نويسنده: علي راد




 

روايات بيانگر الاهي بودن قرآن، افزون بر تبيين ماتن قرآن، بر كلامي- گفتاري بودن متن قرآن نيز اشاره دارند، البته اين نكته در احاديث ديگري نيز گوشزد شده است. در مجموع، اين روايات كلام بودن ويژگي ذاتي قرآن از صدور تا ابلاغ آن به مخاطبان، معرفي شده است. به سخن ديگر، صدور قرآن از خداوند فرايندي گفتاري داشته و با همان ويژگي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزول يافته است. در حقيقت، اين روايات، احتمال طرح انگاره هايي چون تجربه ي ديني و گزاره اي (1) در تحليل سرشت وحي قرآني را مردود اعلام كرده و بر گفتاري بودن فرايند تنزيل آن تأكيد دارند.(2) متن گفتاري به سان گفتگوي دو طرفه و شبيه سخنراني است و قيود متن نوشتاري را ندارد؛ در متن نوشتاري، مؤلف خود را موظف مي بيند تا تمامي قرائن لازم براي فهم و تفسير را در خود متن بگنجاند تا در كشف مراد جدي وي از سوي خواننده مشكلي پيش نيايد؛ لكن در متون شفاهي قرائن، ضميمه ي متن نيستند بلكه متن صرفاً گزارشگر گفتگوهاي رد و بدل شده ميان گوينده و مخاطب يا تنها شامل بيانات گوينده است و اين وظيفه ي مخاطبان بعدي است كه در فهم متن به قرائن پيراموني و اصلي آن توجه كنند. پس گفتاري بودن متن قرآن بدين معناست كه خداوند در فرايند انتقال متن به قرائن محيطي و ذهني مخاطب خود توجه داشته و به آنها اعتماد كرده است. از اين رو، در فهم قرآن، فضاي پيراموني آن را بايد مد نظر داشت تا به مراد جدي خداوند دست يافت. به سخن ديگر، نبايد قرآن را بريده از محيط تاريخي و فضاي پديداري آن تفسير كرد.
به سخن ديگر، ميان متن گفتاري و نوشتاري نوعي تقابل وجود دارد كه در فهم هر يك تأثير زيادي دارد كه حاكي از تفاوتهاي عميق آن دو با يكديگر است. اين تفاوت به مفهوم معنا در اين دو متن برمي گردد. گفتار موقعيت مند است يعني اينكه معناي آن در زمان و مكاني به عنوان تعبيرآوري رخ مي دهد. به سخن ديگر، گفتارْ موقعيت ها و نقش هاي اشخاص را در تشكيل معنا توزيع مي كند. از اين بُعد، گفتار به صورت يك ديالوگ است كه امكان دارد يك طرفه نيز باشد ( گفتار فرد با خودش ). همچنين گفتار داراي جهان خاص خود است؛ جهان گفتار همان موقعيتي است كه گفتار در آنجا رخ مي دهد. همه ي گفتارها در يك جهان مادي اما در جهانهاي گفتاري متفاوتي رخ مي دهند كه از همديگر متمايز و در نحوه ي فهم و ارزيابي آن تأثير گذار اند. (3) در اين رابطه آيت الله معرفت ذيل عنوان « اسلوب القرآن » ضمن تأكيد بر گفتاري بودن سبك قرآن، در بيان تفاوت اين سبك با سبك نوشتاري مي نويسد:
سبك نوشتاري، مستلزم هماهنگي و انسجام در ميان جمله ها و عبارت ها، و وحدت موضوع و سياق در متن است به طوري كه متنْ داراي موضوع معيني باشد و نويسنده توجه خود را از آن موضوع به موضوع ديگري منصرف نسازد و جز بر قراين متصل، بر قراين ديگر تكيه نزند. همچنين از ديگر ويژگيهاي سبك نوشتاري آن است كه مخاطبان آنْ فرد يا افراد خاصي نيستند بلكه براي همه ي آنهايي نوشته مي شود كه مي خواهند درباره ي موضوع بحث آگاهي پيدا بكنند، چه آنها كه در آن زمان حاضر هستند و چه آنهايي كه بعداً مي آيند. از اين رو، گزاره هاي موجود در چنين سبكي، گزاره هايي است كه در اصطلاح منطق، گزاره هاي حقيقي گفته مي شود. سبك گفتاري داراي ويژگيهاي عكس اين ويژگيها است؛ به اين معنا كه در آن، تنها وضعيت مخاطباني در نظر گرفته مي شود كه به طور شفاهي در حين خطاب حضور دارند. از اين رو در سبك گفتاري، گوينده مي تواند بر قرينه هايي اعتماد ورزد كه نزد مخاطبانش وجود دارد، از اين رو لازم نيست در خود كلام آورده شود. همچنين در سبك گفتاري، التفات و انتقال از يك سخن به سخني ديگر و تغيير لحن كلام به وفور يافت مي شود. (4)
نمونه ي روشن براي نشان دادن ويژگيهاي گفتاري بودن قرآن، ده آيه ي نخست سوره عبس است:
عَبَسَ وَ تَوَلَّى‌ أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى‌ وَ مَا يُدْرِيکَ لَعَلَّهُ يَزَّکَّى‌ أَوْ يَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى‌ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى‌ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى‌ وَ مَا عَلَيْکَ أَلاَّ يَزَّکَّى‌ وَ أَمَّا مَنْ جَاءَکَ يَسْعَى‌ وَ هُوَ يَخْشَى‌ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى‌ ( روي را ترش كرد و سربرگردانيد، چون آن نابينا به نزدش آمد. و تو چه داني، شايد كه او پاكيزه شود، يا پند گيرد و پند تو سودمندش افتد. اما آن كه او توانگر است، تو روي خود بدو مي كني. و اگر هم پاك نگردد چيزي بر عهده ي تو نيست. و اما آن كه دوان دوان به نزد تو مي آيد، و مي ترسد، تو از او به ديگري مي پردازي.
آيت الله معرفت در تبيين اين آيات چنين مي نويسد: « در اين آيات دو موضوع مطرح شده است: يكي ملامت و ديگري عتاب؛ ملامت نسبت به كسي كه به هنگام ورود مرد فقير و نابينا چهره درهم كشيد و روي گردانيد و عتاب نسبت به كسي كه از توجه به يك مؤمن طالبْ غفلت كرد. اما اينكه چه كسي مورد ملامت قرار گرفت و چه كسي مورد عتاب، در ظاهر كلام هيچ دلالتي بر آن وجود ندارد و اين امر را تنها شاهدان عيني اين قضيه مي دانند. البته لحن آيه مي تواند ما را راهنمايي كند كه در اينجا دو نفر قصد شده اند كه يكي ملوم است و ديگر معاتب ؛ زيرا عبوس و تولّي امري اختياري است كه حكايت از سوء نيت دارد و ساحت قدس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين امر ابا دارد. اما تلهي، كه همان تغافل به خاطر توجه آن حضرت به حاضران در محضرش باشد، امر بعيدي نيست. »(5)
ايشان در ادامه توضيح مي دهند كه در آيات مذكور انتقال از ملامت به عتاب ديگر صورت گرفته و آن را هم به صورت مبهم باقي گذاشته است كه از ويژگيهاي فن خطاب است.(6) البته بايد توجه داشت كه وحي قرآني بسان ديگر متون گفتاري دوطرفه نيست و در اين ارتباط گفتاري نقش هايي ميان خداوند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) توزيع نشده است. از اين رو ارتباط وحياني منحصراً يك جهتي است و شخص مقابل نمي تواند به شخص اول وحي بفرستد يا ارتباط گفتاري با وي برقرار كند. تذكر ياد شده اين نكته را براي ما روشن مي سازد كه چرا قرآن درمورد وحي از ماده انزال و تنزيل استفاده كرده است. هر دو ماده نوعي حركت از بالا به پايين را نشان مي دهند. يعني موقعيت فرستنده ي وحي بالاتر از گيرنده است. در وحي قرآني خداوند از لحاظ هستي شناختي در مرتبه ي بالاتري از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار دارد و نشان مي دهد كه كلام از سطحي بالاتر به سطحي پايين تر سرازير شده است.(7)

پي‌نوشت‌ها:

1. ر.ك: عليرضا قائمي نيا، وحي و افعال گفتاري، ص 35، 36.
2. شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق و تصحيح و تعليق: السيد هاشم الحسيني الطهراني، بي تا، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم المشرفة، ص 223، ح1، ص 224، ح 4 و ص 255 ح5؛ محمد بن مسعود عياشي، پيشين: ج1، ص 8، ح17.
3.عليرضا قائمي نيا، بيولوژي نص، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، تهران، 1389ش، ص 128.
4. محمدهادي معرفت، التفسير الأثري الجامع، ج1، ص 63-64.
5.محمدهادي معرفت، پيشين، ج1، ص 64.
6.همان.
7.عليرضا قائمي نيا، پيشين، ص 130-131.

منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول