ديدگاه امام خميني (ره) پيرامون سياست و عهده داران آن (3)
ضرورت حضور علماء و فقهاء در صحنه ي سياست
يک وجه حضور علماء و فقها در سياست عبارت است از « ولايت فقيه » که تشکيل حکومت و هدايت آن و اداره ي جامعه مسلمين به عهده فقيه جامع الشرايط است. در باب وجه مزبور کتاب حکومت اسلامي حضرت امام مطلب را به طور تمام و کمال مورد بررسي قرار داده است و در قانون اساسي به صورت يک اصل مهم و اساسي گنجانيده شده است با ذکر دو نمونه از اين وجه به بحث بعدي مي پردازيم:« اکنون که دوران غيبت امام (عليه السّلام) پيش آمده و بناست احکام حکومتي اسلام باقي بماند واستمرار پيدا کند و هرج و مرج روا نيست تشکيل حکومت لازم مي آيد.
عقل هم به ما حکم مي کند که تشکيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانيم جلوگيري کنيم، اگر به نواميس مسلمين تهاجم کردند دفاع کنيم. شرع مقدس هم دستور داده که بايد هميشه در برابر اشخاصي که مي خواهند به شما تجاوز کنند براي دفاع آماده باشيد، براي جلوگيري از تعديّات افراد نسبت به يکديگر هم حکومت و دستگاه قضايي و اجرايي لازم است، چون اين امور به خودي خود صورت نمي گيرد بايد حکومت تشکيل داد. چون تشکيل حکومت و اداره ي جامعه بودجه و ماليات مي خواهد شارع مقدس بودجه و انواع مالياتش را نيز تعيين نموده است مانند خراجات، خمس، زکوة و غيره... » (1)
« اگر فرد لايقي که داراي اين دو خصلت [ علم به قانون و عدالت ] باشد به پا خاست و تشکيل حکومت داد، همان ولايتي را که حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در امر اداره ي جامعه داشت دارا مي باشد و بر همه ي مردم لازم است که از او اطاعت کنند. » (2)
« اين [ که در ] قانون اساسي يک مطلبي - ولو به نظر من يک قدري ناقص است و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان براي اين که خوب ديگر خيلي با اين روشنفکرها مخالفت نکنند يک مقداري کوتاه آمدند - اين که در قانون اساسي هست. اما بعض شؤون ولايت فقيه هست نه همه ي شؤون ولايت فقيه. و از ولايت فقيه آن طوري که اسلام قرار داده است، به آن شرايطي که اسلام قرار داده است، هيچ کس ضرر نمي بيند. » (3)
وجه ديگر مسأله، حضور روحانيت به صورت عام و کلّي در سياست و اهتمام آنان به امور مسلمين و استقرار در سنگر اسلام يعني مساجد است، در اين صورت روحانيت عهده دار هدايت مردم و راه بردن آنهاست و از آن جا که مردم به روحانيت توجه دارند و آنها را به تبع اسلام رهبر خود دانند، همواره هدايت و رهبري روحانيت حرکتهاي اساسي و اصولي را به دنبال داشته است.
استکبار جهاني که براي استثمار ملتها سالها مطالعات متعددي روي خزائن زيرزميني، روي اقشار مختلف مردم و آداب و سُنن آنها، روي عقايد و عوامل مؤثر در عقايد مردم و قس عليهذا، به عمل آورده است، با توجه به نمونه هاي تاريخي، دريافته است که در کشورهاي اسلامي بخصوص ايران به دليل شيعه بودن، اسلام عامل بزرگ وحدت و حرکت مردم است و روحانيت به عنوان مناديان اسلام، رهبران مردم هستند و مردم گوش و دل به اينان سپرده اند، لذا به لطايف الحيل در صدد برآمدند که به هر دو اينها؛ يعني اسلام به عنوان ايمان و عقيده مردم، و روحانيت به عنوان رهبران مردم لطمه وارد کنند و آنان را از کارايي بياندازند، در راستاي اين توطئه شيطاني، دين را به عنوان « افيون » معرفي نمودند و روحانيت را به عناوين مختلف تلاش کردند که از مردم جدا و از صحنه کنار بگذارند و در نتيجه مردم در چنگال استعمارگران تنها بمانند.
يکي از آن نقشه هاي شيطاني براي کنار گذاردن روحانيت و از اثر انداختن آنها در بين مردم، نغمه هاي شيطاني جدايي دين از سياست بوده است و تبليغ اين که روحانيت نبايد در سياست دخالت کند که با تبليغات ماهرانه و پُرحجم تا حدود زيادي موفق هم به پياده کردن آن شدند!
« دستهاي مرموز جهانخواران به وسيله ي اشخاص و گروههايي که در قشرهاي ملتهاي اسلامي نفوذ کرده اند در طول ساليان دراز يک برنامه اي را انجام دادند، و مع الأسف انجام گرفت، و ثمرات خبيث خودش را هم تحويل ملتها داد. و آن اين معنا که روحانيون بايد در مساجد و در حجره ها و در زاويه هاي منزوي باشند؛ و تمام کار آنها اين است که پيرمردانشان از منزل به مسجد و از مسجد به منزل بروند؛ و بر کنار از جامعه و بي توجه به چيزهايي که بر جامعه مي گذرد باشند. حتي دخالت در امور اجتماعي و سياسي کشور يک ننگي بود، و خلاف عدالت و مقام روحانيت! وظيفه ي جوانهاي روحاني هم خزيدن در گوشه ي مدارس و حجره هاي مرطوب، و فقط تحصيل علوم [ بود ] آن هم نه آنچه مربوط به جامعه است و نه آن که مربوط به سياست جامعه. » (4)
« اين نغمه اي که در همه ي ممالک اسلامي بلند است که علما نبايد دخالت در سياست بکنند. اين يک نقشه اي است مال ابرقدرتها، مجري اش اينها هستند که در داخل کشورها هستند. » (5)
دستهاي مرموز جهانخواران، نقشه ي جدايي دين از سياست و کنار گذاردن روحانيت از سياست را به دنبال منزوي کردن دين و روحانيت مسيح از صحنه هاي اجتماعي سياسي در اروپا، طرح ريزي کرده است و همچنان که در آن جا موفق شد امور اجتماعي سياسي را کاملاً در دست بگيرد، اميد است در اين جا هم بر سر اسلام آن بياورد که به سر دين مسيح آورده بود!
« اين امر را از اروپا گرفته بودند، آنها هم روحانيت خودشان را منزوي کرده بودند تا هر کاري که مي خواهند به سر ملتها بياورند و کسي نباشد « چرا » بگويد. در اين جا هم، در مملکت ما و در بلاد ديگر اسلامي هم، همين نقشه بود. روحانيين اگر دخالت در يک امر سياسي مي کردند، ملت به آنها ايراد مي گرفت؛ خود روحانيين هم ايراد مي گرفتند. آنها بايد منعزل باشند از سياست و از گرفتاريهاي اسلام و مسلمين؛ و اين امور بايد به دست سلاطين و وابستگان به آنها سپرده بشود. اين يک نقشه اي بود که سالهاي طولاني کشيده شده بود، و استفاده هاي بزرگي هم کردند. » (6)
اين نقشه ها به خواست الهي و با کوششها و زحمات روحانيون بيدار و مبارز و بخصوص حضرت امام امت شکست خورد که قيام 15 خرداد 42 و پيروزي انقلاب اسلامي، حاصل شکست دشمن در جدايي دين از سياست و انزواي روحانيت مي باشد. بعد از انقلاب، دشمن شکست خورده از راه گروهکهاي مخرّب و جمعيت هاي منحرف همين نقشه را با شکلي جديد مطرح کرد و آن مغايرت دخالت در سياست و امور اجرايي با قداست و حرمت روحانيت بود که با بيانات راهگشاي حضرت امام مشتشان باز و رسواتر از قبل شدند.
« گوينده شان گاهي مي گويد که بگذاريد که روحانيون قداستشان را حفظ بکنند! « قداست روحانيون » که اينها مي گويند معنايش اين است که بگذاريد روحانيون مشغول مسجد و محراب - همين مقدار در همين حدود - باشند و سياست را به امپراتور واگذار کنيد، اين يک تزي است که مسجد مال پاپ، سياست مال امپراتور. » (7)
قداستي که اينها مطرح مي کنند همان است که مناديان جدايي دين از سياست مبلّغ آن بودند و آن بي تفاوت کردن روحانيون و به تبع آنها مردم نسبت به ظلم ها و چپاولگريهايي که در مملکت مي شود.
« اينها هم مي گويند مسجدها مال شماست، برويد تو مسجدتان نماز بخوانيد، درس هم مي خواهيد بگوييد، درس هم بگوييد مانعي ندارد، اما در يک حدودي، نه اين که تو مسجد برويد و سنگر بگيريد براي ما، يا توي مدرسه برويد و براي ما ايجاد زحمت بکنيد. نه، آن نه، همان مقداري که « قداست » شما محفوظ باشد، بگويند يک آدم مقدس، يک آدم خوب مُهذَّبي است، يک آدمي است که اگر نفتش را هم ببرند، حرفي نمي زند و مي گويد بردند؛ مال دنيا چه ارزشي دارد! اينها اين جور « قداست » را مي خواهند. » (8)
امام با اشاره به سيره ي نبيّ اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليهم السّلام) ضمن ردّ اين اباطيل، به نيت هاي پليدي که پشت اين حرفهاي به ظاهر دلسوزانه و مصلحت انديشانه اشاره و آنها را برملا مي فرمايند:
« نمي دانند که اسلام و پيغمبر اسلام و اولياي اسلام با تمام قداست اين مسائل را داشتند، تمام قداست و الوهيت محفوظ بوده است، مع ذلک مي رفتند و اشخاصي که برخلاف مسير انسانيت هستند آنها را دفع مي کردند و سياست مملکت را حفظ مي کردند و منافات با قداست هم نداشتند. يعني ما روحانيون قداست شان از حضرت امير زيادترباشد؟ اينها ادعا دارند يا او را قداست برايش قائل نيستند؟ اين منطق اين است که شما قداست تان را حفظ کنيد و کار نداشته باشيد ديگر به حکومت و به جريان سياست مملکت. خوب، اينها مي خواهند بگويند پيغمبر اسلام و حضرت امير - سلام الله عليه - قداست خودشان را حفظ نکرده بودند؟ براي اين که آنها کار داشتند، نمي توانند بگويند آنها کار نداشتند. حضرت امير والي مي فرستاد،خود پيغمبر هم اين طور والي مي فرستاد آن طرف و آن طرف، جنگ مي کردند با کذا و سياست مملکت دست خود آنها بود. اين آدمي که مي گويد که بگذاريد روحانيت قداست خودش را حفظ کند، منطقش اين است که اميرالمؤمنين هم قداست نداشت! براي اين که اين داخل شد در امور مملکتي و اينها، خود پيغمبر هم که نداشت! پس معلوم مي شود تو نمي خواهي قداست ما حفظ شود، تو يک شيطنتي مي کني که اينها را کنار بزني و اربابها بيايند سراغ کار. » (9)
در اين باره مطلب زياد است و لکن به يک مورد ديگر از بيانات حضرت امام اشاره مي شود:
« دنبال اين بودند که اين طايفه [ روحانيت ] را کنار بگذارند و اگر اين طايفه را کنار بگذارند، همه ي مقاصدشان با سهولت انجام مي گيرد. شما خيال نکنيد که اين قشرهاي روشنفکر و ملي گرا و امثال ذلک کار از آنها مي آيد. اينها پيش مردم که حسابي ندارند. مردم به اينها کاري ندارند. آني که از او مي ترسند، از جامعه مي ترسند، از ملت مي ترسند. آني که با ملت سرو کار دارد، شما آقايان هستيد. ايران در هر دِهش يک اهل علم هست. حالا اگر نباشد هم خوب، خيلي نادر است و در هر شهري عده اي هستند، در هر استاني عده هايي هستند و اينهايند که آنها از آنها مي ترسند. مي گويند که اينها مردم به آنها توجه دارند. ائمه جماعت وقتي که در مسجد مي روند هر کدام يک عده اي دارند و يک عده مريد دارند، يک عده مأموم دارند، اگر يک وقت صدايشان درآيد، خوب اين اسباب زحمت مي شود. اين دژ را بايد بشکنند. با هر قيمتي که شده است، دنبال اينند که اينها را از بين ببرند. الآن هم هستند. » (10)
درباره اين که در غيبت امام زمان (عج الله تعالي فرجه الشريف) علماء عهده دار سياست مسلمين هستند، روايات متعددي هست که حضرت امام به پاره اي از آنها در کتاب حکومت اسلامي اشاره فرموده اند، از آن جا که در بيانات بعدي ايشان به يک وجه از اين روايت تأکيد شده است به آن اشاره مي کنيم.
اسحاق بن يعقوب نامه اي براي حضرت صاحب الزمان (عج الله تعالي فرجه الشريف) نوشته و از مشکلاتي که برايش رخ داده سؤال مي کند و محمد بن عثمان عمري - نماينده آن حضرت - نامه را مي رساند، آن حضرت جواب نامه را به خط مبارک خود به شرح زير صادر مي فرمايند:
امّا، ما سَأَلت عَنهُ اَرشَدَکَ اللهُ وَ ثَبَّتَکَ ( الي ان قال ) وَ أَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعُوا فيها إلي رُواةِ حَديثِنا، فَإنَّهُم حُجَّتي عَلَيکُم وَ أَنَا حُجَّةُ الله. (11)
در توضيح حديث فوق دو مطلب از امام راحل (رضوان الله عليه) نقل مي شود، يکي در مورد « حوادث واقعه » و ديگري در مورد « حجت بودن رواة حديث ».
« حوادث واقعه بايد به روحانيين رجوع بشود. « حوادث واقعه » چه چيز است؟ حادثه ها همين حوادث سياسي است. حالا احکام جزء « حوادث » نيست، و « امّا الحَوَادِثُ الواقعَةُ » (12) رجوع کنيد به فقها. حوادث همين سياستهاست. اين « حادثه ها » عبارت از اينهايي است که براي ملتها پيش مي آيد. اين است که بايد مراجعه کنند به کساني ديگري که در رأس مثلاً هستند. والاّ مسأله گفتن و احکام شرعي جزء حوادث نيست. يک چيزهايي است که بوده است. »
« حجّت الله کسي است که خداوند او را براي انجام اموري قرار داده است و تمام کارها، افعال و اقوال او حجّت بر مسلمين است، اگر کسي تخلّف کرد بر او احتجاج ( و اقامه برهان دعوي ) خواهد شد. اگر امر کرد که کاري انجام دهيد، حدود را اين طور جاري کنيد، غنائم، زکات و صدقات را به چنين مصارفي برسانيد و شما تخلّف کرديد، خداوند در روز قيامت بر شما احتجاج مي کند... » (13)
حضور مردم در صحنه ي سياست
با توجه به روال بحث مشخص و قطعي است که طبعاً مردم به طور عموم، به تبع اسلام و روحانيت، ملزم به حضور و دخالت در مسائل سياسي هستند؛ البته با حدود و ضوابط، که روايت مبني بر اهتمام به امور مسلمين، دلالت بر همين معنا را داشت چرا که با کلمه « من اصبح » کسي که صبح کند، شروع شده و شمول عام دارد. لکن به خاطر استحکام بيشتر و قطعيت کامل بيانات امام در اين موارد نقل مي گيرد.« حرف ما اين است که نه روحاني تنها، همه ي قشرها بايد در سياست دخالت بکنند. سياست يک ارثي نيست که مال دولت باشد يا مال مجلس باشد، يا مال افراد خاصي باشد. سياست معنايش همين وضع آن چيزهايي [ است ] که در يک کشوري مي گذرد از حيث اداره ي آن کشور، همه ي اهالي اين کشور در اين معنا حق دارند. خانم ها حق دارند در سياست دخالت بکنند، تکليف شان است. روحانيون هم حق دارند در سياست دخالت بکنند، تکليف آنهاست. دين اسلام يک دين سياسي است که همه چيزش سياست است، حتي عبادتش. » (14)
از دست آوردهاي شگفت انگيز انقلاب اسلامي، موضوعي که حضرت امام بکرّات آن را مطرح فرموده اند، روحيه ي تعاون و جلوه هاي تحوّل روحي مردم و توجه آنها به سرنوشت خويش و شرکت در مسائل سياسي مي باشد:
« آنچه که عظمت دارد اين تحوّلات روحي است که در ملت پيدا شده و او بالاتر از اين پيشبرد و پيروزي است که ملت ما پيدا کرد. ملّتي بود که در فکر سرنوشت خودش نبود، هر کس مشغول کاري بود و آنچه مطرح نبود مسائل اجتماعي کشور بود؛ در مدت کمتر از دو سال يک تحوّل پيدا شد که تمام قشرهاي ملت افکار سياسي پيدا کردند. مجالسي که صرف مي شد در اموري که بيهوده بود، حالا صرف مي شود در اموري که سرنوشت ساز است. خواهرهاي ما که اشتغال به مسائل ديگر داشتند، الآن همدوش با برادرها و مقدم بر آنها به سرنوشت ملت و به سرنوشت کشور خودشان فکر مي کنند؛ طرح مي دهند، فکر مي کنند، انتقاد مي کنند. اين تحوّلي است که خداي تبارک و تعالي - که مقلّب القلوب است - ايجاد کرد. » (15)
حضور مردم در صحنه بسيار اهميت و ارزش دارد، چه از ديدگاه مکتبي و چه از نظر مسائل سياسي جهاني و نگاه ابرقدرتهاي متجاوز و جنايتکار نسبت به انقلاب اسلامي، که مدام مورد تأکيد امام امت بوده و به مناسبت هاي مختلف از مردم خواسته اند در صحنه حضور خود را حفظ کنند، از جنبه ي داخلي حضور مردم در صحنه نقطه قوّت و اميد و حلاّل مشکلات براي مسؤولين جمهوري اسلامي است، و از طرفي حضورشان از انحرافها به موقع جلوگيري مي کند. توجه مردم به مسائل سياسي و جاري کشور آنان را آماده مي سازد که در مواقع ضروري و لازم به نداي امام و رهبر لبيک گفته و در صحنه به نفع انقلاب اسلامي عمل نمايند و از نقطه نظر خارجي موجب يأس دشمنان براي دستيابي به جمهوري اسلامي است و اين مطلب بارها مورد تأييد در آزمايشهاي مختلف قرار گرفته است، همچون روز قدس و 22 بهمن در سالهاي متوالي و امام مکرّر به اين مطلب اشاره داشته اند که ابرقدرتها توان مقابله با يک ملّت مجتمع را ندارند، آنها با دولتهاي جدا از ملتها مي توانند طرف بشوند. البته حضرت امام همواره مردم را از دخالت و موضع گيري در مسائل اختلافي منع مي فرمودند، لکن آنان را به نظارت و توجه و مواظبت بر کساني است که مي خواهند دولت را تضعيف کنند، ترغيب مي نمودند.
« ملت ما هم مواظب است و مراقب است و همه ي امور را مشاهده مي کند. بايد آقايان بدانند که اگر چنانچه يک وقت خداي نخواسته وسوسه اي پيش بيايد، يا کسي باشد که بخواهد وسوسه اي پيش بياورد در خارج و داخل، تضعيف کند دولت را و نگذارد که مسائل پيش برود و همه چيزهايي که بايد موافق با اسلام باشد پيش برود، مردم مواظب اند و مطلع اند و شناسايي مي کنند و سکوت نمي کنند. » (16)
در جهت نظارت بر امور دولت هم، امام مردم را به حضور و نظارت و اظهار نظر دعوت مي فرمودند:
« ملت بايد الآن همه شان ناظر امور باشند، اظهار نظر بکنند در مسائل سياسي، در مسائل اجتماعي، در مسائلي که عمل مي کند دولت. » (17)
در مورد حضور ملت در صحنه هاي سياسي از اقول امام امت بياناتي نقل شد که شمول عام دارد، لکن از آن جا که مسأله زنان يکي از بهانه هاي رژيم ستمشاهي براي به فساد کشيدن زنان و مردان بود، لزوم دخالت و حضور زنان در صحنه هاي سياسي با رعايت مقررات شرعي از مواردي است که امام امت به آن تأکيد مي کردند:
« بايد همه ي شما در اين امر [ انتخابات ] نظر داشته باشيد، در امور سياسي نظر داشته باشيد. براي اين که امور سياسي مخصوص يک طبقه نيست. همان طوري که علم مخصوص يک طبقه نيست. همان طوري که مردها بايد در امور سياسي دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند، زنها هم بايد دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند. زنها هم بايد در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي همدوش مردها باشند، البته با حفظ آن چيزي که اسلام فرموده است که بحمدالله امروز در ايران جاري است. » (18)
امام امت در راستاي حضور مردم در صحنه ها، آنان را دعوت مي فرمايند که در نماز جمعه ها و جماعات مساجد هر چه بيشتر شرکت کنند و در آن جا مسائل را گوش کنند و فرا بگيرند و سپس عمل کنند، در واقع، بخصوص - نماز جمعه و بعد مساجد را مکان آموزش سياسي و امام جمعه و جماعت را مربي آموزش سياسي به مردم معرفي مي کنند:
« بايد ائمه جماعات و ائمه ي جُمعات همه شان توجه کنند به اين که تکليف شان اين است که مسائل را به ملت بگويند. توجه بدهند مردم را به مسائل سياسي، به مسائل اجتماعي، خصوصاً ائمه جمعه که بحمدالله امروز در سرتاسر کشور جمعه ها بسيار خوب است و مردم هم بايد بيشتر باز توجه کنند. مردم خودشان را غني ندانند راجع به مسائل. اين مسائل، مسائلي است که بايد بروند و گوش کنند و عمل کنند. » (19)
تربيت فرزندان و آگاهي آنان به مسائل سياسي
در زمينه ي شرکت و حضور مردم در مسائل سياسي صحبت بسيار است که بتدريج به مواردي از آن اشاره خواهد شد. لکن براي اين که اهميت و ضرورت آن روشن شود و از طرفي ظرافت و دقّت نظر امام و آينده نگري معظّمُ له بيشتر براي ما عيني شود، بياناتي از ايشان را نقل مي کنيم که در آن به تربيت فرزندان اشاره فرموده و لزوم تعليم مسائل سياسي و مسائل روز را به آنها گوشزد مي نمايند و در آن استفاده مي نمايند از روايت مشهوري که مي فرمايد اولاد خودتان را براي غير زمان خودتان تربيت کنيد:« در روايات هم هست که بچه هاتان را تربيت کنيد به غير آن طوري که خودتان هستيد، براي زمان آتيه. (20) براي اين که اينها در زمان آتيه بايد دست به کار مملکت و کشور بشوند. شما بچه ها را از سياست، از اين طور چيزها دور نگه نداريد. دور نگه داشتن بچه ها از سياست اساس اين مي شود که وقتي وارد اجتماع شدند، مثل يک آدم کوري وارد اجتماع بشوند. خود اشخاصي که مي خواهند بعد در اين مملکت در اين کشور زندگي بکنند و مقدّرات اين مملکت دستشان باشد، آنها بايد آگاه باشند از همه ي خدغه هايي که کرده اند، از همه ي کارهايي که استعمار کرده، از همه ي عقب نگهداريهايي که به دست اينها واقع شده، اينها بايد به دست شما و به تعليم شما به آنها گفته بشود. آنها را وارد کنيد در مسائل روز. » (21)
بنابراين طي اين بحث علاوه بر مشخص شدن معني و مفهوم سياست، انواع سياستهاي مادّي مطرح شد و سياست الهي مشخص گرديد، و وجه تفاوت آنها و متوليّان سياستِ الهي و لزوم شرکت مردم در سياست ارائه شد.
پينوشتها:
1. ولايت فقيه، صص 49 و 50.
2. ولايت فقيه، ص 50.
3. صحيفه ي امام، ج 11، ص 464.
4. صحيفه ي امام، ج14، ص 184.
5. صحيفه ي امام، ج13، ص 434.
6. صحيفه ي امام، ج14، ص 185.
7. صحيفه ي امام، ج10، ص 70.
8. صحيفه ي امام، ج10، ص 70.
9. صحيفه ي امام، ج10، ص 71.
10. صحيفه ي امام، ج15، صص 211 و 212.
11. ر. ک ولايت فقيه، صص 79 و 80.
12. صحيفه ي امام، ج8، ص 186.
13. ولايت فقيه، ص 81.
14. صحيفه ي امام، ج10، ص 15.
15. صحيفه ي امام، ج9، ص 196.
16. صحيفه ي امام، ج 19، صص 398 و 399.
17. صحيفه ي امام، ج 13، ص 193.
18. صحيفه ي امام، ج 18، صص 403 و 404.
19. صحيفه ي امام، ج 15، ص 416.
20. امام علي (عليه السّلام) مي فرمايند: « لا تقسِروا اولادکم عَلي آدابِکم، فَانَّهم مَخلُوقُونَ لِزَمانٍ غَيرِ زَمانِکُم ». فرزندان خويش را بر آداب خود مجبور مسازيد که آنها براي زماني غير عصر شما آفريده شده اند.
شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج20، ص 267.
21. صحيفه ي امام، ج6، ص 199.
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، درآمدي بر سيره سياسي حضرت امام خميني (ره)، تهران: مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}