نحوه ي نظر به مسائل و جريانات از ديدگاه امام خميني (ره) (2)
« امتحان » و « اصلاح خويش » مقدّم بر « نظر » کردن بر اعمال ديگران
« ما بايد خودمان را اوّل امتحان کنيم و بعد که امتحان کرديم، آن وقت برويم سراغ اين که فلان عمل چطور بوده، فلان عمل خوب بوده، فلان عمل بد بوده. » (1)با همين جمله ي کوتاه بخوبي معلوم مي شود که قبل از « نظر » بايستي به « امتحان » و « اصلاح خويش » پرداخت، در واقع « امتحان » خويش نشان مي دهد که اهل کدام نظر است. آيا نظرش از حُبّ و بُغض منشأ مي گيرد يا آزادانه به مسائل نگاه مي کند. فهميدن اين که انسان چه کاره است، تابع نفس است يا مالک او، براي کساني که مي خواهند حکم کنند و تصديق يا تکذيب مطلبي و کسي و راهي را بکنند ضروري و مقدّم است بر « نظر ».
« انسان اگر بخواهد حکم بکند به يک مطلبي، تصديق کند در باطن يک مطلبي را، اوّل برود سراغ خودش، خودش ببيند چکاره است. » (2)
حضرت امام بعد از اين که امت را متوجه مي سازند که لازم است خود را آزمايش کنند و متوجه شوند که چکاره اند، مواردي را به عنوان نمونه و ملاک معرفي مي کنند که در واقع سؤال براي امتحان « خويش » مي باشد. امام ممتحني است که امتحان خود را سالها به ولي عصر (عج الله تعالي فرجه الشريف) داده است و عنوان نيابت ولي عصر (عج الله تعالي فرجه الشريف) در قبولي اين امتحانات است و اينک همه را بصورت هدايت به امت ارائه مي فرمايد تا راه از چاه بشناسند و طرفندهاي شيطان باطني و خارجي را متوجه باشند.
« اگر انسان اوّل نشست و پيش دل خودش نشست، پيش افکار خودش نشست. ببيند خودش چکاره هست، امتحان کند خودش را، اگر يک پيروزي از دشمن حاصل شد، براي اسلام به صلاح اسلام بود، ببيند اين خوشحال مي شود از اين و تبريک به حسب قلبش مي گويد به اين دشمن يا نه بدش مي آيد از پيروزي اسلام که به دست اين واقع شده است؛ مي خواهد اسلام پيروز نباشد که مبادا اين آدم پيروز بشود. اگر انسان پيش دل خودش بنشيند و فکر اين را بکند که اگر پيروزي که به دست او حاصل شده بود براي اسلام، به دست من حاصل شده بود، فرقي مي کند در قلب من بين اين و او؟ اين اسلام خواه است؟ اين اسلام را مي خواهد؟ آن که اسلام را مي خواهد، اگر به دست کافر هم حاصل بشود خوشش مي آيد. اگر پيروزي به دست يک کافر براي اسلام حاصل بشود، اين از کافر به اين که کافر است خوشش نمي آيد، از آن عملش خوشش مي آيد. و از اين به اعتبار اين که اين پيروز شده است و اسلام را پيروز کرده خوشش مي آيد. و چنانچه کارشکني از يک نفر آدمي که دوست او هست محبت به او دارد اين حاصل بشود، يا از خودش حاصل بشود ببيند در قلبش اين اثري مي گذارد يا نه، اثر نمي گذارد. » (3)
پيروزي براي اسلام در اين جا ملاک است و عکس العمل شخص « ناظر » آن هم در قلب، آيا نسبت به اين پيروزي براي اسلام از هر کس که باشد - دوست يا دشمن - يک حالت و آن هم شعف و خرسندي در او حاصل مي شود؟ اگر چنين باشد از امتحان سرافراز بيرون آمده است، لکن اگر پيروزي به دست دشمن براي اسلام حاصل شود و او مشعوف نگردد، و يا اگر اين پيروزي به دست خود او يا دوستانش حاصل بشود، خرسند گردد؛ بداند که در امتحان مردود شده است و بايد به اصلاح خويش بپردازد.
حضرت امام علّت اين مسأله را که چطور مي شود شخص نظر کننده به اين حالت دوگانه مبتلا مي شود چنين بيان مي فرمايند:
« خودِ کار را ببيند، صدور کار از فلان، اين است که انسان را مبتلا مي کند. خودِ کار را وقتي نگاه بکند بدون صدورش از اين و آن، انسان مي تواند حکم بکند. » (4)
توجه به شخص انجام دهنده ي کار تمايلات نفساني انسان را به دنبال دارد و آن گاه حکم يا از روي حُبّ مي شود يا از روي بُغض، لکن اگر توجه به نفس کار باشد - بدون در نظر گرفتن عامل آن - از هر کس کار خوب صادر بشود تأييد مي کند و برعکس از هر کس کار غلط صادر بشود، تکذيب مي کند چه دوست باشد و چه دشمن.
« آنهايي که در يک عملي با هم دشمني دارند، يک عملي که صادر مي شود، مي روند سراغ آن جهات ضعفش، جهات قوّتش را اصلاً نمي گويند، ساکت مي شوند. وقتي هم خيلي خوب آدمي باشد جهات قوّتش را ساکت مي شود و اگر اعوجاج داشته باشد و آدم شيطاني باشد جهات خوبش را هم بد مي کند، مي رود سراغ اين که اين جهت خوبش است اين هم بد بود. » (5)
اين از جهت دشمني که سبب مي شود نقاط ضعف را مطرح و نقاط قوّت را يا مسکوت گذارند و يا آن را هم بد جلوه دهند، در جهت حُبّ هم همين طور است.
« از آن طرف هم همين طور، تعريفها و تکذيبهايي که ماها مي کنيم، انسان عادي مي کند، اين تعريف ها و تکذيب ها به واسطه ي همين علاقه اي که انسان به خودش و وابستگان خودش که آن هم علاقه به خود است، علاقه ي به وابستگان، علاقه ي به خود است، اين چون پسر من است و اين چون برادر من است، و اين چون هم سلک من است، اين همه ي من است. و تمام اين اشيا در انسانهاي عادي تماماً بر مي گردد به خود من. اگر از کس ديگري هم تعريف کند، اين از باب اين که به او متعلق است تعريف مي کند. » (6)
در مقايسه دو نفر « نظر » کننده که به يک عمل که از يک شخص صادر شده است هم مي توان به اين مطلب پي برد که اينان چگونه « نظر » مي کنند، هم براي خود نظر کنندگان مطلب روشن مي شود و هم براي کساني که مي خواهند نحوه ي عمل و نظر اين دو ناظر را بررسي کنند:
« يک عملي از يک شخص در يک محيط در يک ساعت، از يک شخص صادر مي شود، دو نفر که اين عمل را مي بينند يکي از اينها با اين دشمن است، اين عمل را بد مي بيند و يکي از آنها که با اين دوست است اين عمل را خوب مي بيند. عمل از يک آدم است، در يک وقت است، در يک محيط است، در يک شرايط است، همه چيزهايش با هم مجتمع است، لکن براي آن گرفتاري که بيننده دارد، آن عدم آزادي که بيننده دارد و اسير هواي نفس است؛ اين عمل را عيناً خوب مي بيند، اگر با آن آدم خوب باشد. و اين عمل را عيناً بد مي بيند، چنانچه با آن آدم بد باشد، و انسان خودش هم متوجه نيست. » (7)
و در جاي ديگري مي فرمايند:
« يک مطلب، يک امر، از يکي صادر مي شود، [ در ] يک وقت و يک محيط، يک مطلب از يک کسي صادر مي شود، يک عمل از يکي صادر مي شود، دو طايفه اي که يکي شان اين را خوب مي دانند و دوست مي دارند و يک طايفه اين را بد مي دانند و دشمن مي دانند، آن مطلب واحدي که زمانش واحد و همه ي جهت واحد است وقتي که پيش آنها مي رود که مورد محبت هست آن آدم. تمام مطالب او را، ولو مخالف با عقل باشد، ولو مخالف با منطق باشد، مي پذيرند و تأييد مي کنند، شروع مي کنند به اين که خير، مطلب همين است. و آن دسته اي که با اين خوب نيستند اگر يک مطلب خوبي هم اين بگويد، آنها دنبال اين هستند که نه، اين حرف صحيح نيست. » (8)
گاهي شخص مطرح نيست که حُبّ يا بُغض به او در کار باشد بلکه يک مطلبي يا روشي است که « ناظر » آن را دوست دارد، باز حُبّ و بُغض به سراغ او مي آيد و در « نظرات » او نسبت به آن مطلب يا روش تأثير مي گذارند.
« اگر نظر از راه حُبّ شد، هميشه دنبال اين مي رود که آن مطلبي را که مربوط به آن روشي است که اين دوست دارد آن روش را، آن مطلب را، به هر عنواني که هست ثابت کند، ولو اين که اين عنواني که هست عنوان خلاف باشد، خلاف اخلاق باشد، خلاف منطق باشد. آني هم که بُغض به يک روشي دارد، نظرش نظر سالم نيست، آن هم دنبال اين است که آن طرفي که مورد بُغض اوست و آن روشي را که نمي پسندد، با هر توجيهي که باشد، آن را تصحيح کند. » (9)
حق براي حق، و عدالت با دشمن
قرآن کريم مؤمنين را از ظلم به دشمن باز داشته است و از آنان خواسته است که عدالت را در مورد دشمن هم رعايت کنند هر چند که دشمن درباره ي آن به بدي رفتار نمايد، و اين امر را به تقوي نزديک تر مي داند و امر به آن مي فرمايد:يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.
اي آنان که ايمان آورده ايد، قيام کنندگان براي خدا و گواهان به عدل و داد باشيد، و واندارد شما را دشمني قومي بر آن که عدالت نکنيد، دادگري و عدالت کنيد، آن به تقوا نزديک تر است. بپرهيزيد از خدا که خدا به آنچه انجام مي دهيد آگاه است. (10)
اميرالمؤمنين حضرت علي (عليه السّلام) آنجا که صفات متقّين را بيان مي فرمايند اشاره به اين مطلب نموده اند و فرموده اند متقّي کسي است که:
لا يحيف علي من يبغض، و لا يأثم فيمن يحب
جور و ستم بر کسي که به او بغض دارد روا ندارد، و دوستي با حُبّ کسي که دوست دارد به گناه وانداردش. (11)
خداوند کريم و ائمه اطهار (عليهم السّلام) مي خواهند به ما بفهمانند که دوستي ملاک حق و عدل نيست، بلکه مؤمن و متقّي حق و عدل برايش ملاک است و از هر کس برايش صادر بشود يکسان آن را مي نگرد، مخالفت و دشمني گروهي او را از عدالت باز نمي دارد، بُغض به گروهي و شخصي او را وادارد به ظلم به آنها ( انکار يا سکوت در مقابل عمل خوب آنها ) نمي نمايد و از آن طرف دوستي گروهي او را وادار به گناه ( اثبات يا سکوت در برابر اعمال به آنها ) نمي نمايد به فرموده امام امت:
« عدل از هر کس صادر بشود عدل است؛ و جرم و جور از هر کس صادر بشود جور است. » (12)
صاحبان « نظر » چه از طريق قلم و چه بيان، در امتحان خود بايستي به اين نکته توجه کنند که ملاک براي سنجيدن و قضاوت کردن « حق » است نه حُبّ و نه بغض و در ترازوي سنجش خود نظر کنند که چنين هستند يا نه، امام خطاب به آنان مي فرمايند:
« بايد اشخاصي که مي خواهند صحبت کنند ببينند که آيا حق را مي خواهند براي حق؟ بزرگتر چيزي که انسان اگر آن را داشته باشد کمال بزرگ دارد اين است که حق را براي حق بخواهد. از حق خوشش بيايد براي اين که حق است و از باطل متنفّر باشد براي اين که باطل است. اگر حق به دست دشمنش هم اجرا شد اين مالکيت را داشته باشد بر نفس خودش که آن حق را تعريف کند و اگر باطل از فرزندش يا دوستانش وجود پيدا کرد، اين مالکيت را داشته باشد که از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر کند. » (13)
در همين مورد امام در بيانات خود مطلب بارزتري دارند که مي فرمايند:
« اگر انسان بخواهد خودش را تجربه کند، يک وقت که خلوت مي شود خودش بنشيند پيش خودش، دو نفر را که يکي شان از رفقاي اوست، از اقرباي اوست، بسته ي به اوست و يکي شان با او مخالف اند و با او دشمن اند. مثلاً اين بنشيند و فکر کند که اين عملي که از اين دشمن من و دوست من صادر شده است، چه شده است که من اين عمل خصوصي را وقتي که نسبتش مي دهم به دوستم، شروع مي کنم از آن تعريف کردن، يا لااقل عيب پوشي کردن به حِيَل (14)، و آن عمل چنانچه از دشمن من صادر بشود يکي را چه مي کنم و هياهو مي کند؟ اگر انسان بنشيند و واقعاً بخواهد بفهمد که خودش چکاره است، بايد اين موازين را ملاحظه کند. اگر يک عمل خوبي صادر شد از يک دشمني، اين عمل خوب را ستايش کند، ببيند که همچو هُنري دارد. اگر يک عمل بدي از يک دسته اي صادر شد اين را بد بداند و بگويد بد است. » (15)
نمونه هاي اين گونه ي هُنر را ما در عمل و بيانات خود حضرت امام بکرّات سراغ داريم که اشاره به دو سه مورد آن براي درس گيري و تنبّه بيشتر، ضروري است.
ملت مسلمان ايران ساليان متمادي تحت بدترين فشارها و شکنجه ها و چپاولهاي قدرتهاي شيطاني بوده است و پس از تحمل شهادت بهترين عزيزانش، خود را از سيطره ي اهريمني ابرقدرتها و حکومت ستمشاهي وابسته به آنها خارج کرده است و از همان ابتدا دشمن اصلي را آمريکا دانست و او را نشانه گرفت. در حالي که آمريکا دشمن اسلام است نه دشمن شخص حضرت امام يا دشمن شخصي مردم، و بدين ترتيب با ظلم و ستمي که در حق اسلام و ملت مسلمان روا داشته است، امام خطاب به همه ي آنها اعلام مي کنند که:
« ما بايد حسابمان را صريحاً با قدرتها و ابرقدرتها يکسره کنيم و به آنها نشان دهيم که با تمام گرفتاريها مشقّت باري که داريم با جهان برخوردي مکتبي مي نماييم. » (16)
البته قابل ذکر است که اين برخورد مکتبي را امام با دشمنان اسلام مي نمايند، در صورتي که در آيه طرح شده دشمني قومي عنوان شده که چه بسا روي سليقه ها و هو'يها و غيرو باشد.
نمونه ي برخورد مکتبي را در جريان باز پس گيري لانه ي جاسوسي آمريکا و نگهداري انساني - اسلامي از گروگانها و آزادسازي اسيران زن و سياه پوست، نشان داده شده است.
از جمله ي اين نمونه ها، برخورد جمهوري اسلامي با منافقين است. بخصوص بعد از شهادت 72 تن از بهترين فرزندان ملت و بعد از 8 شهريور که در آن رئيس جمهور و نخست وزير محبوب ملت به آتش کينه و نفرت و نفاق کشيده شدند. توصيه ي امام امت مبيّن اين برخورد است:
« مبادا يک وقت شهادت عزيزان ما اسباب اين بشود که با شدّت عمل بيشتر از آن مقداري که بايد با آنها عمل بشود، عمل بکنند... جمهوري، جمهوري اسلامي است، رفتارها حتي با کساني که قاتل شناخته شدند، رفتار اسلامي باشد ولو اين که با شدّت عمل و شدّت ديد آنها را به جزاي خودشان برسانند، امّا فقط همان رساندن به جزا باشد و تعدّي زيادتر نشود. » (17)
جنگ نمونه ي ديگريست از برخورد عادلانه با دشمن. آن جا که دشمن کافر بعثي برخلاف همه قوانين بين المللي، انساني و اسلامي مردم بي دفاع شهرها را هدف حمله موشکها و هواپيماها و بمبهاي خوشه اي و توپهاي دوربُرد خود قرار مي دهد و جمهوري اسلامي خويشتن داري مي کند و اکتفا به مقابله به مثل روي هدفهاي نظامي اقتصادي مي کند و امام علّت آن را بيان مي فرمايند و در واقع به همه ي دست اندرکاران، عدل اسلامي و عمل به آن را گوشزد مي نمايند:
« فرق است ما بين فرماندهان قواي مسلّح ايران با فرماندهان قواي مسلّح عراق، و آن اين است که اينها به اسلام فکر مي کنند و روي قواعد اسلام مي خواهند عمل بکنند. و لهذا به شهرهايي که دفاع ندارند، به مردم بازار و به مردم و فقراي جاهاي ديگر کاري ندارند و فقط اگر الزام پيدا کردند که يک مثلاً توپي بياندازند، يک بمبي بياندازند، به همان مراکزي که مراکز قدرت شيطاني است اينها هجوم مي کنند. لکن فرماندهان عراق از خدا بي خبرند، اعتقادي به اين مسائل ندارند لهذا توي شهرها مي اندازند بمبهايشان را ... ما دستمان بسته است از اين جهت که نمي خواهيم مردم عادي و مردم بي گناه تلف بشوند و آنها دستشان باز است از باب اينکه اعتقاد به آن چيزهايي که در اسلام مطرح است...[ ندارند ]. » (18)
عين هم مطلب را حضرت علي (عليه السّلام) در پاسخ آنها که گمان مي کردند معاويه به دليل حيله ها و شيطنت هايش زيرک تر و سياستمدارتر از ايشان است مي فرمايند:
« بدرستي که مرد زيرک و کاردان ( خود ايشان ) راه حيله و چاره ي کار را مي داند و نيروي اِعمال آن را در خويش مي بيند ولي علت به کار نبردنش آن است که امر و نهي خدا جلوگير است و با اين که به کار بستن آن را در عرصه ي توانايي خويش مي بيند، آن را ترک مي کند؛ ولي کسي که در دين از هيچ گناهي رو گردان نيست ( مانند معاويه و عمرو عاص ) در صورت فرصت آن را به کار مي بندد. » (19)
آنها که براي رسيدن به هدف از هر وسيله اي استفاده مي کنند در صراط مستقيم وحي و مکتب اسلام قرار ندارند و زيرکي در مغلوب کردن دشمن به هر شکل ممکن نيست، بلکه زيرکي در پايبندي به ضوابط شرع يعني امر و نهي الهي است:
اَلَيسُ تَقويَ اللهِ سُبحانَهُ وَ تَجَنُّبُ اَلمَحارِمِ وَ اِصلاحُ المَعادِ
زيرکي، از خدا ترسيدن و از حرامها دوري گزيدن و کار آخرت را اصلاح کردن است. (20)
بنابراين اساس گرفتاريها در همه، بخصوص در اهل « نظر » و کساني که صاحب قلم و بيان هستند - و ان شاءالله براي خدمت به اسلام و تقرّب به بارگاه ربّ الارباب قلم به دست و متکلّم در مجامع شده اند - حُبّ نفس است و براي اطمينان از صحّت عمل، امتحان و اصلاح خويش قبل از نظر براي آنان الزامي است و قبل از رفتن به سراغ دشمن ( خواه دشمن اسلام و خواه مخالف روش خود ) بايد به سراغ خود برود و بنا به فرموده حضرت علي (عليه السّلام):
حَقُ عَلَي العاقِلِ أَن يَقهَرَ هَواهُ قَبلَ ضُدِّهِ
بر عاقل حق و سزاوار است که قبل از اين که مخالفش را در هم شکند، هواي نفس خود را مغلوب سازد. (21)
و بايد توجه بشود به اين فرمايش پُربار امام امت که « حلّ » تمامي « مسائل » را در گرو کنار گذاردن « خود » دانسته اند.
« خودي را کنار بگذاريد و خدا را توجه کنيد، اگر اين مسأله در هر انساني حلّ بشود، همه ي مسائلش حّل شدني است. » (22)
خودي گَرديست بر آئينه دل *** بمردي وارهان خود را از اين گَرد
(ملا محسن فيض کاشاني)
اسير نفس بودن در خراب آباد تن، تا کِي؟ *** قدم در عالم جان نِه در از خود رهايي زن
بخلواتخانه وحدت درا از خويش يکتا شو*** بسوز اين خرقه يا چاکي برين دلق دو تايي زن
ز ره گم گشتن اندر ظلمت آباد هوس تا چند؟ *** به راه آي، آتش اندر آرزوهاي هوايي زن
بيفکن آنچه در سر داري و پاي اندر اين ره نه *** گدايي کن در اين درگاه و کوس پادشاهي زن
استشهاد مي جوييم به کتاب بصيرت و هدايت و رحمت براي مؤمنان و آن را ناجي جانمان قرار مي دهيم.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ يَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
اي کساني که ايمان آورده ايد بر شما باد رعايت نفس خودتان، چه آنان که گمراه شدند گمراهي شان به شما ضرر نمي رساند اگر شما خود را اصلاح کرده و هدايت يافته باشيد. بازگشت همه ي شما به خداست و پس از آن آگاهي تان مي کند به آنچه عمل مي کرديد. (23)
در ذيل آيه ي فوق در تفسير قمي آمده است که: امام (عليه السّلام) مي فرمايد: خود را اصلاح کنيد، و لغزشهاي مردم را جستجو مکنيد و مگس زخم مردم مشويد؛ براي اين که اگر شما خود صالح باشيد گمراهي مردم به شمار ضرري نمي رساند. (24)
پينوشتها:
1. صحيفه ي امام، ج 14، ص14.
2. صحيفه ي امام، ج14، ص12.
3. صحيفه ي امام، ج14، صص 12و 13.
4. صحيفه ي امام، ج14، ص13.
5. صحيفه ي امام، ج14، ص 14.
6. صحيفه ي امام، ج14، ص 10.
7. صحيفه ي امام، ج14، ص 9.
8. صحيفه ي امام، ج14، ص 367.
9. صحيفه ي امام، ج14، صص 366و 367.
10. سوره ي مائده: آيه ي 8.
11. تحف العقول، 285.
12. صحيفه ي امام، ج14، ص 173.
13. صحيفه ي امام، ج14، ص 145.
14. جمع حيله: فريب و مکر.
15. صحيفه ي امام، ج14، ص 10.
16. صحيفه ي امام، ج14، صص 202 و 203.
17. صحيفه ي امام، ج15، صص 149 و 150.
18. صحيفه ي امام، ج14، ص 248.
19. نهج البلاغه فيض، خطبه ي 41.
20. غررالحکم، ج1، ص 81.
21. غررالحکم و دررالکلم، علي (عليه السّلام)، ج1، صص 384 و 385.
22. صحيفه ي امام، ج19، ص 377.
23. سوره ي مائده: آيه 105.
24. تفسير الميزان، ج11.
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، درآمدي بر سيره سياسي حضرت امام خميني (ره)، تهران: مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}