نويسنده: سيدرضا مؤدب




 

در خصوص قلمرو عقل در تفسير، چند ديدگاه وجود دارد كه به اختصار بيان و تحليل مي شود:

1. ديدگاه معتزليان

معتزليان، براي درك حقايق قرآن، عقل را سلاحي قاطع مي دانستند و براي تأييد نظر خود به امر خداوند كه در آيات مختلف انسانها را به استفاده از عقل فراخوانده است، استناد مي كردند. به زعم ايشان « هرچه كه به عقل فهميده شود،‌ جايز نيست در كتاب خدا خلاف آن بيايد و اگر آمده باشد بايد تأويل كرد. » (1) همچنين «‌ در قرآن چيزي نيست مگر اينكه موافق عقل است. »(2)
اگر ظاهر الفاظ آيات مطلبي خلاف اصول عقلي باشد توسط مفسران معتزله تأويل مي شود. بدين معنا كه احتمال خلاف عقل را كنار نهاده و آن را به گونه اي تفسير مي كنند كه مورد قبول عقل باشد. آنها در تعارض مفهوم ظاهر با عقل، عقل را حاكم مي ساختند. (3) البته روشن است كه آنها در حوزه احكام، عقل را مقدم نداشته و برخلاف تصور غلط اشاعره و وهابيت در مورد عقل گرايي افراطي معتزله، بايد گفت كه آنان در حوزه آيات فقهي هرگز عقل را بر نقل ترجيح نداده و معتقدند عقل را به درك احكام فقهي راهي نيست و عقل همواره بر كتاب و سنت مقدم نمي باشد.

2. ديدگاه اشاعره

اشاعره در كنار كتاب و سنت به استدلالهاي عقلي به خصوص در مسائل عقيدتي احترام مي گذارند اما در مورد حسن و قبح عقلي به علت اينكه به زعم ايشان قبول آن، موجب محدوديت مشيت و آزادي خدا مي گردد دچار مشكل شده و آن را انكار مي كنند؛ با وجود اين به كارگيري عقل در حوزه تفسير را تا حدودي پذيرفته اند آنچنان كه غزالي مي گويد: « براي هركسي جايز است كه از قرآن به اندازه فهم و عقل خود استنباط كند. » (4)
قابل ذكر است كه اشاعره گرچه دخالت عقل را در حوزه تفسير تا حدودي پذيرفته اند اما جمود آنها در خصوص تفسير صفات خدا نظير دست و صورت براي خدا كه شارع از آنها خبر داده و حمل آنها در معناي لغوي و نيز جمود آنها در معناي ظاهري برخي آيات و يا قايل بودن به تكليف « ما لا يطاق » (5) حكايت از آن دارد كه به طور شايسته از عقل در فهم معارف قرآن، استفاده نكرده اند.

3. ديدگاه اخباريان

از نظر اغلب اخباريها، عقل در برابر يافته هاي ديني خطاپذير و مردود است. ميزان دخالت عقل در حد يك مفتاح است؛ در ورود به يك خانه و تنها در حد گشودن درب كه بعد از گشودن درب ديگر نيازي به آن نيست.
اخباريها تفسير قرآن را در موارد نص قرآن، مي پذيرند و در غير آن تفسير قرآن را جز به روايات نادرست مي دانند و بر آن اند كه تفسير قرآن فقط با اثر صحيح و نص صريح جايز است (6) و با تمسك به عبارتي كه ملا امين استرآبادي آن را روايت دانسته مي گويند كه ماثور است كه: « ان تفسير القرآن لا يجوز الا بالاثر الصحيح و النص صريح » (7)؛ البته آنان بر برخي از روايات هم استناد مي كنند كه فهم قرآن مختص معصوم است كه نادرستي آن در بخش ناقدان تفسير قرآن به قرآن بيان شد.
با تأمل در ديدگاه اخباريون به نادرستي ديدگاه آنان مي توان پي برد چون از آيات و روايات مختلف برمي آيد كه امكان دسترسي به معارف قرآن به شرط فراهم آوردن مقدمات آن براي همگان ميسر است؛ مانند:
1. آياتي كه قرآن را به طور مستقل مرجع فصل خصومت مي شمارد. مثل: ‌« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا» ( نساء/59 )؛
2. آيات متعدد با لحن تشويق يا تهديد كه فرمان به تدبر و تعقل در قرآن داده اند « أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا » ( محمد/ 24 )؛
3. آيات تحدي؛ مثل: « أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ‌ » ( يونس/ 38 )؛
4. آيات خبردهنده از اوصاف قرآن به نور و هدايت: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکُمْ نُوراً مُبِيناً » ( نساء/ 174 )؛ « وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيّاً لَقَالُوا لَوْ لاَ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُول?ئِکَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِيدٍ » ( فصلت/44 )؛ و فرقان، مثل: «‌ وَ إِنْ کُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ‌ » ( بقره/ 23 ) ؛ و شفاء مثل: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ‌ » ( يونس/57 ) و. . .
چگونه ممكن است قرآن نيازهاي آدميان را در زمينه هاي مختلف برآورد اما راه درك و فهم آن بسته و نيازمند به منبع ديگري باشد.

4. ديدگاه اصوليين ( اعتدالي )

در اين ديدگاه عقل نقش منبع، مصباح و چراغ را ايفا مي كند و دين اسلام حكم صراط را دارد و با چراغ عقل مي توان صراط و راه حق را مشخص نمود. لذا عقل در عرض كتاب و سنت به عنوان منبع فهم و معارف قرار گرفته است. و كاربرد عقل در تفسير آيات قرآن آنچنان كه برخي از محققان بيان داشته اند(8) در موارد ذيل است:

الف ) ‌درك بديهيات:

گاهي عقل واسطه درك بديهيات و يكي از قرينه هاي منفصل در فهم آيات قرآن است؛ از همين رو در بيشتر مجازهاي عقلي آيات قرآن، قرينه بر مجاز بودن اسناد، معرفتهاي بديهي است. براي مثال در آيه : « فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً » ( بقره/ 60 ) بداهت عقلي مي رساند كه عصايش را بر سنگ زده است گرچه قرآن چنين نگفته است و يا در آيه: « إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً » ( يوسف/ 36 ) بداهت عقلي مي رساند كه منظور از فشردن خمر، فشردن انگور براي ساختن شراب است.
همچنان كه هرجا كه عقل يك مصلحت يا حسن ذاتي و يا يك مفسده و قبح ذاتي ( قطعي ) ‌را در كاري كشف كرد به دليل لمّي و از راه استدلال از علت به معلول حكم مي كند كه شرع اسلام در اينجا حكمي داير بر استيفاي آن مصلحت يا دفع آن مفسده دارد هرچند از طريق نقل به ما نرسيده باشد، چنان كه اگر عقل در اين سطح كه به عنوان يك منبع مستقل در كشف حكم شرعي مطرح است، انكار شود، راهي براي اثبات صدق مدعي نبوت از كذب وجود ندارد و اين يكي از آثار منفي انكار حسن و قبح عقلي است. (9)

ب ) تبيين صحيح معني آيات:

كار عقل در اين مرحله تنظيم مقدمات بر اساس اشكال منطقي يا از طريق برهان خلف، براي تبيين درست و كامل از آيات يا تشخيص خطاهاي منطقي در چينش مقدمات است. مثال: در آيه شريفه « لَوْ کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا . . . » ( انبياء /22 ) استدلال عقلي بر توحيد، مبتني به برهان تمانع است كه در آن، مقدمه « ولي آسمان و زمين تباه نشده اند » مضمر است. (10)
بدين جهت مهمترين نقش عقل در تفسير، تحليل و بررسي آيه هاي قرآن به عنوان متمم منابع ديگر(11) است؛ از اين نقش عقل مي توان به عنوان مصداق تدبر در قرآن ياد كرد؛ يعني عقل با استفاده از لغت،‌آيه ها و روايتها ( قرائن پيوسته و ناپيوسته كلام ) به كشف ابهامهاي خود از آيه ها مي پردازد و با كاوش و استدلال، به فهم مراد خداوند و تبيين آن از آيه دست مي يابد و بايد دانست كه دريافتهاي قطعي عقل چندان زياد نيست، بلكه عمده ترين نقش عقل را بايد تحليل داده هاي منابع ديگر دانست و همچنان كه عقل به استنباط گزاره هاي نظري از قرآن مي پردازد؛ مانند آيه: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ » ( مائده/1 ) عقل با استفاده از وجود الف و لام در العقود كه مفيد عموم است و نيز اطلاق جمله، وجوب وفا به تمام پيمانهاي ميان انسانها با يكديگر و حتي پيمان انسان با خدا را استنباط مي نمايد. (12)

ج ) تأويل بخشيدن به ظواهر آيات:

عقل با تنظيم چند مقدمه بديهي يا منتهي به بديهي، برهان قطعي تشكيل داده و به عنوان قرينه خاص در فهم درست كلام خداوند به كار مي آيد؛ مانند آيه شريفه: « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ » ( قيامت/22 و 23 ) عقل كه با تأليف و تنظيم مقدماتي به صورت برهان قطعي، محال بودن ديده شدن خدا را با چشم سر ثابت كرده و آن را به صورت قرينه صارفه براي فهم آيه ياد شده به كار مي برد و مي گويد: مراد از اين نگريستن به خدا با چشم سر نيست و آيه بايد تأويل شود؛ زيرا وقتي كه ظاهر آيه اي برخلاف حكم قطعي عقل باشد، عقل به تنهايي- صرف نظر از منابع ديگر- معناي ظاهري آيه را نفي مي كند نظير نفي دست خدا در آيه 10 سوره فتح.

د ) كشف استلزامات:

بخشي از تفسير آيات را استلزامات عقلي مفاد آيات تشكيل مي دهند كه آنها نيز، مقصود خداوند است و مفسر بايد آنها را استخراج نمايد؛ براي مثال، در آياتي مانند: « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا » ( زمر/42 ) و « قُلْ يَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِي وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ »( سجده/11 ) از توفي انسان در هنگام مرگ سخن به ميان آمده و مدلول ظاهري اين تعبير، به تمام و كمال دريافت شدن انسان در هنگام مرگ است. اين مدلول ظاهري، استلزاماتي به شرح ذيل دارد كه آنها نيز مقصود خداوند مي باشند.
1. هويت حقيقي انسان را روح انسان تشكيل مي دهد، نه جسم او؛
2. روح، مجرد است و از ماده و ماديات تشكيل نشده و آثار و احكام ماده را ندارد؛
3. انسان موجودي است كه با مرگ نابود نمي شود و پس از مرگ نيز تداوم دارد.

پي‌نوشت‌ها:

1. عدنان زرزور، الحاكم الجشمي و منهجة في تفسير القرآن، ص 413.
2. قاضي عبدالجبار، المغني، جزء16، ص 403.
3. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 464.
4. غزالي، احياء العلوم، ج3، ص 137.
5. غزالي، آيه « رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ » ( بقره/286 ) را دليل بر جواز تكليف خارج از توان دانسته و مي گويد اگر چنين تكليفي جايز نبود درخواست رفع آن از خدا صحيح نبود؛ سبحاني، فرهنگ و عقايد و مذاهب اسلامي، ج2، ص 273.
6. استرآبادي، الفوائد المدينه، ص 174.
7. مجلسي، بحارالانوار، ج89، ص 68.
8. رجبي، ‌روش شناسي تفسير قرآن، ص 237.
9. خويي، البيان، ص 36 و 37.
10. مصباح، معارف قرآن، ص 78-68.
11. حسين علي الصغير، المبادي العامة لتفسير القرآن الكريم، ص 65.

منبع مقاله :
مؤدب، سيدرضا؛ (1392)، روشهاي تفسير قرآن، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)، چاپ اول