جايگاه امام رضا (ع) در ادبيات سيره نگاري و مناقب نگاري سده هاي متقدم و ميانه (1)
مقدمه
نگاهي فراگير به قرون متقدم و ميانه اسلامي البته با رويكردي تحليلي- كتابشناسانه، دشواري هاي خاص خود را دارد. در اين ميان موضوع كتاب شناسي آثار مربوط به امام رضا (عليه السلام) و همچنين جايگاه ايشان در ادبيات مكتوب اين دوره از اين مقوله مستثني نيست. كتاب شناسي آثار مربوط به شخصيت و جايگاه امام رضا (عليه السلام) پيش از قرون متأخر هجري غالباً در مفهومي عام و فراگير قابل پي جويي است چرا كه شكل گيري و خلق آثاري از نوع تك نگاري درباره امام رضا (عليه السلام)، معمولاً مربوط به سده هاي متأخر است.(2) به ديگر سخن، تا پيش از سده هاي متأخر هجري يافتن نوشته هايي مستقل مربوط به شخصيت، جايگاه و حيات امام رضا (عليه السلام) بسيار دشوار است، چرا كه از يك سو بسياري از مطالب مربوط به ايشان در غالب تك نگاري نيست و در مواردي نيز كه اثري خاص درباره ايشان نوشته است بيشتر از نوع نوشته هاي حديثي است و نمي توان آن را تاريخ نگاري، شرح حال نگاري و يا حتي سيره نگاري قلمداد كرد. در سده هاي متقدم آثاري كه به نوعي نام آنها با حضرت رضا (عليه السلام) ارتباط برقرار كرده است غالباً مربوط به آموزه ها، احاديث و مطالبي از اين دست است.براي نمونه تا پيش از سده پنجم هجري، مكتوبه اي با عنوان وفاة الرضا نوشته اباصلت هروي از معدود مواردي است كه به نحوي با شرح زندگاني حضرت مرتبط است.(3) در عين حال به نظر مي رسد- براساس نقل ابن بابويه- اين اثر نيز همسان بسياري از عناوين مؤلف در آن دوره صرفاً مجموعه اي از يك يا چند حديث باشد تا يك تك نگاري تاريخي از شهادت امام رضا (عليه السلام)(4) در قرون ميانه هجري نيز يافتن اثري مستقل درباره تاريخ زندگاني يا مناقب امام رضا (عليه السلام) بسيار دشوار است.
بر اين اساس گرچه در نگاه اول بررسي جايگاه امام رضا (عليه السلام) در ادبيات مكتوب سده هاي متقدم و ميانه هجري امري قابل پي جويي به نظر مي رسد، اما پس از اندكي واكاوي به اين نتيجه مي رسيم كه آثار مستقل درباره ايشان كمتر از آن چيزي است كه در نگاه اول به نظر مي رسد. در عين حال در سده هاي متقدم و ميانه هجري آثار زيادي درباره مناقب، معجزات و تاريخ زندگاني چهارده معصوم (عليهم السلام) نوشته شده است كه برخي از آنها در دست است و برخي ديگر صرفاً از طريق نوشته هاي فهارس به ما معرفي شده اند.
اين مقاله در پي آن است تا با بررسي فراگير سده هاي متقدم و ميانه هجري، در گام نخست آثار مرتبط با شخصيت، زندگاني و معجزات حضرت رضا (عليه السلام) را معرفي كند؛ سپس به مهم ترين متون مناقب نگاري و تاريخي كه در آنجا به طور عيني و يا ظني- درباره متوني كه فعلاً در دست نيست- بخشي به حضرت رضا (عليه السلام) اختصاص داده شده است، بپردازد. البته متوني كه به اخبار، روايات و... حضرت رضا (عليه السلام) مي پردازد اصالتاً از غرض اين مقاله خارج است، اما موارد ويژه اي- همچون كتاب عيون اخبارالرضا- كه به نظر مي رسد متن حديثي كاركردي در جهت برجسته سازي و يا معرفي شخصيت حضرت رضا (عليه السلام) داشته است، مورد توجه قرار گرفته است كه البته چنين مواردي غالباً در سده هاي متقدم هجري مطمح نظر نگارنده بوده اند.
1. بررسي مكتوبات سده هاي متقدم
1-1. نخستين مكتوبات حديثي مربوط به امام رضا (عليه السلام)، در نيمه اول سده سوم هجري
از اوايل سده سوم هجري و حتي اندكي قبل تر اواخر سده دوم هجري مي توان نخستين مكتوبات حديثي را پي جويي كرد كه براساس آموزه ها و احاديث حضرت رضا (عليه السلام) گردآوري شده اند. نجاشي از مجموعه اي حديثي با عنوان كتاب (5) كبير عن الرضا ياد مي كند كه بين سال هاي 198 تا 200 قمري توسط علي بن علي بن رزين - برادر دعبل خزاعي شهير(6)- از حضرت رضا (عليه السلام) سماع شده است. اين كتاب بعدها توسط پسر وي اسماعيل- كه آن را به سال 273ق- از پدرش سماع كرده است، منتشر شده است.(7)كتاب ديگري نيز در همين دوره به محمد بن فضيل بن كثير الصيرفيال أزدي نسبت داده شده است كه احتمالاً مجموعه اي از روايات حضرت رضا (عليه السلام) بوده است. به گفته نجاشي نسخه اي از اين كتاب در اختيار محمد بن حسين بن ابي الخطاب بوده است كه آن را جماعتي روايت كرده اند.(8) اندكي بعدتر كتاب ديگري نيز به موسي بن سلمة كوفي نسبت داده شده است(9). در همين دوره كتابي نيز براي علي بن مهدي بن صدقة بن هشام بن الرقيال أنصاري حاوي روايات امام رضا (عليه السلام) ذكر شده است.(10)
پس از اين چهار كتاب، پر بسامدترين آثار مرتبط به حضرت رضا (عليه السلام) در اين دوره آثاري با عنوان نسخه يا مسائل الرضا مي باشد. در خصوص عنوان اول، يعني نسخه شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعه چنين مي گويد: نسخه، عنوان عام برخي رساله هاي كوچك از مؤلفات قرن هاي نخستين است كه مسائل و احكام ديني را دربردارند و از مصادر شريعت شمرده مي شوند. نسخه، همچون اصول اربعمائة است كه راوي، آن را از مصنفش، با واسطه يا بي واسطه، نقل مي كند و از آن به « نسخه فلاني از فلاني » تعبير مي شود. وي در احتمالي ديگر مي گويد: شايد « نسخه »، نام كتابي است كه احكام تأسيسي را دربردارد كه امام (عليه السلام) آنها را وضع و بر راوي املاء نموده است كه اين، در برابر « اصل » به كار برده مي شود و آن، كتابي است كه احكام امضايي را دربردارد كه راوي، آنها را نقل كرده و سپس خود، كتاب را بر امام (عليه السلام) عرضه نموده و تأييد آن را از او گرفته است.(11)
به اعتقاد نگارنده تمايز نسخه با اصل يا كتاب بيش از پيش مبتني بر نگاهي دقيق نسبت به مفهوم لغوي نسخه است. براساس معنايي كه لغويين به دست داده اند به نظر مي رسد نسخه، اثري در رديف كتاب يا اصل نيست و يا به ديگر سخن قسيم آنها نيست، بلكه نسخه شكل منتشر شده و تكثر يافته يك اصل يا كتاب است.(12) گويا ابتدا مؤلف كتاب يا اصلي را ايجاد مي كرده است و سپس نسخه هايي از آن در دست افراد مختلف براساس طرق مختلف تحمل حديث- همچون اجازه، سماع، قرائت و... گسترش مي يافته است. در متون كهن در موارد زيادي نسخه در كنار كتاب به شكلي به كار رفته است كه گواه اين برداشت است.(13) وجه مميزه تعبير « له نسخة » با تعابيري همچون « له اصل »يا « له كتاب » آن است كه در مورد اول فرد مؤلف نيست بلكه نسخه اي از كتاب مؤلفي را در اختيار دارد كه البته طريق وي به آن مؤلف- كه اجازه، سماع و... مي تواند باشد- باعث هويت بخشي به نسخه وي و احياناً انحصار آن به وي شده است.
با در نظر گرفتن اين توضيح، شايد كهن ترين و مشهورترين اثر در ژانر نسخه ها همان مكتوبه اي است كه توسط احمد بن عامر بن سليمان از حضرت رضا (عليه السلام) در سال 194ق روايت شده است.(14) اين اثر توسط پسر وي عبدالله روايت شده است. گرچه در منابع متأخرتر از آن به عنوان صحيفة الرضا، مسند الرضا و الرضويات ياد شده است، ولي در منابع متقدم به عنوان نسخه اي كه از حضرت رضا (عليه السلام) روايت شده است، معرفي شده است.(15) توجه به اينكه محتواي كتاب غالباً رواياتي است كه با سند امام رضا (عليه السلام) از اجدادشان نقل شده است، مؤيد رهيافت نگارنده درباره معناي نسخه در قرون متقدم است. براين اساس، به نظر مي رسد برخلاف تصور مشهور صحيفة الرضا در واقع نسخه اي از كتابي بوده است كه توسط اجداد حضرت رضا (عليه السلام) تأليف شده است و حضرت آن را به طريق خود در اختيار داشته و براي احمد بن عامر روايت كرده اند.(16)
به نظر مي رسد چنين وضعيتي براي ساير كتبي كه در فهارس از آنها با عنوان نسخه اي از حضرت رضا (عليه السلام) ياد شده است، وجود داشته باشد. به ديگر سخن به نظر مي رسد در اين موارد نسخه اي از اصولي قديمي تر در اختيار حضرت رضا (عليه السلام) بوده است كه ايشان از طريق خودشان اين نسخه را به برخي روات منتقل كرده اند. از نمونه هاي اين كتاب ها مي توان از نسخه حسن بن محمد بن فضل(17)، نسخه محمد بن علي بن حسين بن زيد شهيد(18) و نسخه محمد بن عمرو بن سعيد الزيات مدائني (19) ياد كرد.
درخصوص عنوان مسائل ابهامات محدودتري وجود دارد، به نظر مي رسد چنين اثري همانگونه كه مشهور است كتابي بوده است(20) كه مؤلفش در آن مجموعه سؤالاتش را كه از يك امام پرسيده بوده است، جمع كرده بوده است.(21) شايد بتوان قديمي ترين كتاب مسائل الرضا را مربوط به عيسي بن عبدالله بن سعد بن مالك اشعري قمي دانست. وي از امام صادق (عليه السلام) و حضرت كاظم (عليه السلام) نيز روايت نقل كرده است.(22)
پس از كتاب عيسي بن عبدالله- كه شايد قديمي ترين در نوع خود باشد- كتب متعددي درباره مسائل از حضرت رضا (عليه السلام) به چشم مي آيد. در اين ميان مي توان از شخصيت هايي چون حسن بن علي الوشاء(23)، زكريا بن آدم قمي(24)، محمد بن ابي عمير(25)، محمد بن سنان زاهري (26)، احمد بن عمر الحلال(27)، سعد خادم أبيدلفالعجلي (28)، سعد بن سعد بن احوص أشعري قمي(29)، صباح بن نصر هندي(30)، عبدالله بن محمد بن حصين اهوازي(31)، محمد بن سهل بن اليسع اشعري قمي (32) و ابراهيم بن بشر (بشير)(33) ياد كرد.
پس از عناوين كتاب، نسخه و مسائل عنوان مجالس الرضا و وفاة الرضا از ديگر آثار مرتبط با حضرت رضا (عليه السلام) در نيمه اول سده سوم هجري است كه البته بسيار محدود است و فراتر از يك يا دو اثر نيست.
به گفته نجاشي حسن بن محمد بن سهل نوفلي كتابي با عنوان مجالس الرضا معاهلالأ ديان دارد كه نيكو و پرفايده است (34). همچنين نجاشي از كتاب ديگري با همين عنوان ياد مي كند كه آن را يكي از نوادگان عبدالمطلب به نام ابي محمد حسين بن محمد بن فضل بن يعقوب نوشته است.(35) اباصلت عبدالسلام بن صالح هروي نيز تنها كسي است كه در اين دوره كتابي با عنوان وفاة الرضا نوشته است.(36)
2-1. امام رضا (عليه السلام) در كتب تاريخ و دلائل ائمه از نيمه دوم سده سوم هجري
با گذار از نيمه سده سوم هجري آنچه كه به عنوان تحولي جديد قابل مشاهده است تغيير در ژانر كتاب هايي است كه به نحوي با امام رضا (عليه السلام) يا ساير ائمه (عليهم السلام) مرتبط هستند. پي جويي آثار مربوط به امام رضا (عليه السلام) در اواخر سده دوم و اوايل سده سوم هجري غالباً در چارچوب همان مكتوبات حديثي كهن همچون نسخه، كتاب و... امكان پذير بود، اما به گذار از نيمه سده سوم هجري و دور شدن از زمان معاصرت با حضرت رضا (عليه السلام) و همچنين پايان يافتن دوره تدوين مكتوبات حديثي كهن همچون اصل(37)، چرخش قابل توجهي در عناوين آثار مرتبط به ائمه ديده مي شود.در اين دوره تأليف كتاب هايي همچون تاريخ، دلائل و مواليد ائمه آغاز شد، آثاري كه شايد صبغه تاريخي آن نسبت به آثار پيشين بيشتر بود و به طور كلي معجزات، بينات و تاريخ تولد، حيات و وفات ائمه را بررسي مي كرد. در اين دوره آثاري كه مستقلاً نام امام رضا (عليه السلام) در عنوان آن انعكاس يافته باشد همچنان محدود است. شايد اين موضوع را بتوان معلول شكل گيري حافظه جمعي (38) شيعه اثني عشريه و تكوين هويت در سال هاي غيبت صغري دانست(39)؛ دغدغه تثبيت هويت جمعي اثني عشريه به عنوان شيعيان 12 امامي، عالمان امامي را بر آن داشت تا به طور گسترده اي به فراهم آوري آثاري روي آورند كه به نحوي همه ائمه را مدنظر قرار مي داد و در برمي گرفت تا بدين وسيله زمينه تأكيد و تثبيت هويت شيعه اماميه با عنوان اثني عشريه فراهم آيد.
از نيمه سده سوم هجري و يا حتي اندكي زودتر مي توان شاهد خلق آثاري در زمينه دلائل و معجزات ائمه بود. از اين كتاب ها در كتب فهرست غالباً با عنوان دلائل الائمه يا الدلائل ياد شده است. كاربرد لفظ دلائل در كنار معجزات(40) و همچنين محتوايي كه از برخي از اين كتب موجود است(41) به خوبي نشان مي دهد كه مقصود از دلائل نشانه هايي است كه براي اثبات امامت ائمه كارآمد بوده است.
ثبيت بن محمد از اصحاب ابوعيسي الورّاق از نخستين كساني است كه در حدود اواسط سده سوم هجري كتابي با عنوان دلائل الائمه نوشته است.(42) محمد بن علي بن ابراهيم قرشي(43)و معلي بن محمد بصري (44) از ديگر كساني هستند كه در همين دوره كتاب الدلائل نوشته اند. علي بن الحسن بن علي بن فضال از شخصيت هاي مشهور شيعه در اين دوره است كه كتاب الدلائل دارد. گرچه وي فطحي المذهب بوده اند اما به گفته شيخ طوسي روابط نزديكي با علماي اماميه داشته است(45) به ابوزيد الرطاب نيز كتابي با همين عنوان نسبت داده شده است كه احتمالاً در نيمه دوم سده سوم مي زيسته است.(46)
عبدالله بن جعفر حميري از ديگر شخصيت هاي مشهور نيمه دوم سده سوم هجري است كه در دوره خود از مشايخ قم بوده است و كتابي با عنوان الدلائل دارد وي همچنين كتابي ديگري با عنوان قرب الإسناد الي الرضا دارد كه از معدود نمونه هاي آن دوره است.(47)
ابراهيم بن محمد ثقفي ( د283ق) صاحب الغارات نيز از ديگر شخصيت هاي نيمه دوم سده سوم است كه كتابي با عنوان الدلائل دارد.(48) وي علاوه بر آن كتاب ديگري با عنوان المعرفة دارد كه در آن شماري از مناقب و معجزات خاصه ائمه را ذكر كرده است.(49)
در سال هاي گذار از سده سوم به سده چهارم هجري يكي ديگر از مشهورترين شخصيت هايي كه دست به نگارش كتابي با عنوان دلائل الائمه زده است، محمد بن مسعود عياشي عالم شهير امامي در سمرقند است.(50)
پس از وي ديگر عالم شهير امامي در اواسط سده چهرم هجري ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر نعماني كتابي با عنوان الدلائل نگاشته است كه از مصادر ابن طاوس در برخي آثارش بوده است. بنابر تصريح ابن طاوس جزء نهم اين كتاب درباره « دَلائِل مَوْلانا ابي الحَسَن عليِّ بن موسي الرضا » بوده است.(51) در همين دوره- يعني اواسط سده چهارم هجري- ديگر عالم امامي كه آثاري درباره معجزات و دلائل ائمه دارد، احمد بن محمد بن الحسين بن الحسن بن دولال قمي ( د350ق) است. وي علاوه بر كتاب الدلائل كتابي با عنوان المعجزات دارد.(52) در همين دوره ابوالقاسم علي بن احمد كوفي ( د352ق)(53) از ديگر عالمان امامي در اين دوره است كه سه كتاب با عنوان هاي الدلائل و المعجزات، تثبيت المعجزات و تثبيت نبوة الأنبياء نوشته است.(54) به نظر مي رسد آنچه كه از اين دوره- اواسط سده چهارم هجري- از منظرگاه تاريخ مفاهيم (55) جالب توجه است، اين است كه در كنار لفظ الدلائل از تعبير المعجزات نيز استفاده مي شود كه گويا تا پيش از اين دوره بي سابقه بوده است.
همان طور كه پيش تر ذكر شد، كتاب هاي مربوط به تاريخ زندگي و ولادت ائمه از ديگر آثار مرتبط به حضرت رضا (عليه السلام) بود كه نگارش آنها از نيمه دوم سده سوم هجري آغاز شد. يكي از قديمي ترين كتاب هايي كه در اين دوره نوشته شده است، كتاب مواليد الأئمة و أعمارهم تأليف ابوعبدالله احمد بن محمد بن احمد بن طلحة است. وي در بغداد سكونت داشت و از مشايخ كوفي اش روايت نقل مي كرد.(56) إسماعيل بن علي بن علي بن رزين از ديگر شخصيت هاي نيمه دوم سده سوم هجري است كه كتابي با عنوان تاريخ الأئمة نوشته است. همان طور كه پيش تر اشاره شد وي همان كسي است كه راوي كتاب كبير پدرش از طريق امام رضاست؛ شيخ طوسي از اين كتاب به عنوان مسند الرضا ياد كرده است.(57) به نظر مي رسد اين نسخه را- كه شيخ طوسي آن را از هلال حفار سماع كرده است- ابن شهرآشوب در دست داشته و از آن نقل كرده است.(58) علاوه بر اين كتاب پيش تر به نسخه اي موسوم به صحيفة الرضا به روايت احمد بن عامر طائي اشاره شد؛ علاوه بر آن كتاب ديگري تحت عنوان مسند الرضا از داود بن سليمان غازي به نقل از امام رضا (عليه السلام) توسط محمدجواد حسيني جلالي تحقيق و منتشر شده است.(59) نكته قابل تأمل در اينجا درباره رابطه اين سه كتاب با يكديگر است؛ گرچه پرداختن تفصيلي به اين موضوع از حوصله اين مقاله خارج است، اما آنچه كه قوياً به نظر مي رسد اين است كه هر سه، نسخه اي از يك كتاب بوده اند كه در دست امام رضا (عليه السلام) بوده است و حضرت آن را در سه جا قرائت كرده اند و اين سه شخصيت همه يا بخشي از آن را دريافت كرده اند. شاهد مهم بر اين ادعا آن است كه تقريباً تمام روايات دو مسند ذكر شده، در صحيفة الرضا موجود است. به نظر مي رسد در ابتدا اين كتاب را احمد بن عامر بن سليمان به سال 194ق از حضرت سماع كرده است(60)و بار ديگر آن را علي بن علي بن رزين بين سال هاي 198 تا 200 از حضرت سماع كرده است(61)و در مرتبه سوم داود بن سليمان غازي در سفر امام رضا (عليه السلام) به ايران آن را در منزلش در قزوين از حضرت سماع كرده است.(62)
جعفر بن محمد بن مالك فزاري از علماي امامي اواخر سده سوم هجري نيز كتابي با عنوان كتاب اخبار الأئمة و مواليد هم (عليهما السلام) نوشته است(63). اندكي بعدتر، در اواخر سده سوم هجري و اوايل سده چهارم اسماعيل بن علي بن اسحاق نوبختي (د311ق)(64)از متكلمان برجسته و شناخته شده اماميه از خاندان بني نوبخت كتابي با نام الأنوار في تواريخ الأئمه نوشت(65). پس از وي محمد بن همام بن سهيل (66) از محدثان امامي عصر غيبت كتابي با عنوان الانوار في تاريخ الائمة (67) (عليهم السلام) يا منتخب الانوار في تاريخ الائمة الاطهار (68) نوشت كه شايد تلخيص كتاب نوبختي باشد. اين رساله كوتاه كه اخيراً براساس نسخه منحصر به فردي احياء و تصحيح شده است درباره زندگي چهارده معصوم است. در اين كتاب، به كلياتي درباره معصومان پرداخته شده و به اقتضاي كوتاه بودن آن فقط احوال شخصي هر معصوم در آن ذكر شده است(69). در همين دوره- يعني اوايل سده چهارم هجري- كتاب ديگري با عنوان مواليد الائمة توسط محمد بن عبدالله بن مملك اصفهاني نوشته شده است. به گفته نجاشي وي در ابتدا معتزلي بوده است و مستبصر گشته است.(70)
از نيمه سده چهارم هجري اثر مشهوري با عنوان تاريخ اهل البيت (عليهم السلام) در دست است كه پيش تر در مجموعه نفيسه في تاريخ الأئمه (71) منتشر شده بود ولي پس از آن به شكل محقق و مستقل نيز چاپ شد. اين كتاب به شخصيت هاي مختلفي از جمله: نصر بن علي جهضمي، احمد بن محمد فاريابي، ابن ابي الثلج بغدادي و ابن خشّاب نسبت داده شده است.(72) گرچه مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبايي از آن با نام مواليد الائمه تأليف نصر بن علي جهضمي( د250ق) ياد كرده است(73)، اما انتساب آن به ابن ابي الثلج بغدادي (د325ق)نزد نگارنده با عنوان اصلي تاريخ الأئمه قوي تر است.(74) اين اثر، رساله اي مختصر در تاريخ چهارده معصوم (عليهم السلام) است. اين رساله در محورهاي مشخصي از هريك از معصومان سخن گفته است: تاريخ وفات، فرزندان، مادران، القاب، كنيه ها و مدفن. مؤلف در هريك از اين محورها به نام پيامبر يا امام اشاره كرده و گاه در چند كلمه، مطالب خود را بدون سند مجزا بيان مي كند جز آن كه در ابتداي نقل خود گاه راوي اصلي را نام برده است.
از ديگر آثار مشهور مشتمل بر تاريخ اهل بيت در اين دوره مي توان به كتاب الهداية الكبري تأليف حسين بن حمدان خصيبي جنبلاني اشاره كرد.(75) نجاشي از كتابي متعلق به خصيبي با عنوان تاريخ الأئمة ياد كرده است كه به نظر مي رسد همين اثر باشد.(76) مطالب تاريخي كتاب حاضر به شيوه حديثي بيان شده و مؤلف سلسله اسناد خود را بيان كرده است. ابواب 14 گانه كتاب به اعتبار 14 معصوم تنظيم شده و هر باب به دو قسمت اصلي تقسيم مي شود: قسمت اول كلياتي درباره تاريخ هر معصوم از احوال شخصي است و قسمت دوم به ذكر روايات مختلف با ذكر سلسله اسناد مشخص مي پردازد كه غالب اسناد به ائمه منتهي مي شود و در آنها معجزات و كرامات هر معصوم ذكر مي شود. حجم مطالب درباره هر معصوم متفاوت است چنانكه به امام دوازدهم حجم بيشتري اختصاص داده است. وي باب دهم كتابش را به امام رضا (عليه السلام) اختصاص داده است و در آن بخش اعظمي از مطالب، مربوط به دلائل آن حضرت است.(77)از مطالب ارزشمند اين كتاب، ذكر تفصيلي ديدگاه ها و اعمال ياران فارس بن حاتم قزويني است كه در كمتر كتب رجالي و تاريخي شيعه يافت مي شود؛ وضعيت جامعه شيعي بعد از وفات امام عسكري (عليه السلام) و فعاليت هاي جعفر كذّاب نيز در اين كتاب به خوبي منعكس شده است.(78)
همچنين مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبايي از كتاب ديگري با نام مواليد اهل البيت مربوط به نيمه سده چهارم هجري ياد مي كند كه نوشته ابن الذارع ابوبكر احمد بن نصر بن عبدالله بن الفتح الذارع نهرواني بغدادي مي باشد.(79)
آنچه كه از اواسط سده چهارم هجري به عنوان پديده اي جديد در روند نگارش هاي مربوط به امام رضا (عليه السلام) قابل مشاهده است، ظهور نخستين تك نگاري ها درباره تاريخ زندگاني امام رضا (عليه السلام) است. عبدالعزيز بن يحيي الجلودي از شخصيت هاي امامي اواسط سده چهارم هجري است كه نجاشي به صراحت وي را از اخباريان (80) و تاريخ نويسان بصره مي داند. وي كتابي با عنوان مناظرات علي بن موسي الرضا تأليف كرده است كه عناوين كتاب هاي تأليفي ديگر وي در كنار آن به خوبي نشان مي دهد كه كتاب وي احتمالاً مربوط به تاريخ زندگاني امام رضا (عليه السلام) با تمركز خاصي بر روي مناظرات ايشان بوده است. ابن نديم بغدادي تاريخ وفات وي را متأخرتر از سال 330 قمري مي داند.(81)
ابوعبدالله محمد بن وهبان بن محمد ( د385ق) از ديگر شخصيت هاي اين دوره در بصره است كه كتاب مجزايي - كه به نظر مي رسد درباره زندگاني امام رضا (عليه السلام) باشد- با عنوان اخبارالرضا (عليهما السلام) نوشته است.(82)
درخصوص نگارش ها درباره تاريخ اهل بيت در دوره متقدم، علاوه بر كتاب هاي مزبور نبايد مطالب شماري از مجامع حديثي شيعه و تاريخي را نيز از نظر دور داشت. در واقع در ميان مجامع حديثي و تاريخي با گرايش هاي شيعي در قرن سوم و چهارم، مواد تاريخي فراواني يافت مي شود. شايد مهم ترين و قديمي ترين نمونه آن فصل مربوط به امام رضا (عليه السلام) در تاريخ يعقوبي (زنده در 292ق) باشد كه بايد آن را مربوط به نيمه دوم سده سوم هجري دانست.(83) پس از يعقوبي، مسعودي ( د346ق) نيز از ديگر مورخان با گرايش هاي شيعي است كه بخش هايي از كتابش مروج الذهب را به تاريخ زندگي حضرت رضا (عليه السلام) اختصاص داده است.(84) وي در اثر ديگر منسوب به وي اثبات الوصيه (85) نيز بخشي را به امام رضا (عليه السلام) اختصاص داده است.(86) كتاب كافي نيز شايد مهم ترين و تنها نمونه از مجامع كهن حديثي شيعه در اوايل سده چهارم است كه مطالبي تاريخي از زندگي امامان را در ابواب التاريخ كتاب الحجه آن مي توان يافت.(87) متأسفانه مجموعه حديثي كهن ديگري نظير كافي- از جهت اشتمالش بر تاريخ زندگي معصومان - در دست نيست.
3-1. جمع آوري ميراث حديثي امام رضا (عليه السلام) و توجه به زيارت ايشان از نيمه سده چهارم
از نيمه دوم سده چهارم هجري و همزمان با فراهم شدن زمينه اي مناسب تر براي نشر و گسترش انديشه شيعي در دوره حاكميت آل بويه شاهد تأليف و گسترش آثار جديدي درباره امام رضا (عليه السلام) هستيم. برخي شيعه پژوهان گسترش و نهادينه شدن برخي آئين هاي شيعي را مربوط به دوره آل بويه دانسته اند. براي نمونه بر اين باورند كه برگزاري جشن عيدغدير خم به عنوان يكي از آئين هاي رسمي شيعه از زمان آل بويه نهادينه شد و گسترش يافت. به گفته اسماء افسرالدين، در دوره آل بويه عيد غدير خم در عراق به وسيله معزالدوله احمد بن بويه به سال 352ق و در حكومت فاطميان مصر توسط المعز به سال 362ق بنيان نهاده شد(88). براساس برخي پژوهشهاي ديگر گسترش و نهادينه شدن آئين هاي عزاداري محرم به خصوص شكل گيري دسته جات عزاداري مربوط به دوره آل بويه است به طوري كه در بغداد شيعه و اهل سنت در كنار هم در اين عزاداري ها شركت مي كردند.(89)دكتر ذبيح الله صفا درباره اوضاع شيعه در اين دوره مي گويد: « وضع شيعه در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم از ميان ساير قرون ممتازست، زيرا در اين دوره بر اثر غلبه سادات طالبيه و امراي آنان از قبيل اسفار و ماكان و مرداويج و آل بويه قسمت بزرگي از ايران تحت تسلط دولت هاي طرفدار تشيع يا دولت هاي غيرمزاحم نسبت به شيعه قرار داشت... در بغداد و ممالك تابعه آل بويه شيعه در اقامه مراسم مذهبي خود آزاد بودند و حتي در لعن و سب مخالفان خاندان رسالت و غاصبان حق و قتله آنان جنبه افراط مي پيمودند و همين امر غالباً به بروز مناقشات و مجادلات سخت ميان فرق اهل سنت و آنان منجر مي شد. »(90) از اين دوره بود كه به نظر مي رسد تك نگاري درباره امام رضا (عليه السلام) و تمركز بر روي ايشان به عنوان عاملي هويت بخش به اقليت شيعه مورد توجه گسترده تري قرار گرفت.
جمع آوري ميراث حديثي امام رضا (عليه السلام) يكي از مهم ترين دغدغه هايي بود كه ابن بابويه ( د 381ق) را واداشت كه به گردآوري اثر مشهور و گران سنگ عيون اخبارالرضا مبادرت كند.(91) ابن بابويه براي دستيابي به دانش به طور گسترده اي سفر كرد؛ وي به سال 343ق به بغداد آمد و پس از اقامت يكساله در آنجا براي اقامه حج به مكه سفر كرد و به سال 346 از مسير كوفه به بغداد بازگشت. ابن بابويه بارها به نيشابور و ساير شهرهاي خراسان سفر كرد تا اينكه به سال 359ق به ماوراء النهر رفت. به گفته كلبرگ، رابطه ابن بابويه با ركن الدوله حاكم آل بويه هنگامي كه به سال 63ق وي از صدوق خواست تا در ري اقامت گزيند، تقويت شد. ركن الدوله به حامي ابن بابويه تبديل شد و در عوض ابن بابويه نيز سؤالاتي را كه ركن الدوله درباره مسائل عقايدي ارائه مي كرد، پاسخ مي داد و ابن بابويه در ري از قدر و منزلت بالايي برخوردار گشت.(92)
شيخ صدوق، اين كتاب را براي هديه به كتابخانه صاحب بن عباد ديلمي، وزير وقت و حاكم شيعي آن دوران نگاشت. صاحب بن عباد در مدح و ستايش امام رضا (عليه السلام) اشعاري را مي سرايد و آن را به شيخ صدوق هديه مي دهد و شيخ نيز اين كتاب را در پاسخ به هديه ايشان، به نگارش در مي آورد.(93) كتاب عيون اخبارالرضا، از معتبرترين منابع روايي شيعه است كه مانند ديگر كتاب هاي شيخ صدوق، از ارزش و اعتبار خاصي برخوردار است. در اين كتاب روايت هاي پيرامون امام رضا (عليه السلام) و مجموعه رواياتي كه از آن حضرت روايت شده، جمع آوري شده است. اين كتاب، در شرح و توضيح بسياري از عقايد شيعه كتابي ارزشمند و مفيد مي باشد. شيخ صدوق، با جمع آوري سخنان و بحث هاي امام رضا (عليه السلام) با ديگر دانشمندان آن دوران، بسياري از مباحث مهم اسلامي را مطرح كرده است. كتاب، مجموعاً داراي يك مقدمه و 69 باب است.(94) يكي از ديگر از عالمان امامي هم عصر شيخ صدوق كه به روايات غيرفقهي حضرت رضا (عليه السلام) توجه كرده است و بخش مستقلي از كتابش تحف العقول (95)را بدان اختصاص داده است، ابن شعبه حراني است.(96) اندكي پيش تر از شيخ صدوق و ابن شعبه نيز در فهارس درباره وريزة بن محمد الغساني گفته شده كه: له كتاب عن الرضا. وي اين كتاب را از جدش سماع كرده است و جد وي محتواي آن را به سال 190ق از امام رضا (عليه السلام) سماع كرده است. وزيرة بن محمد به سال 325ق حدود 80 سال داشته است.(97)
در كنار اخبار و ميراث حديثي حضرت رضا (عليه السلام) كه مورد توجه قرار گرفت، شاهد تأليف آثاري درباره زيارت ايشان و فضيلت آن در اين دوره هستيم كه تا پيش از آن بي سابقه است. گرچه كتاب الكافي از قديمي ترين مكتوبات حديثي شيعه است كه به زيارت حضرت رضا (عليه السلام) در بخش مستقلي پرداخته است، (98) اما علاوه بر اينكه اين بخش بسيار كلي و گذراست به نظر مي رسد شكل گيري اين ژانر از تأليفات به شكل مجزا و گسترده از اواسط سده چهارم آغاز شده باشد. به شيخ صدوق اثري تحت عنوان كتاب جامع زياره الرضا نسبت داده شده است.(99) در همين دوره كتاب ديگري به ابي الطيبر از يمتكلّم تحت عنوان زيارة الرضا و فضل هو معجزاته نسبت داده شده است كه حدود يكصد ورق بوده است. وي از متكلمان برجسته اواسط سده چهارم هجري بوده است و كتاب هاي زيادي در امامت و فقه داشته است.(100)
در نيمه دوم سده چهارم هجري ابي منصور صرام، متكلم نيشابوري نيز كتابي با عنوان زيارة الرضا و فضله نوشته است.(101)
علاوه بر اين آثار مستقل، ابن بابويه بخش هاي پاياني مجلد دوم كتاب عيون اخبارالرضا را به زيارت حضرت رضا (عليه السلام)، فضيلت آن و همچنين بركات و نشانه هايي كه در دوره وي از مشهد ايشان ظاهر گشته است، اختصاص داده است.(102) وي در كتاب ديگرش من لا يحضره الفقيه نيز بخشي را به زيارت امام رضا (عليه السلام) در طوس اختصاص داد.(103) ابن قولويه ( د367ق) نيز كتاب مشهورش كامل الزيارات را در همين دوره تأليف كرد و باب هاي 101 و 102 از آن را به زيارت حضرت رضا (عليه السلام) اختصاص داد.(104) در اواخر سده چهارم هجري نيز شيخ مفيد بخشي از كتاب المزار خود را به حضرت رضا (عليه السلام) اختصاص داد.(105)
علاوه بر توجه به ميراث حديثي امام رضا (عليه السلام) و زيارت ايشان، در نيمه دوم سده چهارم همچنان تأليف آثاري درباره تاريخ زندگي معصومان ادامه يافت. در اين ميان الصفاء في تاريخ الائمة نوشته احمد بن ابراهيم بن ابي رافع قابل ذكر و توجه است. وي اصالتاً كوفي بوده است ولي از محدثان امامي ساكن بغداد بوده است. (106) صالح بن محمد صرامي از ديگر شخصيت هاي اين دوره است كه كتابي با عنوان تاريخ الائمة (عليهم السلام) نگاشته است؛ وي استاد ابوالحسن جندي شيخ نجاشي بوده است.(107)علاوه بر اين دو اثر، حسن بن محمد قمي صاحب كتاب تاريخ قم كه آن را به سال 378ق نوشته است.(108) بخشي از كتابش را به بيان اطلاعات تاريخي درباره زندگاني امام رضا (عليه السلام) اختصاص داده است.(109) در كنار اين موارد لازم است به اثري تحت عنوان زهد الرضا نوشته شيخ صدوق اشاره كرد كه به نظر مي رسد بايد با صبغه اي تاريخي نگاشته شده باشد.(110)
4-1. گسترش نگارش ها درباره مناقب و معجزات ائمه از سده پنجم
در نگاهي تحليلي به روند نگارش هاي مربوط به امام رضا (عليه السلام) آنچه كه از اوايل سده پنجم به بعد جلب توجه مي كند، گسترش آثار مرتبط با مناقب و معجزات ائمه (عليه السلام) است. در اين ميان حتي تك نگاري هايي درباره مناقب امام رضا (عليه السلام) نيز به طور مستقل براي اولين بار آغاز شده است.در سال هاي گذار از سده چهارم و پنجم شاهد تأليف اثري منحصر به فرد از جانب يكي از علماي عامه هستيم. ابوعبدالله حاكم نيشابوري (د405ق) صاحب المستدرك علي الصحيحين كتابي با عنوان مفاخر الرضا يا مناقب الرضا نوشته است. يكي از پژوهشگران معاصر بر اين باور است كه حاكم نيشابوري در كتاب تاريخ نيشابور نيز بايد فصل مشبهي را به حضرت رضا (عليه السلام) اختصاص داده باشد و شواهدي بر اين امر ذكر كرده است.(111) ابن حمزه طوسي از اين كتاب در الثاقب في المناقب نقل كرده است.(112)
علاوه بر اثر حاكم نيشابوري، كتاب ديگري درباره مناقب اختصاصي حضرت رضا (عليه السلام) در نيمه دوم سده پنجم هجري توسط علماي اماميه تأليف شده است. شيخ مفيد عبدالرحمن بن احمد خزاعي نيشابوري كتابي با عنوان مناقب الرضا نوشته است. نويسنده شيخ اماميه در عصر خودش در ري بوده است و شاگرد سيد رضي، سيدمرتضي، شيخ طوسي و شمار ديگري از اعلام سده پنجم هجري بوده است.(113) شيخ منتجب الدين از اين كتاب با عنوان الرضويات ياد كرده است(114). اربلي از الرضويات و حسن بن فضل طبرسي از مناقب الرضا - كه احتمالاً بايد همين كتاب باشد - نقل كرده اند.(115)
در سده پنجم هجري علاوه بر دو كتاب اختصاصي پيشين درباره امام رضا (عليه السلام)، همچنان نگارش كتاب هايي درباره دلائل و معجزات ائمه به طور عمومي ادامه يافت. در نيمه اول سده پنجم ابومحمد عبدالباقي بن محمد بصري از علماي شيعه كتابي با نام دلائل داشته است. وي از معاصران طوسي و سيدين بوده است.(116) در كنار وي، بايد از عالم شهير آن عصر ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبري صغير، ياد كرد كه كتاب دلائل الامامة را تأليف كرد.(117) وي در اين كتاب علاوه بر ارائه گزارشي تاريخي از حياة امامان به اثبات حقانيت امامان شيعه پرداخته و با ذكر آيات و روايات درباره فضائل و مناقب و معجزات آنها از خلافت و جانشيني آنان بعد از پيامبراكرم دفاع نموده است.(118) از ابن رستم طبري علاوه بر اين كتاب، اثر ديگري با عنوان نوادر المعجزات في مناقب الائمة الهداة برجاي مانده است.(119) اين اثر در نقل معجزات و مناقب و علوم و احتجاجات ائمه اطهار (عليهم السلام) و آنچه كه از دلائل و براهين بر حجيت كلام و كردار خويش آورده اند، مي باشد. مؤلف در مقدمه مختصري درباره مقام ائمه و فضائل آنان صحبت كرده است و در ادامه، در سيزده باب براي هركدام از ائمه، معجزات و كراماتي از آنان را كه در كتب روايي و حديثي شيعه آمده است با ذكر تفصيلي سند يادآور شده است.(120) وي باب نهم كتابش را به معجزات حضرت رضا (عليه السلام) اختصاص داده است و در آن 11 روايت نقل كرده است.(121) تفاوت اصلي اين كتاب با اثر قبلي ابن رستم طبري در آن است كه وي در اين كتاب صرفاً به ذكر معجزات اكتفا كرده است ولي در دلائل به مطالب تاريخي و اطلاعات شخصيت شناسي نيز پرداخته است.
يكي ديگر از آثار اواسط سده پنجم هجري كتاب عيون المعجزات است(122). اين كتاب نوشته يكي از محدثان غيرمشهور قرن پنجم هجري، حسين بن عبدالوهاب است.(123) كه درباره معجزات و كرامات ائمه (عليهم السلام) سخن گفته است. عيون المعجزات روايات كرامات ائمه را به ترتيب هر امام نقل كرده اما تقسيم بندي خاصي براي آن قرار نداده است. انگيزه مؤلف از تأليف كتاب، اثبات امامت ائمه و عظمت آنهاست. مؤلف به راويان اشاره كرده ليكن مقيد به ذكر سلسله اسناد در همه روايات نيست.(124) وي در اين كتاب شش گزارش درباره دلائل حضرت رضا (عليه السلام) نقل كرده است.(125)
در سده پنجم هجري روند نگارش درباره تاريخ و معجزات امامان كه پيش تر آغاز شده بود، همچنان ادامه يافت. اما نكته قابل توجهي كه نگارش هاي اين دوره را نسبت به قبل متمايز مي كند، آن است كه در شماري از اين آثار پيوند قوي تري ميان تاريخ زندگي و معجزات و مناقب معصومان برقرار شده است. يكي از مشهورترين آثار مربوط به اين ژانر، كتاب الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد شيخ مفيد است كه بايد آن را مربوط به اوايل سده پنجم هجري دانست؛ ابوالمعالي احمد بن علي بن قدامه اين كتاب را به سال 411ق از شيخ مفيد سماع كرده است.(126) اين كتاب از منابع برجسته، درباره زندگاني ائمه (عليهم السلام) به شمار مي آيد و بسياري از منابع مهم شيعه بعدي كه به زندگاني ائمه پرداخته اند، اين كتاب را مستند خود قرار داده اند. مؤلف، در اين كتاب، به بيان بسياري از حوادث تاريخي مربوط به زندگي اهل بيت (عليهم السلام) پرداخته، شماري از عقايد شيعه را مطرح كرده و برخي فضائل و مناقب آنها را برشمرده است. وي مطالب را با ذكر سند آورده و اين كار ارزش و اعتبار كتاب را بالا برده است.(127)يكي از مباحث مهم كتاب مسئله امام رضا (عليه السلام) و ولايت عهدي ايشان است.(128)
در اواخر سده پنجم هجري يكي از ديگر آثار مشهور كه همزمان به تاريخ و مناقب معصومان پرداخته است كتاب روضة الواعظين و بصيرة المتّعظين نوشته محمد بن فتال نيشابوري(م 508ق) است. موضوع آن تاريخ و مناقب معصومين (عليهم السلام) و همچنين مواعظ و اخلاقي اتوبه گفته خود مؤلف در اصول و فروع دين و زهد و مواعظ است. اين كتاب شبيه كتاب هاي امالي، در 96 مجلس تنظيم شده است: سهم جلس در ماهيت عقل و برتري آن و معرفت خداوند، دو مجلس درباره نبوت سپس مجالسي درخصوص اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ايمان ابوطالب، فاطمه بنت اسد، حضرت زهرا (عليها السلام)، از مجلس هفده متاسي و يك مشرح حال و مناقب ائمه اطهار و پس از آن فروع دين و مباحث اخلاقي است.(129) فتال در مقدمه مي گويد اسناد رواياتش را حذف كرده، زيرا براي اخبار رايج و مشهور، نيازي به ذكر اسناد نيست.(130)
در كنار دو اثر پيش گفته، در برخي آثار صرفاً تاريخي اين دوره نيز به حضرت رضا (عليه السلام) توجه شده است. ابوعلي مسكويه رازي ( د421ق) در كتاب تجارب الأمم خود به تاريخ شهادت امام رضا (عليه السلام) پرداخته است.(131) در همين دوره- نيمه اول سده پنجم هجري- كتابي با نام الانوار في تاريخ الائمة توسط شيخ ابوالحسن علي بن هبة الله بن عثمان بن احمد موصلي تأليف شده است.(132) در اواخر سده پنجم هجري نيز كتابي با عنوان سير الانبياء و الائمة توسط شمس الاسلام حسن بن حسين بن بابويه قمي مشهور به حسكا و ساكن ري تأليف شده است، كه اثري از آن در دست نيست.(133)
پي نوشت ها :
1. دانشجوي دكتري الهيات دانشگاه امام صادق (عليه السلام) 2.نك: ادامه مقاله.
3.نك: ادامه مقاله.
4.نك: ابن بابويه، 1378، ج2، ص 242.
5.تفاوت عنوان كتاب با ديگر عناوين مدونات مكتوب در سده هاي نخست همچون اصل، نسخه و... همواره مورد بحث انديشمندان مختلف بوده است ( نك: آقا بزرگ تهراني، 1380، ص 213-215؛ حاج منوچهري، 1379، صص 218-220) اتان گلبرگ درباره كتاب مي گويد: اصطلاحي كه اغلب براي مجموعه اي از احاديث به كار مي رود، كلمه « كتاب » است. كلمه « كتاب » مي تواند اشاره به كتاب نوشته شده براساس كتاب قديمي ديگري نيز باشد. با اين حال، در شكل قابل جايگزيني با كلمه اصل نيز به كار رفته است؛ چرا كه بسياري از اصل ها، در برخي موارد، به عنوان « كتاب » مورد اشاره قرار گرفته اند. اغلب امكان پذير نيست كه آن چه كتاب ناميده شده است، بگوييم اصل است. درواقع، برخي نويسندگان در مورد اصطلاح « كتاب »، تمايز مشخصي قائل هستند، حتي اگر اثري كه آنها به آن اشاره دارند، در ديگر مآخذ، به عنوان « اصل » شناخته شود. ( نك: گلبرگ، 1379، ص 71).
6.طوسي، 1381ق، ص 360.
7.نك: نجاشي، 1407ق، ص 276.
8.نك: آقابزرگ، 1408ق، ج24، ص 152؛ نجاشي، 1407ق، ص 367.
9.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 349؛ نجاشي، 1407ق، ص 409.
10.نجاشي، 1407ق، ص 277.
11.آقابزرگ تهراني، 1408ق، ج24، ص 147-148.
12.نك: الحربي، 1405ق، ج3، ص 1045؛ ابن منظور، 1405ق، ج3، ص 61.
13.نك: نجاشي، 1407ق، ص 367، 366، 219؛ كشي، 1348، ص 514، 104.
14.بي نا، 1406ق، ص 39.
15.درباره اين كتاب نك: نجاشي، 1407ق، ص 100 و 229؛ آقابزرگ تهراني، 1408ق، ج24، ص 149؛ نجف، 1406ق، سرتاسر.
16.بحث درباره تفاوت هاي كتاب، اصل و نسخه در تاريخ انديشه هاي حديثي مقوله اي دراز دامن است كه در اين مختصر نمي گنجد و خارج از حوصله اين مقاله است.
17.آقابزرگ، 1408ق، ج24، ص 149؛ نجاشي، 1407ق، ص 51.
18.آقابزرگ، 1408ق، ج24، ص 150؛ خوئي، 1410ق، ج16، ص 316؛ روايتي كه شيخ طوسي در كتاب امالي از اين شخصيت نقل كرده است كه به احتمال قريب به يقين از همين نسخه بوده است به خوبي نشان مي دهد كه در اين نسخه امام رضا (عليه السلام) صرفاً طريق روايت نسخه از امامان پيشين هستند كه مؤيد ديگري بر ديدگاه نگارنده است. ( نك: طوسي، 1414ق،ص 478).
19.آقابزرگ، 1408ق، ج24، ص 150؛ نجاشي، 1407ق، ص 369؛ خوئي، 1410ق، ج17، ص 77.
20.تعبير نجاشي صراحتاً حاكي است كه آثاري با عنوان مسائل در آن دوره نوعي كتاب بوده اند ( نك: نجاشي، 1407ق، ص 227).
21.جديدي نژاد، 1380، ص 156.
22.نجاشي، 1407ق، ص 296؛ آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 349؛ خوئي، 1410ق، ج13، ص 194.
23.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 348؛ نجاشي، 1407ق، ص 40.
24.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 348؛ نجاشي، 1407ق، ص 174.
25.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 349؛ طوسي، بي تا، ص 405.
26.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 349؛ نجاشي، 1407ق، ص 328.
27.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 348؛ نجاشي، 1407ق، ص 99.
28.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 348؛ نجاشي، 1407ق، ص 179.
29.آقابزرگ، 1408ق، ج20، ص 349؛ نجاشي، 1407ق، ص 179.
30.آقابزرگ، 1408ق، ج20،ص 349؛ نجاشي، 1407ق، ص 202.
31.آقابزرگ، 1408ق، ج20،ص 349؛ نجاشي، 1407ق، ص 227.
32.آقابزرگ، 1408ق، ج20،ص 349؛ طوسي، بي تا، ص 416.
33.آقابزرگ، 1408ق، ج20،ص 348؛ نجاشي، ص 23؛ خوئي، 1410ق، ج1، ص 213.
34.آقابزرگ، 1408ق، ج19، ص 360؛ خوئي، 1410ق، ج5، ص 123؛ نجاشي، 1407ق، ص 37.
35.آقابزرگ، 1408ق، ج19، ص 360؛ نجاشي، 1407ق، ص 57.
36.آقابزرگ، 1408ق، ج25، ص 119؛ نجاشي، 1407ق، ص 245.
37.ابن شهرآشوب مازندراني در كتاب معالم العلماء از شيخ مفيد نقل كرده است كه اماميه از زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) تا زمان حضرت عسكري (عليه السلام) يعني اواسط سده سوم هجري 400 اصل تأليف كردند. ( درباره اين جمله نك: ابن شهرآشوب، 1380ق، ص 3؛ نوري، 1415ق، ج1، ص 64؛ ميرداماد، 1422ق، ص 160؛ ضياءالدين محمودي، 1423، ص 11؛ امين، بي تا، ج1، ص 140).
38.Collective Memory
39.موضوع حافظه يا هويت جمعي يكي از مسائل مورد توجه در مطالعات فرهنگي و انسان شناسي فرهنگي است. در محافل آكادميك غربي- به ويژه در حوزه آمريكا- كاربست اين مفاهيم در رويكردي ميان رشته اي در مطالعات اسلامي امري رايج است ( درباره حافظه جمعي نك: فكوهي، 1389، سرتاسر؛ درباره هويت جمعي نك: گودرزي، 1387، صص 23-24). به ويژه چنين رويكردي در آثار دكتر سيدحسين مدرسي طباطبايي و برخي شاگردان ايشان نظير نجم حيدر، ماريا ماسي داكاك و... زياد به چشم مي آيد ( نك: مدرسي طباطبايي، 1388، ص 23؛ Haider,The Brith,Darkake,pp.2, Haider,The Origins)
40.طوسي، 1381ق، ص 422.
41.ابن طاوس، 1368ق، ص 96.
42.نجاشي، 1407ق، ص 117.
43.نجاشي، 1407ق، ص 333.
44.نجاشي، 1407ق، ص 418.
45.طوسي، بي تا، ص 273.
46.طوسي، بي تا، ص 537.
47.درباره وي و كتابش نك: نجاشي، 1407ق، ص 220؛ ابن طاوس، 1368ق، ص 229، 226، 222، 119، 97، 2، 247، 232، 237، 230؛ ابن طاوس، 1375، ص 35؛ كلبرگ، 1371، ص 227.
48.نجاشي، 1407ق، ص 17.
49.اين كتاب حاوي مطالب جالبي در بحث مناقب است كه گويا در دست ابن طاوس بوده است و به طور گسترده اي از آن نقل كرده است، ابن طاوس به پسرش سيد محمد توصيه مي كند كه اين كتاب را درباره معجزات ائمه مطالعه كند. ( نك: ابن طاوس، 1375، ص 35؛ همچنين براي اطلاعات بيشتر درخصوص اين كتاب نك: اتان كلبرگ، 1371، ص 406).
50.طوسي، بي تا، ص 397؛ نجاشي، 1407ق، ص 352.
51.نك: ابن طاوس، 1368ق، ص 96؛ آقابزرگ، 1408ق، ج8، ص 237؛ كلبرگ، 1371، ص 228.
52.نجاشي، 1407ق، ص 90.
53.وي از كساني است به ارتفاع قول متهم شده است و غلات براي او منزلت بالايي قائلند. ( نجاشي، 1407ق، ص 265-266) در مجموع به نظر مي رسد از لحاظ جرياني بايد وي را از دنباله هاي طيف مفضل بن عمر در سده چهارم هجري دانست. ( در اين خصوص نك: گرامي، 1391، ص 92-99).
54.نجاشي، 1407ق، ص 266.
55.اين رويكرد مطالعاتي يك سنت اصالتاً آلماني با عنوان اصلي بگريفز گشيشته (Begriffsgeschichte) است كه در انگليسي با عنوان (Conceptual History ) يا (History of Concepts ) ترجمه شده است و توجه اصلي آن به تطوّر و تغيير كاربرد مفاهيم مختلف در طول تاريخ است. اين متد بسيار مهم دست كم با اين نام در ايران ناشناخته است. (در اين خصوص نك: Veitt-Brause,p.8).
56.نجاشي، 1407ق، ص 94؛ خوئي، 1410ق، ج2، ص 247.
57.نجاشي، 1407ق، ص 32؛ طوسي، بي تا، ص 33.
58.ابن شهرآشوب، 1379ق، ج3، ص 101.
59.درباره اين كتاب كمتر شناخته شده نك: حسيني جلالي، 1418ق، صص 27-57.
60.بي نا، 1406ق، ص 39.
61.نك: نجاشي، 1407ق، ص 276.
62.حسيني جلالي، 1418ق، ص 27.
63.نجاشي، 1407ق، ص 122.
64.درباره وي نك: اقبال آشتياني، 1425ق، ص 123.
65.نجاشي، 1407ق، ص 32.
66.ابوعلي، محمد بن همام بن سهيل اسكافي، در سال 258هجري در اسكاف- نام محلي ميان بصره و كوفه- به دنيا آمد. اسكافي علاوه بر استفاده از محضر نواب خاص امام زمانمانند عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان و حسين بن روح از شخصيت هاي فراوان ديگري نيز روايت نقل مي كند كه از آن جمله اند: پدر شهمام بن سهيل، ابراهيم بن هاشم، جعفر بن محمد حِميري، عبدالله بن جعفر حميري، محمد بن عبدالله حميري، علي بن محمد بن رياح، علي بن محمد رازي و شخصيت هاي بزرگ ديگر. شخصيت هاي فراواني نيز از او روايت نقل مي كنند مانند: احمد بن محمد برقي، جعفر بن محمد بن قولويه، علي بن ابراهيم، هارون بن موسي تلعكبري، ابراهيم بن محمد بن معروف، احمد بن ابراهيم. او علاوه بر اين كتاب، اثر مشهور ديگري تحت عنوان التمحيص دارد كه از مصادر بحارالانوار است. اسكافي در سنين نزديك به 80 سالگي در سال 336 هجري از دنيا رفت (درباره وي نك: هزار، 1422ق، صص 25-33).
67.نجاشي، 1407ق، ص 380.
68.آقابزرگ، 1408ق، ج22، ص 375.
69.نك: اسكافي، 1422ق، سرتاسر.
70.نجاشي، 1407ق، ص 381.
71.بي نا، 1422ق، ص 11.
72.درباره اين اثر و مؤلفان احتمالي آن نك: جلالي، 1410ق، صص 28-61.
73.طباطبايي، 1417ق، ص 642.
74.نجاشي، 1407ق، ص 381.
75.ابوعبدالله حسين بن حمدان جنبلائي خصيبي يا حضيني از محدثان و راويان شيعه اماميه در عصر غيبت صغري و مؤلف كتاب مهم و جنجالي الهداية الكبري است كه به سال 260 متولد شد. بسياري از رجاليون و فهرست نويسان شيعه مانند نجاشي او را به شدت تضعيف كرده اند. فرقه نصيريه او را از بزرگان خود مي دانند زيرا وي با محمد بن نصير رئيس اين فرقه مرتبط بوده و او را باب امام دوازدهم مي دانسته است. بيشترين فعاليت هاي مذهبي خصيبي در شهر بغداد بود كه از جمله اين فعاليت ها مي توان به موضع گيري در برابر اسماعيليه اشاره نمود. پس از آن به شهرهاي خراسان و ديلم سفر كرد و سرانجام در حلب نزد امير سيف الدوله ساكن شد و به وسيله وكلاي خود در شهرهاي عراق و شام به اداره امور ديني آن مناطق مي پرداخت. يكي از شاگردان روايي خصيبي، هارون بن موسي تلعكبري (م 385ق) است كه از بزرگان مورد اعتماد شيعه اماميه است. وي به اختلاف اقوال در سال 334 يا 346 يا 358 از دنيا رفت و در حلب به خاك سپرده شد ( درباره وي نك: بي نا، 1411ق، صص 24-5).
76.نجاشي، 1407ق، ص 67.
77.خصيبي، صص 279-291.
78.نك: خصيبي، الهداية الكبري، سرتاسر؛ درخصوص اين كتاب اظهارنظرهاي شديدي نسبت به محتواي آن از قديم وجود داشته، آن را غيرمعتبر و غلوآميز دانسته و برخي آن را از كتب فرقه نصيريه مي دانند ( نك: صفري فروشاني، 1384، سرتاسر ) آن چه كه در خصوص اين كتاب آشكار است آنكه گويا كه برخي موضوعات مفوّضه بعدها يا در همان عصر مؤلف به كتاب اضافه شده باشد.( نك: گرامي، 1391ب، صص 188-189).
79.نك: طباطبايي، 1417ق، ص 642؛ محب الدين طبري، 1356ق، ص 143.
80.نجاشي، 1407ق، ص 240؛ در دوره متقدم اخباري به معناي تاريخ نويس بوده است (ايزدي و گرامي، 1389، صص 148-152)؛ علاوه بر اين عناوين كتاب هاي جلودي به صورت « اخبار... » به خوبي گواه اين مطلب است.
81.نك، نجاشي، 1407ق، ص 244؛ آقابزرگ، 1408ق، ج22، ص 283؛ ابن نديم، 1391ق، ص 128.
82.آقابزرگ، 1408ق، ج1،ص 330؛ نجاشي، 1407ق، ص 397؛ بغدادي، بي تا، ج1، ص 42.
83.يعقوبي، بي تا، ج2، ص 453.
84.مسعودي، 1409ق، ج3، ص 441، 440، 417.
85.اين كتاب در دو بخش تأليف شده است. در بخش اول با مطالبي از عقل و سپاهيانش، تاريخ انبياء را از هبوط آدم تا رسالت پيامبرخدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مورد مطالعه قرار گرفته است. در اين بخش به جاي ارائه سند از لفظ « روي » استفاده شده ولي در بخش دوم به ويژه مباحث مربوط به امامان سند ارائه شده است. نمونه اي از اين اسناد در دو كتاب مروج الذهب و التنبيه و الاشراف نيامده و همين امر موجب شده تا گمان شود كتاب از مؤلف ديگري است به ويژه كه شيوه تأليف و سبك نگارش آن نيز با ديگر نوشته هاي مسعودي سازگاري ندارد.( نك: مسعودي، 1426ق، سرتاسر).
86.مسعودي، 1426ق، ص 201.
87.نك: كليني، 1362، ج1، ص 439.
88.Afsaruddin,p.218
89.Nakash,p.169
90.صفا، 1378، ج1، صص 244-245.
91.طوسي، بي تا، ص 444؛ آقابزرگ، 1408ق، ج15، ص 375.
92.Kohlberg,p.4262.
93.ابن بابويه، 1378، ج1، ص 3.
94.نك: ابن بابويه، 1378، سرتاسر.
95.درباره وي و كتابش نك: غفاري، 1404ق، صص 4-11.
96.ابن شعبه، 1404ق، صص 415-450.
97.نجاشي، 1407ق، ص 432.
98.كليني، 1362، ج4، ص 584.
99.نجاشي، 1407ق، ص 390.
100.نك: طوسي، بي تا، ص 538؛ آقابزرگ، 1408ق، ج12، ص 79.
101.ابن شهرآشوب، 1380ق، ص 174؛ آقابزرگ، 1408ق، ج12، ص 79.
102.ابن بابويه، 1378، صص 254-278.
103.ابن بابويه، من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 602.
104.ابن قولويه، صص 302-308.
105.مفيد، المزار، ص 195.
106. نك: نجاشي، 1407ق، ص 84؛ طوسي، بي تا، ص 77؛ خوئي، 1410ق، ج2، ص 18.
107.نجاشي، 1407ق، ص 199.
108.اين كتاب توسط حسن بن محمد بن حسن قمي، در سال 378ق به تشويق صاحب بن عباد، در عصر فخرالدوله ديلمي به عربي تأليف شده است. اكنون هيچ نسخه اي از اصل آن در دست نيست اما برگردان فارسي آن توسط حسن بن علي بن حسن بن عبدالملك قمي در سال هاي 805 و 806ق، براي ابراهيم بن محمود بن محمد بن علي الصّفي صورت گرفته است. مترجم اشاره مي كند كه متن اصلي حاوي بيست باب و پنجاه فصل بوده است. اما نسخ فارسي تاريخ قم كه تا حال ديده شده، بيش از پنج باب آن را، نداشته است. از زندگي مؤلف آگاهي ناچيزي وجود دارد. برادر او- ابوالقاسم علي بن محمد بن الحسن الكاتبي- در دوران زندگي خود مدتي حاكم قم بوده است. مؤلف در مقدمه اثر خود، علاقه اسماعيل بن عباد نسبت به مرد مقمبه ويژه تعطّفوش فقتا و نسبت به « اشراف طالبي هو سادات فاطميّه » را توصيف مي كند. شيوه و سبك نويسنده توصيفي است؛ در بسياري موارد، روايات و گزارش هاي متعددي از يك واقعه ارائه مي كند، بدون آنكه اندك تلاشي براي ارزيابي ارزش نسبي آنها براي ترجيح يك روايت و گزارش نسبت به ديگر روايات صورت دهد. در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه اين كتاب مشتمل بر اطلاعاتي است كه تا حد زيادي تكميل كننده آگاهي هاي موجود در ديگر منابع است. همچنين حاوي گزارش هاي دقيق و تفصيلي پيرامون استقرار عرب ها در قم و نيز دربردارنده تاريخ اعراب اشعري در دوران جاهليت و اوايل دوران اسلامي است. ضمن آنكه از تمايل و گرايشات اوليه آنها به تشيع نيز گزارش هايي در كتاب آمده است. در پايان بايد يادآور شد كه تاريخ قم از لحاظ زبانشناسي نيز حائز بسي اهميت و فايده است، زيرا حاوي واژه ها و اصطلاحات اختصاصي و لغات مختلفي است. چنان كه در بخش مربوط به افسانه هاي مرتبط با نحوه تأسيس و پايه گذاري روستاهاي قم، اسامي روستاهايي كه به فارسي ميانه است، به خط عربي ضبط شده است.( نك: لمبتون، 1380، سرتاسر).
109. عبدالملك قمي، 1361، ص 199.
110.نجاشي، 1407ق، ص 391.
111.آقابزرگ، 1408ق، ج22،ص 327؛ طباطبايي، 1417ق، صص 510-511.
112.ابن حمزه طوسي، 1419ق، ص 483 و 496.
113.درباره وي و كتابش نك: آقابزرگ، 1408ق، ج22، ص 327؛ آقابزرگ، 1408ق، ج11،ص 240؛ اردبيلي، بي تا، ج1، ص 446.
114.منتجب الدين رازي، 1366، ص 75.
115.نك: طبرسي، 1412، ص 89؛ اربلي، 1421ق، ج1، ص 88.
116.منتجب الدين رازي، 1366، ص 76؛ آقابزرگ، ج8، ص 236؛ همو، ج6، ص 263؛ خوئي، 1410ق، ج9، ص 260.
117.غالب متأخران، كتاب دلائل الامامه را اثر ابوجعفر، محمد بن جرير بن رستم طبري آملي مازندراني مي دانند كه گفته مي شود از معاصرين شيخ طوسي و نجاشي است. او در آمل به دنيا آمد و نزد بسياري از اساتيد شيخ طوسي روايت شنيد. بي ترديد وي غير از محمد بن جرير طبري صاحب تفسير و تاريخ مشهور و همچنين غير از محمد بن جرير طبري عالم شيعه و صاحب كتاب « المسترشد » است. مشهورترين و برجسته ترين شاگرد وي ابوالفرج معافي بن زكرياي جريري است ( درباره وي و كتابش نك: مقدمه دلائل الإمامه، صص 29-45؛ خوئي،1410ق، ج15، ص 148 ).
118.نك: ابن رستم طبري، 1413ق، سرتاسر.
119.درباره كتاب نك: الاسدي، مقدمه نوادر المعجزات، صص 52-58.
120.ابن رستم طبري، 1427ق، سرتاسر.
121.ابن رستم طبري، 1427ق، صص 333-344.
122.آقابزرگ تهراني، 1408ق، ج15، ص 383.
123.با توجه به نسخه اي كه در كازرون از اين كتاب يافت شده و تأليف آن را مربوط به تاريخ 448 هجري مي دانند، مؤلف را از علماي قرن پنجم دانسته اند. البته در قرون اوليه از وي در فهرست ها و كتب رجال ياد نشده و شهرت نداشته است. اين اثر با وجود قدمتش، تا قرن دوازدهم شناخته شده نبود.گويا اولين كسي كه از وي ياد كرده افندي در قرن دوازدهم است؛ افندي در رياض العلماء از وي ياد كرده و او را به عنوان عالمي جليل و آگاه به اخبار و ناقد حديث و همچنين فقيه و شاعر ستوده است. از اين رو به نظر برخي، وي شخصيتي مجهول است، زيرا پيش از اين دوره از او ياد نشده و كتابش نيز شهرتي نداشته است. برخي مشايخ وي عبارتند از: علي بن محمد مصري، احمد بن زيد، ابوالحسين بن احمد، ابوعبدالله كازروني و ابوالغنائم سروي ( درباره وي و كتابش نك: اردوبادي، مقدمه عيون المعجزات، صص 3-6).
124.ابن عبدالوهاب، بي تا، سرتاسر.
125.ابن عبدالوهاب، بي تا، صص 108-118.
126.مفيد، 1413ق، ج1، ص 3.
127.درباره كتاب نك: آقابزرگ، 1408ق، ج1، ص 509.
128.مفيد، 1413ق، ج2، صص 259-269.
129.نك: فتال نيشابوري، 1423ق، سرتاسر.
130.فتال نيشابوري، 1423ق، ج1،ص 31.
131.ابوعلي مسكويه، 1379، ج4، ص 141.
132.خوئي، 1410ق، ج13، ص 235؛ اردبيلي، بي تا، ج1، ص 608؛ آقابزرگ، 1408ق، ج2، ص 412.
133.آقابزرگ، ج12، ص 276؛ منتجب الدين رازي، 1366، ص 47.
ايزدي، مهدي و...[ ديگران]، (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}