نويسنده:رضا بیطرفان
منبع: راسخون




 

چکیده

تشکیلات اداری و دیوانی در هریک از دوره های تاریخ ایران دارای ویژگی های خاص خود بوده و ماهیت آن ارتباط زیادی به نوع حکومت و اقتدار آن داشته است. دوران حکومت افشارها و جانشینان آنها یعنی زندیه، دوران پرالتهابی از تاریخ ایران به شمار می رود که با آشوب های بعد از سقوط صفوی، کشور دارای نابسامانی فراوانی بود. به نظر می رسد در این دوران تشکیلات اداری با دوران صفویه تفاوت چندانی نداشته است و تنها در برخی از القاب و مناصب تغییراتی ایجاد شده باشد.
در این مقاله تلاش برآنست تا با روشی توصیفی-تحلیلی، اوضاع کشور در زمان حکومت های افشار و زند بررسی و تحلیلی از تشکیلات اداری آن دوران ارائه گردد.
کلیدواژه ها: افشاریه، زند، نادر شاه افشار، کریم خان زند، صفویه، دیوان سالاری.

مقدمه

منابع تاریخی در دوان حکومت افشار و زند به صورت محدودی به اوضاع اداری این حکومت ها اشاره داشته اند. با توجه به شرایط تاریخی روی کارآمدن حکومت های افشار و زند و شرایط بحرانی بعد از صفویه و همچنین در زمان جانشینان نادر، به نظر نمی رسد که فرصت چندانی برای ایجاد تغییرات اساسی در تشکیلات اداری دوره های قبل فراهم شده باشد. نادر در بیشتر دوران عمر خود در لشکرکشی ها به سر می برد و توجه زیادی به اوضاع نظامیان داشت و وضعیت منابع مالی برای تأمین مخارج نبردهایش برای او دارای اهمیت بالایی بود.
کریم خان نیز با توجه به درگیری های داخلی و نابسامانی هایی که به ویژه در مرزهای غربی و جنوب داشت، از همان رویة قبلی در تشکیلات اداری پیروی کرد که البته تغییرات ایجاد شده در ساختار اداری این دو دوره نسبت به قبل در این مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

حکومت افشاریه

یکی از مدعیان قدرت پس از سقوط صفویه و روی کارآمدن افغان ها در ایران، نادر قلی بیگ افشار بود که در نواحی قوچان و دره گز و ابیورد فعالیت می کرد. یکی از ویژگی های نادر که وی را در غلبه بر رقیبان یاری می کرد، هوشیاری و کیاست او بود و همین خصوصیت او را از مهلکه های بزرگی نجات داد. او هم از جهت نظامی شخصیتی مدبر و کاردان داشت و هم از لحاظ شناخت روزگار خود، توانایی بسیاری از خود نشان می داد. دوران کودکی زندگی نادر شاه افشار مانند بسیاری از بزرگان همراه با افسانه ها و داستان های جالب توجهی بوده است. نوشته های میرزا مهدی خان استرآبادی را می توان مهمترین منبع برای شناخت زندگی نادر و اتفاقات روزگار وی دانست. وی نادر را از ایل قرقلو می داند که تیره ای از افشار هستند و افشار را از جنس ترکمان می شناسد که مسکن و مأوای قدیم ایشان ترکستان بوده است(استرآبادی، 1341: 26). افشارها بیشتر به دامداری و کشاورزی می پرداختند و مایحتاج زندگی خود را از این راه تأمین می کردند. زندگی نادر با توجه به شرایط محیط زندگی و حملات ازبکان و ترکمانان، به سادگی نگذشته است و همراه با سختی ها و مخاطراتی بوده که بر شخصیت او نیز اثر فراوانی داشته است. آغاز قدرت گیری نادر و ورود وی به عرصة فعالیت های سیاسی و نظامی را می توان زمانی دانست که وی با نشان دادن توانایی های خود به خدمت حاکم ابیورد و رئیس ایل افشار درآمد و حتی با دختر وی نیز ازدواج کرد. با مرگ باباعلی بیگ کوسه احمدلو، نادر قدرت را به دست گرفت و تمام منطقه را زیر سلطة خود درآورد. در این زمان در خراسان مدعیان قدرت کم نبودند و نادر برای رسیدن به قدرت بلامنازع در این منطقه کار آسانی نداشت.
در این زمان بود که ملک محمود سیستانی قدرت خود را در خراسان گسترش داد. قیام وی مدتی قبل از سقوط صفویه رخ داد و در 1133ه ق بود که در شرق ایران ادعای استقلال کرد. وی در مشهد تاجگذاری و سکه ضرب کرده بود. در همین برهه بود که نادر به اردوی تهماسب پیوست و اردوی بازماندة صفوی را تقویت کرد. بعد از حضور نادر در سپاه صفوی، وی برای تمام کردن کار ملک محمود راهی مشهد شد. مشهد را محاصره و تصرف کرد و ملک محمود را در خواجه ربیع شکست داد و بعد از مدتی روابط دوستانه با وی، دستور قتل او را صادر کرد. نادر همچنین در سه نبرد بر افغان ها غلبه کرد و کار آنها را در زرقان فارس یکسره ساخت. نادر پس از آنکه نامه های به عثمانی ها نوشت و از آنها خواست تا ایران را ترک کنند، آمادة جنگ با ایشان شد و در نبردهایی بر سپاه عثمانی غلبه کرد مانند نبردهای جلگه ملایر و خواجه مرجان. در حالی که نادر در پی یکسره کردن کار ترک ها بود به او خبر رسید که برادرش در مشهد محاصره شده و حاکم هرات بر اثر شورش علیه او، متواری گشته و اوضاع آن منطقه نابسامان شده است و همین امر باعث شد که نادر به آن منطقه حرکت و غائله را پایان دهد. در این زمان بودکه تهماسب که به تحرکات نادر با بدبینی می نگریست با ترکان عثمانی درگیر و شکست خورد و معاهده ای را پذیرفت که چندان به سد ایران نبود و نادر نیز با مفاد آن ابراز مخالفت کرد و همین امر زمینه را برای برکناری تهماسب فراهم آورد و در مراسمی که در تاریخ آمده، عباس سوم را به جانشینی پدر برگزید و خود مقام نیابت سلطنت را عهده دار گشت و سپس به سرکوب مخالفان داخلی و دشمانان خارجی پرداخت و اگرچه در نبردی از ترکان عثمانی شکست خورد، اما نهایتاً توانست پیروزی های گسترده ای در برابر آنها به دست آورد و شکست قطعی ایشان را رقم بزند. نبردهای نادر تا 1148ه ق نهایتاً منجر به آن شد که مرزهای کشور در غرب و شمال غربی به حدود طبیعی فلات ایران و وضع خود در 1134ه ق برسد(شعبانی، 1386: 35). تاجگذاری و آغاز سلطنت نادر در همین سال اتفاق افتاد و جمعیت حاضر در دشت مغان او را به عنوان پادشاه ایران پذیرفتند.
نادر پس از تاجگذاری و به منظور قلع و قمع یاغیان در داخل کشور به سمت قندهار لشگر کشید و در محاصره ای طولانی، قندهار را تصرف کرد و در همین زمان با بهانه های مختلف قصد حمله به هند را داشت و اوضاع نابسامان هند در این برهه از تاریخ، او را در این امر مصمم تر می ساخت. نبرد کرنال در 1151ه ق در برابر محمدشاه، با پیروزی نادر و ورود به دهلی همراه بود. حمله به هند نتایج زیادی برای نادر به همراه داشت و دولت هند در این راه صدمات سنگینی را پذیرفت. نادر در بازگشت از هند مالیات سه سال را بر مردم ایران بخشید هرچند که در راه بازگشت بسیاری از سربازان خود را از دست داد.
نادر از 1154ه ق به اقداماتی دست زد که نتایج آن موجب زوال حکومت افشار و رقم خوردن پایانی تلخ برای نادر گردید. تا آن زمان اقدمات نادر در جهت حفظ استقلال کشور و برگرداندن شرایط اقتدار برای ایران بود اما روندی را که نادر در اواخر عمر در پیش گرفت، سرانجامی تلخ برای او ایجاد کرد و تا حدودی نام او را در تاریخ خدشه دار نمود. او در این سال به داغستان لشکر کشی کرد و یک سال و نیم به این اقدام بیهوده ادامه داد. یکی از اتفاقات دردناک و تأثیرگذار در زندگی نادر در این زمان رخ داد و آن کور کردن فرزندش رضا قلی میرزا بود که به دلایل زیادی انجام گرفت از جمله سوءظن به او در مورد تیراندازی به نادر در شمال، سکه زدن به نام خود در هنگام حملة نادر به هند و کشتن تهماسب و فرزندانش و همچنین اقداماتی که از دید نادر نشانة خودسری و استقلال طلبی می داد.در هرحال بسیاری از تاریخ نویسان معتقدند که نادر در سال های پایانی عمر خود به دلایل مختلف به مردم و زیردستان خود ظلم زیادی روا داشته است. بسیاری از نزدیکان نادر در این سال ها علیه او شورش کردند که عملاً به جایی نرسید و با شدت تمام سرکوب شدند و بسیاری از مردم نیز توان رویارویی و اعتراض به ستم های نادر در این زمان را نداشتند. ایران در روزگار جانشینان نادر، شاهد کشمکش ها و خونریزی های بسیاری بود و مدعیان زیادی از گوشه و کنار مملکت سربرآورده و ادعای حکومت کردند.

تشکیلات اداری افشاریه

ساختار سیاسی و اداری دولت افشاریه، تا حد زیادی شبیه به دوران صفویه بود. مطلق گرایی و اقتدارگرایی شاه در ساختار این دولت به وضوح دیده می شد و تمرکز امور حکومتی به شکل قابل توجهی در دربار بود. همچنین تکیة ساختار سیاسی افشاریه بر عناصر نظامی بود و ترک گرایی در دربار نادر به چشم می خورد. غیرمذهبی بودن نسبی نیز از ویژگی های ساختارسیاسی افشاریه بود. نادر شاه حکومتی استبدادی نظامی ایجاد کرده بود و قدرت وی حدی نداشت. تمام شوراهای تصمیم گیری که قدرت شاه را محدود می کرد و پیش از آن وجود داشت، به دست فراموشی سپرده شد و در صورتی هم که وجود داشت، اجازة فعالیت بدون نظارت و اطلاع شاه را نداشت. اصول کلی دیوانسالاری ایرانی در این زمان و بعد از آن تا دوران قاجاریه، تغییر چندانی نداشت و در دوران حکومت قاجاریه بود که با توجه به تأثیر پذیری تشکیلات اداری و دیوانی از غرب، آداب تازه ای در دیوانسالاری پدید آمد. کتاب تذکره الملوک از میرزا سمیعا را می توان منبعی مهم برای آشنایی با تشکیلات اداری و دیوانی افشاریه دانست.
«سیاست شاه که مبتنی بر تحکیم حکومت خود بود، در اصلاحات دستگاه اداری دولت نیز منعکس شد. در دشت مغان نادرشاه بلافاصله پس از تاج گذاری، برخی از مقامات عالی از جمله مقام وزیر اعظمی را لغو کرد. نادر تصمیم گرفته بود که خود را از دست شخصیتی با نفوذ چون فتحعلیخان که در دربار شاهان صفوی مقام وزیر اعظمی را بر عهده داشت و به خصوص وزیر شاه سلطان حسین بود، رهایی بخشد. تمام دستگاه مالی دولت تحت نظر شاه بود»(تنکابنی، 1383: 189).
مستوفی الممالک ها مسئول ادارة خزانة هریک از واحدهای سیاسی بودند و ولایت های گرجستان، ارمنستان، عراق و خراسان و بعدها هندوستان در این تشکیلات قرار گرفتند. در ساختار اداری و سیاسی افشاریه، تقریباً هیچ یک از مناصب نتوانستند به قدرتی بالا دست یابند و شاه افشار بر همگی آنها نظارت می کرد و خود بسیاری از امور را مورد رسیدگی قرار می داد. حاکم هر ناحیه و ولایت، مسئول جمع آوری به موقع و کامل مالیات های دولتی بود و جزئیات امور مالی نیز به نظر شاه می رسید. وزیران در دورة افشار به کار گرفته می شدند ولی حدود اختیارات آنها در منابع مشخص نشده و اطلاع دقیقی از جایگاه ایشان در دستگاه سیاسی و اداری افشاریه در دست نیست هرچند که نام آنها در منابع آمده و برخی از آنها چهره های شناخته شدة دورة افشار به شمار می روند مانند محمدکاظم مروزی صاحب عالم آرای نادری که وزیر الممالک مرو بوده است. از مهمترین مقام های سیاسی در حکومت افشاریه، والی گری بود و والیان بالاترین مقام حکومت سرحدی به شمار می رفتند و بسیاری از نزدیکان نادر در صورت فرمانروایی در منطقه ای خاص، والی خوانده می شدند مانند رضاقلیخان که والی خراسان بود.
در میان مناصب مختلفی که در دوران حکومت افشارها رواج داشت، مرز مشخص و ثابتی دیده نمی شد و تداخل در وظایف و حتی نام هایی که برای سمت ها به کار می رفت بسیار دیده می شد. به عنوان نمونه، بیگلربیگی از مناصب دوران افشار بوده که در منابع این دوره به آن اشاره می شود و این عنوان در ردیف حاکم نیز به کار می رفته است و حاکم یک منطقه ممکن بوده است که با عنوان بیگلربیگی خطاب شود. از این نمونه ها در ساختار اداری و تشکیلات دیوانی افشارها بسیار دیده می شود.
القاب زیادی در دوران افشار رد و بدل می شد و اعطای القاب از سوی شاه، رویة رایج به شمار می رفت تا جاییکه نادر شاه در این امر بسیار افراط می کرد و به بسیاری از افراد زیردست لقب های مهمی داده بود و ایشان را به مقام های بالایی رسانیده بود. توجه نادر به نظامیان بارها در منابع اشاره شده است. نادر به ایشان توجه ویژه داشت و بسیاری از آنها مورد ملاطفت و مهربانی او قرار می گرفتند. نام آنها را به خاطر می سپرد و با آنها بیش از دیگر گروه ها رابطه داشت. لقب خانی نیز در دستگاه افشاریه دارای مرتبه ای والا بود و صاحبان آن از امتیازات مخصوصی برخوردار بودند. «در دستگاه و تشکیلات دولتی نادری، مقام هایی چون قورچی باشی، قوللر آقاسی، ایشیک آقاسی، تفنگچی آقاسی، ناظر بیوتات، دیوان بیگی، امیر شکار باشی، توپچی باشی، زنبورکچی باشی، جزایر چی باشی، چرخچی باشی، امیر آخور باشی جلو، امیر آخور باشی صحرا و ...کمتر به چشم می خورد و اغلب امراء در دولتخانه بودند. نام برخی از این مناصب را به طور کلی در عصر نادری نمی توان یافت(تنکابنی، 1383: 191). مقام ها و القاب مربوط به نظامیان تا حد زیادی نسبت به سایر مقام ها مورد توجه نادر شاه بودند و برخی از مقام هایی که ضرورتی برای حفظ آن احساس نمی شد، به مرور کنار رفتند و البته باید دانست که نادر در شرایط گوناگون و با بودن یا نبودن مقام ها، خود شخصاً به امور رسیدگی می کرد و اجازة دخالت به سایر افراد را نمی داد. امور مملکت تا اندازة زیادی زیر نظر نادر انجام می گرفت.
رسیدگی به امور مالی برای نادر شاه بسیار مهم بود و نادر برای این کار افراد ویژه ای را در نظر می گرفت. رسیدگی به مخارج سپاه نادر بر اهمیت مقام مستوفی الممالکی افزود تا جاییکه از یک تا چهار نفر در دوره های مختلف، در این مقام مسئولیت داشتند. حضور نادر در نبردها و لشگرکشی ها باعث شده است تا تشکیلات اداری و دیوانی محدودی داشته باشد و همان تشکیلات نیز ثابت و پابرجا نبود. آنچه از فرامین نادر به جا مانده، سادگی تشکیلات اداری وی را نشان می دهد. میرزا مهدی خان استرآبادی تا مدت ها منصب منشی الممالکی نادر را بر عهده داشت و بعد از وی نیز میرزا مؤمن ابیوردی به این مقام برگزیده شد. وزیر دربار یا وزیر بیوتات در دورة نادر به امور دربار رسیدگی می کرد و وظایف ایشیک آقاسی را انجام می داد. آنچه مربوط به تشکیلات اداری نادر بود، هنگام سفرهای زیادی که نادر داشت، با او همراه بودند. پایتخت نادر بر زین اسبش بود و مانند دیگر دوره های تاریخ ایران، پایتخت ثابتی وجود نداشت و دربار نادر نیز همراه او جابه جا می شد. به همین دلیل بسیاری از مشاغل و مقام ها با هم تداخل وظیفه داشتند و یک مقام ممکن بود وظایف دیگری را نیز انجام دهد.
البته در شهرهای بزرگ عصر نادری، مقام ها و مناصب متعارف در شهرها معمول بود مانند داروغه، محتسب، کلانتر، مستوفی و نقیب. به دستگاه اداری نادرشاه افشار، «سرکار دیوان» گفته می شد و مخارج آن از خراج و مالیات صاحبان املاک پرداخت می گردید(مروزی، 1362، ج1: 201).
انجام امور قضایی و رسیدگی به شکایات مختلف در دورة نادر بر عهدة دیوان بیگی بود که در زمان نادر و جانشینانش برقرار بود. نادر تلاش می کرد تا جایی که امکان دارد با تصمیم گیری و دخالت در امور مربوط به ایالات، از نفوذ حکام کم کند و حتی برای نظارت و برقراری نظم، مأموران مخصوصی به ایالات می فرستاد. نظامیان در دورة حکومت نادر عهده دار مسئولیت هایی می شدند که در دوره های قبل از آن به عهدة افرادی از طبقة دبیران و دیوانیان بود ولی با توجه به گسترش نظامی گری در این دوران و افزایش حضور ایشان در مناصب مختلف، نادر به ایشان اعتماد می کرد و وظایف دیگری نیز بر دوش آنها می گذاشت. آنچه در نظر نادر اهمیت داشت و باعث برآمدن اشخاص در تشکیلات اداری و ساختارسیاسی حکومتش می گردید، برخلاف دوره های پیش از آن که بر اساس سابقة خاندانی بود، بیشتر بر شایستگی های نظامی و لیاقت فردی اشخاص استوار بود(شعبانی، 1369، ج1: 177).
حکومت افشار حکومتی ایلی بود که نادر به افراد ایل خود بیش از دیگران توجه داشت. نادر اجازه نمی داد کسی جز خودش قدرت زیادی پیدا کند و این خاصیت حکومت مطلق و متمرکزی چون افشار بود و با توجه به اوضاع مملکت و روحیة نادر، غیر از این نیز نمی توانست باشد. سیاست مذهبی نادر دو جنبه داشت؛ ازسویی تلاش می کرد تا قدرت روحانیون را که در دوره های قبل افزایش یافته بود، کم کند که این موضوع در مناصب و مقام هایی که در تشکیلات اداری افشارها به چشم می خورد، قابل لمس است و از سوی دیگر سعی داشت تا عقاید شیعه و اهل سنت را تلفیق کند که این موضع به سرانجامی نرسید.
در مجموع معیار اصلی نادر برای گماشتن افراد بر مناصب اداری و دیوانی، بیش از هرچیز بر توانایی و شایستگی شخصی تکیه داشت و البته بسیاری از مناصب دوره های قبل در دورة او از بین رفتند و یا کارآیی قبلی خود را از دست دادند. قضاوت در زمان نادر مانند گذشته بر اساس شرع صورت می گرفت و قاضی در شهرها مسئولیت قضاوت را برعهده داشت.

حکومت زندیه

با مرگ نادر شاه افشار، شرایط برای به وجود آمدن آشفتگی در اوضاع ایران فراهم گردید و گروه های مختلفی برای به دست آوردن قدرت با یکدیگر به رقابت برخاستند. ایل زند لک زبان بوده و زندگی خود را با چوپانی می گذراندند و احتمالاً در زمان شاه عباس اول از دامنه های زاگرس به حوالی پری و کمازان در نزدیکی ملایر کوچ داده شده اند(پری، 1381: 24). تا پیش از ظهور کریم خان از ایل زند سخن زیادی در منابع به چشم نمی خورد. تحرکات کریم خان و طایفة زند پس از استقرار در کمازان باعث افزایش شهرت ایشان گشته بود. یکی از پیروزی های اولیة کریم خان، پیروزی در برابر علی مردان خان بختیاری و تصرف گلپایگان بود که البته در نهایت کریم خان آنجا را ترک کرد. علی مردان خان در تلاش بود تا با کریم خان علیه ابوالفتح خان متحد شود و این اتحاد به شکست ابوالفتح خان در برابر سپاه مشترک کریم خان و علی مردان خان انجامید. در این زمان بود که با درخواست ابوالفتح خان، اتحاد سه گانه میان کریم خان، علی مردان خان و ابوالفتح خان منعقد گردید هرچند که بنا به دلایل گوناگون دوام نیاورد. کریم خان نیز در نهایت در نبرد چهارمحال، علی مردان خان را شکست داد. کشور در این زمان در آشوب به سر می برد. آزاد خان افغان و محمد حسن خان قاجار، دو رقیب عمدة کریم خان در این زمان به شمار می رفتند. آزاد خان در آذربایجان حکومت می کرد و در نبرد های ابتدایی توانست بر کریم خان غلبه کند البته کریم خان در منطقة خشت توانست تلفات زیادی بر آزاد خان وارد کند. رقیب دیگر کریم خان، محمد حسن خان قاجار فرزند فتحعلی خان قاجار بود. وی در شمال ایران در گرگان و مازندران قدرت داشت که در اولین نبرد با سپاه کریم خان توانست خان زند را به عقب براند. در نبرد بعدی نیز سپاه قاجار با غلبه بر کریم خان توانست اصفهان را به تصرف درآورد و محمد حسن خان شیراز را محاصره کند. در نهایت این کریم خان و سپاهش بودند که بر محمد حسن خان غلبه کردند. یکی از اتفاقات مهم در زمان کریم خان، قتل عام افاغنه بود. گروهی از افغانها بعد از سرنگونی حکومت صفوی، همواره در گوشه و کنار کشور برای مردم و مأموران دولتی ایجاد زحمت می کردند و به چپاول می پرداختند و سعی می کردند تا در میان حکومت های محلی تفرقه ایجاد کنند(رجبی، 1352: 77). کریم خان دستور داد تا افاغنه ای را که در سپاه خدمت می کردند در نوروز 1172ه ق به قتل برسانند. گفته شده در تمام کشور نه هزار نفر افغان کشته شده و ثروت آنها به دست حکومت افتاد(گلستانه، 1344: 322). شورش حسینقلی خان پسر محمد حسن خان قاجار در دامغان اتفاق افتاد. وی از طرف کریم خان به حکومت دامغان تعیین شده بود. شورش او با متفرق کردن سپاهش و قتل وی به پایان رسید. نقطة تماس و برخورد ایران و عثمانی در دوران کریم خان بیشتر به بصره مربوط می شد. حضور قبایل حاشیه نشین و کمپانی های اروپایی در خلیج فارس باعث گردید تا کریم خان برای رونق دادن به تجارت در جنوب کشور، به دنبال افزایش قدرت خود در خلیج فارس باشد. او با جدیت به دنبال رونق بخشیدن به تجارت جنوب بود. کریم خان در این راه با موانع مختلفی نیز روبرو بود. درگیری های کریم خان در غرب و با اعرابی که به شورش دست می زدند، زمینه را برای برخورد میان ایران و عثمانی فراهم کرد. هنگام درگیری کریم خان با اعراب بنی کعب در 1178ه ق، والی بغداد علیرغم قولی که داده بود، به وی کمک نکرد. یاری رساندن والی بغداد به اعراب عمان که با کریم خان درگیر بودند نیز موجبات نارضایتی ایرانیان را فراهم نمود. اعراب بنی کعب پس از صفویه به فعالیت ها و تحرکات بیشتری دست زده بودند. آنها در زمان افشاریه به تابعیت نادر درآمده بودند و پس از مرگ وی در منطقة وسیع تری قرار گرفته بودند.
کریم خان تلاش داشت تا بر مراکز مهم تجاری خلیج فارس از جمله مسقط مسلط شود و برای این امر تصمیم گرفت از بصره عبور کند که حاکم آنجا با این درخواست مخالفت کرد. این موضوع موجب ناکامی کریم خان در لشگرکشی به مسقط شد و وی عثمانی را در این امر مقصر می دانست.
ناآرامی های میرمهنا در بندر ریگ و خارک باعث شد که کریم خان برای سرکوب وی تصمیمی قاطع بگیرد. در 1182ه ق و زمانی که کریم خان می خواست میرمهنا را سرکوب کند، وی خود را به بصره رسانید و حاکم بصره او را دستگیر و به قتل رساند. به نظر می رسد این اقدام حاکم بصره با درخواست پاشای بغداد صورت پذیرفته باشد زیرا او را خطری جدی برای سلامت تجاری بصره در خلیج فارس می دانست(غفاری کاشانی، 1369: 278). این اتفاق موجب اعتراض کریم خان به دولت عثمانی گردید. تمامی اتفاقات به وجود آمده میان دو کشور موجب شد تا کریم خان در 1189ه ق بصره را محاصره کند. در این زمان مذاکراتی میان دو طرف انجام شد و سرانجام سپاه ایران، بصره را تصرف کرد. این امر با عبور از خوزستان و گذر از اروند ورد اتفاق افتاد. تصرف بصره کار آسانی نبود و قبایل محلی نیز از موانع تحقق این هدف بود. سپاهیانی نیز از عمان و بغداد برای حفظ بصره آمده بودند ولی نیروهای زند از فشار وارد آمده بر مردم بصره استفاده کرده و آنها را تسلیم خود نمودند. شهر در 28صفر 1190ه ق به تصرف ایرانیان درآمد(پری، 1381: 265). «به نظر می رسد هدف اساسی کریم خان، معطوف به بصره بود؛ زیرا پس از تصرف این شهر، در حالی که شرایط برای پیشروی بیشتر مهیا بود، اما تحرکی در این عرصه صورت نگرفت و کریم خان که در اواخر عمر خود بود، نمی خواست بیش از این دربار عثمانی را تحریک نماید و به یک جنگ فراگیر با آنها کشیده شود. اما با توجه به فضایی که در عراق جریان داشت و با پایداری که برای تصرف بصره صورت گرفت، نیروهای ایران می توانستند مقاصد بیشتری را در عراق دنبال نمایند که این گونه نشد»(متولی، 1389: 165). و البته با مرگ کریم خان، بصره یک بار دیگر در اختیار عثمانی ها قرار گرفت.
اما پیش از شاره به تشکیلات اداری زندیه باید گفت که کریم خان همواره سعی داشت که طرفدار مردم بوده و آرامش و امنیت لازم را برای رونق و آبادانی کشور فراهم آورد. به همین جهت تلاش می کرد تا به مردم نزدیک شود و دست متعدیان را از جان و مال مردم کوتاه کند.

تشکیلات اداری زندیه

با بررسی منابع حکوت زند می توان به تصویری از اوضاع اداری روزگار زند دست یافت. تشکیلات اداری و دیوانی در دوران حکومت زندیه نسبت به دوره های قبل تغییر چندانی نداشته است. کریم خان به عنوان مؤسس این حکومت، لقب هایی از جمله وکیل الرعایا یا وکیل الدوله داشته است. وکیل در دوران صفوی از مناصی بالای حکومتی بود. نائب السلطنه در اوایل حکومت زند وجود داشت و زمانی که اسماعیل میرزا، شاه اسماعیل سوم خوانده شد، علی مردان خان به عنوان نایب السلطنه معرفی شد. این منصب به این جهت بودکه اسماعیل میرزا سن زیادی نداشت و طبق رسوم نایب السلطنه انتخاب شد و با قدرت یافتن کریم خان این مقام قدرت اجرایی خود را از دست داد. مقام وزارت در این دوره وجود داشته است و با عناوین مختلفی در دربار زند به چشم می خورد. از جمله وزرای کریم خان که در منابع این دوره از آنها نام برده شده است می توان به میرزا محمد جعفر اصفهانی اشاره کرد که تا پایان زندگی کریم خان وزیر او بوده است. حاج ابراهیم خان کلانتر وزیر دیگر در زمان زندیه بود که خیانت او به لطفعلی خان زند در منابع، از او تصویری نامطلوب به دست داده است.
کلانتر نیز از دیگر مناصب مهم دوران زند به شمار می رفت. «در تشکیلات اداری زند وظایف کلانتر در حد وظایف حاکم و مقام کلانتر از اعتبار خاصی برخوردار بود. نظارت بر اصناف و تعیین ریش سفیدان صاحب حرف و پیشه و از همه مهم تر نمایندگی از طرف حکومت مرکزی بود که امور منطقه را بر عهده داشت به ویژه کلانتر شیراز که مقر حکومتی زندیه را اداره می کرد از مقام والایی برخوردار بود»(تنکابنی، 1383: 205). داروغه نیز که زیر نظر کلانتر کار می کرد به برقراری امنیت و نگهداری شهر و محلات رسیدگی می کرد و محتسب، نقیب و میرشب نیز زیر نظر وی کار می کردند. محتسب بیشتر بر قیمت اجناس بازار و تهیه و تنظیم فهرست قیمت های روزمره نظارت داشت و در مورد نقیب نیز در عصر صفوی و افشار، تعیین و تشخیص بنیچه و تأیید و صدور رضانامچه برای کدخدایان اصناف از وظایف او به شمار می رفته است. در عصر قاجار نیز از منصب نقیب در رابطه با قلندران و دراویش فارس صحبت می شود، به همین سبب با توجه به این که در دو سلسلة قبل و بعد از زند، چندان تغییری در وظایف این منصب حاصل نشده است، این شغل در عصر زندیه نیز دارای همان وظایف بوده است(ورهرام، 1385: 112). میرشب نیز زیر نظر داروغه فعالیت می کرده است و در کنار مناصبی چون کشیک چی باشی و خادم باشی به اموری چون نگهبانی و حراست، خدمتگزاری به افراد عالی مرتبه حکومتی و نگهداری شهر و تجسس می پرداختند. رساندن پیغام های حکومتی و سرپرستی هیأت های اعزامی دولتی به عهدة ایلچی باشی بود.
تقسیمات کشوری در دوران زند نیز تفاوت چندانی با دوران صفوی و افشار ندارد و بالاترین مقام در آن متعلق به والی بوده است که والی فارس در میان والیان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. البته این مقام از زمان های قبل نیز از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار بوده است به ویژه والیان در مناطق سرحدی. بیگلربیگی ها در این دوره بیشتر بر مناطقی با اهمیت کمتر در ولایات گماشته می شدند و تغییراتی در این منصب در این دوران نسبت به قبل ایجاد شده است. خان نیز در این دوران مانند دوره های قبل مورد استفاده بوده و گاه همراه با منصبی به افراد داده می شد وکریم خان نیز در بازگشت از خراسان لقب خان گرفت. خوانین زند در این دوران در برخی از مناصب اداری و کشوری دارای موقعیت و منصب بودند. آنها در نقش حکام شهرهای مختلف دارای نفوذ نسبتاً بالایی نیز بوده و به کار سایر مقام های محلی و شهری در منطقة خود رسیدگی می کردند. رسیدگی به امور مالی نیز در این دوره مانند دوره های قبل از خود بر عهدة مستوفی الممالک بود و وظایفی مشابه با دوره های صفوی و افشار داشت. دیگر مناصب مرتبط با امور مالی نیز زیر نظر مستوفی خدمت می کردند و البته همة کسانی که در جمع آوری مالیات ها خدمت می کردنددر نهایت به حاکم هر ایالت پاسخگو بوده و زیر نظر وی فعالیت می کردند. «زیر نظر مستوفی الممالک که وظایف وی معادل وزیر مالیه بوده است، اغلب مناصب دیگری مانند ناظر، داروغة دفترخانه، صاحب توجیه، ضایطه نویس و اوراجه نویس نیز به خدمت مشغول بوده اند. وزیر کریم خان یعنی میرزا محمد جعفر که سابقاً در دفترخانة نادر نیز خدمت کرده بود، در اوایل حکومت کریم خان منصب استیفاء ممالک را دارا بود. گاه نیز مأموران مالیاتی مانند عمّال، تحصیلداران و محصّلان مالیاتی نیز زیر نظر مستوفی به کار مشغول بوده اند»(ورهرام، 1385: 110).
در تشکیلات اداری و کشوری دوران زند می توان به نقش ایشیک آقاسی نیز اشاره کرد که همچون دوره های قبل و پس از آن در دورة قاجار، در تشریفات و انتظامات و امور داخلی حرم خانه فعالیت می کرد و وظایف دیگری نیز در برخی مواقع به عهدة وی گذاشته می شد. منشی الممالک نسز در دورة زند به امور مربوط با اسناد و نامه ها و تهیه و ارسال آنها رسیدگی می کرد و اهمیت بالای این مقام به جهت مسئولیت سنگین و خطیر و ی در انجام مکاتبات مملکتی بود. مناصب دیگری نیز زیر نظر منشی خدمت می کردند. وقایع نگار نیز در دوران زند از مناصب مهم به شمار می رفت و وظایفش تا حدی شبیه به منشی بود و در مواردی نیز به تنظیم صورت جلسات و ثبت و نوشتن مذاکرات می پرداخت. میرزا صادق از مهمترین وقایع نگارها در این دوران بود و وقایع تاریخی را نیز ضبط می کرد.
از دیگر مناصب اداری دورة زندیه، معیرالممالک بود که در ضرابخانه کار می کرد و ریاست و نظارت بر ضرابخانه و دقت در عیار مسکوکات و جلوگیری از تنزل جنس پول و دیگر امور ضرابخانه را بر عهده داشت. اهمیت این منصب به اندازه ای بود که در ابتدای دولت زند، کریم خان با مشورت حسن علی خان معیرالممالک، میرزا ابوتراب را با عنوان شاه اسماعیل سوم بر تخت سلطنت نشاند(گلستانه، 1344: 172). ضراب باشی و زرگری باشی تحت نظارت معیّرالممالک، در برخی از دریافتی های دولت سهیم بودند. همچنین در مراحل مختلف ضرب سکه، ضراب باشی شخصاً نظارت داشت. زرگرباشی نیز امور زرگرخانه و یا خرید و فروش جواهرات دولتی را بر عهده داشت. در باب قضاوت نیز مانند بیشتر دوره ها قبل از رسیدن ایران به قوانین مربوط به دادرسی، رسیدگی به شکایات بر اساس قوانین شرع صورت می گرفت و روحانیون در رأس امور مربوط به قضاوت قرار داشتند. «در عصر زندیه نیز با مرکزیت یافتن حکومت زند در شیراز، روحانیت محل ارجاع وظایف قضا گردیدند. شیخ الاسلام شیراز زیر نظر حاکم به ادارة محاکم شرع که قلمرو آن از محاکم عرضه محدودتر بود می پرداخت. مسائل عرضی توسط قاضی حل و فصل می شد. سرپرستی هریک از محلات شهر بر عهدظ یکی از روحانیان محلی قرار می گرفت. در عصر زند به ویژه در زمان کریم خان، مساجد و تکایای متعددی ساخته شد که محل انجام مراسم مذهبی و نیز قضایی بود»(تنکابنی، 1383: 207). شیخ الاسلام نیز در این دوره از مناصب مهم مذهبی به شمار می رفت و در تشکیلات قضایی نیز جایگاه ویژه ای داشت. در مجموع با توجه به سخت گیری های موجود در نظام قضایی ایران در زمان زند، امنیت زیادی در راه ها برقرار شده و مجازات های سنگینی برای دزدان و کم فروشان معین شده بود(رجبی، 1352: 251).

نتیجه

در مجموع باید گفت که بیشتر مناصب و القابی که در دوران صفویه مورد استفاده قرار می گرفت در دوره های بعد حتی در دوران قاجار با قوت و ضعف بر قرار بودند. البته با توجه به اوضاع کشور در دوره های پرآشوب میان صفویه و قاجار، تغییراتی در تشکیلات اداری افشارها و پس از آن زندیه ایجاد گردید و آنچه را که مورد نیاز این حکومت ها بود مورد استفاده قرار گرفت. در دوران حکومت افشارها و زندیه، برخی از مناصب و القاب از بین رفتند و برخی نیز به نسبت دوران صفویه از اهمیت بالاتری برخوردار شدند. بسیاری از مناصب در حکومت متمرکز نادرشاه، نتوانستند کارآیی قبلی خود را داشته باشند و وظایف بسیاری از مناصب نیز در این دوران با یکدیگر تداخل داشته و در برخی از موارد مرز مشخصی میان مناصب و وظایف آنها وجود نداشت.
منابع و مأخذ:
- استرآبادی، میرزا مهدی(1341)، تصحیح عبدالله انوار، تهران: انجمن آثار ملی.
- پری، جان(1381)، کریم خان زند، ترجمة علی محمد ساکی، تهران: آسونه.
- تنکابنی، حمید(1383)، درآمدی بر دیوان سالاری در ایران، تهران: علمی و فرهنگی.
- رجبی، پرویز(1352)، کریم خان زند و زمان او، تهران: امیرکبیر.
- شعبانی، رضا(1369)، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، تهران: نوین.
- شعبانی، رضا(1386)، تاریخ تحولات سیاسی- اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه، تهران: سمت.
- غفاری کاشانی، ابوالحسن(1369)، گلشن مراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی، تهران: طهوری.
- گلستانه، ابوالحسن بن محمد امین(1344)، مجمل التواریخ پس از نادر، به اهتمام مدرس رضوی، تهران: ابن سینا.
- متولی، عبدالله(1389)، «عوامل مؤثر بر مناسبات ایران و عثمانی در دوره زندیه»، تاریخ روابط خارجی، ش42، صص143تا170.
- مروزی، محمد کاظم(1362)، عالم آرای نادری، تهران: زوار.
- ورهرام، غلامرضا(1385)، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، تهران: معین.