مهدويت در واقفيه (3)
موضع گيري امام رضا (عليه السلام) در برابر واقفه
پيش از پرداختن به راهبردهاي امام رضا (عليه السلام) در برابر واقفيه و نيز تکذيب ادعاي آنان مبني بر مهدويت امام موسي بن جعفر (عليه السلام)، توجه به اين مسئله تاريخي ضرورت دارد که از نظر پيشينه شناسي ترديد نيست که مسئله مهدويت و انديشه انتظار در ميان شيعيان در هر دوره اميدي را ايجاد مي کرد که مهديِ نجات بخش در دوره آنها ظهور خواهد کرد و نظام هاي ستمگر را از بين خواهد برد.بر همين اساس، عده اي با اهداف و اغراض سياسي و مادي سوار بر امواج آن انديشه شده و ادعاي مهدويت را طرح مي نمودند و از جانب ديگر هر کدام از امامان در عصر خود با اين ادعاي انحرافي به مبارزه برخواسته و باطل بودن آن را افشا مي نمودند(1) که اوج ادعاي مهدويت در دوره امام هشتم (عليه السلام) پس از شهادت امام کاظم (عليه السلام) توسط واقفيه بود. در اين فصل به راهبردهاي مبارزاتي امام رضا (عليه السلام) در برابر آنان پرداخته مي شود:
نوع شناسي و کيفيت موضع گيري امام رضا (عليه السلام) در برابر واقفيه
در هر نوع نزاع و تخاصم فکري، سياسي و نظامي نحوه و کيفيت موضع گيري افراد وابسته است به دانايي و فهم نيروهاي معارض از نوع ابزار و وسيله اي که طرف مقابل در دست دارد تا به تناسب آن ابزار جهت پيشبرد اهداف مبارزاتي به دفاع برخيزد. بر اين اساس درباره فرقه واقفيه آنگونه که قبلاً نگارش يافت آنها در ادعاي انحرافي که درباره مهدويت داشتند، از روايات ائمه معصومين (عليهم السلام) به عنوان ابزار و وسيله استفاده مي نمودند.بنابراين طبيعي بود که امام رضا (عليه السلام) نيز در برابر آنان از جنس ابزار و وسيله آنان استفاده نمايد. چنانچه با دقت به رواياتي که امام رضا (عليه السلام) براي نقد و تکذيب واقفه استفاده نموده، مشخص مي شود که امام شيوه هاي گوناگوني را در برابر آنها انتخاب نموده است که به بخش هايي از آن اشاره مي شود:
1. مذمت و لعن سران واقفيه
روايات فراواني در مذمت و دروغگو دانستن واقفيه نقل شده است و آنچه که بسيار جالب است، اين است که علاوه بر امام رضا (عليه السلام)، خود امام کاظم (عليه السلام) نيز ادعاي واقفيه را پيش بيني و آنها را مذمت نموده است.به نقل شيخ طوسي در کتاب غيبة از علي بن حمزه بطائني که از بزرگان واقفيه است نقل شده است:
قالي لي ابوابراهيم (موسي بن جعفر) انما انت و اصحابک يا علي اشباه حمير. (2)
ابوابراهيم (امام موسي بن جعفر (عليه السلام) به من گفت: همانا تو (علي بن حمزه) و يارانت همانند درازگوش هستند.
همچنين از عثمان بن عيسي رواسي و زياد قندي که دو نفر از بزرگان واقفيه هستند، نقل شده است: ما نزد امام کاظم (عليه السلام) بوديم. آن حضرت به ما فرمود: در اين لحظه بهترين اهل زمين بر شما وارد مي شود. در آن هنگام امام رضا (عليه السلام) وارد شد ما با تعجب سؤال نموديم: او بهترين اهل زمين است؟ پس از آن امام کاظم (عليه السلام) فرزندش را به سينه چسباند و فرمود:
يا بني تدري ما قال ذان؟ قال نعم يا سيدي هذان يشکّان في؛ (3)
فرزندم دانستي آنچه را اين دو نفر گفتند؟ امام رضا (عليه السلام) جواب داد: آري اي آقايم اين دو نسبت به من شک دارند.
در ادامه همين حديث از علي رئاب نقل شده است که امام کاظم (عليه السلام) به آن دو نفر فرمود:
ان حجدتماه حقه فعليکما لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين؛ (4)
اگر شما دو نفر حق امامت او (امام رضا (عليه السلام) را انکار نماييد و يا بر او خيانت کنيد پس لعنت خدا و ملائک و تمام مردمان بر شما باد.
