نويسنده: مصطفي دلشاد تهراني





 

شرح گزاره هاي نامه 53 نهج البلاغه

« ثُمَّ ليَکُن آثَرُهُم عِندَکَ أقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ لَکَ، وَ أقَلَّهُم مُسَاعَدَةً فِيمَا يَکُونُ مِنکَ مِمَّا کَرِةَ اللهُ لِأولِيَائِهِ، وَاقِعًا ذلِکَ مِن هَوَاکَ حَيثُ وَقَعَ. »
آن گاه بايد گزيده ترِ آنان نزد تو کسي باشد که سخن تلخ حق را به تو بيش تر گويد، و در کاري که از تو سر مي زند و از جمله کارهايي باشد که خدا آن را براي دوستان خود نمي پسندد، از همگان کم تر تو را ياري کند. [ اين شيوه گفتار و رفتار او ] به هر کجاي خواست تو مي خواهد بر بخورد.
امنيت شغلي از عوامل اساسي زمينه ساز و برپا دارنده ي اخلاق مديريتي است؛ بدين معنا که کارگزاران و کارکنان به راحتي و بي هيچ دغدغه اي بتوانند مجموعه ي مديريتي را نقد کنند و ايرادات و اشکالات آن را مطرح سازند و راه اصلاحات را بگشايند و اين امر هيچ پيامد منفي براي آنان نداشته باشد، بلکه بدان استقبال شود؛ و نيز اين اطمينان در مجموعه وجود داشته باشد که عزل و نصب ها معيارگرانه انجام مي شود و کسي بدون داشتن شايستگي هاي لازم بالا نمي آيد و کسي بدون دليل درست به زير کشيده نمي شود؛ و همچنين روشن باشد که حريم داري و حرمت باني بر فضاي مديريت حکومت مي کند، و حريم و حرمت اشخاص در مجموعه بالاترين امر شمرده مي شود، و در عزل و نصب ها، در پيش آوردن ها و پس بردن ها، در نظارت و بازرسي ها، در رفتار و مناسبات، و در ادبيات مديريتي حرمت انسانها در نهايتِ امر ملاحظه مي گردد؛ و مشخص باشد که در مراقبت و بازرسي کارها، آن چه انجام مي شود از موضع بي اعتمادي نيست، بلکه از سرِ حرمت گذاري به انسانها، و دوستي و علاقه به آنها، و وسيله اي براي حفظ امانت مردمان و سازمان از يک سو، و پاسداشت حرمت کارگزاران و کارکنان از ديگر سو مي باشد. (1)
بر اين مبناست که امام علي (ع) در عهدنامه ي مالک اشتر، فرموده است که گزيده ترين مسئولان و همکاران کساني باشند که سخن حق را، هر چند تلخ، بيش از هر کس بيان کنند، و آن جا که مديري و مسئولي به سوي تصميم و اقدامي نادرست پيش مي رود، کم ترين همراهي را با او بنمايند، و در تصميم و کار نادرست همراهي نکنند: « ثُمَّ ليَکُن آثَرُهُم عِندَکَ أقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ لَکَ، وَ أقَلَّهُم مُسَاعَدَةً فِيمَا يَکُونُ مِنکَ مِمَّا کَرِةَ اللهُ لِأولِيَائِهِ » ( آن گاه بايد گزيده ترِ آنان نزد تو کسي باشد که سخن تلخ حق را به تو بيش تر گويد، و در کاري که از تو سر مي زند، و از جمله کارهايي باشد که خدا آن را براي دوستان خود نمي پسندد، از همگان کم تر تو را ياري کند ).
تا زماني که فضاي مديريت، از بله قربان گويي، چاپلوسي، و سازشکاري پاک نشود، و فضاي امني براي انتقاد و خيرخواهي، رک گويي، و ناهمراهي در نادرستي ايجاد نشود، مديريت بسامان نمي گردد. بر اين اساس است که امام علي (ع) به مالک اشتر سفارش مي کند که کساني را براي همکاري برگزيند که بيش از هر کس روحيه انتقاد و خيرخواهي، و ناهمراهي در نادرستي را داشته باشند؛ کساني را که راستي و درستي را بر هر چيز ترجيح دهند. امام (ع) به مالک اشتر چنين فرموده است:
« وَ الصَق بِأهلِ الوَرَعِ وَ الصِّدقِ. » (2)
و به پارسايان و راستان بپيوند.
لازمه ي به کار گرفتن پارسايان و راستان، فضايي امن است که راستي در گفتار و کردار، و مخالفت با نادرستي و خلافکاري را برتابد. اميرمؤمنان علي (ع) در اين جهت فرموده است:
« لِيَکُن أوثَقُ النَّاسِ لَدَيکَ أنطَقَهُم بِالصِّدقِ. » (3)
بايد مطمئن ترين اشخاص نزد تو کسي باشد که از همه راستگوتر باشد.
« لِيَکُن أ‌حَبُّ النَّاسِ إِلَيکَ المَشفِقَ النَّاصِحَ. » (4)
بايد محبوب ترين مردمان نزد تو فرد دلسوزِ خيرخواه و منتقد باشد.
امام علي (ع) در جهت ايجاد فضايي امن در مديريت، چنين رهنمود داده است:
« فَلَا تُکَلِّمُونِي بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الجَبَابِرَةُ، وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِندَ أهلِ البَادِرَةِ، وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالمُصَانَعَةِ؛ وَ لَا تَظَنُّوا بِيَ استِثقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَ لَا التِمَاسَ إِعظَامٍ لِنَفسي، فَإِنَّهُ مَن استَثقَلَ الحَقَّ أن يُقَالَ لَهُ أوِ العَدلَ أن يُعرَضَ عَلَيهِ، کَانَ العَمَلُ بِهِمَا أثقَلَ عَلَيهِ. فَلَا تَکُفُّوا عَن مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أو مَشُورَةٍ بِعَدلٍ. فَإِنِّي لَستُ فِي نَفسِي بفوق أن اخطي، و لا آمن ذلک من فعلي، إلا أن يکفي الله من نفسي، مَا هُوَ أملَکُ بِهِ مِنّي. » (5)
پس با من آن سان که با سرکشانِ زورگو سخن مي گويند، سخن مگوييد، و آن محافظه کاري هايي را که با تندخويان و مستبّدان روا مي دارند، با من روا مداريد؛ و با ظاهرآرايي با من آميزش مکنيد؛ و شنيدن حق را بر من سنگين مپنداريد، و نخواهم که مرا بزرگ انگاريد، زيرا آن کس که شنيدن حق بر او گران افتد، و نمودن عدالت بر وي دشوار بُوَد، کار به حق و عدالت بر او دشوارتر باشد. پس، از گفتن حق، يا راي زدن به عدالت بازمايستيد. بي گمان، من نه برتر از آنم که خطا نکنم، و نه در کار خويش از خطا ايمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس کفايت کند که از من بر آن تواناتر است.
تلاش امام (ع) بر آن بود که فضاي حاکم بر مديريت چنين امن باشد، که اخلاق در فضايي اين گونه رشد مي کند و به بار مي نشيند. آن حضرت به قدري بر ايجاد امنيت شغلي اهتمام داشت که در عزل و نصب هاي خود به گونه اي رفتار مي کرد که کارگزاران و کارکنانش احساس ناامني نکنند؛ و در اين جهت آنان را در عزل و نصب ها توجيه مي کرد و تا حدّ ممکن آنان را در جريان امور قرار مي داد، چنان که وقتي در پيکار صفّين، مالک اشتر را به فرماندهي دو تن از سران سپاهش يعني زيادبن نَضر و شُرَيح بن هاني منصوب کرد، (6) در نامه اي به آن دو اين گونه نوشت:
« وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْکُمَا وَعَلي مَنْ فِي حَيِّزِکُمَا مَالِکَ بْنَ الْحَارثِ الْأَشْتَرَ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعاً، و اجْعَلاَهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً، فَإِنّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهْنُهُ، وَ لاَ سَقْطَتُهُ، وَ لاَ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ، وَلاَ إِسْرَاعُهُ إِلَي مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ. » (7)
من، مالک اشتر پس حارث را بر شما و سپاهياني که در فرمان شماست، امير کردم. گفته ي او را بشنويد و از وي فرمان بريد! او را چون زره و سپر نگهبان خود کنيد که مالک را نه سستي است و نه لغزش، و نه کُندي کُنَد آن جا که شتاب بايد، و نه شتاب گيرد آن جا که کُندي شايد.
همچنين وقتي امام (ع) عمربن ابي سَلَمه ي مخزومي را که از جانب آن حضرت والي بحرين بود، برداشت و نُعمان بن عَجلان زُرَقي را به جاي وي گماشت، در نامه اي به او چنين نگاشت:
« أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ النُعْمَانَ بْنَ عَجْلاَنَ الزُّرَقيَّ عَلَي الْبَحْرَيْنِ، وَ نَزَعْتُ يَدَکَ، بِلاَ ذَمٍّ لَکَ، وَ لاَ تَثْرِيبٍ عَلَيْکَ، فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلاَيَةَ، وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ، فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ، وَ لاَ مَلُومٍ، وَ لاَ مُتَّهَمٍ، وَ لاَ مَأْثُومٍ، فَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَي ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّيِنِ، إِنْ شَاءَ اللهُ. » (8)
پس [ از ستايش و سپاس پروردگار و درود بر پيامبر بزرگوار ]، من نُعمان بن عجلان زُرَقي را به ولايت بحرين گماشتم و تو را از آن کار برداشتم؛ نه نکوهشي بر توست و نه سرزنشي، حکومت را نيک انجام دادي و امانت را گزاردي. پس بيا که نه گمان بدي بر توست و نه ملامتي به تو داريم. نه تهمتي به تو زده اند، و نه گناهکارت مي شماريم. من مي خواهم به سر وقت ستمکاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشي، چه تو از کساني هستي که از آنان در جهاد با دشمن ياري خواهند و بديشان ستون دين را برپا دارند. إن شاء الله.
اين همه توضيح براي آن است که مبادا کارگزاري به سبب جابه جايي در مسئوليت، امنيت شغلي اش آسيب ببيند، که حرمت، شأن و اعتبار مديران در درجه نخست اهميت قرار دارد.

پي نوشت ها :

1- ارباب امانت، ص 145.
2- نهج البلاغه، نامه ي 53.
3- غررالحکم، ج 2، ص 155؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 404.
4- شرح غررالحکم، ج 1، ص 267.
5- همان، خطبه ي 216.
6- وقعة صفّين، صص 153-154.
7- نهج البلاغه، نامه ي 13.
8- همان، نامه ي 42.

منبع مقاله :
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول