2-2. علم نقد الحديث

شيوع احاديث موضوعه پس از ارتحال رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آغاز گرديد چنان كه ابوريه مي گويد:
از جمله آثار مخرب تأخير تدوين از قرن اول به قرن دوم و سپري شدن دهه هاي نخست قرن دوم آن بود كه دروازه هاي نقل حديث گشوده شد و رودهاي جعل حديث بدون هيچ قاعده و ضابطه اي طغيان كرد تا حدي كه احاديث ساختگي به ده ها هزار رسيد. اين احاديث به تدريج در بين كتبي كه در شرق و غرب جهان بين مسلمانان انتشار يافت نفوذ كرد. ( بي تا، ص 118).
شاهد گوياي اين ادعا بخشنامه هايي است كه معاويه به استانداران خود ارسال كرد و رسماً به ايشان فرمان داد تا درباره جعل حديث درخصوص فضائل عثمان، پس از آن شيخين و سپس صحابه، مردم را ترغيب كنند. (1) اين جريان از سوي مكاتب و نحله هاي گوناگون و به انگيزه هاي مختلف (2) تا زمان امام رضا (عليه السلام) ادامه داشت. يكي از مصاديق بارز تلاش هاي آن حضرت در عرصه صيانت از سنت نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) مقابله با اين گونه احاديث است. بسيار اتفاق مي افتاد كه شاگردان آن حضرت از صحت صدور و انتساب احاديث نبوي كه از توده مسلمانان شنيده بودند، سؤال مي كردند و حضرت به ساختگي بودن آنها تصريح فرموده حقيقت را آشكار مي نمود.
در ميان احاديث امام رضا (عليه السلام) با قاعده اي مواجه مي شويم كه شاگردان آن حضرت بتوانند با استمداد از آن به شناسايي احاديث بر ساخته بپردازند و آن عبارت است از مخالفت حديث با كتاب خدا و سنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چنان كه فرمود: حديثي كه با كتاب خدا موافق نباشد برساخته است. (3)
سوگمندانه بايد اذعان نمود كه گاه در ميان اصحاب ائمه هدي (عليهم السلام) نيز منافقاني يافت مي شدند كه به جعل حديث پرداخته و احاديثي را به دروغ به ايشان نسبت مي دادند و با دسيسه در يادداشت هاي حديثي اصحاب آن بزرگواران وارد و منتشر مي ساختند.
يونس بن عبدالرحمان از اصحاب صديق امام رضا (عليه السلام) مي گويد: عراق را گشتم و در آن ديار گروهي از اصحاب امام باقر (عليه السلام) را يافتم. در آن سرزمين اصحاب امام صادق (عليه السلام) را كه به وفور حضور داشتند ملاقات كردم. از ايشان حديث شنيدم و كتب حديثشان را از آنان دريافت نمودم. پس از مدتي آن كتب را به علي بن موسي الرضا (عليه السلام) عرضه داشتم. آن حضرت بسياري از احاديث آن كتب را انكار كرد كه از احاديث امام صادق (عليه السلام) باشد و فرمود: ابوالخطاب بر ابي عبدالله امام صادق (عليه السلام) دروغ بست، خدا ابوالخطاب را لعنت كند. خدا اصحاب ابوالخطاب را نيز لعنت نمايد. ايشان تا به امروز اين احاديث ساختگي را با دسيسه در كتب امام صادق (عليه السلام) وارد كرده و مي كنند. پس حديثي را كه خلاف قرآن است و بر ضرر ماست نپذيريد. ما اگر سخن بگوييم موافق قرآن و موافق سنت سخن مي گوييم. به راستي كه ما از خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سخن مي گوييم و نمي گوييم فلان كس و فلان كس چنين و چنان گفت تا در سخنان ما تناقض يافت شود. به راستي سخن آخرين از ما سخن نخستين ماست و سخن نخستين ما موافق و تصديق كننده سخن آخرين ماست و هر زمان كسي نزد شما آمد و حديثي از ما برخلاف آن چه گفتم براي شما بازگو كرد، آن حديث را به خود او بازگردانيد و به او بگوييد: تو نسبت به آن چه آورده اي آگاه تري! به راستي كه با هر سخني از سخنان ما حقيقتي است و بر آن سخن نوري است. پس حديثي كه همراه آن حقيقتي نيست و بر آن نوري نمي درخشد، پس آن سخن شيطان است. (4)
از اين حديث گوهربار امام هشتم (عليه السلام) نكات بسيار مهم و ارزنده اي در حوزه نقد حديث قابل استفاده است: نخست آن كه در زمان صادقين (عليهما السلام) كذاباني به جعل حديث و نسبت ناروا به آن دو امام همام مي پرداختند و ائمه هدي من جمله امام رضا (عليه السلام) با افشاي نام ايشان، شيعيان خود را از احاديث برساخته آنان برحذر مي داشتند. ديگر آن كه امام رضا (عليه السلام) در اين حديث ارزشمند ملاك هايي را در نقد متن احاديثي كه به آن بزرگواران نسبت داده مي شوند ارائه فرمود تا شيعيان بتوانند از طريق آن ملاك ها به احاديث موضوع و دخيل پي برده، به پالايش مكتوبات حديثي مبادرت ورزند. امامان معصوم (عليه السلام) كه اهل بيت رسالت و حاملان وارثان علم پيامبرند، شارحان و مفسران قرآن و احياگران سنت ناب نبوي اند، لذا امام رضا (عليه السلام) عدم مخالفت احاديث اهل بيت رسالت با آيات قران كريم و سنت نبي مكرّم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح فرمود، كه اين دو ملاك در صدر ملاك هاي نقد متن حديث در ميان ناقدان بصير حديث، مطرح است. (5)
ابراهيم بن ابي محمود مي گويد: به امام رضا (عليه السلام) عرض كردم: اي فرزند رسول خدا نظرتان درباره حديثي كه مردم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت مي كنند كه آن حضرت فرمود:« إنّ الله تبارك و تعالي ينزل كل ليلة الي السماء الدنيا » « به راستي كه خداوند هر شب به آسمان دنيا فرود مي آيد » چيست؟ پس آن حضرت فرمود: خداوند تحريف كنندگان سخنان از مواضع درستش را لعنت كند! به خدا سوگند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين نفرمود. بلكه آن حضرت فرمود:‌« إن الله تبارك و تعالي ينزل ملكا الي السماء‌الدنيا كل ليلة في الثلث الآخر و ليلة الجمعة من اوّل الليل فيأمره فينادي: هل من سائل فاعطيه، هل من تائب فأتوب عليه، هل من مستغفر فأغفرله. يا طالب الخير أقبل، يا طالب الشر أقصر فلايزال ينادي بهذا حتي يطلع الفجر. فاذا طلع الفجر عاد الي محله من ملكوت السماء ».
« به راستي خداوند تبارك و تعالي فرشته اي را در ثلث آخر هر شب و در شب جمعه از ابتداي شب، به آسمان دنيا فرو مي فرستد و به او امر مي كند كه ندا در دهد: آيا درخواست كننده اي هست كه به وي عطا كنم؟ آيا توبه كننده اي هست تا توبه اش را بپذيرم؟ آيا استغفاركننده اي هست تا او را بيامرزم؟ اي جوياي خير به پيش آي و اي جوياي شر دست بكش! فرشته پيوسته تا طلوع صبح چنين ندا مي دهد. پس هنگامي كه سپيده مي دهد به جايگاه خود در ملكوت آسمان بازمي گردد » پدرم از جدّش و او از پدرانش (عليهما السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اين حديث را برايم روايت كرد. (6)
چنان كه مشاهده مي شود تحريف كنندگان حديث نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم) كه به نظر مي رسد از فرقه مشبهه بوده اند كه اوصاف جسماني و بشري چون حركت و انتقال مادي و حسّي را براي خداوند قائلند، با حذف بخش هاي مهم و تعيين كننده اي از متن به تحريف لفظي متن حديث مبادرت ورزيدند و مرتكب جعل از نوع تحريف شدند. امام رضا (عليه السلام) با آگاهي كامل از سنت ناب نبوي به ارائه متن صحيح و مصون از تحريف مبادرت فرمود و از اين رهگذر حديث و اعتقاد توحيدي صحيح مبتني بر آن را بيان نمود.
مأمون عباسي از ديدگاه امام رضا (عليه السلام) نسبت به داستاني كه مردم درباره سياره زهره و ستاره سهيل روايت مي كنند، جويا مي شود. مأمون مي گويد: مردم درباره سياره زهره چنين خبري را نقل مي كنند كه اين سياره در اصل زني بوده است كه هاروت و ماروت عاشق او مي شوند ( و اين دو فرشته را به گناه مي آلايد ) و ستاره سهيل در حقيقت باج بگيري در يمن بوده است و خداوند به واسطه گناهاني كه مرتكب شدند آن دو را مسخ كرد و به شكل دو جرم آسماني درآورد.
امام رضا (عليه السلام) فرمود: ايشان در اين گفتارشان دروغ گفتند... خداوند عزوجل هرگز دشمنانش را به انوار درخشاني كه تا آسمان ها و زمين باقيند، باقي باشند، مسخ نمي كند و مسخ شدگان بيش از سه روز باقي نمي مانند و مي ميرند و نسلي از ايشان باقي نمي ماند. و در حال حاضر هيچ موجود مسخ شده اي وجود ندارد. و آن چه نام مسخ شدگان را بر آنها مي نهند مانند بوزينه، خوك، خرس و مانند آنها در حقيقت شبيه موجوداتي هستند كه خداوند قومي را كه برايشان غضب و لعنت كرد، مسخ نمود. علتش هم اين بود كه آنان يگانگي خدا را انكار كردند و پيامبرانش را تكذيب نمودند. اما هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه به مردم سحر مي آموختند تا بتوانند از سحر ساحران احتراز كنند و مكر سحرشان را باطل سازند و اين دو فرشته به احدي چيزي از سحر را نمي آموختند مگر آن كه به وي مي گفتند:« منحصراً ما براي آزمون سخت سحر را به شما آموختيم پس مبادا به واسطه آن راه كفر پيشه سازي!»‌ (7)
قومي با به كارگيري آن در راهي كه امر گرديدند تا از آن احتراز جويند، كافر شدند و جادويي را كه فراگرفته بودند وسيله اي براي تفرقه افكني ميان شوهر و زنش، ساختند. خداوند عزوجل مي فرمايد:« و آنان به هيچ كس آسيب رساننده نيستند مگر به اذن خدا » (8) يعني به علم خدا و خدا آگاه تر به حقايق امور است. (9)
چنان كه ملاحظه مي شود داستان هاي خرافي كه در ميان مردم عوام رواج داشته از جمله عرصه هاي ديگري است كه امام رضا (عليه السلام) مورد پرسش قرار مي گرفته و آن بزرگوار با جعلي خواندن آنها و تكذيب حكايتگران اين گونه قصه هاي موهوم به بيان حقيقت مي پرداختند. پيش تر نيز آورديم كه امام رضا (عليه السلام) «‌سفيهان » در حديث امام صادق (عليه السلام) را به «‌قصه گويان مخالف مذهب اهل بيت (عليهم السلام) » تفسير نمودند. لذا قصه گويي كه جولانگاه دروغ پردازي قصه گويان خيال پرداز بود و همواره مورد رويارويي قاطع اهل بيت (عليهم السلام) قرار داشت، مورد نقد امام رضا (عليه السلام) نيز واقع گرديد.
از جمله مصاديق ديگر قصه پردازي، اسرائيليات است. اين قصه هاي جعلي گاه عصمت انبياء (عليهم السلام) را مخدوش دانسته است و لذا امام رضا (عليه السلام) به نقد جدي آنها پرداخته است ما در اين بحث به ذكر نمونه اي از آن مي پردازيم.
در زمان امام رضا (عليه السلام) چنين گمان باطلي، حتي در اذهان برخي عالمان دين، نسبت به حضرت داود (عليه السلام) وجود داشت كه آن حضرت هنگام نماز، پرنده زيبايي را مي بيند. نمازش را قطع مي كند و هنگام تعقيب آن پرنده، چشمش به همسر اوريا در بناي مجاور قصر مي افتد. از اين رو اوريا را به جبهه جنگ مي فرستد تا كشته شود و بتواند با همسر وي ازدواج نمايد.
امام رضا (عليه السلام) پس از مردود خواندن اين داستان جعلي كه با عصمت پيامبر پاك خداوند حضرت داود نبي (عليه السلام) در تعارض آشكار است پرده از حقيقت آن برمي دارد. آن حضرت بيان مي فرمايد كه در زمان حضرت داود (عليه السلام) يهوديان بدون هيچ مستند صحيحي از شريعت حضرت موسي (عليه السلام) ازدواج با همسر شهيد را حرام مي دانستند. چنين زني به ناچار مي بايست تا پايان عمر رنج بي سرپرستي را تحمل مي نمود. خداوند متعال به حضرت داود (عليه السلام) امر فرمود اين سنت جاهلانه را براندازد و خود با همسر اوريا كه در جبهه جنگ به شهادت نائل آمده بود، ازدواج نمايد. (10)
بديهي است مبارزه با سنت هايي كه جاهلان قرن ها به ترويج آن مبادرت ورزيده اند و در تاروپود فرهنگ جامعه رسوخ كرده و در اعماق آن ريشه دوانيده و سترگ شده به آساني ميسر نيست و عليه كسي كه با آن به مبارزه برخيزد حتي اگر پيامبري از پيامبران والامقام الهي باشد، به جوسازي و شايعه پراكني مي پردازند تا با تخريب شخصيت او مردم از او و عملش متنفر گشته و به سنت هاي جاهلانه آباء‌ و اجدادي بازگردند. از اين رو داستاني شنيع را جعل كرده و به پيامبر معصوم الهي نسبت دادند. اين واقعه تا حد زيادي شباهت به جريان ازدواج پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با زينب بنت جحش دارد. وي همسر زيد بن حارثه پسر خوانده پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. عرب در جاهليت پسر خوانده را پسر مي پنداشت و احكامي را مانند پسر صلبي براي او قائل بود. يكي از اين احكام عبارت از آن بود كه همسر پسر خوانده مانند همسر پسر صلبي، عروس محسوب شده و ازدواج با وي حرام ابدي است. پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از سوي خداوند متعال به منظور الغاء چنين پندار جاهلانه اي مأموريت يافت كه پس از جدايي زينب بنت جحش از شوهرش زيد بن حارثه و سپري شدن ايام عده طلاق، رسماً او را به همسري اختيار نمايد. داستان هاي شرم آوري از سوي منافقان ياوه گو به منظور تخريب شخصيت والاي نبي مكرم اسلام جعل و منتشر گرديد. برخي از مفسران در تفسير آيه شريفه « فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا... (11) اذعان كرده اند كه برخي سلف اخباري را روايت كرده اند كه به دليل صحيح نبودن از نقل آنها خودداري مي نمايند. (12)
گاه برخي از راويان با حذف بخشي از متن حديث و يا سبب صدور آن كه ممكن است عمداً و يا سهواً رخ دهد، متني را پديد مي آورند كه روايت و نسبت دادن به معصوم (عليه السلام) ناروا و دروغ است. امام رضا (عليه السلام) با روايت متن اصيل و كامل كه گاه همراه با سبب صدور حديث نيز مي باشد به نقد اين گونه احاديث معلول و دخيل مي پردازد. يكي از احاديث نبوي كه از احاديث مشكل محسوب مي گردد و در فقه الحديث توجه بسياري از شارحان حديث را به خود جلب كرده و در مقام حل مشكل آن، آراء متعددي ابراز گرديده است. (13) عبارت است از:« انّ الله خلق آدم علي صورته » (14) « به راستي كه خداوند حضرت آدم را شبيه صورتش آفريده است. »
حسين بن خالد اين حديث نبوي را به امام رضا (عليه السلام) عرضه مي دارد و نظر آن حضرت را نسبت به صحت و سقم و معناي آن جويا مي شود. امام رضا (عليه السلام) با ذكر سبب صدور حديث و نقل متن كامل آن، مشكل جسمانيت خداوند متعال را كه در بادي امر از ظاهر اين حديث به نظر مي رسد، حل مي نمايد. حضرت رضا (عليه السلام) مي فرمايد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر دو مردي كه به يكديگر ناسزا مي گفتند، گذر كرد و شنيد كه يكي از آن دو به ديگري چنين دشنام مي دهد:« قبّح الله وجهك وجه من يشبهك » خدا روي تو و روي كسي را كه شبيه توست، زشت گرداند. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به وي فرمود:« يا عبدالله لا تقل هذا لاخيك فان الله عزوجل خلق آدم علي صورته » (15) « اي بنده خدا به برادر ديني خود چنين مگو زيرا خداوند عزوجل حضرت آدم را نيز شبيه صورت او آفريده است.»
درواقع رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به دشنام دهنده لازمه دهشت بار و كفر آميز دشنامش را گوشزد فرمود، كه تصور نكند او با اين دشنام صرفاً فردي را كه بر او غضب كرده، ناسزا گفته است بلكه با اين دشنام حضرت آدم ابوالبشر را كه نخستين نبي از انبيا الهي است و همه انسان هاي روي زمين از نسل اويند، دشنام داده است.با چنين تبييني به زيبايي مشكل تشبيه و تجسيم از ظاهر حديث رفع گرديده حقيقت مقصود رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين حديث شريف رخ مي نمايد. شيخ صدوق رحمه الله معتقد است برخي از مشبهه و مجسمه به منظور اثبات عقيده باطل خود، به عمد مبادرت به حذف سبب صدور و صدر متن نموده اند. (16)
ناگفته نماند كه بر فرض آن كه حديث به همان صورت اوليه نقل شده باشد و ضمير « صورته »‌به لفظ جلاله بازگردد نيز مي توان حديث را به گونه اي تفسير كرد كه ملازم با تشبيه و تجسيم نباشد. در حديثي از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه آن حضرت با استناد به آيه « نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (17) « و در كالبد آدم از روح خود دميدم » و بيان نوع اضافه تشريفيه در « روحي » مشكل حديث را حل فرمود. (18)

3-2. علم رجال الحديث

توجه به حالات راوي از حيث وثاقت و ضعف مطلبي است كه قرآن كريم در آيه نبأ (19) توجه مسلمانان را به اهميت آن جلب كرده است و از پذيرش خبر فاسق و دروغگو يا كسي كه احتمال اتصاف وي به فسق و دروغگويي وجود دارد، ايشان را منع فرموده است. (20)
اين موضوع كه ريشه در قرآن كريم دارد مورد عنايت اهل بيت (عليهم السلام) نيز بوده است. در ميان كتب متقدم رجالي اماميه، رجال كشي كتابي است كه جرح و تعديل در آن مبتني بر روايات مأثور اهل بيت (عليهم السلام) است. اصل اين كتاب موجود نيست (21). لكن گزيده منقحي از آن به نام اختيار معرفة الرجال كشي كه توسط شيخ طوسي فراهم آمده، موجود است. در اين كتاب به روايات فراواني از امام رضا (عليه السلام) برمي خوريم كه آن حضرت در مقام توثيق، مدح و يا تضعيف برخي از راويان برآمده اند.
وجود چنين رواياتي كه بخش قابل توجهي از آنها نيز از اعتبار كافي برخوردار است، موجب شده است، رجال شناسان، نخستين منبع دست يابي وثاقت يا ضعف حال راوي را نص صريح و معتبر مأثور از يكي از معصومين (عليه السلام) بدانند. (22)
چنان كه پيش تر بيان شد امام رضا (عليه السلام) خطاب به يونس بن عبدالرحمان فرمود: به راستي كه ابوالخطاب بر ابوعبدالله ( امام صادق (عليه السلام) ) دروغ بست. خداوند ابوالخطاب و اصحاب وي را لعنت كند. تا به امروز اين احاديث ( جعلي ) را در كتاب هاي ابوعبدالله ( امام صادق (عليه السلام) )‌ با دسيسه وارد مي سازند... (23)
در اين حديث شريف امام رضا (عليه السلام) نام يكي از جاعلان حديث كه به دروغ سخناني را به امام صادق (عليه السلام) نسبت مي داده افشا نموده است. در احاديث فراواني آن حضرت به جرح و تعديل رجال و يا گروندگان به فرقه هاي انحرافي چون غلات و واقفه مبادرت فرموده كه دست مايه ارزشمندي براي دانشمندان علم رجال گرديده است. در اين مبحث به نمونه هايي از كوشش هاي امام رضا (عليه السلام) در بسط اين دانش از دانش هاي مهم حديث كه نقد سندي حديث تا حد زيادي در گرو آن است، مي پردازيم.
يكي از اصحاب والا مقام امام رضا (عليه السلام)، جناب يونس بن عبدالرحمان، راوي حديث مهم و ارزشمند پيشين است. اين محدث ارجمند و بصير به شأن والاي ائمه اطهار (عليهم السلام) و آشنا به علوم و معارف ايشان، تحت تعاليم ارزشمند رجالي اهل بيت (عليهم السلام)، از چنان بينش و بصيرتي در نقادي حديث و رجال احاديث برخوردار گرديده بود كه در پذيرش بسياري از احاديثي كه از امامان معصوم (عليهم السلام) براي وي روايت مي شد و بر او عرضه مي گرديد،‌ با احتياطي سخت گيرانه برخورد مي كرد، به گونه اي كه اين عملكرد وي اعتراض برخي از اصحاب و راويان احاديث ائمه (عليهم السلام) را در پي داشت. محمد بن عيسي بن عبيد مي گويد: برخي از اصحاب ما در مجلسي كه من نيز در آن حاضر بودم به يونس بن عبدالرحمان اعتراض كرد و به وي گفت: اي ابا محمد چقدر در پذيرش حديث سخت گيري و چقدر زياد احاديثي را كه اصحاب ما روايت مي كنند، انكار و رد مي نمايي؟! چه چيز تو را به چنين رفتار و برخوردي با حديث وامي دارد؟ ( دليل تو در اين چنين عملكردي چيست‌؟ ) وي چنين پاسخ داد: هشام بن حكم براي من حديثي از امام صادق (عليه السلام) نقل كرد كه وي از آن حضرت شنيد كه مي فرمود: حديثي كه از ما نقل مي شود را نپذيريد مگر آن كه موافق با قرآن و سنت باشد يا همراه آن شاهدي بر صحت آن از احاديث پيشين ما، بيابيد. چرا كه مغيره بن سعيد كه خدا لعنتش كند با دسيسه در كتب اصحاب پدرم احاديثي را كه پدرم نفرموده بود وارد كرد. پس پرواي الهي پيشه كنيد و حديثي را كه مخالف سخن پروردگارمان و سنت پيامبرمان (صلي الله عليه و آله و سلم) است ( و از ما براي شما نقل مي شود ) را نپذيريد. براستي كه ما هنگامي كه سخن مي گوييم، مي گوييم: خداي عزوجل فرمود و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود. راوي سپس از يونس بن عبدالرحمان در آن مجلس و در ادامه حديث فوق همان حديث بسيار مهم پيشين را از امام رضا (عليه السلام) روايت مي كند كه متن كامل آن را در مبحث نقد حديث آورديم. (24)
از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:« مغيرة بن سعيد بن ابوجعفر ( امام باقر (عليه السلام) ) دروغ مي بست پس خداوند حرارت آهن ( داغ ) ‌را به او بچشاند! » (25)
در روايت جالبي از امام رضا (عليه السلام) حضرت كذاباني را كه به هريك از امامان پيشين دروغ بسته اند را نام مي برد و مورد نفرين قرار مي دهد.از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: « بنان » بر علي بن حسين (عليه السلام) دروغ مي بست. خداوند حرارت آهن را به وي بچشاند و مغيرة بن سعيد بر ابوجعفر (عليه السلام) ( امام باقر (عليه السلام) ) دروغ مي بست خدا حرارت آهن را به او بچشاند و محمد بن بشير بر ابوالحسن موسي (عليه السلام) ( امام كاظم (عليه السلام) )‌دروغ مي بست. خدا حرارت آهن را به وي بچشاند و ابوالخطاب بر ابوعبدالله (عليه السلام) ( امام صادق (عليه السلام) ) دروغ مي بست خدا حرارت آهن را به او بچشاند و كسي كه بر من دروغ مي بندد محمد بن فرات است. (26)
مردي با امام رضا (عليه السلام) درباره ابوالبختري و حديث نقل كردنش از امام صادق (عليه السلام) سخن گفت و اين كه وي به آن حضرت دروغ مي بست. امام رضا (عليه السلام) به وي فرمود: سوگند كه وي به يقين بر خدا و ملائكه اش و فرستادگانش دروغ بسته است. (27)
شايد فرمايش حضرت ناظر به حديثي باشد كه فردي از ابوالبختري خدمت امام رضا (عليه السلام) عرضه كرد. وي به آن حضرت عرض كرد. ابوالبختري درباره نجات قريشيان چنين حديث نقل مي كند كه ملائكه دوزخ پيش از عذاب قريشيان هفت مرتبه از خداوند كسب تكليف مي كنند. كنايه از اين كه قريشيان را معذّب به آتش دوزخ نمي نمايند. امام رضا (عليه السلام) در تكذيب ابوالبختري به آيه اي از قرآن كريم استناد فرمود:
« عليها ملائكه غلاظ شداد لا يعصون الله ما أمرهم و يفعلون ما يؤمرون » (28) « بر آتش دوزخ فرشتگاني درشت گفتار و سخت گير بر آتش موكلند هرچه خدا بگويد نافرماني نمي كنند و همان مي كنند كه به آن مأمور شده اند.»
چون ابوالبختري خود قريشي بوده در فضيلت قبيله خود چنين حديثي را جعل كرد. مؤيد اين احتمال آن است كه جعل فضائل دروغين از جمله انگيزه هاي مهم در جعل حديث از سوي جاعلان كذاب بوده است.
يونس بن عبدالرحمان مي گويد: مردي از فرقه غلات از يونس بن ظبيان سخني را براي امام رضا (عليه السلام) بازگو كرد. يونس بن ظبيان گفت: شبي هنگام طواف ندايي را از بالاي سر خود شنيدم كه به من چنين خطاب مي كرد: اي يونس من خدايي هستم كه معبودي جز من نيست پس مرا عبادت كن و نماز را براي ياد من به پاي دار پس همين كه سر خود را بلند كردم به سرعت عبور كرد و محو شد! امام رضا (عليه السلام) آنچنان خشمگين شد كه نتوانست خشم خود را فرو برد. سپس به آن مرد فرمود: از نزد من بيرون شو! خدا تو را و كسي كه اين سخن را به تو گفته است، لعنت كند و خدا يونس بن ظبيان را هزار بار لعنت كند كه هزار لعن پس از آن او را فراگيرد. هر لعنتي از آنها تو را به قعر دوزخ رساند. من شهادت مي دهم كه او را ندا نكرد مگر شيطان! آگاه باش كه يونس (‌بن ظبيان ) با ابوالخطاب در شديدترين عذاب همراه است و اصحاب آن دو با فرعون و آل فرعون در شديدترين عذابند. اين حديث را از پدرم شنيدم. (29)
چنين برخورد تندي را از ائمه هدي (عليهم السلام) شايد فقط نسبت به فرقه غلات بتوان سراغ گرفت. اين نشانه انحراف شديد ايشان و احساس خطر امامان معصوم (عليهم السلام) از اعتقادات و تبليغات سوء آنان بوده است.
در برابر تضعيفات خاصي كه امام رضا (عليه السلام) نسبت به رجال ضعيف داشتند، توثيقات خاصي نيز نسبت به رجال ثقه و مورد اعتماد داشته اند كه به برخي از نمونه هاي آن اشاره مي شود.
امام رضا (عليه السلام) در توثيق ابوحمزه الثمالي و يونس بن عبدالرحمان فرمود: ابوحمزه الثمالي در زمان خود مانند لقمان در زمان خود بود چرا كه او چهار تن از ما ( ائمه اهل بيت (عليهم السلام) ) را درك كرد: علي بن حسين (عليه السلام) و محمد بن علي (عليه السلام) و جعفر بن محمد (عليه السلام) و برهه اي از دوران امامت موسي بن جعفر (عليه السلام) را درك نمود. و يونس بن عبدالرحمان نيز سلمان زمان خود بود. (30)
سليمان بن جعفر جعفري مي گويد: ديدگاه امام رضا (عليه السلام) را درباره هشام بن حكم جويا شدم. به من فرمود: خداوند او را مورد رحمت خود قرار دهد. بنده خيرخواهي بود كه به واسطه رشكي كه اصحابش به وي بردند از سوي ايشان مورد آزار قرار گرفت. (31)
امام رضا (عليه السلام) علاوه بر « توثيق و تضعيف خاص »، پيروان برخي از فرقه هاي ضاله را « تضعيف عام » فرمود. از جمله اين فرق، واقفه اند. علي بن عبدالله زبير مي گويد: به امام رضا (عليه السلام) نامه نوشتم و ديدگاه آن حضرت را نسبت به واقفه سؤال كردم. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود:« واقف » ( توقف كننده در امامت امام كاظم (عليه السلام) ) از حقيقت روگردان است و در گناه اقامت گزيده است. اگر با چنين اعتقادي از دنيا رود جايگاهش جهنم خواهد بود كه بد سرانجامي است. (32) در نوبت ديگري از آن حضرت همين موضوع پرسيده شد. فرمود: ايشان در حيرت زندگي مي كنند و بي دين از دنيا مي روند. (33) تبري آن حضرت از واقفه به حدي بود كه اجازه پرداخت زكات را به ايشان نمي داد.
يونس بن يعقوب گفت: به امام رضا (عليه السلام) عرض كردم: آيا به كساني كه مي پندارند پدرتان در قيد حيات است مجازم چيزي از زكات بپردازم؟ فرمود: به ايشان چيزي نده چرا كه آنان كافر، مشرك، زنديق و بي دين اند. (34) اين تعبير آنچنان كوبنده بود كه پذيرفتنش بر برخي از اصحاب آن حضرت گران مي آمد. به گونه اي كه در يكي از تعابير حضرت نسبت به واقفه كه فرموده بود: واقفه در شك زندگي مي كنند و زنديق مي ميرند، برخي از ايشان از آن بزرگوار سؤال كردند: اما اين كه فرموديد در شك و ترديد زندگي مي كنند را فهميديم اما چگونه است كه مي فرماييد زنديق مي ميرند؟ فرمود: من بر بالين يكي از ايشان كه در احتضار بود حاضر شدم شنيدم كه مي گفت: كافر باشم اگر موسي بن جعفر (عليه السلام) نمرده باشد! راوي مي گويد: ( با خود ) گفتم اين سبب كفر و زندقه ايشان است! (35)

4-2. علم اختلاف الحديث

تعارض دو حديث كه در حوزه علوم حديث از آن به « اختلاف » تعبير مي شود عبارت از آن است كه دو حديث كليه شروط اعتبار را دارا باشند لكن مفاد آن دو ظاهراً به گونه اي در مقابل يكديگر قرار داشته باشد كه نتوان هر دو را پذيرفت و ملاك عمل قرار داد. (36)
در حوزه علوم حديث اين موضوع از آنچنان اهميتي برخوردار است كه شيخ طوسي (‌د 460ق) اثري مستقل تحت عنوان « الاستبصار في ما اختلف من الاخبار » را نگاشت و در آن پس از ارائه روش هاي جمع ميان مفاد دو حديث متعارض و حل مشكل تعارض، در سراسر كتاب به اعمال روش هاي نظري ارائه شده بر بخش قابل ملاحظه اي از احاديث متعارض پرداخت. شاگردان امام رضا (عليه السلام) نيز با چنين مشكلي مواجه بودند، لذا آن بزرگوار راهكارهايي را براي رفع مشكل تعارض به شاگردان خود آموخت كه در علم اصول فقه و علوم حديث از اين نوع احاديث به اخبار علاجيه ياد مي شود. در اين جا به ذكر ملاك هايي كه در يكي از مهم ترين اين گونه اخبار داده شده است، مي پردازيم:
لكن بيان علت ترجيح حديث مخالف با عامه خالي از فايده نيست. امام صادق (عليه السلام) در مقام تبيين اين موضوع به جمعي از شاگردان خود فرمود: آيا مي دانيد چرا شما را به مخالفت با فتاواي عامه امر نمودم؟ عرض كردند: خير امام فرمود: اميرمؤمنان (عليه السلام) در هيچ مسئله اي به حكم خدا عمل نكرد مگر اين كه ايشان برخلاف آن عمل نمودند. حتي در برخي موارد كه نظر آن حضرت را نمي دانستند، پس از جويا شدن از فتواي وي با آن مخالفت مي كردند تا امر بر مردم مشتبه شود. (37)
عبدالسلام بن صالح هروي مي گويد: به امام رضا (عليه السلام) عرض كردم: اي فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از پدرانتان (عليهم السلام) چنين به ما روايت رسيده است كه هر كس در ماه رمضان با همسر خود نزديكي كند يا افطار نمايد بر او سه كار واجب مي گردد و نيز از ايشان روايت شده است كه بر او يك كفاره واجب مي شود. حال ما به كداميك از اين دو حديث عمل كنيم؟ حضرت فرمود: به هر دوي آنها عمل كنيد. هرگاه در ماه رمضان مرد با زن نامحرمي زنا كند يا با چيز حرامي افطار نمايد بر او سه كفاره واجب مي گردد. آزاد كردن بنده و دو ماه پياپي روزه و طعام خوراندن به شصت مسكين و قضاي آن روز. و اگر با همسر خود نزديكي كرده و يا با چيز حلال افطار نموده باشد، بر او يك كفاره واجب مي گردد و اگر فراموش كرده باشد كه روزه است، چيزي بر عهده او نيست. (38)
از اين حديث شريف قاعده معروف :« الجمع مهما امكن اولي من الطرح » كه نخستين گام براي حل اختلاف دو حديث متعارض معتبر است، استفاده مي شود. (39)

5-2. علم اسناد الحديث

اعتقاد اماميه درباره امامان اهل بيت (عليهم السلام) اين نيست كه ايشان صرفاً راوياني ثقه هستند كه احاديث جد خود را روايت مي كنند. دليل اين اعتقاد چنان كه گذشت آن است كه امامان اهل بيت (عليهم السلام) وارثان و حاملان علوم رسول خدايند. از اين رو هنگامي كه ابوبصير به امام صادق (عليه السلام) عرض مي كند: گاه حديثي را از شما مي شنوم لكن به پدرتان اسناد مي دهم و گاه حديثي را كه از پدرتان شنيده ام، به شما اسناد مي نمايم، حضرت مي فرمايد: مانعي نيست جز آن كه اگر همه را از پدرم نقل كني سزاوارتر است. (40) و در همين رابطه به جمعي از شاگردان خود فرمود: حديث من، حديث پدرم و حديث پدرم، حديث جدم و حديث جدم حديث حسين (عليه السلام) و حديث حسين (عليه السلام)، حديث حسن و حديث حسن، حديث اميرمؤمنان و حديث اميرمؤمنان، حديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و حديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سخن خداوند متعال است. (41)
براساس چنين آموزه اي از سوي ائمه هدي (عليهم السلام)، شاگردان ايشان هرگز از آن بزرگواران، من جمله شاگردان امام رضا (عليه السلام)، از آن حضرت سندي متصل كه حديث را به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اسناد دهد، مطالبه نمي كردند. اين موضوع برخلاف اعتقاد اهل سنت نسبت به امامان اهل بيت (عليهم السلام) است. از اين رو راوياني كه اعتقاد به امامت و عصمت امام رضا (عليه السلام) نداشتند در صورتي كه آن حضرت حديث خود را با سندي متصل به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اسناد نمي فرمود، حديث آن حضرت را نمي پذيرفتند. در حديثي كه اهل سنت از امام صادق (عليه السلام) از طريق پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرده اند آمده است كه فرمود: هرگاه حديثي نگاشتيد با سند بنويسيد كه اگر حق باشد در پاداش آن شريك خواهيد بود و اگر باطل باشد گناه و مسئوليتش فقط متوجه وي خواهد بود (42) لذا امام رضا (عليه السلام) در مواجهه با چنين راوياني حديث خود را با سندي متصل از طريق امامان پيش از خود به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) اسناد مي فرمود.
اباصلت هروي مي گويد: هنگامي كه امام رضا (عليه السلام) وارد نيشابور شد در حالي كه بر استري سپيد سوار بود، با آن حضرت همراه بودم. دانشمندان نيشابور به استقبال آن حضرت آمدند. زماني كه آن بزرگوار به منطقه مربعه رسيد لگام استرش را گرفتند و گفتند: اي پسر رسول خدا به حق پدران پاكت براي ما حديث بازگو. از پدرانت كه درود خدا بر ايشان باد براي ما حديث نقل فرما. پس آن حضرت سر خود را از كجاوه بيرون آورد در حالي كه بر آن بزرگوار پوستي از خز خاكستري بود. پس فرمود: براي من حديث گفت پدرم موسي بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علي از پدرش علي بن حسين از پدرش حسين سرور جوانان اهل بهشت از اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت به من جبرئيل روح الامين از جانب خداوندي كه نام هايش مقدس است و ذاتش جليل، مرا خبر داد كه فرمود: به راستي كه من خدايي هستم كه هيچ معبودي جز من به تنهايي وجود ندارد. پس اي بندگان من! مرا عبادت كنيد و هركس از شما كه مرا مخلصانه با شهادت به « لا اله الا الله » ملاقات كند، بداند كه داخل دژ من شده است و هركس داخل دژ من شود از عذاب من در امان خواهد بود. گفتند: اي پسر رسول خدا اخلاص شهادت به خداوند چيست؟ فرمود: اطاعت از خدا و رسولش و پذيرش ولايت اهل بيتش (عليهم السلام). (43)

نتيجه گيري

با توجه به ترجمه متون فلسفي از زبان هاي بيگانه به زبان عربي و ظهور فرقه هاي كلامي در دوران امامت امام رضا (عليه السلام) و دور شدن نسبي امت اسلامي از سنت نبوي،‌امام رضا (عليه السلام) تلاش وافري در جهت احياي سنت جد اطهرش مبذول داشت. از آن جا كه حديث حكايتگر سنت است آن بزرگوار به احاديث رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و پدران بزرگوارش توجه وافري داشت. از جمله مصاديق اين عنايت توصيه به كتابت و حفظ و صيانت از حديث بود. با توجه به آسيب هايي كه بر حديث وارد گرديده بود آن بزرگوار به شيوه هاي گوناگون به نقد و پالايش حديث موضوع پرداخت و پرده از حقيقت بسياري از احاديث مشكل كه مورد پرسش واقع شده بود، برداشت.
از مجموع احاديث امام رضا (عليه السلام) در حوزه هاي دانش هاي حديثي همچون فقه الحديث، نقد حديث، رجال حديث و مانند آن مي توان اصول و قواعد مهمي را در بسط و گسترش هريك از علوم ياد شده استنباط نمود.

پي نوشت ها :

1.ابن ابي الحديد، 1378ق، ج11، صص 44-46.
2.نك: شهيد ثاني، 1413ق، صص 154-161.
3.حرعاملي، 1403ق، ج18، ص 78.
4.طوسي، بي تا، ج2، ص 490.
5.نك: ايزدي، 1389، صص 66-68.
6.ابن بابويه، 1417ق، ص 496.
7.بقره/102.
8.بقره/102.
9.ابن بابويه، 1404ق، ج2، ص 245.
10.نك: ابن بابويه، 1404ق، صص 171 و 172.
11.احزاب/37.
12.نك: ابن كثير، 1419ق، ج6، ص 378.
13.نك: مولي صالح مازندراني، 1421ق، ج3، صص 166 و 197 و 198، ج4، صص 125 و 126.
14.كليني، 1363ش، ج1، ص 134.
15.ابن بابويه، 1404ق، ج2، ص 110 و طبرسي، 1386ق، ج2، ص 57.
16.ابن بابويه، بي تا، ص 103.
17.حجر/29.
18.نك: كليني، 1363ش، ج1، ص 134.
19.حجرات/6.
20.نك: طباطبايي، 1393ق، ج18، صص 311و 312.
21.نك: خويي، 1410ق، ج1، ص 44.
22.نك:‌سبحاني، 1415ق، صص 151-153.
23.طوسي، بي تا، ج2، ص 490.
24.طوسي، بي تا، ج2، ص 490.
25.طوسي، بي تا، ج2، ص 489.
26.طوسي، بي تا، ج2، ص 591.
27.طوسي، بي تا، ج2، ص 97.
28.تحريم/6.
29.طوسي، بي تا، ج2، ص 657، جهت آگاهي از نمونه اي ديگر. نك: طوسي، بي تا، ج2، ص 705.
30.طوسي،بي تا، ج2، ص 458.
31.طوسي، بي تا، ج2، ص 546؛ جهت آگاهي از نمونه هاي ديگر، نك: طوسي، بي تا، ج2، ص 568 و 662.
32.طوسي، بي تا، ج2،‌ص 756.
33.طوسي، بي تا، ج2، ص 756.
34.طوسي، بي تا، ج2، ص 546، جهت آگاهي از نمونه هاي ديگر، نك: طوسي، بي تا، ج2، ص 568 و 662.
35.طوسي،‌بي تا، ج2، صص 756 و 757 جهت آگاهي از نمونه هاي ديگر نك:‌طوسي، بي تا، ج2، صص 758- 760.
36.نك: مظفر، 1405ق، ج2، صص 187 و 189 و سبحاني، 1428ق، صص 85 و 86.
37.ابن بابويه، 1385ق، ج2، ص 531.
38.طوسي، 1365ش، ج4، ص 209.
39.نك، مظفر، بي تا، ج3، ص 229.
40.كليني، 1363ش، ج1،‌ص 51.
41.كليني، 1363ش، ج1، ص 53؛ طبرسي، 1417ق، ج1، ص 536.
42.سمعاني، 1409ق، ص 11.
43.مجلسي، 1403ق، ج3، ص 5، ج27، ص 134 و ج49، صص 120 و 127 و نيز نمازي شاهرودي، 1418ق، ج2، صص 234 و 235، جهت آگاهي از نمونه هاي ديگر نك: مجلسي، 1403ق، ج1، صص 50 و 51، ج5، ص 49، ج10، ص 343، ج25، صص 134، 178 و 272؛ و نيز: اربلي، 1405ق، ج2، ص 157.

منابع :
1.آقا بزرگ تهراني (‌1403ق)، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت: دار الاضواء، چاپ سوم.
2. ابن ابي الحديد (1378ق)، شرح نهج البلاغه، به كوشش: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربيه، بيروت، چاپ اول.
3. ابن اثير الجزري (بي تا)، اسدالغابه في معرفة الصحابة، بيروت: دارالكتاب العربي.
4. ابن بابويه، محمد بن علي (1379ق)، معاني الاخبار، به كوشش: علي اكبر غفاري، مؤسسه النشر الاسلامي، قم.
5. ابن بابويه، محمد بن علي (1390ق)، عيون اخبارالرضا، به كوشش سيد محمدمهدي موسوي خرسان، نجف، المطبعه الحيدريه.
6.ابن بابويه، محمد بن علي (1404ق)، عيون اخبارالرضا، به كوشش حسين اعلمي، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
7.ابن بابويه، محمد بن علي (1417ق)، امالي، قم: مؤسسه البعثه، چاپ اول.
8. ابن بابويه، محمد بن علي (بي تا)، التوحيد، به كوشش سيدهاشم حسيني تهراني، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
9. ابن بابويه، محمد بن علي (بي تا)، فقيه من لا يحضره الفقيه، به كوشش: علي اكبر غفاري، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم.
10.ابن بابويه، محمد بن علي (‌شيخ صدوق ) (1385ق)، علل الشرايع، به كوشش سيدمحمدصادق بحرالعلوم، المكتبة الحيدرية، نجف اشرف.
11.ابن شعبه الحراني (1363ش)، تحف العقول، به كوشش علي اكبر غفاري، قم: مؤسسه النشر الاسلامي.
12.ابن فهد حلي (1407ق)، المهذب البارع، به كوشش: مجتبي عراقي، قم: مؤسسه النشر الاسلامي.
13.ابن كثير (1419ق)،‌تفسير القرآن العظيم، بيروت: دارالكتب العلميه.
14.ابن منظور، محمد بن مكرم (‌1405ق) لسان العرب، قم: نشر ادب الحوزه.
15.ابن نديم (بي تا)، الفهرست، به كوشش رضا تجدد، بي جا، بي نا.
16.ابوريّه، محمود (بي تا)، اضواء علي السنّة المحمديّة، نشر البطحاء، بي جا، چاپ پنجم.
17.احمد بن حنبل (1404ق)، المسند، به كوش عبدالله محمد درويش، بيروت، دارالفكر.
18.اربلي، ابن ابي الفتح (1405ق)، كشف الغمه، بيروت، دارالاضواء.
19.ايزدي، مهدي (‌1389ش)، ملاك هاي نقد متن حديث ( مجموعه مقالات: گفتارهايي درباب قرآن، فقه و فلسفه )، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام).
20.حرعاملي، محمد بن حسن (1403ق)، تفصيل وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، به كوشش: عبدالرحيم رباني شيرازي، داراحياء التراث العربي، بيروت.
21.حرعاملي، محمد بن حسن (1410ق)، معجم رجال الحديث، مركز نشر آثار الشيعه، قم.
22.خطيب بغدادي (1408ق)، نصيحة اهل الحديث، به كوشش عبدالكريم احمد الوريكات، اردن: مكتبة المنار.
23. ذهبي، شمس الدين (‌بي تا)، تذكرة الحفاظ، به كوشش عبدالرحمن بن يحيي المعلمي، داراحياء‌التراث العربي، بيروت، چاپ اول.
24.سبحاني، جعفر (‌1415ق)، كليات في علم الرجال، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، چاپ دوم.
25.سمعاني، محمد بن منصور (‌1409ق)، ادب الاملاء و الاستملاء، به كوشش سعيد محمد اللحام، دار و مكتبه الهلال، بيروت، چاپ اول.
26.سيدرضي (1395ق)، نهج البلاغه، به كوشش صبحي صالح، قم: انتشارات الهجره.
27.شهيد ثاني، زين الدين بن علي الجبعي العاملي (‌1413ق)، الرعاية في علم الدراية، به كوشش: عبدالحسين محمد علي بقال، مكتبة آيت الله مرعشي النجفي، قم.
28.صفار، محمد بن حسن (1404ق)، بصائر الدرجات، تهران، انتشارات اعلمي.
29.طباطبائي، محمدحسين (‌1393ق)، الميزان في تفسير القرآن، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، بي جا، چاپ دوم.
30.طبرسي، احمد بن علي (‌1403ق)، الاحتجاج، به كوشش: محمد باقر الموسوي خراسان، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ دوم.
31.طبرسي، حسن بن فضل (1417ق)، اعلام الوري باعلام الهدي، مؤسسه آل البيت، قم، چاپ اول.
32.طوسي، محمد بن حسن (1348ش)، اختيار معرفة الرجال ( رجال الكشي )، به كوشش: حسن مصطفوي، دانشگاه مشهد، مشهد مقدس.
33.طوسي، محمد بن حسن (1364ش)، تهذيب الاحكام، به كوشش سيدحسن موسوي خرسان، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم.
34. طوسي، محمد بن حسن (1411ق)، مصباح المتهجد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعه.
35.طوسي، محمد بن حسن (‌1414ق)، امالي، قم: دارالثقافه.
36. قرآن كريم.
37.كليني، محمد بن يعقوب (‌1363ش)، الكافي، به كوشش علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ پنجم.
38.ماحوزي (1417ق)، كتاب الاربعين، به كوشش: سيدمهدي رجائي، قم: بي نا، چاپخانه امير.
39. مازندراني، محمدصالح (‌1421ق)، شرح اصول الكافي، دار احياء‌التراث العربي، بيروت، چاپ اول.
40. مامقاني، عبدالله (1369ش)، تلخيص مقباس الهدايه، تلخيص و تحقيق: علي اكبر غفاري، نشر صدوق و دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، تهران.
41.مامقاني، عبدالله (‌1411ق)، مقباس الهداية في علم الدرايه، مؤسسه آل البيت.
42.مجلسي، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، مؤسسه الوفاء، بيروت.
43.مظفر، محمدرضا (1405ق)، اصول الفقه، نشر دانش اسلامي، بي جا.
44.نمازي شاهرودي، علي (‌1418ق)، مستدركات علم الرجال، تهران: ابن المؤلف، چاپخانه شفق.
45.هيثمي، نورالدين (1408ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بيروت: دارالكتب العلميه.

منبع مقاله :
ايزدي، مهدي و...‌[ ديگران]، (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول