جوانان را تحت تأثیر قرار میدهد؟
از دو طریق میتوان نسبت به رأی جوانان نسبت به هنر چیزی گفت؛ چون بنده به تدریس هنر در دانشگاهها مشغول هستم با این علاقه از نزدیک برخورد دارم. دو درس را بنده در دانشگاههای هنر تدریس میکنم؛ یکی حکمت هنر اسلامی است و دیگری هم آرای متفکران درباره هنر اعم از اینکه غربی یا مسلمان باشند. این دروس را در دورههای کارشناسی ارشد و گاهی اوقات هم به صورت سخنرانی برای دوره دکترا عهدهدار هستم، به خصوص در دورههای کارشناسیارشد این دو درس تأثیرگذار و مهم است. اکنون هم با وجودی که بازنشستهام در این ترم در سه دانشگاه مشغول به تدریس هستم، گاهی اوقات هم ممکن است دانشگاههای زاهدان و یا اصفهان هم بنده را دعوت کنند. در مواجهه با دانشجویانی که در طی این مدت این درس را آموزش میبینند و بنده هم شاید اولین کسی بودم که این درس را در دانشگاههای تربیت مدرس، تهران و شاهد عهدهدار بودم و بعدها در دانشگاههای دیگر من جمله چندین سال در دانشکده هنر اسلامی دانشگاه تبریز این درسها را عهدهدار شدم. در واقع اگر بتوانم نظری در مورد جوانها بدهم، چون ارقام، اعداد و آمار نمیتواند در این باره مددی به فکر برساند، در مواجهه با این کلاسها و دانشجویان نظر خود را اعلام میکنم.امسال مشاهده کردم که دانشجویان دوره فوق لیسانس این سه دانشگاه که بنده درس حکمت هنر اسلامی و همچنین هنر از نظر حکمت و فلسفه را در آنجا تدریس میکنم، در این دوره یعنی همین ترم پائیز سال جاری علاقه وافری نسبت به این نحوه فکر کردن ما در خصوص حکمت هنر و هنر از نظر حکمت و فلسفه پیدا کردند، این نشان میدهد که جوانها علاقهمند به این نحوه فکر کردن هستند و اگر آن طوری که برای شما عرض خواهم کرد راه و روش را برای دانشکدهها پیش گیرند حقیقت این است که فکرشان هم قوت میگیرد. بیرون از دانشگاه که بنده نمیتوانم اظهارنظر کنم که جوانان و دانشجویان دانشگاههای دیگر چه علاقهای به این مباحث نشان میدهند.
همان طور که اشاره کردم در این دوره (ترم) که در سه دانشگاه تدریس میکنم علاقه هر سه گروه دانشجویان دوره کارشناسی ارشد در مورد حکمت هنر از سالهای قبلی بیشتر است. در پانزده سالی که بنده متصدی این درس هستم امسال میبینم که این علاقه بیشتر شده است، البته نمیدانم چه اتفاقی افتاده است و یا دلایل این رویکرد و علاقه چیست که این دانشجویان این قدر علاقه نشان میدهند. این علاقه حاکی از آن است که دوست دارند که مطالبی را بشنوند، به نظرم این مطلبی که بنده برای این دانشجوها عرض میکنم هم تازه و هم اسلامی است. در مورد حکمت هنر اسلامی است، نه فلسفه هنر اسلامی؛ حکمت غیر از فلسفه است.
اطلاعی ندارم که در بیرون از سه دانشگاهی که بنده عهدهدار تدریس این درسها هستم جوانها در این موارد چه تفکری دارند؟، سال گذشته که در اصفهان تدریسی به غیر از این مباحث داشتم که آن دانشجویان علاقه زیادی به این گونه درسها نشان میدادند. گنجاندن مباحث هنر اسلامی در رشتههای دیگر هنری مربوط به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و سازمان گسترش نظام آموزشی است که در این امور دقت کنند. بیشتر سرفصلهای دروسی که به خصوص در همین مورد تهیه میکنند گمان میکنم که تناسبی با موضوع ندارد و عناوینی تهیه شده و مصوب باید تجدید نظر شود، برای انجام این کار افرادی که وارد هستند و سالها در دانشگاه تدریس میکنند دعوت شوند تا سرفصلهای متناسب شکل گیرد تا این درس قوت گیرد. در این ارتباط پیشنهادیی به دانشکدههایی که در آنها تدریس میکنم ارائه میدهم که در تمام گروههایی که در دانشکدهای هنر دایر هستند درس حکمت هنر اسلامی را به عنوان مبادی درسها تلقی کنند، اگر میخواهیم که اسلامی باشد باید هم همین طور باشد.
> منابع حکمت هنر اسلامی چیست، یعنی چقدر از آیات و روایات بر گرفته شده است؟
مباحثی که در حکمت هنر اسلامی بیان میشود براساس قول امیرالمؤمنین علی(ع) است که ایشان عبارتی را فرمودند و بعدها همین عبارت را یکی از متفکران عرفان اسلامی بنام عبدالرزاق کمالالدین کاشانی تفسیر کرده و کتابی با عنوان تحفةالاخوان في خصائص الفتيان نوشته که بارها چاپ شده و لیکن کمتر به آن توجه شده است، حتی یک ماه پیش ویژهنامه مجله اطلاعات حکمت و معرفت مربوط به فتوت بوده که در این مجله فقط اسمی از این کتاب برده شده، و به فحوای مطلبی که در این کتاب است نپرداختند. به نظرم این کتاب یکی از عالیترین و شاهکارهای تفکر اسلامی در مورد حکمت یعنی فتوت و فضائل آن است و از این طرق ما میتوانیم در نسبت با غربزدگی گذشت پیدا کنیم. این نشاندهنده یک علو فکری است که در میان مسلمانها به خصوص طایفه عرفای صوفی پیرو ابن عربی و شخص عبدالرزاق صاحب فکر است و میتواند کمک شایستهای در فهم و گذشت از غربزدگی برای جوانان مطرح کنیم.اکنون که عهدهدار این درسها هستم براساس همین فکر است که سالیان سال است بنده دارم در مورد حکمت هنر اسلامی مطالعه و تحقیق می کنم و هم اینکه نظر این متفکر بزرگ اسلامی را با توجه به حکمت و سخن امیرالمؤمنین(ع) که تفسیر کرده، قبول کنند که فوقالعاده بینظیر است. اگر بخواهیم حقیقت هنر اسلامی را درک کنیم باید به حکمتی توجه کنیم که سرچشمه آن مولا امیرالمؤمنین(ع) است و با تمسک به اوست که میتوان به این حکمت دست یافت. من تلاش کردهام با نسخی که از گذشتههای ما به یادگار مانده و همچنین با تمسک به حکمتی که حضرت علی(ع) از آن سخن میگویند، کتابی در همین خصوص گردآوری و تألیف کنم که به زودی با عنوان حکمت هنر اسلامی یا توفیق رفیق و بدرقه طریق منتشر میشود.
شما گفتید که سخنی از امیرالمؤمنین(ع) مبنای کار عبدالرزاق کاشانی شده، این کلام امام علی(ع) چه بود؟
امیرالمؤمنین(ع) سخنی در مورد فتوت دارد و میفرمایند که فتوت هشت مبنا دارد، هر دو تا از این هشت مبنا به یک فضیلت بر میگردند. امیرالمؤمنین(ع) فتوت را به چهار فضیلت استوار دانست که یکی عفت است و یکی شجاعت است. یکی حکمت و دیگری هم عدالت است. بعد فرمودند که عفت دو تا مبنا، مبادی و اساس دارد؛ یک مبنا توبه و دیگری سخا است که به عفت و مروت بر میگردد و بعد میفرمایند: تواضع است و امر که به شجاعت بر میگردد. صدق است و هدایت که به حکمت بر میگردد. نصیحت است و وفای به عهد که به عدالت بر میگردد، یعنی اگر به مبانی سخنانی که حضرت امیر(ع) فرموده را مشاهده کنیم میبینیم تفسیری که عبدالرزاق در مورد همه این فضائل کرده منحصر به فرد است، من جمله در مورد عدالت قائل است به وفای به عهد که پایان فتوت است. مرحوم دکتر سیداحمد فردید فتوت را هممعنا و همریشه با «پادیا» یونانی میداند، پادیا یونانی یعنی فرهنگ؛ منتها فرهنگ مورد نظر آنها مبتنی بر نحوه فکر کردن است که بیشتر مقید به معنای فلسفه محض است، اما در عالم اسلام دین مطرح است، اسلام دین است، فلسفه نیست نه اینکه دین اسلام با فلسفه مخالفت کند.پس باید دید که دین چیست؟ و بعد از فهمیدن آن میتوانیم تفاوت آنرا با فلسفه بفهمیم. اگر به قول بزرگان من جمله قول علامه طباطبایی در تعریف دین توجه کنیم ایشان میفرماید: دین عبارت است از مجموعه اعتقاد و احساس در اعتقاد حقیقت انسان به عالم و مقررات متناسب با آنکه در طی زندگی صورت عملی به خود میگیرد و دین عام است و خاص. دین خاص، دینی است که مبتنی بر وحی خاص است مثل دین اسلام، اما دین عام چیز دیگری است و بر این اساس هیچکس بیدین نیست، یعنی مقرراتی و شریعت و در نهایت اعتقادی دارد، اعتقاد به هر چیز. در اینجا در مورد این اعتقاد و اساس باید دقت کرد که جمعیتهایی که اعتقتاد دارند و مسلمان هستند چه نسبتی با وجود دارند که به معنای این است که شما حقیقت انسان را با عالم و مبدأ آن بخواهید ملاحظه کنید. در اینجا میبینید که طوایف مسلمان هر کدام به نحوی نسبتی با عالم و آدم و مبدأ آن نظر داشتند آن وقت است که ما باید ببینیم که کدام یکی از این چهار جمعیتی که در عالم عموما و خصوصا در عالم اسلام نظر داشتند به حقیقت و مقررات و ما را به این دعوت کنند که باید این گونه زندگی کنید. در اینجا هنر، سیاست، روابط و مناسبات معنا پیدا میکند و میبینید که آن عرضم که در ابتدا گفتم که جوانها وقتی دارند، وقت آنها معنا پیدا میکند که آنها به کدام یک از این چهار دسته قائل هستند و یا اصلا به هیچ کدام از اینها قائل نیستند. به دین عام قائل هستند چنانکه هم اکنون در عالم بسیاری از حکومتها صورت دینی دارند ولی دین خاصی ندارند، اینها صورتهایی است که باید شکافته شود تا بدانیم که در نهایت مربوب کدام رب هستیم. بحث در اسم بسیار مهم است.
با توجه به اینکه شما فرمودید که فقط در ارتباط با دانشجویان خودتان میتوانید اظهار نظر کنید آیا این امکان وجود ندارد که از نحوه لباس پوشیدن، حرف زدن و راه رفتن جوانان کوچه و بازار فهمید که گرایش زیباییشناسیشان چگونه است؟
ما این گونه فکر میکنیم و تاریخ را به معنایی نگاه میکنیم که بشر وقتی که اسم الله دارد، در دوره جدید که اسم بشر قائل به اصالت وجود بشری شده نگاه او هم به همه امور با گذشته فرق میکند. بنابراین جوانها از مردان مسنتر از خودشان فرقی نخواهند داشت. تاریخ این گونه است، اما آنهایی که میبینند و توجه میکنند و با اسمائی که آن اسماء را به کنار بگذارد و در حجاب قرار دهد نیاز به کار و تلاش و مطالعه و تماس با جوانان، برنامهریزی، تحول در دانشگاه و تغییر سرفصل درسها تا آرام آرام جوانها که در دانشگاهها درس میخوانند و یا از بیرون ورود پیدا میکنند به دانشگاهها بتوانند با تفکر جدیدی که البته این تفکر مسبوق به تفکر سابق ما است، یعنی اسلامی است، به آن توجه کنند و از این فکری که هماکنون غالب بر آدم و عالم است خودشان را به کنار کشند. این بحث جدی است که نمیتوان در یک مجالی مانند مصاحبه آنرا روشن کرد.اما به طور خیلی ساده برای شما عرض کنم امروز وقتی بشر به نحوه نگاه او به همه چیز من جمله هنر و خود جوانان و سیاست و امور دیگر توجه میکند حقیقت طوری دیگر برایشان ظاهر شده است، یعنی همه اینها بستگی به این دارد که قائل به نحوه تلقی بشر نسبت به حقیقت وجود هستند و حال حقیقت وجود چیست؟، این خودش بحث بسیار جدی دارد که باید به آن توجه شود و اگر توجه نشود باید این روشن شود و در قومی رسوخ پیدا کند که آن قوم میخواهد از وضعی که هم اکنون در عالم رایج است تغییر کند و به اساس خود برسد و به همین معنا باید به آن توجه کرد. جوانهایی که بیرون از دانشگاه هستند مظهر همان اسمی هستند که هماکنون غالب بر آدم است، در دانشگاه نیز وضعیت همین گونه است و وضعیت اساتید نیز همین گونه هستند. حال ممکن است چند استاد استثناء باشند که به شکلی در گذشت از این وضعیتی که هم اکنون در عالم وجود دارد پرسش میکنند و میخواهند بگذرند که این خود نعمت بزرگی است که خداوند بدون افراد هبه و بخشش کرده و میتوان پرسش کرد و دنبال آنرا گرفت، اگر این کار را انجام ندهیم به همان وضعیتی که هماکنون در دانشگاهها وجود دارد به قوت خود باقی خواهد ماند و این نمیتواند ما را نجات دهد باید در این ارتباط بیشتر دقت کنیم.
تقابل فرهنگ غربی با فرهنگ خودی چه تأثیری بر بود هنرمندانه جوانان ایرانی گذاشتهاند؟
البته ما قائل هستیم که فرهنگ در غرب مطرح نیست و بیشتر تمدن غربی مد نظر است و این تمدن تصرف در امور است من جمله تصرف در زندگی بشر امروزی که در رأس تمام تصرفات قرار گرفته است، جوانها هم به دور از تصرفی که صورت گرفته نیستند حال چه در ایران زندگی کنند و یا در عربستان، الجزایر و یا در فرانسه. همه اینها به یک نحوی مظهر تاریخی هستند که هم اکنون غالب است البته استثناء هم وجود دارد یعنی بعضی از افراد مانند حضرت امام خمینی(ره) جزو این استثناء هستند، ایشان که به تاریخ غرب توجه میکرد سعی میکرد به تاریخ به وقت خود عالم و آدم را بیان کند، یک راهی که میتواند برای ما خوب باشد توجه کردن به آثار خود حضرت امام خمینی(ره) است که باید آثار ایشان را خیلی مطالعه کرد، البته این آثار در مرتبه شریعت یک امر است و در مرتبه معارف و معارفی که ایشان فرمودند از چهل حدیث، مصباحالهدایة الی الخلافَة و الولایة، شرح دعای سحر تا کتابهای دیگری یا شرح و تعلیقههایی که بر برخی از کتابهای عرفای بزرگ من جمله مصباحالانس قونوی زدند و یا فصوصالحکم ابن عربی و شرح قیصری که در مرتبه علو فکر است توجه کردند، اینها میتواند شیوه خوب فکری برای استادهایی باشد که این گونه درسها را تدریس میکنند و در عین حال هم جوانها را به فکری بکشانند که حضرت امام خمینی(ره) داشتند که این جدی است.باید این امر وجود داشته باشد که جوانان را به سمت فکر و امری رهنمون کرد و یا اینکه آنها به هر نتیجهای رسیدند خود آنرا تعقیب کنند. در صورتی که پاسخ شما مثبت هست نحوه هدایت باید چگونه باشد؟
ما اکنون با این وضغیت روبرو و مواجه هستیم که کمتر به این امور توجه میشود، همان طوری که امسال به مرتبهای از تاریخ رسیدیم یکدفعه امکانپذیر نشد، در طول زمان طول کشید که لباس پوشیدن، راه رفتن و حرف زدن و مناسبات اجتماعی با دیگران به این نحوه درآمد، تغییر آن هم احتیاج به زمان دارد. این زمان را باید افرادی که کم و بیش برایشان وقت دیگری مطرح شده، در آن زمان که آشنا هستند آرام آرام جوانان را به خصوص دانشگاهیان را تربیت کنند، یعنی دانشجویان باید به این امر توجه کنند بنابراین با برنامهریزی باید این کارها را انجام داد.اکنون انتقادی که از سازمان برنامهریزی درسی در وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری کردم، البته این سازمان ممکن است در فیزیک کار درستی را انجام دهد که شکی در این ارتباط نیست، ولی در دروس دیگر به خصوص در مورد هنر مد نظر شما بوده اشکال زیاد وجود دارد تعدد درسها را کمتر کنند، درسهای اساسی اسلامی را قوت ببخشند، فکر اصیل اسلامی را آرام آرام در دانشجویان تقویت کنند که وقتی دانشجویان این دورهها را تمام میکنند در هر جایی که مشغول میشوند در آنجا تصرف میکنند تا بتوانند آنجا را هم اسلامی کنند. از این طریق ما میتوانیم آرام شروع و کار کنیم و از این وضعی که هماکنون وجود دارد منقطع شویم.
یک عدهای از جوانان دانشجو میشوند و عده قلیلی وارد رشته هنر میشوند و عده قلیلتری وارد رشته هنر اسلامی میشوند، اگر به این تعداد کم قناعت کنیم کافی است و یا بهتر است در جایی مثلا در دبیرستان و ... جمعیت بیشتری را مخاطب هنر اسلامی قرار دهیم؟
در این کار بنده فقط در مورد هنر اسلامی صحبت کردم، یعنی نظام آموزشی و پژوهشی محتاج است که بازخوانی مجددی در پژوهش انجام دهیم تنها توجه ما به ذرههای بنیادی و پزشکی نباشد اینها در جای خودش مهم است و باید به آنها توجه شود، ولی ما محتاج به باطن مردم و باطن علوم هستیم، اکنون در علوم انسانی مشکل زیادی داریم، یعنی علوم انسانی موجود اصلا مربوط به ما نیست، علوم انسانی موجود مربوط به غرب است و از آنجا به اینجا آمده است علوم اسلامی وضع دیگری دارد، یعنی دو ساحت دارد؛ یکی ظاهر است و باطن است. ظاهرش به علوم شرعی به معنای وسیع لفظ است و آن چیزی که معارف است و هنر هم از قبیل همین است میتواند مربوط به حقیقت حضرت رسول(ص) و کسائی که این گونه فکر دارند مانند حضرت امام خمینی(ره) باشد، باید به نوشتههای این افراد توجه شود و به تدریج و آرام آرام این صورت گیرد، یک دفعه که این تغییر به وجود نمیآید و باید تربیت لازم صورت گیرد یعنی تربیت کنیم که جوانها خوب فکر کنند این کار امکانپذیر است و میشود این را اجرا کرد، وظیفه شورای عالی انقلاب فرهنگی در این ارتباط بسیار مهم است، ولی اکنون در این ارتباط چیزی نمیبینم یعنی انقلاب فرهنگ این است که این انقلاب فرهنگی باید اسمی برود و اسم دیگری بیاید، یعنی الله بوده ولی توجه به القاب الله بیشتر باید مد نظر افرادی که عضو شورای انقلاب فرهنگی هستند بوده باشد، حال ممکن است اعضای آنها هر کدام در رشتهای تخصص داشته باشند، اینها را باید برنامهریزی کنند تا بتوانند مثلا از این وضع رهایی پیدا کنیم وگرنه به این وضع اکتفا میکنیم.مثلا اکنون گاهی کتابهای علوم تربیتی را نگاه میکنیم، خوب از نظریههای دانشمندان غربی مطالبی را میآورند و بعد چند تا آیه و حدیث میآورند با این روند که نمیتوان نظر اسلامیسازی علوم انسانی را تأمین کند یعنی باید به منابعی توجه کرد که بزرگان ما به خصوص ائمه(ع) ما که آنها راه تربیت فرمودند و به ما هم گفتند این راه را بروید و ما هم باید این راه را طی کنیم، ولی باید آثاری که غربیها در هر علمی به خصوص این علوم چیزی نوشتهاند مطالعه جدی کنیم، ولی چون ما مسلمان هستیم نمیتوانیم مانند آنها فکر کنیم، آن وقت ماهیت ما به ماهیت غربیها تغییر پیدا میکند. اینها چیزهایی خیلی سادهای است که خدمت شما عرض میکنم و گمان میکنم اگر بتوان کاری انجام داد باید بیشتر دقت کرد و کسانی که متوجه هستند آنها را دعوت کرد و گروه و جمعیتی را تشکیل داد. به هر حال باید در انبساط این گونه فکر تقلا کرد و خداوند هم در این راه ما را مدد میرساند.
به نظر میرسد برای گسترش تفکر شما این ضرورت وجود دارد که از مقاطع تحصیلی پایین تر اینها به زبان کودکان، به زبان نوجوانان بازنویسی و در دسترس آنها قرار گیرد؟
چون بنده قبلا در آموزش و پرورش بودم و در دورهای مسئول تدوین کتابهای درسی بودم، این کارها انجام نشد و یا نگذاشتند، باید کتابهای درسی را تجدید نظر و بازخوانی کرد نه در فیزیک و شیمی که آن درسها هم جای خود دارند، بلکه در کتابها و دروسی که انسان را کمال میبخشد کتابهای فارسی، کتابهای تاریخی، اکنون کتاب فلسفهای که در دوره دبیرستان میخوانند با آن کتابی که ما میخواندیم بسیار فرق دارد. کتابهای امروزی مسائل بسیار پیشپا افتاده و خیلی ساده است و چیزی برای دانشآموز نمیماند. کتاب درسی فلسفهای که چندین سال پیش بنده خوانده بودم را مرحوم دکتر سیاسی نوشته بود، حال نمیگویم خیلی خوب بوده است، ولی به هر حال خیلی دقیق و کتاب قطوری بود و در آنجا حداقل مطالب راجع به اسپینوزا بود و حتی در دوره جدید اشارهای به هایدگر کرده بود، اکنون این گونه نیست، یعنی در واقع همین کتاب به صورت لفظ اسلامی خیلی اندک است این نمیتواند کفایت کند که دانشآموزان بعد از طی مدارجی در دوره دانشگاه حتی به شنیدن الفاظ آشنا باشد. لازم است که کتابهای درسی هم در دانشگاه و هم در دوره دبیرستان و هم دبستان کتابهای درسی مورد توجه قرار گیرد، به خصوص کتابهای درسی که انسان را تربیت میکند، یعنی اگر معلم و دبیر با فکری خوب و درست آشنا باشد دانشآموزان را با این فکر آشنا میکند و زمانی که دانشآموزان با این فکر آشنا شد در فعل و فکر خود تصحیح و سعی میکند که دانشآموز خوبی شود نه به معنایی که خودش را فقط برای کنکور آماده کند.امتحان کنکور درسهایی است که اجباری است و یک نفر اول و یک نفر آخر میشود. از کجا میدانیم که بچهای که در فلان نقطه ایران اصلا هیچ وسیله ارتباطی هم ندارد استعداد و قابلیت او کمتر از فردی است که نفر اول در کنکور دانشگاه هست؟ معلم خوب، کتاب خوب دو وسیله خوبی است برای تربیت جوانها و نوجوانها و حتی کودکان. در دانشگاه هم نیز وضعیت این گونه است پس کتاب و استاد خوب و معلم خوب تنها وسیله هستند وسیله مناسب، اکنون چون خودم با درس دادن ه مواجه ستم و در دوره عالی تدریس میکنم میبینم که دانشجو یک قلم و یک صفحه کاغذ دارد که روی آن مینویسد وقتی که از اینها میخواهیم که شما باید پانزده کتاب بخرید یا بخوانید میترسند، اگر در رشته هنر اسلامی کتاب مناسبی باشد که نیست، کتابهایی در این ارتباط نوشته شده ولی اینها حکمت هنر اسلامی نیستند، فقط مطالبی گردآوری شده است، اگر کتاب مناسبی وجود داشته باشد به دانشجویان کمک میکند، اگر استاد خوبی هم وجود داشته باشد که خوب تفسیر کند و خوب درس دهد و دانشجو هم قوت فکری داشته باشد مسلما نتایج خوبی به وجود خواهد آمد، در دوره ما این گونه بود.
دکتر سیدحسین نصر که استاد ما بود، میگفت این 30 کتاب را بخوانید و از ما میخواست که حداقل ما ببینیم که این کتابها در مورد چه موضوعات و مطالبی نوشته شدهاند، نه اینکه بیائیم همه آنها را امتحان دهیم حداقل اینها را ببینیم امروز چنین مذاقی در دانشجویان نیست. باید در این رشتههایی که انسانساز هستند امور را خیلی جدی بگیریم و اسلامی بودن این علوم محتاج بازخوانی متون اسلامی درست است و ما باید اینها را بفهمیم.
درک و فهم زیباییشناختی جوانان ایرانی در ادوار تاریخی دچار چه نوع دگرگونیهایی شده است؟
همان طور که قبلا عرض کردم چون بنده تماسم با دانشجویان بیشتر از جوانهایی است که در بیرون از دانشگاه هستند، میتوانم در حدود جوانهایی که بنده با آنها درس دارم مطلبی را برای شما عرض کنم و در بیرون از دانشگاه اشاره کردم که وقت جوانها به تاریخ دوره جدید است، یعنی وقت تاریخی که برای جوانها مطرح است چه بخواهند و چه نخواهند با همان تاریخ دارند زندگی میکنند، اعم از اینکه مسلمان یا مسیحی باشند یا هر دین و مذهب دیگری داشته باشند، چون در خاک ایران زندگی میکنند، باید توجه کرد که حکومتی که غالب بر آنهاست نسبت آنها به تاریخ یک زندگی دیگری هست، اما جوانهایی که درس میخوانند علاوه بر آن زندگی دانشگاهی هم دارند، حتی میبینیم که دانشجویان دوره کارشناسی با دانشجویان کارشناسی ارشد تفاوت دارند، یعنی دانشجویان دوره کارشناسی بازیگوشی بیشتری دارند ممکن است لباسی که میپوشند با لباسی که دانشجویان دوره کارشناسی ارشد که بنده با آنها مواجه هستم تفاوت کند و این حاکی از این است که ارتباطات جمعی که هماکنون غالب بر عالم است بیتأثیر بر این دو گروه و جمعیت نباشد، این دانشجویانی که سنی از آنها گذشته و دارند تحصیلات عالی را هم طی میکنند ادبشان بسیار بیشتر است آنها بازیگوشی بیشتری دارند و در دانشکدههای هنر هم میبینم که به ندرت رفتارشان ورای رفتار دیگران است و باید تصحیح فعلشان را در ارتباط با دیگران داشته باشند شاید مسئولان دانشکده هم تذکر دهند اینها چیزهای عرضی است که میتوان اینها را اصلاح کرد به شرطی که بدانیم تاریخ ما تاریخی اسلامی است، برنامههایی که انجام میشود باید در حول و حوش همین برنامه وجود تاریخی اسلامی باشد تا آن وقت ما متوجه شویم که چه خبر است.در مورد زیبایی و زیباییشناسی این اصلا لفظ غربی است، یعنی چندان به ما مربوط نیست و نه اینکه زیبایی در عالم اسلام نیست بلکه حُسن، جمال و زیبایی هست، منتها باید این را در دو ساحت بیشتر توجه کرد، آنهایی که اهل فلسفه هستند به یک معنا و آنهایی که اهل حکمت هستند به معنایی دیگر به زیبایی توجه کنند که این هم اندک است، چون عرض کردم امروز وقت تاریخی از آن وقت غربی است و در همه تاریخ عالم نفوذ کردهاند، فرقی نمیکند که شما در ژاپن باشید یا در ایران، مظهر تاریخی هستید مگر اینکه به این تاریخ خودآگاهی پیدا کنید و از آن بگذرید که این امر دیگری است، ولی فعلا آن تاریخ حاکم بر دانشگاه است بنابراین هنر را از منظری نگاه میکنند که این تاریخ به آنها میدهد، من برای شما از اسماءالله نگفتم، یعنی بدون اسماءالله نمیتوان اصلا تحول ایجاد کرد به خصوص که شما بخواهید عالم و آدم را ببینید و اسم از ظاهر خداوند اسمی است که موجب میشود که حقیقت که معلوم است برای بشر دوره جدید چنان ظاهر باشد که یک ایرانی هم نمیتواند خود را از سیطره این اسم رها کند. اینها چیزهایی است که باید بر روی آن دقت کرد، به خصوص به اسماء الله همان طور که امام خمینی(ره) فرمودند که «باید دید که ما مربوب کدام رب هستیم.»