تا به حال پیرامون امام خمینی خاطرات زیادی در کتب و مجلات متعددی منتشر شده است. خاطراتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن. آنچه پیش روی شماست خاطرات آقاي سرهنگ سيدجعفر (نورالدين)‌ پور سجادي است که در ماهنامه فرهنگي تاريخي يادآور، شماره اول خرداد ماه 1387 صفحه 130 و131 منتشر شده است:
آيت‌الله حاج مير سيدجعفر موسوي اردبيلي (از مدرسان و واعظان فاضل و زبردست قم و تهران و از ياران ديرين مرحوم لنكراني و علامه طباطبايي صاحب‌الميزان) در گفتگو با اينجانب (مورخ 30 مرداد 1381) اظهار داشتند: مرحوم لنكراني روزی براي ما تعريف مي‌كرد:
مي‌خواهم به افتخار حضرت آيت‌الله حاج آقا روح‌الله خميني، مهماني بزرگي در باغ كرج بدهم. اين مسئله دو سه سال قبل از دستگيري امام بود؛ بعد از فوت مرحوم آيت‌الله بروجردي (فروردين 1340) و قبل از وقوع كشتار 15 خرداد 1342. آن زمان، آقاي خميني را تنها خواص مي‌شناختند و عامه مردم هنوز با ايشان آشنا نشده بودند. من هم با امام آشنايي نداشتم. آقاي لنكراني گفتند: در اين مهماني، كسي را كه هم‌شأن آيت‌الله خميني بوده و بتواند با ايشان به اصطلاح گپ بزند و صحبت كند، جز دايي تو، آيت‌الله شيخ محمدتقي آملي نمي‌شناسم. شما آقاي آملي را دعوت كنيد كه در مهماني شركت كرده و با حاج آقا روح‌الله ديدار و گفتگو كنند.
من متأسفانه دعوت آقاي لنكراني را خيلي دير به گوش آقاي آملي رساندم و در نتيجه، ايشان به رغم علاقه خود به اين ديدار، نتوانست در آن مهماني حضور يابد. سر اين مسئله هم مرحوم آملي خيلي از دست من عصباني شد كه من در اين وقت تنگ، وسيله مناسب براي حركت به كرج را ندارم و چرا اين‌قدر دير به من خبر دادي؟! باري، آقاي آملي نتوانستند شركت كنند، ولي خود من در آن مهماني باشكوه حضور يافتم. سر سفره، روي كنجكاوي، تعداد حضار را كه شمردم بالغ بر 90 تن مي‌شدند. در بين مهمانان تا آنجا كه يادم هست، علاوه بر شخص امام، كساني از شخصيت‌هاي قم و تهران و كرج نظير مرحوم حاج‌آقا شهاب‌الدين اشراقي (داماد امام) و آقايان زرندي و حسين شاه‌حسيني حضور داشتند. فرزند امام، حاج‌ آقا مصطفي، آن روز تشريف نداشت. از رؤساي ادارات كرج (من‌جمله رئيس اوقاف كرج) نيز مخصوصاً دعوت شده و همگي در ضيافت شركت داشتند. اين مهماني را، چنانكه گفتم، مرحوم لنكراني به افتخار آيت‌الله خميني برگزار كرده بود. افراد از پيش از ظهر به منزل لنكراني آمدند و ناهار را هم در همان جا صرف كردند. پس از صرف ناهار، طرف‌هاي عصر بود كه صحبت از يكي از كتاب‌هاي شيخ محمد عبده (پدر دكتر جلال عبده مشهور و از رجال مهم دادگستري عصر پهلوي) به ميان آمد و بعضي از حضار در حالي كه كتاب عبده دست به دست مي‌شد، با آب و تاب شروع به تعريف از كتاب مزبور كردند. امام كه ساكت نشسته بودند، گفتند: بدهيد ببينيم. كتاب را به ايشان دادند و ايشان مدتي آن را ورق زد و مطالب آن را نگاه كرد و سپس ژست خاصي از خود نشان داد كه يعني اين كتاب، مستحق آن همه تمجيد و تحسين كه شما مي‌كنيد نيست!
آقاي لنكراني اظهار داشت كه: حضرت آقا! اين كتاب در حد حضرت عالي نيست. اين را براي دانشگاه نوشته‌اند و قصد اين بوده كه دانشجويان براي دوره دكترا آن را فرا بگيرند. آقاي خميني ظاهراً گفتند: خوب، اگر براي اين مرحله نوشته شده، اشكالي ندارد. بنده كه امام را نمي‌شناختم با خود گفتم اين آقا كيست كه فردي چون شيخ محمد عبده را نيز از حيث فضل و دانش قبول ندارد! و اين براي من جالب بود.
باري، در آن مجلس من از لنكراني شنيدم كه با وجود حاج آقا روح‌الله، معني ندارد كسي داعيه مرجعيت داشته باشد. نكته جالب اين است كه همان روز طرف‌هاي غروب، بين حضار، يك مسابقه تيراندازي با تفنگ بادي برگزار شد كه امام هم نهايتاً در آن شركت جستند، يك قوطي كبریت (يا جعبه سيگار، ترديد از من است) گذاشتند و قرار شد از فاصله حدوداً هشت متري به آن شليك كنند. به نظرم مي‌آيد روي قوطي كبريت (يا جعبه سيگار)، عكسي از تاج وجود داشت و افراد، همان را نشانه مي‌گرفتند! در خلال تيراندازي امام نيز اظهار تمايل كردند كه در تيراندازي شركت كنند. تفنگ را گرفتند و گفتند ببينم و 5 تير پشت سر هم شليك كردند كه همگي به هدف (تاج شاهنشاهي) اصابت كرد. نشانه تاج را خوب در ياد دارم، زيرا بعدها با تذكر آن خاطره مي‌گفتيم: اين حاج آقا مثل اينكه از روز اول با تاج شاهی مخالف بود كه اینگونه دقیق به خال هدف زد!
پس از اصابت تيرها، آقاي لنكراني فكر مي‌كنم به علت اينكه ترسيدند يك موقع مبادا امام را چشم كنند؛ جلو آمد و گفت: آقا، مرحمت بفرماييد تيرهايمان كم است، ديگران هم استفاده كنند. مشاهده اين صحنه از امام، براي دومين بار ما را به شگفتي برد كه، عجب! اين چه مجتهدي است كه تيراندازي هم بلد است! چون من نديده بودم مجتهد، تيرانداز هم باشد؛ در مورد برخي از امامان نظير امام باقر عليه‌السلام حديثي شنيده بوديم كه در حضور خليفه اموي تيراندازي كرده بودند، اما اينكه در بين نواب آن بزرگواران هم تيراندازان مسلطي يافت شوند، براي ما تازگي داشت. بعد گويا صحبت شد كه حاج آقا روح‌الله در فن شنا نيز كاملاً‌ استادند ولي موقعيت و مقام و لباسشان اجازه نمي‌دهد در مسابقه شنا هم شركت كنند.
صحنه ديگري از امام در باغ آقاي لنكراني شاهد بوده‌ام كه نقل آن در آشنايي با روحيه مستقل و ضد اجنبي امام بي‌فايده نيست. ماجرا، اين بار نيز سر سفره غذا (شام) اتفاق افتاد. آقاي خميني بالاي سفره نشسته بودند و جز ايشان چند تن ديگر نيز حضور داشتند. شرح مفصل قضيه اينك در يادم نيست. يكي از حضار كه شيفته غرب بود و به قول معروف، غرب‌زده تشريف داشت. با آب و تاب از كارهاي غربي‌ها به عنوان مظاهر ترقي و پيشرفت تعريف مي‌كرد. آقا در حالي كه مشغول صرف غذا بودند، ناگهان سر برداشتند و با غيظ فرمودند: پدر‌ ناخوش، مثل اين است كه جد و آبادش آنجا به دنيا آمده و آنجا زندگي كرده است كه اين قدر، مرعوب فرهنگ آنجا شده و از آنها تعريف و تمجيد مي‌كند .... !
منبع مقاله : مشرق نیوز