نويسنده: مصطفي دلشاد تهراني





 

نفي شهوت تغيير

« لَا تَنقُض سُنَّة صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الأمَّةِ، وَ اجتَمَعَت بِهَا الألفَةُ، وَ صَلَحَت عَلَيهَا الرَّعِيَّةُ. وَ لَا تُحدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بَشَيءٍ مِن مَاضِي تِلکَ السُّنَنِ، فَيَکُونَ الأجرُ لِمَن سَنَّهَا، وَ الوِزرُ عَلَيکَ بِمَا نَقَضتَ مِنهَا. »
وسنّت شايسته اي را که بزرگان اين امّت بدان رفتار نموده اند، و مردمان بدان وسيلت به هم پيوسته ا ند، و شهروندان بر پايه ي آن سروسامان يافته اند مشکن و برهم مريز، و هرگز روشي را پديد مياور که چيزي از سنّت هاي شايسته ي گذشته را زيان رساند، که در نتيجه پاداش نيک آن براي کسي بماند که آن ها را بر نهاده است، و بار سنگين گناه آن بر دوش تو که آن را شکسته و زيرپا نهاده اي.
ميل به تغيير آن چه متعلّق به گذشته و زمامداران و مديران قبل است ( شهوت تغيير )، از آفت هاي جدّي حکومت و مديريت است، که اميرمؤمنان علي (ع) با تأکيد آن را نفي کرده و به مالک اشتر فرموده است: « لَا تَنقُض سُنَّةً صَالِحَةً » ( سنّت شايسته اي را مشکن و برهم مريز ).
شهوت تغيير با درستي و نادرستي در تغيير، و لزوم و عدم لزوم دگرگوني در ساختار، روش ها و اشخاص و سنّت ها کار ندارد، بلکه آن چه مهم است، نفس تغيير دادن است؛ به بهانه ي تعلّق امور به گذشته و گذشتگان، و توجيه آن به نام اصلاح و نوسازي.
انگيزه هاي شهوت تغيير که گاه همه چيز را در بر مي گيرد و به تغييرات از صدر تا ذيل منتهي مي شود، متنوع و بسيار است، و مي توان موارد زير را براي آن برشمرد:
تنگ نظري
کج فهمي
نفي ديگران
کوتاه بيني
حسادت ورزي
خودبزرگ بيني
کينه و دشمني
مطرح سازي خود
قدرت نمايي
شهوت تغيير با هر خاستگاهي که باشد، نوعي بيماري در عرصه حکومت و مديريت است، و موجب آسيب هاي شديد انساني و مالي و ساختاري مي گردد.
تغيير دادن امور نادرست و آن چه مايه ي سستي و ناتواني در پيشبرد کار است، و نيز بسامان سازي پيوسته، از لوازم يک مديريت توانا و کارآمد است، و اين به معناي شهوت تغيير نيست؛ و اميرمؤمنان علي (ع) براي روشن شدن شهوت تغيير، معياري به دست داده است تا از تغيير در آن عرصه پرهيز شود، و آن « سنّت شايسته » است؛ يعني هر راه و رسم پسنديده و عقلايي، و هر روش درست و داراي کارايي. امام (ع) در جهت تبيين اين امر به مالک اشتر فرمود: « لَا تَنقُض سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الأمَّةِ، وَ اجتَمَعَت بِهَا الألفَةُ، وَ صَلَحَت عَلَيهَا الرَّعِيَّةُ. » ( سنّت شايسته اي را که بزرگان اين امّت بدان رفتار نموده اند، و مردمان بدان وسيلت به هم پيوسته اند، و شهروندان بر پايه ي آن سروسامان يافته اند مشکن و برهم مريز ). در اين جا امام (ع) سه معيار ارائه کرده است تا « سنّت شايسته » با آن ها شناخته شود:
1. آن چه بزرگان امّت و عقلاي جامعه بدان رفتار کرده اند؛
2. آن چه موجب پيوستگي و الفت مردمان گرديده است؛
3. آن چه زندگي شهروندان و اوضاع اداره شوندگان را سروسامان داده است.