، یعنی باید دید جوانی که در تهران، سمنان، گیلان، زاهدان و ... زندگی میکند تربیت او مربوب به کدام ربی از ارباب که اسم است، کدام اسم که رب اوست تا این انسان مظهر آن است. این را نمیتوان نادیده گرفت دانشجویان ما هم همین طور، اکنون مربوب اسمی هستند که بیشتر از هدایت دور هستند یعنی به مظل میروند بدون اینکه بخواهند و بدانند و ما باید سعی کنیم اینها را به این سیطره و سَوَّت مربوبیتی که آن رب در صدد تربیت این جوانهاست، آن هم اسلام هست.
ما در ساحت اسلام میتوانیم نفس بکشیم، اگر میخواهیم اسلام وجود داشته باشد و غیر از این هم نیست. امام خمینی(ره) هم اشاره به این دارد ما مربوب کدام اسم هستیم؟، ربش چیست؟ شما فرض کنید که یک نقاش غربی وقتی نقاشی تصویرگری و یا معمار و یا هر مُذهّبی در هنر مشغول به کار است روح او را کدام روح تسخیر میکند آیا محمد رسول الله(ص) مسخر روح اوست یا غیر اوست، امروز روح بشر بر تمام بشر غالب است میخواهد به هوای نفسانی خودش توجه کند اگر اینها را پرسش میکنیم تا به راحتی رد نشویم، چون نمیتوانیم در ساحت اسلام قدم صدقی داشته باشیم قدم صدق محتاج است که ربی که ما مربوب آن هستیم آن رب ما را به کمال ببرد نه به نفس. امروز اسم از مظل خداوند حاکم بر عالم است وقت اوست و برای گذشت او گو اینکه در این انقلاب ما چنین چیزی تحقق پیدا کرده است، ولی باید اولا همه جا را بگیرد و تمام مردمی که با این اسم که اسم اسلامی هم هست نسبت پیدا کنند تا اینکه این اسم حتی به جاهای دیگر برود تا تمام مسلمین از همان جا تحت این اسم قرار گیرد تا این تاریخ به کنار برود. برود به اسمی که به تاریخ پریروزی برسد. تحقق این کار سخت است، اما این کار شدنی است. این حرفهای اخیر مقام معظم رهبری(حفظهالله) که علوم انسانی مشکل دارد دال بر این است که مطرح است، یعنی باید چه پرسشی از علوم انسانی کنیم که بتوانیم از این علوم انسانی که متعلق به ما نیست و اینجا همسایه ما شده و در زندگی ما فضولی کرده است ما علومی داشته باشیم که انسانی باشد توجه کردن به هزار مسأله دیگری که باید یک به یک به اینها توجه کرد در وهله اول پرسش از حقیقت وجود به معنایی که زمانی که در این حقیقت وجود است زمان باقیه اعم از سرمدی و دهری و همین طور حقیقت به معنای الله لفظ جدیترین معانیای است که از آنها غفلت داریم و باید خیلی دقت کنیم تا بتوانیم تصحیح در افعال و افکار و اعمال خود کنیم و آن وقت ما حصل این تصحیح ارتقا پیدا کردن به کمالی است که ما در نسبت با اسلام پیدا میکنیم. در این صورت است که هنر هم معنا پیدا میکند، در این میان هم حکمت هنر اسلامی میتواند در حوزه هنر بسیار کمک کند.
اکنون وضعیت گرایش جوانها به هنر اسلامی و حکمت هنر اسلامی چگونه است، آیا غفلتهایی در این عرصه وجود دارد؟
همان طوری که گفته بودم جوانها وقتی دارند، وقت یعنی تاریخشان. شما گفتید که لباس، موها، رفتار جوانان چطور است؟ اینها حاکی از آثار آن وقت است که به سراغ این جوانها آمده است. بعضی از جوانها را میبینید که مثلا میخواهند وقت خود را صرف اسلام کنند در نتیجه فعل لباس و نشانههایی که از آنها بروز میکند با یک جوانی که با ابزار و اسباب دیگری مشغول است فرق خواهد کرد، اگر در این میان افرادی هم پیدا شوند که خودآگاهی به این امور داشته باشند یا نظام و دستگاهی باشد که در ترویج این گونه تربیت درست، آن وقت میبینیم که رب آنها به آنها کمک میکند و اینها از آن وضعیتی که هم اکنون هستند بیرون خواهند آمد و این امکانپذیر است یعنی اول باید ترک کرد و بعد به تربیت آنها به معنای وسیع کلمه پرداخت و گفت که اسم عبارت است از ذات الله با صفتی که آنِ الله با آن صفت دارد موجب تحقق اسم است. اسم به این معنی است که ربی که بنده عرض کردم در مرتبه ربوبیت است، اصلا ربوبیت این است که حقیقت هر چیز من جمله حقیقت جوانها در هر مرتبهای که هست اگر قابلیت این را داشته باشند به اسلام میبرد. به شرط اینکه پرسشی کرده باشیم یعنی به کارهایی که ما را به ربی که الله و اسلام دور میکند مشغول نشویم. ما اکنون مشغولیم، جوانان مشغولند، اگر نبود که شما پرسش نمیکردید و میخواهید که از این مشغول شدن که غفلت است بیرون بیایند. به نظر بنده باید اسم را مطرح کرد، هر اسمی در عین حال که تعین الله است در عین حال در مقام ذات عین الله است این محتاج به آمدن این اسم برای انسان است و اگر نیاید همین وضع را هم اکنون که مظهر اسم مظل خداوند هستیم خواهد بود، ولی در اسلام یاد میدهند که شما از این گمراهی گذشت داشته باشید و به هدایت وارد شوید در این هدایت بحثهای مفصلی وجود دارد و اسماء دیگری مطرح است و ما باید به آنها توجه کنیم و آنها را در فعل خودمان رسوخ دهیم. در نظامی که در آن داریم زندگی میکنیم، حال این نظام به صورت بازار، آموزش و پرورش، وزارت نفت، وزارت بهداشت و ... باشد فرقی نمیکند باید کار کنیم آن وقت من حیثالمجموع نجات پیدا کنیم و این عاملی شده که شما در فکر این شدید که وضغیت جوانها بیشتر این هست که مغلوب به کارها و اشتغالات فراوان هستند که آن اشتغالات فراوان آنها را از ربی که الله تعالی هست غافل کرده است.از منظر تعالیم حکمت هنر جوانان چه مسیری را برای تعالی نحوه بودنشان در جامعه باید طی کنند؟
البته این مربوط به تعداد اندکی از جوانهایی است که در سراسر این مرز و بوم دارند زندگی میکنند اگر آنهایی که هم اکنون مشغول به تحصیل در دانشکدههایی هستند که نام آنها را هنر گذاشتند باید به حکمت هنر توجه کنند، این است که بنده برای شما در ابتدای عرایضم گفتم که این حکمت قول امیرالمؤمنین(ع) است، یعنی در واقع فردی که مظهر تام و تمام پیامبر اکرم (ص) است فقط رسول و نبی تشریع نیست ولی و امام است، او فرموده که حکمت این است یعنی اگر شما به مدد اتیمولوژی حکمت که مرحوم دکتر سیداحمد فردید بیان کرده، توجه کنید میبینید که فلسفه حکمت نیست و آن حکمتی که مؤلا امیرالمؤمنین(ع) فرموده همان را مرحوم فردی اتیمولوژی کرده و آن وقت شما به حکمتی توجه خواهید داشت که اساس هنر است و اگر جوانی خوب متعلم شود به این شیوه فکر کردن بالاخره در فکر، عمل و کار و اثرش تأثیر میکند و اگر ادعای اثر هنری می کند مسبوق پیدا می کند به همین حکمت هنر. بنده با کمال افتخار و قاطعانه عرض میکنم که این حکمتی که بنده عرض میکنم خاص امت مسلمان است هیچ قومی غیر از مسلمان چنین حکمتی ندارد. آن سخنانی که امیرالمؤمنین(ع) فرموده و در طی تاریخ این حکمت محل اشتباه شده است، یعنی فلسفه را مترادف حکمت گرفتند، این حکمت که امیرالمؤمنین(ع) فرموده او را براساس صدق و هدایت آورده و هر زمان باید به آن توجه کرد و در واقع عبدالرزاق هم آنرا بسیار عالی تفسیر کرده است و از آنجایی که ما هم نسبتی با قول و فکر مرحوم فردید داریم که راجع به حکمت درست فکر میکرد و میشود یک تفسیری از حکمت کرد و او را در واقع اساس فرهنگ دانست.منبع مقاله : مهر
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}