علاوه بر اين مذمت هاي امام کاظم (عليه السلام)، عبارات تند و صريح از امام رضا (عليه السلام) درباره واقفيه نقل شده است.
محمد بن سنان مي گويد: نزد امام رضا بودم، سخن از علي بن ابي حمزه به ميان آمد. امام او را لعن کرد و گفت: او مي خواست خداوند در زمين و آسمان عبادت نشود؛ اما خداوند نور خود را تمام نمود ولو کره اللعين المشرک. آنگاه در ادامه فرمود: ابن حمزه و امثال او کساني هستند که اراد ان يطفي نورالله. (5)
2. خبر از آينده اندوهناک برخي از واقفيان
در اين بخش، به آن دسته از روايات که امام واقفه را بي دين، زنديق و کافر خوانده و در آنها خبر داده است که آنها بي دين از اين دنيا خواهند رفت و عاقبت سوء و ناگواري خواهند داشت، پرداخته مي شود و اين خود علامتي است براي باطل بودن فرقه واقفيه.محمد بن اسماعيل مي گويد: امام رضا (عليه السلام) درباره جايگاه امامت و مذمت انديشه واقفيه فرمود:
من مات و ليس له امام، مات ميتة جاهلية. فقلت له کل من مات و ليس له امام، مات ميتة جاهلية؟ قال نعم و الواقف کافر و الناصب مشرک؛ (6)
هر کس بميرد در حالي که پيشوايي نداشته باشد، پس به مرگ جاهلي مرده است. گفتم: آيا همگان اينچنين هستند؟ فرمود: بله، واقفي مثل کافر و ناصبي مشرک است.
از اين سؤال و جواب که در متن حديث مطرح شده در ابتدا، پذيرش اين حديث و شامل شدن واقفيه را که تا هفت امام را قبول داشتند، براي محمد بن اسماعيل بعيد به نظر مي رسيده؛ اما امام در جواب او تصريح مي کند که واقفيه کافر بوده و فرقي ميان آن ها و ناصبي که اصلاً امام را قبول ندارد، نمي باشد.
از ابراهيم بن يحيي ابي ولاد نقل شده است که امام رضا (عليه السلام) از من سؤال نمود: حمزة بن بزيع شقي (يکي از واقفيه) در چه حال است؟ گفتم او همانند سابق در شک و دودلي است. امام فرمود: او گمان مي کند پدرم موسي بن جعفر (عليه السلام) زنده است و در ادامه فرمود:
هم اليوم شکاک و لايموتون غدا الا علي الزندقه؛
آنان (واقفي ها) امروز در حال شک هستند و از دنيا نمي روند؛ مگر زنديق و بي دين.
راوي مي گويد: من بعد از اين گفتار امام احوال حمزة بن بزيع را پي جويي مي نمودم تا اينکه از يکي از همفکران او شنيدم که گفت: او در هنگام مرگ خود در حالت انکار خداوند از دنيا رفت. (7)
همچنين از حسن بن محبوب درباره زياد قندي نقل شده است که او زنديق و در حالت کفر به خداوند از دنيا رفت. (8)
شبيه اين روايت از ابي فضال درباره احمد بن ابي بشر سراج نقل شده است که در هنگام مرگ خود فرياد مي زد: شما را به خدا مرا از آتش نجات دهيد. (9)
درباره ابي حمزه بطائني از حسن بن علي وشاء نقل شده است که امام رضا (عليه السلام) فرمود: بعد از دفن او، مأموران الهي از وي درباره خدا و رسول سؤال نمودند و او جواب داد. وقتي از امامش سؤال نمودند تا امام هفتم (عليه السلام) جواب داد و بعد از آن ساکت مانده و نتوانست جواب گويد. مأموران به او گفتند: افموسي بن جعفر امرک بهذا؟ پس از آن آتشي در قبرش افروخته شد که تا قيامت خاموش نمي شود. (10)
3. مناظره امام با برخي واقفه
يکي از راهبردهاي امام رضا (عليه السلام) در برابر واقفيه رويارويي و مناظرات علمي بود که در حضور افراد ديگر انجام مي گرفت.ابن حازم مي گويد: روزي جماعتي از واقفه نزد امام رضا (عليه السلام) آمدند و از آن حضرت درباره پدرش سؤال نمودند. امام فرمود: پدرم از دنيا رفت و من جانشين او هستم.
ابن مهران که يکي از آنان بود، گفت: اگر چنين است، پس چرا اين مطلب را آشکارا بيان نمي کني؟ امام فرمود: آيا منظورت اين است که من نزد هارون بروم و به او بگويم من امامم و تو هيچ کاره هستي؟ بدان که سيره رسول خدا صلي الله عليه و اله در آغاز رسالتش اينگونه نبود؛ بلکه ابتدا رسالت خود را تنها با اهل و افراد مورد اطمينان خود در ميان مي گذاشت. من هم اگر با شما از امامت خود سخن مي گويم به اين جهت است که شما امامت امامان قبل از من را قبول داريد که همه از پدران من هستند و شما در حق من نگوييد که علي بن موسي نسبت به پدرش تقيه نموده و مي گويد که او زنده نيست؛ زيرا من نزد شما نسبت به خودم تقيه نمي کنم و مي گويم من امام هستم پس چگونه نسبت به پدرم تقيه کنم؟(11)
در گفتگويي ديگر وقتي امام شنيد که واقفه مي گويند موسي بن جعفر رحلت نکرده است، فرمود:
سبحان الله! مات رسول الله و لم يمت موسي بن جعفر (عليه السلام) بلي و الله لقد مات و قسمت امواله. (12)
پناه بر خدا! پيامبر از دنيا رفت، امام موسي بن جعفر از دنيا نمي رود؟ بله، سوگند به خدا او از دنيا رفت و اموال او (بين وراث) تقسيم گرديد.
در يکي از مناظره ها هنگامي که امام، لجاجت ابن مهران را در ادعاي مهدويت امام هفتم ديد، او را نفرين کرد و فرمود:
اذهب الله نور قلبک و ادخل الفقر بيتک.
خداوند نور قلبت را از بين برده و فقر را ميان خانه ات سرازير نمايد.
در اثر همين نفرين امام، او در بدترين حال گرفتار شد. (13)
و در گفتاري ديگر، امام به نقد و تکذيب برخي ادعاهاي ابن حمزه برآمده و مي گويد:
أليس هو الذي يروي ان رأس المهدي يهدي إلي عيسي بن موسي و هو صاحب السفياني و قال: ان اباالحسن يعود إلي ثمانية الشهر فما استبان لهم کذبه؟ (14)
آيا ابن حمزه نمي گفت سر مهدي (محمد فرزند منصور) به سوي عيسي بن موسي (فرزند عموي منصور) هديه مي شود؟ آيا اين ابي حمزه نمي گفت امام کاظم (عليه السلام) بعد از شش ماه برمي گردد؟ هر دو خبر او تحقق نيافت. پس آيا دروغ هاي او برشما (مردم) آشکار نشده است؟
و در مورد ديگري يکي از ياران امام رضا (عليه السلام) به نام احمد بن محمد مي گويد: روزي امام در محله بني زريق توقف نموده و با صداي بلند من (احمد) را صدا نمود. من جواب گفتم. پس از آن حضرت فرمود: هنگامي که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رحلت فرمود، مردم کوشش نمودند نور خدا را خاموش سازند و خداوند، مانع شد. نور خود را به واسطه اميرالمؤمنين (عليه السلام) نگه داشت و چون ابوالحسن موسي بن جعفر رحلت نمود، علي ابن ابي حمزه و يارانش کوشش نمودند تا نور خدا را خاموش نمايند و خداوند مانع خاموش شدن آن شد و اهل حق کساني هستند که از پيوستن ديگران به آنها خوشحال مي شوند و اما از جدا شدن ديگران ناراحت نمي شوند و واقفه برعکس اينان هستند؛ زيرا خودشان در حال شک زندگي مي کنند. (15)
4. نامه نگاري امام با برخي واقفه
روش ديگري که امام رضا در مبارزه با واقفه در نفي و ابطال ادعاي مهدويت از سوي آنان نسبت به امام هفتم اتخاذ کرد، نامه نگاري هايي است که به عنوان سند مکتوب ميان امام و بعضي از واقفيان مبادله مي شدند. به احتمال قوي ارسال اولين نامه از جانب امام رضا (عليه السلام) به سه نفر از سران واقفه راجع به مطالب اموال امام کاظم (عليه السلام) است.در نامه امام به علي بن ابي حمزه، زياد قندي و عثمان بن عيسي چنين آمده است: آنچه مال و کنيز در زمان پدرم نزد شما جمع آوري شده اند، اکنون او از دنيا رفته است، به من تحويل دهيد؛ زيرا من جانشين و وارث او هستم، ما ميراث پدرم را تقسيم نموديم و براي شما نيز عذري نيست که آن اموال را بيش از اين نزد خود نگه داريد.
بعد از رسيدن نامه امام به آن سه نفر، علي بن ابي حمزه و زياد قندي در جواب نامه امام بدون اينکه نامي از اموال ببرند، رحلت امام کاظم (عليه السلام) را انکار نموده و مهدويت او را مطرح کردند، اما عثمان بن عيسي در جواب نامه امام مي نگارد: اما بدان که پدرت موسي بن جعفر رحلت نکرده و هو حيٌ قائم و من ذکر انه مات فهو مبطل. گذشته از اين چناچه پدر تو رحلت هم کرده باشد باز هم از اين اموال چيزي به تو داده نمي شود؛ زيرا پدرت در اين رابطه چيزي نگفته است. (16)
گاهي افرادي از واقعه براي امام نوشته از ايشان جواب مي خواستند. در اين باره از احمد بن ابي نصر بزنطي نقل شده من در موسي بن جعفر توقف نموده و امامت امام رضا (عليه السلام) را قبول نداشتم تا اينکه نامه اي به امام هشتم نوشتم و مسائل را از او سؤال نمودم. در اين ميان يکي از مسئله هاي مهم را فراموش کرده بودم؛ اما هنگامي که جواب امام را دريافت نمودم ديدم، جواب تمام مسئله ها و از جمله آن مسئله اي که فراموش کرده بودم، داده است. من از اين جريان به خود آمده از ادعاي مهدويت نسبت به موسي بن جعفر بازگشته و امامت امام رضا (عليه السلام) را قبول نمودم. سپس از آن از امام تقاضاي ملاقات نمودم و امام در آخر همان روز مرا پذيرفت. (17)
در بعضي از اين نامه نگاري ها امام در برابر نامه واقفه موضع منفي انتخاب مي کرده و از جواب دادن خودداري مي نمودند. در اين رابطه نقل شده است: عده اي به امام نوشته و سوالاتي را مطرح نموده بودند و در ميان آن نامه ها فردي از واقفيان هم نامه نوشته بود؛ اما در هنگام دريافت جواب، امام نامه همگان را جواب داد، مگر نامه فرد واقفي. (18)
5. استدلال به روايات رسول اکرم و ائمه معصومين (عليهم السلام)
يکي ديگر از رويکردهاي مبارزاتي امام رضا (عليه السلام) در برابر ادعاي واقفه، بازگفتن و استدلال به روايات اجدادش درباره امامت دوازده امام و تبيين و تطبيق مصداق مهدي موعود به دوازدهمين امام است. بر اين اساس ادعاي مهدي موعود نسبت به امام هفتم، برخلاف روايات رسول خدا (صلي الله عليه واله و سلم) و ائمه معصومين (عليهم السلام) است که واقفه آنان را به عنوان امام قبول دارند.حسين بن خالد نقل مي کند که امام رضا (عليه السلام) در روايتي از پدر و اجدادش تا مي رسد به اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ايشان از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) که آن حضرت فرمود: هر کس دوست دارد که به دين من تمسک جويد بايد به علي بن ابي طالب که وصي و جانشين من است، اقتدا نمايد. پس اگر اميرالمؤمنين به دو فرزندم؛ حسن و حسين و سپس مي فرمايد:
من ولد الحسين تسعة ائمة؛ تاسعهم القائم من ولدي. (19)
نه نفر از پيشوايان از فرزندان امام حسين (عليه السلام) هستند و نهمين آن ها قيام کننده و از فرزندان من مي باشد.
همچنين در روايت ديگري از امام رضا (عليه السلام) از پدرش موسي بن جعفر که باز سلسله سند به اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي رسد و ايشان از سول خدا (صلي الله عليه و اله و سلم) که آن حضرت فرمود: من و علي پدران اين امت هستيم. هر کس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر کس ما را انکار کند، گويا خدا را انکار کرده است. بعد از ما دو فرزندم سيد جوانان اهل بهشت، حسن و حسين و بعد از ايشان نه نفر از فرزندان حسين پيشوايان اين امت هستند که تاسعهم قائمهم و مهديهم. (20)
ما در اينجا به اين دو روايت به عنوان شاهد اکتفا نموده و تاکيد مي نماييم که در استدلال امام رضا (عليه السلام) به روايات مستند به رسول اکرم (صلي الله عليه واله وسلم)، بدون هيچ گونه ابهامي، نهمين فرزند از فرزندان معصوم امام حسين (عليه السلام) به عنوان مهدي و قائم معرفي شده است. همچنين روايات فراوان ديگري از باقي معصومين (عليهم السلام) براي توجه دادن شيعيان به مصداق واقعي مهدي موعود و ابطال انديشه واقفه در طرح مهدويت نسبت به امام کاظم (عليه السلام)، راهکاري بسيار ارزشمند بود که در اثر آن تعداد فراواني از افراد فريب خورده به راه راست هدايت گرديدند. (21)
6. بيان تطبيقانه علامات ظهور با دوازدهمين امام
يکي ديگر از روش هاي علمي کاربردي امام رضا (عليه السلام) براي ابطال ادعاي واقفه، بيان علائم و نشانه هاي عصر ظهور مهدي موعود و تطبيق آن با شخصيت امام دوازدهم بود که با شيوه هاي مناسب بازگو مي نمود.اباصلت هروي مي گويد: از امام رضا (عليه السلام) سوال نمودم:
ما علامة القائم منکم اذا خرج؟ فقال: علامته ان يکون شيخ السن، شاب المنظر؛ حتي ان الناظر اليه ليحسبه ابن اربعين سنة او دونها و اذا خرج القائم، يقال له في التسليم عليه؛ السلام عليک يا بقية الله؛ (22)
نشانه قيام کننده از شما خاندان چيست؟ امام فرمود: نشانه او اين است که سنش بالا، اما چهره اش جوان است. کسي که به او نگاه کند گمان مي کند که چهل سال و يا کمتر است. زماني که قائم قيام کند در سلام ها به او گفته مي شود: سلام بر تو اي ذخيره خداوند.
علي بن فضال از پدرش نقل نموده که امام رضا (عليه السلام) فرمود: شيعيان بعد از درگذشت سومين فرزندم گرفتار حيرت مي شوند؛ زيرا امام آنها از نظرها غايب مي شود. بعد درباره فلسفه غيبت او فرمود:
لئلا يکون في عنقه لاحد حجة اذا قام بالسيف. (23)
به اين دليل که زماني که با شمشير قيام مي کند، هيچ کس بر گردن او حقي نداشته باشد.
همچنين امام رضا (عليه السلام) در موارد ديگري براي اينکه توجه شيعيان را از مهدي موعود بودن امام هفتم برگردانده و افکار آنها را به سوي آينده راهنمايي و هدايت کند؛ مسئله انتظار مهدي موعود را مطرح مي نمايد و مي گويد:
ما احسن الصبر و انتظار الفرج؟ فعليکم بالصبر؛ ان هذا الامر ليس يجيي علي ما يريد الناس. انما هو من امر الله تبارک و تعالي؛ (24)
چه نکو است صبر و انتظار فرج. پس بر شما باد که صبر نماييد و اين امر (فرج) آنگونه که مردم مي خواهند واقع نمي شود؛ بلکه امر فرج از امر خداوندست.
اين دعوت امام رضا (عليه السلام) براي انتظار و توجه دادن به سوي آينده در حقيقت مقابله با ادعاي واقفه بودن که مهدويت را در آن زمان يک امر گذشته و از آنِ امام هفتم مي دانست. و نيز آن حضرت درباره زمان ظهور مي فرمود: وقت آن معين نيست. لا يأتيکم الا بغتة؛ به سوي شما نمي آيد، مگر ناگهاني. (25) همچنين آن حضرت با استناد به جدش رسول اکرم (صلي الله عليه و اله و سلم)، فرمود:
افضل الاعمال امتي انتظار فرج. (26)
بهترين عمل امت من، انتظار فرج است.
همچنين در روايت ديگري با استناد به رسول اکرم (صلي الله عليه واله وسلم) از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است که پيامبر فرمود: سوگند به آن خدايي که مرا به حق برگزيد يکي از فرزندانم غائب مي شود تا آن زماني که بعضي مردم نااميد شده و گويند ديگر احتياج به خاندان پيامبر نيست و بعضي در ولادت او شک نمايند. (27)
نگارش اين مقدار روايت با استناد به امام رضا (عليه السلام) درباره نشانه ها و زمان ظهور، نمايانگر اين حقيقت است که آن حضرت با تطبيق زمان ظهور براي زمان آينده، مي خواست آشفتگي ها و تزلزلي را که توسط واقفه در فرهنگ شيعي در آن زمان ايجاد شده بود، برطرف و فرهنگ انتظار براي شيعيان زنده نمايد.
7. معرفي مصداق مهدي منتظر
با نگاهي تحليلي و کاربردي به اين بخش از روايات حضرت رضا (عليه السلام)، مي توان به اين نتيجه دست يافت که تعيين مصداق مهدي منتظر از صريح ترين و روشنگرانه ترين موضع گيري هاي امام در برابر واقفه بوده است که در يک عمليات مقابله اي وتطبيق مصداق، ادعاي آنان را باطل نموده است. به شواهدي در اين زمينه اشاره مي شود:ريان بن صلت مي گويد: از امام رضا (عليه السلام) سوال نمودم آيا شما صاحب اين امر(امامت) هستيد؟ امام فرمود: آري (امامت دارم)؛ اما صاحب آن امر، که زمين را پر از عدل مي کند؛ نيستم. ذلک الرابع من ولدي يغيبه الله ثم يظهره؛ (28) آن آورنده عدالت، چهارمين کس از فرزندان من است که به امر خداوند، غائب شده و پس از آن، به امر خدا ظاهر مي شود. تطبيق رابع ولدي، نفي کننده مصداقي بود که واقفيه درباره امام کاظم (عليه السلام) ادعا داشتند.
در روايت ديگري از علي بن خالد نقل شده است که امام رضا (عليه السلام) درباره مصداق قائم فرمود: روزي جدم اميرالمؤمنين (عليه السلام) به فرزندش امام حسين (عليه السلام) فرمود:
التاسع من ولدک يا حسين! هو قائم بالحق المظفر للدين و الباسط للعدل؛ (29)
يا حسين نهمين فرزند تو قيام کننده به حق و ياري کننده دين و گسترش دهنده عدالت است.
آن حضرت در معرفي قائم فرمود:
بابي و امي سميي جدي رسول الله و شبيه موسي بن عمران يتوقد من شعاع ضياء القدس؛ (30)
پدر و مادرم فدايش باد، همنام جدم رسول خدا (صلي الله عليه واله وسلم) است و شبيه موسي بن عمران از روشنايي انوار قدس روشني مي گيرد.
باز از ريان بن صلت نقل شده است: از امام رضا (عليه السلام) درباره قائم سوال شد. حضرت فرمود:
لا يري جسمه و لا يسمي اسمه. (31)
بنابه روايتي ديگر، در زمان امام رضا (عليه السلام) مردم درباره مصداق قائم گرفتار تشويش خاطر بودند. حتي بعضي از شيعيان مانند ايوب بن نوح، خود آن حضرت (امام رضا (عليه السلام) را قيام کننده به عدل مي دانستند. امام رضا (عليه السلام) براي برطرف شدن آن شبهه ها و ترديدها مي فرمود:
يبعث الله لهذا الامر غلاماً منا، خفي الولادة و المنشأ، غير خفيّ نسبه؛ (32)
خداوند براي اين امر (اقامه عدل) يکي از فرزندان ما را برمي گزيند. در حالي که ولادت و محل زندگي او مخفي است، اما نسبش آشکار است.
همچنين از حسين بن خالد نقل شده که از امام رضا (عليه السلام) سؤال شد: مراد قائم از شما خاندان کيست؟ حضرت فرمود:
الرابع من ولدي، ابن سيدة الاماء، يطهر الله به الارض من کل جور و يقدسها من کل ظلم. هو الذي يشک الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه، فاذا اخرج اشرقت الارض بنوره و وضع الميزان العدل بين الناس فلا يظلم احدٌ احداً و هو الذي ينادي مناد من السماء يسمعه جميع اهل الارض بالدعاء اليه، يقول ألا ان حجة الله قد ظهر عند بيت الله، فاتبعوه، فان الحق معه و فيه؛ (33)
قائم چهارمين نسل از فرزندان پسر سرور کنيزان است که خداوند، زمين را به واسطه او از هر ستم و جور پاک مي گرداند و او کسي است که مردم در ولادت او شک کنند و او صاحب غيبت، قبل از آشکارشدن است. زماني که ظهور کند، ترازوي عدل را ميان مردم استوار نمايد.
دقت در فقرات حديث و اوصافي که براي قائم بيان شده است، نشان مي دهد که هيچکدام با امام موسي بن جعفر (عليه السلام) قابل تطبيق نيست. از اين رو مي توان ادعا نمود که امام رضا (عليه السلام) در بيان اين حديث به دنبال مبارزه با واقفه و تبيين مصداق واقعي مهدويت گرايي در انديشه شيعه اثني عشري بوده است.
و نيز آن حضرت درباره مصداق مهدي موعود، به ريان بن صلت فرمود:
يکون معه عصي موسي و خاتم سليمان. ذالک الرابع من ولدي يغيبه الله في ستره ما شاء. ثم يظهره فيملأ الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً؛ (34)
با او (مهدي) عصاي موسي و انگشتر سليمان است. او چهارمين نسل از فرزندان من است که خداوند او را تا زماني که بخواهد در پناه خود نهان و پس از آن، آشکار مي سازد. او زمين را پر از عدل مي نمايد، آنگونه که پر از جور و ستم شده بود.
در اين زمينه درباره تعيين مصداق مهدي منتظر، روايات فراواني از امام رضا (عليه السلام) در منابع وجود دارد که به جهت طولاني نشدن بحث از نگارش آن خودداري مي گردد.
8. منع شيعيان از ارتباط با واقفه
پس از نگارش هفت دسته از روايات امام رضا (عليه السلام) در مبارزه با واقفه اينک مناسب است بر هشتمين راهکار مبارزاتي آن حضرت با واقفه اشاره شود که در حقيقت اين راهکار در کنار آن روايات، يکنوع جنگ رواني عليه واقفه حساب مي شود. حضرت مي خواستند با به انزوا کشاندن واقفه صف آنان را از صف شيعيان خود جدا نمايد. در اين نوع از مبارزه، امام به شيعيان خود دستور مي داد از مجالست و همراهي با واقفه دوري نمائيد.در بعضي منابع آمده است:
ينهي شيعته عن مجالستهم و مخالتطهم. (35)
شيعيان خود را از نشست و برخاست و ارتباط با واقفيه باز مي داشت.
بر اساس همين ارشاد امام رضا (عليه السلام) است که درباره رفتار شيعيان با واقفه نقل شده است:
فان الامامية کانو في غاية الاجتناب و التباعد عنهم، حتي أنهم کانو يسمونهم الممطورة؛ اي الکلاب اللتي اصابها المطر. (36)
پس از آن اماميه سعي در کناره گيري و دوري جستن از واقفيه داشتند؛ بر اين اساس بود که آن ها را ممطوره يعني سگ هايي که به آن ها باران باريده باشد، ناميدند.
در اثر همين روشنگري هاي امام رضا (عليه السلام) بعضي از شيعيان با جان و دل در کنار امام خود با واقفه عملاً مبارزه نمودند. به عنوان نمونه، يونس بن عبدالرحمن گويد: پس از شهادت موسي بن جعفر (عليه السلام) و ادعاي مهدي بودن او توسط وکلاي او، من دريافتم که آنان نسبت به حضرت رضا (عليه السلام) ستم مي کنند. لذا من پيوسته امامت امام رضا (عليه السلام) را تبليغ مي نمودم تا اينکه مروان بن زياد قندي و علي بن ابي حمزه نزد من آمدند و به من گفتند: تو چرا به سوي او امام رضا (عليه السلام) مردم را مي خواني؟ اگر مال مي خواهي ما تو را بي نياز مي کنيم، ما ده هزار دينار ضمانت مي کنيم از تبليغ به نفع علي بن موسي الرضا (عليه السلام) دست بردار. من در برابر آنان مقاومت نموده گفتم: ما و شما از امامان معصوم (عليهم السلام) روايت مي کنيم که آنها فرمودند: هرگاه بدعت ها آشکار شود، بر عالمان و دانشمندان است که علم خود را آشکار سازند واگر چنين نکنند، نور ايمان از قلبش بيرون مي رود، و ما کنت لادع الجهاد في امر الله علي کل حال فناصباني و اضمرا لي العداوة؛ (37) من هرگز کوشش در امر خدا را وا نمي گزارم؛ پس آن دو به من فحش داده و دشمني خودشان را با من آشکار نمودند.
جمع بندي و بازتاب مبارزه امام رضا (عليه السلام) با واقفه
از آنچه درباره واقفه نگارش يافت، مي توان اين گونه نتيجه گيري کرد که فرقه واقفه به جهت پي آمدهاي سياسي و فرهنگي و با انگيزه صرفاً دنياگرايي بعد از شهادت امام کاظم (عليه السلام) به وجود آمد. آنها با سوء استفاده از انديشه مهدويت گرايي در جامعه شيعي براي رسيدن به آرزوهاي مادي، رحلت امام موسي کاظم (عليه السلام) را انکار نموده و با ارائه تفسير غلط از بعضي روايات در ميان شيعيان اين شبهه را ايجاد نمودند که امام موسي بن جعفر (عليه السلام) از دنيا نرفته است؛ بلکه او همان امام قائم است.در برابر اين گروه، امام رضا (عليه السلام) موضع گيري نمود و با روش هاي مناسب با آنها به مبارزه برخواست که در مسير اين مبارزه بعضي از اصحاب و ياران امام نيز نقش داشتند.
در مجموع، بازتاب روشن مبارزه امام، بيدارسازي افکار شيعيان در برابر واقفه بود که طبق اسناد و مدارک، افراد زيادي از پيروان واقفه به امام پيوسته و از واقفي گري توبه نمودند.
ابن شهرآشوب گويد: عده اي از واقفه و مدعيان مهدويت موسي بن جعفر از اعتقاد خود برگشتند. بعد نام افراد ذيل را مي برد: عبدالرحمن بن حجاج، رفاعة بن موسي، يونس بن يعقوب، جميل بن دراج، حماد بن عيسي، احمد بن محمد بن ابي نصر و حسن بن علي الوشا. (38)
همچنين علامه مجلسي مي نگارد: به جهت برجستگي ها در مبارزات امام رضا (عليه السلام) با واقفه و برخي معجزات آن حضرت، رجع جماعة من القول بالوقف؛ مثل عبدالرحمن بن الحجاج، رفاعة بن موسي، يونس بن يعقوب، جميل بن دراج، حماد بن عيسي و غيرهم و هولاء اصحاب ابيه الذين شکوا فيه ثم رجعوا. (39) گروهي از اعتقاد به وقف برگشتند؛ مانند عبدالرحمان بن حجاج، رفاعة بن موسي، يونس بن يعقوب، جميل بن دراج، حماد بن عيسي و ... که همگي از اصحاب پدر امام رضا (عليه السلام) بودند. آن ها کساني بودند که نسبت به امامت امام رضا (عليه السلام) دچار شک شدند و دوباره بازگشتند.
سرانجام اينکه جريان واقفه و مهدويت گرايي آنها، دسيسه و سوء استفاده عده اي بود که از درون تشيع به وجود آمد و ضربه سنگيني را، هرچند مدتي کوتاه، به بدنه اصلي تشيع وارد نمود.
پينوشتها:
1. الکافي، ج1، ص 341.
2. غيبة، طوسي، ص 67.
3. بحار، ج48، ص 256.
4. غيبة، طوسي، ص 68.
5. بحار، ج48، ص 258؛ غيبة، طوسي، ص 50.
6. کمال الدين، صدوق، ص 668.
7. غيبة، طوسي، ص 69؛ مناقب، ابن شهرآشوب، ج4، ص 364.
8. بحارالانوار، ج48، ص 256.
9. غيبة، طوسي، ص 48.
10. مناقب، ج4، ص 366.
11. عيون اخبار الرضا، ج1، ص 231
12. همان، ج2، ص 97.
13. بحارالانوار، ج48، ص 261؛ غيبة، طوسي، ص 70.
14. مجلسي، همان.
15. بحارالانوار، ج48، ص 261.
16. الامامة و التبصرة، ابن بابويه قمي، ص 75؛ علل الشرايع، صدوق، ص 236.
17. الخرايج و الجرايح، ج2، ص 662.
18. الصراط المستقيم، ج2، ص 67.
19. کمال الدين، ص 260.
20. همان، ص 261.
21. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص 364.
22. الخرايج و الجرايح، ج3، ص 117.
23. علل الشرايع، ص 245.
24. قرب الاسناد، ص 224.
25. کمال الدين، ص 372.
26. عيون اخبار الرضا، ج2، ص 36.
27. کمال الدين، ص 51.
28. الصراط المستقيم، ج2، ص 229.
29. کمال الدين، ص 203.
30. الامامة و التبصرة، ص 114.
31. کمال الدين، ص 370؛ الکافي، ج1، ص 333.
32. الکافي، ج1، ص 341.
33. کمال الدين، ص 371؛ ينابيع المودة، ص 537.
34. کمال الدين، ص 376.
35. هاية الدرايه، سيدحسن صدر، ص 440.
36. وسائل الشيعه، ج20، ص 69.
37. علل الشرايع، صدوق، ص 235؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 543؛ غيبة، طوسي، ص 64؛ جامع احاديث شيعه، ج14، ص 451.
38. مناقب آل ابي طالب، ج4، ص 364.
39. بحارالانوار، ج48، ص 258.
مظفري ورسي، حيدر؛ (1392)، جريان شناسي مهدويت در فرقه هاي شيعي، قم: انتشارات دليل ما، چاپ اول.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}