اين ها معيارهايي است روشن و اجرايي براي حفظ سنّت هاي شايسته يا رويه هاي درست و معقول و پذيرفته شده در جامعه و سازمان. خِرَد جمعي و مايه هاي الفت اجتماعي و موجبات بساماني زندگي شهروندي معيارهايي است که با تکيه بر آن ها مي توان از شهوت تغيير جلوگيري کرد و مانع هزينه هاي گزاف انساني و مالي شد و از بحران سازي در حکومت و مديريت دوري نمود.
شهوت تغيير نشان دهنده ي قوّت و سلامت و تدبير در مديريت نيست، بلکه بيانگر ناتواني هاي شخصي و فکري و بي تدبيري است، و موجب عدم ثبات در مديريت، از بين رفتن حافظه ي سازماني، ناتواني در پيشبرد برنامه هاي درازمدت، کاهش پيوستگي اجتماعي، افزايش هزينه هاي مديريت، افول سرمايه ي اجتماعي، و دامن زدن به تنش ها مي گردد.
« يکي از چيزهايي که معمول حکومت ها است و در دنيا هميشه اين جور بوده که هر حاکمي که تازه به کار مشغول مي شود مثل اين که هوسي، شهوتي در او وجود دارد که خودش يک چيز نويي بياورد و قوانين و آيين نامه ها را عوض کند. مثلاً تشکيلات را، ساختمان را، مأمورين را عوض مي کند. اين يک شهوتي است. چرا بايد انسان اين جور باشد. اگر آمدي در يک مؤسّسه اي و ديدي آيين نامه اي، قانوني، يا روشي در آن مؤسّسه خوب است بگذار باشد؛ همان خوب است، به همان عمل کن. هوس اين که يک کار تازه کرده باشي، نداشته باش. اگر کمبود دارد، کمبودها را جبران کن؛ بد است، اصلاحش کن؛ امّا خوبي ها را بگذار باشد. اين هم يکي از شعب خودپسندي است که انسان دلش مي خواهد کارها و بازده کارهاي سابق را خراب کند و خودش از نو يک کار تازه انجام دهد. تمام نيرويت را صرف مي کني براي اين که افراد را عوض کني و قانون را عوض کني، ساختمان را عوض کني. تا تو بيايي اين ها را عوض کني دوباره تو مي روي و نفر سومي مي آيد؛ آن سومي هم مي خواهد مثل تو آن ها را عوض کند؛ اين کشور و اين ملّت هميشه گرفتار چنين حاکم هايي هستند که فقط مي آيند روش همديگر را خراب مي کنند، کاري براي ملّت نمي کنند. اين دردي است که هميشه در حکومت هاي تازه وجود داشته که در اثر غريزه ي خودپسندي، هوس مي کرده همه ي تشکيلات سابق را که مربوط به خودش نبوده به هم بزند. اين روش، روش بدي است. » (1) و گناه و پيامدهاي حاصل از آن بر زمامداران و مديراني است که در اين دام فرو رفته اند و چنان که امام (ع) به مالک اشتر هشدار داده است: « فَيَکُونَ الأجرُ لِمَن سَنَّهَا، وَ الوِزرُ عَلَيکَ بِمَا نَقَضتَ مِنهَا » ( در نتيجه پاداش نيک آن براي کسي بماند که آن ها را برنهاده است، و بار سنگين گناه آن بر دوش تو که آن را شکسته و زيرپا نهاده اي ). (2)
محسنان مُردند و احسان ها بماند
اي خُنُک آن را که اين مَرکَب براند
ظالمان مُردند و ماند آن ظلم ها
وايِ جاني کو کند مگر و دَها
گفت پيغمبر: خُنُک آن را که او
شد ز دنيا، مانداز او فعل نکو
مُرد محسن، ليک احسانش نمرد
نزدِ يزدان دين و احسان نيست خُرد (3)

پي نوشت ها :

1- حسينعلي منتظري، درس هايي از نهج البلاغه، نامه امام علي (ع) به مالک اشتر، حزب جمهوري اسلامي، 1361ش. صص 91-92.
2- دلالت دولت، صص 328-329.
3- مثنوي معنوي، دفتر چهارم، ابيات 1201-1204.

منبع مقاله :
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول