نويسنده: دکتر سيد مصطفي محقق داماد




 

علم و دين از ديرباز در تمدنهاي مختلف بشري ريشه مشترک داشته اند. خاستگاه هر دو شوق آدمي به دانستن و به ويژه استعلا از عالم نمودهاي روزانه و سطحي و رسيدن به جهان حقايق در پس پديدارهاي جزيي و منفرد بوده است. علم و دين دو وسيله عمده و اصلي انسان براي درک خويشتن و جهان بوده اند. در تمدنهاي بدوي فاصله و تعارضي بين علم و دين نبود و بشر اوليه بي آنکه با مشکلي روبرو شود، به منظور فهم بهتر آنچه در دنياي خارج و در درون خودش مي گذشت تنها به يک رشته اعتقادها، يعني باورهاي ديني، متوسل مي شد. اما با گذشت زمان و ظهور انديشه ها و فنون جديد براي مشاهده و تبيين پديدارهاي طبيعي، به تدريج ديد تازه اي به وجود آمد و نضج يافت که حوزه آن از سپهر متعالي بينش ديني پايين تر آمد و کم کم محدود و منحصر به اجزاء عالم مادي و کشف قوانين حاکم بر کنش و واکنش نمودهاي طبيعي شد. از آن هنگام به بعد، پيروان دو بينش ديني و علمي رفته رفته از يکديگر بيشتر فاصله گرفتند، به نحوي که از سده هفدهم و با پيشرفتهاي محير العقول علوم طبيعي، اين جدايي کم کم به ستيزه جويي مبدل شد و در اواخر قرن نوزدهم ديگر به نظر نمي رسيد هيچ گونه آشتي و مصالحه بين دو اردو امکان پذير باشد.
خوشبختانه اين سختگيري و تعصب ديري نپاييد و از نخستين دهه هاي قرن کنوني عده اي از هر دو سو- يعني دانشمندان علوم طبيعي از يک طرف و متألهان و متکلمان از طرف ديگر- پي بردند که معارضه علم و دين نه تنها بي حاصل بلکه در مواردي اصولاً بي اساس است. توجه حاصل شد که طرفداران دو جهان بيني علمي و ديني مي توانند با کنار گذاشتن علم پرستي از يک سو و جزميت و قشريت ديني از سوي ديگر به وجد مشترکي دست يابند که به سود هر دو و بلکه به نفع کل ابناء بشر در سراسر عالم باشد. آنچه به حصول چنين تفاهمي جنبه عاجل و ضروري مي بخشيد، و به ويژه در سالهاي اخير از دهه ي 1960 به بعد بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت، خطري بود که در نتيجه ي يکه تازي فنون و تکنولوژي براي محيط زيست به وجود آمده بود. اين خطر نه تنها هنوز ادامه دارد بلکه هر سال شديدتر و گسترده تر مي شود. هر ناظر آگاه و منصفي اکنون مي بيند که انفجار تکنولوژي بدون پادزهر هدفهاي روحي و معنوي، آدمي را به چه بحران بي سابقه اي در سراسر جهان روبرو ساخته و بدون اتحاد علم و دين چيرگي بر اين معضل امکان پذير نخواهد بود.
براي حصول اين اتحاد و يافتن زمينه مشترکي براي همسويي دانشمندان علوم طبيعي و عالمان ديني در سالهاي اخير مساعي مختلفي صورت گرفت که يکي از آنها «تشکيل کنگره جهاني تلفيق علم و دين» (1)
به همت مؤسسه بهاکتي وِدانتا (2) در هندوستان بوده است. اين مؤسسه، سازماني غير انتفاعي و مستقل است که در سال 1974 به دست شريلا بهاکتي وِدانتا پرابهوپادا (3) بنياد شد و دو مرکز در بمبئي و سان فرانسيسکو تأسيس کرد. به تشخيص اولياء مؤسسه، زمينه مشترکي که از آن ياد کرديم و مي تواند همگامي و اتحاد علم و دين را امکان پذير سازد، در يک کلمه آگاهي انسان است. زيرا دين به معناي آگاهي ما از حقايق فرا جهاني و راز اعلا و بنيادي هستي است، و علم به معناي آگاهي از هر آنچه به طور عيني قابل تحقيق و تأييد نزد جامعه دانشمندان و پژوهندگان عالم طبيعت است. علم دين در جهان مشترک آگاهي بشري به يکديگر مي رسند و هم جايگاه مفاهيم عيني و علمي است و هم پايگاه مباني و ارزشهاي معنوي و روحاني بلندي که مقوم مبدأ و غايت متعالي ماست. حصول آگاهي در اين زمينه مشترک نه تنها مي تواند سبب رفع معارضات ويرانگر علم دين شود، بلکه ممکن است گاهي از آن نيز فراتر رود و به تقريب و تفاهم بيشتر ميان اديان بينجامد. از اين رو، يکي از هدفهاي مهم مؤسسه کمک به آگاهي پژوهي (4) در چارچوب علوم امروزي در زمينه هايي همچون هوش مصنوعي و مکانيک کوانتوم و منشأ حيات و اخلاق زيست شناسي و فلسفه علم است. مؤسسه داراي برنامه هاي علمي و پژوهشي است و کتب و نشريات تخصصي به چاپ مي رساند و با همکاري مؤسسه تکنولوژي و علوم بيرلا (5) در هندوستان دوره هاي کارشناسي ارشد و دکتري در آگاهي پژوهي داير کرده است. از اين گذشته، مؤسسه در نظر دارد مرکزي براي مطالعات تطبيقي فلسفه هاي شرق و غرب در چارچوب علوم جديد تأسيس کند.
هيأتي از مشاوران بين المللي، مؤسسه را در تعيين هدفها و راههاي رسيدن به مقصود ياري مي کنند. در اين هيأت سه تن از برندگان جوايز نوبل (جورج والد (6) در زيست شناسي، چارلز تاونز (7) در فيزيک، رو بتي ويليامز (8) برنده جايزه صلح نوبل) و جمعي از استادان دانشگاه از امريکا و فرانسه و ايران و هند و پرو عضويت دارند. نخستين کنگره جهاني تأليف علم و دين در 1986 به کوشش مؤسسه بهاکتي و دانتا در بمبئي تشکيل شد. دومين کنگره به منظور بزرگداشت يکصدمين سال تولد شريلا پرابهو پادا امسال از 9 تا 12 ژانويه 1997 با شرکت عده اي از متفکران برجسته ديني و دانشمندان علوم طبيعي در شهر کلکته بر پا گشت. چهار موضوع عمده محور بحث کنگره بود: اول دين و تبيين جهان طبيعت، دوم بنيادهاي مفهوم علوم، سوم مسائل عملي، و بالاخره صلح جهاني. چند تن از متکلمان و استادان الهيات از عالم مسيحيت و اديان شرفي در کنگره شرکت داشتنند و اينجانب از جهان اسلام.
در جلسه صبح روز نخست، پس از اجراي مراسم گشايش و قرائت پيامهاي برخي از سران دولتها از جمله استراليا، پروفسور چارلز تاونز به بحث درباره تحولات اخير علمي پرداخت و خاطر نشان ساخت که:
«علوم جديد، هم بينش و شناخت جديدي به ارمغان آورده اند و هم به طرح پاره اي سؤالهاي اساسي انجاميده اند که هم سخني ميان علم و دين را عميقتر و غني تر از گذشته کرده است. و با توجه به کوششي که از هر دو جانب براي درک عميقتر جهان خارج و دنياي دروني آدمي صورت مي گيرد، بايد ديد چه زمينه اي براي همگرايي علم و دين وجود دارد».
در جلسه ي بعد از ظهر اينجانب مقاله اي تحت عنواني که از پيش از من خواسته شده بود (حقيقت هستي از ديدگاه اسلام) ايراد کردم که خلاصه آن چنين بود:
«شناخت از ويژگي هاي انسان است. و تنها انسان است که جهان بيني دارد، و ساير حيوانات فقط جهان احساسي دارند. جهان بيني، به معناي تفسير و توجيه جهان سه نوع است: علمي، فلسفي، مذهبي.
جهان بيني علمي به علت محدوديت نمي تواند پاسخگوي مسائل اساسي جهان شناسي باشد، زيرا فاقد ارزش نظري است و صرفاً واجد جنبه علمي و فني است. جهان بيني فلسفي، متکي بر يک سلسله اصول است. و جهان شناسي مذهبي از جهتي از نوع جهان بيني فلسفي است، تنها تفاوت در مبدأ شناخت است. مذهب شناسائي خود را نسبت به جهان از وحي آسماني تلقي مي کند و فلسفه از قياس و برهان و استدلال.
جهان بيني اسلامي، توحيدي است. در فلسفه اسلامي نظام هستي بر اساس خير و رسانيدن موجودات به کمالات شايسته آنها استوار است. زنجير بزرگ هستي مبدأش خداوند واجب الوجود است و مابقي همه کائنات از او نازل شده است. جهان نشانه و سايه ي خداوند حي و قادر عليم است. جهان مظهر اسماء و صفات باريتعالي است و بنابراين جهان زنده، قادر و آگاه است.
با توجه به تفسير فوق براي عالم مسلمان نظام جهان مکانيکي نيست بلکه ارگانيکي است. کليه ذرات آن کاملاً به هم پيوسته و داراي رابطه اي حساب شده مي باشد».
در همين جلسه، پروفسور دانيل مَت (9) ، استاد دانشکده ي الهيات دانشگاه کاليفرنيا در شهر برکلي، درباره ي نظريه انفجار بزرگ (10) و پيدايش جهان و رابطه ي آن با نظريه ي عرفا در خصوص خداوند و آفرينش سخن گفت:
«فيزيکدانان و کيهان شناسان معاصر منشأ عالم را نقطه اي واحد با چگالي بي نهايت مي دانند و عرفا احديت خداوندي که زبان از وصف او ناتوان است. ولي هر دو معتقدند که عالم کثرت نهايتاً از اين نقطه يکتا مصدر گرفته است. عقل آدمي دو استراتژي مختلف ولي مکمل براي پي بردن به سر آغاز کائنات به وجود آورده است: يکي علم که امکان مي دهد به ژرفاي ذرات بي نهايت خرد و اعماق غير قابل تصور کيهان نفوذ کنيم، ديگر معنويت و عرفان که راه عالم باطن را به روي ما مي گشايد. اما در هر دو حال، کوشش ما بر اين است که به منشأ خويش و نهايتاً به راز هستي پي ببريم و شناختي از احديت کسب کنيم».
سخنران ديگر جلسه، پروفسور دوروود فاستر (11) ، استاد بازنشسته ي کلام مسيحي در همان دانشکده بود که راجع به نظر مسيحيت نسبت به جهان طبيعت سخن گفت. به عقيده او،
«جهان از حيث وجودي جدا و متمايز از ذات باري است، و هستي آن از سويي معلول مشيت الهي است که بايد آن را علت اوليه دانست، و از سوي ديگر معلول عليت سرشته در ذات خود عالم که جنبه ي ثانويه دارد. بنابراين، معجزه جلوه اي از علت اوليه ي آفرينش است ک در چارچوب و از طريق علل ثانويه به ظهور مي رسد و در مسيحيت گريزي از آن متصور نيست. علوم طبيعي استوار بر عقلانيت ربوبي و قائم به مشيت خداوندي است. اراده ي ايزد توانا بر اين قرار گرفته که آدمي در عالم شگفت انگيز صنع تفرج و تفحص کند و به واقعيات دنيا و قوانين حاکم بر آن پي ببرد. بنابراين، جنگ علم و دين در مسيحيت خطايي ويرانگر است که از علم پرستي از يک طرف و خشکي و قشريت ديني از طرف ديگر منشأ مي گيرد. علم و دين با گنجينه ي معرفتي سرشاري که هر يک در اختيار دارند بايد تنگ نظري را گنار بگذارند و آگاهي آدمي را به سطح نويني از حدّت و عمق برسانند.»
جلسات روز دوم به بحث در باب بنيادهاي مفهومي علم اختصاص داشت. بيانات سه تن از دانشمندان در آن روز به ويژه جالب بود. پروفسور آميت گوسوامي(12) ، استاد فيزيک دانشگاه اورگون، امريکا، «ميان دو نوع عليت فرق گذاشت: يکي عليت نزولي از آگاهي به ماده، و ديگري عليت صعودي از ماده به آگاهي که در آن ماده شالوده ي هر گونه هستي دانسته مي شود. به عقيده او، تعبير جديد مکانيک کوانتوم امروز امکان مي دهد که به علوم طبيعي و سنتهاي روحاني از نظرگاه واحد بنگريم و عليت نزولي روح و آگاهي را نيز به حساب بگيريم و شناختي را که در انديشه غربي ميان روح و جسم به وجود آمده ترميم کنيم».
دکتر راوي گوماتان (13) ، دبير مؤسسه باکتي و دانتا، درباره عناصر مادي و عرفاني در فلسفه آنيشتاين سخن گفت:
«عنصر عرفاني عبارت است از قول به اين که دانشمند علوم طبيعي بر اساس درک مستقيم و شهودي آغاز به صورت بندي نظريات خويش مي کند. عنصر مادي در اين اعتقاد آنيشتاين خلاصه مي شود که چنين شهوداتي بايد با ادراکات حسي تبيين گردند. بنابراين، اگر سخن آنيشتاين را بپذيريم، تجارب و مکاشفات عرفاني ديني مستقيماً با رسد و پرورش علوم طبيعي ارتباط مي يابد.
پروفسور بروس منگن(14) ، استاد شناخت پژوهي در دانشگاه کاليفرنيا در برکلي، بر اين نکته تأکيد داشت که:
«در غرب از زمان يونانيان تا پايان جنگ جهاني اول، تحقيق درباره ي آگاهي آدمي همواره با پژوهشهاي طبيعي همراه بود و فيزيکدانان و زيست شناسان و روان شناسان هميشه در بررسيهاي خويش به عينيات و ذهنيات هر دو توجه داشتند. اما از اوايل قرن حاضر و مقارن با ظهور نهضتهاي قدرتمدار مانند نازيسم و لنينيسم روش علمي به جمود گراييد و مطالعه آگاهي از آن حذف شد و علم به مشاهده واقعيات خشک خارجي محدود گشت و به دين و تجربه ديني به چشم دشمن ابدي خود نگريست. خوشبختانه از آغاز دهه ي کنوني، توجه و علاقه به آگاهي و تجارب ديني و معنوي در کار علمي تجديد شده است».
مبحث آگاهي همچنين محور بحثهاي سومين روز کنگره بود. دکتر ت. د. سينگ (15)، مدير مؤسسه بين المللي بهاکتي و دانتا، درباره ي خدمات شريلا پرابهوپادا به انديشه ي علمي و ديني سخن گفت و اين که او همواره بر ضرورت تکميل تحقيقات طبيعي با آگاهي پژوهي تأکيد داشت و معتقد بود».
«نظريه ي داروين که در آن از عنصر معنوي و روحي غفلت شده بشر را گمراه کرده است و آدمي تا تفکر علمي را با تفکر ديني تأليف نکند به حل معضلات امروزي مانند جنگ و تروريسم و تخريب محيط زيست و اعتياد کامياب نخواهد شد».
سخنران ديگر، پزشکي به نام دکتر پل داسيک (16) بودکه درباره ي آگاهي کلي يا ايزدي (کريشنا) و آگاهي فردي (جيواتما) و اتحاد آن دو از طريق خدمت عاشقانه (بهاکتي) بياناتي مبسوط ايراد کرد:
«آگاهي فردي ما محدود به بدن ماست، آگاهي کلي همه کيهان را در بر مي گيرد و مانند رشته اي اگاهيهاي فردي را به يکديگر ارتباط مي دهد و در اديان مختلف به نام هاي گوناگون ناميده مي شود و هيچ چيزي از او بالاتر نيست. غايت متعالي آگاهي فردي اين است که با آگاهي کلي متحد شود و از او کسب فيض کند. اگر آگاهي فردي از آگاهي کلي جدا شود، مانند برگي که از درخت بيفتد، مي خشکد و مي ميرد».
در آخرين روز کنگره، برخي از مسائل عملي به بحث گذارده شد که امروز خاطر دانشمندان و متألهان را مشغول مي کند. پروفسور گرگوري بنفورد (17) ، استاد اخير فيزيک در دانشگاه کاليفرنيا، خاطر نشان ساخت که:
«با پيشرفتهايي که اخيراً در علوم زيستي صورت گرفته است، قرن بيست و يکم قرن زيست شناسي خواهد بود. تکنولوژي و پژوهشهاي مربوط به توالد و تناسل و خصايص ارثي به جايي رسيده است که بايد به زودي اصولاً در تعريف انسان تجديد نظر کنيم. تصميم در اين زمينه ها فقط بر عهده زيست شناسان نخواهد بود و به رهيابي و رهبري معنوي و اخلاقي بيش از هر چيز نياز خواهد داشت».
چند تن ديگر نيز درباره ي سهم علم و دين در تعيين موازين اخلاقي علوم زيستي، اخلاق در عصر علم، و کاربرد اصول اخلاقي در حل مشکلات محيط زيست سخن گفتند.
در جلسه اختتاميه آقاي دکتر رابرت مولر معاون سابق دبير کل سازمان ملل متحد و رئيس فعلي دانشگاه "صلح" در کُستاريکا:
با توضيح جامعي درباره اهداف بشر دوستانه سازمان ملل و آرمانهاي آن سازمان براي نزديک کردن بينشهاي گوناگون ملي، فرهنگي و ديني جوامع بشري ايشان اظهار اميدواري کرد که پژوهشها و کنفرانس هائي نظير آنچه که انستيتوي بين المللي بهاکتي و دانتا بدانها جامعه عمل پوشانده بتواند جوامع گوناگون بشري را به يکديگر نزديکتر ساخته و از طريق تلفيق علم و دين و بحث هاي بين اديان گوناگون بتواند به صلح جهاني کمک نمود. او با استقبال از دوره کارشناسي ارشد و دکتراي انستيتوي بهاکتي و دانتا در مورد "آگاهي پژوهي" اظهار اميدواري کرد که اين انستيتو در اين راستا پيشگام گردد.

پي‌نوشت‌ها:

1- World Congress: Synthesis of Science and Religion
2- Bhaktivedanta Institute
3- Srila Bhaktivedanta Prabhupada
4- consciousness research
5- Biral Institute of Technology and Science
6- George Wald
7-Charles H. Townes
8- Betty Williams
9- Daniel C. Matt
10- the big bang theory
11- Durwood Foster
12- Amit Goswami
13- Ravi Gomatan
14- Bruce Mangan
15- T. D. Singh
16- Paul Dossick
17- Gregory Benford

منبع مقاله :
محقق داماد، مصطفي؛ (1378)، دين، فلسفه و قانون، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول