نويسندگان: جورج ريتزر
داگلاس گودمن
مترجمان: خليل ميرزايي
عبّاس لطفي زاده

 

هيلبرت ( 1990 ) رابطه ي ميان روش شناسي مردمي و نظم خرد- کلان را مورد بررسي قرار داده است. او اين عقيده ي متعارف را که روش شناسي مردمي يک نوع جامعه شناسي خرد است رد مي کند؛ اما به نظر او اين مکتب نوعي جامعه شناسي کلان هم نمي تواند باشد. هيلبرت استدلال مي کند که روش شناسي مردمي از قضيه ي خرد- کلان « فراتر رفته است » ، زيرا اين رويکرد به بررسي آن دسته از « عملکردهاي اجتماعي [ يا عملکردهاي مبتني بر عضويت ] » مي پردازد که هم شامل روش هاي توليد ساختارهاي خرد و هم ساختارهاي کلان و نيز هرگونه پيوند فرضي ميان اين دو نوع ساختار مي باشد. ( 1990: 794 )
هيلبرت تا حدي به صورت غيرعمدي قضيه ي پيوند خرد- کلان را به مجموعه اي از تعلقات ساختاري تقليل مي دهد. بدين معنا که تمرکز خود را بر روي ساختارهاي خرد، ساختارهاي کلان و پيوند ميان آنها معطوف مي کند. به نظر هيلبرت، روش شناسان مردمي در همه ي سطوح نسبت به ساختارها « بي تفاوت » هستند. آنها به جاي توجه به ساختارهاي خرد يا کلان، به عملکردهاي عضويتي « روش هاي مردم » و « توليد ماهرانه ي » ساختار در کل علاقه نشان مي دهند. يعني روش شناسان مردمي توجه و علاقه ي خود را به « روش هاي توليد، حفظ، نهفتگي و بازتوليد ساختارهاي اجتماعي از طريق عضويت، چه در راستاي ساختارهاي ( کلان ) نهادينه شده و کلان مقياس و چه در راستاي ساختارهاي ( خرد ) غيررسمي تر و کوچک تر » معطوف کرده اند.
( هيلبرت، 1990: 799 ).
هيلبرت چيزي را ارائه مي دهد که خودش آن را « تز راديکال » روش شناسي مردمي مي نامد؛ تزي که به فراسوي قضيه ي پيوند خرد- کلان مي رود:
پديده هاي تجربي که تحليلگران گفتگو به آنها مي پردازند، اما اعضاء احتمالاً نمي توانند چيزي درباره ي شان بفهمند و ... پديده هاي ساختاري که اعضاء وجود آنها را مسلم مي انگارند و خود را با آنها وفق مي دهند، اما با اين وجود براي علم اجتماعي غيرتجربي و غيرقابل دسترس هستند ( در نگاهي موشکافانه ).... پديده هاي يکساني مي باشند.
( هيلبرت، 1990: 801 )
به تعبيري ديگر، يک روش شناس مردمي هيچ تمايزي ميان ساختارهاي خرد و کلان قائل نمي شود؛ زيرا به اعتقاد او، اين ساختارها به طور همزمان توليد مي شوند. به هر روي، نه روش شناسان مردمي و نه نظريه پردازان جامعه شناختي ديگر، هيچ کدام راه حل غايي براي قضيه ي خرد- کلان ارائه نداده اند. تلاش هيلبرت در اين راه به خاطر تقليل آن به پيوند ميان ساختارهاي خرد و کلان بي فايده از آب درآمد. در اين قضيه بسي بيشتر از يک پيوند وجود دارد. با اين همه، روش شناسان مردمي با راه حل خاص خود و اين استدلال که خرد و کلان يک چيز بيشتر نيست! رويکرد جذاب و به راستي راديکالي را ارائه مي دهند. بي گمان يک شيوه براي پرداختن به قضيه ي خرد- کلان، امتناع از تجزيه ي آنها به دو سطح مجزا و تلقي آنها به عنوان اجزاي يک فرايند کلي است.
منبع مقاله :
ريتزر، جورج؛ گودمن، داگلاس جي. (1390) نظريه جامعه شناسي مدرن، ترجمه: خليل ميرزايي و عباس لطفي زاده، تهران: انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول