نويسنده: سيد يحيي مير حسيني *




 

3. فطحيه و اسماعيليه

از ديگر فرقه هاي موجود در زمان امامت حضرت رضا (عليه السلام)، دو مذهب « اسماعيليه » و « فَطحيه » مي باشد. پس از رحلت امام صادق (عليه السلام) شيعيان در جانشيني آن حضرت دچار سردرگمي شدند. برخي گمان كردند امامت به اسماعيل بن جعفر منتقل شده است، با وجود اين كه وي اندكي (1) پيش از پدر خود درگذشت.(2) اسماعيل فرزند ذكور ارشد امام بود و انتظار عمومي آن بود كه وي جانشين آن حضرت شود.(3) حتي شايعاتي قوي به وجود آمد كه حضرت صادق (عليه السلام) او را صريحاً به عنوان جانشين خود انتخاب كردند.(4) اسماعيله به دو دسته كلي تقسيم شدند: هسته اصلي آنها معتقد به امامت محمد فرزند اسماعيل بن جعفر و سپس عبدالله مستور فرزند محمد شدند.(5) اما دسته دوم بر اين باور بودند كه اسماعيل فوت نكرده بلكه پدرش براي حفظ جان او، وي را پنهان كرده است. پس او به عنوان امام زنده غايب، جانشين پدر خود است.(6) از اين گروه به عنوان « اسماعيليه خالص » ياد مي شود.(7)
پس از آن كه شيعيان مدينه به امام كاظم (عليه السلام) گرويدند، محمد بن اسماعيل به ايران و سرزمين هاي شرقي بلاد اسلامي مهاجرت كرد(8) تا از گزند هارون الرشيد در امان بماند. او فعاليت هاي خود را به صورت پنهاني و به دور از مراكز اصلي شيعه نشين دنبال نمود(9)، به همين دليل ارتباطي ميان او و پيروانش با امام رضا (عليه السلام) در تاريخ ثبت نشده است.(10) گروه دوم يعني قائلان به غيبت اسماعيل نيز به اندازه اي نفوذ نداشتند كه مشكل حادي در دوران امامت امام رضا (عليه السلام) به وجود بياورند. يكي از شواهدي كه مي تواند عدم حضور اسماعيليه را به صورت آشكار در شهرهاي مهم شيعه نشين مانند مدينه و كوفه نشان دهد، قلت اسامي راويان و يا علماي اسماعيلي در آثار رجالي شيعه است.(11) اصولاً اسماعيليه پس از مرگ اسماعيل تا زمان تشكيل دولت فاطمي در سال 297هجري، به صورت پنهاني تبليغ مي كردند كه آن را دوره ستر مي نامند.(12)
در روايتي امام رضا (عليه السلام) به علت گمراهي اسماعيليه- وصايت امام صادق (عليه السلام) درباره اسماعيل- اشاره نمودند، و وصيت مذكور را در خصوص صدقات دانستند و وصيت به امامت(13). همچنين آن حضرت در گفتگو با گروهي از شيعيان غيراسماعيلي هنگامي كه آنها قصد داشتند اختلاف در امامت را در خصوص امامت حضرت رضا (عليه السلام) منحصر بدانند با اشاره به امامت پدرشان فرمودند:« در مورد امامت موسي بن جعفر نيز وحدت كلمه وجود نداشت و مشايخ و بزرگان شيعه از امامت اسماعيل سخن مي گفتند، و با اين كه معتقد بودند او شراب مي خورد (14)، اقدام او را سخاوتمندانه مي دانستند.(15)
در مقابل اسماعيليه، اكثريت شيعه اماميه « عبدالله افطح » (16) را- كه در ميان فرزندان بازمانده امام، پسر ارشد بود- به عنوان امام و جانشين امام صادق (عليه السلام) پذيرفته و بدو ايمان آوردند. دستاويز فطحيه رواياتي بود كه مقام امامت را در فرزند بزرگ هر امام منحصر مي دانست.(17) در آغاز تعداد فراواني از شيعيان به امامت عبدالله روي آوردند(18)، اما به دليل آن كه عبدالله نتوانست از پس پاسخ به سؤالاتي در راستاني امتحان امامت برآيد (19)، بسياري از شيعيان او را انكار نموده و به امامت موسي كاظم (عليه السلام) گرويدند.(20) همچنين فوت او پس از هفتاد روز از شهادت پدر (21)‌و نداشتن فرزند (22) به عنوان جانشين، دو عامل مهم ديگر در تضعيف اين فرقه بود.(23)
با اين وجود عده كمي جانشيني او را برحق دانسته و حضرت كاظم (عليه السلام) را امام بعدي خود در نظر گرفتند.(24) بنابراين در سلسله امامان اين گروه از فطحيه، موسي كاظم (عليه السلام) امام هشتم، و حضرت رضا (عليه السلام) امام نهم آنها به شمار مي آيد. اين گروه تا اواخر قرن سوم هجري وجود داشتند و تعدادي از انديشمندان شيعه از ميان آنان برخاستند.(25)
در منابع روايي گاه مشاهده مي شود برخي از اصحاب امام رضا (عليه السلام) برداشت ها و تأويل هاي فطحيه را نزد ايشان برده و از درستي آنها پرس و جو مي كردند. به عنوان نمونه امام رضا (عليه السلام) برداشت « عبدالله بن بكير » (26) از سخن امام صادق (عليه السلام) را ناصحيح دانستند.(27) علاوه بر جمعيت قليل اين گروه در زمان امام رضا (عليه السلام)، پيروان اين فرقه مشكل خاصي براي حضرت ايجاد ننمودند، زيرا اولاً اگرچه با يك فاصله، ولي با امامت حضرت مخالفتي نداشتند و هيچ يك از امامان را انكار نكردند، ثانياً به دليل آن كه عبدالله افطح فتواي خاصي صادر نكرد، در فروع فقهي با جريان اصلي اماميه اختلافي نداشتند.(28)
برخي گزارش ها نشان مي دهد امام رضا (عليه السلام) با آنها مراوده داشته و ارتباط خويش را قطع ننمودند. به عنوان نمونه در كتب رجال آمده است كه امام رضا (عليه السلام) جسد فردي فطحي به نام « يونس بن يعقوب » را كفن نمودند (29) و يا آن كه حسن بن علي بن فضال ( د 220 ق)- از سران فطحيه - از خصيصان امام رضا (عليه السلام) معرفي شده است.(30) در كتب رجال آمده است وي در تمام عمر خود فطحي بوده و فقط در آخرين لحظات عمر به انكار امامت عبدالله اعتراف كرد.(31)

4. غلات و مفوضه

منظور از غاليان كساني هستند كه به اميرمؤمنان (عليه السلام) و امامان ديگر نسبت خدايي و نبوت داده و آنان را به چنان فضيلتي در دين و دنيا ستوده اند كه از اندازه و مرز اعتدال فراتر رفته اند.(32) ابن خلدون نيز غلات را گروهي از شيعيان مي داند كه از حد عقل و ايمان تجاوز كرده و پيشوايان خود را به صفات خدايي وصف نموده اند.(33) از لحاظ تاريخي بايد گفت هرچند صادقين (عليهما السلام) تلاش دامنه داري جهت از ميان بردن غلات انجام داده و در تضعيف آنها نقش مؤثري داشتند، ولي همچنان اين جريان در زمان امام رضا (عليه السلام) به حيات خود ادامه مي داده است.
از برخي از روايات چنان برمي آيد كه امام رضا (عليه السلام) سابقه جريان غلو را به دوران امام سجاد (عليه السلام) بازگرداندند. كشي روايتي از آن جناب نقل كرده است كه « بيان »(34)، « محمد بن بشير » و « ابوالخطاب » سخنان ناروايي را به ترتيب به امام زين العابدين (عليه السلام)، امام باقر (عليه السلام) و حضرت صادق (عليه السلام) نسبت داده اند.(35) سپس آن حضرت جريان غلو را در زمان خود مستمر دانسته و « محمد بن فرات »‌ را مفتري بر خود دانستند.(36) در روايتي ديگر امام رضا (عليه السلام) خود، اطلاعات بيشتري را درباره محمد بن فرات ارائه نموده اند. حضرت رضا (عليه السلام) اذيت وي نسبت به خود را در حد و اندازه آزار ابوالخطاب نسبت به جعفر بن محمد (عليه السلام) دانسته، افترائات محمد بن فرات را در مقايسه با خطابي افزون تر دانستند.(37) كشي در ادامه پرده از اقدامات اين غالي برمي دارد، چرا كه وي امام را پيامبر و خود را باب و نماينده ايشان دانسته بود.(38)
به دليل آن كه قول به غلو پيامدهاي ناگواري داشته و لطمه شديدي به شيعه به شمار مي آمد، از آغاز پيدايش اين تفكر، مورد نكوهش معصومان قرار گرفت. شمار غلات چنان زياد بوده كه اوصاف آنها به گوش مأمون، خليفه عباسي نيز مي رسد، لذا وي از ديدگاه امام درباره آنها پرسش مي كند كه حضرت با تمسك به آيات قرآن و نقل روايتي از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) (39) و اميرالمؤمنين (عليه السلام)،(40)افكار آنها را مورد نقد قرار دادند.(41) همچنين حضرت در ادامه غلات را به مانند مسيحيان گمراه تشبيه نموده و برائت خود را از غلات، به مانند بيزاري عيسي (عليه السلام) از نصاري تشبيه كردند.(42)همچنين هنگامي كه فردي به نام « اسحاق بن موسي عباسي » نزد امام رضا (عليه السلام) آمد، حضرت فرمودند:« به من خبر رسيده است كه مردم گمان مي كنند كه آنها بنده هاي ما هستند. قسم به خويشاوندي ام با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هرگز چنين نگفته ام.»(43)
البته بايد اشاره نمود كه غلات طيف هاي متعددي داشتند. به عنوان نمونه گروهي از آنان معتقد بودند سيدالشهداء (عليه السلام) به شهادت نرسيده و به مانند عيسي (عليه السلام) به آسمان عروج كرده است كه امام رضا (عليه السلام) باور آنان را به استناد به روايتي از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) كه شهادت امام حسين (عليه السلام) را پيش بيني كرده و اين كه افراد برتر از وي مانند اميرالمؤمنين و حسن بن علي (عليه السلام) نيز به شهادت رسيده اند، رد نمودند.(44) همچنين گروهي از غلات به تناسخ اعتقاد داشتند كه امام قائل به تناسخ را كافر دانسته و در ادامه غلات را نفرين نمودند. جالب آنجاست كه حضرت آرزو مي كند اي كاش آنها يهودي، مجوس، مسيحي، قدري، مرجي و يا حروري بودند (45) كه نشان از خطر بسيار زياد اين طرز فكر دارد. همچنين حضرت دوستي و مجالست با آنان را نهي نمودند ( همانجا ). نيز امام رضا (عليه السلام) پيروان خود را به رواياتي كه غلات جعل كرده و به اهل بيت نسبت داده و رواياتي كه در موضوع غلو وضع شده، توجه دادند.(46) در همين راستا هنگامي كه يونس بن عبدالرحمن روايات زيادي از اصحاب جعفر بن محمد (عليه السلام) استماع كرده و به همراه كتاب هايشان بر علي بن موسي الرضا (عليه السلام) عرضه كرد، ايشان انتساب بسياري از آنها به امام صادق (عليه السلام) را رد نموده، فرمودند:« خدا ابالخطاب- از بزرگان غلات- را لعنت كند(47) چرا كه بر ابوعبدالله دروغ بست و همچنين ياران او كه تا همين امروز اين احاديث را در كتب اصحاب جعفربن محمد (عليه السلام) وارد مي كنند.»(48) ضرورت برخورد با غلات، برخي از اصحاب و ياران امام رضا (عليه السلام) را به نگارش كتاب هايي در رد آنان وادار كرد كه از جمله آنها مي توان به « كتاب الرد علي الغاليه »‌ از « حسين بن سعيد بن حماد اهوازي »(49) و « فضل بن شاذان » (50) و همچنين « الرد علي الغاليه المحمديه » از « حسن بن علي بن فضال » (51) اشاره كرد.
پيش از ذكر مواجهه امام با مفوضه بايد به حوزه معنايي گسترده تفويض اشاره نماييم. به طور كلي مي توان براي تفويض سه معنا در نظر گرفت:
1.تفويض تكويني افعال از سوي خداوند به انسان ها؛
2. تفويض به معناي سپردن امور ديني به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام)؛
3. تفويض به معناي واگذاشتن تدبير جهان و امر رزق و روزي به رهبران ديني.
تفويض به معناي اول در لسان امام رضا (عليه السلام) به كار رفته است، جايي كه امام، جبر و اختيار مطلق را نفي نموده اند.(52) امام رضا (عليه السلام) از تفويض به معناي دوم نيز سخن به ميان آورده و آن را يك حقيقت صحيح معرفي نمودند.(53)
امام براي اثبات سپردن امور ديني به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به آيه «... مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...» (54) تمسك جستند. (55) اما منظور از تفوض به معناي فرقه شناختي آن، معناي سوم از موارد پيش گفته يعني تفويض تكويني امور جهان به افراد خاص است.(56) شيخ مفيد در تبيين باورهاي مفوضه، آنها را به طور كامل از غلات جدا دانسته و مي گويد آن چه باعث افتراق آنان با ساير اصناف غلات شده اين است كه آنان به مخلوق بودن و حدوث ائمه (عليهم السلام) اعتراف دارند، ولي بر اين باورند كه خداوند معصومان (عليهم السلام) را به طور جداگانه آفريده و سپس همه امور عالم از جمله خلق و رزق را به آنان واگذارده است.(57) مفوضه نيز طيف هاي متعددي داشتند، گروهي از آنان معتقد بودند خداوند در ابتداي آفرينش با خلق كردن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، همه چيز را به او واگذار كرده، سپس اين پيامبر است كه دنيا و هر آن چه كه در آن است را آفريده است.(58) برخي ديگر معتقد بودند خداوند اين اختيار را به علي بن ابي طالب (عليه السلام) داده است.(59)
امام رضا (عليه السلام) با اين گروه و باورهايشان به مقابله برخاستند. امام هشتم در يك تقابل دو جانبه بين تفويض امر دين از يك سو و تفويض خلق و رزق از سوي ديگر، اولي را صحيح و دومي را باطل دانستند.(60)حضرت در اين راستا به آيات 62 سوره زمر و 40 سوره روم تمسك جستند.(61)در روايت ديگري آمده است هنگامي كه در مرو از امام رضا (عليه السلام) درباره روايت « لا جبر و لا تفويض ... » سؤال شد، حضرت بر خلاف معناي مشهور و متبادر از تفويض(62)، آن را به معناي تفويض امر خلق و رزق تفسير و آن را رد نمودند.(63) ابوالحسن الرضا (عليه السلام) در روايت صريحي غلات را كافر و مفوضه را مشرك دانسته (64) و فرمودند:« هركس با ايشان همنشين شود يا رفت و آمد كند، يا هم خوراك و هم شرب شود، يا ازدواج كند؛ دختر بدهد يا بستاند، يا آنان را امان دهد يا در امانتي امين داند، يا حديثشان را تصديق كند، يا ايشان را در كلامي ياري نمايد، از حريم ولايت خداوند و رسول گراميش خارج گشته و از دائره ولايت ما خاندان بيرون رفته است.»(65) امام رضا (عليه السلام) در نفي تفويض از قالب راز و نياز نيز استفاده نمودند:« اللّهمَ إنّي بريءٌ منَ الحَولِ و القُوَّةِ و لا حَوْلَ ولا قوةَ إلا بكَ... اللهمَ لكَ الخلْقُ و منْكَ الرّزقُ و إياكَ نعْبُدُ و إياكَ نسْتَعينُ اللهمَ انتَ خالِقُنا و خالِقُ آبائِنا الاوّلينَ و آبائِنا الآخرينَ اللهمَّ لا تَليقُ الرُّبوبيةُ إلا بكَ و لا تصْلحُ الإلهية إلا لك » (66)
در پايان بايد گفت برخلاف تصور غالب كه گمان مي رود امام رضا (عليه السلام) بيشتر در تعامل و مواجهه با اديان غيراسلامي و فرق غيرشيعي بوده اند، بخش معظمي از گفتمان آن امام اختصاص به فرقه ها و جريان هاي اماميه دارد. نتيجه اقدامات حضرت رضا (عليه السلام) در تعامل با جريان هاي درون مذهبي، به تقويت جبهه حق و تضعيف جريان هاي گمراه و مخالف انجاميد.

پي نوشت ها :

* دانشجوي دوره دكتري رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه امام صادق (عليه السلام)
1. هرچند در برخي منابع، فاصله زماني بيست سال نيز ذكر شده است ( ابن عتبه، 1380ق، ص 233).
2. جويني، 1912م، ج3، ص 146.
3.كشي، 1348ش، صص 473-474.
4.ابن بابويه، 1395ق، ص 69.
5.اسفرايني، بي تا، ص 33.
6.نوبختي، 1404ق، ص 67.
7.سعد...، 1360ش، ص 80؛ نيز: دفتري، 1375ش، صص 114-115؛ ناگفته نماند كه بخشي از اسماعيليه را پيروان ابوالخطاب تشكيل مي دادند. با اين توضيح كه پس از طرد شدن خطابيه از جانب امام صادق (عليه السلام)، آنان راهي جز توسل به شخصيتي ديگر از اهل بيت پيامبر كه مورد قبول شيعيان باشد نداشتند، و وفات اسماعيل بهترين فرصت براي آنان بود. ( رك: نوبختي، 1404ق، ص 69) شايد به همين دليل ابن حزم، بخشي از پيروان اين مذهب را از غلات مي داند. (‌ابن حزم، 1403ق، صص 59-60).
8.دفتري، 1375ش، ص 122.
9.شايد به همين دليل باشد كه وي به محمد مكتوم نام بردار شده است. ( ابن خلدون، 1408ق، ج1، ص 251).
10.اگر وفات محمد بن اسماعيل را در سال 179هجري بدانيم، وي با دوران رهبري امام كاظم (عليه السلام) (148-183) همزمان بوده است اما چنانچه گزارش سال 193 هجري را در مورد مرگش بپذيريم، ده سال از امامت او معاصر امامت حضرت رضا (عليه السلام) (183-203) بوده است. در اين صورت امام رضا (عليه السلام) بيشترين همزماني را با رياست عبدالله مستور داشتند كه از وي نيز اطلاعات زيادي در دسترس نيست.
11.صفري فروشاني، 1388ش، ص 5؛ حتي شيخ مفيد (د 413ق)، نيز با اشاره به زمان خود، تعداد آنها را ناچيز مي داند. (مفيد، 1413الف، ج2، ص 210).
12.دفتري، 1375ش، صص 109 و 294.
13.كشي، 1348ش، صص 473-474.
14.درباره صحت شراب خواري اسماعيل نظرات مختلفي وجود دارد. برخي از مستشرقان، ادعا مي كنند شيعيان اثناعشريه معتقدند امام صادق (عليه السلام) بواسطه علاقه مفرط اسماعيل به شرب مسكرات وي را نفي كرده است. (لوئيس، 1363ش،ص 47)اما روايتي در الكافي وجود دارد كه اسماعيل، حتي تجويز پزشكان براي شرب نبيذ را نپذيرفت. (كليني، 1365ش، ج6، ص 414).
15.كشي، 1348ش، صص 473-474.
16.در برخي منابع آمده است كه وي در اعتقادات با پدرش مخالفت داشته، با حشويه نشست و برخواست كرده و به مرجئه متمايل شده بود. (مفيد، 1413الف، ج2، ص 210-211).
17.كشي، 1348ش، ص 254؛ سيدمرتضي، 1414ق، ص 306؛ كليني روايتي با همين مضمون اما با قيد فقدان عيب جسمي در كتاب خويش منعكس كرده كه پذيرش آن، امامت عبدالله افطح را مخدوش مي كند، چرا كه وي عارضه اي جسمي در سر يا پا داشت. رك: كليني، 1365ش، ج1، ص 285.
18.ابن بابويه، 1395ق، ج1، ص 74؛ سعد...، 1360ش، ص 87.
19.نوبختي، 1404ق، ص 78، به عنوان نمونه « زراره بن اعين » كه به امامت عبدالله ايمان آورده بود، به مدينه رفته و از وي سؤالات فقهي مي پرسد، اما عبدالله را در غايت جهل مي يابد لذا از او روي برمي گرداند. (ابن حزم، 1403ق، ص 59؛ ابن حجر، 1390ق، ج2، ص 472؛ همچنين براي مشاهده سؤال « هشام بن سالم » و « مؤمن الطاق » و شنيدن پاسخ ناصحيح از عبدالله، رك: كليني، 1365ش، ج1، ص 351؛ حلي، 1406ق، ص 185-186.مدرسي طباطبايي معتقد است آزمون زراره از عبدالله مي بايست از سوي هشام و مؤمن الطاق صورت گرفته باشد (مدرسي، 1386ش،ص 122)، حال آنكه زراره در آن زمان در قيد حيات بوده و مي دانيم كه در مسأله امامت دچار حيرت بود. مضافاً اينكه عبارات اين دو آزمون با يكديگر متفاوت است.
20.خواجه نصير، بي تا، ص 113.
21.نوبختي، 1404ق، ص 78.
22.البته در المقالات و الفرق آمده است كه تعداد كمي از فطحيه، براي عبدالله فرزندي قائل بودند كه او را قائم منتظر مي خواندند. (سعد...، 1360ش، ص 88).
23.سعد...، 1360ش، ص 87؛ نيز ابن عنبه، 1380ق، ص195.
24.خواجه نصير، بي تا، ص 113، نيز به عنوان نمونه رك: كشي، 1348ش، ص 530.
25.براي مشاهده ليست محدثان و علماي فطحي، رك: ابن داوود، 1384ق، صص 532-533.
26.وي كثير الروايه و از فقهاي خاندان آل اعين (ابوغالب زراري، 1411ق، ص 114) و از بزرگان فطحيه به شمار مي آيد. ( طوسي، 1365ش،ج8، ص 36؛ حلي، 1411ق، ص 106).
27.ابن بابويه، 1361ش، صص 266-267؛ طوسي، 1414ق، صص 412-413.
28.به همين دليل است كه ائمه شيعه پيروان خود را به استفاده از ميراث روايي فطحيه فراخواندند. به عنوان نمونه امام حسن عسكري (عليه السلام) درباره روايات خاندان بني فضال كه گرايش فطحي داشتند، فرمودند:« خُذوا بِما روَوْا و ذَروا ما رأوْا » (طوسي، 1411ق، ص 390؛ حرعاملي، 1409ق، ج27، ص 142).
29.هرچند برخي وفات او بر مذهب فطحيه را نمي پذيرند، رك:خويي، 1410ق، ج20، صص 231-232؛ كشي، 1348ش، ص 385.
30.نجاشي، 1407ق، ص 36.
31.كشي، 1348ش، ص 565؛ نجاشي، 1407ق، ص 35.
32.مفيد، 1413ب، ص 131.
33.ابن خلدون، 1408ق، ج1، ص 248؛ سيدمحمدباقر صدر در يك تقسيم بندي، اصحاب ائمه (عليهم السلام) را به ظاهرگرايان و باطن گرايان تقسيم نموده و شكل گيري جريان هاي غلوآميز همچون جريان جابربن يزيد جعفي را ناشي از باطن گرايي افراطي دانسته است. (صدر، 1417ق، ج4، ص 285). براي مشاهده بحث مفصلي درباره مؤلفه هاي مفهوم غلو رك: گرامي، 1389ش، سراسر اثر.
34.نام وي به صورت هاي گوناگوني ضبط شده است: بنان ( بيان )، البيان ( التبان ) رك: خويي، 1410ق، ج3، ص 367.
35.كشي، 1348ش، صص 302-303.
36.كشي، 1348ش، ص 303.
37.كشي، 1348ش، ص 555.
38.كشي، 1348ش، ص 555.
39.قال رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم): « لا تَرْفَعوني فوقَ حقّي فإنَّ اللهَ تباركَ و تَعالي اتّخذني عبداً قبلَ ان يتّخِذني نبيا ».
40.قال علي (عليه السلام):« يهْلِكُ في اثْنانِ و لا ذنْبَ لي مُحِبَّ مُفْرِطٌ و مُبغِضٌ مُفرط ».
41.ابن بابويه، 1378ق، ج2، صص 200-201.
42.ابن بابويه، 1378ق، ج2، ص 201؛ در گونه ديگري از اين روايت، برائت حضرت نسبت به مفوضه آمده است، چرا كه آنها را چنين توصيف كرده است كه معتقد به ربوبيت اهل بيت هستند و خلق و رزق را منتسب به آنان مي كند( ابن بابويه، 1414ق، ص 100؛ مجلسي، 1404ق، ج25، ص 343).
43.كليني، 1365ش، ج1، ص 187؛ با كمي اختلاف: مفيد، 1413د، ص 253.
44.ابن بابويه، 1378ق، ج2، ص 203.
45.ابن بابويه، 1378ق، ج2، ص 202.
46.به ترتيب رك: ابن بابويه، 1398ق، ص 364؛ طبري، 1383ق، ص 340.
47. ائمه و از جمله امام رضا (عليه السلام) ناچار بودند مرتباً به صورت رسمي غلات را لعن و تكفير كرده و از آنان تبري بجويند تا اعتبار جامعه شيعه به خاطر كفرگويي هاي آنان كه مدعي ارتباط با ائمه بودند، زيان نبيند و اظهارات ايشان چهره شيعه را خدشه دار ننمايد.
48.كشي، 1348ش، ص 224؛ البته نبايد تمام روايات غلوآميز را ساخته غلات دانست، چرا كه امام رضا (عليه السلام) در حديثي، جعل رواياتي با محتواي غلو و تقصير را ساخته و پرداخته مخالفان و دشمنان خود دانستند. (ابن بابويه، 1378ق، ج1،‌ص 304؛ طبري، 1383ق، ص 221) كه نبايد مخالفان را غلات دانست، چرا كه بي معني خواهد بود آنان روايات تقصيري در شأن ائمه وضع كرده باشند.
49.ابن نديم، بي تا، ص 277؛ طوسي، بي تا، ص 58.
50.نجاشي، 1407ق، ص 307.
51.طوسي، بي تا، 48.
52.رك: منسوب به مفيد، 1413ق، ص 198؛ طبرسي، 1409ق، ج2، ص 414.
53.ابن بابويه، 1378ق، ج2، ص 202.
54.حشر، 7/59.
55.ابن بابويه، 1378ق، ج2، ص 202.
56.برخي معتقدند اصطلاح تفويض پيش از دوره حضرت رضا (عليه السلام) غالباً انصراف به بحث جبر و اختيار و يا تفويض امور ديني داشت (به عنوان نمونه رك: صفار، 1404ق، صص 383-387) و هنوز معناي ديگر آن يعني مفهوم تفويض امر خلق و رزق و يا احياناً ديگر شؤون ربوبي شناخته شده نبوده است و از اوايل سده سوم هجري است كه چنين مفهومي در جامعه به صورت يك اصطلاح شناخته درمي آيد ( گرامي، 1389ش، ص 58)، هرچند برخي ديگر آن را به دهه هاي سوم و چهارم قرن دوم هجري بازگردانده اند.(مدرسي، 1386ش، ص 61).
57.مفيد، 1413ب، ص 133-134.
58.بغدادي، 1408ق، ص 238.
59.سعد...، 1360ش، ص 16.
60.ابن بابويه، 1378ق، ج2، ص 202.
61.ابن بابويه، 1378ق، ج2، ص 202.
62.براي مشاهده معناي مشهور رك: كليني، 1365ش، ج1، ص 160؛ ابن شعبه حراني، 1404ق، ص 460.
63.فتال نيشابوري، بي تا، ج1، ص 38؛ ابن شهر آشوب، 1328ق، ج1، ص 193.
64.شايد وجه تعبير از غلات به كفر آن باشد كه عده اي از غلات قائل به الوهيت ائمه به خدايي جز پروردگار جهان معتقد بودند. در حالي كه مفوضه عملاً خدايان ديگري را به وي مي افزودند.
65.ابن بابويه، 1378ق، ج1، ص 143؛ طبرسي، 1403ق، ج2، ص 415.
66.در يكي از روايات، امام رضا (عليه السلام) علت لعن و نفرين ها را بيان مي نمايند. امام در گفتگو با يونس بن عبدالرحمن، « محمد بن فرات » از غلات مكذب بر خويش را با اين جملات نفرين مي نمايند:« ابْعَدَهُ اللهُ و اسْحَقَهُ و أشْقاهُ... أذاقَهُ اللهُ حرَّ الحديدِ كما اذاقَ منْ كانَ قبْلَهُ مِمَّنْ كذَبَ علينا ». سپس حضرت با اشاره به برآورده شدن اين نفرين از سوي باريتعالي، علت نفرين را پرهيز اصحاب از غلات و واداشتن آنها به بيزاري و برائت برشمردند (كشي، 1348ش، ص 554؛ مجلسي، 1404ق، ج25، ص 319)؛ مجلسي، 1404ق، ج25، ص 343.

منابع :
قرآن كريم؛
1.آمدي، سيف الدين (1423ق)، ابكار الافكار في اصول الدين، قاهره: دارالكتب.
2. ابن ابي الحديد (1404ق)، شرح نهج البلاغة، قم: انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي.
3.ابن ادريس حلي (1411ق)، محمد، مستطرفات السرائر، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
4.ابن اشعث كوفي، محمد بن محمد (بي تا)، الجعفريات، تهران: مكتبه نينوي الحديثيه.
5.ابن بابويه، محمد بن علي (1361)، معاني الاخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
6.ابن بابويه، محمد بن علي (1362)، الأمالي، تهران: انتشارات كتابخانه اسلاميه.
7.ابن بابويه، محمد بن علي (1378ق)، عيون أخبارالرضا، بي جا: انتشارات جهان.
8.ابن بابويه، محمد بن علي (1395ق)، كمال الدين، قم: دارالكتب الإسلاميه.
9.ابن بابويه، محمد بن علي (1398ق)، التوحيد، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
10.ابن بابويه، محمد بن علي (1403ق)، الخصال، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
11.ابن بابويه، محمد بن علي (1414ق)، الاعتقادات، قم: المؤتمر العالمي للشيخ المفيد.
12. ابن جرير طبري، محمد (‌بي تا)، دلائل الإمامه، قم: دار الذخائر للمطبوعات.
13. ابن حجر عسقلاني، شهاب الدين (‌1390ق)، لسان الميزان، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
14.ابن حزم (1403ق)، جمهره انساب العرب، بيروت: دارالكتب العلميه.
15.ابن حمدان خصيبي (1419ق)؛ حسين، الهدايه الكبري، بي جا: بلاغ.
16.ابن حوقل، ابوالقاسم محمد (1938م)، صوره الارض، بيروت: دار صادر.
17.ابن خزاز قمي، علي بن محمد (1401ق)، كفاية الأثر، قم: انتشارات بيدار.
18.ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (1408ق)، تاريخ، به كوشش خليل شحاده، بيروت: دارالفكر، چاپ دوم.
19.ابن داود حلي (1383ق)، رجال، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
20.ابن شعبه حراني، حسن (1404ق)، تحف العقول، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
21.ابن شهر آشوب مازندراني (1328)، متشابه القرآن، بي جا: انتشارات بيدار.
22.ابن شهرآشوب مازندراني‌ (1379ق)، مناقب آل أبي طالب (عليه السلام)، قم: مؤسسه انتشارات علامه.
23.ابن طاوس، علي بن موسي (بي تا)، فرج المهموم، قم: دارالذخائر.
24.ابن عنبه (1380ق)، عمده الطالب، به كوشش محمدحسن آل طالقاني، نجف: مطبعه الحيدريه.
25.ابن نديم، محمد بن اسحاق (بي تا)، الفهرست به كوشش رضا تجدد، بي جا: بي نا.
26.ابن نشوان حميري، ابوسعيد (1972م)، الحور العين، به كوشش كمال مصطفي، تهران: بي نا.
27. ابوغالب زراري كوفي (1411ق)، رسالة أبي غالب الزراري، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
28.ابوالصلاح حلبي (1404ق)، تقريب المعارف، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
29.ابوالفرج اصفهاني (1385ق)، مقاتل الطالبيين، به كوشش كاظم المظفر، نجف: منشورات المكتبه الحيدريه.
30.احمد بن سليمان (1424ق)، حقائق المعرفه في علم الكلام، صنعاء: مؤسسه الامام زيد بن علي.
31.ادريسي، ابوعبدالله محمد الحمودي (1409ق)، نزهة المشتاق في اختراق الآفاق، بيروت: عالم الكتب.
32.إربلي، علي بن عيسي (1381ق)، كشف الغمه، تبريز: مكتبه بني هاشمي.
33.اسعدي، عليرضا (1388)، هشام بن حكم، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
34.اسفرايني، ابوالمظفر( بي تا)، التبصير في الدين، به كوشش محمد كوثري، قاهره: المكتبه الازهريه للتراث.
35.اشعري، ابوالحسن (1400ق)، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ويسبادن: انتشارات فرانتس اشتاينر.
36.بغدادي، عبدالقاهر (1408ق)، الفرق بين الفرق و بيان الفرقه الناجيه منهم، بيروت: دارالجيل/ دارالافاق.
37.بهبودي، محمدباقر (1370)، « تحقيقي درباره مذهب وقف و بررسي تاريخ واقفيه »، فصلنامه دانشكده علوم انساني دانشگاه تربيت مدرس، دوره اول، ش 5،6،7.
38.بيوكارا، علي(1382)، « دودستگي در شيعيان امام كاظم و پيدايش فرقه واقفه »، ترجمه صفري، علوم حديث، ش30.
39.پاكتچي، احمد(1375)، « گرايش هاي فقه اماميه در سده دوم و سوم هجري »، نامه فرهنگستان علوم، ش4.
40.پاكتچي، احمد(1380)، « اماميه »، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران: انتشارات دائرة المعارف.
41.پاكتچي، احمد (1383)، « انديشه هاي كلامي در سده هاي 2 و 3 ق » ( در مجموعه اسلام؛ پژوهشي تاريخي و فرهنگي )، تهران: انتشارات دائرة المعارف بزرگ اسلامي.
42. تفتازاني، سعدالدين (1409)، شرح المقاصد، قم: الشريف الرضي.
43.جرجاني، ميرسيد شريف (1412ق)، التعريفات، تهران: ناصرخسرو، چاپ چهارم.
44. جعفريان، رسول (1368)، « اسوه هاي بشريت (8) امام رضا (عليه السلام)»، نور علم، ش 34، اسفند.
45.جويني، علاء الدين عطاملك (1912م)، تاريخ جهان گشاي به كوشش محمد قزويني، لندن.
46.حرعاملي، محمد بن حسن (1409ق)، وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت (عليهم السلام).
47.حلي، حسن بن يوسف (1406ق)، المستجاد من الارشاد، قم: مكتبه آيه الله المرعشي النجفي.
48.حلي، حسن بن يوسف (1411ق)،‌رجال، قم: دارالذخائر.
49. حميري قمي، عبدالله بن جعفر (بي تا)، قرب الاسناد، تهران: انتشارات كتابخانه نينوي.
50.خطيب بغدادي (1417ق)، تاريخ بغداد، بيروت: دارالكتب العلميه.
51.خواجه نصيرالدين طوسي (بي تا)، قواعد العقائد، قم: مؤسسه الامام الصادق (عليه السلام).
52.خويي، ابوالقاسم (1410ق)، معجم رجال الحديث، قم: مركز نشر آثار شيعه.
53. دارمي، ابوسعيد (‌1416ق)، الرد علي الجهمية، كويت: دار ابن الأثير، چاپ دوم.
54.دفتري، فرهاد (1375)، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه بدره اي، تهران:انتشارات فرزان روز.
55.ديلمي، حسن بن ابي الحسن (1408ق)، أعلام الدين، قم: مؤسسه آل البيت (عليهم السلام).
56.رحمتي، محمدكاظم (1385ق)، « غيبت صغري و نخستين بحران هاي اماميه »، تاريخ اسلام، ش 25، بهار.
57.رسي، قاسم بن ابراهيم (‌1421ق)، مجموع كتب و رسائل، صنعاء: مؤسسه الامام زيد بن علي.
58.زبيدي حنفي، محمد (1414ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: دارالفكر.
59.سبحاني، جعفر (بي تا)؛ الملل و النحل، قم: مؤسسه النشر الاسلامي/ مؤسسه الامام الصادق (عليه السلام).
60.سبحاني، محمدتقي(1374)، عقلگرايي و نصگرايي در كلام اسلامي، مجله نقد و نظر، شماره 4و 3.
61.سعد بن عبدالله اشعري (1360)، المقالات و الفرق، تهران: مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم.
62.سمعاني، عبدالكريم (1408ق)، الانساب، به كوشش عبدالله البارودي، بيروت: دارالجنان للطباعه و النشر.
63.سيدمرتضي(1405ق)، رسائل، قم: دارالقرآن الكريم.
64.سيدمرتضي(1414ق)، الفصول المختاره، بيروت: دارالمفيد للطباعه و النشر.
65.شاكري، حسين(1418ق)، النحله الواقفيه، بي جا: ناشر مؤلف.
66.شوشتري، قاضي نورالله (1409ق)، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم: مكتبة آيت الله المرعشي النجفي.
67.شهرستاني (1364)، الملل و النحل، قم: الشريف الرضي، چاپ سوم.
68.صدر، سيدمحمدباقر (1417ق)، بحوث في علم الاصول، قم: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامي.
69.صفار، محمد بن حسن بن فروخ (‌1404ق)، بصائرالدرجات، قم: انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي.
70.صفري فروشاني، نعمت الله (1388)، « فرقه هاي درون شيعي دوران امامت امام رضا (عليه السلام)»، طلوع، ش 28.
71.طبرسي، ابومنصور احمد بن علي (1403ق)، الإحتجاج، مشهد: نشر مرتضي.
72.طبرسي، فضل بن حسن (‌بي تا)، إعلام الوري، تهران: دارالكتب الإسلاميه.
73.طبري، عمادالدين (1383ق)، بشاره المصطفي، نجف: كتابخانه حيدري.
74.طوسي، محمد بن حسن (1365)، التهذيب، تهران: دارالكتب الإسلاميه.
75.طوسي، محمد بن حسن (1382)، تلخيص الشافي، قم، انتشارات المحبين.
76.طوسي، محمد بن حسن (1390ق)، الإستبصار، تهران: دارالكتب الإسلاميه.
77.طوسي، محمد بن حسن (‌1411ق)، الغيبه، قم: مؤسسه معارف اسلامي.
78.طوسي، محمد بن حسن (1414ق)، الأمالي، قم: انتشارات دارالثقافه.
79.طوسي، محمد بن حسن (بي تا)، الفهرست، نجف: المكتبه المرتضويه.
80.طوسي، محمد بن حسن (1415)، رجال، قم: انتشارات اسلامي جامعه مدرسين.
81.عطاردي، عزيزالله (1406ق)، مسندالرضا (عليه السلام)، مشهد: المؤتمر العالمي الامام الرضا (عليه السلام).
82.علي بن بابويه (1404ق)، الامامه و التبصره، قم: مدرسه الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف.
83.علي بن جعفر (1409ق)، مسائل علي بن جعفر، قم: مؤسسه آل البيت عجل الله تعالي فرجه الشريف.
84.عياشي، محمد بن مسعود(1380ق)، تفسير، تهران: چاپخانه علميه.
85.فتال نيشابوري، محمد بن حسن (بي تا)، روضه الواعظين، قم: انتشارات رضي.
86. فخرالدين رازي (1411ق)، المحصل، به كوشش اتاي، عمان: دار الرازي.
87.فخرالدين رازي (1413ق)، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، قاهره: مكتبه مدبولي.
88.قاضي عبدالجبار (1965م)، المغني في ابواب التوحيد و العدل، قاهره: الدار المصريه.
89.قاضي نعمان مغربي(1383ق)، دعائم الاسلام، به كوشش آصف فيضي، قاهره: دارالمعارف.
90.قزويني، عبدالجليل (1358)، نقض، تهران: انتشارات انجمن آثار ملي.
91.قطب الدين راوندي(1407ق)، الدعوات، قم: انتشارات مدرسه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف.
92.قطب الدين راوندي (1409ق)، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدي.
93.قلقشندي (بي تا)، صبح الأعشي في صناعة الإنشاء، بيروت: دارالكتب العلميه.
94.قمي، علي بن ابراهيم (‌1404ق)، تفسير، قم: دارالكتاب.
95.كشي، محمد بن عمر (1348)، رجال، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد.
96.كليني، محمد بن يعقوب (1365)، الكافي، تهران: دارالكتب الإسلاميه.
97.گرامي، سيدمحمدهادي (1389)، « مؤلفه هاي غلوّ نزد اماميه در 5 سده نخست هجري و تأثير آن در فهم گزارش هاي رجالي متقدّم»، پايان نامه كارشناسي ارشد دانشگاه امام صادق (عليه السلام).
98.لوئيس، برنارد (1363)، پيدايش اسماعيليه، تهران: انتشارات مولي.
100.مجلسي، محمدباقر (‌1404ق)، بحارالانوار، بيروت: مؤسسه الوفاء.
101.مدرسي طباطبايي، سيدحسين (1386)، مكتب در فرايند تكامل، ترجمه ايزدپناه، تهران: انتشارات كوير.
102.مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق الف)، الإرشاد، قم: كنگره جهاني شيخ مفيد.
103. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق ب)، تصحيح اعتقادات الاماميه، قم: كنگره جهاني شيخ مفيد.
104.مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق ج)، اوائل المقالات، قم: كنگره جهاني شيخ مفيد.
105.مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413ق د)، الامالي، قم: كنگره جهاني شيخ مفيد.
106. ملطي، ابوالحسن (1413ق)، التنبيه و الرد علي اهل الاهواء و البدع، قاهره: مكتبه مدبولي.
107.منسوب به شيخ مفيد (1413ق)، الإختصاص، قم: انتشارات كنگره جهاني شيخ مفيد.
108.منسوب به ناشي اكبر (1971م)، مسائل الامامه، به كوشش فان اس، بيروت: المعهد الآلماني للابحاث الشرقيه.
109.نجاشي، احمد بن علي (1407ق)، رجال، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
110.نعمه، عبدالله (1405ق)، هشام بن الحكم، بيروت: دارالفكر العربي، چاپ دوم.
111.نوبختي، حسن بن موسي (1404ق)، فرق الشيعه، بيروت: دارالاضواء، چاپ دوم.

منبع مقاله :
ايزدي، مهدي و...‌[ ديگران]، (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول